«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ مهر ۷, جمعه

به این می گویند رییس جمهور!


پیدا کنید آقا بیشعور نظام را


نقش تاریخی کمونیست ها و نیروهای چپ در میهن مان ـ بازانتشار

بخشی از نوشتاری نیمه کاره

 
به همه ی رفیقانی که «سوسیالیسم علمی» (مارکسیسم ـ لنینیسم) را رهنمون کار خود در پیکار روزمره ی سیاسی و اجتماعی قرار داده اند؛ به آنها که همه ی کوشش خود را بکار برده و می برند تا سخن و کردارشان به یکدیگر نزدیک باشد؛ به آنها که زیر شعارهای انقلابی و پرچمی که با خون و رنج میلیون ها کمونیست در سراسر جهان رنگ سرخ یافته، نه خود را می فریبند و نه دیگران را. 
 
***
 
نیروهای چپ از هنگام اوج گیری جنبش مشروطه خواهی و انقلاب مشروطیت به این سو، در رویدادهای اجتماعی و سیاسی ایران نقشی رویهمرفته روشن، پیشرو و راهگشا داشته اند.
 
با پیدایش «حزب کمونیست ایران» در سال ۱۲۹۹ کوچیِ خورشیدی و بویژه با بنیانگذاری «حزب توده ی ایران» در سال ۱۳۲۰، در شرایطی که به دنبال پیروزی سترگ و تاریخی «ارتش سرخ» اتحاد جمهوری های سوسیالیستی شوروی بر اهریمن فاشیسم سرمایه داری، اندیشه های «سوسیالیسم علمی» در همه جای جهان با شتاب رشد و گسترش می یافت، نقش روشنگرانه، پیشرو و راهگشای کمونیست ها، جامعه ی تازه بیدار شده از خواب سده های میانه ی ایران را گام هایی غول آسا به پیش راند.
 
در دوره ی از دیدگاه تاریخی بسیار کوتاه ۱۳۲۰ ـ ۱۳۳۲ با وجود سنگینی فشار خودکامگی دیرپا و ریشه دار و واپسماندگی جامعه ای که هنوز مهر و نشان سده های میانه را در پیشانی خود داشت و به دشواری راه های نوین زندگی را می آموخت، کمونیست ها با همه ی اشتباهات گریزپذیر یا ناگزیرشان توانستند «طرحی نو در اندازند» و «فلک را سقف بشکافند». به کوشش آنها اندیشه ها و رهنمون های «سوسیالیسم علمی» گسترشی بیمانند یافت؛ اتحادیه های کارگری، انجمن ها و سازمان های زنان و جوانان و نیز بنیادهای پیشرو در زمینه های گوناگون دانش و هنر و جُستارهای اجتماعی «جهان دربر»* چون «جمعیت ایرانی هواداران صلح» پدیدار شدند؛ هنرمندان، دانشمندان و کنشگرانی پا به میدان نهادند و زنگار تاریخی پانصد ساله از جامعه ی فروخفته و لگدمال شده در باورهای خرافی ـ مذهبی را «به ناخن سنبیدند».** 
 
کمونیست ها، با وجود همه ی اشتباهات کودکانه خود در این دوران (دوران کودکی کمونیسم در میهن مان)، به نیازهای اجتماعی ـ تاریخی، رویهمرفته پاسخی درخور و شایسته داده، با رنج و خون فراوان، بسیاری پیشرفت های کوچک و بزرگ را پی ریخته و جامعه ی ایرانی را از هرباره شکوفاندند. به کوشش آنها، با وجود همه ی فراز و نشیب های تاریخی، ایران رویهمرفته در مسیر پیشرفت و آبادانی سوق داده شد. پس از این دوران، چه در میهن مان و چه در بسیاری جاهای دیگر جهان با اندک زمانی پس و پیش، با دورانی روبرو هستیم که از آن پیشروی بزرگ نخستین، دیگر خبری نیست. با فراگیرشدن اندیشه و باور کمونیستی، سرمایه ناچار به عقب نشینی شده است؛ عقب نشینی ای که در نهاد خود همه ی زمینه های بایسته برای یورش به چپ و نفوذ در آن را به همراه دارد. برخی نظریه پردازان سرمایه به جامه ی چپ درمی آیند و برخی نظریه پردازان چپ خود را می فروشند. آبشخور همه ی آنها اشتباهات گریزپذیر یا ناگزیری است که همه جا در دوران کودکی کمونیسم رخ نموده است. آنها بخش هایی از نیروی چپ را فریفته، به بیراهه و هرز می برند و به همراه آن سردرگمی توده ی سترگ مردم را در یافتن و گزینش راه درست در همه جای جهان دامن می زنند. گونه هایی از سوسیالیسم «اروپایی»، «نولیبرال»، «دمکراتیک» و «سبز» پا به میدان می گذارند. گونه های دیگری از سوسیالیسم تندرو و کوته بین از شاخه هایی چون «مائوییسم»، «تروتسکیسم» همراه با نمونه هایی از سوسیالیسم «رژی دبره»، «مسیحی»، «اسلامی» و ... در کنار «سوسیالیسم علمی» به عنوان شاخه ی اصلی، پدیدار می شوند. اینک، چپ به بخش ها و شاخه های گوناگونی بخش شده و ستیز درونی آن گاه از ستیز و نبردش با جهان سرمایه بیش تر است. این هنگام، در کنار و همراستا با رشد و گسترش سوسیالیسم، راه های رشد با سمتگیری سوسیالیستی نیز نمایان شده اند؛ راه هایی هنوز مه آلود و نه چندان روشن! در کنار نیروهای چپ، نیروهای دیگری با باورها و اندیشه های عدالت جویانه پا به میدان رزم و ستیز با سرمایه نهاده اند که عادت ها و خرده فرهنگ های برجای مانده از «همبودهای کهنه ی اجتماعی» را بر دوش می کشند. دشواری ها و چالش های تازه ای پدید می آید. روند نزدیکی این نیروها که گستره ی انبوهی از لایه های اجتماعی را در همه ی کشورهای جهان دربرمی گیرند به اندیشه های «سوسیالیسم علمی» و همپیوندی با چپ، کند و پر فراز و نشیب است. همه ی اینها راه را برای مانور و فریبکاری سرمایه و مزدورانش در جامه ی چپ، بیش از پیش فراهم می کند. جبهه های تازه ای، بسی گسترده تر از پیش، گشوده شده اند؛ کار برای هر دو سو دشوارتر شده و می شود. «جهان کهنه» سخت در هستیِ انگلوار خویش پای می فشرد و «جهان نو» همچنان در کار و کوشش بازآفرینی و نوسازی نیروهای خویش، گام به گام به پیش می رود.
 
آب از بستر پرشیب کوهستانی خود به دشت رسیده، انرژی جنبشی خود را که در یگانه بستری کم دامنه و نه آنچنان ژرف جریان داشت، در بسترهایی که گاه از یکدیگر جدا و گاه به یکدیگر می پیوندند، پخش می کند. از سرعت و شتاب نخستین آن بسی کاسته شده است؛ گرچه، اکنون دامنه بیشتری یافته، گستره بزرگ تری را فراگرفته و در شاخه ی اصلی بر ژرفای آن نیز بسی افزوده شده است. باتلاق ها و لجنزارها نیز اینجا و آنجا رخ می نمایند و بخشی از آب های دورمانده از شاخه ی اصلی را در کناره ها به خود می کشند و فرومی برند. در سطح آبی که دیگر کم ترموجی در آن نمایان است، تنها کف ها به چشم می خورند؛ انرژی جنبشی به ژرفای آب جابجا شده و راه خود را به پیش، به آنجا که همه ی بسترها و شاخه های آب، یکدیگر را می یابند و یکی می شوند، می گشاید.
 
ب. الف. بزرگمهر            پنجم اَمرداد ماه ۱۳۹۰ 
 
http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/07/blog-post_27.html 
 
* این واژه ی ترکیبی را بجای واژه ی «جهانشمول» ساخته ام. 
 
** «به ناخن خاره ی بیداد را بی باک سنبیدند» (تبری)
 

فِک کردی خیلی شاهکار کردی؟!


۱۳۹۶ مهر ۵, چهارشنبه

در جهان کنونی، آسایش و آرامش از مانشی یکپارچه برخوردار است

در زیر، چند بند از گزارشی درباره ی چالش ساخته و پرداخته ی «یانکی» ها پیرامون سرزمین کره را از تارنگاشت دروغپردازِ و بی مسوولیتِ وابسته به وزارت امور خارجی «یانکی» ها برگرفته ام که به سخنان سخنگوی کاخ روسیاه «یانکی» ها و پاسخگویی وی به آنچه ادعاهای «جمهوری سرفراز دمکراتیک خلق کره» خوانده، پرداخته ام. آنگونه که در گزارش یادشده آمده، گویا وی این گفته ها را با لحنی آرام بر زبان رانده است که من هرچه به چهره ی وی در تصویر پیوست می نگرم، کم تر آرامشی در آن می بینم. نمی دانم؛ شاید چشم های من کژ و کوله می بیند. از این که بگذریم و بیش تر سویه ای شوخی آمیز دارد، می ماند چند پرسش و یکی دو نتیجه گیری ساده که آن ها را بگونه ای فشرده با الفبا یادآور می شوم:
الف. آیا ستیز زبانی نامیدن (در خبر ویرایش نشده: جدال لفظی!) ماجرایی بس بیم برانگیز و نگران کننده برای همه ی جهان که از تهدیدهای پی در پی «یانکی» ها و رزمایش های هر از گاهی ساز و برگ یافته به جنگ ابزارهای اتمی با نوکران و مزدوران کره ای و ژاپنی شان سرچشمه گرفته و بتازگی عرّ و تیزهای پرشمار لات بی سر و پایی در جایگاه ریاست جمهوری «ایالات متحد»۱ نیز به آن افزوده شده از سر نادانی و ناآگاهی است یا نشان از پدرسوختگی آن تارنگاشت و میرزا بنویس قلم بمزد پفیوزش دارد که گند و گه بالا آمده را ماله می کشد و بجای راس و ریس کردن آن، پلشتی را گسترش می دهد؟!    
ب.  اینکه گفته شده «دولت دونالد ترامپ ... برخلاف ادعای مقامات کره شمالی به این کشور اعلان جنگ نکرده  ... [و] در پی براندازی و دگرگونی حکومت در ”جمهوری سرفراز دمکراتیک خلق کره“ نیست.»۲، آیا یک واپس نشینی راستین و اعتراف به گُه خوری هایِ لات بی سر و پای «یانکی» و دیگر دستیارانش در روزها و هفته های گذشته است یا برای کاهش شکست سیاسی و بویژه اخلاقی پیامد آن گُه خوری ها و کژدیسه نمودن افکار عمومی مردم آن کشور و دیگر جاهای جهان بر زبان رانده شده تا نابکاری آغاز شده را بگونه ای دیگر پی گیرند؟ با سخنان تهدیدآمیز «دانفورد»، رییس ستاد مشترک ارتش و «ماتیس»، وزیر جنگ «یانکی» ها در گذشته ای نزدیک که ”جمهوری سرفراز دمکراتیک خلق کره“ را «بزرگ‌ترین و فوری‌ترین تهدید علیه امنیت و صلح»۳ نامیده بود، این گزینه بیش از پیش نیرومند می شود؛ بویژه آنکه آزمون های پی در پی تاریخی نیز گواه آن است؛
پ. می توان در این باره که «... شایسته نیست ... یک کشور، هواپیمای کشوری دیگر را بر فراز آب‌های جهانی آماج [موشک های] خود قرار دهد.»۴ با سخنان سخنگوی «کاخ روسیاه» همداستان بود؛ ولی آیا شایسته است که چندین فروند هواپیمای بمب افکن اتمی را در راستای مرز کشوری دیگر به پرواز درآورد و برای آن ها خط و نشان کشید؟!۵ این نیز بماند ـ و سخنگوی «کاخ روسیاه» در آن هنگام چندان خردسال نبوده که به یاد نیاورد! ـ که موشک های «یانکی» ها هواپیمای مسافربری ایرانی را برفراز شاخاب پارس سرنگون کردند و کسی در آن تبهکاری بزرگ و شایان پادافرهی جانانه که از رژیم موش های زراندوز اسلام پیشه برنیامد و هنوز نیز برنمی آید، زنده نماند؛
ت. با آنچه آمد، برجسته ترین نکته این سخنان سخنگوی «کاخ روسیاه» است که انگیزه ی نوشتن این یادداشت نیز شد:
«آماج ما هنوز همان است که بود. ما در پی راهی برای غیر اتمی کردن آشتی جویانه ی شبه‌جزیره کره خواهیم بود.»۶

