«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ فروردین ۱۱, یکشنبه

چهارگوش «رانت خواران» بزرگ در "فوتبال پاک"!


با رونمایی بابک زنجانی از حضور خود در «لیگ فوتبال پاک ایران»، چهارگوش بزرگ رانت خوارانی که پهنه ی ورزش فوتبال را برای نمایش بخشی از ثروت خود برگزیده اند، کامل شد.

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، با افشای بالاکشیدن سه هزار ملیارد تومانی «گروه آریا»، نخستین چیزی که موجب جلب توجه رسانه ها گردید، حضور «گروه آریا» در لیگ برتر فوتبال بود که با مالکیت تیم «داماش گیلان»، انجام می شد. دستگیری مدیر عامل «گروه آریا» و بسته شدن حساب های این گروه موجب شد تا تیم «داماش گیلان» که در آغاز «لیگ»، میلیاردی هزینه می کرد، در اواخر «لیگ برتر» حتا هزینه ی اتوبوس و پوشاک و خوراک بازیکنان خود را نداشته باشد و امیر عابدینی، مدیر تیم به «چه کنم، چه کنم» افتاد.

در مورد دوم، حسین هدایتی، بدهکار بزرگ بانکی که زیر پیگرد بودن وی حتا از سوی غلامحسین محسنی اژه ای، سخنگوی قوه ی قضاییه و دادستان کل کشور نیز تایید شد، حضور خود را در پهنه ی فوتبال با دلبستگی بسیار پی می گرفت و از خریداری «باشگاه استیل آذین» و هزینه های میلیاردی در آن تا خریداری بخش عمده ی «باشگاه ملوان انزلی»، خریداری «باشگاه گهر درود» و کوشش برای خریداری «باشگاه تراکتورسازی» از جمله فعالیت های وی در فوتبال ایران بشمار می آید. هدایتی که از سوی هوادارانش به «آبرامویچ ایران» مانند شده است، در اندیشه ی آن است که فعالیتی مانند میلیاردرهای یک شبه ی روسی انجام دهد.

سومین چهره ی رانت خوار فوتبال ایران، محمدرضا زنوزی، بدهکار بزرگ بانکی است که پرونده ی وی از سوی «بازتاب» روشن شد و این بدهی دستگیری وی در ابتدای امسال و آزادی او پس از واگذاری بخشی از اموالش جهت تسویه بدهی ها را در پی داشت. زنوزی با بنیادگزاری «تیم فوتبال گسترش فولاد تبریز» در پهنه ی فوتبال ایران هم پدیدار شد.

سرانجام، چهارمین رانت خوار بزرگ که در پهنه ی فوتبال نیز حضور دارد، بابک زنجانی، دلّال نفت، هواپیما، هتل و ابزارهای بهداشتی و آرایشی بود که با توجه به گردش سترگ مالی وی باید او را کاپیتان تیم «ویژه خواران» بزرگ در فوتبال ایران نامید.

بابک زنجانی مانند سایر فعالیت هایش که گزارشهایی از آن در بازتاب درج شده است، در فوتبال نیز خوش اشتهاست. او با خریداری «باشگاه راه آهن»، ماندگاری علی دایی را در آن فراهم آورد. در این فصل هزینه ی سنگینی برای بستن تیم بر وی گرانبار شد که به سایه پرسپولیس تبدیل شدن «باشگاه راه آهن» را در پی داشت که بهتر از آن نیز نتیجه می گیرد.

بابک زنجانی، اکنون پس از روشنگری درباره ی فعالیتهای اقتصادی وی از سوی «بازتاب»، تصمیم به علنی کردن حضور خود در رسانه ها گرفته و با آوردن یکی از رییس های پیشین «فدراسیون فوتبال ترکیه» و برگزاری نشستی با علی دایی و بازیکنان را آهن، از خود در فوتبال ایران هم رونمایی کرده است. این کارِ بابک زنجانی، زمینه های گزارش بعدی «بازتاب» درباره ی فعالیت های اقتصادی وی در ترکیه را فراهم نموده که موردهای بسیاری را دربرمی گیرد.

برگرفته از تارنگاشت خبری «بازتاب امروز»  ۳۰ دی ماه ۱۳۹۱

این گزارش از سوی اینجانب پاکیزه، پارسی نویسی و ویرایش شده است.  عنوان آن را نیز اندکی دستکاری نموده ام.  ب. الف. بزرگمهر

پی افزوده:

یادآوری چند نکته درباره ی این گزارش رسواگرانه را شایسته و بایسته می دانم:
ـ نخست و پیش از هر چیز دیگر، چنین کنشگری های اقتصادی بی بند و باری که نمونه های آن، افزون بر «ولایت امام زمان» خودمان، در بسیاری از کشورهای تازه به مدار سرمایه داری کشانده شده، از آن میان، «جمهوری توده ای چین»، جمهوری های پیشین «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی»، بیش تر کشورهای اروپای خاوری و نیز برخی کشورهای دیگر چون ترکیه و ایتالیا نیز دیده می شود، همه ی نشانه های «اقتصاد سرمایه داری مافیایی» را دربر دارد که از سویه هایی با اقتصاد جاافتاده ی سامانه ی سرمایه داری در کشورهای اروپای باختری و آمریکای شمالی که این یک نیز به نوبه ی خود هر روز، بیش از پیش زمینگیر می شود، تفاوت های آشکار و گاه چشمگیری دارد. به برخی از این تفاوت ها در اینجا اشاره می کنم:
الف. اقتصاد سرمایه داری در این گروه از کشورها که بگونه ای عمده، «کشورهای پیرامونیِ» هسته ی اصلی این اقتصاد (کشورهای مادر یا «مِتروپُل» سرمایه داری) را دربرمی گیرد، اقتصادی جانیفتاده، درگیر و همراه با ناهمتایی (تناقض) های بسیار درونی در خود و از آن میان با همبودهای کهنه ی پیش از سرمایه داری است؛
ب. بخش «اقتصاد سایه» در این کشورها گسترش و دامنه ی بسیار بیش تری از «کشورهای مادر» دارد و بر بخش های عمده، بزرگ تر، گوناگون تر و درهم تنیده تری از مجموعه ی اقتصاد این کشورها چنگ انداخته است. کنش های اقتصادی باندهای مافیایی از پولشویی های کلان اقتصادی گرفته تا دستیابی به درآمدهای پلید از بازار روسپیگیری و مدیریت باندهای آدمکش، بویژه در این بخش از اقتصاد انجام و فرجام می پذیرد؛ و
ج. فرآوری کالایی بسیار سست، بی ریشه، کم دامنه و بی پشتوانه ی همپیوندی با سایر بخش های اقتصادی است؛ بخش عمده ای از اقتصاد، بر پایه ی داد و ستد کالاهای فرآوری شده در کشورهای دیگر یا با سرمایه های دیگر کشورها (نمونه ی چین) انجام می پذیرد و بخش فرآورنده ی کالایی آن نیز بگونه ای عمده دربرگیرنده صنایع «مونتاژ» (سرهمبندی) کالاهای نیمه آماده ی وارداتی است؛
د. اقتصاد این گروه از کشورها، همچنان، وابستگی های پنهان و آشکار بسیاری به «کشورهای مادر» سرمایه داری داشته، خاستگاه و پناهگاه خوبی برای هسته ی اصلی اقتصاد سرمایه داری از جذب نیروی بسیار ارزان کار گرفته تا جابجایی سرمایه و سرمایه گذاری های بزرگ و نیز «اقتصاد سایه» آن کشورهاست که در دوران های بحران اقتصادی بویژه نقش سودمندی برای «کشورهای متروپل» سرمایه داری بازی می کند (در این مورد نیز نمونه ی کشور چین از همه گویاتر است!).

به این ترتیب، با آنچه بگونه ای بسیار فشرده و شاید نارسا در بالا آمد، کنشگری های اقتصادی رانتخواران و دیگر گونه های انگل های اقتصادی، تنها بر بستر اقتصاد بلبشوی سرمایه داری در ایران فراهم آمده است. بزرگنمایی درباره ی نقش رانتخواران بی هیچگونه اشاره به چنین بستر و زمینه ای، غیرعلمی و دانسته یا نادانسته، خواه یا ناخواه، پوشاننده ی علت ها و عامل های بنیادین کشت، پرورش و گسترش چنین انگل های اجتماعی است که در گزارش بالا تنها به نمونه ای از آن ها اشاره شده است.

در بخشی از واکنش های هواخواهان پیشبرد اقتصاد سرمایه داری در ایران و همه ی کسانی که تا پیش از فروافتادن تشت رسوایی اقتصاد سرمایه داری نولیبرال از بامِ جهان، گوش همه را درباره ی برتری های «دهکده  جهانی» کر نموده ـ اکنون، در این باره لالمونی گرفته یا کم تر صدایشان درمی آید! ـ  و با پیگیری و اجرای موبموی دستورهای بنگاه های امپریالیستی چون «بانک جهانی» و «صندوق بین المللی پول» در دوره ای که بویژه از ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی پلید و نابکار آغاز و تاکنون در کشورمان پی گرفته شده و میهن مان را به این تیره روزی انداخته، همچنان با گستاخی بیمانندی شنیده می شود که اگر راه حل های ارائه شده در اصل بازنگری شده ی (بخوان: دستبرد زده شده!) اصل ۴۴ از سوی رهبر به مراتب نادان تر از رهبر پیشین، درست به اجرا در می آمد، ایران هم اکنون به بهشت دهکده ی جهانی دگرگون شده بود. اینگونه گفته ها که هنوز هم از سوی کسانی چون آن «رمال بی سر و پای اقتصادی» (صادق زیباکلام) که پِهِن نیز بارش نباید نمود، گستاخانه به شکل تک مضراب های هر از گاهیِ گروهِ هماوای انگل های اجتماعی در کشورمان پی گرفته می شود، این واقعیت ساده را نادیده می گیرد که در گزارش های سالیانه و نوبتی همان بنگاه های امپریالیستی یادشده، بارها و بارها و از آن میان در دوره های رییس جمهوری مهرورز سرمایه داران جهان به اجرای خوب برنامه های اقتصادی جمهوری اسلامی بر پایه ی نولیبرالیسم اقتصاد سرمایه داری اشاره شده است.

در این یادداشت با توجه به چارچوب گزارش بالا، اشاره ای بیش از این به نقش نولیبرالیسم در کشورمان نکرده و نمی کنم. توجه همه ی کسانی که می خواهند درباره ی ریشه های پدیداری چنین وضعی در اقتصاد و سیاست کشورمان بیش تر بدانند را به خواندن یکی از نوشتارهای بسیار کهنه ام که بخش عمده ای از جُستار آن همچنان از تازگی برخوردار است، در پیوند زیرجلب می کنم:
«نقش نولیبرالیسم در فروپاشی اقتصادی ـ اجتماعی ایران زمین ـ بازانتشار»

ـ برخلاف پنداری ساده لوحانه در نوشتار بالا ، «چهارگوش بزرگ رانت خواران» که گوشه های آن بیگمان بیش از چهار تاست، پهنه ی ورزش فوتبال را به این انگیزه برگزیده اند که سرمایه های خود را گسترش دهند؛ گردش سرمایه خود را در زمینه ای دیگر پایور نمایند؛ از امکانات تازه ای که برای پولشویی و دیگر تبهکاری اقتصادی در این پهنه بدست می آید، بهترین بهره برداری را نمایند و سرانجام جای پایشان را در بخشی دیگر از اقتصاد کشور که از جنبه های اجتماعی نیرومندی برخوردار است، استوارتر نموده، آن را به زیرمجموعه ی کنش های اقتصادی و بیش از آن مالی خود پیوست نمایند!

ـ در بخشی از نوشتار بالا تا اندازه ای با شگفتی، آمده است:
«هدایتی که از سوی هوادارانش به «آبرامویچ ایران» مانند شده است، در اندیشه ی آن است که فعالیتی مانند میلیاردرهای یک شبه ی روسی انجام دهد.» چه جای شگفتی است؟ چرا که نه؟! در حاکمیتی آنچنان پلید و تبهکار، همه ی این ها برای انگل هایی که به جان کشورمان افتاده و خمس و زکات بسیار خوب و پربرکتی نیز به آقایان می پردازند، از هرباره، فراهم است! آنچه در این گزارش آمده، تنها مشت نمونه ی خروار است!

