«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۲ تیر ۷, چهارشنبه

به هیچ چیز بدگمان نشوید! شهر در امن و امان است

به هیچ چیز بدگمان نشوید! شهر در امن و امان است؛۱ دشمن که همانا توده های مردم به خاک و خون کشیده شده ی ایرانند، باری دیگر سرکوب شده، جنبش زنان همکار اهریمن که لعنت الله تازی بر یک یک آن ها باد به کنج خانه رانده شده و کَاَنَّهُ پرشمارتر از پیش بیکار شدند و از همه برجسته تر، کار پیوند با «شیطان بزرگ» و شغال های ریز و درشت اروپای باختری اش از همان هنگام که فروش نفت ایران بگونه ای جهشی بالا رفت و «خرموش وزیر پیشکارِ نفت» به ۵۵ قرارداد نان و آبدارِ میلیاردها دلاری با از ما بهترانی که بردن نام شان سزاوار نبود به اشاره ای بسنده نمود،۲ پیشرفت های شایان درنگی داشت و دست خرموش ها برای سرکوب گسترده تر دشمن را  باز هم بیش تر بازتر نمود. آن ها پایکوبان و الله را سپاس گویان، باری دیگر با دم های درازشان گردو شکستن آغازیدند و با پریدن از ستونی به ستون دیگر، فرجی گشاده تر از هر زمان یافتند۳ که تخم و ترکه شان را بی هیچ گزندی از دشمن پاس دارند. حاجی، بازار رواج است رواج!۴ 

ناگفته نگذارم که هیچکدام از رژیم های سرسپرده و وابسته به امپریالیست ها با نام پوششی «جامعه جهانی» در پیرامون ایران به اندازه ی رژیم خرموش های اسلام پیشه ی چنگ انداخته به میهن مان، تبهکار و زنهارخوار به ملت خود نبوده و نیستند.

ب. الف. بزرگمهر   هفتم تیر ماه ۱۴۰۲

پی نوشت:

۱ ـ پس از بی‌نتیجه ماندنِ تلاش «کمیته پنج‌جانبه» برای حل مشکل انتخاب رئیس جمهور لبنان، «پاریس» از «ریاض» خواسته، نظر به اهمیت نقش ایران، «تهران» به این کمیته بپیوندد؛ از همین رو، ایران هفته آتی در نشست این کمیته حاضر خواهد شد.

«روزنامه البناء» لبنان در شماره امروز (چهارشنبه) از درخواست فرانسه از عربستان درباره پیوستن ایران به «کمیته پنج‌جانبه لبنان» خبر داد و نوشت، طبق این درخواست، قرار است ایران به این کمیته اضافه شود و طبعاً در آن زمان، کمیته، شش‌جانبه خواهد شد.

گزیده ای کوتاه برگرفته از گزارشی در «چوب دو سر گُه»   هفتم تیر ماه ۱۴۰۲ (دانسته از ویرایش و پارسی نویسی درخور آن خودداری ورزیده ام. ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ علی اوجی، وزیر نفت ایران در اظهاراتی مدعی شد، از آغاز به‌کار دولت ابراهیم رئیسی، این کشور بیش از ۵۵ قرارداد و تفاهم‌نامه به ارزش شانزده و نیم میلیارد دلار امضا کرده اما جزئیات این قراردادها و اسامی شرکت‌ها را منتشر نخواهد کرد.

اوجی، چهارشنبه ۶ آوریل اعلام کرد، این قراردها با «شرکت‌های داخلی و خارجی» و برای توسعه میدان‌های نفتی و گازی مشترک و نیز جمع‌آوری گازهای مشعل امضا شده است. او دلیل عدم انتشار اسامی این شرکت‌ها را «شرایط تحریمی» خواند و گفت، برای رهایی از انتقادات مدیران دولت پیشین حاضر به انتشار جزئیات این قراردادها نیست. به گفته وزیر نفت ایران، بر اساس این قراردادهای جدید، «هلدینگ‌های بزرگ» با سرمایه‌گذاری بر میدان‌های نفتی و گازی، سود خود را از محل تولید نفت و میعانات گازی دریافت خواهند کرد. به گفته اوجی، بخش دیگری از تأمین مالی این پروژه‌ها، توسط کنسریسیوم‌های بانکی و به صورت ارائه تسهیلات انجام می‌گیرد. او در بخش دیگری از اظهارات خود با انتقاد از عملکرد دولت پیشین ایران مدعی شد، قراردادهای امضا شده در دولت رئیسی، چندبرابر قراردادهای امضا شده با شرکت توتال برای توسعه فاز ۱۱ پارس جنوبی در دولت پیشین بود.

برگرفته از «روزنامه ای تازی» به تاریخ ششم آوریل ۲۰۲۲ ترسایی (بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر)

۳ ـ از زبانزد «از این ستون به آن ستون فرج است» با مانشی تا اندازه ای دگردیسیده

۴ ـ حاجی، بازار  رواج   است  رواج

كو خریدار؟ حراج است حراج !

 می فروشم  همه ی  ایران  را

عرض و ناموس مسلمانان را

 رشت و قزوین و قم و كاشان را

بخرید این وطن ارزان را !

یزد و خوانسار حراج است حراج

کو خریدار؟ حراج است حراج

زنده یاد اشرف الدین حسینی گیلانی (نسیم شمال)

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/09/blog-post_2058.html

رقص ایرانی ـ بازپخشش

زنده یاد سیاوش کسرایی

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/09/blog-post_63.html

https://youtu.be/OZlBCWQNkH8

 


مِسكین آخوند چون مُرد، مُرد! ـ بازپخشش

جَحی بر بازاری رسید و گرسنه بود. مردمی پُر ریش و پشم بدید که بر سر و سینه کوفتندی و «نَمر نَمیر» گفتندی.

حال پرسید.

گفتند:
شیخ نَمیرمان مُرد.

گفت:
شكرانه بدهید تا من آن مُرده را زنده سازم.

مردم به یکباره خاموشی گُزیدند و تُنبان آن چند تن که به بهانه ی نَمر نَمیر از دیوار تازیان بالا رفتندی، پایین کشیده، هر یک را کتکی سزاوار بزدند؛ سپس جَحی را با حلویجات و اشربه (ساندیس)، خدمت بجای آوردند؛ چون تا خِرخِره بخورد و بنوشید، گفت:
این مُرده، چكاره بود؟

گفتند: آخوند.

انگشت در دندان گرفت و گفت:
آه، دریغ! هركس دیگری كه بودی در حال زنده شایستی كرد؛ اما مسكین آخوند چون مُرد، مُرد!*

ب. الف. بزرگمهر    ۱۸ دی ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/01/blog-post_54.html

با الهام از یکی از داستان های جاودانه عُبید زاکانی و بازآفرینی درخور متن آن.

* گرچه جحی، در دل با خود بگفتندی:
اگر زنده بود، خودم خفه اش کردمی تا مردم آسوده تر زیَند!

پی نوشت:

این نکته را نیز یادآور می شوم که داستان بالا را برای ریشخند رژیم تبهکار و ناتوان از گره گشایی دشواری های مردم ایران که برای فرار از بار پاسخگویی، هر بار بحرانی تازه و بی هیچ هماوندی با نیازها و خواست های توده های مردم و نیز منافع ملی ایران می آفریند، ساخته ام؛ وگرنه، به دار آویختن آن شیخ پرخاشگر و بسیاری دیگر از تبهکاری های رژیم مزدور خاندان سعودی در عربستان که همچشمی برای رژیم اسلام پیشگان فرمانروا بر کشورمان است را به نوبه ی خویش محکوم می کنم.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۸ دی ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/01/blog-post_54.html

۱۴۰۲ تیر ۶, سه‌شنبه

چگونه در زمانی کوتاه کشور را به این روز نشاندی؟ ـ بازپخشش

از امیرکبیر پرسیدند:
در این مدت زمان کم، چطور مملکت را از دزدان پاک کردی؟

گفت:
من خود دزدی نمی کردم و نمی گذاشتم زیردستم دزدی کند. او هم که می دید من نمی گذارم دزدی کند، نمی گذاشت زیردستش دزدی کند و تا آخر همینطور ...

اگر من دزدی می کردم تا آخر دزدی می کردند و کشور می شد دزدخانه؛ همه هم دنبال دزد می گشتیم و چون همه مان دزد بودیم، هیچ دزدی را هم محکوم نمی کردیم ...