باید به این سخنگوی فریبکار و دیگر دست اندرکاران آن دم و دستگاه دوزخی یادآور شد که چنین پندار و انگاره ای، تنها آن هنگام شدنی است که در همه جای جهان و بگونه ای یکپارچه و بی هیچ نابرابری برای همه ی کشورهای جهان بکار گرفته شود؛ آن هم نه تنها برای جنگ ابزارهای اتمی که برای هر گونه جنگ ابزار کشتار گروهی که «یانکی» ها از بیش ترین شمار و گونه های آن برخوردارند؛ زیرا در جهان بهم پیوسته ی کنونی که بسیاری از روندهای سیاسی و اقتصادی ـ اجتماعی آن هر روز، بیش از پیش بهم گره می خورد، امنیت، آسایش و آرامش از مانشی یکپارچه تر از گذشته برخوردار است و در آینده نیز بر این یکپارچگی هرچه بیش تر افزوده خواهد شد: آشتی، آسایش و آرامش یا برای همه یا برای هیچکس! این نکته در آینده بسیار بیش از امروز خود را به رخ خواهد کشید و در کردار به بندی بنیادین یا بهتر بگویم: زنجیر پای همه ی رژیم های خواهان چیرگی بر جهان فراخواهد رویید؛ زیرا هر کنش جنگجویانه با آماج های دوربردی در اینجا و آنجا، ناگزیر واکنش کشورهای همچشم دیگری را در پی خواهد داشت و در کنش و واکنشی زنجیره ای به جنگ های ویرانگر در تراز همه ی زمین و نابودی آدمی خواهد انجامید. اگر چنین نبود، امپریالیست ها برهبری «یانکی» ها هم اکنون نیز در کشیدن ماشه درنگ نمی کردند. آن ها نیک می دانند که نابودی دیگران، نابودی خود آن ها را نیز در پی خواهد داشت. افزون بر دیگر ناهمتایی های درونی سرمایه داری امپریالیستی که با آن دست و پنجه نرم می کنند، این نیز یکی از ناهمتایی های بزرگ این سامانه ی تبهکار و زنجیری است که آن ها را از کنش تبهکارانه بازمی دارد؛ گرچه همه ی این ها، نکته ی برجسته ی دیگری را نیز به رخ توده های مردم جهان می کشد: نیاز به آفرینش گروه پیوسته ای از کشورهای جهان با سمتگیری سوسیالیستی! نیازی که مادر هرگونه پیشرفت، نوآوری و در این باره، بازسازی همه ی آن چیزهای از دست رفته بگونه ای نوین و پویاتر از گذشته است.

افزون بر این، چنانچه خواستی راستین و بی آلایش برای «غیر اتمی کردن آشتی جویانه ی شبه‌جزیره کره» که سخنگوی «کاخ روسیاه» از آن دم می زند، در کار بود، می بایستی از بخش چنگ اندازی شده سرزمین کره در جنوب آغاز می شد و «غیر اتمی شدن» آن سرزمین، بخودی خود، نیاز به هستی شمار فراوانی نیروهای به پیشرفته ترین جنگ ابزارهای اتمی و غیراتمی «یانکی» ها در آنجا را از میان می بُرد. روشن است که آن سخنگو در این باره دروغ می گوید و به همین شوند، وی را «سخنگوی فریبکار» خواندم؛ و
ث. بنابراین بر همگی و بویژه بر این سخنگو و دیگر دست اندرکاران آن دم و دستگاه دوزخی بایسته است به آن لات بی سر و پا بگوییم که کون خر را ببندد و کم تر یاوه بسراید! حتا با پیشرفت های فن آوری کنونی می توان برای جلوگیری از سخنان نسنجیده و آب نکشیده ی وی، پوزه بندی اتمی یا گونه ای دیگر ساخت و بکار گرفت تا این سخنگو و دیگران کم تر در تنگنا نهاده شوند. من هم اگر جای این سخنگو بودم، چشم هایم تاب برمی داشت و دست و پایم را گم می کردم.

ب. الف. بزرگمهر    پنجم مهر ماه ۱۳۹۶

پی نوشت:

۱ ـ می خواستم بنویسم: خاک بر سر چنان ملتی با چنین رییس جمهور بی سر و پایی! بی درنگ این اندیشه از ذهنم گذشت که ولی سفیه خودمان از او بی سر و پا تر و فرومایه تر است!

۲ ـ  برگرفته از گزارش «دولت ترامپ: به کره شمالی اعلان جنگ نکردیم»، تارنگاشت دروغپردازِ و بی مسوولیتِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» چهارم مهر ماه ۱۳۹۶ (با ویرایش ، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از سوی اینجانب؛ برجسته نمایی های متن و افزوده های درون [ ] نیز همه جا از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر)

۳ ـ برگرفته از گزارش «وزیر دفاع آمریکا کره شمالی را ”مهم‌ترین تهدید فعلی علیه صلح و امنیت“ نامید»، تارنگاشت دروغپردازِ و بی مسوولیتِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» ۲۳ خرداد ماه ۱۳۹۶

۴ ـ برگرفته از گزارش «دولت ترامپ: به کره شمالی اعلان جنگ نکردیم»، تارنگاشت دروغپردازِ و بی مسوولیتِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» چهارم مهر ماه ۱۳۹۶

۵ ـ در همین چند ماه گذشته، دستِکم دو بار چنین تبهکاری بزرگی روی داده است؛ بار نخست، در پایان رزمایش سالیانه با نوکران کره ای و بگمانم ژاپنی و بار دوم کم تر از یکماه پیش!

۶ ـ برگرفته از گزارش «دولت ترامپ: به کره شمالی اعلان جنگ نکردیم»، تارنگاشت دروغپردازِ و بی مسوولیتِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» چهارم مهر ماه ۱۳۹۶ 

***

در پی ستیز زبانی میان «یانکی»ها و «جمهوری دمکراتیک خلق کره»، دولت دونالد ترامپ روز دوشنبه، سوم مهرماه، اعلام کرد که برخلاف ادعای مقامات کره شمالی به این کشور اعلان جنگ نکرده است. کاخ سپید همچنین بر این نکته پافشرد که در پی براندازی و دگرگونی حکومت در «جمهوری دمکراتیک خلق کره» نیست.

«سارا هاکبی سندرز»، سخنگوی «کاخ سپید» [بخوان: کاخ روسیاه!]، روز دوشنبه در نشست خبری خود گفت:
«آماج ما هنوز همان است که بود. ما در پی راهی برای غیر اتمی کردن آشتی جویانه ی شبه‌جزیره کره خواهیم بود.»

«ری یونگ هو»، وزیر امور بیرونی «جمهوری دمکراتیک خلق کره»، در نیویورک به خبرنگاران گفت:
«جهان باید خوب به یاد داشته باشد که این آمریکا بود که نخست علیه میهن من فراخوان جنگ داد.»

خانم سندرز همچنین به تهدید وزیر کره‌ای واکنش نشان داده و با لحنی آرام گفت:
«اصلاً شایسته نیست که یک کشور، هواپیمای کشوری دیگر را بر فراز آب‌های جهانی آماج خود قرار دهد

دونالد ترامپ، پیش تر گفته بود:
اگر پیونگ یانگ از موضع کنونی خود واپس ننشیند، آمریکا چاره دیگری نخواهد داشت جز آن که «کره شمالی را به طور کامل نابود کند.»

