نکته ای برجسته در چگونگی کالبد یافتن رسته های هازمانی (اجتماعی) بر بنیادی درست و پایدار* که در کردار نمی تواند چالش های گوناگون هازمانی را نادیده گرفته و دیواری گذرناپذیر میان خود و دیگرساختارهای رستایی و سیاسی بر پا کند؛ به این شَوَندِ ساده که هر ساختارِ رستایی، خواه ناخواه بخشی از هستی این یا آن هازمان در این یا آن کشور و سامان است و چون هر جانداری از کنش واکنش با پیرامون خود برخوردار؛ وگرنه می میرد و نیست می شود. نکته ای که نویسنده، چنانکه همان دو بند نخست نوشته اش، نشان می دهد بیگمان با آن آشناست: آدمی جانوری سیاسی است (گفته ای از اَرَستو)؛ می ماند شیوه ی روش شناسی (methodology) و پر و بال بیجا ندادن به برخوردی ایستا و فراطبیعی (metaphysics) از آن میان، مرزکشی خشک مغزانه میان رستایی و سیاسی که در زمینه های دیگری چون مرزکشی آنچنانی میان «آخشیج درونی» و «آخشیج بیرونی» نیز همجنان پرکاربرد است. آن «بیجا» را نیز برای آن یادآور شده ام که آدمی همچنان نیازمند چنان کاربردی است و چه بهتر که چارچوب های آن را در روندی همواره دچار دگرگونی و گاه دگردیسی تا آنجا که توان دارد، خوب بشناسد.
به هر رو، آنچه زینب پارسا یادآور شده، نه تنها نکته ای برجسته که از دیدِ من، شایان درنگ و بررسی و پیروی نوآورانه از سوی دیگر کنشگران رستایی ـ سیاسی است.
ب. الف. بزرگمهر ۱۴ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴
* گمشدهای تنها به نامِ دغدغههای آموزشی
این روزها و در میان خبرهای گوناگون، برخی از اخبار مرا بیش از پیش نگران کرده است. خبرهایی که بسیاری از آنها تکرارِ مکرر مرارتها هستند؛ اما گویا هنوز برای بسیاری از ما تبدیل به مسئله نشدهاند که برای حل آن گامی برداریم.
انتشار نتایج پژوهش دانشگاه علومبهزیستی (آمار روابط جنسی) حکایت از بحران در وضعیت اخلاقی و رفتاری دانشآموزان سنین ۱۵ـ ۱۸ دارد و یکی از اخبار این روزها بوده است؛ و خبر تلخ دیگر، مطرح شدن بحث تجاوز یا تعرض معلم به دانشآموزان که خود مسئلهی جدی دیگری است.
همهی آنچه که مطرح شد و صدها مورد مشابه و موارد و چالشهای
آموزشی (چه در قالب آموزش محتوای درسی و چه در قالب محتوای رفتاری) دیگر که این
روزها گریبان دانشآموزان، خانوادهی دانشآموزان و معلمان و … را گرفته، پرسشی را
در ذهن من برجسته کرده است:
آیا ما بهعنوان افراد حاضر در بدنهی آموزشی ایران
نباید دغدغهی اختصاصی مربوط به آموزش، فضای آموزشی و دانشآموزان و معلمان و … را
داشته باشیم؟ چرا این دغدغهها در گفتمانهای معلمان در صدر نیست؟ آیا نباید میان
دغدغهی ما معلمان ایران با سایر افراد تفاوت باشد؟
ضمن احترام به همهی فعالیتهای سیاسی غیرمرتبط، در تصور من گمشدهای اینجاست؛ گمشدهای مهجور و تنها که بسیاری حتی خبر از گمشدن آن ندارند و یا آن گمشده را حقیر و بیارزش میپندارند و هیچچیز از آن نمیگویند و به دنبال فعالیت در دیگر حوزهها هستند.
تمام زخمهای ناسور بر پیکرهی پرورش و آموزش روزبروز عمیقتر میشود و التیام آن دشوارتر میشود؛ اما گویی کسی این زخمها را نمیبیند. صدای فروخفتهی رنجها و مشکلات موجود در نظام آموزشی زیر طغیان دیگر مسائل لگدمال شده است. اما کسی بهصورت مجزا و تخصصی از آن رنجها نمیگوید و صدایی رسایی نیست ...
بسیاری از این مسائل با آنچه به نام انقلاب سیاسی میشناسیم، هرگز حل نخواهد شد؛ حتی در جوامع مختلف با تغییر حکومتها بدونتوجه به دیگر شاخصها این پیچیدگیها حل نخواهند شد و راه دیگری را میطلبد؛ مسیری که طولانیتر و مهمتر و ضروریتر از یک انقلاب سیاسی است. خود را فریب ندهیم؛ مسائل و معضلات نظام آموزشی یکشبه حل نخواهند شد.
چالشهای اخلاقی و رفتاری دانشآموزان و معلمان یک سمت ماجراست و مدرسهزدایی و از دست دادن مرجعیت مدرسه در میان عدهای سمت دیگر ماجراست و متاسفانه باز هم باید موارد دیگری را در حوزهی آموزش و پرورش بیان کرد.
نتایج آزمونهای بینالمللی چون تیمز، پرلز و… بیانگر یک فاجعهی تمامعیار آموزشی در ایران است؛ در سالهای اخیر بحران کرونا نیز لطمههای بسیاری به چرخهی آموزش وارد کرده است.
جذب معلمانی که شایستگی حرفهای شغل معلمی را ندارند خود زنگ خطری برای فردای ایران است. ما باید در برابر آینده و اکنون فرزندان این سرزمین مسئول باشیم و صدای رسای بچههایی باشیم که ناخواسته قربانیان این تصمیمات غیرکارشناسی هستند.
امروزه ما با دانشآموزانی مواجه هستیم که خروجیهایی ناتوان در حوزهی درسی هستند. این ناتوانی که بخشی از آن حاصل کیفیت ضعیف آموزشی است، فضای مدرسه را به فضایی منفور و خستهکننده تبدیل کرده است.
با بررسی نتایج آزمونهای دانشگاههای برجسته میزان افت تحصیلی دانشآموزان (خروجیهای مدارس که به دانشگاه رفتهاند) بهخوبی عیان میشود، و تفاوتها خود را نشان میدهند.
رایگان نبودن تحصیل، کیفیت پایین و نگرانکننده در حوزهی حملونقل (سرویسهای دانشآموزی) که در بسیاری از شهرها بهویژه شهرهای کوچک فاقد استانداردهای اولیه هستند، نبود آموزش در حوزههای بهداشت و تربیتی، کیفیت پایین آموزش… و صدها مشکل دیگر، از دغدغههای افراد حاضر در مدارس است که باید فریاد شود! انتظار آن میرود فعالان حوزهی صنفی معلمان بهعنوان افرادی که باید پیشروان این عرصه باشند چنین دغدغههایی را مطرح کنند و به دنبال افزایش کیفیت آموزش و بهبود وضعیت موجود در نظام آموزشی که حیطهی تخصصی خودشان است باشند. تقویت جامعهی مدنی از چنین گروههای تخصصی باید آغاز شود.
به امید آنکه همهی ما برای پویایی جامعهی مدنی گام برداریم و بدانیم کارهایی که در نظر ما خرد به نظر میرسد میتواند به تغییری پایدار منجر شود.
برگرفته از «تلگرام»
۲۹ فروردین ماه ۱۴۰۴
دانسته از ویرایش این یادداشت خودداری ورزیده ام؛ برجسته نمایی های بوم نیز همه جا از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر