«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۴ خرداد ۲, جمعه

افعی گاهی کبوتر می‌زاید! ـ بازپخشش

نگاهی به شعبده‌یی به نام انتخابات

هر کسی که روزی پایش به زندان باز شده باشد ـ که بحمدالله در مردم‌سالاری دینی ولایت‌فقیه (!) اکثر مردم از این خوان بهره‌یی برده‌اند ـ به خوبی می‌داند که بازجوهای سابق و کارشناسان فعلی (!) برای به تسلیم کشاندن زندانی و اعتراف گیری از او در کنار شکنجه و تعزیر از روش موش و گربه هم استفاده می‌کنند. یکی از بازجوها دوست توست؛ مهربان است؛ برایت چای می‌آورد و ظاهراً شکنجه‌ات نمی‌کند و زیر گوشت می‌خواند که کاری نکن که دست آن دیگری بیفتی و ... آن دیگری با کابل و شلاق می‌آید؛ با ارعاب و شکنجه شروع می‌کند و با فحش و ناسزا و تحقیر تمام می‌کند؛ اما هر دو سرانجام یک چیز از تو می‌خواهند:
«تسلیم شو! وگرنه نیست می‌شوی.»

سخن این بار اما در مورد جامعه زندان نیست. در مورد زندان جامعه است؛ اتاق فکر و استراتژی حاکمیت در مورد به‌اصطلاح انتخابات. خروجی نهایی شورای نگهبان ولایت‌فقیه از میان انبوه نام نوشتگان بی‌نام و با نام، ۶ تن را ذیصلاح رأی تشخیص داده است! مردم در نظرگاه این حاکمیت، کودکان بی‌عقل و شعوری تصور می‌شوند که چند صاحب خرد امثال جنتی(!) باید بنشینند و در نقش ولی طفل (!) برای او تصمیم‌گیری کنند. از این ۶ تن محصول نهایی (!) البته ۴ تن نقش دکوراسیون را دارند و تنها دو تن دستچین شده ی نهایی هستند برای ریاست جمهوری. نام این دو برای همه آشناست؛ روحانی و رئیسی. بازی دوگانه این دو برای کسب رأی بی‌شباهت به بازی بازجوها که در ابتدای مقاله گفتم، نیست.

یکی به ظاهر می‌خندد؛ از گفتمان، عقلانیت و مدره و اعتدال حرف می‌زند؛ وزیر خارجه‌اش بی‌لبخند جلوی دوربین ظاهر نمی‌شود؛ دست در دست آمریکایی‌ها برجام امضاء می‌کند؛ حقوق شهروندی افتتاح می‌کند؛ کلید به دست می‌گیرد و خلایق را به خلاص و رهایی از مشکلات وعده می‌دهد و ... اما بعد از
۴ سال لبخند بیهوده، سفره مردم خالی‌تر شده است. تحریمهای برداشته شده، گرهی به گره‌ها افزوده است؛ در اعدام رکوردار دنیا شده است! بیکاران بیشتری به سوی بازار کار هجوم آورده‌اند؛ و فریب از زیر عبا بیرون زده است؛ چون دیرپاترین مقام امنیتی حاکمیت است که در همه تصمیم‌گیریهای کلان امنیتی و سرکوب و اعدام دست داشته است و ...

آن دیگری اما سوار بر اسب بی‌کفایتی، دم از راههای نجات دیگر می‌زند. به کارنامه‌اش که نگاه کنی جز تیرکهای برافراشته شده در کشتار
۶۷ نمی‌بینی. جز آه و افسوس زنان بیوه شده و کودکان بی‌سرپرست شده به‌دست او نمی‌بینی؛ جز خانه‌های ویران شده، جز فریاد و ضجه‌های زنان شکنجه شده نمی‌بینی؛ جز شب های بی‌پایان شکنجه در سلولهای تنگ اوین و گوهردشت و قزلحصار نمی‌بینی و جز ...

راستی اکنون باید از کی به کی پناه ببریم؟ از روحانی به رئیسی؟ یا از رئیسی به روحانی؟

پاسخ اما این است: هر دو برای به تسلیم کشاندن مردم ما به صحنه آمده‌اند؛ ظاهراً به روشهای متفاوت. هر دو کارنامه روشنی در قتل و غارت و سرسپردگی به ولی نعمت‌شان دارند. هر دو برای حفظ حاکمیتی آمده‌اند که الگوی زندان را به جامعه بسط داده است. وظیفه تاریخی ما دست رد زدن به سینه ی هر دوست. مسوولیت ما نه گفتن به تمامیت این حاکمیت نامشروع است. هر تئوری دیگری، معنایی جز این ندارد که گاهی افعی کبوتر می‌زاید. رأی دادن به هر یک یا دعوت کردن به حضور در پای صندوق های رأی؛ تنها و تنها همدست شدن با جنایتکاران و دروغگویان تاریخ ایران است.

مهدی فراحی شاندیز ـ زندان گوهر دشت کرج

برجسته نمایی های متن همه جا از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

نوشته ی ارزنده ی مهدی فراحی شاندیز نیازمند افزودن نکته ای در پی نوشت یا پی افزوده ای نبود؛ نوشته ای گزنده و همزمان دلنشین که از دید من، نشان از ژرف بینی نویسنده و گنجاندن جُستار در درست ترین کالبد آن دارد. آنچه نوشتم، بیش تر پاسخ به برآوردن نیازی درونی بود و بس.

ب. الف. بزرگمهر
۱۳ اردی بهشت ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/05/blog-post_27.html

چنین است راه و رسم رژیم پوشالی مایه ی ننگ ایران و ایرانی

در آنسو دُم جُنباندن برای «شیطان بزرگ» و درخواست های از سرِ درماندگی، در این سو سرکوب ارژمندترین فرزندان ایران زمین

بی‌خبری مطلق از وضعیت مهدی فراحی شاندیز، ۲۲ روز پس از دستگیری خشونت‌آمیز؛ کدام قانون نانوشته حاکم است؟

مهدی فراحی شاندیز، کارگر(معلم حق التدریسی اخراجی) و فعال آزادی‌خواه، که قریب به یک دهه از عمر خود را در زندان‌های جمهوری اسلامی سپری کرده، بار دیگر در روز ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، هم‌زمان با روز جهانی کارگر، به روایت شاهدان عینی، با خشونت و ضرب‌وشتم نیروهای امنیتی در خیابان دستگیر شد.

با گذشت ۲۲ روز از این بازداشت، و در حالی که خانواده‌ی او در هفته‌ی جاری بارها به مقابل زندان اوین مراجعه کرده‌اند، هنوز هیچ اطلاعی درباره‌ی وضعیت سلامتی یا محل نگهداری ایشان منتشر نشده است. این سطح از بی‌خبری مطلق، نه تنها نقض صریح حقوق اولیه‌ی زندانیان است، بلکه بار دیگر ماهیت قانون‌گریز و سرکوب‌گرانه‌ی حاکمیت را به نمایش می‌گذارد.