ـ در واپسین جمله ی بند پایانی گزارش بالا، آمده است:
«این کارِ بابک زنجانی، زمینه های گزارش بعدی «بازتاب» درباره ی فعالیت های اقتصادی وی در ترکیه را فراهم نموده که موردهای بسیاری را دربرمی گیرد»

آیا گفتاری اینچنین را باید نشانه ای از تهدید به رسوا نمودن بیش تر و گونه ای درخواست باج از «آقای رانتخوار» بشمار آورد یا تنها از روی نادانی نوشته شده است؟! رسوا نمودن تبهکاری های اقتصادی و سیاسی که نیازمند اعلام پیش هنگام آن ها نیست! چنین کاری یا به آرش آن است که چنین نمودها و گواهی هایی پیشاپیش گردآوری شده و آماده به آگاهی رساندن به مردم است که در این صورت، بیگمان گونه ای تهدید برای باجگیری بشمار می آید. در کشوری که سراپای سیاست و اقتصاد آن به گند و پلشتی آلوده است، چاره ای جز به دیده داشتن این سوی جُستار نیز نیست!

ب. الف. بزرگمهر  یازدهم فروردین ماه ۱۳۹۲

۱۳۹۲ فروردین ۱۰, شنبه

هر که خاموشی گزیند یا کناره گیرد، شریک جرم ششلول بندهای جهان خواهد بود!


دوستان و رفقای گرامی!

پیام زیر را پیش تر نیز از اینجانب دریافت نموده اید. فریاد اعتراض بر ضد پرواز بسیار گستاخانه ی بمب‌افکن‌های اتمی ایالات متحد بر فراز  شبه جزیره ی کره که به درستی از سوی رهبر «جمهوری دمکراتیک خلق کره»  فراتر از یک قدرت‌نمایی معمولی توصیف شده و جهان را به آستانه ی جنگ فراگیر دیگری می کشاند، از سوی هر آدم آگاه، هر حزب یا سازمان سیاسی جدی، شایسته و بایسته است. هر آدم، سازمان یا حزب سیاسی که در این باره خاموشی گزیند یا کناره بگیرد، در کردار شریک جرم ششلول بندهای جهان خواهد بود.

ب. الف. بزرگمهر   نهم فروردین ماه ۱۳۹۲

***

چه کسانی در پیِ نابودی مردم جهان هستند؟
«جمهوری دمکراتیک خلق کُره» یا ششلول بندهای «یانکی» با جنگ ابزارهای هسته ای شان؟!

بنا به گزارش خبرگزاری های گوناگون، امروز، پنجشنبه ۲۸ مارس ۲۰۱۳، دو بمب افکن «ب. ۲» نیروی هوایی ایالات متحد (بخوان: «یانکی») ساز و برگ یافته به کلاهک های هسته ای، فرسنگ ها بر فراز بخش اشغال شده ی شبه جزیره ی کُره (به نام امپریالیسم ساخته ی «کُره جنوبی») به پرواز در آمدند.

بمب افکن «ب. ۲» پیشرفته‌ترین جنگنده ی نیروهای نظامی ششلول بندهای «یانکی» است که می تواند تا ۱۸ تن جنگ ابزار هسته‌ای و غیرهسته ای و  از آن میان، ۱۶ بمب ۹۰۰ کیلویی مهار شونده از سوی ماهواره و هشت بمب ضد پناهگاه «جی بی یو ۳۷» را بار زده و به سوی آماج های خود نشانه گیری کند.

گفته می شود که پرواز دو بمب‌افکن یادشده در چارچوب رزمایش‌ های نظامی سالانه نیروهای «یانکی» با «کره جنوبی» انجام شده و انگیزه ی آن، «نمایش دقت و شتاب توان نظامی امریکا» بوده است. به گفته ی یکی از این خبرگزاری ها:
«بمب‌افکن‌ها، نقطه‌ای نظامی در خاک کره جنوبی را هدف گرفتند و به آن مهمات بی‌اثر شلیک کردند ...»

به گفته ی رسانه های امپریالیستی، چنین نمایش نیروی نظامی در «کُره جنوبی» تاکنون بی پیشینه بوده است. هفته ی گذشته نیز «یانکی ها»، بمب‌افکن‌های «بی ـ ۵۲» خود را که از توان بارگیری اندازه هایی سترگ از جنگ ابزارهای هسته ای برخوردارند به بخش اشغال شده ی شبه جزیره ی کُره فرستاده بودند.

رسانه های امپریالیستی، افزایش تنش در آن منطقه را که برانگیزاننده ی آن همواره «یانکی ها» بوده و همچنان نیز هستند، به دروغ نشان‌دهنده نگرانی آمریکا در پی واپسین آزمایش هسته‌ای «جمهوری دمکراتیک خلق کُره» در روز ۱۲ فوریه که درباره ی آن بسی بزرگنمایی شده، وانمود کرده و از سوی دیگر می کوشند تا آن را تنشی میان به گفته ی آن ها «کُره شمالی» و «کُره جنوبی» در افکار عمومی مردم جهان جا بزنند.

در پی چنین تهدید نظامی آشکاری، «جمهوری دمکراتیک خلق کُره» ارتباط تلفنی نظامی و همه ی راه‌های تماس سرراست با دست نشاندگان «یانکی ها» در بخش جنوبی شبه جزیره کُره را گسست که یخوبی ناگواری بیش از پیش اوضاع را نمایان می کند. در این میان، ارتش سرفراز «جمهوری دمکراتیک خلق کُره» به وضعیت «آماده باش کامل» درآمده و یگان های توپخانه و موشک‌های دوربرد آن،  پایگاه‌های آمریکا را تیررس خود قرار داده‌اند.

در برابر چنین نمایش نیرویی از سوی امپریالیست های ایالات متحد، خاموش نباید نشست. وظیفه ی همه ی نیروهای پیشرو و پیکارگر برای جهانی دگرگونه که در آن بهره کشی و ستم به ملت ها و خلق ها برای همیشه به تاریخ سپرده می شود، بلند نمودن فریاد پرخاش خود به چنین رزمایش های گستاخانه ی امپریالیستی است. نیروهایی که خاموش مانده و از خود واکنشی نشان نمی دهند یا مانند رهبری چین، موضعی کم و بیش "بیطرف" از خود به نمایش می گذارند، در کردار آب به آسیاب نیروهای اهریمنی سرمایه می ریزند.

با همه ی نیرو و توان خود به یاری مردم قهرمان شبه جزیره ی کُره و حاکمیت راستین آن در کالبد «جمهوری دمکراتیک خلق کُره» بشتابیم و امپریالیست ها و نیرهای اهریمنی «یانکی» را رسوا کنیم!

دست پلید نیروهای امپریالیستی از شبه جزیره ی کُره کوتاه!

ب. الف. بزرگمهر     هشتم فروردین ماه ۱۳۹۲


نوروز باستانی در تاجیکستان




۱۳۹۲ فروردین ۸, پنجشنبه

چه کسانی در پیِ نابودی مردم جهان هستند؟

«جمهوری دمکراتیک خلق کُره» یا ششلول بندهای «یانکی» با جنگ ابزارهای هسته ای شان؟!

بنا به گزارش خبرگزاری های گوناگون، امروز، پنجشنبه ۲۸ مارس ۲۰۱۳، دو بمب افکن «ب. ۲» نیروی هوایی ایالات متحد (بخوان: «یانکی») ساز و برگ یافته به کلاهک های هسته ای، فرسنگ ها بر فراز بخش اشغال شده ی شبه جزیره ی کُره (به نام امپریالیسم ساخته ی «کُره جنوبی») به پرواز در آمدند.

بمب افکن «ب. ۲» پیشرفته‌ترین جنگنده ی نیروهای نظامی ششلول بندهای «یانکی» است که می تواند تا ۱۸ تن جنگ ابزار هسته‌ای و غیرهسته ای و  از آن میان، ۱۶ بمب ۹۰۰ کیلویی مهار شونده از سوی ماهواره و هشت بمب ضد پناهگاه «جی بی یو ۳۷» را بار زده و به سوی آماج های خود نشانه گیری کند.

گفته می شود که پرواز دو بمب‌افکن یادشده در چارچوب رزمایش‌ های نظامی سالانه نیروهای «یانکی» با «کره جنوبی» انجام شده و انگیزه ی آن، «نمایش دقت و شتاب توان نظامی امریکا» بوده است. به گفته ی یکی از این خبرگزاری ها:
«بمب‌افکن‌ها، نقطه‌ای نظامی در خاک کره جنوبی را هدف گرفتند و به آن مهمات بی‌اثر شلیک کردند ...»

به گفته ی رسانه های امپریالیستی، چنین نمایش نیروی نظامی در «کُره جنوبی» تاکنون بی پیشینه بوده است. هفته ی گذشته نیز «یانکی ها»، بمب‌افکن‌های «بی ـ ۵۲» خود را که از توان بارگیری اندازه هایی سترگ از جنگ ابزارهای هسته ای برخوردارند به بخش اشغال شده ی شبه جزیره ی کُره فرستاده بودند.

رسانه های امپریالیستی، افزایش تنش در آن منطقه را که برانگیزاننده ی آن همواره «یانکی ها» بوده و همچنان نیز هستند، به دروغ نشان‌دهنده نگرانی آمریکا در پی واپسین آزمایش هسته‌ای «جمهوری دمکراتیک خلق کُره» در روز ۱۲ فوریه که درباره ی آن بسی بزرگنمایی شده، وانمود کرده و از سوی دیگر می کوشند تا آن را تنشی میان به گفته ی آن ها «کُره شمالی» و «کُره جنوبی» در افکار عمومی مردم جهان جا بزنند.

در پی چنین تهدید نظامی آشکاری، «جمهوری دمکراتیک خلق کُره» ارتباط تلفنی نظامی و همه ی راه‌های تماس سرراست با دست نشاندگان «یانکی ها» در بخش جنوبی شبه جزیره کُره را گسست که یخوبی ناگواری بیش از پیش اوضاع را نمایان می کند. در این میان، ارتش سرفراز «جمهوری دمکراتیک خلق کُره» به وضعیت «آماده باش کامل» درآمده و یگان های توپخانه و موشک‌های دوربرد آن،  پایگاه‌های آمریکا را تیررس خود قرار داده‌اند.

در برابر چنین نمایش نیرویی از سوی امپریالیست های ایالات متحد، خاموش نباید نشست. وظیفه ی همه ی نیروهای پیشرو و پیکارگر برای جهانی دگرگونه که در آن بهره کشی و ستم به ملت ها و خلق ها برای همیشه به تاریخ سپرده می شود، بلند نمودن فریاد پرخاش خود به چنین رزمایش های گستاخانه ی امپریالیستی است. نیروهایی که خاموش مانده و از خود واکنشی نشان نمی دهند یا مانند رهبری چین، موضعی کم و بیش "بیطرف" از خود به نمایش می گذارند، در کردار آب به آسیاب نیروهای اهریمنی سرمایه می ریزند.

با همه ی نیرو و توان خود به یاری مردم قهرمان شبه جزیره ی کُره و حاکمیت راستین آن در کالبد «جمهوری دمکراتیک خلق کُره» بشتابیم و امپریالیست ها و نیرهای اهریمنی «یانکی» را رسوا کنیم!

دست پلید نیروهای امپریالیستی از شبه جزیره ی کُره کوتاه!

ب. الف. بزرگمهر     هشتم فروردین ماه ۱۳۹۲

در ولایت امام زمان، سخن از ارزش پول ملّی یاوه ای بیش نیست!


