«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ آبان ۴, چهارشنبه

او غیر ممکن را نمی‌شناسد!


 سمیه به‌عنوان مادری تنها، مدت زیادی نیست که به همراه دخترش برای ادامه تحصیلات به خارج از کشور آمده است. تغییر و تحولات جدید در زندگی سمیه، موازی است با زندگی در کنار دختری نوجوان و پرانرژی که با تمام وجود پذیرای امکانات و ارزش‌های جامعه میزبان است.

مهاجرت تحصیلی برای دو شخصیت مادر و دختر که به‌طور طبیعی باهم می‌توانند در تضاد و تقابل باشند وضعیت پیچیده‌تری به‌خود می‌گیرد. طرح گوشه‌‌ای از ماجراهای سمیه و دخترش، به ما فرصتی می‌دهد تا گوشه‌ای از عادت‌ها، سنت‌ها و خصلت‌های عمومی ایرانیان را ببینیم. ذهن همیشه منتقد سمیه قرار کلیشه‌ای ندارد که فقط مادر سنتی ایرانی را به زیر سئوال ببرد. او مادری کاملاً ایرانی است که شیوه‌های جدید‌تر تربیتی در خارج را با چون و چرا پذیرا می‌شود.

***

سمیه ـ دخترم تا نشست توی ماشین با هیجان شروع کرد به حرف زدن و توضیح در مورد پروژه‌ای که با سایر همکلاسی‌هایش باید تا پایان سال به کلاس ارائه بدهند. مابین صحبت‌هایش متوجه شدم که کارشان یک کار گروهی هست و باید هزینه آن را خودشان تهیه کنند.

با صدای بلند فکر می‌کرد و نقشه به دست آوردن پول را به طریق مختلف بررسی می‌کرد. توی دلم به فکرهای تجاری و پول‌سازی‌اش می‌خندیدم و کلی به‌خاطر وجود پرشورش ذوق می‌کردم. دیروز، حوالی ظهر، جلوی کامپیوترم نشسته بودم و طبق معمول مغزم از حرکت ایستاده بود و هرچه سعی می‌کردم چند کلمه‌ای به مقاله درسی‌ام اضافه کنم نمی‌شد و این حالت کلافه‌ام کرده و امانم را بریده بود.در زد و اومد توی اتاق و وقتی اینجوری مودب و مرتب سر و کله‌اش پیدا می‌شود، یعنی توی کله‌اش یک نقشه جدید هست. خودم را برای شوکه شدن آمده کردم و سعی کردم نقش مامان خوب و صبور را خیلی خوب بازی کنم که یکدفعه بی‌مقدمه از من پرسید:
«مامانی می‌شه فیج، دوستم الان بیاد اینجا و من و اون باهم بریم جلوی در خانه همسایه‌ها و کیک خانگی به مردم بفروشیم؟»

خدای من، چه دارد می‌گوید این دختر؟! مغزم برای یک لحظه یخ زد. تصویرِ دخترم که با دوست رنگین‌پوست و بانمکش با سینی کیک خانگی به همه آپارتمان‌های برج سر بزنند و از مردم تقاضای خرید کیک کنند، برایم خوشایند نبود. نمی‌دانم چرا برای یک لحظه خودم را جای دخترم گذاشتم و احساس کردم که چقدر کار سخت و غیر قابل تحملی قرار است صورت بگیرد و از ترس انجام آن، انگار فلج شدم. کیک‌فروشی در برجی ۵۰ طبقه، توسط دو کودک، در قرن بیست و یک و در اوج تکنولوژی؟ آخر چطور ممکن است؟

در آن لحظاتی که من جای ساحل بودم، همه‌چیز غیر ممکن آمد؛ ولی یکدفعه به خودم آمدم و یادم آمد، این من نیستم که باید این کار را بکنم و کودک ۱۱ ساله‌ام هست که به دلیل هدف خود، قدم به دنیای بیرون می‌گذارد. یک‌جورهایی وسوسه شدم که بدون حضور خودم در این ماجرا، در این قضیه شرکت کنم.