مهدی فراحی شاندیز انسانی شریف، مقاوم، و آگاه به حقوق خود و دیگران است. او که سال‌هاست هزینه‌ی ایستادگی بر اصول انسانی‌اش را پرداخت کرده، هرگز دست نیاز به سوی کسی دراز نکرده، اما امروز وظیفه‌ی ما معلمان، کنشگران و انسان‌هایی که هنوز به کرامت انسانی باور داریم که در برابر چنین ایستادگی بی‌چشمداشت، مسئولیم.

شایان ذکر است که آقای فراحی شاندیز مبتلا به بیماری قند خون است، که در شرایط زندان، بدون دسترسی به مراقبت‌های پزشکی مناسب، نوعی شکنجه‌ی مضاعف به‌شمار می‌آید. بدیهی است که مسئولیت هرگونه آسیب جسمی یا وخامت حال ایشان، مستقیماً متوجه نیروهای امنیتی و مسئولان زندان خواهد بود.

پ‌ن: شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران، خواهان آزادی فوری و بی‌قیدوشرط مهدی فراحی شاندیز و اطلاع‌رسانی شفاف در مورد وضعیت جسمی و حقوقی او می‌باشد. این شورا خواهان پایان‌دادن به سرکوب سیستماتیک فعالان کارگری و معلمان در ایران است.

شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران

برگرفته از «تلگرام»   یکم خرداد ماه ۱۴۰۴

برنام و زیر برنام از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر

روسپیانِ راستین

یکی از عجیب‌ترین و البته مهم‌ترین داستان‌های کوتاه جهان، داستانی است به نام Boule de suif نوشته گی‌دو موپاسانِ فرانسوی که در فارسی به تُپُلی ترجمه شده است و در سال ۱۹۴۵ نیز فیلمی به همین نام، بر روی پرده سینمای جهان رفت.

تُپُلی، روایتِ اولویتِ غریزه‌ی بقا و پیشی گرفتنِ آن از تمام اخلاقیات ساخته‌ی بشر در مواقعی است که منافع و امنیتِ آدمیزاد به خطر می‌افتد و چقدر در جامعه ما روایتی آشناست!

داستان در خلال یکی از جنگ‌های پروس (آلمان) و فرانسه در قرن نوزدهم اتفاق می‌افتد. ده تن از اهالی یکی از شهرهای مرزی فرانسه برای فرار از نیروهای اشغالگر پروس تصمیم می‌گیرند سوار یک کالسکه شوند.

یک فاحشه که نام اصلی او الیزابت روزت (Elisabeth Rousset) است، یک کُنت، یک زوج مغازه دار از طبقه متوسط، یک کارخانه دار ثروتمند و همسرش، یک روشنفکرِ جمهوری خواه،  دو زنِ راهبه و چند بورژوای دیگر که سبب می‌شوند کالسکه، یک جهان کوچک از جامعه فرانسه را تشکیل بدهد.

الیزابت که برخلاف باقی مهمان‌ها شخصیتی رُک و غیرنمایشی دارد نه به نظرات سیاسی باقی حاضران در کالسکه گوش می‌دهد و نه محافظه‌ کار و محاسبه گر است. برخلاف بقیه که پس از پیمودن چند ساعت از راه، گرسنگی را سرکوب می‌کنند و آذوقه‌هایشان را رو نمی‌کنند، تُپُلی(الیزابت) سبد غذایش را باز می‌کند و به بقیه هم تعارف می‌کند.

مهمان‌ها که در بدو ورود و به دلیل دانستنِ شغلِ تُپلی با اکراه و انزجار به او نگاه می‌گردند و از همسفر بودن با او احساس حقارت می‌کردند، دست رد به غذاهای خوشمزه تُپُلی نمی‌زنند!

در این میان، کالسکه به دلیل هوای بد و مه گرفتگی، وارد نواحی تحت اشغال آلمانی‌ها می‌شود و اعضای کالسکه که برای شب‌مانی به یک مسافرخانه مراجعه می‌کنند، متوجه حضور نظامیان پروس در آنجا می‌شوند.

افسر آلمانی، تمام اعضای کالسکه را در مسافرخانه بازداشت می‌کند و پس از دو روز که فرانسوی‌ها جویای دلیل می‌شوند افسر آلمانی به آنها می‌گوید شرط آزادی شان این است که تُپُلی بپذیرد که یک شب پیش او بخوابد.

فرانسوی‌ها که ابتدا از شنیدن این درخواست بی‌شرمانه، خشمگین شده بودند، رفته‌رفته از غرور و مقاومت الیزابت برای نخوابیدن با افسر آلمانی به ستوه می‌آیند.

روشنفکر و ثروتمند و راهبه و تاجر و فرهیخته همه دست به یکی می‌کنند تا تُپُلی را راضی به قحبگی کنند!

موپاسان در این داستان، به طرزی شگفت‌انگیزی، وابسته بودنِ اخلاق به شرایط را نشان می‌دهد. تمام کسانی که تا چند ساعت پیش ظاهرا فاحشگی را زشت و قبیح می‌دانستند به هر روشی که بلد بودند از توجیهات مذهبی تا شیوه‌های رایزنیِ تجاری استفاده می‌کنند تا دختر بی‌نوا را راضی کنند با افسر آلمانی بخوابَد ..

صحنه‌های پایانیِ داستان، یک تراژدی محض است. تُپُلی برخلاف غرور و خواست قلبی، برای خیر جمعی با افسر آلمانی خوابیده، کالسکه در حال حرکت است و افرادی که در روز روشن برای تُپُلی دیوثی کرده‌اند حالا آذوقه‌هایشان را در آورده‌اند و می‌خورند.

تُپُلی گرسنه و غمگین در گوشه کالسکه نشسته است و به جماعتی نگاه می‌کند که دوباره بر سر میهن و غرور و آزادی و خدا و پاکدامنی دارند حرف می‌زنند. هیچکس به الیزابت نگاه نمی‌کند ولی گی دو موپاسان او را در تاریخ ادبیات جهان جاودانه می‌کند. دختری مهربان و پاک که بین فاحشه‌های واقعی نشسته است!

برگرفته از «اتحادیه آزاد کارگران ایران»   دوم خرداد ماه ۱۴۰۴ (برگردان به پارسیِ برنام یادداشت از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر)

پی افزوده:

نوول «تپلی»، نوشته ی «گی دو موپاسان» نویسنده ی نامدار فرانسه در نیمه ی دوم و پایانی سده نوزدهم فرانسه است. شرح کوتاهی از زندگی نویسنده و نیز این نوول زیبا، جاندار و آموزنده در صفحه ی نخست آن مرا از بازگویی آن بی نیاز می کند. تنها به همین بسنده  می کنم که بگویم:
هنگامی که در دوره ی نوجوانی این نوول را در یکی از «کتاب هفته» ها خواندم، آنچنان تاثیری در من نهاد که رد آن تاکنون که پنجاه و هشت بهار از زندگی را پشت سر نهاده ام، همچنان برجای مانده است.

خواندن یا بازخوانی آن را به همگی سپارش می کنم.

