«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ دی ۱۰, سه‌شنبه

نترس حیوان! تو از خودمانی ـ بازانتشار

نترس حیوان! به تو کاری ندارم. می دانم ترا گولن نفرستاده ... تو از خودمانی!

ب. الف. بزرگمهر   پنجم فروردین ماه ۱۳۹۸



بازی از پیش برنامه ریزی شده ی «یانکی» ها برای کژدیسه نمودن جنبش رو به گسترش توده های مردم عراق

به گزارش زیر اندکی باریک شوید! از دید من که ناچارم در اینجا کوتاه و اشاره وار به آن بپردازم، ماجرای آغاز شده با یورش موشکی به پایگاه های عراقی که در آن، نیروهای «یانکی» نیز جای گرفته اند و انجام آن ها که بر دوش گروهک های وابسته به گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان نهاده شده، با نادیده گرفتن چند و چون و پرداختن به ریز و شپش آن که بگمانم از کم ترین برجستگی برخوردار است، بازی از پیش برنامه ریزی شده ی امپریالیست های «یانکی» است که از آن میان با همدستی نوکرپیشگان و سگ های زنجیریِ خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان، پی گرفته شده و می شود. برجسته ترین آماج این برنامه، کژدیسه نمودن جنبش خیز برداشته ی توده های بجان آمده ی مردم عراق است که با همه ی ددمنشی بکار رفته، تاکنون نتوانسته اند آن را سرکوب نمایند و گام بگام از توان فراروییدن به انقلابی دامنه دار برخوردار می شود؛ بگونه ای که همه ی امپریالیست ها و رژیم های واپسگرای منطقه را نگران نموده است. لبه ای از این برنامه ریزی که در آن بر خریّت پیش تر بارها آزموده شده ی خرموش های تبهکار و ایران بربادده نیز حسابی جداگانه بازنموده اند، پیوند زدن کژدیسگی یاد شده در بالا با آغاز یورش «یانکی» ها به ایران به عنوان یکی از سناریوهای هنوز پیش بینی ناپذیر است؛ یورشی از دید من، نه چندان پردامنه (دستکم در بازه ی زمانی کنونی) با آماج سرکوب بخشی از بازوی واپسگرا و تاریک اندیش خرموش ها و به فرمانبرداری بیش تر واداشتن شان که درباره ی چگونگی آن و اینکه تا چه اندازه شدنی است یا نه، اینک نشانه های اندکی در دست دارم.

ب. الف. بزرگمهر   دهم دی ماه ۱۳۹۸

***

هشدار پومپئو به مقامات عراق در پی حمله به سفارت آمریکا

مایک پومپئو، وزیر خارجه ایالات متحده، روز سه‌شنبه ۱۰ دی در پی حمله به سفارت این کشور در بغداد، مقامات عراقی را مسئول حفاظت از این سفارتخانه و کارکنانش دانست.

آقای پومپئو در نوشته‌ای توییتری، نخست ایران را پشت حمله به سفارت آمریکا در بغداد دانست، اتهامی که دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، نیز آن را بیان کرده است.

روز سه‌شنبه جمعیتی که خبرگزاری‌ها آن را «چند هزار» نفر توصیف کرده‌اند با ورود به منطقه سبز بغداد خود را به ساختمان سفارت آمریکا رساندند و در نهایت به داخل آن راه یافتند. این گزارش‌ها می‌گوید که معترضان لباس‌های نظامی بر تن داشته و پرچم نیروهای حشد الشعبی، بسیج مردمی، را در دست گرفته بودند.

هجوم به سفارت آمریکا دو روز پس از آن صورت گرفت که آمریکا در واکنشی به حمله به یک پایگاه نظامی در کرکوک و کشته شدن یک آمریکایی، پایگاه‌های کتائب حزب‌الله، یک گروه شبه‌نظامی مورد حمایت ایران در عراق، را هدف قرار داد.

مایک پومپئو با اشاره به این تحولات نوشت: «ما در اقدامی تدافعی به حمله گروه‌های نیابتی ایران که به کشته شدن یک شهروند آمریکایی و مجروح شدن سربازان آمریکایی و عراقی انجامید، پاسخ دادیم. حال گروه‌های تحت حمایت ایران سفارت ما را در بغداد تهدید می‌کنند

وی سپس اظهار داشت که در گفت‌وگویی با عادل عبدالمهدی و برهم صالح، نخست وزیر و رئیس جمهور عراق، بر وظیفه آنها در حفاظت از کارکنان و دارایی‌های ایالات متحده تاکید کرده است.

خبرنگار شبکه تلویزیونی سی‌ان‌ان نیز در رشته توییتی به مکالمه تلفنی آقای پومپئو با مقامات عراقی پرداخته و نوشته، وزیر خارجه آمریکا به بغداد هشدار داده که «ایالات متحده از مردم خود که برای حفاظت از استقلال و حق حاکمیت ملی عراق آنجا هستند، دفاع می‌کند».

رایان براون در ادامه عنوان کرده که نخست وزیر و رئیس جمهور عراق به آقای پومپئو اطمینان داده‌اند که مسئولیت خود در این زمینه را جدی گرفته‌اند و امنیت کارکنان آمریکایی و مایملک آمریکا در این کشور را تضمین می‌کنند.

پیش از این دونالد ترامپ نیز هشدار داده بود که از دولت عراق انتظار دارد با استفاده از نیروهای خود از سفارتخانه آمریکا محافظت کند. آقای ترامپ جمهوری اسلامی را متهم کرده که طراح و سازمان‌دهنده حمله به سفارت کشورش در بغداد، پایتخت عراق، است.

برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»   دهم دی ماه ۱۳۹۸

بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر

ترجیح می‌دهم خودم پیش از دیگران، حقّم را بخورم ـ بازانتشار

سروده ای از «غاده السمان»، سُراینده ای سوری

اگر به خانه ی من آمدی،
برایم مداد بیاور؛ مداد سیاه!
می‌خواهم روی چهره‌ام خط بکشم
تا به جرم زیبایی، در قفس نیفتم؛
یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!

یک مداد پاک کن بده برای محو لب‌ها
نمی خواهم کسی به هوای سرخی شان، سیاهم کند!

یک بیلچه تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم
شخم بزنم وجودم را ... بدون این‌ها راحت‌تر به بهشت می‌روم گویا!

یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد
و بی واسطه روسری کمی بیاندیشم!

نخ و سوزن هم بده، برای زبانم
می‌خواهم ... بدوزَمَش به سَقّ
... اینگونه فریادم بی صداتر است!

قیچی یادت نرود؛
می‌خواهم هر روز اندیشه‌هایم را سانسور کنم!

پودر رختشویی هم لازم دارم
برای شستشوی مغزی!
مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند
تا آرمان هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.
می دانی که؟ باید واقع‌بین بود!

صداخفه‌کن هم اگر گیر آوردی، بگیر!
می‌خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،
برچسبِ روسپی می‌زنندم،
بغضم را در گلو خفه کنم!

یک کپی از هویتم را هم می‌خواهم
برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد،
ناسزا و تحقیر پیشکِشم می‌کنند،
به یاد بیاورم که کیستم!

ترا به خدا ... اگر جایی دیدی حقی می‌فروختند
برایم بخر ... تا در غذا بریزم
ترجیح می‌دهم خودم پیش از دیگران، حقّم را بخورم!

سر آخر اگر پولی برایت ماند،
برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،
بیاویزم به گردنم ... و رویش با حروف درشت بنویسم:
من یک انسانم
من هنوز یک انسانم
من هر روز یک انسانم!

با سپاس از فرستنده: ف. کبیری

این سروده ی دلنشین با آوایی برخاسته از جان و نیرومند، پیش تر با برنامِ «سروده ای از غاده السمان زن سروده سرای سوری» در پیوند زیر درج شده است. در این بازانتشار، برنام را از متن سروده برگرفته و یکی دو بند آن را بی آنکه آسیبی به متن آن بزند، اندکی پارسی نویسی نموده ام.  ب. الف. بزرگمهر


بگذار زندگی خود، خانواده و ملت شان را دود کنند!