خلاصه مامان ترسو، پشت سر دختر شجاعش قایم شد و قرار شد با آمدن دوستش، کارشان را شروع کنند. فیج اومد و این دویار شفیق به مدت دوساعت از تیر رس نگاه من خارج شدند. دل توی دلم نبود که ببینم آخر این قصه چی می‌شود و این‌دفعه بدون دخالت من کار خود را چگونه به پایان می‌رسانند. توی افکار دور و نزدیکم غرق بودم و البته یک نیم نگاهی هم به مقاله طلسم شده‌ام داشتم که با سر و صدا و خنده در را باز کردند و با دستانی پر از اسکناس‌های مچاله شده و پول خردهایی که از دست‌شان می‌افتاد وارد شدند.

آن‌ها تلاش می‌کردند که چیزی از پول‌ها گم‌وگور نشود. طاقتم دیگر طاق شده بود. بلافاصله پرسیدم: چی شد، توانستید چیزی بفروشید؟ فیج ظرف خالی شیرینی را به من تحویل داد و خنده‌کنان من را تنها گذاشتند و رفتند توی اتاق دخترم ساحل، تا پول‌ها را بشمرند و بین خودشان تقسیم کنند.

 حدس می‌زنم دخترم دلش برای مادرش سوخت، چون برگشت و برایم توضیح داد:
«اصلاً کاری نداشت. می‌رفتیم در می‌زدیم و برای مردم توضیح می‌دادیم که ما برای پروژه مدرسه‌مان نیاز به پول داریم و برای این منظور کیک می‌فروشیم. اینجوری بود که همه کیک‌ها را فروختیم.»

در فکر فرورفته و به دختر کوچکم خیره شده بودم. نمی‌دانم من از نسل غیر ممکن‌ها آمده‌ام یا او از نسل ممکن‌هاست؟ برای من همه‌چیز سخت و نشدنی است و برای او همه‌چیز رنگی از واقعیت دارد و نشدن و ناممکن برایش معنی ندارد؟ او بازهم توانسته بود بر ترس‌های من فائق شود و من توانسته بودم از دریچه نگاه او دنیا را ببینم و با دستان او زندگی را لمس کنم.

سمیه تیرتاش  ۸/۴/۱۳۹۰ 


۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه

«استیو جابز» رفت، استثمار هنوز جایز است!


استیو جابز، بنیانگذار شرکت کامپیوتری «اپل» (Apple) درگذشت. این خبر و حاشیه‌های آن در چند روز اخیر تقریباً تمامی رسانه‌ها را به تسخیر خود در آورده است. بی شک در عصری که انقلاب ارتباطات و اطلاعات در آن صورت گرفته، درگذشت شخصی که سهم به سزایی در چنین پپیشرفت‌هایی داشته، اهمیت به سزایی برخوردار است و سرتیتر اخبار روزانه ‌اش می‌شود؛ اما چنین پیشرفت‌های سترگی دارای زوایای دیگری نیز می‌باشد که کمتر از آن‌ها سخن به میان می‌آید. بی شک پرداختن به این زوایای پنهان، در مرثیه‌سرایی‌های مخاطبان رسانه‌های جریان رسمی یافت نمی‌شود و تنها کسانی که تسلیم هجوم تبلیغات سهمگین رسانه‌ای نمی‌شوند، قادرند ضمن شناخت چنین زوایایی، تحلیل درستی از آن‌ها ارائه دهند و به ریشه‌یابی آن‌ها بپردازند.

در دوره‌ای که در آن بسیاری از صاحبنظران مرگ طبقه‌ی کارگر را اعلام کردند و عصر دانایی محور را بشارت دادند، واقعیت‌‌هایی وجود دارد که چنین نظریاتی را به سخره می‌گیرد. این توسعه یافتگی مبنتی بر توسعه نیافتگی‌ای است که درگذشت فردی چون استیو جایز تنها بهانه‌ای است برای پرداختن به گوشه‌هایی از آن‌ها.