ب. الف. بزرگمهر     ۲۲ دی ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/01/blog-post_12.html

ابرویی که آرزویش را داشتی ـ بازپخشش

می بینی کیر خر؟! بوالله! ابروی قیطانی از این بهتر جایی نمی یابی؛ کمی پیر و پاتال است؛ ولی مگر خودت کم سن و سال داری؟ اصل، ابرویی است که آرزویش را داشتی که از بخت بد یا خوب روزگار، بهترینش در «ممالک محروسه ی شیطان بزرگ» پیدا شد. زود، تند، سریع، پیشنهاد ازدواج بده! کَاَنَّهُ شاید پذیرفت؛ خدا را چه دیدی؟ مانند خودت هم تا بخواهی، الا ماشاء الله پرچانه است و اگر تن به داشتن هَوو داد چه بهتر. آن یکی را می گذاری مانند همیشه پخت و پز و رُفت و روب کند و هر از گاهی ریشِ انباشته از فرشتگانِ آسمانی ات را شانه بزند و با این یکی می توانی از صبحِ کلّه سحر تا شام درباره ی هر چیزی زبان بریزی. او هم کم نمی آورد و برایت از خوبی های دمکراسی و دلار و بنیادهای نیکوکاری و اینا خواهد گفت تا زمینه ای برای ستیز همیشگی بر جای بماند و چشمه ی سخن سرایی هر دوتان نخشکد. بیگمان می دانی که رکوردار سخن سرایی در مجلس کشورشان هم هست.* دیگر بهتر از این نمی شود؛ بدو تا دیر نشده! وگرنه، آن لات بی همه چیز «یانکی» سرش را زیرِ آب خواهد کرد و تو به سزاوارترین دلداری که خدا برایت آفریده، دست نخواهی یافت.

ب. الف. بزرگمهر   نهم آبان ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/10/blog-post_258.html

* زیرنویس تصویر

۱۴۰۴ خرداد ۱, پنجشنبه

«رَجُل» هایی که به یک دینار نیز نیارزند! ـ بازپخشش

پیشکش به «آقا بیشعور نظام» و آن شش تن که گرچه هر یک به آرش باریک واژه، «رَجُل» اند، ولی یک دینار نیز نیارزند!

بر در دیهی خری را فحل می دادند. زنی صاحب جمال حاضر بود. خداوند خر ماده گفت:
چونست كه جهت اجرت خر از من پنج دینار می خواهی و اگر من هم زنی را بگایم تا ده دینار نستاند به من جماع ندهد.

زن گفت:
تو چنین كیری بیار تا من پنجاه دینار بدهم.

جاودانه عُبید زاکانی

پی نوشت:

ـ فحل دادن، سوار کردن چارپای نر بر چارپای ماده برای جفتگیری را گویند. فحل واژه ای عربی است.

ـ واژه ی عربی «رَجُلِ» در بنیاد خود به همان آرش «ذَكَر» در عربی یا کیر در پارسی است.


آماده ای برای سرکوب بلوچ ها؟

این دو که می بینید* فرآورده های دو رژیم کودتایی و هر دو دست اندر دست امپریالیست های کهنه و نو: یکی آشکارتر و بی رودربایستی و آن یکی همچنان در پوستین پاره پوره ای با نشان نخش بسته بر پیشانی اش: «انقلاب اسلامی» هستند که از زبانِ تند و تیزِ زنده یاد میرزاده عشقی به سر تا پای هر دوی شان باید رید. با هم چه می گویند؟ یا باریک تر: چه دارند برای یکدیگر بگویند؟ بگمانم سخن بر سر دلباختگی و اینا نیست؛ به بچه باز بیت رهبر عظیم الشّأن: «سعید توسی گندم نژاد» نمی مانند؛ ولی کسی چه می داند؟ در دین و آیینی بَندِ تنبانی که کُس و کون و سوراخ دیوار و اینا کم و بیش یکیست، این گزینه را نیز باید بدیده گرفت؛ با این همه، در این باره می انگارم که جُستار چنان گفتگوی بیش از اندازه خودمانی چیز دیگری باشد و به هر رو، ناساز با آن دو خرس نر و ماده که بزبانِ بی زبانی برای در هم آویختن و جفتگیری آماده می شوند، این دو در پی همکاری های نزدیک تر برای سرکوب سازمان یافته تر خلق دلاور بلوچستان اند:
آماده ای برای سرکوب بلوچ ها؟

ب. الف. بزرگمهر   یکم خرداد ماه ۱۴۰۴

***

پس از رایزنی تلفنی شنبه شب رئیس جمهور اسلامی ایران و نخست وزیر پاکستان، شبکه جیو نیوز پاکستان مدعی شد که شهباز شریف به دعوت مسعود پزشکیان هفته آینده به تهران سفر می‌کند.

ـ شبکه خبری جیو نیوز اعلام کرد که نخست وزیر پاکستان دعوت رسمی رئیس جمهور اسلامی ایران برای سفر به این کشور را پذیرفته و وی قرار است هفته آینده به ایران سفر کند.

ـ در این گزارش آمده است که تهران و اسلام‌آباد بر گسترش تجارت دوجانبه در کنار تقویت همکاری‌های نزدیک برای صلح و امنیت منطقه‌ای توافق کرده‌اند.

ـ دفتر نخست وزیری پاکستان نیز ساعاتی قبل با صدور بیانیه‌ای درباره گفت وگوی تلفنی شهباز شریف با مسعود پزشکیان اعلام کرد: رئیس‌جمهور اسلامی ایران از نخست وزیر پاکستان برای سفر رسمی به تهران دعوت کرد که با استقبال شهباز شریف همراه بود.

ـ نخست وزیر پاکستان در این رایزنی تلفنی از تماس تلفنی ماه گذشته پزشکیان درپی تشدید تنش‌ها در جنوب آسیا و سپس اعزام سید عباس عراقچی وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران به اسلام‌آباد قدردانی کرده است.

ـ پزشکیان ضمن قدردانی از تلاش‌های پاکستان برای صلح، از توافق آتش‌بس در شبه‌قاره استقبال کرده است.

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»  ۲۸ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴(بختی برای ویرایش این گزارشگونه نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر)

گوشزدی بایسته به لات بی همه چیز «یانکی» و دَم و دستگاه اهریمنی اش ـ بازپخشش

زمزمه هایی بگوش می رسد که آهنگ یورش به ساختارهای هسته ای و نفت و گاز ایران را از مغز گنجشکی تان بیرون نکرده و می خواهید به هر ترفندی، آن را با پیشگامی «نادان یابو»ی سزاوار تیرباران به انجام برسانید. در اینجا همچنان بگونه ای همه سویه به آن نمی پردازم و تنها به هشدار و گوشزدهایی فشرده در چند بند بسنده می کنم؛ باشد تا آن مغزهای خشک و آچمز شده، اندکی جابجا شده، گچ و آهک و خرده شیشه و آت آشغال های آن اندکی هم شده فرو ریزند:
الف. یورش به ساختارهای هسته ای و نفت و گاز ایران، نه تنها کوبشی کاری به رژیم دزدسالار فرمانروا بر ایران نیست که به این شوند که از دید بسیاری از ایرانیانی که دستکم جویی خِرَد در سر دارند و می پندارم من نیز از آن بی بهره نیستم، چنان یورشی دستاوردهای اختسادی چندین دهه ایران را نشانه می گیرد، خشم گسترده ی مردم ایران را برخواهد انگیخت؛ اینکه چون نمونه گفته شود: می خواهیم با این کار شاهرگ اختسادی رژیم تروریست پرور اسلام پیشگان را بزنیم که دیگر سرمایه ای برای کمک به «تروریست» های سامان پیرامون خود نداشته باشند، بهانه ای ریشخندآمیز بیش نبوده و نیست؛ زیرا آن ساختارها به هر رو از آن ایران و ایرانیان است که دزدان میوه چین انقلاب شکوهمند توده ایِ سال ۱۳۵۷ آن ها را از کف شان ربوده اند. این کاریای خود مردم ایران است که آن ها را از چنگ شان بیرون آورده و این رژیم پلید را به گورستان تاریخ بسپارند. «تنها چیزی که از آنِ توده های مردم ایران نیست، خودِ رژیم دزدسالار فرمانروا بر این کشور باستانی است»؛۱