از «گوگل پلاس»

بر بنیاد نوشته ی بالا گفتگویی پندارآمیز با «آقا بیشعور نظام» سر و سامان دادم و از وی پرسیدم:
چگونه در زمانی کوتاه کشور را به این روز نشاندی؟

فرمود:
اصل ۴۴ قانون اساسی که هنوز موی دماغِ گشودن چارتاق دروازه های اقتصادی کشور بروی کارآفرینان جهان و ایران بود ـ گرچه برادر از دست رفته مان: «استوانه نظام»، پیش تر آن را تا اندازه ای گشوده بود ـ را پاره کردیم و آن را از نو نوشتیم. به آن آقائه، کارپرداز آن هنگام مان که سپس موی دماغ مان شد نیز فرمودیم تا سازمان برنامه و بودجه را لوله کند و از سر راه بردارد. پس از آن، دیگر همه چیز آسان شد. به هر کارآفرینی که پیشگام شد، خوشامد گفتیم و یادآور شدیم که ما به ریز و شپش کارها کاری نداریم؛ هر کار می کنید، بکنید؛ ولی دور از چشم مردم بکنید! این را هم افزودیم که نماز و روزه و طاعات و عبادات و خمس و زکات را فراموش نکنند و بدانند که الله در توبه را باز گذاشته است. دیگر بیش از این چیزی نمی توانستیم بگوییم. بحمدلله جاده کوبیده شده و همه چیز روشن بود. اگر من این کارها را نمی کردم، این همه کارآفرین و مدیر، یکی از دیگری پاکدست تر و خوشدست تر، چگونه پرورده می شد؟

ب. الف. بزرگمهر    ۱۲ اردی بهشت ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/05/blog-post_97.html

 

هنوز نمی داند چه کسی وی را از مرگی جانگداز در چاه فاضلاب رهانید ... ـ بازپخشش

افتادنا ...

در حال سقوط؛ در حال افتادن:
«سر میز، پایه ی صندلی محمود در رفت. افتادنا، سفره را کشید؛ کاسه ی آش برگشت، ریخت و سر و صورت بچه را سوزاند.»
از این ترکیب که از افزودن «آ» بر مصدر فراهم می شود و بسیار زیبا و در حقیقت، جای آن در زبان پارسی کم است و می تواند تعمیم یابد، تنها چند مورد انگشت شمار دیگر در تداول تهرانی ها دیده می شود؛ از آن میان:
آمدنا (در حالِ آمدن)؛ برگشتنا (در موقع و در حالِ بازگشت) و رفتنا (در حال رفتن).

برگرفته از «کتاب کوچه»، حرف الف، دفتر دوم، زنده یاد احمد شاملو، چاپ دوم، تابستان ۱۹۹۵ (با اندک ویرایش اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

برای آنکه به نوبه ی خود سهمی در سپارش آن زنده یاد ادا کرده باشم: داستان کوتاه زیر را نوشتم که در آن از آمیخته واژه های «زنا» (از زدن)، «افتادنا» (از افتادن)، «گفتنا» و «گویانا» (از گفتن) نیز سود برده شده است. امیدوارم مورد پسند قرار گیرد؛ گرچه می دانم که برخی را بیش از پیش به خونِ خود تشنه خواهم نمود!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۲

***

هنوز نمی داند چه کسی وی را از مرگی جانگداز در فاضلاب رهانید ...

این داستان مربوط به دورترهاست؛ آن هنگام که «آقا» هنوز ناچار بود با روضه خوانی بر سر گور این و آن، پولی اندک بستاند و زندگی ساده و خداپسندانه ی خود را با نانی بخور و نمیر در خانه ای کوچک و کهنه سر و سامان دهد. مستراح این خانه وضعیت چندان خوبی نداشت و به جز بوی بد همیشگی که کم و بیش فضای خانه را می انباشت و روح ملکوتی «آقا» را هنگام نماز و نیایش به درگاه پروردگار می آزرد، لگنی فراخ نیز داشت که میان آن شکسته بود و گرچه ژرفای تیره ی چاه که از بختِ بد مستقیما در زیر لگن چاهک آن ساخته شده بود، دیده نمی شد، ولی نگاه به دیواره ی گشاد و ترک برداشته ی آن هول و هراس به دل «آقا» می افکند. دشواری کار، بیش تر از آنجا بود که «آقا» حتا نمی توانست ذکری بگوید تا کمی آرامش یافته به سرنگونی در آن چاه تیره نیندیشد. او که به دوستان خود سپارش کرده بود تا از بردن نام الله و پیامبر و ائمه اطهار و هرگونه ذکری در مستراح خودداری کنند، چگونه می توانست واعظ غیر متعظ باشد؟!

به هر رو، روزی آن چیزی که نمی بایستی رخ می داد، رخ داد و با شکسته شدن لگنِ چاهک، «آقا» که تازه به مستراح تشریف فرما شده بود، چنگ زنا به دیواره ی آن چاه تیره و الله الله گفتنا به درون «فاضل ـ آب» سرنگون شد؛ بخت با وی یار بود که اهالی محل توانستند وی را که سر و ریش و همه جایش آلوده شده و بوی گند می داد، از درون چاه بیرون بکشند؛ تازه در آن هنگام به یاد آورد که افتادنا، ذکر نیز گفته بود؛ زیر لب استغفرالله گویانا، می اندیشید:
ـ پس چگونه شد که ذکر گفتنا از این گنداب رهایی یافتم؟! آیا الله بود یا ...؟! لا اله الّا الله ...

وی که اکنون پیری سالخورده شده، بویژه هر از گاهی که پیپش را چاق کرده، پُک می زند، یاد آن روز تلخ در اندیشه اش زنده می شود و هنوز نمی داند چه کسی وی را از مرگی جانگداز در فاضلاب رهانید ...

ب. الف. بزرگمهر ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/10/blog-post_21.html

۱۴۰۲ تیر ۵, دوشنبه

خدایا، بدین شُکرانه ...! ـ بازپخشش

رازی و گیلانی و قزوینی با هم به حج رفتند. قزوینی مفلس بود و رازی و گیلانی توانگر بودند. رازی چون دست در حلقه ی كعبه زد، گفت:
خدایا به شكرانه ی آن كه مرا اینجا آوردی، «بنفشه» و «بلیان» را از مال خود آزاد كردم.

گیلانی چون حلقه بگرفت، گفت:
بدین شكرانه، «سنقر» و «مبارك» را آزاد كردم.

قزوینی چون حلقه بگرفت، گفت:
خدایا تو می دانی كه من نه بلیان دارم و نه سنقر و نه بنفشه و نه مبارك؛ بدین شكرانه، مادر فاطمه را از خود به سه طلاق آزاد كردم!

جاودانه عُبید زاکانی


آقای مگوزید بر ما! می دانی که کار از کار گذشته و به تنبان خود ریده ای؟

آقا اجازه! «تبلیغ علیه نظام»* را نمی دانیم کِی و کجا بر زبان رانده ایم؛ ولی یادمان می آید که یک بار از دهان مان در رفت و گفتیم: آقای مگوزید بر ما که آن بالا نشسته ای؛ می دانی که کار از کار گذشته و به تنبان خود ریده ای؟

آیا این «تبلیغ علیه نظام» است؟! آیا بهتر نبود که به تنبان خودشان نگاهی بیفکنند؟ استغفرلله، زبانم لال، چگونه می شود با چنان تنبانی آلوده به درگاه باریتعالی شرفیاب شد؟   

از زبان آموزگار دادباخته در بیدادگاه «نظامِ خرموش پرور دزدان اسلام پیشه»:  ب. الف. بزرگمهر   پنجم تیر ماه ۱۴۰۲

* «انجمن صنفی معلمان فارس» به آگاهی رساند:
«رای بدوی پرونده ی سوم غلامرضا غلامی کندازی در شعبه یک دادگاه انقلاب شیراز به ریاست محمود ساداتی که در تاریخ ٢٨ خردادماه ١۴٠٢ برگزار شده بود، صادر گردید:

ـ پنج سال زندان به جرم عضویت در گروه های مجازی معاند نظام

ـ یک سال زندان به جرم تبلیغ علیه نظام

ـ دو سال تبعید به بیرجند

ـ دو سال ممنوعیت خروج از کشور با ابطال گذرنامه

 ـ دو سال ممنوعیت فعالیت در فضای مجازی»

برگرفته از «تلگرام» سوم تیر ماه ۱۴۰۲ (با اندک ویرایش درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

سخنانی درست؛ ولی همچنان بسته در چارچوب دین اسلام و در نتیجه، ناپیگیر ... ـ بازپخشش

گفته هایی از رهبر جمهوری اسلامی درباره ی یگانگی میان «شیعه» و «سنی» را برگرفته و درج نموده است:
«آن كسى كه نداى تفرقه‌ى بين شيعه و سنى را سر مي دهد و به بهانه‌ى مذهب، مي خواهد وحدت ملى را به هم بزند، چه شيعه باشد و چه سنى، مزدور دشمن است؛ چه بداند، چه نداند! گاهى بعضي ها مزدور دشمنند و خودشان نمي دانند.