می پندارید تنها شما زحمتکشان و تنگدستان، زندگی تان را با سیگار دود می کنید؟ آن ها هم به همین کار سرگرمند؛ گرچه با سیگارهایی از گونه ای دیگر! اگر شما با دود کردن سیگار و پناه بردن به تریاک و .. رنج و دردمندی تان را اندکی هم شده به فراموشی می سپارید، آن ها با دود کردن سیگارهایی که بهای هر نخ شان، چندین برابر درآمد ماهیانه شماست، بیکارگی، شکم سیری و زندگی انگل وار خود را زیر زَربَرگ هایی زرین می پوشانند و زیستِ تهی مغزانه ی خود را رنگی تازه می بخشند. پیامد و برآمدِ آن نیز برای کلان سرمایه داران ایران و جهان بس سودمند و خرسند کننده است:
بگذار زندگی خود، خانواده و ملت شان را دود کنند! چه باک، اگر بر چیرگی ما بر تار و پود اقتصاد و اجتماع و سرنوشتِ میهن شان، هر روز افزوده شود؟!    

ب. الف. بزرگمهر  دهم دی ماه ۱۳۹۸

***

چندی است سیگارهایی با مزه ی انگور فرنگی* و روکش زرّین به بازار ویژه ی پولدارهای ایران راه یافته است. سیگارهایی که به شَوَند گرانی بهای آن ها نه در بسته بندی که نخ نخ از ۱۵۰ هزار تا ۸۹۰ هزار تومان برای هر نخ فروخته می شوند و برای بازارگرمی و تیغیدن مشتی شکم سیر، بازار سیاه نیز پیرامون آن راه انداخته اند.

بنیاد داده ها و تصویرهای پیوست، برگرفته از «اسپوتنیک» هشتم دی ماه ۱۳۹۸ (با ویرایش، پارسی و بازآفرینی درخور از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)

* نام درست تر «بلوبری» در پارسی با اندک چشم پوشی، «انگور فرنگی» است که رنگ های گوناگونی دارد؛ آن را گونه ای تمشک و از آن نادرست تر، «ذغال اَخته ی آبی» نیز نامیده اند.  ب. الف. بزرگمهر   دهم دی ماه ۱۳۹۸

من كیر خر استاده دیده ام؛ كون خر استاده ندیده ام!



۱۳۹۸ دی ۹, دوشنبه

کیرِ خر گوز بریش! پندی، اندرزی، سپارشی نداری؟!

























خدایا! من که به رضای تو راضیم ... ـ بازانتشار

از زبان موش اسلام پناه که پناهگاهی دیگر یافته است:
خدایا! من که به رضای تو راضیم! مرا در پناه این جانور از گزند روزگار محفوظ بدار!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۹ آذر ماه ۱۳۹۳



بیش از چهل سال آزگار در شرایط حساس کنونی ...


۱۳۹۸ دی ۸, یکشنبه

آیا همه ی این ها را نباید به پای کرامات خداوند بخشاینده مهربان نوشت؟! ـ بازانتشار

... تا می توانید آمرزش بخواهید!

از زبان یکی از «نشانه های خدا» آورده است:
«اگر می خواهید در کارتان گره نیفتد و موفق شوید تا می توانید استغفار کنید.» و سپس خود را در جایگاه پیامبران و امامان نشانده و افزوده است:
«... اگر اثر نکرد، جوابگویش من هستم»!

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب؛ عنوان از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر

بخوبی می توانم آنچه در آن جهان برای این «عارف بالله» و «عبد صالح» رخ داده به پندار آورم:
نخست با پادرمیانی یکی دو پیامبر و چندین امام شیعه با آنکه حصرت علی، گوشش را به خاطر زیاده روی در بیان «... جوابگویش من هستم» کشیده، خداوند بخشاینده ی مهربان، جایی در زیر یکی از شاخه های سبز درخت سدر در بهشت به وی می بخشد؛ ولی او همانجا و هنوز جای نگرفته از خدا آمرزش می خواهد:
ـ خدایا مرا به خاطر گناهان کرده و نکرده ام ببخش و بیامرز!

خدا به وی پاسخ می گوید:
ـ اگر آمرزیده نشده بودی که اکنون در بهشت و آن هم بهترین جای آن نبودی! ما ترا آمرزیده ایم!

ـ ولی، خداوندا مرا بیامرز و ببخش ...

خدا که اندکی برانگیخته شده و پافشاری «نشانه خدا» بر آمرزش دوباره را درنمی یابد، پاسخ می دهد:
ـ ما ترا که «عارف بالله» و «عبد صالح» ما هستی، آمرزیده ایم! چه می خواهی؟ آیا از جایی که برایت مقرر فرموده ایم، ناخشنودی و می خواهی ترا در جایی برتر از پیامبران و امامان جای دهیم؟!

ـ نه! نه! این چه سخنی است؟ این بنده ی بیچاره را چه که با فرمان خدا رویارویی کنم؟! استغفرالله! اعوذ بالله من الشیطان رجیم! خدایا به بزرگی خود مرا ببخش و بیامرز!

خدا که اینک از آوردن نام آن «جن بو داده» که دیرزمانی پیش، خود را در میان فرشتگان جا زده و از فرمان وی برای سرخم نمودن در برابر «حضرت آدم» سرپیچی نموده بود، آشکارا برافروخته شده با تندی می فرماید:
ـ اگر بار دیگر چنین سخنانی بر زبان آوری و نام آن «ملعون»* را ببری، ترا به جایی خواهم فرستاد که عرب نی انداخت!

«عبد صالح» که همه ی هستی و پیشینه ی پربارش در روی زمین را از نمازهای روزانه و شبانه و نافله و نیایش های گوناگون در یک آن، بربادرفته می بیند و چون بید می لرزد، در حالی که زبانش بند آمده، تته پته کنان می گوید:
ـ خدایا ... مرا  ببخش و بیامرز ... من جز این ...

در چشم به هم زدنی، فرشتگانی با داس هایی بلند ـ مانند آنکه عزراییل با خود همراه دارد ـ به سوی وی که هنوز سخنش را به پایان نرسانده، می شتابند؛ چشمت روز بد نبیند؛ خواهرم، برادرم! نخستین چنگک در زیر چانه اش، دنباله ی نطقش را کور می کند و چنگک های دیگر در هر جای دیگری که بهتر گیر می کنند، فرو می روند و وی را که بیهوش شده، بی آنکه راه برزخ را بپیمایند، یکراست به دوزخ می برند.

چشم که می گشاید، خود را در جنگلی با درختان سر به فلک کشیده، میان گروه بزرگی هیزم شکن می یابد که درخت می بُرّند. هنوز از منگی بیرون نیامده، یکی از همان فرشتگان با داس دراز به وی فرمان می دهد:
ـ وخی وخی!** اینجا بهشت نیست که برای خودت هر گوشه ای دلت خواست لم بدهی؛ دوزخ است! ولی، چون گناه بزرگی نداشته ای، خداوند جلّ جلاله فرمان دادند تا تو را به طبقه ی نخست آن بیاوریم تا آمرزیده شوی و شاید دوباره ترا به بهشت بازگردانیم ... این ها که می بینی، برای آتش دوزخ، درخت می برند و هیزم فراهم می کنند؛ از مار غاشیه و عقرب های بزرگ طبقات زیرین در اینجا نشانه ای نیست؛ ولی روی درختان جنگل، مارهای زهری هستند که باید مراقب باشی تا ترا نگزند؛ بلند شو و به آن ها بپیوند ...

اینک، مدت زمانی می گذرد که «نشانه خدا» در کنار دیگر دوزخیان کم آزار، هیزم می شکند و خود را جوان تر حس می کند؛ کار بدنی سنگین، اثر خود را گذاشته و حتا از زبانه های آتشی که گاه از ژرفای دوزخ، تنوره کشان تا آنجا نیز می رسد، نمی ترسد؛ بیش تر لبخند می زند و آمرزش خواهی را نیز کم و بیش از یاد برده است! از شما چه پنهان، دیگر دلش نمی خواهد به بهشت بازگردانده شود؛ این را گاه یواشکی و در دل با خود می اندیشد ...

آیا همه ی این ها را نباید به پای کرامات خداوند بخشاینده مهربان نوشت؟!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۷ آبان ماه ۱۳۹۲


*  به پندار من، خداوند هرگاه برافروخته می شود به زبان عربی سخن می گوید؛ دلیلی برای این پندار خود ندارم! بیخود، از من دلیل و مدرک نخواهید!

** به گمان بسیار، این فرشته، زمانی دورتر در اسپهان می زیسته و شاید در آنجا زاده شده است؛ چگونه در کالبد فرشته ای جای گرفته، حتا خدا نیز نمی داند!