ب. با انجام چنان کاری ناشایست، در کردار به رژیم پوشالی خرموش پرور که توده های مردم ایران از دست شان به تنگ آمده اند، یاری می رسانید تا هم باری دیگر از این ستون به ستون دیگری بجّهند و هم بخشی از نیروهای سردرگم بویژه در لایه های میان به بالای هازمان ایران را بهتر و بیش تر پشتوانه ی خود کرده، نوجوانان را چون روزهای جنگ با «صددام» به پیشانی های جنگ کشانده به کشتن دهند؛۲

پ. گشودن دست رژیم پوشالی در سرکوب گسترده ی نیروهای ناهمداستان با خود از «ناخودی» گرفته تا «خودی» که از چندی پیش به این سو در کار بازیافتن یکدیگر بر بنیاد پیشرفت ناگزیر روندی طبقاتی بوده و بسته به تراز نیروها و اندازه ی شتاب آن روند، چنانچه با دستکاری از بیرون ایران کژدیسه نشده و از هم نپاشد، دیر یا زود مرزهای ساختگی گرانبار شده بر دوش شان از سوی دشمنان همبستگی و یگانگی خلق ها و توده های ملت های ایران را زیر پا نهاده و در پیکار با دشمن درونی (دزدان میوه چین انقلاب) و دشمنان پیرامونی برهبری «یانکی» ها همسو و همگام خواهند شد؛۳

ت. به شَوَند پهناوری ایران، هر اندازه هم که یورش تان سنگین و سهمگین باشد، نه تنها نخواهید توانست کار را در یک زینه و در بازه ی زمانی کوتاهی سر و سامان دلخواه داده و به سرانجام برسانید که بیم شکست و روسیاهی همه سویه و بی آبرویی تازه ای در پهنه ی جهانی را بجان خواهید خرید؛۴ در این باره، بویژه ناگزیرم این نکته را نیز بی هیچ گزافه گویی به همگی تان از تو لات بی همه چیز و دَم و دستگاه اهریمنی ات گرفته تا آن یابوی دزد پرونده دار در دادگستری «عزراییل» خوب زین شده برای انجام فرمایش های تان یادآوری کنم که با کشوری باستانی و نشانه گذار در جهان روبرویید که حتا چنانچه نیروی رزمی رژیم پوشالی کنونی را نادیده بگیریم و آزمون های تاریخی فرار برخی از فرماندهان ترسوی کنونی از پیشانی های نبرد با «صددام» و توسری خوردن های جانانه در همین دوره از نیروهای رزمی «عزراییل» گواهی بر درستی آن است، توده های مردم ایران به آسانی شکست نخواهند خورد؛ گواه آن بجز سایر باره های تاریخی، همان نمونه ی جنگ با «صددام » است که فرزندان توده های مردم (کارگران و زحمتکشان) همراه با روشنفکران خلقی در دوره ای با دستان تهی در برابر آن نوکر بیشرم و آبروی خودتان ایستاده و سپاه تا بُن دندان ساز و برگ داده شده از سوی همه ی کشورهای امپریالیستی و دیگران را ناچار به گریز از خرمشهر نمودند؛۵ یادتان باشد که دود چنان خریّتی، چنانچه به آن دست یازید، به چشمان کورشده ی خودتان نیز خواهد رفت؛

ث. برجسته ترین پیامدی که چنان نابکاری همراه خواهد داشت، شاید هرج و مرج گسترده ای باشد که شما، گروه دوزخی «قَحبه قَجَر» و برخی پسماندگان رژیم شاه گوربگور شده بویژه به آن اُمید بسته اید تا در پی، همبستگی دیرینه و گاه چندین هزاره ی خلق ها و ملت های ایران زمین را از هم گسسته و زمینه ی تکه تکه شدن ایران زمین را بهتر و بیش تر از آنچه رژیم تبهکار فرمانروا بر ایران، دانسته یا ناخودآگاه زمینه های آن را چیده، فراهم آورید (سناریوی بنیادین برای «یانکی» ها)؛ ولی دستیابی به چنین آماجی، حتا چنانچه برنامه ریزی تان خوب پیش برود، زمانبر بوده و این خود با نادیده گرفتن آخشیج های دیگرِ دست اندر کار، دامنه ی ریسک و ناکامی را گسترش بیش تری می بخشد.

از همه ی آنچه آمد دو برآیند زیر را یادآور می شوم:
یکم. «... رژیم دزدان اسلام پیشه [که] دستِکم از سال ۱۳۸۸ به این سو از هیچگونه مشروعیتی در میان توده های مردم ایران برخوردار نبوده و نیست»۶ از چندی پیش به این سو، سراشیب سرنگونی را می پیماید؛ اینکه چرا چنین میوه ی تلخ و گندیده ای، همچنان روی درخت تناور میهن مان آویزان بوده و تلوتلو می خورد، پیش و بیش از هر شَوَند دیگری به ناتوانی و نایکپارچگی نیروهایی که می بایستی نخش پیشاهنگ در جنبش دیرپای کنونی را بر دوش گرفته و آن را رهبری کنند، بازمی گردد (آخشیج ذهنی از دیدگاه «سوسیالیسم دانشورانه»)؛ وگرنه، «آرنگ (شعار) سرنگونی چنین رژیم سر تا پا دزد و تبهکاری دستِکم از سال ۱۳۸۸ خورشیدی به فرمانی تاریخی فراروییده و دیرکرد در جامه ی کردار پوشاندن به آن، همانگونه که گواه آنیم، به پوسیدگی و میان تهی شدنِ هر چه بیش تر اختساد و هازمان و بازتاب آن در سیاست می انجامد.»۷ همه ی این ها را چنانچه اَروسکان نمایشی جلوی پرده ی امپریالیست ها از آن میان، لات بی همه چیز «یانکی» بدرستی درنیابند، برآورد کنندگانی ویژه کار در پشت پرده نیک می دانند و همه ی کوشش خود را بکار گرفته و می گیرند تا روند سرنگونی را با ترفندهای گوناگون و از آن میان، خزیدن بزیر پوست جنبش فراگیر توده ای که هم اکنون نیز نشانه های آن بخوبی دیده می شود، بدست گرفته، نگذارند نیروهای راستین چپ مهار کار و کارزار را در چنگ خود گیرند. درست به همین شوند است که از سویی خواهانِ سرِ پا نگه داشتن رژیمی که دیگر به تیزی بند است، هستند و از سوی دیگر به هرج و مرج دامن زده و در چارچوبی دلخواه به آن میدان می دهند؛ زیرا از تراز فزاینده ی آگاهی دربرگیرنده (عمومی) ی کارگران و زحمتکشان که در سال های کنونی بکوشش جانبازانه و دلاورانه ی کنشگران سیاسی و هازمانی بر آن بسی افزوده شده بخوبی آگاهند؛ شیوه ی کارکردشان که بروشنی در رفتار لات بی همه چیز «یانکی» بازتاب می یابد را می توان در این زبانزدِ پرآرشِ پارسی یافت که می گوید:
«دیگی که برای من نجوشد، [می خواهم] سر سگ در آن بجوشد.»۸ 