برگرفته از گزارش «دولت ترامپ: به کره شمالی اعلان جنگ نکردیم»، تارنگاشت دروغپردازِ و بی مسوولیتِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» چهارم مهر ماه ۱۳۹۶ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از سوی اینجانب؛ برجسته نمایی های متن و افزوده های درون [ ] نیز همه جا از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر)


کاش نشانی ات در بهشت را داشتم ...


۱۳۹۶ شهریور ۳۰, پنجشنبه

آقا بیشعور! اینجا اگر پیدایت شود ...


روح را که نمی شود گرفت و به گزارش سنجاق کرد ...


بیضه ی اسلام پناهان رژیم تبهکار جمهوری اسلامی را کدام جانوری گزیده است؟ ـ بازانتشار

برپایه ی این داستان، بیضه ی اسلام پناهان رژیم تبهکار جمهوری اسلامی را نیز بیگمان جانوری گزیده است که تخم و ترکه شان در دله دزدی های کوچک و بزرگ، رانت خواری، ساخت و پاخت با بیگانگان در چپاول ثروت های ایران و خیانت به آب و خاک، بوته ای نشاشیده در جهان برجای نگذاشته اند؟!

ب. الف. بزرگمهر ۱۵ شهریور ماه ۱۳۹۲

http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/09/blog-post_4021.html

https://youtu.be/PyWDNX_48Gw

برای سنگ به شیطان زدن به مکه نرو ...ـ بازانتشار

دلش خوش است که این شهر، شهر قرآنیست
و دین مردم این منطقه، مسلمانیست

توریست خیز ترین جای زمين، خاك ایران است
که میزبان پناهندگان افغانیست

نمازخانه فراوان، نماز خوان اندک
تعجب من از این داغهای پیشانی است

سرایدار اداره لیسانس تاریخ است
رئیس، دیپلمه از رشته های غیر انسانیست

برای اینکه به یک پست خوبتر برسی
ملاک، حفظ دو تا سوره با روانخوانیست

و طرحهای زمین خورده علتش این است
که کار اکثر مسوول ها سخنرانیست

دوباره حاج فلانی به مکه خواهد رفت
علاج پول اضافیش، مکه درمانیست

همیشه مثل گداها لباس می پوشد
برای اینکه بگوید که وضع بحرانیست

اگرچه خانه اش از بافتهای فرسودست
ولی برای حسینیه ساختن، بانیست

برای سنگ به شیطان زدن به مکه نرو
بزن به آینه با سنگ، سنگ مجانيست ...

زنده یاد سيمين بهبهانى

از «گوگل پلاس». برنام را از متن سروده برگزیده ام. ب. الف. بزرگمهر

http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/10/blog-post_66.html

۱۳۹۶ شهریور ۲۹, چهارشنبه

گل کاشتی «آقا بیشعور»! آفرین! آفرین!


امام فرمودند: گورتان را گم کنید! ـ بازانتشار



























http://www.behzadbozorgmehr.com/2017/03/blog-post_931.html

من مارکسیست ـ لنینیست هستم! ـ بازانتشار

زندان عمومی گوهردشت در سال های ۶۵ و ۶۶ علیرغم کمبودها، اعتراض ها و اعتصاب ها و جنگ و گریزها، در مقایسه با اواخر سال ۶۶ و اوایل سال ۶۷، دوران نسبتا آرامی را می گذراند و به همین دلیل فرصت وجود داشت برای پرداختن به مسائل نظری. یکی از آموزگاران این حوزه، زندانی بود به نام اکبر محجوبیان. سنش حدود ۷۰ سال و شاید بیش تر بود. موهای پرپشت و سفیدی داشت؛ چشمانش، جوان، زیبا و عمیق بود. او توده ای بود. در دوران جوانی افسر ارتش بود و در زمان شاه به زندان افتاده بود. باسواد و عضو کمیسیون پژوهش حزب توده ایران بود. تاریخ حزب کمونیست شوروی را تقریبا از حفظ بود و درباره ی تئوری «راه رشد غیر سرمایه داری»* مطالعات زیادی داشت. با آنکه کلاس گذاشتن در مورد مسائلی از این قبیل خطرناک بود، او بدون ترس از عواقب آن کلاس می گذاشت. در ضمن، آقای محجوبیان بسیار شوخ و بذله گو بود. جوک هایی که او تعریف می کرد، بعضی های شان آنقدر غیرمجلسی و به اصطلاح بی تربیتی بود که از ما برنمی آمد بازگوی شان کنیم و فقط او با آن سن بالایی که داشت، می توانست با آب و تاب تعریف کند و حمل بر بی ادبی نشود. 

او در یکی از کلاس هایش راجع به خصوصیات «دمکرات انقلابی» از دیدگاه «مارکسیسم ـ لنینیسم» صحبت می کرد. محجوبیان خود با نظرات حزب در مورد «دمکرات انقلابی» بودنِ «خط امام» اختلاف داشت. در یک کلام، او قبول نداشت که خط امامی های آن زمان در تعریف «دمکرات انقلابی» از دیدگاه «مارکسیسم ـ لنینیسم» می گنجند. گویا برخی از رفقای حزبی اش از او خواهش کرده بودند که انتقاد از خط مشی حزب را در کلاسش مطرح نکند؛ چرا که تاثیر بدی در روحیه ی زندانیان توده ای خواهد گذاشت. او قانع شده بود که در مورد ایران و مصداق «راه رشد غیر سرمایه داری» در ایران صحبتی نکند بلکه بطور کلی به تئوری «راه رشد غیر سرمایه داری» بپردازد. در اینجا داستانی تعریف می کنم که از دیگران شنیده ام:
در جو پلیسی زندان قزل حصار، قبل از منتقل شدن زندانیان به گوهردشت، کلاسی با مضمون «راه رشد غیر سرمایه داری» با آموزگاری اکبر محجوبیان دایر بوده است. زندانیان متوجه می شوند که در یکی دو روز آینده، انتقال بزرگی در پیش است و ترکیب افراد آن بند به احتمال زیاد تغییر خواهد کرد و معلوم نیست چه کسی به کجا منتقل خواهد شد. لذا افراد شرکت کننده در کلاس از آقای محجوبیان می خواهند که هرچه سریع تر و بدون شاخ و برگ، مسائل را مطرح کردن.