هر کس که پیروزی ما را به چالش بکشد، دشمن دمکراسی است! ـ بازانتشار

«امیدوارم هیچکس درباره ی نتیجه گزینش دودلی بخود راه ندهد و برای سرپوش نهادن بر شکست ‌هایش، دمکراسی را به چالش نکشد.» گفته ای از «عین الله رژیم همسایه» یک روز پیش از "گزینش" ریاست جمهوری، برگرفته از رسانه ای امپریالیستی ـ سیهونیستی (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

دنباله گفته ی «عین الله» از زبان وی:
هر کس که پیروزی ما را به چالش بکشد، روشن است که همدستِ فتح الله گولن و دشمن دمکراسی است؛ بنابراین، جایش در زندان است.

ب. الف. بزرگمهر   پنجم تیر ماه ۱۳۹۷



خدا را خوش می آید از پیرمردی در سن و سال من، اینچنین بهره برداری ابزاری بشود؟!


۱۳۹۸ دی ۷, شنبه

با رژیمی سرسپرده و باتومِ دست امپریالیست ها در سرکوب توده های مردم ایران سر و کار داریم ـ بازانتشار

بیانیه ی زیر را که می خواندم، ناخودآگاه به یاد یادداشتی کهنه از آنِ بیش از هشت سال پیش افتادم؛ آن هنگام با آنکه پدیده ی بیم برانگیز «شکاف طبقاتی» رخ نموده بود، هنوز باور کردن اینکه «به مرگ گرفته اند که نابود کنند»،۱ دشوار بود و تا اندازه ای پیش بینیِ آنچه هنوز بروشنی سر نزده بود، بشمار می رفت. آن هنگام، دستیابی به این برآیند (نتیجه) که «ایران، کشوری از درون چنگ اندازی شده»۲ است از آن هم دشوارتر بود. با این همه، آن ناباوری چندان بدرازا نکشید و از چندی پیش به این سو که نمودی از آن را در آذرخش دی ماه ۱۳۹۶ گواه بودیم، برای توده های سترگی از مردم ایران، چون روز روشن شد که با رژیمی سرسپرده، تن داده به قرارداد هایی ننگین، ضد ایران و فرهنگ دیرینه ی آن، ضد کارگر و ضد زن و زندگی سر و کار دارند که با همه سیاه بازی ها و نمایش های مردم خر کنی انجام یافته تاکنون، در کردار، فرمانبردار دست به سینه ی کشورهای امپریالیستی است و سیاست های ایران بربادده همان ها را پی می گیرد و به پیش می برد. آغاز این روند به زیر پا نهاده شدن فراقانونی و تبهکارانه ی «اصل ۴۴ قانون اساسی» از سوی رهبری جمهوری اسلامی بازمی گردد که به نوبه ی خود و از دیدگاه تاریخی، کوبیدن واپسین میخ ها بر تابوت انقلابی شکست خورده بشمار می رفت؛ روندی که بر بنیادِ پیروی از سیاست کلان سرمایه داری نولیبرالیستی در دوران ریاست جمهوری «اُم الفساد والمفسدین» (اکبر نوقی بهرمانی) با گشودن بیش از پیشِ دستِ کلان سرمایه داران جهان به اقتصاد ناتوان شده ی ایران در پی جنگی هشت ساله با همیاری و پیشکاری سرمایه داری سوداگر بازرگانی ایران از آن هنگام تاکنون، شیرازه ی «اقتصاد ملی» ایران را از هم پاشانده و می رود تا به از هم پاشیدگی و فروریزی اقتصادی ـ اجتماعی کشورمان بینجامد.

از آن هنگام تاکنون، ضدانقلابِ برآمده از پی شکست انقلاب، همزمان با نیرو گرفتن همه سویه و چنگ اندازی بر تار و پود اقتصاد و سیاست کشور، در روندی پرشتاب به ابزار دست کشورهای امپریالیستی برهبری «یانکی» ها دگردیسید و افزون بر بدوش گرفتن کاریاهای (وظایف) برون کشوری و منطقه ای از آن میان، زایش پراکندگی در پیشانی نیروهای انقلابی منطقه و خودی و ناخودی کردن شان بر بنیاد گونه ای نژادپرستی کیش پرستانه (شیعه برترپنداری)، باتومِ دست امپریالیست ها در سرکوب توده های میلیونی مردم ایران نیز شد و واپسین پایگاه های اجتماعی سست و ناپایدار خویش را از دست داد.۳ 

هستی چنین رژیمی پوشالی، بی هیچ پشتوانه ی توده ای، لرزان، ترسان و توسری خور که با هزاران دوز و کلک و همدستی در نمایش ها و سیاه بازی های یاد شده در بالا از سوی کشورهای امپریالیستی و بویژه دستگاه دیوانسالاری «یانکی» ها همچنان سرِ پا نگاه داشته شده، خود گواه آن از هم پاشیدگی درونی و فروریزی اقتصادی ـ اجتماعی است؛ رژیمی که حتا در نبودِ جایگزینی سزاوار و دارای چشم اندازِ توده ای،۴ در زمانی درخور، بیرون از خواست این و آن، فرو خواهد پاشید و امپریالیست ها با بردباری بایسته و پیشبرد سیاستی دوگانه، هم چشم براه آنند و هم به سمتگیری دلخواه خود بگونه ای که مهار کار از دست شان درنرود، یاری می رسانند.۵ آن ها خواهان سرنگونی رژیم خرموش ها نیستند؛ ولی نیک می دانند که پیشرفتِ روند کنونی به فروپاشی ایران زمین خواهد انجامید که سازگار با خواست شان است؛ ولی آنچنان فروپاشی که کم ترین ریسک را برای شان دربرداشته باشد و همزمان با دامن زدن به شورش های کور و پراکنده ی مردمی جان بسر شده، جلوی هرگونه سازماندهی توده ای ـ کارگری از سوی طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن را نیز بگیرند:
کاری در سرشت خود بسیار دشوار و نیازمند رهبری باریک و آزموده!

از دیدگاه بهره وری های طبقاتی ـ تاریخیِ توده های مردم ایران و از آن میان، جلوگیری از گسست پیوندهای دیرینه ی خلق های ایران زمین و پاسداری از یکپارچگی سرزمینی، پیشرفت روند یادشده، شوم ترین پیامدها برای میهن مان را دربردارد و نیازمند باریک بینی، هوشمندی بایسته و تراز درخوری از همسویی و همکاری نیروهای میهن پرست و پیشرفتخواه ایران و در کانون آن، نیروهای چپ راستینِ ساز و برگ یافته به «سوسیالیسم دانشورانه» است که این یکی به شوندهای گوناگون طبقاتی ـ تاریخی و از آن میان از دست دادن پشتوانه ی سترگ «اردوگاه کشورهای سوسیالیستی» در پی فروپاشی آن تاکنون، در پایین ترین تراز کانونمندی خویش، چه چونی (کیفی) و چه چندی (کمّی) است. به این ترتیب، روشن است که کانونی آنچنان در کار نیست که از توان بایسته برای گردآوری نیروهای پراکنده ی میهن پرستان و پیشرفتخواهان برخوردار باشد؛ چشم اسفندیار جنبش کنونی در همین ناتوانی نهفته و در بخشی چشمگیر از آن، پیامدِ سرراست ویروس «سوسیال دمکراسی» است که در نوشته های دیگری به آن پرداخته ام.

