«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ شهریور ۹, پنجشنبه

پیروز باد کردستان!


ما کارگر نیستیم که حقوق شان را بالا بکشید ...

شایان درنگ کارگران و زحمتکشان ایران!


الهی ور بپری، ننه جان!


برو آنجا که عرب نی انداخت! ـ بازانتشار

زبانزد بالا بیش تر هنگام برآشفتن بکار رفته و کم و بیش معنایی چون «برو گم شو» یا «برو هرگز برنگردی» دارد.

ریشه ی این زبانزد به نیزه اندازان شبه جزیره ی عربستان برمی گردد:
«کسانی که به شرایط جغرافیایی شبه جزیره عربستان آشنایی دارند، بهتر می دانند که در سده های پیشین در آنجا ساعت و شمارش نجومی دقیقی نبوده است. مردم با هم داد و ستدهایی داشته اند که سررسید آن ها به عنوان نمونه هنگام فروشدن خورشید در فلان روز بوده یا عبادت ها و سنت هایی که پیش یا پس از فروشدن خورشید انجام می شده است. تشخیص این زمان در آن بیابان هموار همواره با دشواری روبرو و گاه با بگومگو و ستیزه فراوان همراه بوده است. برای تشخیص دقیق تر هنگام فروشدن خورشید در افق، کسانی کارشان این بوده است که نیزه را تا آنجا که زور در بازو داشته اند به هوا پرتاب می نموده اند. اگر نیزه به نور آفتاب برخورد می کرد، آن هنگام را هنوز بخشی از روز، وگرنه بخشی از شب به شمار می آوردند. از آنجا که این نیزه پرانی (نی اندازی) در کرانه یا دور از آبادی ها انجام می یافت، زبانزد «برو آنجا که عرب نی انداخت!» کنایه از جایی بی آب و آبادی است.»*

چند سالی است که مردم ایران به سنگ شدگان (متحجّرین) و واماندگان حاکمیت جمهوری اسلامی که به نابودی همه ی هست و نیست و فرهنگ خلق های ایران کمر بسته و برای بسیاری چیزها سنجه هایی جز آداب و حقوق تازیان بیابانگرد آن شبه جزیره در هزار و چهارصد سال پیش، چون شتر و مانند آن نمی شناسند، راه را نموده است:
آنجا که عرب نی انداخت!

آفتاب شان فروکاسته و از لب بام هم گذشته است؛ ولی نیزه هایشان هنوز در بلندای آسمان برق کوچکی می زند. اندکی بیش تر نمانده و امام ساختگی نیز به یاریشان نخواهد شتافت!

هنگام درو آنچه کاشته اند، فرا رسیده است.

ب. الف. بزرگمهر سوم اَمرداد ماه ۱۳۹۰

http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/07/blog-post_8214.html

* برگرفته از نوشته ای به نام «ضرب المثل ها» از گردآورنده ای گمنام که آن را ویراسته ام. ب. الف. بزرگمهر

آنچه در جنگ های چلیپایی به آن دست نیافتند ...


چو زندان بشکستید ...


۱۳۹۶ شهریور ۷, سه‌شنبه

نه! ما کانادا نمی خواهیم برویم ...


گردن خم نمودن در برابر شمشیر از نیام برکشیده ی امپریالیست ها به آرش مرگ است!

اوضاع سیاسی در بسیاری منطقه های جهان از چندی پیش به این سو آشکارا و با شتابی روزافزون ناگوارتر شده است. همزمان با نابسامانی اوضاع اقتصادی ـ اجتماعی که سر تا پای سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی و بویژه کشورهای مادر (متروپل ها) آن را دربرگرفته، فرمانروایان جهان سرمایه و دولت های عروسک خیمه شب بازی شان در «جهان باختر»، سازمان تجاوزگر «آتلانتیک شمالی» («ناتو») را که هم اکنون نیز بسی بیش از آنچه در نخستین پیمان نامه ی آن دستینه شده بود به سوی خاور و جنوب اروپا گسترش یافته، باز هم بیش تر گسترش می دهند و همراه با آن به زورگویی، شانتاژ و تهدیدهای نظامی فزاینده ی همه ی کشورهای جهان و بویژه روسیه ی برجای مانده از اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی دست می یازند.

نمودهای روشن کنار گذاشته شدن صورتک "دمکراسی" که با آن نخست و بیش از همه، مردم کشورهای اروپای باختری و امریکای شمالی و در پیِ آن مردم سایر کشورها را فریفته بودند، در بیست و جند سال گذشته با لگدمال شدن حق حاکمیت کشورهای گوناگون و نیز حقوق اجتماعی و سیاسی گروه های هرچه دامن گستری از مردم در سرزمین های خودِ این کشورها را بویژه در رویدادهای سوریه و اوکرایین با برآمد آشکار «فاشیسم» و گونه های آمیخته با پندارها و شعارهای مذهبی آن گواه بوده ایم. اگر در یک جا، اهریمن سرمایه، توان هنوز برجای مانده ی هسته ای و نظامی در تکه پاره های نخستین کشور زحمتکشان جهان را نشانه گرفته و در پی هژمونی سیاسی بر همه ی جهان است، در جای دیگر، دست درازی و به جنگ آوردن ذخیره های سرشار نفت و گاز در منطقه ای گسترده و بگونه ای عمده مسلمان نشین و وامانده از هر سو، آماج نزدیک و در دسترس آن است.

آنچه جلوی چشمان شگفت زده ی بسیاری از ما روی داده و می دهد، برخلاف پندار و شیوه ی نگرش کوته بینانه، نادانشورانه و ضد تاریخی گروه های نه چندان کوچکی از روشنفکران و پژوهشگران چالش های اجتماعی در کشورهای گوناگون که برخی از آن ها دانسته و آگاهانه به بزرگنمایی نیروی امپریالیست ها و یا نبود دورنمای روشن سوسیالیستی دست یازیده و به یاوه هایی چون «بهار عربی، خزان شد!» دامن می زنند و دیگرانی از دیدگاه بسته ی طبقاتی و اجتماعی خود با آن همراه و همساز می شوند، چنین پدیده ای که نمودهای آن را چه در سطح جهانی و چه در سطح های منطقه ای و کشوری گواهیم، تنها و تنها نشاندهنده ی تند و تیز شدن درگیری و نبرد طبقاتی میان سازندگان تاریخ: نیروهای کار و زحمت و لایه های اجتماعی نزدیک به آن از یکسو با همه ی نیروهای اجتماعی میرنده از دیدگاه تاریخی: سرمایه داری و دیگر همبودهای کهنه ی اجتماعی، واپسگرایان، انگل ها و شکمبارگان بیکاری است که «فرشته ی مرگ»*، داس مرگبار خویش را اندکی کم تر از دو سده بر فراز سرشان افراشته است. گردن خم نمودن در برابر شمشیر از نیام برکشیده ی امپریالیست ها به آرش مرگ است!

ب. الف. بزرگمهر   نوشته شده به تاریخ  ۱۶ ژوئن ۲۰۱۴

* «فرشته ی مرگ» یا «جانشکَر» (شکار کننده ی جان) و یا «جانگیر» همانا «عزراییل» عبرانی است. در ایران باستان، واژه ی «مرداد» به آرش مرگ، مرگبار یا مرگ آور نیز بجای «فرشته ی مرگ» بکار می رفته که آن را بیش از سایر واژه های همتراز می پسندم.    ب. الف. بزرگمهر


آیا آماده اید گامی به پیش بردارید؟! ـ بازانتشار

سه شنبه شب بود؛ شب چهارشنبه سوری. داشتم به آتش آن می اندیشیدم و «زردی من از تو، سرخی تو از من» ... و همزمان اینترنت را "ورق می زدم" که چشمم به خبر احضار و زیرفشار نهادن هیلا صدیقی، این سروده سرای نوپا و خوب ایرانی بوسیله ی وزارت اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی افتاد؛ خبری کوتاه در گاهنامه ای چپ نما که به آن چندان اعتماد ندارم. آتش و چهارشنبه سوری و ... از سرم دود شد و به آسمان رفت. بجای آن، اندیشه ای مانند خوره به جانم افتاد:
«نکند او را نیز بشکنند ... رژیم پلید شاه و دستگاه دوزخی ساواکش غلامحسین ساعدی را همینگونه شکاند ... مگر هر جامعه چندبار می تواند چنین فرزندانی بزاید ... خس به صد سال طوفان ننالد، گل ز يك تندباد است بيمار* ... نکند این گل نورس ایران را پرپر کنند ...» 