در ضمنِ صحبت از ویژگی های «دمکرات انقلابی»، یکی از بچه ها می گوید سوالی دارم. محجوبیان می گوید: بفرمایید! او می پرسد:
آخر، این خصوصیات که شما می فرمایید به هیچوجه با صحبت های آقای رفسنجانی در نماز جمعه ی هفته ی پیش مطابقت ندارد؛ پس ما چطور می گوییم که او یک «دمکرات انقلابی» است؟

محجوبیان که ناچار است کلاس را سریع تر به جایی برساند و هم نمی خواهد درگیر موضوع مشخص «دمکرات های انقلابی در ایران» بشود، پاسخ می دهد:
در مورد مشخص ایران و افراد حکومت بعدا بحث می کنیم و به درس ادامه می دهد.

بعد از ۱۰ دقیقه یا بیش تر، دوباره همان فرد می گوید: سوالی دارم. محجوبیان می گوید: بفرمایید! او می پرسد:
آخر توجه کنید همین دیشب در اخبار تلویزیون، خود خامنه ای یا اردبیلی (الان درست یادم نیست!)، چیزی گفت که صد و هشتاد درجه با این مطلبی که شما می فرمایید، تفاوت دارد.

باز محجوبیان می گوید:
بگذارید بعدا در این مورد صحبت کنیم.

چند دقیقه ای می گذرد که فرد مذکور یا فرد دیگری دوباره کردار یا اظهارات یکی دیگر از خط امامی های حاکمیت را مطرح می کند و می گوید چنین چیزی با ویژگی های یک «دمکرات انقلابی» مغایر است.

اینجا دیگر محجوبیان جوش می آورد و یک دفعه می گوید:
من، خواهر و مادر هرچه خط امامی را ... آقا گاییدی ما رو، ول کن دیگه! من می گم این ها رو بعدا می گم؛ تو باز می گی فلانی چه غلطی کرد!

پیامد این پاسخ، خنده ی بچه ها بود که مثل بمب اتاق را لرزاند.

در گوهردشت، این پیرمرد صبح های خیلی زود مثلا ساعت ۵ صبح از خواب بیدار می شد و در کنار اتاقش در راهرو نرمش می کرد و بعد از نرمش می نشست و یادداشت هایش را می نوشت. برای تنظیم یادداشت ها و گذاشتن کلاس از کتاب های زیادی استفاده می کرد؛ اما حافظه ی عجیبش، بیش تر از کتاب ها کمکش می کرد. کلاسی که او در گوهردشت داشت، در مورد تاریخ انقلاب اکتبر و یا تاریخ جنبش کمونیستی بود ...

یکبار از او پرسیدم:
آقای محجوبیان این پنج خصوصیت «دمکرات انقلابی» که حزب توده ایران مطرح کرده و گفته که این خصوصیات در «نیروهای خط امام روشن بین» وجود دارد، آیا منظور حزب این است که واقعا این پنج خصوصیت در آن ها وجود دارد یا منظورش این است که بالقوه در آن ها وجود دارد و باید به تدریج بالفعل شود و ما با تبلیغ آن، نهایتا این پنج خصوصیت را به آن ها قالب می کنیم؟

محجوبیان که چندان از این کنایه ی رفیقانه بدش نیامده بود، گفت:
ببین رفیق! این پنج خصوصیت که حزب گفته مثل پنج انگشت دست من است (در این لحظه به دستش نگاه کردم و فکر کردم لابد از تشبیه کردن ۵ خصوصیت با پنج انگشت می خواهد موضوع را شیرفهم کند). بله عین این پنج انگشت است که این آقایان (منظور: حکومت) اینو مشتش کردند و کردند تو ماتحت ما!

اول مات ماندم و هر دو ساکت، نیم ثانیه ای به هم زل زدیم و بعد هر دو زدیم زیر خنده. از این بذله گویی مختصر و مفیدش حظ کردم.

هر وقت به یاد آن مرد سالخورده می افتم، بی اختیار شرافت و سرزندگی و بی باکی اش مرا شیفته ی او می سازد. با قامتی استوار در شهریور سیاه ۶۷ در مقابل آخوند نیری و اشراقی ایستاد و در پاسخ به سوال شان که مسلمانی یا مارکسیست، گفته یود:
من مارکسیست ـ لنینیست هستم!

برگرفته از «یه جنگل ستاره»، خاطرات زندان امیرحسین بهبودی، چاپ دوم، تابستان ۱۳۹۵، انتشارات فروغ، کُلن ـ آلمان (با ویرایش درخور در نشانه گذاری ها و گنجاندن جمله ای ای درباره ی چهره ی آن رفیق استوار توده ای در جای سزاوار آن از سوی اینجانب؛ برنام را از متن برگزیده ام.   ب. الف. بزرگمهر)

درج شده در پیوند زیر:
http://www.behzadbozorgmehr.com/2016/10/blog-post_89.html

* نکته ای بایسته درباره ی «راه رشد غیر سرمایه داری»

«راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» را گاه «راه رشد غیر سرمایه داری» نیز نامیده اند که از دید من، بسیار بیجا و نادرست است. «راه رشد غیر سرمایه داری» به جز ابهامی که در صورت خود دارد، از نظر ماهیت آن نیز نامفهوم و نادرست است؛ زیرا به هیچ سویی رهسپار نیست و تنها می گوید که چیزی غیر از سرمایه داری است. چه چیزی؟ آن را روشن نمی کند؛ اگر به سوی سوسیالیسم سمتگیری ندارد، پس چیست؟ آیا راهی در میان آن دو است؟! که در آن صورت نادرست بودن آن بیشتر آشکار می شود. زیرا هر دانش آموز ساده ی آموزش سوسیالیسم نیز می داند که لایه های میانی جامعه سرمایه داری از دورنما و افقی برخوردار نیستند. افزون بر آن، جامعه نیز مانند کالبدی زنده حرکت دارد و این حرکت حتا در ساده ترین شکل های آن مانند حرکت یک آمیب، همواره سمت و سوی مشخصی دارد و باید داشته باشد؛ در غیر این صورت آمیب به دونیم بخش می شود یا هریک از اندام های کالبد به سمتی حرکت می کنند که با مجموعه کالبد هماهنگ نیست که معنای آن ازهم پاشیدن کالبد است.

«راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» را با «راه رشد سوسیالیستی» نیز نباید یکسان پنداشت. «ساخت» یا ترکیب «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» برای کشورهایی بکار می رود که از سطح رشد اقتصادی ـ اجتماعی پایینی برخوردارند یا اگر حتا رشد اقتصادی ـ اجتماعی در آنجا در حال افزایش پرشتابی است هنوز از بنیان های مادی و معنوی بایسته و شایسته برای پیگیری استوار «راه رشد» خود برخوردار نیستند. در این باره، جمهوری توده ای خلق چین، با وجود رشد غول آسای اقتصادی ـ اجتماعی خود در سال های کنونی نمونه ی بسیار خوبی از کشورهایی است که «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» را برگزیده اند. «ساخت» یا ترکیب «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی»، افزون بر این آشکارا می گوید که به سوی سوسیالیسم سمتگیری نموده است و به درجات مشخصی که از این کشور تا کشور دیگر تفاوت های گاه عمده دارد، از «راه رشد سرمایه داری کم رشد و گسترش نیافته» روی برتافته است.

