«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۱ تیر ۸, چهارشنبه

یا این سو یا آن سو! میان این دو بمانی از هر دو سو کتک خواهی خورد

می خواستی سهمی چرب و نرم تر از خداوندمان بستانی که ستاندی. همه ی بامبول بازی ها و مخالف خوانی هایت با هموند شدن سوئد و فنلاند به بهانه ی «گولن» و آن چند پناهنده ی کُرد هم برای همین بود.* اینک، لب تُرش کردنت برای چیست؟ وجدانت درد گرفته یا می خواهی نشان دهی که بزور زیر بار رفته ای؟ یا شاید باز هم چیزهای بیش تری می خواهی؟! به هر رو، می دانی که گربه رقصانی نمی تواند برای همیشه پایدار بماند؛ یا این سو یا آن سو! میان این دو بمانی از هر دو سو کتک خواهی خورد. گفتم که بدانی.

از زبان «جنابِ کوه اَن»:  ب. الف. بزرگمهر   هشتم تیر ماه ۱۴۰۱

* «سائولی نینیستو»، مِهتَر جمهور فنلاند، دیروز پس از دیدار با «رجب تپّه اَندوغان»، همتای ترک خود و «ماگدالنا اندرسون»، نخست وزیر سوئد به آگاهی رساند که ترکیه از فراخوانده شدنِ  فنلاند و سوئد به «ناتو» در دور همیِ آینده ی این باهماد در اسپانیا پشتیبانی خواهد کرد.

در این دور همیِ که با پشتیبانیِ «جنابِ کوه اَن»: «ینس استولتنبرگ»، پبشکار فرمانده ی رزمی «یانکی» ها در «ناتو» برگزار شد، سه کشور «یادداشت هم اندیشی» دستینه کردند. «رجب تپّه اَندوغان»، پس از آن در بیانیه ای به آگاهی رساند که: «ترکیه [بخوان: رژیم فاشیستی فرمانروا بر آن کشور!] به آنچه می خواست، دست یافت.»

برگردان گزیده گزارشی برگرفته از «آرتی»  هفتم تیر ماه ۱۴۰۱ به یاری «گوگل» (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)

لبخند بزن پسر! زورکی هم شده، این کار را بکن ...

لبخند بزن پسر! زورکی هم شده، این کار را بکن تا پوتین ببیند که خسته نشده ای؛ حتا تا واپسین روزها که چندان دور نیست، لبخند بزن؛ یادگار خوبی خواهد بود.

ب. الف. بزرگمهر    هشتم تیر ماه ۱۴۰۱



گروهِ ورشکستگان به تقصیر

ببینم همه هستند؟ کسی گم و گور نشده؟ آنور را دیدم؛ از هم ولایتی هیتلرنژادمان و منگول ژاپنی و مردک خُل و چِل و مستر پرزیدنت پابگور همگی هستند. اینورم روباه دودوزه بازِ فرانسوی و آن ژیگولوی جنده باز کانادایی که بیخودی پایش اینجا باز شده هم هستند؛ آن نَرّه خرِ شورای خودمان و آن ایتالیاییِ بی بو و خاصیّت هم هست. خودم را داشت یادم می رفت که اینجا میزبانیم.

از زبان «اولاغ شُل»:  ب. الف. بزرگمهر   هشتم تیر ماه ۱۴۰۱

زیرنویس پرتور:
پرتورِ یادگاری سیاست بازانِ «گروه هفت» در نشست آلمان



۱۴۰۱ تیر ۷, سه‌شنبه

برجسته ترین رهاوردِ دستبرد زیرکانه ی «یانکی» ها در روندهای سیاسی و اجتماعی ایران ـ بازپخشش

یک یادداشت بایسته

نوشتار زیر که جُستار آن، دنباله ی یادداشتم به نام «بازی از پیش برنامه ریزی شده ی ՛یانکی՝ ها برای کژدیسه نمودن جنبش رو به گسترش توده های مردم عراق» است، پانزدهم دی ماه گذشته کمابیش  آماده بود؛ ولی به شَوَندهای گوناگون از آن میان، رخدادهای ناگوار ایران و پیرامون آن و نیز خیزش یکباره ی بیماری که فشار خون بالا نیز بر آن افزوده شده، نیمه کاره بر جای ماند. دیشب و امروز بخت پرداختن چند باره به آن را یافتم؛ واپسین بند برجای مانده را افزودم؛ برخی پیش نویس هایی که درباره ی انتشارشان دودل بودم را در پی نوشت گنجاندم و همه ی آن را اندکی ویرایش شیوانگارانه نمودم.

ب. الف. بزرگمهر   ششم بهمن ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/01/blog-post_741.html 

***

درست چند روز پیش از به موشک بستنِ خودروهای مردک گمان برانگیزی به نام قاسم سلیمانی و شماری از همراهانش از آن میان، تنی چند از گروهبندیِ ساخته و پرداخته از سوی خرموش های اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان که آن را از همان نخست «حشره شعبی» نامیدم،  در یادداشتی کوتاه و شتابزده، نوشته بودم:
«... از دید من که ناچارم در اینجا کوتاه و اشاره وار به آن بپردازم، ماجرای آغاز شده با یورش موشکی به پایگاه های عراقی که در آن، نیروهای՛یانکی՝ نیز جای گرفته اند و انجام آن ها که بر دوش گروهک های وابسته به گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان نهاده شده، با نادیده گرفتن چند و چون و پرداختن به ریز و شپش آن که بگمانم از کم ترین برجستگی برخوردار است، بازی از پیش برنامه ریزی شده ی امپریالیست های ՛یانکی՝ است که از آن میان با همدستی نوکرپیشگان و سگ های زنجیریِ خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان، پی گرفته شده و می شود. برجسته ترین آماج این برنامه، کژدیسه نمودن جنبش خیز برداشته ی توده های بجان آمده ی مردم عراق است که با همه ی ددمنشی بکار رفته، تاکنون نتوانسته اند آن را سرکوب نمایند و گام بگام از توان فراروییدن به انقلابی دامنه دار برخوردار می شود؛ بگونه ای که همه ی امپریالیست ها و رژیم های واپسگرای منطقه را نگران نموده است. لبه ای از این برنامه ریزی که در آن بر خریّت پیش تر بارها آزموده شده ی خرموش های تبهکار و ایران بربادده نیز حسابی جداگانه بازنموده اند، پیوند زدن کژدیسگی یاد شده در بالا با آغاز یورش ՛یانکی՝ ها به ایران به عنوان یکی از سناریوهای هنوز پیش بینی ناپذیر است؛ یورشی از دید من، نه چندان پردامنه (دستکم در بازه ی زمانی کنونی) با آماج سرکوب بخشی از بازوی واپسگرا و تاریک اندیش خرموش ها و به فرمانبرداری بیش تر واداشتن شان که درباره ی چگونگی آن و اینکه تا چه اندازه شدنی است یا نه، اینک نشانه های اندکی در دست دارم.»۱ 