با این همه، از دید نگارنده ی این یادداشت، برجسته ترین رویکرد نیروهای میهن پرست و پیشرفتخواه ایران و در کانون آن، نیروهای چپ راستینِ ساز و برگ یافته به «سوسیالیسم دانشورانه» در بازه ی زمانی کنونی، ایستادگی جانفشانانه (به شوند چند و چون یاد شده) در برابر پیشبرد آن روندِ شوم و سناریوهای وابسته به آن از سوی امپریالیست ها برهبری «یانکی» هاست که با همه ی کوته بینی ضدِّ تاریخی خود، راهبردهای باریکی را از آن میان با سود بردن از تراز آگاهی ـ ناآگاهی توده های مردم و چاله چوله های فراوان میان نیروهای جنبش توده ای، بکار می بندند و آماج های فرجامین خویش در هر پله ای از روند یاد شده را گم نمی کنند. آن ها در زمینه های گوناگونی از توان بسیاری برخوردارند و مزدوران تا اندازه ای شناخته شده یا ناشناخته شان بویژه در جایگاه های نشانه گذار هِرَم رژیم نیز دست اندر کارند. آنچه از آن برخوردار نیستند، داشتن چشم اندازی دورنگرانه از یکسو  (خاستگاه کوته بینی تاریخی شان) و پشتوانه ی توده های میلیونی مردم در همه جای جهان و از آن میان کشورهای خودشان است. در همینجاست که نیروهای میهن پرست و پیشرفتخواه و بویژه نیروهای چپ راستینِ ساز و برگ یافته به «سوسیالیسم دانشورانه» در هر کشوری می توانند و باید نقشی هوشمندانه نشانه گذار داشته باشند. نخستین گام در این زمینه، روشن نمودن آماج دوربردی (استراتژیک) و بیرون کشیدن شعارهای بایسته است که اگر بگونه ای باریک و سازگار با خواست های بنیادین طبقه کارگر و نزدیک ترین زحمتکشان پیرامون آن از یکسو و بدیده گرفتن توان نیروهای درگیر در هر دو سوی پیشانی نبرد بشیوه ای پویا ( و نه بُرشی، ایستا و خشک مغزانه) در هر پلّه ای برکشیده شده باشند از یک یا دو شعار ساده، برانگیزاننده و بسیج کننده ی توده ها فراتر نمی روند. آنگاه روشن نمودن آماج های راهبردی (تاکتیکی) در گام پسین که تا اندازه ای همپوشان با گام نخست خواهد بود، کاری کم تر دشوار است و چنانچه نارسایی و کمبودی نیز داشته باشند،۶ بهبودشان در جریان کار و پیکار آسان تر انجام می پذیرد؛ زیرا شعار دوربردی بگونه ای باریک و درست برکشیده شده و شعارهای راهبردی هر اندازه که همراه با ندانمکاری نشانه گذاری شده باشند، نمی توانند از چارچوب خمیدگی های سینوسی رویهمرفته ریز پیرامون شعار دوربردی، فراتر روند و بسیار زود بهبود می یابند. از آن گذشته، در این گام که دیگر با گام نخست آمیخته و از همپوشانی بیش تری برخوردار است، نوآوری های توده های درگیر در نبرد، راهبردهای نشانه گذار بسیاری پیش پای جنبش توده ای ـ کارگری می نهد؛ راه را می گشاید و چشم اندازهای تازه ای برای پیشروی پردامنه تر و نشانه گذارتر پدید می آورد.

به باورِ من، بخش سترگی از نیروهای با گرایش چپ ایران،۷ هنوز که هنوز است، نتوانسته آماج دوربردی این پله از روند اقتصادی ـ اجتماعی و فرگشت پیش رو را بگونه ای باریک برای خویش و دریافتنی از سوی توده ها روشن نماید. سردرگمی گسترده در میان نیروهای پراکنده ی این گرایش و از آن میان، حزب ها و سازمان های سیاسی داویده (مُدَّعی) و گاه گستاخ که بی هیچ دانش و بینشی درخور ـ و باید بیفزایم بگونه ای ریشخندآمیز! ـ خود را «حزب چپ ایران» یا «حزب طبقه کارگر ایران» نامیده و همگی، رویهمرفته کاریکاتوری از «سوسیال دمکراسی اروپایی» سده های گذشته را به نمایش می نهند،۸ یکی از نمودهای این کاستی بزرگ و چشمگیر است. از دید من:
«... بایستگی سرنگونی رژیم نه شعاری خواست (اراده) گرایانه به خواست این و آن ... که روندی ناگزیر و عینی است ... چنین روندی بسان میوه ای است که هنگام رسیدنش باید چیده شود ـ و هر که، راست یا چپ، از آمادگی بیش تر و بهتر برخوردار باشد، سرانجام آن را خواهد چید؛ ـ وگرنه بزمین می افتد و می گندد و پیرامون خویش را نیز می گنداند. چشم های تان را خوب بگشایید و وضع سخت ناگوار توده های مردم ایران که رژیم تبهکار و ددمنش آن ها را به مرگ گرفته تا بکشد را ببینید و در کنار تبهکاری های گسترده ی مالی و نوزاد فروشی و گرسنگی و بیکاری و هزار دردِ بی درمانِ دیگر بگذارید تا آرش گندیدگی که بسیار بیم برانگیزتر از سرنگونی چنان رژیمی است و کار را به فروپاشی سرزمین و جنگ برادرکشی خواهد کشاند و امپریالیست ها نیز با شکیبایی درخور در پی آنند را دریابید!»۹ هر آنکس که آن را دریافت، پیش از آنکه دیر شود به شعار سرنگونی رژیم تبهکار اسلام پیشگان فرمانروا بر میهن مان خواهد پیوست؛ وگرنه، در آینده ای که دیگر چندان دور نیست، ناگزیر به گام نهادن در جای چکمه های سربازان «یانکی» و همدستان و ریزه خوارانش در خاک میهن مان خواهد شد:
«… ما نمی‌توانیم از این خشنود باشیم که شعارهای راهبردی (تاکتیکی)، لنگ‌ لنگان در پیِ رویدادها بروند و پس از [هر] رویداد، خود را با آن دمساز کنند. ما باید بکوشیم تا این شعارها ما را به ‌پیش برانند؛ روشنی بخش راه پسین ما باشند و ما را از ترازِ کاریای سرراستِ لحظه، بالاتر بکشند. حزب پرولتاریا اگر بخواهد پیگیر و پایدار پیکار کند، نمی‌تواند راهبرد خود را از یک رویداد تا رویداد دیگر تعیین کند. حزب پرولتاریا باید در تصمیمات راهبردی خود، وفاداری به بنیادهای مارکسیسم را با ارزیابی درست کاریای پیشروانه ی طبقه انقلابی درآمیزد.»۱۰

ب. الف. بزرگمهر   چهارم فروردین ماه ۱۳۹۸


پی نوشت:

۱ ـ «به مرگ گرفته اند که نابود کنند»، ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ آذرماه ۱۳۸۹

۲ ـ «ایران، کشوری از درون چنگ اندازی شده»، ب. الف. بزرگمهر    ۱۵ اَمرداد ماه ۱۳۹۴

۳ ـ تنها پشتوانه های همچنان چشمگیر این رژیم، جز خود کشورهای امپریالیستی برهبری «یانکی» ها، لایه های نازک اجتماعی کلان سوداگران و بازرگانان وابسته به همان کشورهاست («بورژوازی کمپرادور») که لایه ی اجتماعی از آن هم نازک تر اجتماعیِ «زمینداران بزرگ» را یدک می کشد. برای شمار هرچه گسترده تری از خوانندگان بگمانم روشن باشد که این لایه های اجتماعی با هزاران تسمه بسته شده به اقتصاد سرمایه داری امپریالیستی را به هیچ رو، پایگاه درونی رژیم خرموش ها نمی توان بشمار آورد و همانگونه که جلوی دیدگان ماست با گسترده شدن «جهانی شدن» سرمایه، دیگر حتا چون گذشته، چندان پایی درون کشور نیز ندارند؛ هم خود و اَره و اوره (عوره) و شمسی کوره های شان و هم سرمایه های هنگفت چاپیده شده از درآمدهای نفتی، رانتخواری و سایر دله دزدی ها در بیرون ایران، کانون یافته و برخی از پدرسوخته ترین شان چون «کیرِ خرِ نظام» در نمایشی ساده زیستانه، چیزی جلوی دیدگان نه تنها توده های مردم که بوزینگان پیرامون خویش نگاه نمی دارند که خدای ناکرده، لو برود و کار دست شان بدهد.

۴ ـ به این شوند که چنان جایگزینی برای کامیابی و بهبودی اقتصادی ـ اجتماعی در ایران بسود توده های کار و رنج، تنها و تنها ناگزیر به در پیش گرفتن راه رویش با سمتگیری و چشم اندازی سوسیالیستی است، دانسته و آگاهانه از واژه ی دربرگیرنده ترِ «ملّی» پرهیز نموده ام.