برگرفته از پی نوشتِ نوشتار «سمتگیری سوسیالیستی، گُزینه ای دشوار، دست یافتنی، ولی نه ناگزیر!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۰ بهمن ۱۳۸۹


جمهوری اسلامی ایران بیش از همه از مردم خود می ترسد!

رهبران ایران یک دیکتاتوری در پوشش دموکراسی را به نمایش گذاشته اند


اسدالله لاجوردی؟!


۱۳۹۶ شهریور ۲۷, دوشنبه

ما تا نامزد نمی کردیم، جرات نداشتیم ابرو برداریم ...


دمکراسی نژادپرستانه

کتاب از هفت تیر بیم برانگیزتر است!

نخستین بار نیست که سیاه پوست یا رنگین پوستی از سوی پلیس نژادپرست «یانکی» ها آماج گلوله قرار می گیرد و کشته می شود. هر بار نوبت یکیست و بهانه ها رنگارنگ و گاه بسیار پوچ؛ مانند موردی در سال گذشته که سیاهپوستی در شهر شارلوت را به بهانه ی اینکه هفت تیری در دست داشته و از رها کردن آن خودداری ورزیده، کشتند و سپس روشن شد که وی کتابی در دست داشت. با این همه، بخش ناگوارتر ماجرا، دروغگویی شهرداری آن شهر و دیگر نهادهای ایالتی پس از بالا گرفتن کار و پرخاش و راهپیمایی آشتی جویانه ی مردم آن شهر بود که نخست برای کاهش فشار، خبر کشته شدن آن سیاهپوست را دروغ خوانده و گفتند: «در وضعیت بحرانی بسر می برد، ولی همچنان زنده است» و سپس دروغی شاخدارتر بافتند که وی بدست یک غیرنظامی که هنوز شناسایی نشده، کشته شده است. چنین برخورد ناروا و بیدادگرانه ای، برافروختگی هرچه بیش تر توده های مردم آن شهر را به اندازه ای در پی داشت که در دومین شب پرخاش ها و درگیری‌هایی که باز هم پلیس نژادپرست آن کشور، برانگیزاننده ی آن بود، شهرداری با فراخوان «وضعیت اضطراری» از سگ های زنجیری «گارد [نامور به] ملی» و نیروهای پلیس ایالتی برای کمک به پلیس شهری، یاری خواسته بود.۱

این بار نوبت شهر «سنت لوییس» بود که شمار بسیاری پرخاشگر را به خیابان ها بکشاند. «دادگاهی در  ایالت میسوری، افسر پیشین پلیس را به شوند شلیک و کشتن یک مرد سیاه‌پوست در سال ۲۰۱۱ گناهکار نشناخت»!۲

«در سال ۲۰۱۱، جیسون استاکلی، افسر سفیدپوست پلیس در ویدئویی که سپس منتشر شد پس از کوشش ناکامیابانه برای بازداشت آنتونی لامار اسمیت، او را با خودرو پلیس دنبال می‌کند و پس از ایستادن خودروی  آقای اسمیت با پنج گلوله وی را از پای در می‌آورد.

دادستان های دادگاه، لامار اسمیت را متهم کردند که با نافرمانی از دستور نخست افسر پلیس، ناگوارتر  شدن اوضاع را فراهم نموده است. آقای استاکلی که در هنگام رخداد، ۳۰ ساله بود در دادگاه گفته او با بدگمانی به شکل گرفتن یک داد و ستد مواد مخدر بر آن بوده تا آنتونیو لامار اسمیت را بازداشت کند؛ ولی پس از آنکه آقای لامار اسمیت گریخته و دقیقه هایی پس از آن، خودرویش ایستاده، او از هفت تیر خود سود برده، زیرا گمان کرده وی دست خود را برای برداشتن هفت تیرش دراز کرده بود.

در ویدئویی که دوربین خودرو پلیس آن را ضبط کرده، صدای جیسون استاکلی شنیده می‌شود که در حال پیگرد خودرو آقای لامار اسمیت فریاد می‌زند: ”من این ... رو می‌کشم. بهت گفته باشم.“

رای روز آدینه (۲۴ شهریور ماه ۱۳۹۶) دادگاه سنت لوئیس که کارِ آن افسر پیشین پلیس را کشتن دانسته و آگاهانه (قتل عمد) بشمار نیاورده با خشم صدها پرخاشگر روبرو شده که بنا بر آنچه در ویدئو منتشر شده دیده می‌شود، بر این باورند که جیسون استاکلی باید پادافره یابد.

آقای استاکلی پس از آن رخداد از اداره پلیس کناره گیری نمود و دو سال پس از آن، در سال ۲۰۱۳ ترسایی، شهر سنت لوئیس ایالت میسوری را به مقصد هیوستون در ایالت تگزاس ترک کرد.»۳

این ها تنها دو نمونه از گونه ای دمکراسی بر بنیادِ «هر که زورش بیش، بامش بیش تر» یا آنگونه که توده ی مردم آن را بهتر بازمی شناسد: دمکراسی آبدوغ خیاری است که کوتاه تر و باریک تر آن، همانا «دمکراسی نژادپرستانه»۴ است؛ دمکراسی نژادپرستانه ای که در آن، کتاب از هفت تیر بیم برانگیزتر است!

ب. الف. بزرگمهر     ۲۷ شهریور ماه ۱۳۹۶

پی نوشت:

۱ ـ به گزارش «اعتراضات در ”شارلوت“ آمریکا به کشته‌شدن شهروند آفریقایی‌آمریکایی به خشونت کشیده شد»، یکم مهر ماه ۱۳۹۵ در تارنگاشت دروغپردازِ و بی مسوولیتِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» بنگرید!

۲ ـ برگرفته از گزارش «ناآرامی در سنت لوئیس آمریکا در اعتراض به رای دادگاه به نفع افسر پلیس»، رسانه ی مزدور امپریالیست های انگلیسی: «بی بی سی»  ۲۵ شهریور ماه ۱۳۹۶ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)

۳ ـ همانجا (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)

۴ ـ نمونه ای دیگر و شاید ریشخندآمیزترین نمونه در جهان را نیز در میهن بخت برگشته ی خودمان گواهیم که شاید آن را «دمکراسی خر داغ کنی تخم جنّ ها!» بتوان نامید. واژه ی «جنّ» در زبان عربی بیابانگردان عربستان، دگردیسیده شده ی واژه ی«ژن» در پارسی است.