برای آگاهی بیشتر بازهم اینترنت را ورق می زنم و با «گوگل» جستجو می کنم. خبر درست به نظر می رسد. در یکی از تارنگاشت ها، نوشته شده:
«این شاعر جوان که در انتخابات سال ۸۸ از جمله طرفداران میرحسین موسوی بود از آذرماه امسال به وزارت اطلاعات احضار شده بود و روزانه ده تا ۱۱ ساعت مورد بازجویی قرار می گرفت. در عین حال همزمان پرونده ای از او در سازمان اطلاعات سپاه نیز تشکیل شده است و ماموران امنیتی با حضور در منزل وی، به جست و جوی خانه پرداختند و اطلاعات شخصی او را نیز ضبط کردند ...»

خبر و شیوه ی خبررسانی بیشتر برآشفته ام می کند. با خود می اندیشم:
« ... یا مغز خر خورده اند یا ریگی به کفش شان است که نوشته اند ... در انتخابات سال ۸۸ از جمله طرفداران میرحسین موسوی بود ... چرا باید چنین بنویسند؟» بوزینگان مُقلّد را با دندانهای پیش آمده برای گازگرفتن و چشم های کوچک موذی و بی نور به پندار می آورم که وی را جلوی لامپ های پرنور نشانده اند ... و بوزینه ای نیز در پشتِ سر منتظر اشاره ای است ... اکنون دیگر واژه هاست که بر روح و جانم فشار می آورند و راهی به برون می جویند ... نمی توانم و نمی خواهم چیزی بنویسم. درد سر و گردن مجالی نمی دهد و ناچارم بشکیبم تا اینک که دارم می نویسم.

یاد نوشته ای می افتم که پیش تر آن را به یاری حافظه ام در تارنوشت درج کرده بودم. می یابمش:
«... هنگامی رسید که مانند دوره یورش تیمور لَنگ به نیشابور، آمدند و زدند و بردند و جلوی سینه دیوار گذاشتند. آن آدم اندیشمند به تور او خورده و دیگر اندیشمندان و هنرمندان دگر اندیش، به شیوه های کم و بیش اسرارآمیزی، به دام "سپاهیان تیمور لنگ" گرفتار آمدند و چون به گفته تیمور لنگ به هیچکدام از دانش ها و هنرهای آن ها در قرآن اشاره نشده بود، همگی شان را به ولایت از سوی خداوند، «مـَعدوم الدَهر» تشخیص داده و هر یک را بگونه ای از میان برداشتند.» ** و در پانوشت همان نوشتار:
«پادشاه خونریز تاتار که پس از چنگیز خان، بار دیگر بسیاری از شهرهای بزرگ ایران را به خاک و خون کشید. وی که اسلام آورده بود، بسیاری از این خونریزی ها را به نام اسلام خواهی به انجام رساند.

پس از آنکه سپاهیان خونریز تیمور، شهر تسلیم شده را که کوچکترین مقاومتی از خود نشان نداده بود، به آتش کشیدند و خون مردم بیگناه را ریختند، تیمور دستور داد که کسانی را که از کشتار و ویرانی جان سالم به در برده بودند، در میدان بزرگ شهر گرد آورند. انبوه جمعیت ماتم زده و خانه و کاشانه برباد رفته در آنجا گرد آمدند. تیمور سوار بر اسب، دستور داد همه شاعران، هنرمندان، پیشه وران و کارورزان رشته های گوناگون آن دوره، از انبوه جمعیت جدا شده، به پیش گام نهند. تنی چند، با این پندار که تیمور آنها را به خدمت خواهد گرفت، از انبوه جمعیت جداشده، به پیش گام نهادند. در این هنگام، تیمور با خواندن آیه ای از قرآن و استناد به آن گفت: چون در آغاز آفرینش، نه شاعر، نه هنرمند یا صنعتگر و مانند آن داشته ایم، همه آنها در عالم وجود اضافی هستند و چون پیشتر سوگند خورده بود که خون هیچکدام از بازماندگان را پس از آن خونریزی بزرگ نریزد، دستور داد تا همه آنها را در پای دیوار بلند دژی باستانی گرد آورند و سپس دیوار را به روی آنها خراب نمایند. تیمور لنگ، اینچنین به سوگند خود وفادار ماند ...»***

با خود می اندیشم:
«... کار این رژیم نیز به اینجا کشیده شده ... نخست درختان تنومند و ریشه داری را که به گفته ی لامارتین: هنوز تاجی از گلهای سر سبز بهاری بر سر داشتند، از ریشه درآوردند. در پی آن دانش پژوهان و اندیشمندان میهن مان را تاراندند و گروه گروه آواره ی سرزمین های بیگانه نمودند و اکنون نوبت هنرمندان و اندیشه پردازان است که همه را بشکنند یا به کرنش در برابر بوزینه ی بزرگ عمامه داران وادارند ... راست هم می گویند! در آغاز آفرینش، نه شاعر، نه هنرمند، نه اندیشه ای! تنها آدمی و حوّایی که این یک از دنده آن یکی ساخته شده و شاید به همین خاطر نیز جز زادن هابیل و قابیل وظیفه ای نداشته است ... و درخت سیبی که نباید گرد آن چرخید و به آن اندیشید ... اندیشه؟! چه سخن مفتی! تنها بزرگ بوزینه ای که گاه گداری پند و اندرزهایی از آسمان دارد و دوست و دشمن را نشان می دهد و بوزینگانی که باید از وی تقلید کنند ... جای دوست کجاست؟ اینجا! جای دشمن کجاست؟ آنجا ...»

بازهم به نوشته ی آن تارنگاشت چشم می دوزم و بیشتر برآشفته می شوم:
آیا در نمی یابند که آماج آنها دیگر تنها این نیست که این یک از آن یک طرفداری کرده است؟! خواست های برآورده نشده انقلاب بهمن، ناتوانی شان در برآوردن این خواست ها همراه با سمتگیری ضد ملی و ضد خلقی شان، ناتوانی در برقراری پیوندهای استوار با امپریالیست های اروپایی و امریکایی و گرفتن تضمین های بایسته برای حفظ «بیضه ی اسلام» که در پی آنند، فشار و آگاهی توده های مردم و نیاز به سازماندهی و ساماندهی اقتصادی ـ اجتماعی به شیوه ای دیگر، بوزینگان را نه تنها به سرکوب جسم و جان آدمی که به سرکوب هراندیشه یا هنری نو واداشته است.

بوزینگان تازی سرشت، پا در جای پای عُمر**** گجسته که بسیاری کتاب ها و آثار فرهنگی ایران را به آب های رودخانه ها سپرد و تیمور لنگ نهاده اند. آری! همه ی ما به حکم آن آیه در آن کتاب "آسمانی" در عالم هستی جایی نداریم!

آیا آماده اید گامی به پیش بردارید؟!

ب. الف. بزرگمهر ۲۶ اسپند ماه ۱۳۸۹

http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/03/blog-post_2744.html

* از نیمایوشیج

** «نُخاله»
http://behzadbozorgmehr.blogspot.com/2009/05/blog-post_27.html

*** همانجا

**** در متن نخستین از روی ندانمکاری «عُثمان» نوشته شده بود. هشتم خرداد ماه ۱۳۹۳

نظرها:

ناشناس گفت...

خیلی زیبا بود.

دستت درد نکند.

ولی کسانی که در گوشه امن فرنگ نشسته اند و شهید می طلبند و هیلا را به طرفداری از این و ان منسوب می دارند، نمی فهمند که همین یاوه درست و یا غلط آنها می تواند شرایط بازجوئی از قربانی را وخیم تر سازند و یا قصد به کشتن دادن او را دارند تا بعدا مرثیه سردهند و سینه بزنند؟

ایرانی جماعت هیچ چیز هم نداشته باشد، همین هنر را نمی دانم از کی به ارث برده است.