این یادداشت، در پی همراه شد با هارت و پورت ها و ترساندن های بگونه ای چشمگیر فزاینده ی لات بی همه چیز «یانکی» و وزیر امور بیرونیِ چون خود وی، خوک سرشتش در دَم و دستگاه دیوانسالاری «یانکی» ها از یکسو و برخورد برآشفته، ترس آلود و گریز به جلوی «کیر خر نظام» از سوی دیگر که همچنین به "هنرِ" اندرزگویی به "دشمن" نیز آراسته بود:
«رییس جمهور امریکا در مطلبی گفته، ما این مسائل را از چشم ایران می‌بینم و به آن پاسخ خواهیم داد؛ اما باید به آنها گفت، اولاً غلط می‌کنید؛ زیرا این موضوع ربطی به ایران ندارد. ثانیاً باید منطقی باشید و بفهمید که علت اصلی این قضایا چیست. البته آن ها منطقی نیستند.»۲ ... و آن ها بخوبی می دانند که «حشره شعبی» از کجا آب می خورد؛ تنها، "منطق" شان با "منطق" «کیر خر نظام» و «نظام کیر خری» از جداگانگی های برجسته ای برخوردار است: بسانِ "منطق" گربه که با  "منطق" موش، نه از یک گونه است و نه همراستا با آن!

پس از آن، نوبت پاسخ دوم «یانکی» ها فرارسید۳ که ناساز با (برخلافِ) بزرگنمایی های انبوه رسانه های امپریالیستی،۴ برجسته ترین رهاوردش، نه کشته شدن آن «شهید کیر خر» و همراهانش که دامن زدن به ملی گرایی لگام گسیخته از آن میان با مایه هایی رویهمرفته پررنگ از کیش و آیین های اسلامی در ایران (و نیز عراق) بود.

دستگاه دیوانسالاری امپریالیست های «یانکی» با دستبردی زیرکانه در روندهای سیاسی و اجتماعی ایرانِ پرآشوب به خرموش های اسلام پیشه کمک نمود تا از پرخاش های گسترده و فراگیر توده های مردم ایران بگونه ای گذرا هم شده، رهایی یابند و گونه هایی از «ملی گرایی» زیر پوشش اسلام پناهی را جایگزین روندی ریشه گرفته از پیکار طبقاتی و رو به گسترش توده های کار و رنج نمایند. با این دستکاری در روندهای سیاسی و اجتماعی ایران و بازتاب آن در جنبش رو به گسترش توده ای در عراق، امپریالیست ها در نشانه گیری و شکافتنِ «پیشانیِ نبرد توده های مردم»۵ در هر دو کشور، کامیاب بودند و توانستند از فشار خردکننده ی جنبش رویهمرفته بهتر سازمان یافته در آن کشور (در سنجش با ایران) نیز بکاهند؛ گرچه به شَوَندهای گوناگون، در کژدیسه نمودن آن و برانگیختن سُهش ملی گرایانه بر بنیاد کیش و آیین های اسلام در آنجا چون ایران، آنچنان کامیاب نبودند.

امپریالیست ها در بازه ای کوتاه از تاریخ، شاید همچنان بتوانند با دستکاری در روندهای اجتماعی ـ اقتصادی «کشورهای پیرامونی» که رفته رفته، دامن کشورهای دیگری از آن میان بویژه کشورهای جنوبی اروپا را نیز می گیرد، روند انقلابی گسترش یابنده در همه جای جهان را هر بار با چالش روبرو نموده، کاهش، کژدیسگی، پراکندگی و دیرکرد آن را در اینجا و آنجا رقم بزنند؛ ولی به این شَوَندِ از چندی پیش، آشکارتر از گذشته ای دورتر که نتوانسته اند ـ و در آینده نیز نخواهند توانست ـ الگویی حتا در پایین ترین ترازِ بهبود اقتصادی ـ اجتماعی (رِفُرم) برای گره گشایی چالش های هر دم فزاینده و در هم گره خورده ی توده های مردم جهان در چارچوب سامانه ی سرمایه داری پیشنهاد کنند به نظامیگری لگام گسیخته و سرکوب گسترده تر و آشکارتر از پیشِ توده های بجان آمده در همه جا بی پرده پوشی هایی زیر نام «دمکراسی»، «آزادی» و «هوده ی آدمی» («حقوق بشر») روی می آورند: روند و گرایشی ناگزیر از دیدگاه تاریخی ـ طبقاتی که کلاسیک های «سوسیالیسم دانشورانه»: «الف لام میم» بویژه فرزانه ی تیزبین انقلابی: «و. ای. لنین»، آن را پیش بینی نموده بودند.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر   ششم بهمن ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/01/blog-post_741.html

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از یادداشت «بازی از پیش برنامه ریزی شده ی «یانکی» ها برای کژدیسه نمودن جنبش رو به گسترش توده های مردم عراق» ب. الف. بزرگمهر   دهم دی ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/12/blog-post_453.html

۲ ـ برگرفته از گزارش «کشور را به سمت جنگ نمی‌بریم اما در مقابل تحمیل با قدرت می‌ایستیم»، تارنگاشتِ «وزارت خبرچینی بسود یانکی ها در ایران»  ۱۱ دی ماه ۱۳۹۸

۳ ـ پیش از آن با بمباران سنگین یکی دو پایگاه «حشره شعبی» در عراق و کشته شدن شماری نه چندان کم از نیروهای مزدورِ و هم اکنون گوش بفرمانِ «گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان»، آن گروهبندی انباشته از «لُمپن پرولتاریا»ی گردآوری شده با هزینه های سنگین پرداخت شده از جیب مردم تهیدست شده ی ایران را گوشمالی سختی داده بودند.