دوم. «چنین تبهکاری بزرگی، بنیان های اختسادی ـ هازمانی ایران را سست نموده، زمینه ای درخور برای فروپاشی سرزمینی فراهم خواهد نمود؛ بخودی خود باید روشن باشد که آماج امپریالیست های ꞌیانکیꞌ و تا اندازه ای برادران شیر به شیر ꞌانگلوساکسونꞌ شان نیز [اینک که کشتی رژیم دزدسالار درمانده هر روز بیش تر به گِل می نشیند،] همین است.»۹

فشرده ی سخن آنکه دشواری و چالش بزرگ شما گروهبندی های توسری خور خرموش های اسلام پیشه ی بجان مردم ایران افتاده که به یاری و همدستی شان، شیره ی جان ایران زمین را می مکید، نیست که جنبش فراگیر و رویهمرفته آگاه کارگران و زحمتکشان ایران است که از برآمد آن ترس مرگ دارید.  

ب. الف. بزرگمهر   چهارم اردی بهشت ماه ۱۴۰۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2025/04/blog-post_46.html

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از یادداشتِ «چنانچه دندان تان برای گوشمالی خرموش ها می خارد، این تنها و بهترین گزینه خواهد بود» ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/10/blog-post_92.html

۲ ـ «ناساز با آنچه از زبان مزدوران ایرانی تبار نانخور باخترزمین با فرنام های گوناگون پژوهشگر، کارشناس و ... بیرون می آید و این چند روز خود را بزور واداشته ام به برخی از ستیزه های پیش پا افتاده شدن در میز گردها که بیش تر به تراشیدن سر یکدیگر آرایشگرهای بی مشتری مانده می ماند گوش و چشم سپارم، یورش به اینگونه سازه ها [ساختار های هسته ای و نفتی و ...]، نه تنها سرنگونی جَک و جانوران بجان مردم ایران افتاده را در پی نخواهد داشت که آن ها را پایدارتر نموده، افزایش خَریّتِ مذهبی بسودشان را دامن خواهد زد.» (همانجا)

۳ ـ «... هر دو رژیم دزدان اسلام پیشه ی فرمانروا بر ایران و تبهکاران فراراست تمرگیده در بالاترین جایگاه های فرمانروایی ꞌعزراییلꞌ، یکی بیش تر دانسته و آگاهانه و دیگری تا اندازه ای کورکورانه، بازیگران نمایشی خونین به کارگردانی امپریالیست های «یانکی» و انگلیسی هستند؛ و انگیزه ی بنیادین جنگ و خونریزی در هر دو کشور، واپس راندن، به خاموشی واداشتن و بگاه بایسته، سرکوب توده های میلیونی مردم برای جلوگیری از دستیابی به خواست ها و هوده های دادخواهانه ی خود و نیز آفرینش پراکندگی، ستیزه جویی و دشمنی میان خلق ها و ملت ها زیر پوشش های گوناگون و از همه برجسته تر بر بنیادِ جداگانگی های دینی و آیینی با آماجِ پایمال نمودن همزیستی آشتی جویانه (صلح) در میان شان است که هم در آن کشور ꞌعزراییلꞌ زده و هم در ایران از زمینه های تاریخی نیرومندی برخوردار است.» (همانجا)

۴ ـ برجسته ترین شوندها، پهناوری ایران در سنجش با کشورهای پیش تر چنگ اندازی شده از آن میان، عراق و افغانستان در همسایگی کشورمان، بالارفتن ریسک به پیروزی نرسیدن و دست نیافتن به حتا نخستین آماج های نظامی و سیاسی، هزینه های سرسام آور چندین و چند برابری در سنجش با کشورهای یاد شده و واکنشی با زمینه های نیرومند تاریخی، نه تنها در چارچوب سرزمین کنونی ایران که در منطقه ی پهناوری پیرامون آن و فراهم شدن شرایطی مهارنشدنی است که بجای کم ترین دستاوردی، واگرد و شکستی همه سویه در پی داشته و ناچار شوند با شتاب از منطقه بیرون بروند. ناگفته روشن است که یکی از پیامدهای چنان شکستی، فراهم شدن بی درنگِ زمینه ی سرنگونیِ همه ی رژیم های منطقه ای پهناور از آن میان، رژیم خرموش های تبهکار فرمانروا بر ایران بدست توده های مردم بجان آمده خواهد بود؛ رژیم هایی خودکامه و وابسته که کمابیش همگی شان به پشتوانه ی کمک های همه سویه ی سیاسی و اقتصادی و پشتیبانی نظامی امپریالیست ها برهبری «یانکی» ها همچنان، زیست ننگین شان را پی می گیرند.

برگرفته از یادداشتِ «آماج های «یانکی» ها رویکردی منطقه ای و چندگانه، فراتر از نمایش یورش به ایران دارد»  ب. الف. بزرگمهر   چهارم تیر ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/06/blog-post_324.html

۵ ـ یکی از دردناک ترین تبهکاری های رژیم پوشالی دزدان اسلام پیش، بگمان بسیار خوش رخسی (رقصی) برای «یانکی» ها و همپالکی های شان در اروپای باختری:
«جاده صاف کن های یانکی ها در جمهوری اسلامی، «فاتح خرمشهر»: [رفیق قهرمان سرهنگ بیژن کبیری] را تیرباران کردند!»

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/01/blog-post_2302.html

۶ ـ «... رژیم دزدان اسلام پیشه، دستِکم از سال ۱۳۸۸ به این سو از هیچگونه مشروعیتی در میان توده های مردم ایران برخوردار نبوده و نیست و روند غلتیدنِ آن به پای بوسی کشورهای امپریالیستی نیز به نوبه ی خود، هیچگونه هماوندی سرراست یا حتا ناسرراست با ꞌانتخابات آزادꞌ در چارچوب سامانه ی سرمایه داری ندارد»

برگرفته از یادداشتِ «سرنگونی رژیم دزدان اسلام پیشه از راه جداسری و تکه تکه نمودن پیکار جنبش انقلابی، شدنی نیست! »  ب. الف. بزرگمهر   ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۵

http://www.behzadbozorgmehr.com/2016/07/blog-post_15.html

۷ ـ برگرفته از یادداشتِ «ایرانِ جان ننه شان: «اسلامی»، چنین جای بی در و پیکری است»  ب. الف. بزرگمهر   نهم آبان ماه ۱۴۰۱

https://www.behzadbozorgmehr.com/2022/10/blog-post_79.html

۸ ـ « جلوگیری از سازمانیابی توده های مردم ایران و در پیشاپیش آن ها طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن، در کُلّیت خود به هیچ رو کورکورانه نیست و همه ی مزدوران امپریالیسم در آن نقش دارند ...»