افرادی را هم از بین شیعیان می شناسیم که فقط مساله‏شان مساله‏ی نادانی نیست؛ بلکه مأموریت دارند، برای اینکه ایجاد اختلاف کنند؛ ـ به مقدسات اهل سنت اهانت می کند؛ عرض میکنم:
رفتار هر دو گروه حرام شرعی است و خلاف قانونی است.» (از سخنان علی خامنه ای)

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور بویژه در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر

می نویسم:
بیگمان، سخنان درستی است؛ ولی همچنان بسته در چارچوب دین اسلام! و در نتیجه، سخنانی ناپیگیر، هم در چارچوب منطق درونی آن و هم در پهنه ی کردار به آن! بهتر این بود و هست که گفته شود:
آن كسى كه نداى پراکندگی میان دین باوران از یک سو و نیز میان دین باوران با ناباوران به دین و مذهب از سویی دیگر سر مي دهد و به بهانه‌ ى دین باوری یا ناباوری به دین مي خواهد یگانگی ملى را به هم بزند، چه شيعه باشد، چه سنى، چه ارمنی باشد یا یهودی و چه ترک باشد یا پارس یا کرد و ترکمن و بلوچ و لُر، مزدور دشمن است! زیرا آنچه براستی میان آدمیان جدایی می افکند و صف آن ها را از یکدیگر جدا می کند، نه دین باوری یا بی باوری به این یا آن دین که داشتن منافع طبقاتی آشتی ناپذیر با یکدیگر است. به این ترتیب و به عنوان نمونه، همه ی برده داران مسلمان در جمهوری اسلامی موریتانی، همه ی اربابان و فئودال ها و بزرگ مالکان در بسیاری از کشورهای وامانده از دیدگاه اقتصادی ـ اجتماعی و نیز همه ی سرمایه داران بزرگ و کوچک ترسایی و یهودی و مسلمان و بودایی و بی دین که ویژگی همه ی آن ها بهره کشی از نیروی کار و کشیدن تسمه از گرده ی آدمیان دیگر است، در یک صف و همه ی بهره دهان از بردگان کشورها و جاهای بسیار وامانده گرفته تا رعیت ها و کارگران و بخش عمده ی توده ی مزدبگیر که خوشبخت ترین شان، یکماه از حقوق ماهیانه ی خود جلوتر و بدبخت ترین شان یک ماه یا بیش تر از حقوق ماهیانه ی خود وامانده اند، در صفی دیگر قرار می گیرند.

اگر چنین گفته شود، درونمایه منطق گفتار آن «آقا»، چه «نمودار اسلام» («حجت الاسلام») یاشد یا «نشانه ی خدا» («آیت الله») تا بی نهایتِ چشم انداز رویش و پیشرفت اقتصادی ـ اجتماعی جامعه ی آدمی در شرایط کنونی کِش یافته و چارچوب تنگ ملی را نیز خواهد شکافت!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۷ دی ماه ۱۳۹۲


... که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها! ـ بازپخشش

از اینکه با دیدن تصویر آن نوزادِ مشت گره کرده، لبخندی بر لب وی آمده، خرسندم. به سرم زده بود چیزی به بهانه ی آن نوشته، بنویسم. چیزی گزنده بود و از کنار آن گذشتم. امیدوارم، آن لبخند نیرویی باشد برای به پیش رفتن!

یاد آقای ... ، من و شما و بسیاری دیگر باید باشد که بسیاری از قهرمانان تاریخ و از آن میان در کشور خودمان تا واپسین شمع هستی خودشان را نیز آب کردند؛ بی هیچ چشمداشتی برای خود و حتا آینده ی نزدیک. بسیاری از آنان نیک می دانستند که آنچه آنان می خواهند به عمر آن ها و پس از آن ها کفاف نخواهد داد. نمونه ی آن نامه ی کمونیست پیکارجوی بزرگ: حیدر عمو اوغلی به میرزا کوچک خان است؛ آنگاه که وی را از نفوذ کمونیست ها ترسانده بودند:
ـ میرزا من به تو قول می دهم که تا ۵٠ سال دیگر نیز این مملکت کمونیستی نخواهد شد ... (نقل به مضمون)

شوربختانه یا خوشبختانه، راه و چاره دیگری نیز نیست. هر آدمی که در این راه گام برداشته و می دارد، می بایستی همه ی بیم ها و دشواری های راهی را که درپیش گرفته، پیشاپیش سنجیده باشد و چه بسیار اندک هستند چنین آدم هایی. پس از آن هم، تازه از هر شاید هزارنفر، یک نفر راه را تا آنجا می رود که به عنوان نمونه، خسرو روزبه، قهرمان ملی ایران رفت! از هیچ کسی هم چنان انتظاری نیست؛ مهم داشتن نیکی در پندار و کردار با خود و دیگران و گام برداشتن در آن اندازه ای است که گلیمت را بافته ای. نباید پای را از گلیم خود بیرون نهاد؛ ولی می توان گلیم را بافت و بافت و بافت و آن را گسترش داد. آنگاه پایت نیز خودبخود درازتر شده و فراتر می رود!

درباره ی زنده یاد پرویز شهریاری بسیار گفته اند و من بیش تر آن ها را خوانده ام. حافظه ام دیگر آنچنان نیرومند است که همه ی آن ها را به یاد بیاورم؛ ولی یکی از آن گفته ها مانند لامپی همیشه توی سرم روشن است؛ می پندارم یکی از نزدیک ترین همکاران وی در گاهنامه ی «چیستا» و «دانش و مردم»، آن را نوشته بود. آن نوشته را در دسترس ندارم که موبمو از روی آن بنویسم؛ ولی کم و بیش اینگونه است:
در خانه ی آقای شهریاری که محل کار وی نیز بود، دو میزِ کار بود؛ یک میز اصلی برای کارهایی که وی در دستور کار خود داشت و میزی کوچک تر در اتاقی دیگر که وی برای کارهایی کم اهمیت تر از آن بهره می گرفت. هنگامی که از کار روی میز اصلی خسته می شد، پشت آن میز کوچک می نشست و به کارهایی دیگر می پرداخت. این میز کوچک، زنگ تفریح یا استراحت وی بود ...

همواره با خود می اندیشم:
چه انگیزه ی نیرومندی در آدمی به آن سن و سال که با بیماری های گوناگونی نیز دست و پنجه نرم می کرد، شَوَند (سبب) چنین منش و رفتاری بود؟! آیا جز عشق به دانایی، آموختن و آموزاندن آن به مردم، چه خواستاران دانش و چه آن ها که نادان شان نگاه داشته اند، انگیزه ی نیرومندتری سراغ می توان داشت؟! 

... و چه خوش گفت، حافظ:
... که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها!

ب. الف. بزرگمهر    ١۵ دی ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/01/blog-post_3202.html

۱۴۰۲ تیر ۳, شنبه

امروز یک ایران پشت ماست

 


سگ کیه؟ او را درسته می خورم ـ بازپخشش

ـ بانو اِلِنا روبلداروویچ! آیا دارایی خود را باکمک شهردارِ پیشین بدست آورده اید؟

ـ همسرم را می گویید؟ سگِ کیه؟ او را درسته می خورم.

ب. الف. بزرگمهر   ششم آبان ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/10/blog-post_232.html

زیرنویس پَرتور:

«اِلِنا باتورینا»، همسر شهردار پیشین مسکو با پاسداری از دارایی یک میلیارد و دویست میلیون دلاری اش، چون سال گذشته، توانگرترین زن روسیه شناخته شد. (برگرفته از «فوربس»، درج شده در «اسپوتنیک»)



۱۴۰۲ تیر ۱, پنجشنبه

ما با کمال میل بُنشَن را نیز از سفره ی عوام النّاس بی چشم و رو حذف می کنیم

حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه ایران پس از قطر و عمان در چارچوب سفر خود به خلیج فارس که شامل سفر به امارات است وارد کویت می شود.

اسپوتنیک نظر کارشناس مسائل خاورمیانه و کشورهای عرب جناب [گوز]آقا مُصَیّب نعیمی را در مورد اهداف این سفرها و آیا می توان انتظار نتایج تقویت روابط کشورهای حاشیه خلیج فارس و ایران را پرسید .

وی در پاسخ گفت: قطعا پس از روابط همه جانبه ایران و عربستان برنامه ریزی هایی برای سفر و همکاری با کشورهای حاشیه خلیج فارس انجام شده و محور صحبت ها روابط دوجانبه ایران و برخی کشور ها مثل عمان و امارات بوده و ادامه و توسعه پیدا می کند.و به صورت کلی یک کار جمعی در روابط سیاسیی و اقتصادی برای گسترش روابط با کشور های حاشیه خلیج فارس دراین برنامه ها گنجانده شده است. لذا با توجه به علاقه کشور های حوزه خلیج فارس به توسعه روابط و آغازی مرحله ای جدید قطعا این دیدارها کاربردی و مهم خواهد بود. و یکی از مباحث مهم در این گفتگو ها کاهش نفوذ غرب و انتقال بازار اقتصادی این مناطق از غرب به شرق که شاهد هستیم بخش اعظم روابط اقتصادی کشور های حاشیه خلیج فارس به سمت روسیه و به ویژه چین سوق پیدا کرده، به خصوص در حال حاضر درخواست مبادلات توسط شرکت های خصوصی نیز با کشور های حوزه شرق مثل روسیه و چین از تقاضای بالایی برخوردار است.