۵ ـ «... سرنگونی رژیم موش ها که برخی از آن می ترسند و دیگران را نیز می ترسانند، تنها در آن هنگام برای ما از چشم اندازی سزاوار برخوردار خواهد شد که هم بنیه ی اقتصادی آن رژیم به اندازه ای چشمگیر کاهش یافته باشد و هم اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران بگونه ای ناگوار و ناپایدار شود که کم تر زمینه ای برای جنبش های سازمان یافته ی توده ای و کارگری برجای مانده باشد. بجای این ها ما به پیشواز جنبش های هرج و مرج جویانه، جنبش های درهم شکننده ی گرسنگان و جنبش های خواهان جداسری از دیگر ملیت های ایران می شتابیم. آنچه ما از آن نگرانیم و بی رودربایستی می ترسیم، انقلاب توده های مردم است؛ بویژه آنگاه که از سازماندهی درخوری برخوردار شده باشد. در چنان شرایطی، برای به هرج و مرج کشاندن آن از هیچ کاری روی نخواهیم گرداند.»

برگرفته از یادداشت «ما اسلام بویژه گونه ی ایرانی آن را کیش و آیینی سودمند برای جهان می دانیم» و از زبان خروس لاری دستگاه دیوانسالاری «یانکی» ها،  ب. الف. بزرگمهر  ۱۱ آبان ماه ۱۳۹۷  

۶ ـ به شوند سرشت و بُرد گاه بسیار کوتاهِ راهبردها، نارسایی های پیش بینی نشده و ندانمکاری ها در چگونگی بکارگیری شعارها ناگزیر نیز هست.

۷ ـ «... کمونیست به کسی یا کمونیستی به سازمانی یا حزبی گفته می شود که همه بخش های این جهان بینی را کم و بیش خوب و هماهنگ آموخته و دریافته، همزمان آن را بکار بسته، بازرسی و سنجیده، خود و نیز جهان بینی را سرشار نموده باشد. از همین رو، سازمان یا حزبی کمونیستی، تنها  آن هنگام شایسته چنین نامی خواهد بود که در عملکرد اجتماعی خود، آزمون ها و آروین های همسو با پویه تاریخی از آن بدست آورده باشد. کمونیسم آنجا خود را زنده و پویا می یابد که کمونیست ها آن را در شرایط مشخص به کار انداخته، به نیرویی مادّی دگرگون نمایند. کسی یا سازمان یا حزبی که جهان بینی کمونیسم را خوب از بَر کرده؛ ولی آن را در پهنه اجتماع بکار نبرده، نسنجیده و بازنیافته باشد را در بهترین حالت می توان «کمونیست کاغذی» نامید که نمونه های آن نیز کم نیستند. سایرین را که حتا اصول کمونیسم را خوب نیاموخته یا درنیافته اند، می توان در بهترین حالت آن، آدم ها، سازمان ها و حزب های با گرایش چپ ـ و نه کمونیستی ـ نام نهاد.»

برگرفته از نوشتار «باید دوباره از ریشه رویید!»، ب. الف. بزرگمهر  ۲۰ آذرماه ۱۳۸۹

۸ ـ نمونه ای از چنین کاریکاتورهای چپ نما که بخت آن را نیافتم تا درباره ی جُستار آن، بهنگام یادداشتی جداگانه بنویسم را چندی پیش در پانوشت یکی از یادداست هایم آورده بودم. وی در پاسخ به دیگری، حتا این سخن ساده، باریک و پاکیزه (نکته) را نیز درنیافته که «مبارزه برای یک جمهوری [یا هر ساختاری دیگری!] با سمت گیری عدالت خواهانه و سوسیالیستی»، در روند رویش و گسترش خود که نمی تواند بدون کاربستِ درخورِ «دیکتاتوری پرولتاریا»، سازگار با پله ی پیشرفت در هر بازه ی زمانی از آن سمتگیری باشد، خواه ناخواه باید راه را برای برقراری سامانه ای سوسیالیستی بگشاید؛ وگرنه، چون نمونه ی برزیل با همه ی کوششی که چپگرایان آنجا نمودند و به کامیابی های کوچک و بزرگی نیز دست یافتند با واگشت و شکست، هرچند گذرا از دیدگاه تاریخی، روبرو شده و در آینده نیز خواهد شد:
«من هیچ وقت در هیچ دوره ای از فعالیت سیاسی ام اعتقاد نداشته ام که ایران در آستانه ی انقلاب سوسیالیستی است. امروزه روز که اصلا اعتقادی ندارم سوسیالیسم را بشود در یک کشور ـ آن هم کشوری مثل ایران ـ برقرار کرد. آن چه من گفته ام و از آن دفاع می کنم مبارزه برای یک جمهوری با سمت گیری عدالت خواهانه و سوسیالیستی است. چپ ایران در جمهوری فرضی فردای ایران باید پیگیر و مبارز بی وققه ی گسترش عدالت اجتماعی ـ و حتی اگر سوسیالیسم را یک روند در نظر بگیریم ـ گسترش آماج ها و ارزش های سوسیالیستی در کشور در برابر سرمایه داری و نئولیبرالیسم باشد. این حرف کجا و آن چه تو می گویی که ”ایجاد شرایط مساوی برای رقابت همه، باید در سرلوحه فعالیت اقتصادی چپ رفرمیست باشد، حتی اگر زیر چتر نئولیبرالیسم قرار داشته باشد“ کجا؟ من البته چپ رفرمسیم نیستم و توصیه ای برای آن ندارم. اما می پرسم کدام شرایط مساوی برای کارگر گرسنه و معلم فقیر با رانت خواران و سودجویان و سرمایه دارانی که قطعا بعد از جمهوری اسلامی هم حضور خواهند داشت وجود دارد؟ اقتصاد مافیایی ایران که یک شبه دگرگون نمی شود.

آن چه من می فهم این است که در آن جمهوری که بر یک اقتصاد به شدت نابرابر، ناعادلانه و طبقاتی برقرار خواهد شد، وظیفه ی چپ ایستادن در کنار همین کارگران و دانشجویان و معلمانی است که امروز شعارهایی نظیر مقابله با خصوصی سازی و کنترل کارگری، آموزش و بهداشت و درمان رایگان را مطرح می کنند و عدالت می خواهند و فردا به زیاده خواهی متهم می شوند. آن ها در این دوران اختناق این را می گویند، اگر نسیم آزادی به آن ها بخورد بسیار پرشورتر و گسترده تر از این خواسته های خود دفاع خواهند کرد. چپ یا باید در کنار این کارگران و محرومان بایستد و مباد آن زمانی که به سرمایه دارانی بپپیوندد که وعده می دهند و می گویند بگذارید تا سرمایه داری رشد کند و به عدالت برسیم. تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣۹۷» دانسته از ویرایش و پارسی نویسی آن خودداری ورزیده ام. برجسته نمایی های متن از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

برگرفته از پی نوشتِ یادداشت «از مادورو پشتیبانی می کنید؟! گه می خورید! از خان گاییده، پشتیبانی کنید!»، ب. الف. بزرگمهر  ۳۰ بهمن ماه ۱۳۹۷

۹ ـ برگرفته از نوشتار «با سمتگیری برای سرنگونی رژیم سگ مذهب اسلام پیشه از فروپاشی ایران جلوگیریم!»، ب. الف. بزرگمهر   دوم شهریور ماه ۱۳۹۷

۱۰ ـ برگرفته از «انقلاب می‌آموزد»، و. ای. لنین، مجموعه کامل آثار، جلد ۱۱ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)

***

کارگران و همکاران در سراسر کشور!

علاوه بر تحمیل فقر و فلاکت و ده ها معضل اجتماعی به خانواده های ما و سلب حق تشکل و اعتراض و اعتصاب و هر نوع مطالبه گری، با نابودی صنایع تولیدی و زیرساخت های اقتصادی کشور و غارت و چپاول صدها هزار میلیارد از دسترنج ما کارگران و ثروتهای جامعه در طول چهل سال گذشته، در طول یکسال گذشته با سقوط چند برابری ارزش پول و چندین برابر شدن هزینه های بقا، هست و نیست ما کارگران و زحمتکشان در معرض نابودی کامل قرار دارد.

درمقابل چنین اوضاعی، هیچ راهی غیر از دست بردن ما کارگران به اعتراضات و اعتصابات سراسری در مقابل فقر و گرانی باقی نمانده است و از اینرو تنها راه برونرفت از چنین اوضاعی در دستان توانمند ما کارگران قرار دارد. مسبب این اوضاع، حکومتگران و مجلسیان و تمامی دم و دستگاه دولتی هستند که تمام قد در دفاع از غارتگران و اختلاسگران ایستاده اند و همانطور که دیدیم در هفت تپه، اهواز، اراک و ...  در دفاع از دزدانی که میلیاردها دلار از دسترنج ما را چپاول کرده اند، ما کارگران را سرکوب و نمایندگان مان را به زندان انداخته اند.