برگرفته از یادداشتِ «پیشبرد سیاستی دانسته و آگاهانه بسود امپریالیست ها» ب. الف. بزرگمهر   ۱۹ شهریور ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/09/blog-post_90.html

۹ ـ پرداختن به دیگر آماج های پیوسته و هماوند با یکدیگر امپریالیست های «یانکی» از آن میان، زایش پراکندگی و دو دستگی ها و چند دستگی های هر چه بیش تر میان نیروهای پیشروی اجتماعی و سیاسی، دامن زدن سرراست و ناسرراست به گونه های گوناگونی از ملی گرایی آمیخته به کیش و آیین اسلام، پیشگیری از خیزش های توده ای سراسری و بویژه ناکام نمودن شان در پدیداری پیشانی بایسته و درخور بری سرنگونی رژیم های خودکامه و از آن میان، رژیم خرموشی اسلام پیشگان فرمانروا بر میهن مان، در چارچوب این یادداشت نمی گنجد ... در اینجا تنها به این سخن باریک و پاکیزه اشاره می کنم و بویژه روی سخنم با نیروهای با گرایش چپی است که زمینه ها و رگه های ملی گراییِ نیرومندی، بس ناسازگار با شیوه برخورد طبقاتی «سوسیالیسم دانشورانه»، در رویکردهای سیاسی شان چشم را می آزارد:
بنیاد سیاست امپریالیستی در زمینه ی دستکاری های اجتماعی، نه تنها در ایران که در بسیاری دیگر از «کشورهای پیرامونی» که از آمادگی خیزش های توده ای با رویکردی دادخواهانه بسود نیروهای رنج و کار برخوردارند، روی جُستار ملی و دامن زدن به ملی گرایی کانونمند شده است.

برگرفته از یادداشتِ «آماج های «یانکی» ها رویکردی منطقه ای و چندگانه، فراتر از نمایش یورش به ایران دارد»  ب. الف. بزرگمهر   چهارم تیر ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/06/blog-post_324.html

بنویس و بیاموز پسرم! تو پیگیرترین رهروی کار ما خواهی بود! ـ بازپخشش

تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»، تصویرهایی از تندیس های به دریا افکنده شده ی آگاه ترین، فداکارترین و دلاورترین آدم های دوران کنونی که بسیاری از آن ها همه ی هستی گرانسنگ و دانش ارزشمند خویش را برای بهبود اوضاع زندگی توده های کار و زحمت کشور خویش و جهان بکار گرفتند و خود با کم ترین ها ساختند و سوختند، درج نموده است. این تندیس ها در دوره ی پر هرج و مرج فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» از سوی مزدوران اوکرایینی نازی ها در «جنگ جهانی دوم» که میدانی برای خودنمایی یافته بودند به دریا افکنده شده بودند.

یکی از آن تصویرها (تصویر پیوست) بویژه نگاهم را بسوی خود می کشد و ناخودآگاه به آن خیره می شوم؛ تندیس هایی است از دانشمند نابغه ی انقلابی: «کارل مارکس» و «ولادیمیر ایلیچ لنین»، دانشمند انقلابی تیزبین که کار ارزشمند وی و دوستِ انقلابی دانشمندش: «فریدریک انگلس» را برای نخستین بار در تاریخ به بوته آزمون نهاد و درستی آن را در کردار اجتماعی (پراتیک) پایور نمود. گویی در زیر آب هم زنده اند:
بنویس و بیاموز پسرم! تو پیگیرترین رهروی کار ما خواهی بود!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۵ مهر ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/10/blog-post_98.html

زیرنویس تصویر:

بنویس و بیاموز پسرم! تو پیگیرترین رهروی کار ما خواهی بود!

از زبان آن دانشمند نابغه:   ب. الف. بزرگمهر    ۱۵ مهر ماه ۱۳۹۵

... پس ساز بزنید! دایره و دُنبک بزنید! ـ بازپخشش

اَلحَمدُلِله رَبّ اِلعالمین، سرانجام و بگمانم ناخواسته بر زبان این آخوند کودن آمد که «برجام» مرده و در تابوت نهاده شده و همه ی میخ های آن، جز یکی، کوبیده شده است. یادتان باشد که خودش گفت و هوای کار را داشته باشید تا دوباره شعر و وِرهایی از اینگونه سرِ هم نکند که آرمان ما به آفتابه و سانتریفوژ و کیر خر و اینا وصل نیست؛ به همین برجام وصل است.

«شما در سازمان ملل دیدید که استقبال افکار عمومی دنیا از سخنان مسوولان ایرانی چه میزان بود و از مسوولین کاخ سفید چه مقدار بود؛ شما دیدید شورای امنیتی که تشکیل داده بودند تا آخرین میخ را بر تابوت برجام بزنند، چگونه شورای امنیت تبدیل شد به جمع حامیان برجام! این درست نقطه مقابل [آن] است. پس ما از لحاظ سیاسی موفقیم؛ از لحاظ سیاسی پیروزیم. رسانه ها و صدا و سیمای ما باید این موفقیت را با صدای رسا اعلام کنند.»* پس ساز بزنید! دایره و دنبک بزنید!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ آبان ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/11/blog-post_7.html

* از گفته های بانمک آخوند پفیوز امنیتی: حسن فریدون روحانی شده، در نشست با دستیاران (معاونین) و مدیران «وزارت امور اقتصادی و دارایی»، «ایرنا»   ۱۴ آبان ماه ۱۳۹۷

۱۴۰۴ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

بله! بامزه بود هخا پوتین؛ ولی از نونازی ها کودن تر باز هم هستند ...

بله! بامزه بود هخا پوتین؛* ولی از نونازی ها کودن تر باز هم هستند؛ کسانی  که خردشان کم تر از اُلاغ زبانزد پارسی که دستش (پای جلویی اش) را دو بار در یک چاله فرو نمی کند؛ ولی آن ها دو بار که بجای خود، بارها و بارها پای شان را با «حُسنِ نیّت» در همان چاله ای که نونازی های کودن بدستور و راهنمایی های خداوندان خود بر سر راه شان کنده اند، فرو کرده و گناه آن را بگردن «لنین» و «استالین» و دیگر «بُلشویک ها» افکنده و می افکنند که گویا اگر انقلاب نمی کردند ـ انگار که انقلاب به خواست این و آن است! ـ امپراتوری تزاری لرزان روسیه از هم فرونمی پاشید و همان پیشرفت های غول آسایی در آن کشورِ در آستانه ی انقلابی دورانساز که همچنان نزدیک به ۹۰⸓ آن را دهگانانِ نیمه برده («موژیک») ای تازه از بند وابستگی بزمین و خرید و فروش بهمراه آن رها شده دربرمی گرفت، رخ می داد که در روسیه سوسیالیستی و سپس «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» رخ داد و چون نمونه، «امپراتور نخودچی کِشمِشوویچ»، موژیکی به نام «ولادیمیر ولادیمیرهویج» که کم ترین همانندی با «یوری گاگارین» ندارد را برای گردش به دور زمین می فرستاد تا چشم جهانیان خیره شود.