گزارش زیر درباره ی به اصطلاح کوشش های دولت برای کاهش نرخ نقدینگی و کاهش تورم در اقتصاد کشور ایران است. از همه ی پرچانگی های انشاء الله ماشاء الله محمود بهمنی، رییس کل بانک مرکزی ایران که بگذریم، نکته ی مهم و دردناک این گزارش، گفته ی زیر از وی است:
«... رقم هزینه ی چاپ اسکناس در خصوص ارقام ۵۰ تومانی ـ ۱۰۰ تومانی ـ ۵۰۰ تومانی و ۱۰۰۰تومانی بیش از ارزش آن است» ژرفای ورشکستگی اقتصادی و بلایی که حاکمیت دزدان و تبهکاران اسلام پناه بویژه در دوره ی ریاست جمهوری باند مافیای جن بازان و جن گیران احم.ی نژاد (جای نقطه هرچه می خواهید بگذارید!) به سر کشورمان آورده اند را می توان از همین بخش از گفته های وی بخوبی دریافت و برای آن نیازی به اقتصاددان بودن نیست.

«آقای انشاء الله ماشاء الله» در بخشی دیگر از گفته های خود برای ماسمالی و ماله کشی به روی گند و گه بالا آمده، دست به سنجشی دروغ آمیز می زند:
«... به عنوان مثال ارزش اسکناس ۱۰ هزارتومانی ما در مقابل اسکناس‌های اروپایی، همانند اسکناس ۵۰۰ یورویی کم‌ارزش است.»

 من که سال هاست در یکی از کشورهای اروپای باختری به سر می برم، تنها شاید چند بار اسکناس ۵۰۰ یا ۱۰۰۰ یورویی را به چشم دیده ام. بخش سترگ پول اسکناسِ در گردشِ این کشور و نیز دیگر کشورهای اروپای باختری، اسکناس های ۵۰ و ۱۰۰ یورویی است. گرچه، این نکته که به گمان بسیار آقای بهمنی با پول های کم تر از ۵۰۰ یورو چندان سر و کار نداشته نیز با پیشینه ای که "برادران الله کرم" در تاریخ ایران و جهان از خود به یادگار نهاده و به گفته ی آن زبانزد توده ای: «بوته ای نشاشیده [حتا در آنسوی اقیانوس ها!] برجای نگذاشته اند»، جای چندان شگفتی ندارد.

ب. الف. بزرگمهر    هفتم فروردین ماه ۱۳۹۲

***

به گزارش خبرنگار حوزه دولت خبرگزاری فارس،‌محمود بهمنی رئیس کل بانک مرکزی با اشاره به تلاش‌های دولت برای کاهش نرخ نقدینگی گفت:در این باره تلاش‌های فراوانی را به کار بسته‌ایم که از جمله آنها می‌توان به پیش‌فروش سکه اشاره کرد و با این اقدامات توانستیم نرخ رشد نقدینگی را به ۳۰ درصد برسانیم و انشاالله در طول ۵ تا ۶ روز آینده نرخ دقیق آن اعلام می‌شود.

وی در درباره تأثیر کاهش نقدینگی بر روند افزایش تورم گفت: معمولاً تأثیر نرخ نقدینگی بر میزان تورم ۵ تا ۶ ماه بعد مشخص می‌شود اما تصور من این است که با توجه به کاهش نرخ نقدینگی رقم تورم از میزان پیش‌بینی شده ۳۲ درصد در سال جاری قدری نیز پایین‌تر باشد.

رئیس بانک مرکزی ادامه داد: البته ما از این میزان نقدینگی و تورم اصلاً راضی نیستیم اما شرایط از آنچه که می‌توانست پیش بیاید بسیار بهتر است و ما از اینکه به این نقطه رسیدیم راضی هستیم اما از میزان تورم و نقدینگی به هیچ عنوان با شرایط فعلی راضی نیستیم.

بهمنی در پاسخ به سؤال دیگری درباره انتشار اسکناس‌های درشت‌تر در سال جاری گفت: با توجه به اینکه رقم هزینه ی چاپ اسکناس در خصوص ارقام ۵۰ تومانی ـ ۱۰۰ تومانی ـ ۵۰۰ تومانی و ۱۰۰۰تومانی بیش از ارزش آن است، ما به دنبال چاپ اسکناس‌های درشت‌تر در سال جاری و کسب مجوز آن هستیم.

وی افزود: به هیچ عنوان اسکناس‌های موجود را درشت نمی‌دانیم، به عنوان مثال ارزش اسکناس ۱۰ هزارتومانی ما در مقابل اسکناس‌های اروپایی همانند اسکناس ۵۰۰ یورویی کم‌ارزش است.

رئیس کل بانک مرکزی در پاسخ به سؤال دیگری درباره افزایش میزان حقوق در سال جاری گفت: با توجه به نرخ پیش‌بینی شده تورم در سال جاری که در حدود ۳۰ درصد است ما به همان میزان می‌توانیم افزایش حقوق داشته باشیم.

وی با اشاره به اینکه حداقل افزایش حقوق در سال جاری ۲۰ درصد است گفت: حداکثر افزایش حقوق در سال جاری بستگی به تصمیم رئیس‌جمهور، هیئت‌دولت و معاون برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی رئیس‌جمهور دارد و اینکه بودجه تا چه میزان اجازه افزایش حقوق را می‌دهد که احتمال افزایش آن حداکثر تا سقف ۳۰ درصد است.

بهمنی همچنین از خدمت جدید بانک مرکزی در حوزه دسته چکها خبر داد و گفت: امیدواریم در سال جدید بتوانیم همه حساب‌های جاری در بانک‌های مختلف را در قالب یک دسته چک ارائه دهیم تا شخص برای مبادلات خود مجبور به گرفتن چندین دسته چک نباشد.


برجسته نمایی ها در گزارش بالا از اینجانب است. ب. الف. بزرگمهر

۱۳۹۲ فروردین ۷, چهارشنبه

بچه نگهداری، یعنی این!



خشم و درماندگی دشمنان از برگزاری پیروزمند ششمین کنگره حزب توده ایران


”خوش بُوَد گر محک تجربه آید به میان“!

برگزاری پیروزمند ششمین کنگره حزب توده ایران با همه ی پیش‌بینی‌ها و کوشش دشمنان حزب برای کارشکنی در  روند آمایش و در فرجام، از کار انداختن آن با واکنش‌هایی گسترده روبرو شد. اعتبار بین‌المللی بیمانند حزب ما و رهبری آن که تبلور روشن آن را شرکت کنندگان در کنگره، اعضاء و هواداران حزب در پیام‌های پرشور شادباش ۵٢ حزب کارگری و کمونیستی جهان به شرکت کنندگان در کنگره، ابراز همبستگی با پیکار حزب و تأیید آن به چشم دیدند، در کنارِ شرکت شمار بسیاری از کادرهای برجسته و کنشگران سه نسل از توده ای‌ها در کنگره، تصویب مجموعه ‌یی از سندهای سیاسی و همچنین برنامه نوین حزب توده ایران که ثمره ی نظرخواهی از صدها تن از اعضاء، هواداران، و دوستان حزب ـ در ایران و جهان ـ و نشانگر بُرش انقلابی و پویایی نظریِ حزب توده ایران، حزب کارگران و زحمتکشان میهن است، پاسخی کوبنده به یاوه سرایانی بود که کوشش می کردند تا این نشست تاریخی را، حتی پیش از برگزاری آن، بی اعتبار وانمود کنند.

تنها چند روز پیش از برگزاری ششمین کنگره حزب، گاهنامه ی ضد توده‌ای ”راه توده“ در جُستاری درباره ی ششمین کنگره حزب از آن میان به این پیش‌بینی "تاریخی"(!) رسیده بود که:
”بحث در اطراف کنگره‌ای که نامه مردم چند سالی است وعده برگزاری آن را داده به شکل روز بروز‌‌ بی رمق تری ادامه دارد. برگزاری این کنگره با چند دشواری برخورد کرده است، از جمله نزدیک شدن به زمان برگزاری انتخابات آینده ریاست جمهوری و همچنین کوشش بخشی از اعضای قدیمی حزب در ایران و خارج کشور که خود را کمتر از رهبری کنونی صاحب حق در حزب خود نمی‌دانند...“ (برگرفته از گاهنامه ی ”راه توده“، شماره ۳۹۶، ۲۳ بهمن‌ماه ۱۳۹۱).

ما در روزهای اخیر، ده‌ها پیام شادباش از سازمان‌ها، رفقا و هواداران حزب از ایران و جهان دریافت کرده‌ایم که خرسندی ژرف توده‌ای‌ها را از گام‌های بلند حزب‌شان در راه بازسازی و یکپارچگی صف‌هایش در پیِ گذشت بیش از سی سال یورش‌های دنباله دار نهادهای امنیتی، امپریالیسم و دشمنان حزب بر ضد آن، نشان می‌دهد. همزمان، همانگونه که شرکت کنندگان در کنگره نیز پیش بینی می‌کردند، این دستاورد بزرگ با خشم دشمنان حزب، نهادهای امنیتی رژیم و وابستگانِ آن نیز روبرو شده است. یکی از سندهای مهم کنگره که به نظر می‌رسد، خشم جدی مخالفان و دشمنان حزب را بسیار برانگیخته است، سند: ”سی سال از یورش وحشیانه رژیم ولایت فقیه برای نابودی حزب توده ایران می‌گذرد!“ است که شرکت کنندگان در ششمین کنگره حزب آن را در حکمِ ”ارزیابی اولیه و راه‌گشایِ‌“ انگیزه ی یورش های سنگین دستگاه‌های امنیتی رژیم ولایت فقیه و آماج‌های آن و نیز پیامدها و درس‌های این یورش برای حزب ما، بررسی و تصویب کردند. از آن‌جایی‌که این سند از برنامه‌های گسترده نهاد‌های امنیتی رژیم برای نابودی حزب توده ایران پرده برمی‌دارد، جای شگفتی هم ندارد که برخورد به این سند در کانون یورش‌های تبلیغانی مخالفان و دشمنان حزب توده ایران نیز قرار گیرد. این سند، بر پایه دریافت گزارشی گسترده به چند نکته ی مهم اشاره می کند که پافشاری بر آن‌ها در اینجا بایسته است. نکته ی نخست آنکه، یورش سراسری ”به دستور مستقیم خمینی و دیگر سران رژیم و همیاری دستگاه‌های امنیتی و جاسوسی «باختر»، پاکستان، ترکیه و اسرائیل با آماجِ نابودی و ریشه کنی حزب توده ایران و همچنین نابودیِ اندیشه‌های بنیادین چپ در جامعه ی ما که ارتجاع آن را مخالف سرسخت و خطرناک خود می‌دانست، انجام پذیرفت.“ سند سپس با اشاره به دامنه ی کوبندگی وارد شده و به راه انداختن نمایش های تلویزیونی قربانیان شکنجه از سوی رژیم و این حقیقت که دامنه های این کوبش‌ها و دشواری‌های سیاسی و ساختاری برآمده از آن‌ها، نه تنها در تاریخ حزب ما که در تاریخ جنبش کارگری و کمونیستی جهان بیمانند است، بر این جُستار پامی فشارد که:
”یورش تبلیغاتی گسترده رژیم بر ضد حزب توده ایران، از طریق پوشش رسانه‌ایِ شوهای تلویزیونی قربانیانِ شکنجه، و شرکت چند تن از اعضای رهبری وقت حزب در جریان دادگاه افسران توده‌ای، در کنارِ دادستان بی‌داگاه‌های انقلاب، و همچنین فعالیت‌های وسیع و چندگانه نهاد‌های امنیتی رژیم برای پراکندن جو بی‌اعتمادی، سوءِ‌ظن، و جلوگیری از ادامه فعالیت‌های حزب توده ایران، در داخل و خارج از کشور، بخشی از هدف‌های استراتژیک رژیم برای فلج کردن باقی‌مانده حزب ما و کشاندن آن به سمت چندپارگی، و در عین حال، متزلزل کردن پایه‌های اعتقادی و بی‌اعتبار کردن تاریخ مبارزه‌های حزب توده ایران، در مقامِ قدیمی ترین سازمان سیاسی و انقلابی میهن ما بود...“ (برگرفته از «نامه مردم»، شماره ۹۱۵، ۷ اسفندماه ۱۳۹۱).

