«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۴ خرداد ۵, دوشنبه

ما به آرش باریک واژه به واژه همین را می خواهیم

آنچه ما از آن می ترسیم، جان گرفتن جنبشی چپگرا در آن کشور است

پاسخ لات بی همه چیز «یانکی» به آن رسانه:۱
ما به آرش باریک واژه به واژه همین را می خواهیم. ما با رژیم های بی پشتوانه ی مردمی نه تنها دشواری نداریم که آن ها را برای پیشبرد آماج های مان بخوبی بکار می گیریم؛ بهترین نمونه ی آن نیز همین رژیم موش مرده ی توسری خور است که از همان نخست روی کار آمدن خود بزرگ ترین کمک ها را به ما نموده است: از باز کردن پای سپاهیان ما و همپیمانان اروپایی مان به شاخاب پارس و پیرامون آن گرفته تا کمک های گوناگون دیگر در بالکان و افغانستان و عراق و جاهای دیگر! آنچه ما از آن می ترسیم، جان گرفتن جنبشی چپگرا در آن کشور است که از زمینه ای تاریخی نیز برخوردار بوده و در انقلاب سال ۱۹۷۹ با بیرون راندن برجسته ترین ژاندارم آن هنگام مان در آن سامان: شاه ایران با نام آمریکایی «نیو سام»،۲ نخشی بسزا در کوتاه نمودن دست مان از آن سامان جغرافیایی ـ سیاسی برجسته داشت؛ چنین زمینه ای تا آنجا کارساز و نشانه گذار بود که آخوندهای شان نیز ناگزیر به چپ نمایی شده و رهبرِ جان سپرده ی آن هنگام شان در دیدار با کارگران از سر ناچاری و همراهی ناگزیر با چنان زمینه ی نیرومندی گفته بود: «خدا هم کارگر است.» ما به هیچ رو نمی خواهیم و نخواهیم گذاشت، این جنبش که خوشبختانه با سرکوب خونین نیروهای چپی بویژه کمونیست ها ـ «جی جی»!۳ نام شان چه بود؟ حزب توده؟ آها! ـ بدست همین رژیم بنیادگرای اسلامی به انجام رسید و تا اندازه ای از نیرومندی گذشته شان کاست، دوباره جان بگیرد و کارگران و کارمندانی که هر روز در خیابان ها پرخاش می کنند را بسوی خود کشیده، سازمان بدهد و دردسرهای بزرگ برای مان پدید آورد؛ ما ناگزیریم این نکته را نیز بدیده بگیریم که چنانچه مهار کار از دست مان در برود، شورش های چپگرایانه با شتاب به پیرامون ایران نیز گسترش خواهد یافت. برای همین و به ده ها شَوَند دیگر، سرِ پا نگاه داشتنِ همین رژیم کنونی، بهترین گزینه برای ماست؛ گزینه ای که جایگزین دیگری از آن میان، شاه پرست ها و جریان اسلام گرای مارکسیستی بازمانده از کسی که چون خودمان بند تنبانش شُل بود، نداشته و نخواهد داشت؛ گرچه بیگمان کارکرد و کاربرد این ها برای روزِ تنگنا و دامن زدن به هرج و مرج خوب خواهد بود. این نیز که بتوانیم کسی یا کسانی با چهره ی آزادیخواه و لیبرال که من از دیدن شان بیزارم را به یاری رسانه ها پرچمدار کنیم، جای اگر و مگر بسیار دارد؛ این مردم باهوش و مار گزیده ای که من می بینم، رهبری چنین کسانی را نخواهند پذیرفت. «ما اسلام بویژه گونه ی ایرانی آن را کیش و آیینی سودمند برای جهان می دانیم»۴

ب. الف. بزرگمهر   پنجم خرداد ماه ۱۴۰۴

پی نوشت:

۱ ـ رسانه ی آمریکایی «هیل» نوشت:
ایران ... ملتی است که توانایی یگانگی در رویارویی با فشارهای برونمرزی را دارد. برای جلوگیری از ندانمکاری های گذشته، «ایالات متحد» باید با دریافتی راستی نگرانه (بجای «واقع‌بینانه») از تاب‌آوری ایران و بر دوش پذیرفتن گفتگو بجای رویارویی به این کشور نزدیک شود. کنار آمدن (در اینجا بجای «تعامل») با ایران از راه دیپلماسی بجای رویارویی، نه‌تنها خردمندانه که برای پایوری آن سامان («منطقه») بایسته است.

گزیده ای برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا» سوم خرداد ماه ۱۴۰۴ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ «شاه را به نام ꞌدیوید نیوسامꞌ در بیمارستان بستری كردند و در تمام پرونده‌های پزشكی، نام ایشان دیوید نیوسام درج شده بود. من با آنكه ۲۵ سال تمام در كنار پادشاه بودم تا آن لحظه اطلاع نداشتم كه اسم آمریكایی اعلیحضرت و نام ایشان در گذرنامه آمریكایی ایشان دیوید نیوسام است! اتاق شاه در طبقه هفدهم بیمارستان بود و اتاقی هم در كنار آن برای شهبانو در نظر گرفته بودند.»

برگرفته از یادمانده های اردشیر زاهدی درباره ی واپسین روزهای محمدرضاشاه گوربگور شده، گنجانده شده در نوشتار «یک ꞌکمدی درامꞌ راستین از ꞌیهودی سرگردانꞌ«  ب. الف. بزرگمهر   ۹ شهریور ۱۳۹۰

https://behzadbozorgmehr.blogspot.com/2011/09/blog-post_10.html

۳ ـ دستیار همیشه دَم دست لات بی همه چیز «یانکی» به نام «جی دی وَنس»

۴ ـ «ما اسلام بویژه گونه ی ایرانی آن را کیش و آیینی سودمند برای جهان می دانیم»  ب. الف. بزرگمهر  ۱۱ آبان ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/11/blog-post_40.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!