مسئله مهمی [که] باید اشاره کرد ، بحث حبوبات و فراورده های آنهاست که غرب نه تنها نمی تواند تامیین کننده ای باشد بلکه خود نیازمند این محصولات استراتژیک بوده. با تمام این تفاسیر در حال حاضر ایران یکی از کشور های مهم این گذرگاه لوجستیکی بوده و ایران آمادگی کامل برای همکاری در این زمینه را اعلام کرده. [ما با کمال میل بُنشَن را نیز چون گوشت و فرآورده های شیری از سفره ی عوام النّاس بی چشم و روی ولایت مان حذف می کنیم تا برادران عرب مان از آن ها سیراب شوند. ما نیک می دانیم که عرب تباران که ما خود را پاره تن شان می دانیم، چنانچه گرسنه بمانند به زمین و زمان رحم نمی کنند و حتا آماده اند استغفرلله  خشتک خدا را هم جِر داده و تُنبانش را از پایش بیرون بکشند. برخلاف آن ها عوام النّاس مان در برابر گرسنگی جان سخت اند و حتا اگر لازم باشد، سنگ به شکم صاحب مرده شان می بندند.] ...

برگرفته از «چوب دو سر گُه»   یکم تیر ماه ۱۴۰۲  (بختی برای ویرایش درخور این گزیده گزارش نداشتم. برجسته نمایی ها و افزوده های درون [ ] از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۲ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

ببین هنری! بیا با هم دست بدامن خداوند شویم ...

ببین هنری! من و تو هر دو یک پای مان لب گور است؛ بیا با هم دست بدامن خداوند شویم تا شاید گناهان مان را ببخشد و هر دوی مان را بیامرزد ...

ب. الف. بزرگمهر   ۳۰ خرداد ماه ۱۴۰۲



۱۴۰۲ خرداد ۲۹, دوشنبه

کمی خفقان بگیر، ببینم ...

ـ بانو! ما برای تعامل اینجا آمده ایم و امیدواریم بجاهای باریک ختم بخیر شود ...

ـ بله! می دانم برای چه آمده ای؛ کمی خفقان بگیر، ببینم ...

ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ خرداد ماه ۱۴۰۲

زیرنویس پرتورَ:
«همایش جهانی اختسادی» در «سن پترزبورگ» (روسیه)، برگرفته از «چوب دو سر گُه»   ۲۵ خرداد ماه ۱۴۰۲



روسیه باید خوش باوری را کنار نهاده، رودست نخورد ـ بازپخشش

روسیه نباید به واکنش در برابر یورش هسته ای «یانکی» ها و شغال های همدستِ اروپایی آن که بیگمان با سازماندهی درخور و آمایشی گسترده همراه خواهد بود، بسنده نماید؛ چنین آمایشی از دوره ای دستکم بدرازای ۲۰ سال آغاز شده و در هر گام شتاب بیش تری یافته است. سیاست روسیه باید بر پایه ی کنشی پیشگیرانه استوار باشد؛ وگرنه با شکستی سهمگین روبرو خواهد شد. در چنین جنگ ها با چنان جنگ ابزارهایی، هر سو که بخت کوبش نخست را بیابد، برنده خواهد بود. فرمانروایان روسیه باید هر گونه خوش باوری به کنار آمدن با امپریالیست ها را کنار نهاده، رودست نخورند.*

دلتان را به گزینش های میان روباه و سگ زرد از میان برگزیدگان آن دو حزب پوشالی خوش نکنید. هر دوی آن ها جز اروسک های خیمه شب بازی جلوی پرده برای پوشاندن آنچه پشت پرده انجام می پذیرد و ابزاری برای فریب توده های مردم بیش نیستند.

نیک که بنگرید، خواهید دید که آن ها سیاست های نادرست و ناروای روسیه که بر ملی گرایی روسی بنیاد یافته را بخوبی در سیاست های اهریمنی خود گنجانده و از آن ابزاری برای چیرگی بیش تر بر همچشمان اروپایی خود و به فرمانبرداری بیش تر واداشتن شان از آن میان، کشانده شدن به جنگ سرراست با روسیه ساخته اند. گزینه ای که در آغاز یورش پیشگیرانه ی بجا و بهنگام روسیه، شاید کم تر از ۱⸓ درست می نمود با در پیش گرفتن سیاست های سردرگم این کشور بویژه در زمینه ی سپاهیگری، بسیار افزایش یافته و روسیه را خواه ناخواه در جایگاه همدست یا باریک تر بگویم: مزدور پیشبرد سیاست «یانکی» ها نهاده است؛ این سیاست بس نابخردانه و زیانبار بویژه در بازه ی زمانی درازتر که در آن سوی پیشانی نیز به جنگ و ستیزه های فزاینده بر بنیادِ ملی گرایی تند و تیزتر می انجامد ـ و در این باره سخن تنها بر سر اوکراین نیست ـ را باید کنار نهاد و سیاستی بر بنیاد همبستگی جهانی خلق ها و ملت ها در رویارویی با دشمنان بنیادین توده های مردم جهان یا همانا سرمایه داری امپریالیستی در پیش گرفت؛ این جُستار یا بهتر است بگویم: چالش، در رویارویی کنونی روسیه و اوکراین که بخش همچنان بزرگی از این یک نیز دربرگیرنده ی روسی زبان هایی با پیوندهای دیرینه ی تاریخی با روسیه است، برجستگی بیش تر و پررنگ تری می یابد و نادرست و ناروا بودن پیشبرد سیاست کوته بینانه ی ملی گرایی روسی را بیش از پیش برُخ می کشد؛ سیاستی کوته بینانه که «چشم اسپندیار»ی شایان نشانه گیری، پیشِ روی امپریالیست های «انگلوساکسون» «یانکی» و انگلیسی نهاده است. نمی توان برای زمانی دراز از یکسو سربازان را به میدان جنگ برادرکشی رهسپار نموده به کشتن داد و از سوی دیگر، زد و بندهای نان و آبدار با بورژواها و خرده بورژواهای خودی و ناخودیِ به نان و نوا رسیده پس از فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی»را پی گرفت؛ چنین سیاستی چندان بدرازا نخواهد کشید و شکست آن با پیامدهای بیم برانگیزی، هم برای روسیه و هم برای جهان، همراه خواهد بود.

در پیش گرفتن هر چه زودترِ سیاستی بر بنیاد همبستگی جهانی خلق ها و ملت ها از این خوبیِ شایان درنگ نیز برخوردار است که چینی ها را نیز از پیگیری سیاستی دوپهلو که در پیشنهاد همزیستی آشتی جویانه شان نیز بروشنی بازتابیده، بازخواهد داشت و ناگزیرشان خواهد نمود یا اینورِ پل یا آنور پل را برگزینند. برای آنکه نمونه ای نیز بدست دهم، برای هیچ و پوچ نیست که یکی از آبزیرکاه ترین سیاست بازانِ کارچاق کن امپریالیست ها: «امانوئل مکرون» برای بهتر شمردن دندان چینی ها به آن کشور رهسپار شده است؛ سرشت روباه منشانه ناساز با سرشت همچنان خام خرس منشانه ی روسی که نیروی خود را برُخ این و آن می کشد از نیروی خوبی برای شناخت سوراخ سنبه های اختسادی و سیاسی برخوردار است.

... و هنوز ناگفته های بسیاری نیز هست که ناچارم آن را درز بگیرم و به آینده ای ناروشن وانهم.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۸ فروردین ماه ۱۴۰۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2023/04/blog-post_7.html

* «نه روسیه و نه چین نباید رودست بخورند!»  ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ آذر ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/12/blog-post_27.html 

***

بر پایه نوشته گاهنامه ی «اندیشه نظامی» که از سوی «دیوان پدافند» (وزارت دفاع) روسیه پخش می شود، «ایالات متحد» [بخوان: «یانکی» ها!]  سرگرم گسترش ابزارهایی برای از کار انداختن (خنثی کردن) جنگ ابزار های هسته ای روسیه است ... برای پاسداری رهبری جهانی، «ایالات متحد»، انگاره ی کنش زورکردار (قهرآمیز) پیشگیرانه جایگزین انگاره ی بازدارندگی در «ایالات متحد»  و دیگر کشورهای ناتو شده است.