برای ما خشم نهاد‌های امنیتی رژیم و دشمنان حزب و نیز از آن میان، دار و دسته ی علی خدایی، گرداننده ی گاهنامه ی ضد توده ای ”راه توده“ که در کوشش اند تا کارزار تبلیغاتی‌ گسترده را بر ضد کنگره و رهبری آن سازماندهی کنند، به هیچ روی شگفت انگیز نیست. سند ششمین کنگره حزب توده ایران، با روشنی و بُرّندگی درباره علی خدایی، اعلام می‌کند:
«داستان سرایی‌های سراسر دروغ و زهرآگین سردبیر ”راه توده“ به غارت برده شده، که در ماه‌های اخیر به شکل گسترده‌یی هم در درون و هم بیرون کشور آشکار شده است، در وابستگی و عملکرد این ترکیب در چارچوب رهنمودهای وزارت اطلاعات رژیم، جای شکی باقی نمی‌گذارد...“ [همانجا].

اکنون ببینیم که دلیل‌های ششمین کنگره برای چنین داوری روشنی از آن میان، بر کدام گواهان و نمودهایی استوار است:
۱. آشکار شدن دروغ بزرگ علی خدایی، درباره برگزینی وی به عضویت مشاور در کمیته مرکزی حزب در جریان پلنوم هفدهم حزب که امروز نمودهای چشم پوشی ناپذیری در این زمینه در دسترس همگان قرار دارد. خدایی این دروغ را به هنگام رسیدنش به بیرون کشور و با آماج فروشدن در رهبری حزب در میان نهاده بود؛
۲. آشکار شدن حضور علی خدایی در زندان‌های رژیم جمهوری اسلامی پس از یورش گسترده ی دستگاه‌های امنیتی که رفیق زنده یاد فرج الله میزانی (جوانشیر) از طریق همسرش می کوشد تا حزب را از خطر ناگزیر آن دور کند؛
۳. آشکار شدن دروغ‌های علی خدایی درباره ی چگونگی بیرون آمدنش از ایران در ”یاد مانده ها“ که در ماه‌های کنونی از گوشه و کناره های گوناگونی نادرست بودن این ادعاهای او پایور شده اند؛ آشکار است که این داستان سرایی‌ها از سوی خدایی با آماج پنهان کردن حقیقت ماجرا درباره چگونگی بیرون آمدنِ او از ایران بوده است؛
۴. آشکار شدن این حقیقت که دست اندرکاران ”راه توده“ در همکاری با وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی، مسوئول پخش و تبلیغ سندی شدند که آماج بنیادین آن آفرینش چنددستگی و پراکندگی در صف‌های حزب توده ایران بود.

پرهیزخواهی ‌های تاریخی حزب و رهبری آن، مَحَکِ آزمون تاریخ

حزب توده ایران، بنا به جایگاه و پاسخگویی تاریخی‌اش در جامعه ما، همواره کوشیده است تا با احساس مسوولیت جدی و سبک و سنگین کردن فاکت‌ها و بررسی همه‌جانبه ی پدیده‌ها به اظهار نظر درباره ی چالش های گوناگون بپردازد. این شیوه برخورد با رویدادها، بویژه با چالش های دشوار و پیچیده‌ای که حزب ما در دوران پس از یورش گسترده ی جمهوری اسلامی با آن روبرو بود، همواره مد نظر رهبری حزب ما بوده است؛ و از این روی، از سرِ تصادف نیست که در سی سال گذشته جُستار‌ها و اندک کسانی بوده اند که حزب بگونه ای بسیار مشخص به آن‌ها پرداخته و نظرهای مشخصی را درباره آن‌ها ابراز کرده است. در این زمینه از جمله به اظهار نظرهای حزب درباره مهدی پرتوی و عبداله شهبازی که خائن بودن به حزب و همکار بودن‌شان با دستگاه‌های اطلاعاتی امروز بر همگان روشن شده، می توان اشاره کرد.

نکته‌یی چشمگیر در گذر سی سال گذشته که توجه به آن اهمیت دارد آن است که هرگاه حزب ما پس از بررسی‌های جدی از روی فعالیت‌های ویرانگر دستگاه‌های اطلاعاتی رژیم بر ضد حزب پرده برداشته و آن‌ها را آشکار کرده، کوشش‌های رژیم در به‌راه انداختن جنگی تبلیغاتی برضد حزب و رهبری آن افزون تر شده است. تجربه اندوزی از این رویدادها و اینکه امروز ما پس از گذشت سی سال می‌توانیم موضع‌گیری‌های رهبری حزب را بر آزمون زمان محک زنیم و درست و نادرست آن‌ها را بسنجیم، جُستاری است که توجه به آن برای برخورد به رویدادهای آینده و از میان برداشتن ساخت و پاخت ‌های دستگاه‌های امنیتی رژیم جمهوری اسلامی بایسته است. نکته چشمگیر دیگر همسانی‌ها و نکته‌های همانندی است که میان همه این کارزارهای سازمان یافته از سوی دستگاه‌های امنیتی رژیم و نیز میان کسانی که به دام این کارزارها می افتند، وجود دارد. شاه بیت غزل همه ی این کوشش‌ها بر پایوری این نظر خام استوار است که امروز دیگر حزب توده ایرانی وجود ندارد؛ نهاد مرکزی و رهبری‌ای هستی ندارد و تنها ”گروه‌های مختلف توده ای“‌ای هستند که جدا جدا فعالیت می‌کنند و یکی از این ”گروه‌ها“ هم کسانی در بیرون از کشورند که به نام حزب، روزنامه چاپ می‌کنند و به نام آن نشست‌هایی به نام کنگره برگزار می‌کنند؛ این هم چند نمونه تاریخی برای محک زدن:
   ·         چاپ کتاب”خاطرات نورالدین کیانوری“ و واکنش‌های گوناگون در برابر آن

انتشار کتاب ”خاطرات نورالدین کیانوری“ از سوی وزارت اطلاعات رژیم و در پیِ آن انتشار گفتگویی از او با روزنامه ی ”جمهوری اسلامی“، یکی از کارزارهای جدی رژیم جمهوری اسلامی به‌منظور کوبیدن حیثیت و تاریخ حزب ما بود. از سرِ اتفاق نیست که این کارزار با پیشواز گرم ”راه توده“ روبرو شد و این گاهنامه به انتشار دوباره ی گفتگوی روزنامه ”جمهوری اسلامی“ و بخش‌هایی از کتاب «خاطرات» در صفحات ”راه توده“ اقدام کرد. در پیِ انتشار این ”خاطرات“، همچنین کوشش می شد تا با کارزار گسترده تبلیغاتی، بر رهبری حزب و نهاد مرکزی آن در مسیر پشتیبانی از این ”خاطرات“ و جاسازی آن به عنوان پرچم مبارزاتی حزب، فشار جدی‌ای وارد آید. آماجِ بنیادین، وادار کردن حزب به تغییر موضع سیاسی به سمت پشتیبانی از موضع‌گیری‌های بازتاب یافته در این ”خاطرات“ بود.

”نامه مردم“، شماره ۴۰۵، ۱۵ تیرماه ۱۳۷۲، در گفتگویی با رفیق علی خاوری، در مقام صدر کمیته مرکزی حزب توده ایران، از او درباره این ”خاطرات“ پرسید. پاسخ حزب چنین بود:
«گردانندگان رژیم جمهوری اسلامی برای نابودی فیزیکی و بی اعتباری معنوی نیروهای مخالف و دگراندیش، علاوه بر یورش‌های وسیع همراه با زندان، شکنجه، و اعدام هزاران انسان میهن‌دوست، دست به نمایش‌های تلویزیونی، سند سازی، پخش دروغ و تحریف واقعیات، حزب سازی و انتشار کتاب و جزوات و مقالات فراوان زدند. این عملکرد جمهوری اسلامی خصوصاً در مورد حزب ما، طی سال های گذشته گستردگی ویژه ای داشته است و همچنان ادامه دارد. رژیم پس از یورش خائنانه سال ۶۱ کوشش کرد با توطئه شوم ”شوهای تلویزیونی“ که برای بی‌اعتبار کردن حزب سازمان داده شده بود، دروغ‌های گوبلزی را ”اثبات“ کند و ”سندیت“ ببخشد. ...» گفتگو، سپس با اشاره به فاجعه ملی کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۶۷ به‌وسیله رژیم، می افزاید:
«طبق محاسبات گردانندگان رژیم، باید مرحله پایانی به‌مثابه تیرِ خلاصی بر قلب و سرِ اندیشه‌های مزاحم عمل کند. انتشار انواع کتاب و مقاله و ”گفتگو“ از جانب جمهوری اسلامی که اکثراً توسط بازپرسان و دژخیمان دستگاه سرکوب و شکنجه، با تحریف ظریف و حساب شده اطلاعات بدست آمده و به مقصد اثبات این مدعا که حزب توده ایران پدیده‌‌یی خارجی بوده است ... در خدمت این وظیفه قرار گرفت و باید نقش تیرِ خلاص را ایفاء می کرد. ...» گفتگو در فرجام به این نتیجه‌گیری بسیار مهم می‌رسد که:
«اینک، ترفند جدیدی را رژیم به آزمایش گذاشته است. این بار قرعه به نام یکی دیگر از قربانیان رژیم، نورالدین کیانوری، که پس از سال‌ها شکنجه و زندان با بیماری و کهولت سن همچنان در بند و زنجیرهای رژیم خود کامه اسیر است، خورده است. کتابی به نام ”خاطرات نورالدین کیانوری“ با هزینه و کوشش ”انتشارات اطلاعات“ با جلد زرکوب و تصاویر و امکانات ارائه شده از طرف وزارت اطلاعات به بازار می آورد، خواننده به پدیده جدید و بی سابقه‌ای از ”خاطرات نویسی“ بر می خورد و آن اینکه، بازپرس وزارت اطلاعات رژیم در نقشِ گفتگوگر و کمیسیون ویژه همین وزارت‌خانه در نقش ”ویراستار“ با هوشیاری و آمادگی کامل، وظیفه ظریفی را که وزارت‌خانه مربوطه به آنها محول کرده است، طی همه ی روند مونتاژ ”خاطرات“ و یا بهتر بگوییم بازجویی در ”آزادی“، به خوردِ خواننده کتاب می‌دهند. نورالدین کیانوری آزاد نیست، او همچنان در بندِ رژیم است و تنها زندان او را تغییر داده‌اند. به نامِ او، هم چنانکه به نامِ طبری و دیگران می توانند ”خاطرات“ بنویسند. حزب توده ایران بارها اعلام کرده است مطالبی که اشخاص در اسارت و اجبار درباره حزب و تاریخ آن و اشخاص دیگر می نویسند و یا نوشته‌اند، فاقد سندیت است... ما همچنان همبستگی عمیق خود را با توده‌ای‌های در بندِ رژیم اعلام و آزادی همه زندانیان سیاسی از جمله مریم فیروز و نورالدین کیانوری را طلب می کنیم. ...»