۴ ـ رویدادهای پرخاش آمیز توده های مردم عراق، ناگهان از خبرهای رسانه های امپریالیستی ـ سیهونیستی پر کشید و جای آن را شمار بسیاری از خبرها و برآوردهای آبکی از مُشتی بی سر و پای جان ننه شان «تحلیلگر» که هِر را از بِر بازنمی شناسند و همراه با دله دزدی از روی دست دیگران یاوه می نویسند، پر نمود؛ یکی از این باره ها که ناگزیر به یادآوری یا باریک تر بگویم، گوشزد آن هستم، ربوده شدن هسته ی یادداشت کوتاه و فشرده ام (یادآوری شده در پی نوشت شماره یکم همین نوشتار) از سوی چپ نمایی کم مایه از دیدگاه سیاسی و از آن کم مایه تر در زمینه ی «سوسیالیسم دانشورانه» است که به "هنر" دله دزدی از نوشته های دیگران و جا زدن آن ها به نام خود نیز آراسته است و پنج روز، بیش تر بدرازا نکشید؛ گرچه، تنها این چپ نمای باندباز، پرچانه و هرزه گو نیست که به چنین نابکاری دست می یازد. از چپ و راست به نوشتارهایم دستبرد می زنند و من که بختی بسنده، حتا برای پیگیری نوشته های نیمه کاره برجای مانده ی خودم نمی یابم، گاه گداری الله بختکی به یکی از چنین نوشته هایی برمی خورم و بیش تر با پوزخند از کنارشان می گذرم یا دستِ بالا، یادداشتی کوتاه برای تارنگاشتی که آن را درج نموده، می فرستم که بدانند با چه کسانی سر و کار دارند؛ گرچه، نیک می دانم که در بیش تر باره ها خودی هستند؛ و  «خودی» در چنان تارنگاشت هایی، اگر اندکی به زبان بازی و "هنرهای نفیسه" ای چون دزدی ادب و اندیشه آراسته باشند یا از آن بهتر ترازبندی کار و کوشش دیگران را در کالبد نوشتاری آموخته باشند با هر گونه فرنامِ خوش آهنگی از ساده ترین شان: «نویسنده» گرفته تا «نظریه پرداز» آذین داده می شوند؛ خرچُسنه هایی که هر گاه به نام شان با اینگونه فرنام ها برمی خورم، ناخودآگاه با خود می گویم: «مانیکوریست» و «پدیکوریست» را هم می نوشتید تا آذین بندی به فرازی درخور دست یابد و مادرمرده ها کم نیاورند.  شیوه های کارشان هم گوناگون است؛ برخی که خرمردِ رندترند، گاه یکی دو ماهی شکیبایی بخرج می دهند و اندیشه ی ربوده شده را در هزار لا می پیچند تا انگ دزد بر پیشانی شان نخورد؛ برخی ناشی ترند؛ بسان نمونه ای که نزدیک به یکسال پیش، کسی به نام «آرش ب.» هسته ی بنیادین دو نوشتارم را با یکدیگر آمیخته و نوشتاری تازه به نام خویش در تارنگاشت چپ نما و گمان برانگیز «اخبار .وز» درج نموده بود؛ نوشتاری که با بَه بَه و چَه چَه شماری از آن میان، تنی چند از سنگواره های آن باشگاه سیاسی نیز روبرو شده بود و خنده ام را برانگیخت. به همین شَوَند، در تارنگاشتم از همان سال های نخست آن، یادداشت طنزآمیز و گزنده ی زیر را درج کرده ام:
«برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید! از ՛دزدان ارجمند اندیشه و ادب՝ نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!» با این همه، بسیاری از آن ها که این هرزه گوی پرچانه را نیز دربرمی گیرد، «گل را با گلدان یکجا می ربایند» و با شماری آویزه و منگوله بر آن، برای نمایش در ویترین خود جای می دهند و همان درونمایه را با مشتی هرزه گویی های بی هیچ آرش و مانشی، آمیخته به «توتولوژی» در گفتگوهای رسانه ای خرج می کنند. با این همه، یک جداگانگی بزرگ همواره بر جای می ماند و خواننده با اندک چستجوی اینترنتی به یاری «گوگل» که دزدان ادب و اندیشه بویژه به آن سخت دلبسته و وابسته اند، می تواند درست یا نادرستِ آن را با اندک تیزبینی بازشناسد:
جداگانگی میان کاری نوآورانه، اندیشه ای نو یا دیدن پدیده ای کهنه از گوشه چشمی تازه و بویژه همراه با پیش بینی در زمینه های سیاسی با رونوشت برداری هایی در بیش تر باره ها پس از رخداد این یا آن پدیده که گاه بیش از بازگوییِ کار نوآورانه ی دیگری که دیگر نو نیست را دربرندارند. به هر رو، یادداشت کوتاه و فشرده ی اشاره شده در پی نوشت شماره یکم، دربردارنده ی یک بازشناخت (کشف): «بازی از پیش برنامه ریزی شده ی امپریالیست های ՛یانکی՝ با همدستی گروهک های وابسته به گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان برای کژدیسه نمودن جنبش خیز برداشته ی توده های بجان آمده ی مردم عراق» و یک پیش بینی: «پیوند زدن کژدیسگی یاد شده در بالا با آغاز یورش ՛یانکی՝ ها به ایران به عنوان یکی از سناریوهای هنوز پیش بینی ناپذیر و یورشی با آماج سرکوب بخشی از بازوی واپسگرا و تاریک اندیش خرموش ها و به فرمانبرداری بیش تر واداشتن شان» بود. این پیش بینی بر بنیاد سُهشی برخاسته از منطق رخدادهای آن روزها و فریبکاری هایی باریک بینانه لاپوشانی شده در آوازه گری های رسانه های امپریالیستی، نشان می داد که برنامه ای فریبنده و گمراه کننده برای به جنگ کشاندن «سپاه پاسداران» و سرکوب «نه چندان پردامنه ی ... بازوی واپسگرا و تاریک اندیش خرموش ها» در راه است که چوب آن را توده های مردم ستمدیده ایران خواهند خورد؛ درباره ی چگونگی و چند و چون آن نیز نمی توانستم بیش از آنچه بگونه ای کلی و دربرگیرنده هشدار دادم، چیزی بنویسم:
«لبه ای از این برنامه ریزی که در آن بر خریّت پیش تر بارها آزموده شده ی خرموش های تبهکار و ایران بربادده نیز حسابی جداگانه بازنموده اند ...»

چپ نمای هرزه گو و پرچانه، هم این پیش بینی و هم آن بازشناخت ریز شده در چارچوب راهبردی (تاکتیکی) را خوراکی دندانگیر یافت؛ آن را ربود و همراه با هرزه گویی هایی از این در و آن در خایید. خوب! چه باید گفت؟ آن هم در چنین روز و روزگاری سخت ناگوار برای توده های مردم ایران، پرداختن به چنین جستارهایی را در بنیاد خود، کاری ناروا می دانم و نمی خواستم این ها را بنویسم؛ ولی از سوی دیگر، نمی توانستم به آن نپردازم؛ به همین شَوَند آن را در پانوشت آورده و دانسته، نه به نام این چپ نمای یک چشم که گروه چپ نمایان کور، وی را به پادشاهی خویش برگزیده اند، اشاره می کنم و نه از نوشته اش، نمونه ای برای ردگیری و شناختنش می آورم؛ تنها این سخن باریک و پاکیزه را یادآور می شوم که چنانچه در باره ای کهنه تر از چنین دله دزدی هایی از سوی همپالکی های پشتک واروزن آن جریان وامانده به پاس نامی تاریخی با گل های جاودانه ی آن و خوش بینی آن هنگام برای بهبود سیاست شان، «خرسندی با لبخندی تلخ»، شدنی از آب در آمد، برای چنین باره هایی، هیچگونه خرسندی در کار نخواهد بود و اگر باری دیگر به نمونه ای از چنین کارِ زشتی از این کلّه گاومیشی پرچانه بربخورم، آبرویش را بی هیچ چشم پوشی بگونه ای گواهمند خواهم برد.

۵ ـ «دوستان ما با کاری که انجام دادند، پیشانیِ نبرد توده های مردم ایران با رژیم تبهکارشان را نیز نشانه گرفته و آن را شکافتند. به میدان آمدن گسترده ی مردم در اهواز برای بدرود گفتن با نظامی از دست رفته ی رژیم شان را دیدی؟ این ها همان مردمی هستند که دو سه ماه پیش برای رویارویی با همین رژیم به خیابان ها ریخته بودند. تا اینجای کار، این یک کامیابی برای ترامپ و دار و دسته اش و زمینه ای درخور برای آغاز چنگ اندازی به ایران است ...»