کارگران و مزدبگیران و اقشار کم درآمد ایران در اعتراضات سراسری دی ماه ۹۶ نشان داده اند که در مقابل این همه فقر و گرانی خاموش نمی نشینند و اگر اوضاع بر همین منوال به پیش رود، قطعا سال آینده شاهد اعتراضات و تلاطمات گسترده اجتماعی خواهیم بود.

اتحادیه آزاد کارگران ایران  ۲۸ اسفند ۹۷

بختی برای ویرایش گسترده ی این گزارش نداشتم.   ب. الف. بزرگمهر

تن فروشی، کارگری نیست! ـ بازانتشار

گزارش زیر با عنوان «بیش از ۵۰ درصد روسپی ها، زنان متاهل هستند»، از ژرفای فاجعه ای در کشورمان گواهی می دهد. در گزارش، زیر پوشش زبانی کارشناسانه، کوشش شده از سویی با گروه بندی زنان روسپی به آنها که از روی نیاز اقتصادی تن فروشی می کنند و آنها که «اعتیاد جنسی» داشته یا «... انگیزه آنها صرفا اقتصادی نیست» ژرفای فاجعه را بپوشانند و از دیگر سو، برخی گونه های دیگر برقراری پیوند و وابستگی جنسی میان زن و مرد را انگ «روسپیگری» بزنند. این گزارش ریاکارانه، افزون بر گم و گور نمودن و لاپوشانی این ناهنجاری دردناک اجتماعی، کوشش رژیم جمهوری اسلامی برای از دوش خود افکندن پاسخگویی (مسوولیت) خود در برابر آن را نیز به نمایش می گذارد.

افزایش شمار زنان و دخترانی که در ایران تن فروشی می کنند، نه تنها گسترش بی پیشینه ی روسپیگری در میهن مان را نشان می دهد که بویژه با کاهش سن روسپی‌گری گواه ژرفش آن نیز هست.

آیا می توان به هرگونه پیوند و وابستگی جنسی میان زن و مرد (و یا میان دو همجنس!) بیرون از کیش و آیین های شناخته و پذیرفته شده در هر اجتماعی، روسپیگری نام نهاد؟ بی گفتگو، چنین نیست و پراکندن چنین اندیشه و انگاره ای، همانگونه که گزارش یاد شده به آن دست یازیده،  فرآورده ای جز درهم آمیختن راست و دروغ (سفسطه) و گمراهی به بار نخواهد آورد. برای آنکه کلاف سردرگمی را که چنین گزارش ها و "پژوهش" هایی پدید می آورند، باز کنیم، نخست و پیش از پرداختن به هر جُستار دیگری پیرامون آن، باید روسپیگری را تعریف نمود. براستی، آنجا که زن، مرد یا کودکی برای دستیابی به پول برای گذران زندگی خود یا برآوردن نیازهای اقتصادی خانواده اش، تن فروشی می کند یا به این کار وادار می شود، به روسپیگری دست یازیده است. سایر گونه های ارتباط جنسی و از آن میان «اعتیاد جنسی» و انگیزه های غیراقتصادی ارتباط جنسی را به هیچ رو نمی توان، روسپیگری نامید. به این ترتیب، نخستین نیرنگ گزارش که کوشش نموده تا ماهیت جُستار هرچه بیش تر پنهان مانده و آن را تا سطح پدیده کاهش داده و سپس بند بند می کند، آشکار می شود. چنین کوششی به نوبه ی خود از گسترش بی پیشینه پدیده ی ناهنجاری گواهی می دهد که دیگر نادیده گرفتنی نیست و درست به همین دلیل، ناچار به پرداختن به آن به چنین شیوه ی ریاکارانه ای شده اند.

در گزارش یادشده به کودکان و مردان روسپی و نیز گونه های گسترده تری از فروش زنان، دختران و دخترکان زیر پوشش هایی مذهبی چون صیغه، مُتعه و ... هیچگونه اشاره ای نشده است؛ گونه ای از روسپیگری که پیشینه ی کهن تری داشته و بویژه میان لایه های فرودست اجتماعی شهر و روستای ایران با گستردگی و پذیرش بیشتری دیده می شود. نمونه ای از اینگونه روسپیگری را زنده یاد صادق هدایت در داستان «علویه خانم» به غم انگیز ترین و دردناک ترین شکل ممکن بازآفریده است؛ نمونه ای که بویژه در منطقه های دورافتاده و عقب مانده ای چون روستاهای خاور و کرانه های کویر ایران، بیشتر به چشم می خورد. دومین نیرنگ گزارش نیز که جُستار را با همه ی پهنا، درازا و ژرفای آن در میان نمی گذارد و دانسته، برخی نکته های مهم را نادیده گرفته، روشن می شود.

در گزارش از زبان کسی که با عنوان «تحلیلگر مسائل اجتماعی» از وی یاد شده، از «کارگر جنسی» و «بازار» آن، سخن به میان آمده است:
«... در گذشته زنانی که وارد بازار کارگری جنسی می شدند برای تامین حداقل نیازهای خود دست به این کار می زدند اما امروز بخش قابل توجهی از این دختران برای کاهش نابرابری اجتماعی یعنی تامین حداقل نیازهای اساسی و اولیه، این شغل را به عنوان "شغل دوم" انتخاب می کنند.» (بیش از ۵۰ درصد روسپی ها، زنان متاهل هستند! ، «فرهیختگان آنلاین»، ٢٢ آذرماه ١٣٩٠)

توضیح "کارشناسانه" آقای "تحلیلگر" درباره ی سنجش «بازار کارگری جنسی» در گذشته با وضعیت امروزی آن و "نویافته" ی «شغل دوم» در بهترین حالت آن، نشانه هایی از ساده لوحی و نادانی وی را دربرداشته و به هر رو، نیرنگبازانه (سومین نیرنگ گزارش) است؛ زیرا، با همه ی نمودها و نشانه های گسترش و ژرفش این پدیده در میهن مان که در گزارش نیز به ناچار به آنها اشاره شده، کوشش در کاهش ناهنجاری و فروکاستن روسپیگری از "پیشه" ای نخست در گذشته به "پیشه" ای دوم («شغل دوم») در دوره ی کنونی دارد. واژه «پیشه» (شغل) را دانسته درون " " نمایش داده ام؛ زیرا تن فروشی پیشه ای راستین نیست. آن را جلوتر خواهم شکافت. از این جُستار که بگذریم و نادانی یا نیرنگ آن را به وجدان شخصی و اجتماعی آقای "تحلیلگر" واگذاریم، عبارت «کارگر جنسی» که ریشه در مفهوم ساختگی «صنعت روابط جنسی» (sex industry) دارد، عبارتی نادرست، غیرعلمی و ناسازگار با هنجارهای اجتماعی و اقتصادی است. چنین مفهوم های ساختگی، برای دست یابی به آماج های سیاسی و اجتماعی مشخص و نیز گمراه نمودن روشنفکران ویژه کار (متخصص)، دانسته از سوی دانشمندان خودفروخته و نوکرپیشه (و نیز کُلفت پیشه!)۱ امپریالیست ها، بگونه ای پیوسته و پیگیر ساخته و پرداخته شده و در پهنه ی دانش های اجتماعی گوناگون، کاشته یا رسوخ داده  می شود. از همین روست که این دانش ها بویژه در کشورهای اروپای باختری و ایالات متحده، هر روز میان تهی تر شده و از ارزش علمی و کاربردی شان هرچه بیش تر و روز بروز کاسته می شود. با این همه، همین مفهوم های نادرست و غیرعلمی، از زبان و قلم دانش آموختگان و دانش پژوهان دانشگاه های اروپای باختری، ایالات متحده و دیگر نهادها و  پژوهشکده های بسیاری از کشورهای دیگر باز هم گسترش یافته و بر سردرگمی و درهم آمیزی هرچه بیش تر مفهوم های علمی و غیرعلمی، بویژه در زمینه ی دانش های اجتماعی می افزاید.۲