بر بنباد این گزارش، برنامه های درازمدت «واشنگتن» دربرگیرنده ی ساخت سامانه های جنگ ابزارهای آتش راهبردی با کارآیی بالا است که بر پایه ی «یورش شناسایی»، «سامانه های جنگ ابزار های انرژی سمتگیری شده» و سایر سامانه های جنگ ابزارهای پیشرفته کار می کنند.

گزیده ای برگرفته از گزارشی بسیار شلخته در «چوب دو سر گُه» به تاریخ  ۱۸ آبان ماه ۱۴۰۱ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۲ خرداد ۲۸, یکشنبه

در ولایت پنگوئن مُعَظّم ـ بازپخشش

در «ولایت پنگوئنِ مُعَظّم»:
«السّلامُ» (مُخلصِ ولایت) «عَلیکُم» (آماده برای خوشخدمتی) «و رحمه الله» (دورقابچین ها و بله قربانگویان جاافتاده) برکاته (نوچه و ریزه خوار ته خط)

ب. الف. بزرگمهر     ۲۱ آبان ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/11/blog-post_98.html



هم از توبره می خوریم؛ هم از کاهدان

بحمدلله ما پس از چهل و اندی سال سردرگمی، برباد دادن سرمایه های ایران و بدتر از همه، کونسو شدن* جای دوست و دشمن را یافتیم. خودم نیز در اینجا «سفیر فوق العاده و تام الاختیار» آقا هستم. می دانید چه معنایی دارد؟ یعنی هم از توبره می خوریم؛ هم از کاهدان. بهتر از این دیگر نمی شود. کم مانده که چون مرغ خانگی تخم هم بگذاریم ...

 

از زبان این «چوخ بختیار نظامِ خرموش پرور دزدان اسلام پیشه»:  ب. الف. بزرگمهر   ۲۸ خرداد ماه ۱۴۰۲

 

* جاودانه عُبید زاکانی

 

زیرنویس پرتور:

«همایش جهانی اختسادی» در «سن پترزبورگ» (روسیه)، برگرفته از «چوب دو سر گُه»   ۱۵ خرداد ماه ۱۴۰۲

زمینه چینی برای کشاندن چین به گفتگو و زد و بندی جداگانه با «یانکی» ها

آماج سخنِ کفتار پابگور «یانکی» ها* زمینه چینی برای کشاندن چین به گفتگو و زد و بندی جداگانه با «یانکی» هاست؛ وی به هیچ رو، هوادار همزیستی آشتی جویانه میان ملت ها و خلق های جهان که چین و «ایالات متحد» را نیز خودبخود دربرمی گیرد، نیست و نمی تواند باشد؛ وی برای بیرون کشیدن «یانکی» ها از مرداب پدید آمده که در آن دست و پا می زنند، می کوشد.

 ب. الف. بزرگمهر   ۲۸ خرداد ماه ۱۴۰۲

* «هنری کیسینجر»، وزیر برونمرزی پیشین «یانکی» ها در گفتگویی رسانه ای که پنجشنبه ی گذشته پخش شد، هشدار داد: اگر «ایالات متحد» [بخوان: «یانکی» ها!] و چین سیاست های کنونی خود را پی گیرند،شاید به رویارویی رزمی کشانده شوند. وی به این پرسش که آیا چین در آینده ی نزدیک برای بازپس گیری تایوان خواهد کوشید از پاسخی رک و پوست کنده خودداری ورزید؛ ولی هشدار داد که «در گذرگاه کنونی هماوندی، می پندارم درگیری رزمی شدنی است.» وی افزود:
«از سوی دیگر، جنگ‌ها یا پیروزی ناپذیر (غیرقابل پیروزی) شده‌اند ... یا تنها با هزینه‌های ناسزاوار شایان پیروزی خواهند بود.» و هشدار داد که هر دو کشور اکنون باید از «بالای پرتگاه» واپس بنشینند (عقب‌نشینی کنند).

وزیر برونمرزی پیشین «یانکی» ها در بخشی دیگر از گفتگو چنین گفت:
«آنها هنوز براستی (واقعاً) درگیر همگویی («دیالوگ») هایی که پیشنهاد کرده ام، نشده اند؛ ولی می پندارم به آن سو می پویند (حرکت می کنند).»

گزیده  ای برگرفته از گزارشی در «آرتی» به تاریخ ۱۶ خرداد ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

چگونه "جهان افلاتون"۱ به واقعیت می پیوندد! ـ بازپخشش

 طرح جُستار


از مدت ها پیش همانندی انگاره و الگوی «برنامه ریزی ماده گرا»۲ در برنامه ریزی نرم ابزارهای رایانه ای و الگوهای داده پردازی با انگاره و الگویی که افلاتون از چگونگی آفرینش هستی برپایه مُثُل۳ ها و بخش بندی جهان به «جهان حسی»۴ و «جهان مفهومی»۵ در میان گذاشته بود، نظرم را به خود جلب نموده بود.

الگوی «برنامه ریزی ماده گرا» را در سنجش با الگوهای کهنه برنامه ریزی می توان پیشرفتی بزرگ و جهش وار دانست که می تواند جهان راستین را با الگویی بسیار نزدیک به روندها و رویدادهای جهان پیرامون ما بازآفرینی کند. با این همه، این بازآفرینی به شیوه ای فرا طبیعی (متافیزیکی) و نزدیک به آنچه افلاتون در میان نهاده بود، رُخ می دهد و از دیدگاه دیالکتیک ماتریالیستی، جهانی واژگونه و ناراستین (مجازی) است.

همواره مایل بودم نظرم را درباره این همانندی شگفت انگیز، پیامدها و دورنماهایی که پیشرفت های فن آورانه در این زمینه پیش رو نهاده و نتایج علمی و فلسفی که از آن می توان بدست آورد، در نوشتاری جداگانه در میان گذارم. اکنون که چنین فرصتی پدید آمده، امیدوارم دستکِم طرح پایه ای و گُرده اصلی جُستار را که می تواند گسترش بازهم بیشتری یابد، بخوبی در میان گذاشته باشم.

***

اندکی درباره انگاره و الگوی «برنامه ریزی ماده گرا»

«برنامه ریزی ماده گرا»، ریشه در دهه ۶۰ سده گذشته ترسایی دارد. همراه با افزایش کاربرد و پیچیدگی برنامه های نرم ابزاری، نیاز به شیوه ها و الگوهای تازه تر برنامه ریزی نرم ابزارها که در آن هر بخش کوچک برنامه (module) کاری جداگانه و با قابلیت استفاده دوباره (در برنامه های دیگر) را داشته باشد، بویژه از سال های ۹۰ سده گذشته افزایش چشمگیری یافت. پس از آن، در روندی کم و بیش پرشتاب، انگاره و الگوی «برنامه ریزی ماده گرایانه» آفریده شد. در این الگوی نوین، برخلاف الگوهای کهنه تر برنامه ریزی، بیشترین تمرکز بر روی داده ها نهاده شده اند تا روندها؛ و برنامه ها، برخلاف الگوهای کهنه تر که سیاهه ای از کارکردها را دربرداشتند، از مجموعه هستی های خودکفا (self-contained entities) یا «اُبژه» (object) که هر یک دربرگیرنده همه آگاهی های لازم برای کنش ها و واکنش های درون ساختاری داده ها و نیز کارکردهای ضروری (functions) برای فرآوری داده ها هستند، تشکیل شده اند.

داده ها و کارکردهای همراه آن در چنین بُقچه ای، با یکدیگر مسوولیت فرآوری داده ها (data manipulation) یا به زبانی ساده تر، "رفتار" (behavior) خود را بردوش دارند. ساختار بیشتر برنامه ها برپایه «رده» ها (classes) و «هستی» ها (objects) است که در آن، «هستی»، نمونه ای از یک رده است که خصوصیات آن رده و رده های بالاتر از آن (superclass) را به ارث می برد. گروهی از «هستی» های همانند بوسیله یک رده توصیف می شوند.

در «برنامه ریزی ماده گرا»، هر «هستی» به عنوان شیئی ناوابسته، توانایی دریافت، فرآوری و ارسال پیام به سایر «هستی» ها را داراست و کنش های آن (کم و بیش) وابسته به خود آن است.

فن آوری های برنامه ریزی، در بیشتر سامانه های «برنامه ریزی ماده گرا» دربرگیرنده خصوصیاتی مانند تجرید داده ها (data abstraction)، فرآیند بخش بندی عناصر یک تجرید که ساختار و رفتار آن را سازمان می دهند (encapsulation)، بخش های منطقی تشکیل دهنده یک برنامه که کارکرد جداگانه دارند (modularity)، امکان کاربرد یا پدیداری یک نمونه (type) در نمونه های دیگر یا مشتق شدن نمونه ای از نمونه دیگر (polymorphism) و نیز ارث بری اُبژه ها از رده های بالاتر از خود (inheritance) هستند.