گاهنامه ضد توده‌ای ”راه توده“ در همان دوران، همراه با پشتیبانی سرسختانه از این ساخت و پاخت وزارت اطلاعات در یورشی شدید به گفتگوی رفیق خاوری، در شماره ۱۱، مرداد ماه ۱۳۷۲، صفحه ۱۱، از آن میان، نوشت:
«در مهاجرت نیز انتشار این کتاب و گفتگو در میان توده‌ای‌ها و بطور کلی جنبش چپ بازتاب ناهمگون داشته است... اخیراً گاهنامه ”نامه مردم“ (که به عنوان نهاد مرکزی حزب توده ایران در مهاجرت هر دو هفته یکبار منتشر می شود) نیز در گفتگو ای [با] صدر کمیته مرکزی حزب توده ایران، سرانجام پس از یکسال و اندی پس از انتشار کتاب خاطرات و ماه ها پس از چاپ گفتگو ”نورالدین کیانوری“ در روزنامه جمهوری اسلامی، اشاره ای مستقیم به این خاطرات و گفتگو دارد. این گفتگو ظاهراً اظهار نظر شخصی است زیرا در مشورت با همه توده ای ها داخل و خارج از کشور انجام نشده است. ”علی خاوری“ در این گفتگو، که انگیزه واقعی آن می تواند توجیه برگزاری کنگره ای با شرکت چند ده نفر در مهاجرت و موضعگیری در برابر اظهارات اخیر ”نورالدین کیانوری“ در تهران و در کتاب خاطرات و گفتگو با روزنامه جمهوری اسلامی باشد، کتاب خاطرات را با همان موضعگیری های یک جانبه و ذهنگرایانه رد می کند، که دشمنان قدیم و جدید حزب توده ایران با وحشت از رشد کردن دوباره ی توده ای ها در داخل کشور، رد کرده و می کنند...» [تأکیدها از ماست. همسانی این تُرّهات با آنچه امروز گفته می‌شود، نمی‌تواند از سرِ اتفاق باشد.] و چشمگیر اینجاست که همگام و همزمان با ”راه توده“، ”کیهان هوایی“، ۱۳ امرداد ماه ۱۳۷۲، نیز همراه با انتشار بخش‌هایی از گفتگوی رفیق خاوری با انتقاد از موضع‌گیری اعلام شده از سوی حزب درباره ی کتاب”خاطرات“، از آن میان نوشت:
«خاوری در این گفتگو مدعی شده است که اعترافات سران و رهبران حزب تحت فشار شکنجه صورت گرفته است... اگر به فرض محال هم بپذیریم که آنان تحت شکنجه به حرف آمده اند... آیا گفته های فردی مثل کیانوری ـ با آن سابقه و موقعیت در حزب که از مواضع فکری و سیاسی خود نیز دست برنداشت ـ در مورد خیانت حزب توده و همکاری با شوروی بی اساس بوده است. ...»

اما واقعیت کدام بود و روسیاهی برای که ماند؟ امروز دیگر سندهای بسیاری انتشار یافته‌اند که نشان می‌دهند کتاب ” خاطرات“، همانگونه که حزب ما اعلام کرده بود، در واقع بازجویی‌های کیانوری بود که عبدالله شهبازی، خائن و همکار مهم وزارت اطلاعات رژیم، آن را گردآوری و ویراستاری کرده است. شهبازی خود در این زمینه می گوید:
«مسئولین انتشارات دیدگاه[بخوانید وزارت اطلاعات رژیم] ۱۰۳ نوار کاست از دکتر نورالدین کیانوری، شخصیت سرشناس کمونیسم ایرانی و دبیر اوّل حزب توده در سال‌های اوّلیه پس از انقلاب، تهیه و پیاده ‏کرده بودند. با من مذاکره شد. با توجه به اهمیت جایگاه کیانوری در تاریخ معاصر ایران تنظیم این کتاب را ‏در چارچوب قراردادی پذیرفتم. متن پیاده شده نوارها را مطالعه کردم. ارزش انتشار نداشت. صدها سئوال کتبی ‏تنظیم کردم و با واسطه مسئولین انتشارات دیدگاه برای کیانوری فرستادم. پاسخ‌ها به دستم می‌رسید [!!!] و تنظیم ‏می‌شد. پرسش‌های تکمیلی نیز اضافه می‌شد. در پایان، زمانی که ماده خام لازم فراهم آمد، تنظیم و تبویب ‏کتاب صورت گرفت...» (برگرفته از پایگاه اینترنتی عبدالله شهبازی). همزمان، یادآوری این نکته هم جالب است که علی خدایی از جمله مبلغان پایگاه اینترنتی عبدالله شهبازی بود و هنگامی که با اعتراض حتی شماری از خوانندگان خود مواجه شد از جمله در بخش نامه‌هایش، در جُستاری با عنوان: ”پاسخی به معترضان سایت عبدالله شهبازی“، از آن میان، چنین نوشت:
”رفقا سلام، راجع به سایت عبدالله شهبازی سؤال دارم.
۱ ـ آیا همان عضو سابق کمیته مرکزی حزب می‌باشد؟
۲ ـ اگر هست با توجه به همکاری وی با وزارت اطلاعات چرا از کانال شما سایت وی معرفی گردیده‌؟
با تشکر کیوان“
و پاسخ علی خدایی: ”آقای عبدالله شهبازی را ما هم می شناسیم و شاید بیشتر از شما. بنابراین ناشی به کاهدان نزده‌ایم. آنچه که مورد تفاهم نیست و از بس شما تکرار کرده‌اید ناچارشده‌ایم به آن پاسخ بدهیم اینست که وقتی انواع سایت‌ها و وبلاگ‌ها معرفی می‌شوند، سایت ایشان که گاه مطالب ارزنده‌ای هم در آن هست هیچ عیبی ندارد روی آن باشد. ...“ [به نقل از پایگاه اینترنتی ”راه توده“، به آدرس زیر]
http://www.rahetudeh.com/rahetude/Nameha-Nazarat/HTML/shahbazi.html

    ·         ”هشدار به مبارزان توده ای“

”نامه مردم“، شماره ۴۸۴، ۲۶ تیرماه ۱۳۷۵، در نوشتاری با عنوان: ”هشدار به مبارزان توده ای“، به پدیده ی سازمانی در ایران به نام ”اتحاد چپ دموکراتیک ایران“، که از سوی پیروز دوانی، به راه افتاده شده بود، پرداخت و ضمن هشدار باش در زمینه ی کوشش‌های دستگاه‌های امنیتی رژیم برای به تور انداختن مبارزان توده‌ای درون کشور از طریق راه اندازی این چنین سازمان‌هایی، نوشت:
«... اما، آنچه مربوط به زمزمه ”علنی شدن حزب توده“ در ایران در شکل و شمایل فعالیت‌های مختلف از جمله انتشار نشریات نیم علنی مانند ”اندیشه نو“ راه افتادن بنگاه‌ها و شرکت‌های پژوهشی، که گویا سخت نگران عدم وجود یک تحلیل مشخص در طیف چپ ایران پیرامون علل فروپاشی سوسیالیسم است، به هیچ وجه با حزب توده ایران ارتباطی ندارد. تناقض و تضاد نظرات سیاسی چنین شرکت‌هایی با حزب توده ایران بقدری است که با انبوهی سریشم نمی‌توان آنها را به هم چسباند... مدیر مسئول ”شرکت پژوهش پیام پیروز“ خود آشکارا تضادهای فکریش را با حزب توده ایران در انتهای همین جزوه در مقاله دیگری به نام ”نگاهی به علل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی“ به روشنی بیان می کند... در مجموعه نظرات بالا، که پیروز دوانی در گاهنامه نامبرده آورده است، روشن می شود که نامبرده نه تنها نمی تواند کوچکترین ارتباطی با حزب توده ایران داشته باشد، بلکه هدفی جز مخالفت و مقابله با حزب توده ایران و خط مشی آن را دنبال نمی کند. اینکه در گاهنامه بخش‌هایی از نظرات حزب توده ایران در این یا آن زمینه انعکاس می‌یابد، تنها پوششی است که به قصد القاء کردن وجود پیوند و ارتباطی با حزب توده ایران انجام می‌گیرد ...» و آیا باز ارتباطات ”راه توده“ و همکاری پیروز دوانی با خدایی و شرکاء از سرِ اتفاق بود؟ ماجرای کشتار های زنجیره ای زنده یاد فروهرها سرانجام از ماجرای این شرکت پژوهشی و آماج های ”اندیشه نو“ به شکل عمیقاً تراژیکی پرده برداشت. فراخوان وزارت اطلاعات از زبان ”راه توده“، با آماج پراکندگی صف‌های حزب با این پایبندی که «تاریخ، فردا هیچ‌کس را مؤاخذه نخواهد کرد!»

شماره ۲۴‌ ”راه توده“، شهریورماه ۱۳۷۳، در جُستاری با عنوان: ”برای پیشبرد انقلاب“ و سخنی با همه توده‌ای‌ها، نوشتار مفصلی را منتشر ساخت و از همه توده‌ای‌ها خواست که پیرامون ارزیابی‌ها و شعارهای این جُستار مهم که از طرف فردی به نام ”ا.ک“ (کیانوری) از ایران برای آنها فرستاده شده، متحد شده و از زیر پرچم حزب و رهبری آن بیرون بیایند. درونمایه ی بنیادین این "نامه مهم" ـ همانگونه که سندهای تازه ی ششمین کنگره حزب نیز به آن اشاره کرده است ـ به شرح زیر بود:
۱. مبارزه با سیاست‌های حزب ما، یا به‌عبارتی روشن‌تر، نفی و بی اعتبار کردن سیاستِ “طرد رژیم ولایت فقیه” در حکم حلقه اصلی در زنجیره مبارزه بر ضد رژیم استبدادی حاکم. نامه ”آ.ک“، ” توده‌ای‌ها را به جدایی از سیاست ”خانمان براندازِ طرد ولایت فقیه و دفاع از انقلاب“ فرا می‌خواند (نگاه کنید به: گاهنامه ضد توده‌ای ”راه توده“، شماره ۲۴، صفحه ۱۲) ؛
۲. زیر سئوال بردن سیاست مبارزاتی حزب، به منظور حمایت از رژیم جمهوری اسلامی زیر پوشش ”نبرد که برکه“ [پشتیبانی از هاشمی رفسنجانی در مقام جناحِ چپ رژیم، و تأکید بر این وظیفه که: ”نه تنها خود باید از این جناح دفاع کنیم، بلکه باید همه ی قدرت خود را به کار گیریم، تا سایر نیروهای انقلابی را نیز، اگر تردیدی دارند متقاعد کنیم، که به حمایت از آن‌ها بر خیزند“] (همانجا)؛
۳.  تشویق توده‌ای‌ها به صف شکنی و انشعاب از حزب با این شعار که ”تاریخ فردا هیچکس را مواخذه نخواهد کرد“ (همانجا).

امروز پس از گذشت نزدیک به ۲۰ سال از این توطئه خطرناک و کارزار گسترده ”راه توده“ برای کژدیسه نمودن [سیاست] حزب، بنا به گفته سردبیر وقت ”راه توده“ و سازماندهِ انتشار این نامه، روشن می‌شود که این امر توطئه دستگاه‌های امنیتی رژیم جمهوری اسلامی بود.

فرهاد عاصمی، سردبیر وقت ”راه توده“، در این زمینه می‌نویسد:
«بعد از دریافت ارزیابی زنده یاد کیانوری از شرایط سال ۱۳۷۳ ایران و ادامه ارسال مقالاتی دیگر از طرف او، یک مقاله نیز به راه توده رسید ... مقاله با صغرا و کبراها می‌کوشید به اصطلاح ثابت کند که وظیفه حزب توده ایران دفاع از جمهوری اسلامی می‌باشد ... مقاله که با سبک و نگارش دیگری از آنچه که نگارش کیانوری بود، نگاشته شده بود، در راه توده منتشر نشد. علت در نامه‌ای به ارسال کننده، اطلاع داده شد و گفته شد که حزب توده ایران از آماج‌های ملی- دموکراتیک انقلاب بهمن مردم میهن ما و نه از جمهوری اسلامی تحت سلطه نیروهای ارتجاعی دفاع می‌کند. در پاسخ به این نامه، زنده یاد نورالدین کیانوری[نامه‌یی] به این مضمون نوشت که:
در اینجا چنین نظرهایی وجود دارد. این نامه باید در آرشیو دزدیده شده وجود داشته باشد. بدین ترتیب، کیانوری ضمن تائید نظر ما در ارتباط با دفاع از آماج‌های انقلاب و موضع انتشار ندادن مقاله پرسش برانگیز توسط راه توده، در عین حال به طور ضمنی توجه ما را نسبت به موقعیتی که خود در آن قرار داشت نیز جلب نمود. موقعیتی که بلافاصله توسط رفیق گرامی علی خاوری، هنگامی که نگارنده مقاله دریافت کرده [نامه کیانوری] را پیش از انتشار در راه توده در دیداری در برلین در اختیار او گذاشت، تشخیص و نسبت به آن هشدار داده شده بود. رفیق خاوری ارسال مقاله را توطئه سازمان اطلاعات نامید. نظریات سیاسی و تئوریک طرح شده در راه توده در سال‌های بعد از ۱۳۷۳ تا هنگام مرگ کیانوری، به صورت معمول ادامه یافت. بعد از مرگ اوست که علی خدایی بدون صحبت و توافق قبلی رابطه‌های جدیدی را پایه ریخت که نشان ارتباط‌هایی بود که او به‌طور پنهانی برقرار نموده بود. از جمله گفتگوهای رادیویی با یک رادیو[ی] لوس آنجلسی...» [برگرفته از پایگاه اینترنتی ”ما توده‌ای‌ها“].