با آنکه مارکس نزدیک به صد و پنجاه سال پیش تفاوت بزرگ میان مفهوم های «نیروی کار» و «کار» را با دلیل های استوار علمی روشن نموده، شاید به "تحلیلگر مسائل اجتماعی" یاد شده در گزارش، نتوان در این باره ایراد گرفت؛ زیرا به وی و تحلیلگرانی چون او یاد نداده اند که «کارگر» به کسی می گویند که با فروش «نیروی کار» خود (و نه کار خود!) کالایی را فرآوری (تولید) کرده و ارزشی افزوده به جیب سرمایه دار می ریزد. در اینجا، فرآوری (تولید) به معنای عام خود، دربرگیرنده ی همه ی مرحله های پیوسته به هم فرآوری کالا (تولید) به مفهوم ویژه، پخش (توزیع) و مصرف درنظر گرفته شده است. چنانچه حتا فرآوری (تولید) جنگ ابزار را که نه به درد مصرف (تولید برای مصرف) و نه به درد فرآوری (تولید) کالایی دیگر (تولید ابزار تولید) می آید، کالا بشمار آوریم، تن فروشی را به هیچ رو نمی توان «کارگری» نامید؛ زیرا نه نیروی کاری برای فرآوری کالایی در آن بکار می رود و نه ارزش افزوده ای از آن بدست می آید. روسپی، تنها تن و جان خود را می فروشد؛ نه نیروی کار خود را! به این ترتیب، عبارت «کارگر جنسی» که "تحلیلگر مسائل اجتماعی" از آن یاد کرده، یاوه ای بیش نیست؛

با همه ی فشردگی توضیح بالا، باید روشن شده باشد که حتا ادعای اینکه روسپی با خودفروشی خود «خدمت»ی (در چارچوب بخش خدماتی نیروی کار) به جامعه عرضه می نماید، نیز پوچ و بیمایه از آب در می آید؛ زیرا هر کار خدماتی به اندازه ی مشخص و قابل اندازه گیری «نیروی کار»ی که در آن بکار رفته، تا آنجا کارِ کارگری به شمار می آید که بخشی از روند تولید به معنای عام آن را دربرگیرد.

با آنچه گفته شد، همه ی عبارت ها و مفهوم های ساخته و پرداخته ی نهادها و دانشگاه های نوکرپیشه ی امپریالیستی درباره ی «صنعت روابط جنسی» (sex industry)، «کارگر جنسی» و مانند آنها، پوچ، بیمایه و ضدعلمی از آب در می آیند؛ ولی، چرا امپریالیست ها و حاکمیت هایی چون جمهوری اسلامی ـ در مورد این یکی، با همه ی ادعاهای اسلامی بودنش ـ به مفهوم های ساختگی یادشده، نیازمندند؟ مهم ترین  دلیل نیاز آنها را باید در بحران های دوره ای و ساختاری سامانه ی سرمایه داری و پیامدهای ناگوار آن برای توده های کارگر و دیگر زحمتکشان یافت. در هر بحرانی، بخش عمده ای از نیروی کار، بیکار می شوند و هر بار بر شمار بیکاران افزوده می شود. روسپی گری، یکی از پیامدهای بحران های اقتصادی ـ اجتماعی در جامعه های سرمایه داری و آنگونه که نمودارهای آماری تاکنون نشان داده، نزدیک ترین و سرراست ترین فرآیند چنین بحران هایی است.

حاکمیت های سرمایه داری و واپسگرا که به دلیل ماهیت طبقاتی خود، راه چاره ای برای بهبود وضعیت زندگی زحمتکشان و ستمدیدگان ندارند، ناچار می شوند بسیاری از پیشه های ناروشن و سوء استفاده های گوناگون از ذخیره ی بزرگ نیروی کار بیکار شده را نادیده گرفته (یا به زبان عامیانه: زیر سبیلی رد کنند)، بی آنکه بر زبان آورند، بپذیرند و یا حتا آن را تبلیغ و ترویج کند؛ پدیده ای آشنا که در چارچوب آنچه به نام «اقتصاد سایه»۳ نامیده شده، می گنجد. در چنین دوره های بحرانی است که به عنوان نمونه، روسپی گری، به عنوان «کهن ترین پیشه ی جهان» از سوی حاکمیت های سرمایه داری بازیابی می شود!۴  

اکنون، گرچه بسیار دردناک، ولی بس آموزنده است که با شکست گام به گام انقلاب بهمن ۵۷ در سراشیبی ای به درازای بیش از سی سال، پوسته ی ادعاهای اسلامی آشکارا کنار زده شده، ماهیت طبقاتی دزدان و میوه چینان انقلاب بیش از پیش از پرده بیرون می افتد. آیا از سرِ تصادف است که "تحلیلگر مسائل اجتماعی" در این گزارش به روسپگری نه به عنوان یک ناهنجاری اجتماعی که به عنوان بخشی از نیروی کار اجتماعی می نگرد؟ از دید من، شیوه ی نگرشی اینچنین، مانند نمونه های همسان آن در اروپای باختری، امریکای شمالی و شاید بسیاری جاهای دیگر جهان، گواه دیگری بر ناتوانی حاکمیت های سرمایه داری در گشودن گره دشواری های اجتماعی و اقتصادی و انداختن گناه بر گردن توده های مردم است؛ توده هایی که روز بروز توش و توان خود را بیش از پیش از دست می دهند.

ب. الف. بزرگمهر       ١٢ دی ماه ١٣٩٠


پانوشت:

۱ ـ این هم سوی دیگری از برابری زن و مرد است!

۲ ـ در ایران نیز، با همه ی هیاهوها و جنجال های اسلام پناهان جمهوری اسلامی درباره ی ضرورت جلوگیری از تراوش «فرهنگ باختری» به میهن مان، بخش عمده ای از دانش آموختگان ایرانی پس از انقلاب بهمن ۵٧ که یا مستقیما در دانشگاه های کشورهای یادشده در بالا درس آموخته یا همان درس ها را در دانشگاه های ایران به خوردشان داده اند، واپسگراترین و غیرعلمی ترین بخش های این "دانش" ها را با خود به ارمغان آورده و به خورد دانش پژوهان جوان ایرانی می دهند. پایگاه طبقاتی این دانش آموختگان که بطور عمده وابسته به طبقات و لایه های میان به بالای جامعه اند به همراه نادانی و ناتوانی بیشترشان در ریشه یابی و دریافت علمی «مفهوم» ها در زمینه های گوناگون اجتماعی و فلسفی، از این گروه بطور عمده عافیت جویان اسلام پناه که بخش بزرگی از استادان دانشگاه های کشور ما را دربرمی گیرند، ریزه خواران بیمایه و کم مایه ی "فرهنگ باختر" را آفریده است؛ ریزه خوارانی که همان مفهوم های ساخته و پرداخته ی سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی را گاه با مفهوم های دینی و مذهبی درهم آمیخته، معجونی هفتجوش پدید می آورند که خود نیز در شناخت این فرآورده ها خود بازمی مانند! در اینجا از آن گروه دست پروردگانی که دانسته به سود طبقات و لایه های اجتماعی درون و برون ایران می کوشند، سخنی به میان نیاورده ام. تنها به نمونه ای پررو، بیمایه و گستاخ اشاره می کنم که از جاذبه های زهره و مریخ گرفته تا واپسگرایانه ترین اندیشه های فلسفی و اجتماعی افلاتون برای پیشبرد سیاست ایران بربادده نولیبرالیسم در ایران سود برده است؛ رمالّی به نام «صادق زیباکلام» که همین عنوان را با گستاخی به دانشمندی بی همتا چون مارکس داده است؛ زهی پررویی و بیشرمی!