امروز چین کارخانه‌ی تولید سرمایه‌داری است. کشوری که با جمعیت کارگری انبوه و ارزان قیمت خود، بهترین فرصت را در اختیار شرکت‌های چند ملیتی قرار داده است تا تولید محصولات خود را به آن جا منتقل کنند. نرخ استثماری که در کارخانه‌ها و مراکز تولیدی این کشور وجود دارد با هیچ کجای جهان قابل مقایسه نیست؛ اما همچنان الگویی موفق از رشد اقتصادی معرفی می‌شود. رشدی که کمتر مبتنی بر توسعه‌ی رفاه همگانی بوده و هزینه‌های انسانی زیادی را در پی داشته است. طی دو سه دهه‌ی اخیر، چین با اتخاذ سیاست‌های درهای باز اقتصادی با تکیه بر ساختار سیاسی اقتدارگرای خود و با رشد اقتصادی عظیمی که داشته، مثال نغزی برای یکی از معروف‌ترین ادعاهای نولیبرالی مبنی بر همگرایی آزادی اقتصادی و سیاسی بوده است.

مقاله‌ی حاضر که ترجمه‌ای آزاد می‌باشد، به استثمار نیروی کار در کارخانه‌های تولید کننده‌ی محصولات شرکت «اپل» در چین می‌پردازد. علیرغم آگاهی شرکت‌های چند ملیتی از وجود چنین استثماری، هیچ گاه در برابر آن اقدامی جدی صورت نگرفته است؛ تا کارگران ارزان چین، همچنان بهترین فرصت برای جبران تضادهای درونی نظام سرمایه‌داری باشند.

***

در سه ماهه نخست سال ۲۰۱۱، کمپانی اپل ۶ میلیارد دلار سود داشته است. با کارگران اپل در چین، رفتاری غیر انسانی ـ مانند ماشین ـ می‌شود.

تحقیق درباره شرایط کارگران چینی نشان داده که هزینه انسانی محصولات اپل ـ آیفون ها و ای‌پدها ـ که اکنون سراسر غرب را تسخیر کرده‌اند، تکان‌دهنده است. تحقیق توسط  دو NGO* انجام گرفته و نشان می‌دهد کارخانه‌های آی‌پد و اپل در چین، کارگران را مجبور می‌کنند تعهدنامه‌ای را امضا کنند که بر طبق آن متعهد می‌شوند از اقدام به خودکشی خودداری کنند!

طی یک سال اخیر، دست‌کم ۱۴ کارگر در کارخانه‌های «فوکسکُن» (Foxconn) تحت تأثیر شرایط دهشتناک کاری، دست به خودکشی زده‌اند. کارگران بسیار دیگری در کارخانه‌های تأمین‌کننده‌ی اپل در «شن‌زن» و «چنگدو»، یا پس از اقدام به خودکشی، نجات پیدا کرده‌اند و یا پیش از آن، از اقدام به خودکشی آن‌ها جلوگیری شده است. به دنبال موج خودکشی در سال گذشته، مدیران، بند جدیدی به قرارداد کارگران اضافه کردند که در آن از کارگران تعهد می‌گیرند که اقدام به خودکشی نکنند؛ در غیر این‌ صورت خانواده‌ی آن‌ها حداقل خسارت قانونی را دریافت خواهند کرد.

در تحقیقی که مرکز تحقیقات شرکت‌های چندملیتی روی ۵۰۰ هزار کارگر انجام داده، شرایط هولناک این کارخانه‌ها چنین گزارش شده است:
ـ بر خلاف سقف قانونی ۳۶ ساعت اضافه کاری در ماه، اضافه‌کاری بیشتر از این میزان است و در یک مورد به ۹۸ ساعت در ماه می‌رسد؛
ـ در دوره‌هایی که تقاضا برای آی‌پد افزایش می‌یابد، کارگران به ازای هر ۱۳ روز کار، یک روز تعطیل هستند؛
ـ کارگرانی که بد کار کنند در مقابل همکاران خود تحقیر می‌شوند؛ و
ـ حرف زدن برای کارگران ممنوع است. آن‌ها شیفت کاری ۱۲ ساعته خود را در حالت ایستاده می‌گذرانند.