فیلمی از جنبش 88 دیدم، مبارزی تیر خورده بود و یاران کذائی به جای حمل فوری او به بیمارستان کلی صبر به خرج می داند تا فیلم درست و حسابی از خونریزی او تهیه شود.

ماجرا واقعا دیدنی بود.

۲۶ اسفند ۱۳۸۹ ه‍.ش.، ساعت ۲۱:۱۱


ب. الف. بزرگمهر گفت...

با شما همداستان هستم و اساسا انگیزه این نوشته نیز بیشتر همین بود.

به هر رو امیدوارم توده ی مردم بتوانند هنرمندان و اندیشمندان خود را حفظ کنند. کمی بیندیشیم. آیا دردناک نیست که کسی چون تقی ارانی را که شاید سده ها کسی چون او نیاید با یک آمپول هوا سر به نیست کنند یا فلان هنرمند را چنان خرد کنند که خودش را به دست مرگ تدریجی بسپارد و ...

من به آن یاوه نیز نپرداختم که آنجا نوشته شده بود. آنها درنمی یابند که یک هنرمند اگر اثری خلق می کند، نخست و پیش از هر چیز برای ارضای نیاز درونی خود است و پس از آن است که اندازه تاثیربخشی اجتماعی آن و ... روشن می شود. به هر بسیار سخن نسنجیده زده اند.

۲۶ اسفند ۱۳۸۹ ه‍.ش.، ساعت ۲۳:۰۳

رضا شهابی و سایر زندانیان سیاسی باید آزاد شوند!


نشان دادن گنجایش دفاعی با پرتاب بمب در نزدیکی نقطه مرزی؟!


اینا نمی فهمن ما باید خوراک زنده نوش جان کنیم ...


۱۳۹۶ شهریور ۵, یکشنبه

نخبه پروری بزبان ساده


آیا می بایستی مانند حاج صفی توبه نامه می نوشتم؟


دهان گل و گشاد شما را شیرین تر کردیم که مردم را خوشحال و شنگول نگهدارید ...ـ بازانتشار

«... اجازه ندهید من سفره دل پرخونم را باز کنم، ولی با این وجود با عدد و رقم می‌توانم بگویم که صددرصد اعتبارات صداوسیما پرداخت شده است و میزان بودجه سال ۹۵ این سازمان از سال ۹۴ هم بیشتر شده است ... من صبح‌ها سعی می‌کنم تا برنامه رادیویی پیک بامدادی را گوش کنم، اما گویی این برنامه، پیک منفی است که صبح اول صبح به مردم می‌دهند ... تهیه‌کنندگانی هم هستند که ما به آن‌ها توصیه می‌کنیم، منافع ملی را پیگیری کنند.»

گفته های محمد باقر نوبخت، طوطی دولت زهدان اجاره ای، «ایلنا»، ۱۸ اسپند ماه ۱۳۹۴ 

ناگفته های طوطی دولت زهدان اجاره ای:
ما به بسیاری از مردم، حقوق های هفت هشت ماه عقب مانده شان را پرداخت نکرده ایم؛ ولی دهان گل و گشاد شما را شیرین تر کردیم که مردم را خوشحال و شنگول نگهدارید؛ البته به اندازه و نه آنچنان که خدای نکرده کار دست ما بدهند. منافع ملی در خرید و فروش است؛ هرچه دستمان بیاید می خریم و می فروشیم. کار دیگری هم نیاموخته ایم. خوب! وظیفه ی آن تهیه کنندگان روشن است دیگر! باید برنامه هایی فراهم کنند که خرید و فروش را میان مردم تشویق کند و هرکس هم که نتوانست چیزی بفروشد، گناه را به گردن خودش بیندازد ... برخی از شما شاید یادتان نباشد؛ ما هم از زبان دیگران شنیده ایم. چون آن زمان که جنگ بود، ما در «ینگه دنیا» درس می خواندیم و گاه گداری هم میخ اسلام را اینجا و آنجا می کوبیدیم. یکی از حاج آقاها رحمت الله با آب و تاب می گفت که درست همان وقت که خبر شهید شدن نوجوانی را به خانواده اش در یکی از روستاهای گیلان رسانده بودند و زن و مرد و پیر و جوان، کار در شالیزار را رها کرده، گریه و زاری می کردند، پاسداران به آنجا ریختند و به آن ها توپیدند که فرزند شما الان در بهشت با حوریان محشور و همدم است؛ برای چه گریه و زاری می کنید؟! نمی دانم کدامیک از آن ها بود که خود پیشگام شد و بشکن زنان می خواند و پای می کوبید که:
«ترکش به قلبش خورده، ایشالا مبارکش باد!» ...

حالا شما هم باید همین را سرمشق قرار دهید و برنامه های خوب و خوشحال کننده برای مردم فراهم کنید؛ نه آنکه هر روز زیر پای دولت را خالی کنید و خدای نکرده، قلب مردم را بلرزانید. برای شما تصویر این پسر را به عنوان نمونه آورده ام که ببینید:
خیار و میوه و پیاز باغ خودشان را آورده در کوچه ی روستای خودشان می فروشد. باید به این پسر آفرین گفت که رمز و راز کار خرید و فروش را از همان بچگی فرامی گیرد و تا پایان زندگی بکار می بندد؛ درست مانند همگی ما در کابینه ی دکتر حجت الاسلام روحانی که شبانه روز در حال خرید و فروش چیزی هستیم؛ از دکل و چاه نفت گرفته تا خاک کشاورزی و ... (اندکی مکث همراه با بع بع!) حالا خدای نکرده، استغفرالله یک موقع سهوا تکه ای از سرزمین ایران را هم فروختیم (اندکی مکث) ... پیش می آید دیگر! آدم که کار می کند، اشتباه هم می کند.

ب. الف. بزرگمهر ۱۸ اسپند ماه ۱۳۹۴

http://www.behzadbozorgmehr.com/2016/03/blog-post_31.html 

زیرنویس تصویر از زبان پیرمردی روستایی:
 پسر جان! آن چند تا خیار و میوه و پیاز باغ خودمان را می آوری به خودمان می فروشی؟! عجب پسر خوبی هستی تو! حالا بساطت را از جلوی چشم ما بردار و ببر جای دیگر پهن کن ...

... و بیگمان ناآگاه از آنکه نامحرم، مادر و خواهرش را زیر چادر می گاید


آه که چه اندازه نابکار و دورویی!


آب پاکی روی دست "رهبر" دروغگو! ـ بازانتشار

نامه ی آخوندِ دَبَنگ به کارپرداز خیمه و خرگاه خویش: حسن فریدون روحانی شده درباره ی آنچه وی در هماوندی با چگونگی اجرای توافقنامه ای ننگین، فراقانونی و ضدملی زیر پوشش «توافق هسته ای»، «رعایت و حفظ منافع ملی و مصالح عالیه‌ی کشور»۱ نامیده را کنار نهاده بودم تا در پاسخی پندارآمیز و همراه با خرسندی از سوی «برادر بَرَک حسین اوباما» به وی بگنجانم.

با آنکه مردک چاخان در نامه نوشته بود که توافقنامه «در انتظار اعلام نظر اینجانب است»۲، متن آن بروشنی گواه  همداستانی شرمگینانه و پوشیده ی وی با قراردادی دستپخت و ارمغان خویش است:
آش کشکی به گفته ی خود وی: «به یاد ماندنی و عبرت‌آموز»۳ که بزور هم شده، باید به خورد دامنه ای گسترده و ناهمگون از نیروهای اجتماعی و سیاسی، دربرگیرنده ی دلواپسان نگران سهم خویش، برادران قاچاقچی و رانت خواران ریز و درشت درون و پیرامون رژیم پلید از یکسو و برخی فرماندهان و نیروهای ناخشنود نظامی و از همه مهم تر توده های میلیونی مردم ایران از دیگرسو داده شود:
همجوشی ناهمگون که یکی دیگر از پیامدهای چیرگی کلان بازرگانان سوداگر بر اقتصاد و سیاست ایران در رژیم ایلخانی را به نمایش می نهد!