برگرفته از یادداشت «ما نمی توانیم تماشاگر بمانیم ...» ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ دی ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/01/blog-post_6.html

از کجا برای تان بگویم؟

از کجا برای تان بگویم؟* از فروکاستی اختسادی هر دم فزاینده و روز و روزگار تیره ترِ پیش رو که هیچ راه گره گشایی برای آن نمی یابیم؟ از آن غول بی شاخ و دُمِ خودمان که هر روز شماری مزدور خود را به میدان می فرستد تا آشوب بپا کنند و برگزیده شدن مان به ریاست جمهوری را به چالش بکشند؟ از این دور همی های بیهوده و خسته کننده با شماری کودن و هرزه و از همه بدتر آن کُسخل میرزای آبزیرکاه که همه چیز را به شوخی می گیرد و درنمی یابد در لبه ی پرتگاه ایستاده ایم؟ یا شاید از دسته گل های روی آب آمده ی گُه پسرِ جنده بازمان در اوکراین که هم خرج های گزافی روی دوش مان نهاده و هم آبروی مان را در رسانه ها برده است؟! نه، بهتر است چیزی نگویم و چشم براهِ دیدنِ دوباره ی همین ها در دورِ همیِ برنامه ریزی شده در اسپانیا باشم.

از زبان «پرزیدنت بادبادی»:  ب. الف. بزرگمهر   هفتم تیر ماه ۱۴۰۱

* «جو بایدن»، مِهتَر‌جمهور «یانکی» ها در نشستِ پایانیِ (امروز) سران «گروه ۷» در آلمان سخنرانی برنامه ریزی شده ی خود را به انجام نرساند. «کاخ سپید» [بخوان: «کاخ روسیاه»] گفت، آب و هوای بد، مِهتَر‌جمهور را ناگزیر به دگر نمودن برنامه های خود کرده است. بنا بر آن بود که وی پیش از رهسپاری به «مادرید» (اسپانیا) با بالگرد به «مونیخ» (آلمان) برود؛ ولی به شَوَندِ نگرانی از هوای مِه آلود و گمانه ی تُندَر و آذرخش (رعد و برق) در نزدیکیِ آنجا از واپسین بخشِ برنامه اش چشم پوشید و بجای آن با یک موتورسیکلت به مادرید رفت تا دوباره با برخی از رهبران «گروه ۷» که بتازگی با آنها در آلمان بدرود گفته، دیدار داشته باشد.

برگردان گزیده گزارشی به یاری «گوگل»، برگرفته از «آرتی»  هفتم تیر ماه ۱۴۰۱ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۱ تیر ۶, دوشنبه

بجایی نخواهید رسید بدبخت ها

بجایی نخواهید رسید بدبخت ها و مانند سایر ترفندهایی که تاکنون بکار بسته اید، دود آن بچشم و چال خودتان فروخواهد رفت و ناکارترتان خواهد نمود.* دودلی و ناباوریِ آن وزیر فراراستِ آلمانی بخودی خود گویاست. خوشبختانه جهان نیز بسیار بزرگ تر از جهان خُرد و خودخواهانه ی شماست که نمی خواهید آن را ببینید و دریابید. بر چنین دورهمی ها و گفتگوهای سر تا پا تبهکارانه ای نام «سازنده» می نهید؟! با چنین "منتیک"ی (منطق)، بیگمان بمب های اتمی و میکروبی و لیزری نیز که سخت در پی ساخت و پرداخت و آماده نمودن شان برای پرتاب به روسیه و چین هستید، سازنده هستند! اینگونه نیست الاغ هایی که حتا از تاریخ کم و بیش یک سده ی گذشته ی خود که جان توده های مردم بسیاری در اروپا و پیرامون آن را ستانده نیز چیزی نیاموخته اید؟ شاید بتوانید باری دیگر به جهان پهناور و همچنان زیبای مان با همه ی زخم هایی که بر تن دارد، آسیب های بزرگ بزنید؛ ولی یادتان باشد الاغ های کوته بین که خودتان نیز بی هیچ نام و نشانی به دوزخ رهسپار خواهید شد!

ب. الف. بزرگمهر   ششم تیر ماه ۱۴۰۱

* «رابرت هابک»، وزیر اختساد آلمان، دوشنبه ی گذشته، پیش از نشست وزیران انرژی «باهماد اروپا» در لوکزامبورگ گفت:
کرانمند (محدود) نمودن درآمدهای نفتی روسیه تنها بگونه ای (در صورتی) شدنی (امکان پذیر) است که کشورهای کاپی (کافی) در این برنامه ریزی (طرح) همپا شوند (شرکت کنند).

تاغ (سقف) ‌های بهای پیشنهادی «ایالات متحد» (آمریکا) برای خرید [نفت روسیه] تنها هنگامی (در صورتی) پیشنهاد (ایده) خوبی است که کشورهای کاپی در آن دست داشته باشند (مشارکت کنند). بازگویی از (به نقل از) «ریانووستی». هابک به خبرنگاران گفت:
بیایید ببینیم آن ها چگونه پیش خواهند رفت.

چشم انداز پدیدار شدنِ (ایجاد) آستانه ای که از آن بالاتر نفت روسیه خریداری نشود، روز یکشنبه پاش (فاش) شد؛ زمانی که گزارش هایی برگرفته از (به نقل از) خاستگاه های (منابع) دولتی به بیرون درز شد (منتشر شد) که سران «گروه هفت» («جی ۷») سرگرم (در حال) انجامِ گفتگوهای «سازنده» درباره ی این جستار (موضوع) هستند. .

گزیده گزارشی برگرفته از «آرتی»  ششم تیر ماه ۱۴۰۱ به یاری «گوگل» (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برجسته نمایی های بوم نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

هر اوکراینی که به اینجا پا نهد با «توتسی» ها سر و کار خواهد داشت

الف بچه ی نازنین مان در آنجا دیگر سرباز برای جنگیدن با روس ها ندارد و ناگزیر دست بدامن زنان خانه دار و بزهکاران و آدمکشان بیم برانگیز زندان های شان شده که به ارتش بپیوندند. آنوخت اینجا پر شده از اوکراینی فراری که نمی دانم از کدام سوراخ سنبه ها به این آبخست که همه ی دور و برش آب است راه می یابند و درخواست پناهندگی می کنند!* خُب! ما هم می دانیم با آن ها چکار کنیم؛ همه شان را راهی رواندا می کنیم و بدست «قابیل» های دوران ما: «توتسی» ها می سپاریم تا دریابند اینجا خانه ی عمه و خاله شان نیست. خریّت از خودمان بود که اینجای کار را نخوانده بودیم. همراه با برادران آنسوی اقیانوس مان می پنداشتیم به کشورهای دور و بر خودشان و دست بالا، اروپای باختری سرازیر می شوند و فشار بر گرده ی آن ها که به همزیستی با روس ها خو گرفته اند را افزایش خواهند داد تا ناگزیر به پیروی از سیاست ما شوند. نمی دانستیم که این تخم سگ ها وبال گردن خودمان هم خواهند شد؛ آن هم با این روز و روزگار اختسادی بیم برانگیز که با آن دست بگریبانیم. کمی با خود بیندیشید که هم اکنون آن همه جنگ ابزارهای گرانبها که بدست آن الف بچه ی نُنُز و دوستانش رسانده ایم تا روس ها را بکشند، در دست شماری کدبانوها نهاده شده تا با آن گنجشک شکار کنند و از آن بدتر، آن بزهکاران که امیدوارم با دادن آن جنگ ابزارها بدست شان، کار دست خودشان ندهند و روز و روزگارمان را بیش از این، پیچ در پیچ و گُه مرغی نکنند.