آماج سیاسی این کارزار رژیم چیست؟

در کنار کوشش‌های رژیم برای نابودی فیزیکی حزب ما، پهنه ی دیگر کوشش‌های رژیم را باید یورش همه جانبه ی آن به خط مشیِ سیاسی و دیدگاه‌های نظری آن ارزیابی کرد. برای رژیم خودکامه، آن ”حزب توده “ یی خوب است که سر به‌راه و گوش به‌فرمان، ضمن برخی انتقادها از ”کم و کاستی“ ها، بگونه ای عمده همچنان در خط جمهوری اسلامی و ”جناح چپ“ آن فعالیت کند؛ جنبش مردمی را از به‌چالش کشیدن خودکامگی به پرهیز وادارد، هستی دیکتاتوری و دیکتاتور در ایران را نادیده بگیرد و هرگونه پیکار جدی‌ای بر ضد ولایت فقیه و آثار ویرانگر چنین شیوه ی حکومت‌مداری‌ای را سیاستی خانمانسوز بداند. آماج دیگر این چنین ”حزبی“ پاشاندن بذر پراکندگی در صف‌های جنبش مردمی و عمده کردن شعارهایی باشد که در فرجام خطری برای ادامه ی حاکمیت رژیم ولایت فقیه به همراه نداشته باشد. شمه‌هایی از چنین ”حزب توده“ بی خطر، آنگونه که وزارت اطلاعات رژیم می خواهد را می توان به روشنی در فعالیت‌های رسانه ای علی خدایی دید. این هم چند نمونه در این زمینه:
* ”فعلا طرد ولایت فقیه در تضاد و تقابل با شعار اجرای بدون تنازل قانون اساسی یعنی شعار محوری جنبش سبز است. دفاع از قانون اساسی در لحظه کنونی چنان شعاری است که می‌تواند بیشترین نیروی مردمی را گرد آورد و ضمناً دست حکومت در مقابله با جنبش را ببندد و آن را ناگزیر به تسلیم کند. پشتیبانی از جنبش سبز با اعتقاد به شعار ”طرد ولایت فقیه“ فقط و فقط به معنای فرصت طلبی و نداشتن انسجام فکری است...“ [«راه توده»، شماره ۴۰۱، ۲۸ اسفندماه ۱۳۹۱ ( در یورش به گزارش کمیته مرکزی به ششمین کنگره حزب)]؛
* ”در مقابل سیاست خانمان برانداز طرد ولایت فقیه تنها یک راه وجود دارد دفاع از انقلاب [البته در آخرین نظریه ”راه توده“ به نظر می‌رسد جای انقلاب با قانون اساسی عوض شده است] و دفاع از جناحِ چپ رژیم جمهوری اسلامی [رفسنجانی و شرکاء]، و تأکید بر این وظیفه که: ”نه تنها خود باید از این جناح دفاع کنیم، بلکه باید تمام قدرت خود را به کار گیریم، تا سایر نیروهای انقلابی را نیز، اگر تردیدی دارند متقاعد کنیم، که به حمایت از آن‌ها بر خیزند“ [”راه توده“، شماره ۲۴، شهریورماه ۱۳۷۳].
* ”باید به صراحت و به روشنی معلوم شود که: منشأ دیکتاتوری کیست و در مقابل با چه کسانی قرار است جبهه ضد دیکتاتوری تشکیل شود؟ دیکتاتور علی خامنه‌ای  و بیت رهبری است؟ احمدی نژاد و دولت اوست؟ قوه قضاییه یا مجلس است؟ نظامیان هستند؟ حزب موتلفه است؟ یا جبهه اصول‌گرایان یا جبهه پایداری؟ یا همه اینها با هم‌اند؟ اگر یکی از اینهاست مثلاً علی خامنه‌ای دیکتاتور یا منشأ دیکتاتوری است در آنصورت می‌خواهیم مثلا با احمدی نژاد علیه خامنه‌ای جبهه ضد دیکتاتوری تشکیل دهیم؟ و اگر همه اینها با هم اند پس با چه کسی می‌خواهیم جبهه تشکیل دهیم؟ فقط خودمان و اصلاح طلبان؟” و سپس ادامه می‌دهد: ”جبهه واحد ضد دیکتاتوری از سوی یک جریان جدی سیاسی یعنی تعیین کردن نیروهایی که می‌توانند بالفعل یا بالقوه عضو این جبهه باشند و این کار در شرایط کنونی ایران عملی نیست. زیرا حاکمیت در ایران یکپارچه نیست و ما نیز قادر به تعیین یک نیروی معین به عنوان ”دیکتاتور“ و منشأ دیکتاتوری نیستیم. ...“ [”راه توده“، شماره ۳۴۱، ۳۰ آبان‌ماه ۱۳۹۰- تأکیدها از ماست].

پیکار ادامه دارد و ساخت و پاخت ها نیز!

برگزاری پیروزمند ششمین کنگره حزب توده ایران و تیزشدن مشی پیکارجویانه ی آن، بیگمان خاری است در چشم دشمنان جنبش مردمی میهن ما و مجموعه نیروهایی که در سی سال گذشته همه ی کوشش‌های خود را برای نابودی حزب ما به کار بسته‌اند. اگر وضعیت حزب ما آنگونه که مخالفان و دشمنان ما ادعا می‌کنند، بود، یعنی حزب به گروه‌های کوچک ”توده‌ای“ها با نظرهای مختلف بخش شده و هر کسی سرگرم ساز و کار خود بود، دستگاه‌های امنیتی رژیم به صرف انرژی و امکان‌های‌شان برای نابودی آن کمتر دلبستگی می‌داشتند. پیگیری پیکار حزب، نفوذ ژرف اندیشه‌های حزب ما در صف‌های جنبش مردمی که حتی سران رژیم نیز با نگرانی نسبت به آن خَستویند (معترفند) و نیز این حقیقت که با همه ی ساخت و پاخت‌ها، ”نمایش های تلویزیونی“، بنگاه‌های "پژوهشی" و ”نامه نگاری“ و فعالیت ”مطبوعاتی“ نهادی به اسم ”راه توده“ برای پیشبرد برنامه‌های رژیم، حزب ما همچنان که ششمین کنگره آن نشان داد، پرتوان و استوار راه خود را پی می گیرد و تنها روسیاهی و درماندگی، دستاورد دشمنان آن است. ششمین کنگره حزب توده ایران با روشنی و بُرّندگی از ساخت و پاخت‌های وزارت اطلاعات رژیم در این هماوندی پرده برداشته است. پرهیز نمودن و به دور افکندنِ این پدیده امنیتی نه تنها برای توده‌ای‌ها، هواداران و دوستان حزب که برای همه ی کسانی که بر ضد رژیم ولایت فقیه پیکار می کنند، اهمیت دارد. تجربه‌های تاریخی‌ای که ما در این فشرده به آن اشاره کرده‌ایم، گواه گویایی از برخورد عمیقاً پاسخگویانه و همزمان بُرّنده ی حزب ما در سی سال گذشته به ساخت و پاخت های رژیم ولایت فقیه برای نابودی کهن‌ترین حزب سیاسی میهن ماست. نمی توان چشم بر گواهی ها بست و کورکورانه به‌ انگیزه ی وجود احیاناً اختلاف نظر، دنباله‌رویِ کارزاری شد که آماجش در فرجام فراهم نمودن شرایط برای پیگیری کارِ علی خدایی و ”راه توده“ است. در این زمینه، تاریخ همواره داوری روشنی داشته و بازهم خواهد داشت؛ از همانگونه داوری یی که امروز توده‌ای‌ها ‌ درباره مهدی پرتوی و عبدالله شهبازی دارند.

زنده یاد رفیق فرج الله میزانی (جوانشیر)، در کتاب ”سیمای مردمیِ حزب توده ایران“، در پاسخ به کسانی که راستی و درستی حزب را زیر پا می نهادند و بگونه ای عمده رانده شدگان و جداشدگانی که دنبال راه انداختن حزب بودند و درباره ی فعالیت‌ها و کارزارهای دشمنان حزب که در درازنای بیش از ۷۱ سال تاریخ آن پدیده‌یی پابرجا بوده است، از آن میان می گوید:
«از این نمونه‌ها صدها می توان آورد. بهتر از آن عملکرد همه گروه‌ها و گروهک‌های ضد توده‌ای مدعی ”ایجاد“ حزب طبقه کارگر است که هیچ کدام و هرگز یک گام در راه سازندگی برنداشتند و جز کوشش برای تخریب حزب توده ایران وظیفه‌ای برای خود نشاختند و این کوشش کاملاً منطبق بود ـ و هست ـ با کوشش‌های سازمان‌های جاسوسی امپریالیستی و مقامات امنیتی رژیم شاه که به زور فشار و شکنجه و تبلیغات مسموم در کار آن بودند که شاید حزب توده ایران را واقعاً منحل کنند. شعار ”ایجاد، تأسیس، احیاء، اصلاح، تکمیل و ... اسم رمز همین عملیات پلیسی و خرابکارانه است که در زرورق ”انقلابی“ عرضه می شود ...» (برگرفته از کتاب ”سیمای مردمیِ حزب توده ایران“، انتشارات حزب توده ایران، آدزماه ۱۳۶۰، ص ۸۶ ]

پیکار حزب توده ایران در راه به ثمر رسیدن آرمان‌های زحمتکشان میهن بر ضد استعمار، بهره کشی و امپریالیسم و نیز برای برقراری آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی، پیکاری است که بیش از هفتاد و یک سال اثرهای شگرف و ژرفی بر دگرگونی‌های سیاسی و اجتماعی میهن ما برجای گذاشته است؛ و از همین روست که دشمنان قسم خورده ی زحمتکشان میهن ما در سیمای مردمیِ حزب ما، دشمنی جدی را می بینند و همه نیرو و کوشش‌شان را برای نابودی آن در هفت دهه گذشته به کار گرفته‌اند؛ اما پیکار پیگیر توده‌ای، با همه ی ساخت و پاخت های ارتجاع درونی، کارگزاران آن و امپریالیسم، همچنان پی گرفته می شود.

برگرفته از «نامه مردم»، شماره ٩١۷، ۵ فروردین ماه ١٣٩٢

این نوشتار از سوی اینجانب پارسی نویسی و بویژه در نشانه گذاری ها ویرایش و پیرایش شده است.   ب. الف. بزرگمهر

در میهن ما نیز شدنی است؛ ولی نه در سایه ی شکمبارگان انگل!



شهر توانگران در مرداب سرمایه داری



۱۳۹۲ فروردین ۶, سه‌شنبه

سخن بخش زبانِ من، چو باشد توده ی ایران ...

سروده ای زیبا از مولانا جلال الدین محمد بلخی با اندکی دستکاری در آن!

مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد
مرا قولیست با جانان که جانان، جانِ من باشد
به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان         
که تا تختست و تا بختست، او سلطان من باشد
اگر هشیار اگر مستم، نگیرد غیر او دستم       
وگر من دست خود خَستم، همو درمان من باشد
چه زَهره دارد اندیشه که گرد شهر من گردد   
که١ قصد مُلک من دارد، چو او خاقان من باشد
نبیند روی من زردی به اقبال لب لعلش 
بمیرد پیش من رستم، چو از دستان من باشد
بدَرّم زَهره ی زُهره، خراشم ماه را چهره         
برم از آسمان مهره، چو او کیوان من باشد
بدَرّم جُبّه٢ ی مَه را بریزم ساغر شه را 
وگر خواهند تاوانم، همو تاوان من باشد
چراغ چرخ گردونم، چو اجری خوارِ خورشیدم    
امیرِ گوی و چوگانم، چو دل میدانِ من باشد
منم مصر و شکرخانه، چو یوسف در برم گیرم  
چه جویم مُلک کنعان را چو او کنعان من باشد
زهی حاضر، زهی ناظر، زهی حافظ، زهی ناصر
زهی الزام هر منکر، چو او برهان من باشد
یکی جانیست در عالم که ننگش آید از صورت  
بپوشد صورت انسان، ولی انسان من باشد
سرِ ماهست و من مجنون، مجنبانید زنجیرم    
مرا هر دم سرِ مه شد، چو مه بر خوان من باشد
سخن بخش زبانِ من، چو باشد «توده ی ایران»۳
تو خامش تا زبان‌ها خود، چو دل جنبان من باشد

برگرفته از «دیوان شمس»

پانوشت:
١ ـ «که» در اینجا نه واژه ی پیوند دهنده میان دو جمله که به آرشِ «چه کسی؟» است.  
٢ ـ واژه ی «جُبّه»، چندین آرش دارد که از دید من در اینجا به آرشِ «جامه ی پیش ناشکافته» است.
٣ ـ در سروده ی مولانا، «شمس تبریزی» آمده است. جابجایی آن با عبارت «توده ی ایران» از اینجانب است. عنوان سروده و نشانه گذاری ها در آن و نیز دیگر توضیحات پانوشت از آنِ من است!  ب. الف. بزرگمهر

۱۳۹۲ فروردین ۵, دوشنبه

فصل بهار

ترانه و آهنگی زیبا از حیدر سلیم



چاه جمکران، بزرگ ترین دروغ ساخته و پرداخته ی چپاولگران اندوخته های مردم ساده دل

«حالا امامزاده ای که خودمان ساختیم، دارد به کمرمان می زند!» (از زبانزدی توده ای)

تصویری از سقف یکی از تالارهای مسجد جمکران درج کرده و نوشته است:
«مسجد مقدس و زیبای جمکران»
از «گوگل پلاس»

برایش می نویسم:
«زیبا هست؛  ولی برای چی مقدسه؟ از قدیم تو کشور ما رسم بوده یه مشت دروغگو برای اینکه مثلا بهای زمین یه جایی بالا بره یا دلیل هایی مانند این، شایعه می ساختن که اینجا یا اونجا امامزاده دفن شده. برای جمکران هم خیلی از اینگونه یاوه ها در ارتباط با امام دوازدهم درست کردند که هیچکدومش حقیقت نداره. حتا چاه های اونجا همه اش تازه سازه!

می دونستی که بیش از ٩۵درصد امامزاده ها تو کشور ما ساختگی و دروغه؟

فهمیدنش هم یه جو عقل می خواد و کمی پژوهش»

دیگری، چنین پاسخ می دهد:
«دوست عزیز حرف شما هر قدر هم که صحیح باشه (تایید یا تکذیبش نمی کنم) با مدلی که گفتید تنها و تنها دشمنی و دعوا رو در پی خواهد داشت.

برای رد کردن یک ادعا باید دلایل محکمی داشته باشید. برای اثبات موضوعاتی که برای مسجد گوهرشاد میارن، یک سری دلایل آورده شده که درست یا غلط امروز بین مردم پذیرفته شده. اگر شما مستندات محکمی دارید بفرمایید.

درباره ی امامزاده هایی که فرمودید ٩۵درصد اونها ساختگی و دروغی هست نمی دونم بر چه آماری استناد می کنین! من بازهم کار ندارم که اصل حرفتون درست یا غلط باشه ولی شما در این مورد هم بدون آوردن یک استناد مورد قبول بر روی باور بسیاری از مردم خط کشیدی. و اما خط آخر:
احساسم این هست که با این خط آخر می خواید خواننده رو مجاب کنین که تمامی حرفهای بالا صحیح هست. اگر امکان داره براتون تعدادی منبع برای مطالعه من و باقی دوستان معرفی بفرمایید.
سرتون رو درد آوردم. عیدتون هم مبارک باشه»

برای وی که به هواداری از باورهای دروغ همراستا و همریشه با پریشانگویی های مذهبی (خرافات) برخاسته، ناچارم کمی بیش تر قلمفرسایی کنم؛ می نویسم:
«پیش از هر چیز به نوبه ی خود، سال نو را به شما شادباش می گویم.

آیا در گفته ی من ناسزا یا سخن درشتی بود که به گفته ی شما دشمنی در پی داشته باشد؟ لطفا بفرمایید چگونه (به گفته ی شما: مدل) باید می گفتم که درست تر باشد.

درباره ی دلیل آوردن، سخن شما به نظر من هم درست است. اینکه کوتاه و شاید نارسا گفته می شود یکی به دلیل محدودیت یادداشت نوشتن در اینجاست و دو بخاطر آن است که شما یک نوشته ی پژوهشی که ننوشته اید. اظهارنظری کرده اید که البته همانگونه که گفتید باید دلیل های استواری داشته باشد.

درباره ی مسجد گوهرشاد من چیزی نگفتم؛ ولی درباره ی امامزاده ها دلیل های بسیار تاریخی، جغرافیایی و حتا زمین شناسی (رشته ی اصلی من) درباره ی ساختگی بودن بسیاری از آن ها وجود دارد. نخستین دلیل آن است که بسیاری از آن ها یا شجره نامه ندارند و یا اگر هم دارند به نیرنگ سرهم شده که معمولا با اندکی پژوهش در خود محل می توان آن را روشن نمود. به عنوان یک نمونه ی جالب و شاید استثنایی در هماوندی با رشته ی زمین شناسی که در بالا اشاره کردم، از یکی از همکاران پیشینم بازگو می کنم:
در جایی از ایران (به نظرم شمال ایران) که من خودم آن را از نزدیک ندیده ام، یکی از همکاران پیشینم در ایران که من در درستی سخنش نیز هیچگونه بدگمانی ندارم، از روستایی تعریف می کرد که در آن بقعه یا بارگاه نسبتا بزرگی است و از روستاهای دور و بر نیز مردم برای زیارت به آن امامزاده سر زده، نذر و نیاز می کردند؛ پایه و بنیاد ساخت این امامزاده، سنگواره (فُسیل) ای بوده است که تا اندازه ای به دست یا پای آدمی همانند است و مُتولّی، آن ها را به عنوان نشانه ی دست یکی از مقدسین، خاستگاه ساخت آن بارگاه یا بقعه معرفی نموده بود.

در بسیاری جاهای دیگر کشورمان و به گمان بسیار در کشورهای دیگر، آدم های نیرنگبازی زمین هایی در بیابان و جایی که هیچگونه آبادی نبوده و به همین دلیل ارزان بوده می خریدند و سپس با همدستی مشتی نابکار دیگر که از خوشباوری مردم ساده سال سوء استفاده می نمودند با زمینه سازی های پیشین، مردم را گول زده و به این بهانه آن منطقه را که بسیار ارزان خریده بودند، آباد نموده و پول های هنگفتی به جیب می زده اند. نمونه ای از کارشان که در بسیاری کتاب های کهنه و نو ایران نیز به آن ها اشاره شده و حتا بر پایه ی این نیرنگبازی، زبانزد (ضرب المثل) هایی نیز از سوی مردم ساخته شده، چنین است:
نخست اسکلت مرده ای را (و باورنکردنی است؛ گاه اسکلت الاغ مرده یا اسب مرده) را در جایی از پیش تعیین شده دفن می کرده اند و روی آن نیز نشانه ای می گذاشتند؛ سپس می گذاشتند تا مدتی بگذرد و زمین، سفتی خاک دور و بر خود را یافته و روشن نشود که اینجا پیش تر کنده شده بوده است. سپس نوبت خواب نما شدن می رسید که یکی از همان قالتاق ها این نقش را بر دوش می گرفت و معمولا با داستانی سوزناک نیز همراهش می نمودند که بیش تر مهربانی و دلسوزی مردم را برانگیزد. این شخص معمولا با مراجعه به پیشنماز یا ریش سپید ده داستان خواب امامزاده را که در فلان محل تنها و سوزناک به خاک سپرده شده، بازگو می کرد و سپس گروهی از مردم برای یافتن جا که آن هم با نیرنگبازی هایی همراه می شده به جای مورد نظر می رفته اند و دیگر بقیه ی داستان را می توانید حدس بزنید که چگونه انواع کرامات و ... را به امامزاده ی ساختگی نسبت می داده و توده ی مردم ناآگاه را به بهانه های گوناگون می دوشیدند. بیش ترین دلیل پیدایش این همه امامزاده در ایران، در دوره ی یکصد و پنجاه ساله ی کنونی همین دلیل است. به برخی از آن ها در برخی کتاب ها اشاره شده است؛ ولی این تنها دلیل آن نیست؛ دلیل های دیگر نیز بوده است. یکی از نمونه های آن را زنده یاد مولانا برقعی که از کم شمار آخوندهای روشن کشورمان بود و در جمهوری اسلامی نیز وی را بسیار آزار دادند و دق مرگش نمودند، زیر عنوان ”چنار عباسعلی“ در کتاب خود به نام ”تضاد مفاتیح الجنان با آیات قرآن“، چنین آورده است:
یکی از خدمتکاران اندرون مرتکب خلافی شد و از آنجا که می دانست مورد خشم و بازخواست خانم خود قرار خواهد گرفت شبانگاه فرار نمود و در حضرت عبدالعظیم بست نشست. چون این خبر به گوش شاه رسید، سخت به رِقّت آمد و به بانوی کنیز فراری گفت تا از تقصیر وی درگذرد. آنگاه برای آنکه اهل اندرون مُلجاء و مأمن نزدیک تری داشته و هنگام ضرورت بدان پناه برند، در نهان به یکی از گیس سپیدان حرم دستور داد تا آواز دهد که خواب نما شده و به وی گفته اند در پای چنار کهنسال گُشن شاخ در کنار مظهر قنات «مهرگرد» که در اندرون واقع است، امامزاده ای به نام عباسعلی مدفون است!

همین که این خبر در اندرون انتشار یافت. اهل حرم شادیها کردند و از شاه خواستند تا نرده ای دور آن درخت کشیده شود. شاه به نصب نرده امر کرد و آن را به رنگ سبز اندود کرد. از آن پس درخت مزبور به «چنار عباسعلی» معروف شد. زیارتنامه ای مخصوص به تنه ی آن آویختند و اطرافش شمعدانهای نقره کوبیده، هرشب شمعها در آن افروختند. رفته رفته چنار مزبور اهمیتی بسزا یافت و بستی محکم شد. اهل اندرون نذرهای خود را از قبیل حلوا و غیره در پای آن می پختند و به بدنه اش دخیل ها می بستند. بدینگونه برای نیازمندان حرمسرا نقطه توجه و مأمن نزدیکی به وجود آمد.» (یادداشت هایی از زندگی خصوصی ناصرالدین شاه، دوستعلی معیّرالممالک)

و شما می توانید حدس بزنید هنگامی که شاه یک کشور چنین کاری را انجام می دهد تا چه اندازه چنین نیرنگ و فریبی در همه جای کشور گسترش داشته است.

مورد واپسین را از کار خودم در گذشته می آورم که بیش تر در کوه و بیابان و جاهای دور از مناطق شهری بوده است. در ماموریت هایم بارها برایم پیش آمده که برای دیدن یک امامزاده به درون آن رفته و از متولّی آن جویای پیشینه ی آن امامزاده شده ام. چیزی که در یکی دو تا از این بازدیدها برایم بسیار چشمگیر و پرسش برانگیز بود، شیوه ی برخورد متولی و سوگند خوردن وی به اینکه این امامزاده اصلی و دارای شجره نامه است و ... بود. پس از آن بود که خود نیز یاد گرفتم در بازدید از جاهای دیگر درباره ی با اصل و نسب بودن امامزاده ها بپرسم. اگر مرا دروغگو نمی پندارید، آیا دلیلی استوارتر از این می خواهید؟!