متن نامه با آنکه دست اندرکاران تارنگاشت آخوندِ دَبَنگِ دروغ پرداز، آن را با تصویری دربردارنده ی عبارت: «تایید مشروط» (تصویر پیوست) آراسته اند، نه تنها کوچک ترین مشروطیتی دربرندارد که درست در راستا و هماهنگ با سیاست «یانکی» ها، دیگر کشورهای امپریالیستی و ریزه خواران روسی و چینی نوشته شده است؛ کشورهایی که هر یک فراخور توش و توان و زور خویش، خواهان سهمی بیش تر از سفره ی پهن شده ی ایران نگونبخت ما هستند؛ بگونه ای که با دگرگونی های تازه در زد و بندهای سیاسی که هنوز به هیچ رو به آرش دگرگونی های چشمگیر در تراز نیروهای جهانی نیست و چنانچه باشد نیز تنها در چارچوب همچشمی آزمندانه میان نیرومندترین کشورهای سرمایه داری است و بس، آن دو واپسین کشور را دیگر ریزه خوار نمی توان نامید.

آخوند نیرنگباز و پرمدعا در زمینه ی کاربرد زبان پارسی که روشن نیست چرا بجای «یکم، دوم، ...»، « اوّلاً، ...، تاسعا» بکار برده از آن میان، نوشته است:
«رابعاً [همانا «چهارم»]: اقدام در مورد نوسازی کارخانه‌ی اراک با حفظ هویّت سنگین آن، تنها در صورتی آغاز خواهد شد که قرارداد قطعی و مطمئن درباره‌ی طرح جایگزین و تضمین کافی برای اجرای آن منعقد شده باشد.

خامساً [همانا «پنجم»]:  معامله‌ی اورانیوم غنی شده ی موجود در برابر کیک زرد با دولت خارجی در صورتی آغاز خواهد شد که قرارداد مطمئن دراین‌‌باره همراه با تضمین کافی منعقد شده باشد. معامله و تبادل مزبور، باید بتدریج و در دفعات متعدّد باشد.»۴ 

خوب! مگر این ها خواسته های همان کشورها نیست؟ نمایندگان کشورهای امپریالیستی، بارها و بارها گفته و نوشته اند و حتا یکی دو بار از زبان قَره نوکرشان، «سیّد از خر جسته» به میان آمد که از آمادگی فروش کارخانه ی غنی سازی اورانیوم ـ در چارچوب روشن شده از سوی خودشان! ـ برخوردارند؛ از یکسو هسته ی نیروگاه های ساخته شده ی کنونی را با بُتن پر می کنند و از کار می اندازند و در «آب سنگین» نیز به اندازه ای می شاشند تا بسان مغز این آخوند دَبَنگ عوضی سبک شود و از سوی دیگر، نیروگاه های تازه و بسیاری آت و آشغال های دیگر به ایران خواهند فروخت؛ یک بازی برد ـ برد راستین برای سوداگران و کلان بازرگانان فرمانروا بر میهن مان با سودهایی سرسام آور و دو سویه، هم در خرید و هم در فروش! به گفته ی ترک ها:
«آلله برکت ورسین»! چه می خواهند از این بهتر؟! برای اینکه پر بیراه نگفته باشم، تنها یک مورد آن را یادآور می شوم:
«محسن جلال‌پور، رئیس اتاق بازرگانی ایران، از اعلام آمادگی برای سرمایه‌گذاری ۱۵ میلیارد دلاری سرمایه‌گذاران خارجی در ایران خبر داده و ابراز امیدواری کرد که با اجرایی شدن برجام، فضای اقتصاد ایران برای سرمایه‌گذاری خارجی فراهم شود.»۵ که بیگمان می بایستی می نوشت: «... بیشتر فراهم شود»؛ زیرا سرمایه گذاری خارجی از دوره ی ریاست جمهوری «اُم الفساد والمفسدین»: اکبر نوقی بهرمانی نامور به هاشمی رفسنجانی، فراهم شده بود.

از آن گذشته، کشورهای امپریالیستی و بویژه «یانکی» ها از آمادگی فروش جنگ ابزارهای گوناگون و از آن میان، هسته ای به ایران نیز برخوردارند:
دل تان برای بمب هسته ای لک زده؟ اشکالی ندارد؛ بمب های هسته ای هم به شما می فروشیم! با این شرط که آن ها را همانجا بترکانید که ما می خواهیم و دستور خواهیم داد. گرچه با شرمندگی از شما و دیگر الاغ های منطقه، پیش از شما یا هر کشور دیگری، آن را به «داعش» خواهیم داد تا ترقّه بازی بزرگ را بیاغازد؛ زیرا آن ها نماینده ی دولتی رسمی و پاسخگو در برابر «جامعه ی جهانی»۶ نیستند و ما نیز کرده ی خویش را هیچگاه بر دوش نخواهیم گرفت! شتر دیدی، ندیدی!  بگذار هرکس، هر چه دلِ تنگش می خواهد بگوید و ما را حتا با واژه هایی چون «آدمخوار» نشانه بگیرد! به جایی برنمی خورد و حتا سوژه ای خنده دار برای شادی و سرخوشی مان خواهد شد ...

درباره ی آنچه آخوند نابکار، «معامله‌ی اورانیوم غنی شده ی موجود در برابر کیک زرد» می نامد نیز به جز مغلطه ی نهفته در آن، سرتاپا دروغ بافی است۷؛ «کیک زرد» همانا «اورانیوم پرچگال» یا «اورانیوم غنی شده» است. داد و ستد، چه به گونه ی پایاپای آن در گذشته ای دور و چه در داد و ستد کالایی با میانجیگری پول، همواره میان چیزهایی گوناگون انجام پذیرفته و می پذیرد. هیچ آدمی که جویی خِرَد در سر داشته باشد، دو چیز یکسان از دیدگاه ارزش فیزیکی (کیفی) را با هم داد و ستد نمی کند؛ پیش از این «عین الله ولایت» گفته بود:
«اکنون ایران هم می تواند اورانیوم غنی شده تولید کند و هم می تواند بفروشد و در قبال آن اورانیوم طبیعی وارد کند. پیش از این نمی توانستیم تولید کنیم، نمی توانستیم بفروشیم و نمی توانستیم وارد کنیم.»۸ و آن سیّد ساختگی پیشین: «سیّد از خر جسته» که دیگر چنین فرنام ریشخندآمیزی را پیش از نام خود بکار نمی برد، چندی پیش با بازی با واژه ها برای پنهان نگاه داشتن آنچه رویداده و می دهد، گفته بود:
«به هیچ وجه بحث انتقال سوخت در کار نبوده و موضوع تبادل آن مطرح است؛ از این‌ رو سوخت ایران به هر جایی که فرستاده شود، در ازای آن ما اورانیوم غنی شدهتحویل می‌گیریم ... بر اساس برجام، ایران برای اولین بار بعد از انقلاب اجازه پیدا کرده است تا طبق مقررات قانونی، اورانیوم طبیعی را در برابر سوخت غنی شده وارد کنیم که این موضوع موجب می‌شود که جمهوری اسلامی از بن‌بست منع واردات کیک زرد و اورانیوم طبیعی خارج شود ... یکی دیگر از راه‌ها این است که ایران به تکنولوژی و فناوری ساخت میله سوخت با استانداردهای بین‌المللی و قابل استفاده در نیروگاه های داخلی دست یابد که بر اساس برجام، کشورهای ”۱+۵“ موظف هستند که به ایران برای ساخت چنین تکنولوژی کمک کنند ...»۹ 

این گفته ها با همه ی نیرنگبازی کودنانه و ریشخندآمیز مردک مزدور «یانکی» ها در کاربرد واژه ها گوشه ای دیگر از ورشکستگی و تن به خواری دادن رژیم تبهکار، خیانت پیشه و ضد ایرانی اسلام پیشگان فرمانروا بر کشورمان و یکی دیگر از بندهای دستینه شده در آن قرارداد ننگین را به نمایش می نهد. به این ترتیب، روشن است که نه تنها «اورانیوم پرچگال» فرآوری شده (بیش از ۹۰ درصد آن!) را از چنگ ایران در می آورند که به کشورمان، سنگ اورانیوم طبیعی برای فرآوری در پایگاه هسته ای می فروشند تا با سرمایه و کار ایرانی، بخشی از چرخه ی فرآوری اورانیوم پرچگال را زیر مهار و بازرسی های باریک بینانه ی خودشان، نگهدارند. نیک که بنگرید، برای آن ها نیز سودی دو سویه است:
فروش اورانیوم طبیعی و دریافت اورانیوم پرچگال نیمه آماده در شرایطی که همه چیز در دست آن ها خواهد بود.