از زبان «کُسخل میرزای جامعه جهانی»:  ب. الف. بزرگمهر   ششم تیر ماه ۱۴۰۱

* «بوریس جانسون» نخست وزیر انگلیس گواهی کرد که پناهجویان اوکراینی که بگونه ای فراقانونی به آن کشور درآیند به کشور رواندا برای رسیدگی به پرونده شان روانه خواهند شد. وی در پاسخ به پرسشی در این باره در جریان دیدار روز پنجشنبه گذشته ی خود از کیگالی، پایتخت رواندا، گفت:

«تنها اگر و مگری که در آن کسانی به رواندا فرستاده ‌شوند، این است که بگونه ای فراقانونی به انگلیس بیایند ...»

برگردان گزیده گزارشی برگرفته از «آرتی» سوم تیر ماه ۱۴۰۱ به یاری «گوگل» (با ویرایش، پارسی و فشرده نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

ریشخند دین با چهار تار موی یک زن و زنده کردن دادگاه های موسولینی ـ بازپخشش

رییس «حوزه علمیه کاشان» با انتقاد شدید از گفته های احمد جنتی درباره بایستگی اعدام بدون محاکمه موسوی و کروبی به پیروی از دادگاه موسولینی، گفت:
«چرا فقه را به فضاحت میکشید؟ کجای فقه ما انتقام جویی را ترویج کرده است؟ چرا به عنوان یک فقیه احکام دین را مسخره می کنید؟»

«نشانه ی خدا» (آیت الله) میر سید محمد یثربی که در مراسم نیمروز عاشورا در «مژگت (مسجد) جامع حبیب بن موسی (ع)» در کاشان و پیش از آغاز «مقتل خوانی» سخن می گفت، خاطرنشان کرد:
«اگر امروز به برکت سید الشهدا (علیه السلام) این سخنان را نگوییم، جامعه مثل جامعه بنی امیه از دین فاصله می گیرد و معیارهای دینی به اشتباه در جامعه حاکم می شود. شما باید بدانید و توجه پیدا کنید که به بعضی قیافه ها، به بعضی از پست ها، به بعضی از عناوین، حتی به ریش سفید، به این حرف ها اهمیت ندهید، آنچه برای شما معیار است آن ریشه ها و اصالت هاست.» وی با انتقاد شدید از نگاه کاریکاتوری به دین، «امر به معروف» و «نهی از منکر» را یکی از رسالت های اصلی سیدالشهدا (ع) دانست و در تشریح آن گفت:
«منکر فقط چهار تا موی یک زن و یا آستین کوتاه یک جوان نیست، باید به سیئات اخلاقی و زشتی های هم حاکمان و هم مردم در جامعه ترتیب اثر داده بشود؛ آیا این منکر نیست که در طول ۸ سال با بیت المال مردم بازی شد و سرمایه های ملی کشور و سرمایه های فردی مردم به کمتر از یک سوم تنزل و تقلیل پیدا کرد و هیچ کس هم پاسخگو نیست؟»

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام و برجسته نمایی متن نیز از آنِ من است.     ب. الف. بزرگمهر

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/11/blog-post_6.html

۱۴۰۱ تیر ۵, یکشنبه

برای چه لگد به روغندان بخت خود می زنید؟! ـ بازپخشش

باز هم که شما کشورهای دیگر را با ولایت مقدس آسمانی ـ ریسمانی مان سنجیدید و آمار از خود در کردید!* مگر نمی فهمید که در این ولایت، یادگیری تنها سه چهار کلمه ی قرآنیِ الحمدلله، انشاء الله و ماشاء الله به اندازه ی جمیع آموزش کشورهای غربی ارزش دارد؟! اندکی شرعیات و معقول و منقول (همان شنگول و منگول داستان کودکان!) و اینا هم که به آن بیفزایید، دیگر نور اعلی نور می شود و نان تان در روغن است. چه آموزش و پرورشی بالاتر از این؟! نگاهی به تک تک مسوولین یکی از دیگری پاکدست تر نظام بیندازید که چگونه بر همین پایه پیشرفت های درخشان کرده به مدارج بالای زمینی دست یافته و در بالا رفتن از ریسمان الهی با هم چشم و همچشمی می کنند. برای چه بجای اینکه شما هم مانند آن ها نان تان را در آن روغن فرو کنید و از گلو فرو دهید، لگد به روغندانِ بخت خود می زنید؟!

ب. الف. بزرگمهر   دهم اَمرداد ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/08/blog-post.html

* بر پایه آمارِ «سازمان همکاری‌های اقتصادی و توسعه»، میانگین سرانه دانش‌آموزی کشورهای جهان ۹۳۱۳ دلار  «ایالات متحد» است. سرانه دانش آموزی در ایران در سال ۹۷ کم و بیش، برابر ۶۰۶ دلار «ایالات متحد» بود. در میان کشورهای جهان، لوکزامبورگ با سرانه دانش‌آموزی ۲۱۱۵۳ دلار، کمابیش ۳۵ برابر بیش از ایران، برای آموزش هر یک از دانش‌آموزانش هزینه کرده است. بر پایه  آمار یادشده، بهره ی آموزش و پرورش از «فرآوری (تولید) ناخالص ملی» ایران کم تر از نیم درصد است که در سنجش با بیش تر کشورهای جهان، درصدی بسیار ناچیز بشمار می‌آید؛ برای نمونه، کشور کوبا دوازده درصد از «فرآوری ناخالص ملی» خود را برای آموزش هزینه می کند.

برگرفته از «تلگرام اتحادیه آزاد کارگران ایران»  نهم اَمرداد ماه ۱۳۹۸ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

 

از لنین بیاموزیم! ـ بازپخشش

در زیر بخشی از کتاب «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلابِ دمکراتیک»، اثر ارزشمند و آموزنده ی ولادیمیر ایلیچ لنین را آورده ام. آنچه برگرفته شده، چکیده ای گواهمندانه از آروین های ستیزه ای درون حزبی میان دو جناح بخش شده به «بُلشویک» (بیشینه) و «منشویک» (کمینه) در «حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه» در سال ۱۹۰۵ ترسایی است که پس از آن در «انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷ ترسایی» بگونه ای درخشان از بوته ی آزمون تاریخی بیرون آمد و درستی خود را نشان داد. چشمداشتم از این کار، نه الگو برداری ناشیانه از روندهایی در شرایط زمانی ـ مکانی به تاریخ پیوسته که آموختن از شیوه ی برخورد آن دانشمند انقلابی به پدیده ها و جُستارهای برجسته ی اجتماعی و سیاسی است.