شرمت نشود! بگو! سنگ مفت؛ گنجشک مفت!

مردک مشنگ و رویهمرفته کودنی است که بگونه ای گاه جانکاه کوشیده و می کوشد تا سخنان گُنده گُنده از خود در کند؛ سخنانی که در بسیاری موردها پوچ و خنده دار از آب درآمده و می آید. یکی از شوندهایی که پیش از این، فرنام «قوچعلی نظام» را برای وی برگزیده بودم، افزون بر هیکل و شکم گنده اش که چندی است این یکی را با ورزش یا شاید به یاری بیت المال مفت و تیغ پزشک کوچک نموده، همین گنده گویی های خنده دار وی بوده است که همه ی نشانه های دانش و بینش نارسا و کژ و کوله را دربردارد. در ویدئوی کوتاه پیوست، همه ی این ها را آمیخته با نیرنگبازی بچه گولزنک گواهید. می گوید:
«... یک دوران هایی هست که شرایطش مال خودشه؛ بسیار هم خوبه؛ ولی شما بدنبال سرایت او، بدنبال انتقال او به دوران های بعد نباشید؛ چون مخصوص اون شرایطه و اون شرایط هم تموم شده ... رهبری کاریزماتیک امام اقتضائاتی داشته؛ با رفتنش اون شرایط هم عوض می شه. خیلی خوب بود اگر می توانستیم شرایط دفاع مقدس را منتقل کنیم؛ اما سوال اینجاست: آیا امکانش هست یا آب در هاون می کوبیم؟!»

بزبانی ساده تر، دوره ی انقلاب گذشت و تنها ویژه ی آن هنگام بود؛ نه می شد آن را پی گرفت و پیش برد و بجایی رساند و نه دیگر پیش خواهد آمد؛ زیرا همه ی این ها به «رهبری کاریزماتیک امام سیزدهم» هماوند بود که با رفتنش، نه کوشش و جنبشی که اینجا و آنجا در چهار گوشه ی کشور گواهیم ـ و همین زمینه ای برای چنین یاوه گویی نیرنگبازانه ای شده ـ راه بجایی خواهد برد و نه دیگر انقلابی رخ خواهد داد!

بگمانم اکنون سویه نیرنگبازانه ی گفتار با همه ی کودکانه بودن گواهمندی آن، آشکارتر است؛ مشنگی که نه دریافت درستی از انقلاب و چگونگی رخ دادن آن دارد و نه می داند که شخصیت ها هر اندازه بزرگ نیز باشند، خود زاده و پرورده ی هستی اجتماعی دوران خویش هستند و نه واژگون آن؛ و همه ی این ها نیز کوچک ترین هماوندی با واژه ی از ریشه لاتینیِ «کاریزما» به آرش کشش یا «جَذبه» نیز ندارد.

از این ها که بگذریم، باید از این آخوند کودن و نیرنگباز پرسید:
آیا می توانی بزبان کژدم گزیده ات، شرایط و اقتضائات «نرمش قهرمانانه» را روشن کنی و بگویی تا کی بدرازا خواهد کشید؟ آیا می توان در پی قرارداد ننگینِ نامور به «برجام»، «برجام» های دیگری را نیز پی گرفت و بازهم بیش تر زیر بار زورگویی امپریالیست ها رفت؟ آیا می توان معدن ها و بندرهای کشور را نیز به کشورهای دیگر اجاره داد یا بدتر از آن، فروخت و «آش را با جایش» به آن ها واگذاشت؟ این ها که دیگر آب در هاون کوبیدن نیست؛ نمی خواهی این ها را به ریش این یکی: «سلطانعلی گدای خدابنده» ببندی و برایش اقتضائات «رهبری کاریزماتیک امام چهاردهم» بتراشی؟ شرمت نشود! بگو! سنگ مفت؛ گنجشک مفت!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۷ شهریور ماه ۱۳۹۶


۱۳۹۶ شهریور ۲۵, شنبه

اقتصاد مقاومتی در رژیمی سزاوار سرنگونی چنین است ...


چرا کسی در پی یافتن تخم های گمشده ی آغامحمدخان قاجار نیست؟ ـ بازانتشار

اینگونه که از خبرها برمی آید، رییس «دایره المعارف اسلامی» از جُستار به خاک سپرده شدن آن ایران شناس آمریکایی دست برنداشته و این بار دست به عبای (باید می نوشتم: دامن!) «آقا» شده است؛ گویا خود آن ایران شناس، در گوشی۱ وی را وصی خود قرار داده تا وی را در اسپهان و کنار زاینده رود به خاک سپارند؛ زاینده رودی که دیگر زایشی در آن نیست! و این آقا همه ی کار و بار آن به گفته ی خودش: «مهم ترین و بزرگ ترین مرکز پژوهشی ـ فرهنگی جهان اسلام»۲ را ول کرده و با پشتکاری مگس وار، موی دماغ «آقا» شده است. از سخنان وی روشن می شود که نه تنها «حسن آقا» که حتا «سیّد از خر جسته» و استاندار اسپهان نیز نامه ی وی را به تخم شان نگرفته اند۳ و همین، وی را آشفته نموده و به تکاپوی بیش تر واداشته تا هرگونه هست به آماج خود که دیگر از خاکسپاری آن ایران شناس بیچاره، فراتر رفته و سویه ای ناموسی و حیثیتی یافته، دست یابد؛ و چه کسی بهتر از «ولی امر شیعیان و مسلمین جهان»۴ که همه ی راه ها در ایران به وی فرجام می یابد. آنگونه که خود می گوید:
«... دوبار در این زمینه با مشاور مقام معظم رهبری ـ علی‌اکبر ولایتی ـ صحبت کردم و به ایشان گفتم که اگر با آوردن پیکر فرای به ایران موافق نیستند، این قضیه را اعلام کنند؛ ولی اگر موافق هستند، سفارش کنند تا این بحث کاملا فرهنگی، سیاسی نشده و به ضرر ایران تمام نشود، تا مبادا دشمنان‌مان خوشحال شوند. »۵

اندکی باریک بینی به پیام رییس «مهم ترین و بزرگ ترین مرکز جهان اسلام» به «ولی امر مسلمین» در سنجش با نامه ی وی به «حسن آقا»، نشان می دهد که تنها لحن گفتار تفاوت نموده، فروتنانه شده و از آن توپ و تشر در نامه به «حسن آقا» رد پایی دیده نمی شود؛ ولی با این همه، درونمایه ی پیام وی همان تهدیدی را داراست که در نامه اش دیده می شد؛ افزون بر آنکه وی با بر زبان راندن اینکه «تا این بحث کاملا فرهنگی، سیاسی نشده ...»، خواه ناخواه آن را سیاسی نموده و در کردار، تهدید خود را به اجرا درآورده و کار را به بارگاه «آقا» کشانده است؛ گرچه، هیاهو و جنجالی که پیش از واکنش وی برپا شده بود، سویه ای سیاسی به جُستاری در بنیاد خود نه چندان مهم داده بود و وی دنباله ی آن را پی می گیرد.