در هماوندی با یکی از گفته های بالا پیش تر نوشته بودم:
«قرار است این بار به عنوان نمونه حتا با دستی ”اورانیوم پرچگال“ (غنی شده) به بازار کشورهای امپریالیستی برده و بیگمان به رقمی ناچیز بفروشند و با دستی دیگر از همان کشورها ”اورانیوم کم چگال“ یا اورانیوم طبیعی بخرند! بسان آن است که در بازار پیش از پیدایش سرمایه داری و هماوندی های پولی در جهان که در آن داد و ستدها پایاپای انجام می گرفت، گاوی چاق و چله به بازار برده و بجای داد و ستد یا کالایی دیگر، گاوی لاغر مردنی خریده به خانه بیاوری. در آن هنگام، سده ها پیش، اگر کسی به چنین کاری دست می یازید، دیوانه اش می خواندند و اگر به پادافره کارش سزایی درخور نمی دید، دستِکم دیگر به بازار فرستاده نمی شد؛ ولی هم اکنون، در رژیم تبهکار جمهوری اسلامی و بزرگ بازرگانان سوداگر و زنهارخواه (خائن) فرمانروا بر هست و نیست ایران و ایرانی، چنین کاری دو بار سود آور است:
هم در فروش و هم در خرید، جیب آن ها پر می شود و خرسند و خوشنود، نمازهای پرآب و تاب تری به درگاه الله می خوانند ...»۱۰

 اکنون، نگاهی دوباره به نوشته ی آخوند دَبَنگ دروغ پرداز در بند «خامساً» بیفکنید! بروشنی پوچ بودن همه ی آن شرط و شروط ها که در بنیاد خود تنها به سود کشورهای امپریالیستی و زیره خواران چینی و روسی آن هاست، نمایان می شود. 

سایر بندهای متن نامه ی آخوند نیرنگباز، بگونه ای عمده دربردرگیرنده ی یاوه گویی های پوچ دیگری چون این یکی است:
«ثامناً[همانا «هشتم»]: توجّه شود که در موارد ابهام سند برجام، ‌تفسیر طرف مقابل مورد قبول نیست و مرجع، متن مذاکرات است.»۱۱که بیش تر کاربرد درونی داشته و تنها شاید گیج و گاگول ها و آشخورهای درون و پیرامون «خیمه و خرگاه نظام» را تنها تا اندازه ای خشنود نماید. درباره ی بند یاد شده در بالا نیز اجرای کار بر بنیاد به گفته ی وی «متن مذاکرات»، بگونه ای باریک و روشن، خواست کشورهای امپریالیستی بوده و هست و از سوی رژیم ورشکسته نیز زیر برنام هایی چون «داوطلبانه» بگونه ای باریک انجام شده و بنابراین، جایی برای نگرانی دروغین و پوچ "رهبر" فرومایه نیست. آنچه تاکنون برای همه ی جهان روشن شده، کوشش گاه جانکاه رژیم اسلام پیشگان در گنجاندن چیزهایی ناروشن و کشدار در متن آن قرارداد بوده که بگمانم و تا آنجا که متن منتشر شده را خوانده ام، کم ترین کامیابی در این باره نداشته اند.

با همه ی آنچه آمد و با آنکه بررسی بند به بند نامه ی آخوند ورشکسته، آماج بنیادین این نوشتار نبوده و نیست به نکته هایی دیگر از آن، کوتاه و گذرا می پردازم:
همه ی خواست رژیم اسلام پیشگان در دو بند نخستین نامه ی مردک سبک مغز («اوّلاً» و «ثانیا») فشرده شده و با بدیده گرفتن متن قرارداد دستینه شده، «اولدورم، دولدورم» های وی درباره ی دادن «تضمین‌های قوی و کافی برای جلوگیری از تخلّف طرفهای مقابل»۱۲، «اعلام کتبی رئیس‌جمهور آمریکا و اتّحادیه‌ی اروپا مبنی بر لغو تحریمها»۱۳ و ... چیزی بیش از افزونه هایی پوچ و خودگولزنکی بیمانند نیست؛ زیرا تاکنون، کمابیش همه ی خط و نشان های وی (خط قرمزهای به زرد و قهوه ای گراییده!)، نه تنها از سوی «شیطان بزرگ» و همدستانش لگدمال شده که دست اندرکاران گفتگوهای نامور به «هسته ای» رژیم و دولت «زهدان اجاره ای» نیز بیش ترِ آن خط و نشان ها را از این گوش شنیده و با صلاحدید خود دَبَنگ بی آبرو از گوش دیگر درکرده اند تا اندکی هم شده، آبروی برباد رفته وی و نظام ضد ایرانی و حتا ضداسلامی اش که کیش و آیین و باورهای ساده دلانه ی توده های مردم ایران را چون ابزاری برای بازی های خورد و برد با «شیطان بزرگ» و همدستانش به یاری گرفته، پاس دارند. چنین یاوه هایی دیگر برای فریب مردم کارساز نیست! افزون بر آنکه، چنان قراردادی مشروط و ناپایدار از آنسو با کنار رفتن دولت کنونی «یانکی» ها حتا چنانچه دولت پسین در آنجا از «حزب دمکرات» بر سرِ کار آید و به عنوان نمونه، کسی چون «هیلاری کلینتون»۱۴ به ریاست جمهوری گماشته شود، می تواند با شتاب رنگی دیگر بخود گیرد؛ به این ترتیب، این خط و نشان ها بیش از پیش، رنگ باخته و پیشاپیش پوچ از آب در می آید؛ بویژه آنکه کوچک ترین پایوری نسبی نیز در کار نیست و در آینده نیز نخواهد بود.

درباره ی آنچه آخوند دروغگو ، «بهانه‌های تکراری و خودساخته‌ی تروریسم و حقوق بشر»۱۵ می نامد که گویا اگر از سوی «هر یک از کشورهای طرف مذاکرات [به میان آید]، نقض برجام محسوب خواهد شد»۱۶ با همه ی بیشرمی نهفته در چشم پوشی بر تبهکاری های بیشمار و روزمره ی رژیم تبهکار از آن میان افزایش سرسام آور به دار آویخته شدن توده های جوان کشور به هر بزه کوچکی برای ترساندن و خانه نشین کردن توده های مردم و نیز پشتیبانی بی دریغ و همه سویه از جریان های با گرایش های پنهان و آشکار تروریستی در منطقه ای بحران خیز، پیش و بیش از هر چیز دیگر، نگرانی های فزاینده ی رژیم سرافکنده و سزاوار سرنگونی را از ناگوارتر شدن اوضاع اقتصادی ـ اجتماعی نابسامان از یکسو و برباد رفتن آرزوها در دستیابی به گونه ای هژمونی زیر پرچم دروغین اسلام در منطقه بازمی تاباند؛ آزمون عراق، افغانستان و لیبی به آن ها با همه ی خریّت شان، نیک آموخته است که بر بنیاد دگرگونی های آینده ی نزدیک و نه چندان دور، «یانکی» ها و همدستان شان، برای خزیدن زیرِ پوست ناخشنودی گسترش یابنده ی توده های مردم، هر آن می توانند ـ و شاید حتا ناچار شوند ـ سیاست های راهبردی دیگری بر بنیاد جُستارها و چالش هایی چون «حقوق آدمی» پی گیرند و ترس آخوند بیشرم در این باره، بی پایه نیست.  

به هر رو، آنچه از زبان آن اسب چهره ی «یانکی» در گزارش زیر بازتاب یافته و آب پاکی روی دست "رهبر" دروغگوست، مرا از نوشتن پاسخی پندارآمیز از سوی «برادر بَرَک حسین اوباما» به برادر بیشرم و نیرنگبازش بی نیاز نمود.