آموختن و آموزاندن «شیوه ی برخورد لنینی» با بدیده گرفتن جُستار کتاب یادشده، برای هر کمونیست و هر کارگر آگاه و دانش پژوه در دوره ی کنونی که بورژوازی لیبرال و وابسته ی زنهارخواه، گام های بازهم بلندتری در راه وابسته نمودن همه سویه ی اقتصاد و سیاست کشورمان به نهادهای اقتصادی فراملیتی و سیاست اهریمنانه ی امپریالیستی در منطقه برداشته و برمی دارد و همزمان با سست شدن و رو به نابودی قطعی نهادن همبودهای کهنه ی اقتصادی ـ اجتماعی و روفته شدن نمایندگان سیاسی آن ها، بخش چشمگیری از نیروی چپ ایران نیز بجای ایستادگی در برابر چنین روند واگرایانه و بن بست اقتصادی ـ اجتماعی و پیشنهاد گزینه ای بر بنیاد «سوسیالیسم دانشورانه» به سود نیروهای کار و زحمت با سر فرود آوردن در برابر چنان سیاست های ایران بربادده، در کردار با بورژوا لیبرال های ایرانی از یکسو و سیاست های نولیبرالیستی امپریالیست ها از سوی دیگر همگام و همدست است، جای ویژه ای می یابد.

با آنکه دریافت باریک آنچه نویسنده اینجا و آنجای کتاب به آن ها پرداخته به شَوَند برخورد مشخص به جُستارها و رویدادهای دورانساز آن هنگام روسیه و جهان، برای کارگران و روشنفکران آگاه به جُستارهای طبقاتی نیز می تواند با دشواری هایی همراه باشد و در برخی جاها بویژه نیازمند اندک آگاهی بایسته از رویدادهای تاریخی برجسته ی آن هنگام روسیه است، خواندن و بازخوانی موشکافانه ی آن و باریک شدن به چگونگی برخورد آن دانشمند بی همتا به پدیده ها را به همه ی رفقای کارگر، جوانان جستجوگر و پیگیر و همه ی کسانی که تشنه ی دانستن برای کاربرد آنند، سپارش می کنم.    

در این باره، چنانچه «اسب روغن کشی» (اسب عصّاری) درون سرم اندکی بیش تر از تک و تا بیفتد و کمی آرام گیرد، خود نیز بیش تر خواهم نوشت.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۰ شهریور ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/09/blog-post_11.html

***

گلچینی از کتاب «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلابِ دمکراتیک» اثر گرانقدر و. ای. لنین

... بورژوازی همیشه روندها را بگونه ای باریک درنمی یابد؛ ولی به فرمان غریزه ی طبقاتی بگونه ای کلی به این جُستار بسیار خوب پی می برد که گرچه پرولتاریا و «مردم» از یک سو، برای انقلابِ وی بسان گوشت دمِ توپ و چون پتکی بر ضد حاکمیت خودکامه سودمندند، ولی از سوی دیگر، پرولتاریا و دهگانانِ انقلابی در صورت دستیابی به «پیروزی قطعی بر تزاریسم» و به پایان رساندن انقلابِ دمکراتیک، بی اندازه برای وی سهمناکند. از این رو، همه ی نیرو و کوشش بورژوازی به سویی سمتگیری شده که پرولتاریا به بازی نقشِ «محجوبانه ای» درانقلاب بسنده نماید و با احتیاط تر، عملی تر و واقع بین تر باشد و کُنش وی از این خاستگاه برخیزد که:
«مبادا بورژوازی برمد»!

روشنفکران بورژوا به خوبی می دانند که از توان نابود نمودن جنبش کارگری برخوردار نیستند و از این سویه نیز به هیچ رو به ناسازگاری با جنبش کارگری و پیکار طبقاتی پرولتاریا برنمی خیزند؛ نه! آن ها حتا گونه هایی از آزادی اعتصاب و پیکار آزرمگینانه ی طبقاتی را می ستایند و جنبش کارگری و پیکار طبقاتی به شیوه ی «برنتانف» یا «هیرش ـ دونکر»۱ را درمی یابند؛ بزبانی دیگر، آن ها سراپا آماده اند تا حق آزادیِ اعتصاب و سازماندهی اتحادیه را (که اکنون خودِ کارگران در کردار کمابیش آن را به دست آورده اند) به عنوان «گذشت» به کارگران بدهند؛ تنها به شرط اینکه کارگران از «شورش جویی»، از «انقلابیگری تنگ نگرانه»، از دشمنی با «صلح و آشتی جویی های در کردار سودمند»، از ادعا و کوشش برای اینکه نقش پیکار طبقاتی خود به آرش پیگیری و قاطعیت پرولتاریایی و «ژاکوبینیسم پلب منشانه»۲ را بر چهره ی «انقلاب همگانی روس» بگذارند، چشم پوشند. از این رو، روشنفکران بورژوا در سراسر روسیه به هزاران شیوه و ترفند با بهره وری از کتاب ها، سخنرانی ها، گفت و شنودها و غیره و غیره با همه ی نیرو می کوشند تا هشیاری دوراندیشانه (بورژوازی)، عملی بودن (لیبرالی)، واقع بینی (اپورتونیستی)، پیکار طبقاتی )به شیوه ی برنتانف)، اتحادیه های کارگری (به شیوه ی هیرش ـ دونکر) و غیره را در اندیشه ی کارگران جا بیندازند ...

همه ی این ناراستی سترگ بورژوایی (سترگ از دیدگاه گستره ی کارگر افتادن آن در توده ها( بر بنیاد گرایشی است که آماج آن فروکاستن جنبش کارگری به اندازه ی جنبشی است که بیشتر اتحادیه ای باشد؛ آن را از سیاست ناوابسته (به آرش سیاست انقلابی که آماج آن دیکتاتوری دموکراتیک است) دور نگاه دارد و «از راه اندیشه ی پیکار طبقاتی در ذهن آن ها، یعنی کارگران پرده ای به روی پندار انقلاب همگانی روس بکشد.» ... بورژوازی می خواهد جنبش پرولتاریا را تنها در جنبش حرفه ای بگنجاند ... ولی، «سوسیال دموکراسی»۳ واژگون آن، می خواهد پیکار طبقاتی پرولتاریا تا دستیابی به همکاری رهبری کننده ی وی در انقلاب همگانی روس را فرگرداند (تکامل دهد)؛ به این آرش که این انقلاب را به «دیکتاتوری دموکراتیک پرولتاریا و دهگانان» برساند.