۳ ـ درباره ی «اقتصاد سایه» (shadow economy):
«از دیدگاه علمی، آنگونه که تجربه نشان داده است، اندیشه های فاشیستی هنگامی نیرو می گیرد که براثر بحران های اقتصادی ـ اجتماعی بسیار شدید سامانه سرمایه داری، بخش عمده ای از خرده بورژوازی، سرمایه داری کوچک و حتا متوسط، خرد شده و به طبقات و لایه های پایین تر سرازیر می شوند. این ها بطور عمده همان لایه هایی هستند که ”اقتصاد سایه“ را در کنار اقتصاد سرمایه امپریالیستی گردانده و می گردانند. اقتصادی که در سنجش با اقتصاد سرمایه امپریالیستی از نظر حجم پولی ـ سرمایه ای بسیار کوچک تر بوده، بهره دهی سرمایه پایینی دارد؛ ولی لایه های اجتماعی گسترده ای را دربرمی گیرد. کارفرمایان این اقتصاد را بطور عمده سرمایه داران کوچک و گاه متوسط بخش های کشاورزی، باغداری و صنایع کوچک مانند بسته بندی دربرگرفته و سود آن بطور عمده از بهره کشی نیروی کار کارگران غیر قانونی بدست می آید. در بیشتر کشورهای مادر سرمایه داری ”اقتصاد سایه“ ، به کمک ها و یارانه های دولتی نیز نیازمند است. ورشکستگی و سرریز شدن سرمایه داران کوچک و متوسط هنگام بحران های اقتصادی بزرگ، سرچشمه و زمینه ساز فاشیسم و گردش به راست در بحران های جهان سرمایه داری در آن کشورهاست.» (قلم مفت، حرف مفت!، ب. الف. بزرگمهر، گاهنامه ی ”فرهنگ توسعه“، ۲۶ بهمن ۱۳۸۷، http://vista.ir/?view=context&id=363507 )

۴ ـ در بحران اقتصادی ـ اجتماعی سال های ٢٠٠١ ـ ٢٠٠٤ که سرمایه داری نیمه جانی بیش از دوره ی کنونی داشت، تبلیغات کم و بیش گسترده ای درباره ی اینکه روسپیگری نیز چون دیگر کارها، پیشه ای و کاری عادی است با شعار: «روسپی گری، کهن ترین پیشه ی جهان» همه ی رسانه ها و حتا آفیش های تبلیغات خیابانی را که در کشورهای اروپای باختری کاربرد فراوانی دارد، فرا گرفت. کار به آنجا کشید که گفتگوهای چندی با برخی زنان روسپی و "همسران" شان که به نظرم جاکش هایشان بودند در تلویزیون و شاید جاهای دیگر ترتیب داده شد. در یکی از این برنامه ها، روسپی پیری با پررویی هرچه بیش تر که روشن بود پیش از برنامه بخوبی تمرین شده بود، می گفت:
«من روابط کاری ام را با روابط زناشویی ام نمی آمیزم. این کار من است که سال ها آن را انجام داده ام! ...». چنین برنامه هایی کم و بیش همزمان شد با درگذشت پدر ملکه ی این کشور عقب مانده ی اروپای باختری و نیز درگذشت یا کشته شدن رییس باند جاکش های آمستردام که بخش بزرگی از روسپی خانه های این شهر مال وی بود و دو یا سه هفته پس از پدر ملکه به درگاه ایزد یکتا در آن جهان پیوست. مراسم خاکسپاری «پدرخوانده» با چشم همچشمی و پیروی از مراسم خاکسپاری خانواده ی پادشاهی، همراه با کالسکه ای طلایی برای بردن جنازه، اسبهای آراسته با روکش های گرانبها و جاکشان و دیگر ماتم زدگان عزادار همراه بود و خشم شهردار این شهر را (شاید هم ساختگی!) برانگیخت. در پی آن، تبلیغات گسترده برای عادی وانمودن روسپی گری در این کشور به یکباره از رسانه ها رخت بربست و برچیده شد. گرچه، روشن نشد که دلیل آن آیا اعتراض توده های مردم به این مراسم بود یا چیزی دیگر؟! به هر رو، سر و ته ماجرا را هم آوردند.

ناگفته نماند که بخش عمده ای از درآمد این شهر پلید از روسپی گری، بچه بازی، فروش مواد افیونی و «اقتصاد سایه» می گذرد. بسیاری از رستوران ها، هتل ها و ... در این شهر، مستقیم و غیر مستقیم در پناه و به برکت همین «اقتصاد» و بویژه از درآمدهای روسپی گری روزگار می گذرانند!

چنان تبلیغی برپایه ی همسان نشان دادن روسپیگری با همخوابگی زنان معبدهای دوران باستان با مردان در کشورهایی چون ایران، سوریه و جاهای دیگر در دوره ای از تاریخ است که این کار، نخست رویکردی مذهبی و مقدس داشته است؛ گرچه با همه ی اینها، وانمودن روسپیگری به عنوان کهن ترین پیشه ی تاریخ، دروغی بیش نبوده و نیست.

***

بیش از ۵۰ درصد روسپی ها، زنان متاهل هستند!

براساس گزارشی که به تازگی سازمان بهزیستی در خصوص کارگران جنسی (روسپی) در ایران منتشر کرده است، بیش از "۵۰ درصد کارگران جنسی در این تحقیق زنان متاهل و اغلب این افراد از طبقه متوسط هستند."

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، حبیب‌الله فرید، مدیر امور آسیب دیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی، زنان کارگر جنسی در ایران را به دو گروه تقسیم کرده و گفته که گروه نخست"صرفا به خاطر مسائل اقتصادی به این چرخه وارد می‌شوند و گروه دوم نیز افرادی هستند که میزان درآمد متوسطی دارند و انگیزه آنها صرفا اقتصادی نیست."

به گفته آقای فرید، در برخی از این افراد "اعتیاد جنسی" نیز مشاهده شده که نیازمند درمان‌های روانشناختی هستند.

اما کاهش سن روسپی‌گری در ایران و افزایش تعداد افرادی که در این بازار فعالیت می‌کنند، نگرانی کارشناسان و فعالان مدنی را برانگیخته است.

سعید مدنی، تحلیلگر مسائل اجتماعی پیشتر در گفت و گویی با روزنامه شرق ضمن اعلام کاهش سن کارگران جنسی به" کمتر ار ۱۴ و ۱۵ سال" گفت :"براساس مطالعات، وضعیت تحصیل در این قشر به طور کامل دگرگون شده و ادعای زن بی سوادی که درگذشته دست به این کار می‌زد، دیگر منتفی است."

او همچنین گفت که در گذشته زنانی که وارد بازار کارگری جنسی می شدند برای تامین حداقل نیازهای خود دست به این کار می زدند اما امروز بخش قابل توجهی از این دختران برای کاهش نابرابری اجتماعی یعنی تامین حداقل نیازهای اساسی و اولیه این شغل را به عنوان "شغل دوم" انتخاب می کنند.

به عقیده آقای مدنی، دخترانی که وارد بازار کارگری جنسی می‌شوند به این آگاهی رسیده‌اند که باید اقدامات پیشگیری انجام دهند.

یک کارگر جنسی که در تهران کار می‌کند به بی بی سی فارسی گفت که "مشکلات اقتصادی، فشارهای خانوادگی، روابط جنسی سرد زن و شوهر باعث شده که این زنان به روسپی گری روی بیاورند البته در میان آنها کسانی هم هستند که به آنها تجاوز شده یا به روابط جنسی بیش از اندازه علاقه دارند "

این کارگر جنسی با اشاره به اینکه این زنان از حضور در مراکز درمانی هراس دارند، گفت:"اگر پرستار و دکتر به مامور و پلیس زنگ بزنند، بیچاره می شویم برای همین ترجیح می دهیم حتی المقدور به بیمارستان و دکتر مراجعه نکنیم."

مسئله دیگری که کارشناسان بر روی آن تاکید دارند این است که "نگاه مجرمانه"به این افراد است که باعث می‌شود آنها به درمان یا فعالیت‌های تحقیقی تمایلی نداشته باشند.

برای همین هم مدیر امور آسیب دیدگان سازمان بهزیستی می گوید که "روسپی‌گری" در ایران جرم است و برای همین کارگران جنسی برای "دریافت خدمات مراجعه نمی‌کنند و باید به سمت ارائه خدمات جامع حرکت کرد، همچنین برای توانمندسازی کارگران جنسی باید پروتکل توانمندسازی این زنان ایجاد شود."

آقای مدنی نیز مجرم اصلی در این پدیده را مشتریان آن معرفی کرده و گفته است که آمار نشان می‌دهد " مردان در رده سنی ۳۰ تا ۵۰ سال مشتری زنان کارگر جنسی هستند و بعد جوانان قرار دارند."

آقای مدنی همچنین گفته که شاخص مشکلات اجتماعی در ایران نشان می‌دهد که" روند مشکلات اجتماعی در ایران روند مطلوبی نیست و جامعه ایران نشانه‌هایی از یک کشور بیمار را دارد چرا که نظام برنامه ریزی در ایران یا غلط بوده یا نسبت به روند مشکلات اجتماعی که روز به روز در حال رشد است، بی توجه شده است."

برگرفته از «فرهیختگان آنلاین»   ٢٢ آذرماه ١٣٩٠

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!