ب. الف. بزرگمهر     سوم آبان ماه ۱۳۹۴

 http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/10/blog-post_459.html 

برجسته نمایی های متن و افزوده های درون [ ]، همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر 

پی نوشت: 
۱ ـ  از متن نامه ی آخوند نیرنگباز در پیوند زیر:
http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=31168 

۲ ـ همانجا 

۳ ـ مردک نیرنگباز در نامه ی یادشده با بیشرمی بیمانندی از آن میان نوشته است:
«این مجموعه‌ی پر حجم کار و تلاش و فکر در مساله‌ای که گمان میرود از جمله‌ی مسائل به یاد ماندنی و عبرت‌آموز جمهوری اسلامی باشد، در خور تقدیر و مایه‌ی خرسندی است. به همین دلیل با اطمینان میتوان گفت که پاداش الهی برای این نقش آفرینی‌های مسئولانه، مشتمل بر نصرت و رحمت و هدایت ذات حضرت حق خواهد بود، ان‌شاءالله» (برجسته نمایی ها از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر) 

۴ ـ از متن نامه ی آخوند نیرنگباز در پیوند زیر:
http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=31168 

۵ ـ « اعلام آمادگی ۱۵میلیارد دلار سرمایه گذاری خارجی در ایران»، «تارنگاشت اقتصاد»، یکم آبان ماه ۱۳۹۴ 

۶ ـ «جامعه ی جهانی» از دیدگاه کشورهای امپریالیستی! 

۷ ـ پیشنهاد می کنم از سوی نیروهای پیشرو اجتماعی جهان، نشانی به نام «نشان درجه یک دروغ پردازی» یا چیزی در همین مایه، ساخته شده و سالیانه به دروغگوترین، نیرنگبازترین و قالتاق ترین سیاستمداری که توانسته باشد سرِ شمار بیش تری آدم را شیره بمالد، بگونه ای نمادین پیشکش شود؛ چنین نشانی را می توان حتا به نام دروغ پرداز بزرگ آلمان نازی: «گوبلز» ساخت و پرداخت. همینجا، این مردک پفیوز آسمانی ریسمانی را نیز به عنوان نخستین نامزد دریافت چنین نشانی، پیشنهاد می کنم.

آخوندی که به خاطر دروغ های شاخدارش بویژه در چند سال کنونی، براسیت سزاوار دریافت چنان نشانی خواهد بود؛ نیرنگبازی که با همه ی پته های روی آب ریخته اش، همچنان از اخلاق و فرهنگ نیز دم می زند! 

۸ ـ علی اکبر صالحی، ششم اَمرداد ماه ۱۳۹۴ در نشستی با «کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس» 

۹ ـ «ظریف: انتقال سوخت به روسیه و قزاقستان نداریم/رفع منع واردات کیک زرد و اورانیوم»، ۲۷ شهریور ماه ۱۳۹۴
http://www.khabaronline.ir/detail/458567 

۱۰ ـ «بازی برد ـ برد سوداگران اینچنین است: ستاندن گاوی لاغر مردنی در برابر گاوی چاق و چله!»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۳ امرداد ماه ۱۳۹۴
http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/08/blog-post_11.html 

۱۱ ـ از متن نامه ی آخوند نیرنگباز در پیوند زیر:
http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=31168 

۱۲ و ۱۳ ـ همانجا 

۱۴ ـ نه به عنوان شخص وی یا دیگری که هر کدام عروسک خیمه شب بازی خداوندان کلان سرمایه دار «یانکی» بیش نیستند که به عنوان نماینده ی شاخه ای جنگ افروزتر یا پیامد دگرگونی در نقشه های راهبردی امپریالیست های «یانکی» در آینده!  

۱۵ ـ «ثانیاً در سراسر دوره‌ی هشت‌ساله، وضع هرگونه تحریم در هر سطح و به هر بهانه‌ای (از جمله بهانه‌های تکراری و خودساخته‌ی تروریسم و حقوق بشر) توسّط هر یک از کشورهای طرف مذاکرات، نقض برجام محسوب خواهد شد ...»، از متن نامه ی آخوند نیرنگباز در پیوند زیر:
http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=31168 

۱۶ ـ همانجا

***

واکنش کری به نامه ی خامنه‌ای درباره برجام 
جان کری در اظهاراتی در وزارت انرژی آمریکا گفت:
ما سه روز پیش، گواه روز تصویب («برجام») بودیم؛ زیرا روند نود روزه بازبینی کنگره به پایان رسید و رسماً به اجرا درمی‌آید. شما همانگونه که امروز گواه بودید، «نشانه ی خدا»[رهبر پوشالی] رسماً این توافق را که پیش تر ً آن را نپذیرفته بود، پذیرفت. 

وزیر امور خارجی آمریکا گفت:
«اکنون براستی آغاز گسترده‌ترین تنظیم دوباره در یک برنامه هسته‌ای است که در تاریخ هسته‌ای انجام می‌شود.»

وی گفت:
قرار است کم و بیش ۱۲ هزار سانتریفیوژ برچیده و ذخیره شود و ۹۸ درصد از ذخایر اورانیوم پرچگال به بیرون از ایران جابجا شود و قرار است قلب راکتور آب سنگین اراک از میان برود و این دستاورد سترگی است. بر این پایه، بازسازی انجام خواهد شد و ساخت و ساز برای بازسازی، بدون تأیید آمریکا و چین انجام نخواهد شد. ما با چین در زمینه ی بازاسازی همکاری خواهیم کرد؛ بنابراین، این توافق، درونمایه ی بسیار گسترده‌ای دارد. 

کری گفت:
ما روشی را برای پایان دادن به روند بازرسی‌ها طراحی کردیم. یکی از دشواری ها همواره این بود که ما هرگز نمی‌توانستیم پاسخ «بنگاه جهانی انرژی اتمی» را بدست آوریم و نمی‌توانستیم بازرسی انجام دهیم.
ما گفتیم:
«نمی‌خواهیم این روند پی گرفته شود و می‌خواهیم که این روند، زمان پایان داشته باشد و شما اگر به ما دسترسی‌ که می‌خواهیم ندهید با بیم بازگشت همه ی تحریم‌ها روبرویید.» همانگونه که می‌دانید در کنگره، جنجال بزرگی درباره ی شمار روزهایی که این کوشش ممکن است به پایان برسد، برپا شد. 

وزیر امور خارجی آمریکا افزود:
آنچه مهم است این است که زمان پایان و سررسید هستی نداشت؛ ولی امروز ما تاریخ سررسید داریم و بیشینه زمان برای سررسید، ۲۴ روز است. ممکن است آنها در ۲۴ ساعت دسترسی بدهند؛ ولی این بستگی به این دارد که آنها چگونه می‌خواهند از بازگشت تحریم‌ها جلوگیری و  (از توافق) پیروی کنند. به باور من، آنها پیروی می‌کنند؛ زیرا کشوری که می‌خواهد دوسوم سانتریفیوژهای خود را از میان ببرد، اورانیوم پرچگال خود را جابجا کند و پژوهش ها و گسترش سانتریفیوژهای پیشرفته خود را خنثی کند و کارهای بسیار دیگری انجام دهد در حقیقت بر آن است که پیروی کند. پایوری آن در کردار روشن می‌شود. پوشیده نیست که این چالش، بسیار جنجال برانگیز است؛ ولی من امیدوارم همه دربرگیرنده ی کسانی که با این توافق همداستان و دیگرانی که با آن ناهمداستان اند، اکنون کنار یکدیگر قرار گیرند تا از اجرای همه سویه و  راستی آزمایی پذیر آن پشتیبانی کنند، این چالشِ مرگ و زندگی است. 

وی گفت:
به باور من، آمریکا، منطقه، متحدان و دوستان ما در منطقه در پی این توافق، امن‌تر خواهند بود. بخش بنیادین این است که ایران نمی‌تواند جنگ ابزارهای هسته‌ای داشته باشد و اگر ما بگونه ای درخور راستی آزمایی کنیم و هوشیار باشیم می‌توانیم این اطمینان را بدهیم. این بدان آرش نیست که آنها به ‌سوی گریز هسته‌ای نخواهند رفت؛ ولی به ارش آن است که اگر این کار را انجام دهند به باور ما خواهیم دانست؛ زیرا تراز ردیابی بی‌پیشینه ای از آن میان ۲۵ سال ردیابی بر همه ی فرآوری اورانیوم آنها خواهیم داشت. ۲۰ سال از راه نمایشگرها بر فرآوری سانتریفیوژ آنها بازرسی خواهیم کرد. ۱۵ سال محدودیت بر اندازه ی ذخیره های آنها نهاده شده است که این ذخیره ها باید به اندازه ی ۳۰۰ کیلوگرم در تراز چگالی ۳/۶۷ درصد برجای بماندهمه اینها راستی آزمایی پذیر است. 