بورژوازی به پرولتاریا می گوید:
انقلاب ما انقلاب همگانی است. از این رو، تو بسان یک طبقه ی ویژه باید به پیکار طبقاتی خود بسنده کنی! باید به نام «خِردمندی» («عقل سلیم»)، کانون رویکرد کلان خود را به اتحادیه های حرفه ای و آشکار نمودن آن ها برگردانی! باید همانا این اتحادیه های حرفه ای را «سزاوارترین پایه ی تربیت سیاسی و سازماندهی خود» بشمار آوری! باید در لحظه ی انقلابی، بیش تر قطعنامه هایی «از روی راستی» ... سامان دهی! باید رفتارت درباره ی قطعنامه هایی که «نسبت به لیبرال ها خوش بینی بیشتری دارد» با پروا باشد! باید رهبرانی را برتر شماری که می خواهند «رهبران عملی جنبش سیاسی براستی موجود طبقه کارگر باشند»! باید «آخشیج های واقع بین جهان بینی مارکسیسم را پاس داری» )اگر، شوربختانه «استوار دستورها»ی («احکام اکید») این وخشورپند (شریعت) «نادانشورانه» در تو راه یافته باشد)!

«سوسیال دموکراسی» به پرولتاریا می گوید:
انقلاب ما انقلاب همگانی است. از این رو، تو باید بسان پیشروترین طبقات و یگانه طبقه ی تا پایان انقلابی، کوشش خود را بکار بری تا نه تنها به راست ترین شیوه ای در آن همدست شوی که رهبری آن را نیز بر دوش گیری! از این رو، تو نباید خود را در چهار دیوار پیکار طبقاتی به مانش تنگ (محدود) آن و بویژه به مانش یک جنبش حرفه ای تنگ و بسته نمایی که واژگون آن، باید بکوشی که دامنه و درونمایه ی پیکار طبقاتی خود را به اندازه ای گسترش دهی که نه تنها همه ی وظایف انقلاب کنونی دموکراتیک و همگانی روس که وظایف انقلاب سوسیالیستی آینده را نیز دربرگیرد! از این رو، تو بی آنکه جنبش حرفه ای را نادیده بگیری و بی آنکه از بهره وری از کوچک ترین میدان کُنش آشکار خودداری ورزی، باید در دوران انقلاب، وظایف جنبش آراسته به جنگ ابزار (مسلحانه)، سازماندهی ارتش انقلابی و حکومت انقلابی را بسان یگانه راه های دستیابی به پیروزی همه سویه ی مردم بر تزاریسم و به کف آوردن جمهوری دموکراتیک و آزادی راستین سیاسی در نخستین پایه ی سزاواری بنهی.

برگرفته از کتاب «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلابِ دمکراتیک»، اثر و. ای. لنین
برگردان رفیق زنده یاد محمد پورهرمزان (با ویرایش و پارسی نویسی همه سویه از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

پی نوشت:

۱ ـ «اتحادیه های کارگری هیرش ـ دونکر»

این اتحادیه ها در سال ۱۸۶۸ ترسایی از سوی دو تن از بورژوا لیبرال ها به نام های «هیرش» و «دونکر» در آلمان بنیاد نهاده شده بود؛ این ها نیز مانند برنتانوی بورژوا اکونومیست «همآهنگی منافع طبقاتی» را پند و اندرز (موعظه) می دادند؛ کارگران را از پیکاری انقلابی و طبقاتی بر ضد بورژوازی بازمی داشتند و وظایف جنبش اتحادیه ای را در چهاردیوار خاشکدان (صندوق) های همیاری و سازمان های فرهنگی و مدنی تنگ نموده، می بستند.

برگرفته از پی نوشت کتاب «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلابِ دمکراتیک» (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ «ژاکوبینیسم پلب منشانه»

در انقلاب سترگ فراتسه که فرجام یافته ترین انقلاب بورژوازی از میان همه ی انقلاب های نیم بند و سازشکار بورژوازی در خشکی اروپا بشمار می آید، بخش دمکرات و انقلابی بورژوازی که به نام  نیایشگاهی که در آن گرد می آمدند («ژاکوبن») «ژاکوبن ها» خوانده می شدند، همگام با توده های مردم، نقش سترگی در پیشبرد و به سرانجام رسانیدن آماج های انقلاب و کندن ریشه های سامانه ی خاوندی در فرانسه بر دوش داشت و با آنکه در فرجام کار، سرکوب شده، برخی از رهبرانش به تیغ گیوتین سپرده شدند، مهر و نشان خود را نه تنها بر آن انقلاب سترگ زدند که موج نیرومند آن سراسر خشکی اروپا را درنوردید و نماد و نمونه ای سرمشق ملت های دیگر جهان آن هنگام شد.

«پِلب» ها یا «پِلِبین ها» (Plebeians) توده های مردم روستایی، پیشه وران و افزارمندان آزاد روم باستان در دورانی بودند که «سازند برده داری» (سازند به آرش «فرماسیون» در زبان لاتینی ـ formation)، نخستین سازند بهره کشی آدمی از آدمی، بر بخش هایی از جهان آن هنگام فرمانروا و چیره بود. «پِلِبین ها» با آنکه چون زمینداران بزرگ برده دار یا همانا «پاتریسین ها»، «شهروند» بشمار آمده و از همه ی حقوق شهروندی چون داشتن زمین و برده برخوردار بودند از سوی «پاتریسین ها» به گونه هایی گوناگون، بهره کشی می شدند و مالیات های گاه سنگین و کمرشکن پرداخت می نمودند و از همین رو، گاه همراه بردگان که در آن هنگام از بنیاد، آدم بشمار نیامده و از کم ترین حقوق آدمی بی برخوردار دست به شورش زده و با «پاتریسین ها» به جنگ و ستیز برمی خاستند.

به هر رو آماج آن فرزانه ی انقلابی از آمیزش این دو واژه ی تاریخی با یکدیگر همانا «پیگیری و قاطعیت پرولتاریایی» در پیشبرد آماج های انفلاب پرولتری به همانگونه ای است که ژاکوبن ها انقلاب بورژوازی فرانسه را پیگیرانه و بی هیچ سازشی با طبقه میرنده ی آن هنگام (خاوندها) پیش بردندو  «سازند خاوندی» را به قاطعانه ترین شیوه ای که نه پیش و نه پس از آن دیده شد، برانداختند.

۳ ـ نکته ای شایان درنگ درباره ی «سوسیال دموکراسی»

نکته برجسته ای که باید آن را بی هیچ گفتگو بدیده گرفت، تفاوت ماهوی جریان های و جنبش های «سوسیال دمکراتیک» و حزب های «سوسیال دمکرات» پاگرفته در اروپا از آغاز پیدایش خود در دهه ی هشتاد سده نوزدهم ترسایی تا آغاز نخستین جنگ جهانی در سال ۱۹۱۴ با دوره ی پس از آن و جدایی یکسره و همیشگی شان از جنبش ها و جریان هایی است که همراه با پیدایش «بُلشویسم» در کالبد «حزب سوسیال دمکرات روسیه» و سپس پیروزی درخشان و تاریخی در «انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷» راه خود را از آن حزب های کهنه، رفرمیست و زنهارخواه (خیانتکار) به طبقه کارگر جدا نموده و در بیش تر کشورها، نخستین حزب ها و جریان های کمونیستی را پدید آوردند.