در اینجا بویژه روی این دو خصوصیت اخیر و همانندی های آن با نگرش و انگاره افلاتون در چارچوبی کلی تکیه شده و از بحث فنی بیشتر، دانسته خودداری شده است.

نگاهی گذرا به شیوه نگرش افلاتون به جهان هستی و انگاره وی در این باره

بسیاری درباره «غار افلاتون»٦ و زندانیان به غُل و زنجیر کشیده درون آن چیزی شنیده یا خوانده اند. نمونه «غار افلاتون» به روشنی شیوه نگرش این دانشمند۷ بزرگ یونان باستان به جهان هستی و زیربنای اندیشگی وی را در بنیان نهادن انگاره ای فراطبیعی (متافیزیکی) و تا اندازه ای نزدیک به پندارگرایان ذهنی (Subjective Idealism) به نمایش می گذارد.

افلاتون، با در میان نهادن تمثیل غار و زندانیان رو به دیوار غار نشسته که تنها سایه هایی از حرکت چیزهایی در پشت سر خود، در بیرون غار را بر روی دیوار می بینند و آن را واقعیت می پندارند، شناخت آدم را از جهان پیرامون خود، شناختی حسّی می داند که راه به واقعیتی که وی آن را مطلق می پنداشت، ندارد. وی جهان و شناخت آدم از آن را به دو بخش جداگانه «جهان حسی» و «جهان مفهومی» بخش می کند که در آن «جهان مفهومی» در بالای «جهان حسی» قرار گرفته است.

هرکدام از این دو «جهان»، آگاهی ها و دانش های مشخصی را در بردارد و خود به دو بخش جداگانه بخش می شوند:
در «جهان حسی»، ما با گمانه ها (opinions)٨ سر و کار داریم؛ در حالیکه «جهان مفهومی» آکنده از دانش و آگاهی های مطلق است٩.

«جهان حسی» به دو بخش پایینی «پندار» (Illusion)، دربرگیرنده سایه ها، بازتاب ها، سروده ها و نگاره ها و بخش بالایی «باور» (Belief)، دربرگیرنده هرگونه آگاهی هایی راستین یا بیشتر ناراستین از چیزهای دگرگون شونده، بخش می شوند.

«جهان مفهومی» نیز به دو بخش پایینی خرد انگیزه گرا (برهان و استدلال)، دربرگیرنده دانش هایی مانند ریاضی که گاه برخی بدیهیات و چیزهای پیشاپیش پذیرفته شده یا قیاس های منطقی در آن گنجانده شده و بخش بالایی خرد و هوشمندی بینش گرا (Intelligence)، دربرگیرنده آگاهی ها، درک بسیار خوب دانش ها و دسته بندی های با مطلقیت بالاست.


«جهان حسی»، جهانی است که ما را دربرگرفته است: آنچه می شنویم، می بینیم و می آزماییم؛ جهانی پر از دگرگونی، ناروشنی و نامتعین (uncertainty). در این «جهان» ناکامل و دگرگون شونده، با نمونه های گوناگونی از چیزهایی که از مُثُل های فناناپذیر «جهان مفهومی» مشتق شده اند، سر وکار داریم. در انگاره افلاتون، از آنجا که هر چیزی در «جهان حسی» پدید می آید، دگرگون شده و ازمیان می رود، چنین جهانی راستین نیست و شناخت بیشتر آدم ها از آن نیز، مانند زندانیان درون غار که سایه های چیزها را واقعی می پنداشتند، از درک حسی آن چیزها فراتر نمی رود. از دید وی، شناخت باید سهوناپذیر باشد و ادراک حسی نمی تواند چنین شناختی را دربرگیرد. به انگار وی، «جهان حسی» سایه ای از جهان راستین یا «جهان مفهومی» است که در آن همه چیز بدون دگرگونی، نامیرا و مُطلق (مُثُل) هستند. وی می انگاشت که «جهان مفهومی» را تنها به نیروی اندیشه و خِرَد می توان شناخت و این تنها از عهده فیلسوفان برمی آید.

«جهان مفهومی»، جهانی است راستین دربرگیرنده فرآورده هایی دگرگون ناپذیر دور از دسترس و انگیزش های خرد آدمی که در آن هر چیز مانند مفهوم های مطلق ریاضی بخودی خود برجا هستند. این جهان دربرگیرنده مُثُل های فناناپذیر چیزهای گوناگونی است که برونزد های هریک از آن ها در «جهان حسی» نمودار می شوند.

به عنوان نمونه، مُثُل یا انگاره (idea) یک اسب، جستاری مطلق و مفهومی است که همه اسب ها از نژادها، اندازه ها و رنگ های گوناگون را دربرمی گیرد. این مُثُل، حتا اگر همه اسب های روی زمین ناپدید شوند، هرگز دگرگون یا نابود نمی شود. هر اسب جداگانه در «جهان حسی»، چیزی یا بهتر است گفته شود: «هستی» ای (a physical object) دگرگون شونده از مُثُل یا انگاره جاودانی اسب یا اَسبوارگی (horseness) در «جهان مفهومی» است. هستی یک اسب، تنها هنگامی به واقعیت می پیوندد که با مُثُل یا انگاره جاودانی اسب یا اَسبوارگی نسبت داشته باشد.

همانندی انگاره و الگوی «برنامه ریزی ماده گرا» با انگاره و الگوی افلاتون

در «برنامه ریزی ماده گرا»، یک «رده» (class)، ساختاری از «زبان برنامه ریزی»۱۰ است که از آن به عنوان «الگوی راهنما»۱۱ برای آفرینش «نمونه» های (objects) آن رده سود برده می شود. این الگوهای راهنما، مانند مُثُل های افلاتون، «چند و چون»۱۲ و «رفتار»۱۳ «نمونه» ها را تعیین و توصیف می کنند.

هر هستی (object) از رده ای (class) مشخص، نمونه ای (instance) از آن رده بشمار می آید و هر رده به عنوان مُثُل نمونه های دربرگیرنده خود، درنظر گرفته می شود.

رده ها، الگوهایی (models) از انگاره های (concepts) درون برنامه رایانه ای هستند که بگونه ای بنیادین، رفتار و چندو چون نمونه های دربرگیرنده خود را بوسیله آتریبوت۱۴ ها و روش۱۵ ها پوشش می دهند (encapsulation).

با اینکه زبان های برنامه ریزی از نظر پشتیبانی رده ها و ریخت های وابسته به آنها بسیار گوناگون بوده و الگوهای بکاربرده در آن بسی پیچیده تر از الگوی افلاتونی است، ولی بیشتر آنها رده های گوناگونی از ارث بری (inheritance) رده ها و نیز پوشش ریخت های وابسته به آنها (encapsulation) را پشتیبانی می کنند و درست بر همین پایه است که انگاره افلاتون، دستکم هم اکنون، در جهان مجازی (ناراستین)۱٦ نه تنها به واقعیت می پیوندد که برپایهء آن جهان راستین دربرگیرنده هستی ها، روندها، رابطه ها و فرگشت های آن، درون این جهان بازآفرینی می شوند.

در برخی از زبان های برنامه ریزی ماده گرا، این رده بندی به ترتیب از بالا به پایین «فرارده»۱۷ و «زیررده»۱٨ نامیده می شوند. در نمونه بالا، «اسب مطلق»، «فرارده» همه اسب های نژادهای گوناگون نامبرده است که هر یک از آنها «زیررده» آن به شمار می آیند.

فرارده ها به نوبه خود می توانند زیررده فرارده های دیگر و زیررده ها نیز به نوبه خود فرارده زیررده های دیگر باشند (تکرار جهان افلاتونی)۱٩.

در برخی دیگر از زبان های برنامه ریزی ماده گرا که همانندی بیشتری از نظر مفهومی (و نه الگو) با انگاره افلاتونی نشان می دهند، با بخش بندی زیر روبرو هستیم:


در رده بندی بالا، «هستی» ها مستقیما از فرارده ها که بخوبی با مُثُل های افلاتون سنجش پذیر هستند، آفریده نمی شوند که بواسطه رده ها ساخته و پرداخته شده و همه خصوصیات پایه ای رده و فرارده خود را به ارث می برند.

برخی نتیجه گیری های مشروط و پرسش های تازه

هم اکنون، با پیشرفت های فن آوری در زمینه های گوناگون، افق های تازه ای به روی بشر گشوده شده است. افزون بر این، با هر کشف علمی یا فنی، ده ها و صدها پرسش تازه پدیدار می شوند که پیش از آن نمی توانست به اندیشه آدم درآید. این خصلت دیالکتیکی پیشرفت دانش بشری و نمودار روشن دیگری بر مقدم بودن هستی (عین) بر شعور (ذهن) است. ولی کشفیات و اختراعات آدمی، نه تنها جُستارهای تازه علمی ـ فلسفی را به میان می آورد که گاه ستیزهای کهنه سده های پی در پی میان «انگارگرایی»۲۰ و «ماده گرایی»۲۱ را نیز دامن می زند و ستیزه را از زاویه یا چارچوبی دیگر پی می گیرد.