«خبرگزاری تسنیم»   ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۴ 

این گزارش از سوی اینجانب، ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی شده است. برجسته نمایی های متن و افزوده های درون [ ]، همه جا از آنِ من است. برنام آن را نیز اندکی دستکاری نموده ام.     ب. الف. بزرگمهر

۱۳۹۶ شهریور ۴, شنبه

آخه من به دونالد قول دادم ...


من دیگه چشمم آب نمی خوره ...


برای همین است که برخی کون شان را با شاخ گاو درنمی اندازند ... ـ بازانتشار

گاوه عجب نشانه ای رفته! برای همین است که برخی کون شان را با شاخ گاو درنمی اندازند و ترجیح می دهند سوار خر بشوند؛ تفاوتی هم نمی کند که پالانش چه رنگی باشد:
سبز، بنفش و حتا سیاه!

مهم آن است که به هر رو سوارِ خر باشند؛ دور و برشان از گاوهایی اینچنین خبری نباشد و کامروایی کنند: صبح کم الله والعافیه!

در جامعه ی اروپایی، به این گروه از آدم ها که از دیدگاه طبقاتی درست بسان کشور خودمان، لایه های میانگین به بالای اجتماع را دربر می گیرند، «هپی ویو پیپل» («Happy View People») می گویند. می توانیم برای آن هم فشرده ای از سه حرف نخست درست کنیم:
هوپ!

ب. الف. بزرگمهر هشتم تیر ماه ۱۳۹۲

بله! این پسر به اندازه ای باهوش است که ...

هم کردها، هم افغان ها و هم برخی ملت ها و خلق های دیگر بزرگ پهنه ی (فلات) آریانا به همان اندازه ایرانی هستند که باشندگان کشور کنونی ایران، خود را ایرانی بشمار می آورند!

سرلشکر محمدحسین باقری، رییس ستاد کل نیروهای مسلح ایران، پس از دیدار روز ۲۵ امرداد ماه گذشته با رجب طیب اردوغان، گفته بود که آنکارا و تهران دیدگاه مشترکی درباره ی همه پرسی استقلال کردستان عراق دارند (رسانه ها)

از زبان رجب طیّب:
بله! این پسر به اندازه ای باهوش است که سخن ما را بسیار زود دریافت. دیدگاه های ما درباره ی همه پرسی کردها به اندازه ای به هم نزدیک است که حتا نیاز به گرفتن عکس در زیر دو پرچم نیافتیم؛ همین پرچم ترکیه برای همه مان بس است! گرچه، کمابیش همه شان به اندازه ی این پسر باهوش اند؛ پول ها و سپرده های شان را به بانک های ما می سپارند؛ پای زنان شان را برای دوره های کارآموزی به اینجا باز کرده اند و بسیاری چیزهای ناگفته ی دیگر، دیدگاه های ما را به هم نزدیک نموده است؛ گرچه، باریک تر بگویم: آن ها را به ما نزدیک تر کرده است. اکنون هم قرار گذاشتیم، مانند دوره ی آن پادشاه قاجار که با اشاره ی انگلیس «یک قشون کوه پیکر با تمام لوازم و مهمات آن از طرف کارگزاران اعلیحضرت قدرقدرت شاهنشاهی ایران به افغانستان [فرستاد تا] آن مملکت را خراب و ویران نماید»۱، هر زمان که ما اشاره کردیم، نیروهای قَدَر قدرت و سرداران ولایت به یاری برادران سرباز ترک خود بشتابند تا این مردمان زبان نفهم کوه نشین را سر جای شان بنشانیم.۲ 

ب. الف. بزرگمهر    چهارم شهریور ماه ۱۳۹۶

پی نوشت:

۱ ـ همینکه خطر حمله ناپلئون به هندوستان علنی شد، انگلیسی ها با دادن رشوه و خدعه و نیرنگ در سال های ١٢١۵ ـ ١٢٢٤ ـ ١٢٢۷ ق. (١٨٠٠ ـ ١٨٠٩ ـ ١٨١٢ م.) چند معاهده با دولت ایران منعقد کردند. رجال نادان و پول پرست و خیانتکار دربار قاجار در این معاهدات متعهد شدند که ... هر عهد و شرطی را که با هر یک از دولت های فرنگ بسته اند باطل و ساقط سازند و لشکر سایر طوایف فرنگستان را از حدود متعلقه به خاک ایران راه عبور به طرف هندوستان و به سمت بنادر هند ندهند (معاهده ١٢٣٤ میان ایران و انگلیس) و نیز از طرف دیگر، دولت ایران قبول کرد هرگاه پادشاه افغانستان تصمیم بگیرد که به هندوستان حمله نماید، چون سکنه هند رعایای اعلیحضرت پادشاه انگلستان می باشند، یک قشون کوه پیکر با تمام لوازم و مهمات آن از طرف کارگزاران اعلیحضرت قدرقدرت شاهنشاهی ایران به افغانستان مامور خواهد شد که آن مملکت را خراب و ویران نماید و تمام جدیت و کوشش را بکار خواهند برد که این ملت بالکل مضمحل شده و پریشان گردد.“ («فراموشخانه و فراماسونری در ایران»، جلد نخست، پیشگفتار، اسماعیل رایین، انتشارات امیرکبیر، تهران، ١٣۵۷)

برگرفته از نوشتار «پیشرفت آنها، پسرفت ما»، ب. الف. بزرگمهر   ششم اسپند ماه ۱۳۹۱

۲ ـ ناگفته پیداست که کردها و کردستان به همان اندازه، پاره تن ما ایرانیانِ سرزمین کنونی ایران هستند که افغان ها یا دستکم بخش سترگی از کشور کنونی افغانستان، پاره تن ما بوده و همچنان هستند. لشکرکشی های تبهکارانه و بس نابخردانه به خلق های پاره تن مان در افغانستان و جاهای دیگری از سرزمین ایران آن هنگام و نیز گرجستان و برخی سرزمین های دیگر قفقاز و حتا سرزمین های کانونی ایران کنونی از سوی دولت های ترک تبار قاجاری ریشه گرفته از آسیای میانی، آنچنان زخم های ژرف بر روح و روان آن خلق ها برجای نهاد که نشانه های تلخ و ناگوار آن برای همیشه بر جای ماند. هم اکنون نیز گویی تاریخ در دوری گردابی و نه آنچنانکه باید و شاید: مارپیچی بالارونده، پی گرفته می شود که بیم چنان تبهکاری ها و نابخردی های بزرگ از سوی رژیم دزدان اسلام پیشه که بویی از فرهنگ ایران نبرده و خود را پاره ای از پهنه ی تناور آریانا نمی دانند، می رود. با آنکه نه این رژیم چنگ انداخته بر سرزمین ایران و نه رژیم ترک تبار قاجار، هر کدام بگونه ای کم تر هماوندی و همبستگی خونی و تباری با خلق های همریشه ی آریایی داشته و دارند، دانسته و آگاهانه واژه ی «نابخردی» را در کنار واژه ی «تبهکاری» بکار برده ام؛ زیرا در فرجام کار، چه آن هنگام و چه هم اکنون، تنها آن ها نبوده و نیستند که بار پاسخگویی به تاریخ را بر دوش داشته باشند؛ باریک تر بگویم: این بار تاریخی، بیش از چنان رژیم هایی که می آیند و می روند، بر دوش ما ایرانیان بوده، هست و در آینده نیز خواهد بود. نکته ی برجسته ی دیگری نیز که بگمانم آن را باید آویزه ی گوش نمود و خود را به فراموشی نسپرد، چنین است:

هم کردها، هم افغان ها و هم برخی ملت ها و خلق های دیگر بزرگ پهنه ی (فلات) آریانا به همان اندازه ایرانی هستند که باشندگان کشور کنونی ایران، خود را ایرانی بشمار می آورند!

اگر جای تو بودم و چنان ریش پدرسوختگی درازی هم داشتم ...