ب. الف. بزرگمهر   ۳۱ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴ 

* پوتین: نونازی‌های اوکراینی در آزمونِ همچشمی کودن ‌ها دوم می‌شوند

«ولادیمیر پوتین»، مِهتَرِ جمهور روسیه، گفته است که «اوکراینی‌های» بنیادگرا (بجای «رادیکال») به شَوَندِ آماج گرفتن بناهای یادبود دلاوران «جنگ جهانی دوم» در «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» کودن هستند. او روز سه‌شنبه در بازدید از «کورسک»، سامانِ هم‌مرز با «اوکراین»، گفت:
«این رفتار به تنهایی شَوَندهایی بدست مان می‌دهد تا بگوییم که چنین کسانی انگاره ی (بجای «ایدئولوژی») نونازی دارند. او با بر زبان راندن یک شوخی شناخته شده افزود:
«اگر آنها در آزمونِ همچشمی کودن ها همپا می شدند، در جایگاه دوم جای می‌گرفتند؛ چرا؟ چون آنها کودن هستند و با کاری که انجام می‌دهند، سرشت خود را نشان می‌دهند.»

برگرفته از «آرتی»  ۳۱ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴

نه دولت یهود که دولت ننگ یهود و یهودیان

کسی، در خوش بینانه ترین برخورد با شلختگی از «قاتلین و جنایتکاران دولت یهود» سخن می گوید (از رسانه ای چپ نما در «تلگرام») و نمی داند یا شاید خود را به خریّت می زند که دولت فراراست و نژادپرست (کدام نژاد؟!) فرمانروا بر آن تکه سرزمین که همه سویه به کمک های بی دریغِ «یانکی» ها و تا اندازه ای انگلیسی ها و پشتیبانی چند دولت امپریالیستیِ از کون فیل افتاده در «اروپای باختری» وابسته است، نه تنها نماینده ی همه ی یهودیان و دیگر خلق های باشنده در آنجا نیست که با بدیده گرفتن پراکندگی یهودیان در سراسر جهان، آن را می توان بدرستی «دولت ننگ یهود و یهودیان»* نامید؛ دولتی که چون نمونه ی همتای آن در میهن بخت برگشته ی خودمان، تنها جامه ی دروغین و گولزنک کیش و آیینی کهن را دربردارد و نیک که بنگری، باز هم چون رونوشتِ ننگ ایران و ایرانی خود، بسیاری از فرمان ها و دستورات بنیادین دینی خود از آن میان: گناه بودن کشتن آدمی را زیر پا نهاده و نه تنها نیروهای رزمی برجای مانده ی گروه وامانده و آسیب مغزی دیده ی «حماس» و دیگر گروهک های ریز و درشت تندروی اسلامی را می کُشد که ناساز با هنجارهای جهانی، مردم بیگناه و بخت برگشته ی «غَزّه» که میان دو لبه ی قیچی دندانه دار گیر افتاده اند را نیز با همکاری های پنهان و آشکار همه ی امپریالیست ها شَل و کور و نابود می کند.

مرگ بر اهریمن امپریالیسمِ همچنان بختک زده بر سینه ی جهان که آفریننده، پروش دهنده و پشتیبان همه ی چنین رژیم ها و گروهبندی های ریز و درشت وابسته بخود است!

برپا، پایدار و پیروز باد همبستگی جهانی خلق ها و ملت های جهان در برابر امپریالیست ها!

ب. الف. بزرگمهر   ۳۱ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴

* «در این سو هم تا دلت بخواهد اَستَر و یابو داریم»  ب. الف. بزرگمهر   هشتم بهمن ماه ۱۴۰۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2025/01/blog-post_32.html

ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام» ۳۱ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴): نه دولت یهود که دولت ننگ یهود و یهودیان



چون تخم دو زرده کرده ایم ... ـ بازپخشش

برادران و خواهران محترم! چون در این چهار سال، چندین و چند بار تخم دو زرده کرده و چندین و چند رکورد جهانی به ثبت رسانده ایم که نیازی به یادآوری شان نمی بینم، خودمان را به اذن پروردگار برای بار دوم، نامزد کارپردازی خیمه و خرگاه نظام می کنیم. بحمدلله، رهبر عالیقدر نظام نیز با ما همراهند و می دانند که گرهِ دُم مبارک شان  به دُمِ «شیطان بزرگ»، تنها به یاری ما و کوشش برادران پاکدست در دولت زهدان اجاره ای، انشاء الله همچنان استوار و پایدار خواهد ماند. هم اکنون نیز برادر خبرچین ما در وزارت امور خارجی، سخت سرگرم برقراری سیم تماس با نمایندگان تازه ی «شیطان بزرگ» در آنسوی اقیانوس است تا انشاء الله به میمنت و مبارکی، همه ی امور بخوبی پیش برود و خدای نکرده، زبانم لال، آنچه با رنج و زحمت های دو سه ساله و شبانه روزی ریسیده ایم*، پنبه نشود. جیغ بنفش فراموش نشود، انشاء الله! چند تایی هم باشد، ما را بس است؛ بویژه چنانچه از گلوی خواهران و بانوانی بیرون آمده باشد که گرچه چشم دیدن نظام مقدس ما را ندارند، ولی جایی هم نمی خوابند که زیرشان آب برود. دوستان رسانه ای ما سایر کارها را به انجام خواهند رساند. انشاء الله کار را بگونه ای پیش خواهیم برد که در پایان یکی از «برجام»ها این ولایت نیز چون «هاوایی» به یکی از ایالت های ممالک محروسه ی «شیطان بزرگ» تبدیل شود و همه ی دشواری های ما به خواست پروردگار به پایان برسد.

از زبان آخوند پفیوز امنیتی:   ب. الف. بزرگمهر    ۱۱ اسپند ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/03/blog-post_1.html

* بیگمان می دانید که واژه ی «ریسیدن» از آرش های گوناگونی برخوردار است!

«در هفته های اخیر آقای روحانی به این جمع بندی رسید که در انتخابات ریاست جمهوری سال حضور یابد.»، گفته ی حسینعلی امیری، معاون امور مجلس رییس جمهوری، برگرفته از گزارش «روحانی در انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ حضور می یابد»، هشتم اسپند ماه ۱۳۹۵

چون آونگی آویزان میان دو پای خود نداشتیم ... ـ بازپخشش

سال های آزگار این در و آن در زدیم؛ چندین و چند بار، دست به دامان عُلمای لمیده در قم شدیم؛ ولی چون آونگی آویزان میان دو پای خود نداشتیم، «رَجُل»* شناخته نشدیم؛ «رَجُل سیاسی» پیشکش شان! به هر رو، برای ما بد هم نبود؛ در میان بانوان چادر چاقچوری، برای خود سری شدیم و نظام اسلامی نیز از کوشش مان که زنان را بسویی کشانده بودیم که با خواست های بنیادین شان برای برابری با مردان، کم تر رابطه ای داشت، سود فراوان برد. حال که پر کشیده و رفته ایم، ادب دروغین را کنار نهاده و رُک و پوست کنده تر می گوییم:
گیریم که حتا رییس جمهور هم می شدیم! آیا آبی برای مردم و زنان گرم می کرد؟ آن ها که ما را به تخم شان هم نمی گرفتند ...  