با خود می اندیشم:
آن ولی امر مسلمین و این رییس بزرگ ترین مرکز اسلامی جهان و ... پیدا کنید تخم های آغامحمدخان قاجار را!

چرا ناگهان چنین چیزی به ذهنم آمد، خودم هم نمی دانم؛ ولی با خود می گویم:
انگار در این کشور، دیگر چیز مهمی نیست که به آن پرداخت و بازهم یادداشت رنج آور کسی در «گوگل پلاس» به خاطرم یورش می آورد که نوشته بود:
«اینجا برادر همه سعی داریم زنده باشیم؛ از زندگی خبری نیست ...»

بازهم در اندیشه می شوم و چهره ی ترشروی آن خواجه ی تاجدار در حالی که شاهزاده ی خانواده ی زند، آن جوان دلاور و زیباروی را دست بسته به حضورش آورده اند و وی با انگشتان مبارکش، دو چشم آن جوان را از کاسه ی چشم بیرون می کشد و دستور می دهد که در همان حال وی را درسپوزند به پندار می آورم؛ شاهنشاهی که به چشمان مردم سرزمین خود بسیار دلبسته بود و از کرمان تا گرجستان و ارمنستان به دستورش، چشمان بسیاری مردم را کور کرده بودند؛ شاهنشاهی که برخلاف دیگر شاهان و شاهنشاهان ایرانی، هرگز لبی به می تر نکرده بود و آنگونه که نوشته اند، بیش ترین وقت شبانه روزش، آنگاه که از چشم مردمان سرزمین کم و بیش پهناور زیر فرمان خود رها می شد به نماز و دعا و نیایش پروردگار می گذشت!

از کار این حاکمیت الله کرم سر در نمی آورم! دیروز، ناسزا بود و مرگ بر «شیطان بزرگ» و امروز، هر دستار به سر یا بی دستار همین حاکمیت، آرزوی ماه عسل با وی را حتا در ژرفای دوزخ در سر می پروراند و ناگهان آن «شیطان» به «شیطون بلا» و سپس «سوسن خانم» دگرگون شده و به گفته ی توده ی مردم، شیرین شده است؛ و این آخوند که خود را نیز چون مرکزش، «بزرگ ترین» می پندارد و با این همه، کسی برایش تره خرد نمی کند، چیزی بهتر برای خودشیرینی پیدا نکرده، جز آنکه آن «ایران نشناس» (چیزی در مایه ی خدانشناس!) در گوش وی وصیت کرده که مرا باید حتمن در کنار زاینده رود به خاک بسپاری و او هم دو پایش را دریک کفش کرده تا به هر بهایی شده و حتا زبانم لال، کفن کردن «ولی امر مسلمین» به آماج خود دست یابد

خوب! چرا نمی رود جایی را که تخم های آغامحمدخان را در آوردند، بیابد و در همانجا برایش بنای یادبودی بسازد؟! کسی که بسیار از این ها مسلمان تر بود و شمار نمازهای روزانه و شبانه اش نیز بیگمان چندین برابر هرکدام از این هاست! مگر وی از آن ایران نشناس مادرمرده که کالبد بیجانش، شاید تاکنون چندین بار از اینجا به آنجا و جای دیگر دست بدست شده و هنوز هم نتوانسته اند خاکش کنند، کم تربود؟! تازه، این رییس بزرگ ترین مرکز اسلامی جهان، «کسانی [را] که در آمریکا با آن‌ها در ارتباط هست] و نگران چگونگی فرجام ماجرا هستند از یاد نبرد؛۶ ولی چیزی مهم تر را فراموش کرد، بپرسد؛ و من ناچارم بجای وی بپرسم:
آیا کسی هست که پاسخگوی ول معطلی «نکیر و منکر» بر سر گور وی در شب نخست باشد؟! آن ها نیز با هر بار دست بدست شدن کالبد وی از ایران به یکی از کشورهای آسیای میانه و برعکس، چندین بار به زمین آمده و دماغ سوخته به آسمان برگشته اند! کار مردم ایران به جهنم! این ها از خشم خدای عزّ و جلّ نمی ترسند که برای یک کار کوچک، زمین و زمان را به هم ریخته و خودِ خدا را نیز سرِ کار گذاشته اند؟!

ب. الف. بزرگمهر ۲۸ فروردین ماه ۱۳۹۳ 

http://www.behzadbozorgmehr.com/2014/04/blog-post_3153.html

پانوشت:

۱ ـ «کاظم موسوی بجنوردی - رییس مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی - در گفت‌و‌گو با خبرنگار سرویس میراث فرهنگی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، با یادآوری این‌که ریچارد فرای - ایران‌شناس آمریکایی - به‌صورت شفاهی او را وصی خود برای عمل کردن به وصیت‌نامه‌اش، یعنی دفن شدن در اصفهان کرده است، ادامه داد: همه‌ی تلاش خود را کردم تا با توجه به اخلاقیات و وصیتی که فرای به من کرده است، کار کنم ...» (در گفتگو با خبرگزاری دانشجویان ایران، ۲۷ فروردین ماه ۱۳۹۳)

۲ ـ برگرفته از نامه ی وی به «حسن آقا» به همین مناسبت

۳ ـ «... تاکنون سه نامه برای رییس‌جمهور، وزیر امور خارجه و استاندار اصفهان نوشته‌ام، ولی هیچ‌کدام تا کنون پاسخ مستقیمی به من نداده‌اند. » (همانجا)

۴ ـ از رویاهای پنبه دانه ای «آقا» که «شیطان بزرگ»، پنبه اش را زد و آن را به کابوس دگردیسه نمود!

۵ ـ در گفتگو با خبرگزاری دانشجویان ایران، ۲۷ فروردین ماه ۱۳۹۳

۶ ـ «... به کسانی که در آمریکا با آن‌ها در ارتباط هستم نیز اعلام کرده‌ام، تنها کاری که از دستم برمی‌آمد نوشتن این نامه‌ها بود؛ ولی متأسفانه هنوز این اقدامات به ثمر ننشسته است.» (در گفتگو با خبرگزاری دانشجویان ایران، ۲۷ فروردین ماه ۱۳۹۳)

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!