بیخود نیست خوب بلبل زبانی می کنید


۱۳۹۶ شهریور ۳, جمعه

خدایا! به حق پنج تن ...


بهانه جویی برای شیردوشی بیش تر و تراشیدن گَزَک هایی برای آینده

همان کاری که تی ـ رکس۱ بر دوش نگرفت تا چون «کالین پاول»، وزیر امور بیرونی دولت «جرج دبلیوسی بوش» ناچار به دروغگویی شده و آبروی داشته و نداشته اش را از دست بدهد، «بانو کاسه ی داغ تر از آش و رونوشت برابر اصل کاپیتان همایون خان» (نیکی هَپَلی) بر دوش گرفته است. تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها در این باره از آن میان نوشته است:  
«نماینده ایالات متحد [بخوان: «یانکی»ها!] در ”سازمان ملت ها“ که بتازگی برای دیدار با بلندپایگان ”بنگاه جهانی انرژی اتمی“ به وین سفر کرده، می‌گوید دولت او می‌خواهد بداند، آیا این نهاد برنامه‌ای برای راستی‌آزمایی کنش ها و تعهدات اتمی ایران، از راه بازدید از کانون های نظامی این کشور دارد یا نه.»۲

لات بی سر و پای «یانکی»۳ با همه ی نادانی اش در زمینه سیاسی، در شناخت آدم ها و بکارگیری بجای شان از غریزه ی رویهمرفته خوبی برخوردار است و می توان بخوبی گمانه زد که چیزی در این مایه با خود اندیشیده است:
این زنک هندی تبار، برای این کار بهتر از همه است؛ هم نیازمند خودی نشان دادن و کاری شایان برای ماست و هم می تواند، هر جور شده، بهانه ای بیابد تا خواهر مادر آن آخوندِ چُسی و دم و دستگاه اش را بیش تر بگاییم و شیر بیش تری ازشان بدوشیم. این ها پول توی دست و بال شان بسیار است و نمی دانند درآمدهای نفت و گازشان را چگونه خرج کنند ...

... و بی هیچ گمان و گفتگو، چنین اندیشه ی تبهکارانه ای که تاکنون گام های نخستین و نه چندان کامیابانه ی خود به پیش را نیز برداشته، چندان بیمایه و بی زمینه نیست. امپریالیست های «یانکی» تا پایان دوره ی گماشته ی پیشین خود: «برادر بَرَک حسین اوباما»، دُمِ گاو را گرفتند؛ بر دوشش سوار شدند و تا اندازه ای شاخ هایش را به مهار خویش درآوردند. اکنون، نوبتِ شکاندن شاخ گاو و شیردوشی بیش تر آن است که تاکنون، بیش از خودشان، امپریالیست های اروپایی و ریزه خواران روسی و چینی و ترک از آن بهره مند شده اند. گزینه ی دیگری نیز در کار است: رهسپار نمودن گاو به کشتارگاه و تکه تکه نمودن آن که به فرجام رساندن این یکی با آنکه از چشم انداز رویهمرفته دلگرم کننده ای برای شان برخوردار است، بستگی به تراز نیروهای درونی و جهانی و چگونگی پیشرفت کار دارد و تا هنگامی که می توان شیرِ بیش تر از گاو دوشید، کاری رویهمرفته نابخردانه، دستِکم در دوره ای کوتاه خواهد بود؛ گرچه، هَستیِ گاوی به این گُندگی در فرجام کار، چندان خوشایند نیست و باید از هم اکنون، گَزَک۴ های درخور برای آن، در هر زمینه ای فراهم نمود و دَمِ دست داشت. کنش و واکنش های خودِ گاو نیز چنانکه تاکنون بارها دیده و آزموده شده، چنین گَزَک هایی را فراهم می کند. نمونه هایی شایان درنگ از چنین واکنش هایی، گفته های رییس زنهارخواه و خودنمای ”سازمان انرژی اتمی ایران“: رونوشت برابر اصل «عین الله» در فیلم های دنباله دار «صمد آقا» و پیش از وی، رییس دولت «زهدان اجاره ای» است که خواه ناخواه، آگاهانه یا از سر ناآگاهی در راستای سیاست «یانکی» ها بر زبان آمده و در کردار، آب به آسیاب خداوندان شان در آن سوی اقیانوس می ریزد:
«علی اکبر صالحی، رییس سازمان انرژی اتمی ایران در توصیف آمادگی کشورش برای بازگشت به شرایط پیش از توافق اتمی با شش قدرت جهانی (برجام)، گفته است که اگر اراده کنیم، حداکثر تا ۵ روز می توانیم غنی‌سازی ۲۰ درصدی را در فردو آغاز کنیم. او گفته اگر آمریکا برجام را به هم بزند، ایران با اقداماتش ”آنها را غافلگیر خواهد کرد“.
...
آقای صالحی درباره برگرداندن راکتور اراک آب سنگین به وضعیت پیش از توافق هم گفت ”در برخی لوله‌های این راکتور که بیرون از راکتور است به قطر چند سانت و به طول مثلا دو سه متر سیمان ریخته شد... سر و ته لوله‌های کنونی را برمی‌داریم و لوله‌های جدید می‌گذاریم این چند ماه بیشتر طول نمی‌کشد ...»۵

«... یقین بدانند ایران در مدت زمانی کوتاه نه در مقیاس هفته و ماه، بلکه در مقیاس ساعت و روز به شرایط بسیار پیشرفته‌تر از زمان شروع مذاکرات باز خواهد گشت.»۶

اینکه گفته های این دو زنهارخواه تن به نوکری امپریالیست ها داده تا چه اندازه واقعیت دارد یا واژگون آن، همراه با گزافه گویی است، در اینجا از کم ترین برجستگی برخوردار است؛ برجستگی چشم آزار آن، فراهم نمودن گَزَک و چیزی دندانگیر برای امپریالیست های یانکی و نماینده شان: «بانو کاسه ی داغ تر از آش و رونوشت برابر اصل کاپیتان همایون خان» است تا زمینه هایی درخور برای پیشبرد بهانه جویی های شان یافته و راه این دو و بازوی بورژوا لیبرال رژیم برای نیرو گرفتن بیش تر را هموار نمایند.

ب. الف. بزرگمهر   سوم شهریور ماه ۱۳۹۶

پی نوشت:

۱ ـ رکس تیلرسون

۲ ـ برگرفته از گزارش «هیلی: پرسش آمریکا از آژانس در مورد بازدید از مراکز نظامی ایران»، تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» یکم شهریور ماه ۱۳۹۶ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر)

۳ ـ دونالد ترامپ

۴ ـ واژه ی گَزَک را در اینجا بویژه به آرش چوب چنگک دار که از آن میان، برای آویزان نمودن جامه از آن سود برده می شود، آورده ام. این واژه به آرش یادشده از زبان مازنی ریشه گرفته که بگمان من، ریشه دارترین آرش این واژه است.

۵ ـ برگرفته از گزارش «هشدار ایران: غنی‌سازی ۲۰ درصدی در فردو را پنج روزه راه می‌اندازیم»، رسانه ی مزدور امپریالیست های انگلیسی: «بی بی سی»  ۳۱ امرداد ماه ۱۳۹۶

۶ ـ گفته های همراه با نعل وارونه ی آخوند پفیوز امنیتی: حسن فریدون روحانی شده، برگرفته از گزارش «ایران؛ از پایبندی تا تهدید به خروج از برجام»، «ایسنا»  ۲۵ امرداد ماه ۱۳۹۶

زیرنویس تصویر:
«اگر آن‌ها (ایران) هیچ‌چیز برای پنهان کردن ندارند، چرا چنین چیزهایی را می‌گویند؟ چرا به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اجازه بازدید نمی‌دهند؟» («رادیو فردا»، یکم شهریور ماه ۱۳۹۶)

ما باید بتوانیم زیر ردای رهبرشان را هم راستی آزمایی کنیم. می گویند در زیر آن کنش و واکنش های بسیاری انجام می گیرد.

از زبان «بانو کاسه ی داغ تر از آش و رونوشت برابر اصل کاپیتان همایون خان»:  ب. الف. بزرگمهر   سوم شهریور ماه ۱۳۹۶


برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!