از زبان روح پرکشیده ی آن مرحومه که خوشبختانه «آسمان نخست» که فرشتگان آن همگی از دَم گاوند** را بخوبی و خوشی رد کرده به آسمان های بالاتر رهسپار است:   ب. الف. بزرگمهر  ۱۱ آبان ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/11/blog-post_97.html

پی نوشت:

* واژه ی عربی «رَجُلِ» در بنیاد خود به همان آرش «ذَكَر» در عربی یا کیر در پارسی است.

برگرفته از پی نوشتِ نوشتارِ «پس از نزدیک به ۴۰ سال آزگار، هنوز نمی دانند ՛՛رَجُلِ سیاسی՝՝ چگونه شناخته می شود؟!» ب. الف. بزرگمهر  ۲۱ اردی بهشت ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/05/blog-post_69.html

** «فرشتگان آسمان نخست، همگی از دَم گاوند!»

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/09/blog-post_25.html

زیرنویس تصویر:
اعظم طالقانی، فرزند زنده یاد محمود طالقانی، هشتم آبان ماه ۱۳۹۸ درگذشت. وی، نخستین بار در سال ۱۳۷۶ خورشیدی، نامزد ریاست جمهوری خیمه و خرگاه نظام شد؛ ولی به شَوَند شناخته نشدن به عنوانِ «رَجُلِ سیاسی» کنار زده شد. در سال های پس از آن تا واپسین خیمه شب بازیِ نامور به «انتحابات ریاست جمهوری»، کوشش های وی، هر بار به همان شَوَند ناکام ماند و سرانجام ناکام دیده از جهان بربست.

دست از سر این کودک "گم شده" برنمی دارند! ـ بازپخشش

چشم براه "آقا امام زمان لیزری" باشید! بیگمان در شبی تیره پدیدار خواهد شد ...


آخوند جوانی از زبان «نشانه خدایی» به نام کشمیری، چنین آورده است:

«در صحن امیر المومنین علیه السلام دیدم که کسی نشسته و آقا امام زمان را صدا می زند و حاجتی دارد؛ من هم رفتم و زیر گوشش گفتم:
با امام زمان چه کار داری؟ حاجتت این است و اینطور برآورده میشود. 
 
آن شخص که مرا ندیده بود، پس از شنیدن این صدا، داد و بیداد کرد و معرکه گرفت؛ همه مردم را گرد آورد و گفت:
امام زمان علیه السلام آمده و من آقا را دیدم.» 
 
آیت الله کشمیری پس از بیان این ماجرا لبخندی زده، فرمودند:
«آقا امام زمانش من بودم!» 
 
پی نوشت: 

خدایا همت ما را بالا ببر تا هر کس یک تکه نان جلوی مان انداخت، امام زمان نپنداریمش. 
 
از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر 
 
نوشته ام:
دست از سر این کودک "گم شده" برنمی دارند! ملتی را اینچنین خوار می کنند و از جنبش می اندازند که بنشین تا همه چیز نابود که شد، آقا امام زمان پدیدار خواهد شد و همه چیز را درست خواهد کرد! 
 
ترس من بیش تر از این است که روزی "آقا امام زمان لیزری" را با همه ی یال و کوپال خود، شمشیر و اسب و مشتی پیرو در پی وی، البته با آماج دیگری، در آسمان شب پدید آورند و آن دسته از مردم باورمند به اینگونه داستان های ساخته و پرداخته را ـ  زنی که در یک شب، آبستن شد و در همان شب، نوزادی نُه ماهه به جهان آورد که همواره در پس پرده بود و سپس در چاهی پنهان شد و ... ـ که هنوز یک جو عقل در سر دارند نیز خُل و چِل کنند که بشتابید! آقا با شمشیرش به سوی عراق اشاره می کند. باید برای جنگ با «داعش»، پای به سرزمین همسایه نهاد ...
 
آنگاه، دایره ی سگ های زنجیری امپریالیست ها در منطقه از حالت هنوز محدود کنونی پا فراتر گذاشته و از این سو تا مرز هندوستان نیز گسترش خواهد یافت؛ همزمان، هزینه های جنگ نیز برای بیشرف هایی که مردمانی نادان نگاه داشته شده  را به جان هم انداخته و می اندازند نیز کاهشی چشمگیر خواهد یافت؛ و این پایان ماجرا نخواهد بود، زیرا چنانچه با نتایج دلخواه و سودمند برای امپریالیست ها همراه باشد، سگ ها را زان پس به سوی برجای مانده ی جنبش های کم و بیش نیرومند اجتماعی در اروپا و سایر جاهای جهان کیش خواهند داد.
 
ب. الف. بزرگمهر   ۲۰ امرداد ماه ۱۳۹
 
https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/08/blog-post_29.html 

۱۴۰۴ اردیبهشت ۳۰, سه‌شنبه

خرس روسی، کم کم می آموزد با جَک و جانوران ریز و درشت باخترزمین چگونه باید رفتار نمود

خرس روسی، کم کم می آموزد با جَک و جانوران ریز و درشت باخترزمین چگونه باید رفتار نمود؛* به باور من، یکی دیگر از اگر و مگرهایی نیز که باید پیش روی حرامزاده هایی که حتا به پیمان های بسته شده ی خویش پایبند نیستند، نهاد و روی انجام آن پافشرد، واپس نشستن نیروهای رزمی سازمان اهریمنی «ناتو» از پیرامون روسیه، پیش یا همزمان با چنان آتش بسی است؛ گرچه، من به پایداری آتش بس با گروهبندی تبهکار و مزدور باندرایی در آن تکه سرزمین بر جای مانده از «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» خوشبین نیستم؛ ولی ناگزیری انجام آن را می کوشم تا دریابم.

ب. الف. بزرگمهر   ۳۰ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴  

*روسیه خواستار عقب‌نشینی نیروهای اوکراین پیش از آتش‌بس شده‌است

«رویترز» امروز (شنبه) به نقل از یک مقام اوکراینی مطلع از مذاکرات میان روسیه و اوکراین که دیروز در استانبول برگزار شد، ادعا کرد که مسکو خواستار عقب‌نشینی نیروهای کی‌یف پیش از توافق آتش‌بس شده است.

این رسانه انگلیسی با ادعای اینکه مذاکره‌کنندگان روسیه گفته‌اند که آتش‌بس تنها پس از عقب‌نشینی نیروهای اوکراینی برقرار خواهد شد، خاطرنشان کرد که کی‌یف و دولت‌های غربی از جمله آمریکا خواستار موافقت روسیه با آتش‌بس فوری و بدون قید و شرط به مدت دست‌کم ۳۰ روز شده‌اند.

رویترز به نقل از منبع اوکراینی خود مدعی شد که این درخواست و دیگر مطالبات فراتر از مفاد پیش‌نویس توافق صلحی بود که ایالات متحده ماه گذشته میلادی پس از مشورت با روسیه پیشنهاد داد.

این گزارش با اشاره به اینکه کرملین از اظهار نظر درباره شروطی که روسیه در نشست روز جمعه در ترکیه مطرح کرد، خودداری کرده است، افزود که این اولین مذاکرات مستقیم میان مسکو و کی‌یف از مارس ۲۰۲۲ برابر با اسفند ۱۴۰۰ بود.

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»  ۲۷ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴ (بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر)

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!