در سال نگارش نوشتار ... (۱۹۰۵) با آنکه دو جریان «بلشویک» (به آرش «بیشینه») و «مِنشویک» (به آرش «کمینه»)، پیش تر (۱۹۰۳) در  «حزب سوسیال دمکرات روسیه»، کالبد یافته بود، ولی هر دو جریان، هنوز در چارچوب آن حزب همکاری می کردند؛ شیوه ی برخورد ناهمتای دو جریان به انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و پس از آن، چگونگی رویکردشان به نخستین جنگ جهانی برافروخته شده از سوی گروهبندی های امپریالیستی، زمینه ی جدایی سیاسی همیشگی هر دو جریان در کالبد دو ساختار حزبی جداگانه فراهم نمود.

با آنچه فشرده و شاید نارسا گفته شد، امیدوارم همسانی نام «سوسیال دمکرات» که لنین در جای جای نوشتار خود از آن یاد نموده با جریان ها و حزب های «سوسیال دمکرات» کنونی جهان که نمونه های ایرانی آن نیز با نام هایی گاه دگرگونه، همان راه و روش رِفُرمیستی، فرصت جویانه و ضدکارگری را دنبال می کنند، سردرگمی و برداشت نابجای خواننده را در پی نداشته باشد. 

برگرفته از پی نوشتِ یادداشت «آغاز انقلاب در روسیه»، و. ای. لنین، ژنو، ۲۵ (۱۲) ژانویه  ۱۹۰۵ ترسایی؛ درج شده در پیوند زیر:
https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/09/blog-post_3.html

پارسی نویسی:

بجای واژه ی از ریشه عربی «وظیفه»، واژه ی زیبا و بسیار کهن «کاریا» از ریشه ی «سانسکریت» را پیشنهاد می کنم که بگمانم در پارسی بخوبی جا می افتد و واژه ی «کار» در پارسی نیز از همان ریشه است.

بجای «کاملا» می توان در برخی موردها «سراپا» بکار برد.

بجای «مودب» می توان در بسیاری موردها «آزرمگین» بکار برد.

بجای «عملا» می توان در برخی موردها «در کردار» بکار برد.

بجای «مصالحه» می توان از «آشتی جویی» سود جست.

بجای «صرف نظر کردن» می توان «چشم پوشیدن» بکار برد.

واژه ی از ریشه عربی «تمهید» به آرش «آمایش» است. در این نوشته، کاربرد واژه ی «ترفند» را سزاوارتر  یافتم.

بجای «مصاحبه» می توان «گفت و شنود» بکار برد.

واژه ی «محتاط» به آرش «باپروا» یا «پروادار» است؛ ولی بجای آن در بیش تر موردها «دوراندیش» نیز می توان بکار برد. بجای «با احتیاط» می توان «باپروا» و بجای «بی احتیاط» می توان «بی پروا» بکار برد؛ همچنین، بجای «احتیاط» می توان در بسیاری موردها از «پروا» سود برد.

 بجای «تاثیر» می توان از آمیخته واژه های «کارگر افتادن» و «کارگر شدن» سود جست.

(به یا در چیزی) «منحصر نمودن» همانا به آرش (در چیزی) «گنجاندن» است.

بجای «تکامل دادن» یا «تکامل بخشیدن» می توان از واژه ی پارسی «فرگرداندن» سود برد؛ «فرگشت»، «فرگردانی» به آرش «تکامل» و «فرگشتن» به ارش «تکامل یافتن» است.

بجای «محدود» می توان «تنگ» یا «بسته» یا «تنگ و بسته» بکار برد (درجایی از نوشته، آن را به مانش «تنگ نگر» آورده ام).

«عقل سلیم» به آرش «خِرَد بی گزند یا درست» یا همانا «خِردمندی» است که من این یک را در نوشته بکار برده ام.

بجای واژه ی از ریشه عربی «توجه» می توان «روی آوری» یا گاهی «رویکرد» بکار برد

بجای واژه ی «عمده» در بسیاری موردها می توان از واژه ی «کلان» سود جست؛ به عنوان نمونه می توان بجای «عمده توجه» یا «توجه عمده» نوشت: «رویکرد کلان» یا «کلان رویکرد»

بجای «علنی» می توان «آشکار» بکار برد.

«معطوف نمودن» به آرش «پیچانیدن»، «کژ کردن» یا «بازگردندان (مهار چهارپا) به سویی دیگر» است. آن را در بسیاری موردها می توان به آرش «به کانون درآوردن» (focus) نیز بکار برد. در اینجا آن را به این آرش «به کانون ... برگرداندن» آورده ام.

بجای «صرف نمودن» می توان در بسیاری موردها از «بکار بردن» سود جست.

بجای «جدی» (در برابر «شوخی») می توان «از روی راستی» بکار برد.

بجای «تنظیم نمودن» می توان با اندک چشم پوشی «سامان دادن» بکار برد.

بجای «حُسن نظر» می توان «خوش بینی» بکار برد.

بجای «ترجیح دادن» می توان «برتر شمردن» بکار برد.

بجای «عنصر» می توان در بسیاری موردها «آخشیج» بکار برد.

بجای واژه ی «مهم»، بسته به آرش جمله، می توان از واژه های «سزاواز»، «شایان» و «برجسته» سود جُست.

بجای «احکام اکید» می توان «دستورهای استوار» یا «استوار دستورها» نوشت.

بجای واژه ی «شریعت» می توان از واژه ی کهن و زیبای پارسی: «وخشورپند» سود جست.

بجای «علمی» و «غیرعلمی» می توان به ترتیب از «دانشورانه» و «نادانشورانه» سود جست.

بجای «سرایت کردن» می توان «راه یافتن» نوشت.

بجای «شرکت کردن» یا «شرکت ورزیدن» در کاری می توان از «همدست شدن در کاری» سود جست

بجای «استفاده» می توان «بهره برداری»، «بهره وری»، «بهره مندی» و «سود» بکار برد.

بجای «طرز» می توان از «شیوه» سود جست.

بجای «مفهوم» می توان «مانش» بکار برد.

بجای «برعکس» می توان در بسیاری موردها «واژگون آن» بکار برد

بجای «حدود» می توان از «دامنه» سود جست.

بجای «مضمون» می توان «درونمایه» بکار برد.

بجای «فعلی» می توان «کنونی» بکار برد.

بجای «فعالیت» می توان «کنش» بکار برد.

بجای «عصر» می توان «دوران» بکار برد.

بجای «قیام» می توان «جنبش» بکار برد.

بجای «مسلحانه» می توان «آراسته به جنگ ابزار» بکار برد.

بجای «تشکیل»، بسته به آرش آن در جمله، می توان از واژه های «سازمان»، «سازماندهی» و «سازمان یابی» سود جست

بجای واژه ی «کامل» می توان در برخی موردها از «همه سویه» سود جست.

بجای «واقعی» می توان «راستین» بکار برد.

بجای «اهمیت» می توان در بسیاری موردها از «سزاواری» یا «شایستگی» سود جست.

بجای «درجه» می توان در بسیاری موردها «پایه» بکار برد.

بجای «منصرف نمودن» می توان «بازداشتن» یا «به چشم پوشی واداشتن» بکار برد.

بجای «تعاون» می توان «همیاری» بکار برد.

بجای «صندوق» می توان با اندک چشم پوشی، «خاشکدان» بکار برد.

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!