پیدایش رایانه و در پی آن نرم ابزارها، جهان را از پی دگرگون ساخته و به روند پیشرفت دانش و فن شتابی باورنکردنی بخشیده است. آنچه پیش از آن، هنوز بخشی از عامل ذهنی یا بازتاب های هستی در شعور آدمی به شمار می آمد، اکنون با پیشرفت های دانش و فن آوری بویژه در زمینه آگاهی و داده پردازی، بخشی از روند بیرونی (عینی) بشمار رفته و می رود تا افق های بازهم دورتری را درنوردد. پیدایش «کارگر اندیشه ورز» در دوران کنونی و درآمیختگی آن با «کارگر دست ورز»، تنها بخشی از این روند است.

آیا همه جستار درمیان گذاشته، در چارچوب بازتاب جهان بیرونی (عینی) در جهان درونی (ذهنی) می گنجد؟

آیا فن آوری های نو مانند زبان های برنامه ریزی ماده گرا که بویژه نقش مهمی در زمینه خودکار شدن و کنترل روندها و تولید دارند، نشانه افزایش بیش از پیش نقش عامل ذهنی در جهان واقعی (راستین) نیست؟

آنچه اکنون، در بخش بندی هایی بیشتر برپایه روشمندی های فراطبیعی (متافیزیکی) و کاملا مشروط، «جهان ناراستین» (جهان مجازی) بشمار می آید، فردای روزگار که چندان دور نیز نیست، بخشی عمده ای از جهان راستین (جهان واقعی) را دربرخواهد گرفت. هم اکنون فرآوری های نو در زمینه نرم ابزاری، بویژه برپایه نرم ابزارهای ماده گرا، نقش مهمی در زمینه های گوناگون فن آوری، پژوهش و صنعت بردوش گرفته اند. به یاری این نرم ابزارها، جهان راستین، به شکلی وارونه (الگوی افلاتونی) بازآفرینی و نوسازی می شوند. این بازآفرینی ها و نوآوری ها، تنها در چارچوب «جهان ناراستین» برجای نخواهند ماند و از رایانه ها بیرون خواهند پرید.

براستی مرز «جهان راستین» با آنچه «جهان ناراستین» خوانده می شود، درکجاست؟ آیا این دو جهان کم کم باهم در نمی آمیزند؟ آیا این مرزگذاری ها، تنها نشانه ای از محدودیت افق دانش بشر نیست که هربار با کشفی بزرگ مانند «قانون بقاء ماده و انرژی» یا همپیوندی دیالکتیکی هستی با مکان و زمان برپایه کشف سترگ انیشتین، افق های بازهم دورتر و گسترده تری می یابد؟

گرچه الگو و شیوه نگرش افلاتون به جهان هستی، بیشتر از جنبه فراطبیعی (متافیزیکی) بودن آن شایان بررسی و سنجش با دیگر الگوها و انگاره های فلسفی است، با این همه، از آنجا که وی جهان پیرامون ما را جهانی راستین نمی پنداشت، الگو و شیوه نگرش وی، عنصرهای نیرومند «انگارگرایی ذهنی» را دربردارد. آیا می توان پنداشت که در آینده ای شاید کمی دورتر، «جهانی» کاملا برپایه الگوی افلاتونی آفریده شود؟ اکنون برایم بیشتر روشن است چرا دانشمند نابغه انقلابی: لنین در هنگام خود، مبارزه با «انگارگرایی ذهنی»۲۲ را دشوارتر از مبارزه با «انگارگرایی عینی»۲۳ می دانست.

اکنون پاسخ پرسش خود را که از دوران جوانی با من همراه بوده است، کم و بیش یافته ام و می دانم چرا دیالکتیک، گرچه به شکل وارونه خود۲۴ با انگارگرایی ذهنی هگل (و نه با ماده گرایی) پدیدار شده است. اکنون، بهتر و روشن تر می دانم چرا «ماده گرایی» در شکل های کهنه خود از دوران باستان تا پیش از پیدایش «ماده گرایی دیالکتیک»، توان برابری و یافتن پاسخ مهم ترین پرسش فلسفی همه دوران ها: تقدم ماده بر ذهن یا ذهن بر ماده را نداشته و ندارد.

اکنون، نیک می دانم که چرا بخش جدایی ناپذیر دیالکتیک در سامانه «دیالکتیک ماده گرا»، نقشی به مراتب فراتر و نیرومندتر از بخش دیگر آن: «ماده گرایی» دارد و چرا بهتر است «دیالکتیک ماده گرا» گفته شود تا «ماده گرایی دیالکتیک»؟

اکنون به اهمیت پافشاری دانشمندان انقلابی ـ از مارکس گرفته تا لنین ـ درباره رهنمون عمل بودن فلسفه مارکسیسم ـ لنینیسم، بیش از پیش پی می برم و می دانم که چرا نابود نمودن سامانه سرمایه داری و برپایی جهانی کمونیستی، روندی خود بخودی نبوده و تنها یک امکان بزرگ است که با یافتن جایگزین های شایسته در همه پهنه های گوناگون اقتصادی ـ اجتماعی، امکان پذیر و دست یافتنی خواهد بود.

اکنون، نیک می دانم که با چشم اندازهای آینده در زمینه درآمیزی آدم ها با نرم ابزارها، پیدایش نمونه های گوناگون «آدمواره» ها۲۵، چنانچه هنوز جایگزینی برای سامانه تبهکار سرمایه داری یافت نشود، بشریت و فرهنگ آدمی از پهنه گیتی رخت بر خواهد بست و تنها شاید آنگونه که نویسنده شوخ طبع امریکایی: مارک تواین کره زمین را در میان کرات کیهانی دیگر به آن همانند دانسته بود۲٦ "زگیل کوچک" همجنان برجای خود بماند!

ب. الف. بزرگمهر      سوم آبان ماه ۱۳٨٨

https://www.behzadbozorgmehr.com/2009/10/blog-post_25.html

پی نوشت ها:

۱ ـ منظور از "جهان افلاتون" در این نوشتار، نگرش و انگاره این اندیشمند بزرگ یونان باستان درباره چگونگی آفرینش “هستی» برپایه مُثُل ها و بخش بندی جهان به «جهان حسی» و «جهان مفهومی» است.

۲ ـ Object-Oriented Programming
در «ویکی پدیا»، آن را «برنامه ریزی شییء گرا» به پارسی برگردانده اند. به نظرم، بویژه با توجه به آماج اصلی انگاره و الگوی این شیوه برنامه ریزی که همانا بازآفرینی جهان خارج از ذهن (شیء به عنوان ماده و چیزی عینی)، نامگذاری «برنامه ریزی ماده گرا» جنبه عام تری داشته و به واقعیت نزدیک تر است.

«برنامه ریزی ماده گرا» انگاره و شیوه نوینی ازبرنامه ریزی نرم ابزارهای رایانه ای و الگوهای سازماندهی و پردازش داده ها (داده پردازی) است که در آن از ماده یا اُبژه (به عنوان چیزی که در بیرون از اندیشه ما هستی دارد) سود برده می شود. ساختمان داده ها دربرگیرنده حوزه های داده ها و روش هایی است که در کنش و واکنش درونی با یکدیگر برنامه های رایانه ای و نرم ابزاری را می آفرینند.