آیا من از شما خواستم که سخنم را دربست بپذیرید؟ باقی کار برای آدم جویای حقیقت این است که درباره ی درستی یا نادرستی آن بپژوهد. آیه ای در قرآن با همین درونمایه که گفتم، هست. شما همان آیه را پیگیر باش و راهنمای کردار خود قرار بده!

شما مرا حواله می دهید که بروم برای شما مدارک گردآوری کنم و به شما نشان بدهم! آیا چنین کاری برای من شدنی است؟ و اگر شدنی است، چه اندازه وقت خواهد برد تا آن ها را در صورت یافت شدن در اینترنت گردآوری و پیشکش شما نمایم؟! در حالی که مدارک به خود شما نزدیک تر است. البته من شما را به امامزاده ها حواله نمی دهم که بروید و بپرسید؛ ولی اگر از بخت خوب متولی یی اهل ادب و فرهنگ که در میان آن ها نیز یافت می شود، توانستید پیدا کنید، به شما بسیار بیش از آنچه که من گفتم، در این باره خواهد گفت. می پندارم، همین اندازه که در بالا آوردم برای شما راهگشا باشد.

بله آقا! بخش عمده ای از امامزاده های ایران دروغین و بی اصل و نسب هستند. بسیاری از ملاها و آخوندها نیز آن را می دانند و دم برنمی آورند؛ چون سرراست یا ناسرراست به ناندانی چرب و نرم شان پیوند دارد. اگر براستی جویای حقیقت هستی:
بجوی تا بیابی!»

پاسخ می دهند:
«دست شما درد نکنه ...
اول اینکه قصد آزار و اذیت شما رو نداشتم. فقط به من به عنوان دانشجو حق بدید که برای حرفهایی که در اطرافم می شنوم به دنبال دلیل و مدرک باشم. مقصود من از خواستن مدرک هم این هست که سطح بحث رو بالاتر برده باشم و اگر کسی از دوستان خواستار پیگیری ماجرا شد بتونه اون رو دنبال بکنه. برای من هم واضح هست که نمیشه تمامی منابع و ماخذ رو در یک کامنت آورد.
راجع به طولانی بودن کامنت هم صحبت شما حق است که مقتضای اینجا کوتاهی کامنت هست ولیکن من به شما قول می دم در مواردی این چنینی دیگه اندازه ی کامنت مهم نباشه و دوستان صابون این بلندی رو به تنشون می زنن:)
دوم نکته اینکه خب سخن درشتی لزومن در یک متن نباید باشه تا اون متن باعث دعوا و دشمنی بشه. همین که بدون مدارک کافی ادعایی بشه، و اون ادعا در تضاد با تفکرات افراد زیادی باشه، کفایت می کنه.
سوم نکته: خب پس بحث راجع به تقدس مسجد جمکران تمام شده است.(چون شما در کامنت دوم خودتون تصریح کردید که ادعای کامنت اول رو رد می کنین و درنتیجه وقتی ادعا و ادله ای نباشه اطاله کلام باطله)
چهارم اینکه: درباب امام زاده ها: به نظر شخصی من، ۱) احتمال تقلب و جعل در این موارد وجود داره. اساسن هرجا بحث سود و پول مطرح باشه افراد سودجو حضور فعال دارند. چنان که کعبه ی تقلبی در ایران درست کرده بودند و مردم رو به حج می بردند. وقتی درباره کعبه چنین کنند امان از امام زادگان.
۲) بحث سرو و چنار و درختانی که قدمت چندین هزارساله دارند باید عرض کنم خدمتتون که گاهی حس احترام نسبت به یک چیز اون قدر زیاد میشه که از اون سوئ برداشت میشه. همون طور که درباره چنار چندین هزارساله رخ داد و مسئولین برای مبارزه با خرافات می خواستند چنار رو از بین ببرند. من با از بین بردن این درختان و آثار بدیع و قدیمی طبیعت مخالفم هرچند نماد خرافات مردم باشه (اگر کسی قصد مبارزه با اون رو داره باید روی مردم کار بکنه نه اینکه این اثر تاریخی رو از بین ببره.)
درپایان هم از اینکه حوصله کردید و کامنت خودتون رو نوشتید و حوصله کردید و کامنت من رو خوندید از شما متشکرم»

می نویسم:
«آقای ... گرامی!
از برخورد شایسته ی شما بسیار خرسندم. افزون بر آن، از بخشی از سخنان باریک بینانه ی شما می توان آموخت و از آن بهره مند شدم؛ ولی ستیزه (بحث) بر سر مسجد جمکران و هزینه ی میلیاردها پول مردم ایران برای ساخت و گسترش آن و از آن میان، آن چاه ها که هیچکدام شان پیش تر در آنجا نبوده و همه ازسوی حاکمیت دروغ و نیرنگ مذهبی برای خر و خرفت کردن هرچه بیش تر مردم ساده دل و مهربان ایران ساخته شده نه تنها به پایان نرسیده که تازه آغاز شده است. نتایج این نیرنگبازی ها وضعیت تیره روز کنونی مردم ایران است که حتا با درنظر داشت همه ی جنبه ها و از همه مهم تر بزرگ ترین درآمدهای تاریخ ایران از فروش نفت در تنها چند سال گذشته حتا بدتر از اوضاع ایران در دوره ی نخستین جنگ جهانی است.

از آن گدشته، از یک سخن شما خوشم نیامد؛ آدم راستگو و راستکردار ناچار نیست به هر انگیزه ای یا بنا به هر مصلحتی چیزی بگوید که سودش به جیب چپاولگران می رود. منظورم این سخن شماست:
”... شما ... بر روی باور بسیاری از مردم خط کشیدی.“

میان باورهای دینی و مذهبی آدمیان با پریشانگویی های مذهبی (خرافات)، گرچه با یکدیگر هماوندی نیز دارند، باید تفاوت نهاد. من به عنوان آدمی که باورهای مذهبی ندارد، همواره چه هم اکنون و چه در گذشته و حتا آن هنگام که جوان بودم، باورهای مذهبی و دینی مردم را ارج نهاده و به عنوان نمونه ستیزه ای بر سر هستی یا نیستی خداوند با هیچکس نداشته و ندارم. ستیزه ی فلسفی درباره ی جهان هستی داشته و همچنان دارم و بدیهی است که در این ستیزه ها گاهی پای باورهای دینی و مذهبی نیز به میان کشیده می شود؛ ولی حتا در آن پهنه نیز همواره کوشش نموده ام تا از چارچوب ستیزه ی فلسفی بیرون نروم و به باورهای ریشه دار دینی هیچ آدمی زیان نرسانم؛ دلیل آن هم روشن است: من، دین و مذهب را چه خوشایند من یا هر کس دیگری باشد یا نباشد، بخشی مهم از فرهنگ آدمی می دانم. این ها را برای آن می گویم که چارچوب جُستار درباره ی خط و مرزهای میان باورهای دینی و مذهبی با پریشانگویی مذهبی روشن شود و از دید من به عنوان یک «دیالکتیسین ماتریالیست» (به مانش فلسفی آن) به همان اندازه که باورهای دینی و مذهبی مردم را، هر دینی که دارند، ارج می نهم؛ به همان اندازه با پریشانگویی مذهبی پیکار می کنم و گاه این پیکار گوشه ای از دامن باورهای مذهبی و دینی را نیز می گیرد. چه باک! و روشن است که بر چنین باورهایی، به گفته ی شما، خط می کشم.

شما بیگمان به یاد می آورید که در دوره ی نخست ریاست جمهوری احمدی نژاد و همکار جن گیرش، آنچنان در این زمینه ها گزافه گویی کردند و از پریشانگویی مذهبی به سود باند خطرناک خود سود بردند که حتا داد برخی آخوندهایی که شم غریزی تیزتری دارند (دانسته نمی گویم روشن بین! چون همه ی آن ها به هر رو بخشی از سپاه تاریک اندیشی هستند!) نیز درآمد.

در مورد جمکران و دروغ های ساخته و پرداخته شان نیز باید به مردم پاسخگو باشند. از هیچ چیز نباید گذشت و هیچ چیز را نمی شود به فراموشی سپرد. راه دیگری نیست تا این بختک از گرده ی مردم ایران کنده شود!

و واپسین نکته آن که: من در برون و دور از دسترس الله قاسم (یا قاصم) الجبارین نشسته ام و شما به گمانم در ایران هستید. هیچگونه دلیلی برای پاسخی که برای شما یا هر کس دیگری دشواری بیافریند، نمی بینم؛

می بینید که سخن بر سر مذهبی بودن یا مذهبی نبودن نیز نیست. یکی دو تا از نازنین ترین آدم هایی که در زندگیم دیده ام، مسلمانانی باورمند به دین و آیین خود از میان توده ی مردم عادی ولی خوش سرشت و شکیبا و اندیشمند بوده اند که هرگاه به یادشان می آورم، لبخندی از شادی و خرسندی بر چهره ام می نشیند و من همه ی اینگونه آدم ها را که معمولا کم ترین آلایش در رفتار و کردار خود دارند را با هر باور و آرمان آدمواری دوست داشته و دارم. برای همین، کوچک ترین دشواری پدید آمده از سوی خودم را بر خود نخواهم بخشید.

برای شما بهروزی، شادکامی و کامیابی در آموزش و کار و زندگی آرزومندم.

با مهر    ب. الف. بزرگمهر»

ب. الف. بزرگمهر      چهارم فروردین ماه ١٣٩٢

۱۳۹۲ فروردین ۴, یکشنبه

فرزندان ایران زمین!


تصویر زیبایی از بچه های خانواده ی بزرگ شان را در «گوگل پلاس» درج کرده و بالایش تنها نوشته است:
«بچه های فامیل»! و من یاد یکی از نخستین صحنه های فیلم زیبای «دایی جان ناپلئون» می افتم که از روی داستانی به همین نام از ایرج پزشکزاد ساخته شده بود. برایش می نویسم:
«زنده وسرفراز باشند همگی! آدم یاد یکی از صحنه ی نخست فیلم دایی جان ناپلون می افته که دایی جان همه ی بچه ها را در حیاط منزل به صف کرده بود! امیدوارم این بچه ها هیچکدوم از اونجور دایی ها نداشته باشند! نوروز همگی شون هم مبارک!»

پاسخ می دهند:
«نه ندارند!» که جای خوشوقتی بسیار است. یکی از آن نمونه های «دایی جان ناپلئون» در هر خانواده ی بزرگی، همانگونه که در کتاب و فیلم هر دو به زیبایی به میان آمده و نمایش داده می شود، کم ترین آسیبش فراری دادن کس و کار آدم ها و دور کردن اعضای خانواده از یکدیگر است؛ کسانی که می توانند به هنگام خود نزدیک ترین یار و یاور یکدیگر باشند. سپس با خود می اندیشم:
بیگمان، یک عکس یادگاری نوروزی است ... و چه تصویر زیبایی از بچه های پر شر و شور ایرانی که اگر اهرمی بیابند با آن کره ی زمین را جابجا می کنند و سخن آن دانشمند کهن یونان را سبز!

آیا این ها را می توان با پرنمودن گوش شان از پریشانگویی های مذهبی (خرافات) به بند کشید و خنگ و خرفت شان کرد؟ نه! بیگمان، نمی توان! آب در هاون کوبیدن است؛ در سی و اندی سال گذشته تجربه کرده و تا اندازه ای نیز در آن کامیاب بوده اند؛ ولی تنها تا اندازه ای و نه بیش تر! اکنون و هر روز بیش از پیش، مردم ایران دروغگویی و نیرنگ مشتی دزد و تبهکار را که زیر پوسیتن دین و مذهب، میهن مان را چاپیده و بخش عمده ای از آن را بار زده و به کشورهای دیگر برده اند، به چشم خود دیده و به اندازه ای بسنده، تجربه آموخته اند!

خوب! عکس یادگاری گرفتید؟! بشتابید برای گرفتن عیدی های چاق و چلّه از عمو و عمه و دایی و خاله و ... تا راه شان را نکشیده، نرفته اند!

ب. الف. بزرگمهر    چهارم فروردین ماه ١٣٩٢

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!