۳ ـ Forms

۴ ـ The sensible world

۵ ـ The intelligible world

۶ ـ «...تصور كن كه مردماني در يك غار زيرزميني كه مدخل آن در سراسر جبهه غار رو به روشنايي است. اين مردم از آغار طفوليت در اين غار بوده اند و پا و گردن آنان با زنجير بسته شده بطوريكه از جاي خود حركت نميتوانند كرد و جز پيش چشم خود بسوي ديگري هم نظر نمي توانند افكند، زيرا زنجير نميگذارد كه آنان سر خود را به عقب برگردانند پشت سر آنها نور آتشي كه بر فراز يك بلندي روشن شده از دور ميدرخشد، ميان آتش و زندانيان جاده مرتفعي هست كه در طول اين جاده ديوار كوتاهي وجود دارد شبيه به پرده اي كه نمايش دهندگان خيمه شب بازي بين خود و تماشا كنندگان قرار داده و از بالاي آن عروسك هاي خودر را نمايش مي دهند. حالا فرض كند كه در طول اين ديوار كوتاه باربراني با همه نوع آلات عبور مي كنند و بار آنها از خط الراس ديوار بالاتر است و از جمله بار آنها همه گونه اشكال انسان و حيوان چه سنگي چه چوبي وجود دارد و البته در ميان باربراني كه عبور مي كنند برخي گويا و برخي خاموشند. گفت چه منظره شگفت انگيزي! چه زندانيان عجيبي! گفتم مثل آنان مثل خود ماست اينها در وضعي كه هستند نه از خود چيزي ميتوانند ديد نه از همسايگان خود مگر سايه هايي كه بر اثر نور آتش بر روي آن قسمت غار كه در برابر چشم آنانست نقش ميبندد...بنابراين اگر اينها بتوانند با يكديگر سخن گويند سايه هايي را كه مي بينند تعريف خواهند كرد با اين تصور كه حقيقت اشياء را تعريف ميكنند...اگر يكي از عابرين سخن گويد و صداي او از ته زندان منعكس شود اينان تصور خواهند كرد كه اين عين صداي سايه ايست كه از جلو آنان ميگذرد...شكي نيست كه در نظر اين مردم حقيقت چيزي جز سايه آن اشياء گوناگون نمي تواند بود. ...حال فرض كن كه چنين پيش آيد كه يكي از زندانيان را آزاد و مجبور كنند كه ناگهان برخاسته و سر خود را به عقب برگرداند و به راه افتد و چشمهاي خويش را به سوي روشنايي متوجه نمايد. او از اين حركات بسي رنج خواهد برد و شدت نور به وي اجازه نخواهد داد كه اشيايي را كه تاكنون سايه آنها را ميديده حال عين آنها را مشاهده كند اينك اگر به او بگويند كه آنچه تاكنون ميديدي هيچ بود و حقيقت نداشت اما حال به حقيقت نزديكتري و با اشياء واقعي تر رويرو شده اي و بينايي تو درست تر است، به عقيده تو او چه پاسخي مي تواند داد؟ آيا خيال نميكني سرگردان خواهد شد و چنين خواهد پنداشت كه انچه تاكنون ميديده درست تر از چيزهايي است كه اكنون به او نشان مي دهند؟...حال اگر او را به زور از آنجا بيرون كشند و از يك جاده سربالا و ناهموار بالا برند و از او دست برندارند تا آنگاه كه وي را به آفتاب رسانند آيا خيال نميكني كه او از اين نقل مكان اجباري آزرده و خشمگين خواهد شد و وقتي به روشنايي رسد چشمانش از درخشش خورشيد خيره خواهد شد و از آن همه اشيايي كه ما اكنون آنرا حقيقي مي ناميم يكي را هم نخواهد ديد؟ و اگر بخواهد جهان را مشاهده كند جز به تدريج ممكن نيست. انچه او در اغاز به آساني مي تواند ديد همانا سايه هاست پس از آن صورت انسان و موجودات ديگري كه در آب منعكس شده و آنگاه خود موجودات و آسمان و ستارگان و سرانجام خورشيد را خواهد ديد، منشا همه آنچه كه وي و يارانش در غار ميديدند همان خورشيد است.پس از اين اگر از غار و ياران خود ياد كند آيا نه اينست كه از اين تغيير خشنود شده و به حال ديگر يارانش افسوس مي خورد؟ اكنون اگر اين شخص دوباره به غار برگردد و در جاي پيشين خود قرار گيردآيا نه اينست كه چون ناگهان از پيش روشنايي خورشيد آمده چشمانش در اين تاريكي تيره خواهد شد؟ حال اگر وي مادام كه چشمانش به حالت اول برنگشته و دوباره به تاريكي آشنا نشده مجبور شود در باره آن سايه ها قضاوت كند و با زندانيان ديگر كه از قيد اسارت رهايي نيافته اند هم آواز شود مورد استهزاء قرار خواهد گرفت؟ آيا سايرين نخواهند گفت كه وي تنها بهره اي كه از سير صعودي خود برده اينست كه ديدگانش تباه شده! و اگر كسي بخواهد زنجير از آنان برگرفته و آنها را به سوي بالا راهنمايي كند آيا خيال نميكني كه چنانچه بتوانند او را بگيرند و بكشند به يقين همين عمل را خواهند كرد؟ گفت آري شك نيست كه او را خواهند كشت! كتاب هفتم جمهور افلاطون» برگرفته از:
http://www.payvast.com/ploto-cave.html

۷ ـ در اینجا، دانسته واژه «دانشمند» را به معنای عمومی آن، به جای «فیلسوف» بکار برده ام.

۸ ـ In Greek: doxa

۹ ـ In Greek: episteme

۱۰ ـ زبان های برنامه ریزی (programming languages)، الگوهای زبانی ساختگی است که برای ساختن برنامه ها جهت رسیدگی رفتار و کارکرد ابزارهای خودکار (ماشین ها)، نرم ابزارها و رایانه ها طراحی شده اند.

۱۱ ـ Blueprint

۱۲ ـ State

۱۳ ـ Behavior

۱۴ ـ Attribute

۱۵ ـ Method

۱٦ ـ دانسته آن را دروغین ننامیده ام. به نظرم، با پیشرفت های بیشتر دانش ها و فن آوری ها در آینده ای نه چندان دور، مرز جهان ناراستین (مجازی) با جهان راستین (واقعی) برداشته شده و ریخت ها و ساختارهای نوتری به خود خواهد گرفت.

۱۷ ـ Superclass

۱٨ ـ Subclass

۱٩ ـ به عنوان نمونه، «بوش»، اُلاغی با پیشانی کوتاه از رده اُلاغ های امریکایی است که همه خصوصیات ویژه آنها را داراست. اُلاغ امریکایی نیز به نوبه خود زیررده پستانداران و پستانداران نیز به نوبه خود زیررده جانوران هستند.

در اینجا، به خاطر نگهداری از نجابت اسب، ناچار شده ام از «اسب افلاتون» چشم پوشی نموده و نمونه ای از رده بندی اُلاغ ها را به دست دهم!

۲۰ ـ Idealism

۲۱ ـ Materialism

۲۲ ـ Subjective Idealism

۲۳ ـ Objective Idealism

۲۴ ـ مارکس، دیالکتیک هگل را که در پیوند با انگارگرایی ذهنی وی بگونه ای وارونه بر سر خود ايستاده بود را با جایگزینی «انگاره مطلق» (Absolute Idea) هگل با ماده و درآمیختن آن با سامانه ماده گرایی و آفرینش «ماده گرایی دیالکتیک»، بر سر پا استوار ساخته است.

۲۵ ـ «آدمواره» را در اینجا به مفهوم همپیوندی های بسیار گوناگونی از آدم و سامانه های نرم ابزاری که در آینده برپایه دانش های گوناگون زیست فن آوری (بیوتکنولوژی) پدید خواهند آمد، بکار برده ام.

۲٦ ـ مارک تواین در یکی از نوشته هایش کره زمین را به شوخی چون زگیل کوچکی در پهنه کیهان انگاشته است!

۱۴۰۲ خرداد ۲۶, جمعه

نِی غلیانی که از گردن کلفت ها، بیش تر درشت می گوید

با آن گردن باریک و اندام شکننده، نِی غلیانی بیش نیست.* با این همه از گردن کلفت ها بیش تر درشت می گوید: «خدای نکرده کسی خواست ناهنجاری کنه به حکم قانون گردنش را بشکنید؛ پاسخش هم با من»؛ و «نابهنجاران» همانا توده ی مردمی سرگشته و بجان آمده از رژیمی آدمکش و مزدور بیگانگان اند که بویی از آدمیت نبرده است؛ رژیمی پوشالی و کونسو** که با پوشالی تر شدن بیش از پیش، چون ابزاری برای سرکوب توده های مردم ایران بکار گرفته می شود.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ خرداد ماه ۱۴۰۲

* «تو این استان، تو این شهرستان‌های ما(سواحل ما )، خدای نکرده کسی خواست ناهنجاری کنه، به حکم قانون گردنش رو بشکنین پاسخش هم با من.»

از گفته های ناکسی به نام حسن مفخمی، تمرگیده در جایگاه فرمانده انتظامی استان مازندران در کرانه ی بابلسر (ویدئوی پیوست، برگرفته از «تلگرام»   ۲۶ خرداد ماه ۱۴۰۲)

** دختر فقيهان و شيخان و قاضيان و عوانان مخواهيد؛ و اگر بي اختيار پيوندي با آن جماعت اتفاق افتاد، عروس را به كونسو بريد تا گوهر بد به كار نياورد و فرزندان گدا و سالوس و مزور و پدر و مادر آزار از ايشان در وجود نيايد.

از اندرزهای جاودانه عُبید زاکانی در نوشتار «دلگشا» (با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از اینجانب؛ عوانان نیز به آرش فرومایگان است. ب. الف. بزرگمهر)



برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!