«تعهد برای خودکشی ‌نکردن» پس از آن متداول شد که جامعه‌شناسان نامه‌‌ی سرگشاده‌ای به رسانه‌ها نوشتند و خواستار پایان دادن به این شیوه‌های کاری شدند؛ اما تحقیقات نشان داد که بسیاری از کارگران هنوز در شرایط رقت‌ انگیزی زندگی می‌کنند. برخی از آن‌ها تنها یک بار در سال می‌توانند به دیدار خانواده‌ی خود بروند.

یکی کارگر زن می‌گوید:
گاهی هم اتاقی‌هایم وقتی پس از یک روز طولانی به خوابگاه بازمی‌گردند، گریه می‌کنند. او می‌گوید ما را به طور غیرقانونی مجبور می‌کنند ساعتهای طولانی برای دستمزد پایه‌ی روزانه که کمی بیش از ۵ پوند است، کار کنیم، با این حال در خوابگاه‌هایی اسکان داده شده‌ایم که در هر اتاق آن ۲۴ نفر زندگی می‌کننند. 

در «چینگدو» با نقض بسیاری از استانداردهای رفتاری شرکت اپل، بین ۶۰ تا ۸۰ ساعت اضافه‌کاری در ماه متداول است. همچنین در این تحقیق آمده است کارگران ادعا کرده اند که اجازه ندارند با هم حرف بزنند.

«فاکسکان» می‌گوید: درست است که قانون سقف اضافه‌کاری را زیرپا گذاشته‌ایم؛ ولی همه‌ی کارگران داوطلبانه و با رضایت اضافه‌کاری می‌کنند. حتی برخی از مدیران این کمپانی ادعا می‌کنند کارگران برای اینکه به خانواده‌هایشان غرامت هنگفتی می‌رسد، اقدام به خودکشی می‌کنند.

بنا به توصیه‌ی جامعه‌شناسان، حصارهای توری ضد خودکشی دور تا دور ساختمان خوابگاه‌ها کشیده‌ شد. فاکسکان می‌گوید «این خودکشی‌ها، چندین ماه هرکس را که با خانواده‌ی فاکسکان در ارتباط بود، متأثر کرد. ما برخی از همکاران خود را در خودکشی‌های تراژیک از دست دادیم». لوئیس هو، سخنگوی کمپانی، در پاسخ به سوالی مبنی بر دلیل تحقیر کارگران می‌گوید:
«ما به این کار صحه نگذاشتیم و آن را تشویق نکردیم. در عین حال انکار نمی‌کنم که شاید با توجه به تنوع و کثرت نیروی کار، اتفاق افتاده باشد. ولی فعلاً در تلاشیم که شرایط را تغییر دهیم» او می‌افزاید:
«ممنوعیت حرف زدن کارگران با هم به این خاطر است که ممکن است تمرکز لازم برای دقت در کار و رعایت نکات ایمنی برای خودشان را از دست بدهند». «ساکوم»۱ می‌گوید این کمپانی در وهله‌ی اول با آوردن راهب ‌ها برای دفع ارواح شیطانی، به موج خودکشی واکنش نشان داد.

«لئونتین آرنوتس» یکی از مدیران ساکوم به روزنامه‌ی «مردم» می‌گوید:
کارگران به خاطر دستمزدی اضافه کاری می‌کنند که به  سختی می‌توانند با آن زندگی کنند و به طور غیرانسانی پایین است. «شرایط کار وحشتناک است، آن‌ها زندگی اجتماعی ندارند. همه‌ی زندگی آن‌ها در کار کردن در کارخانه خلاصه می‌شود؛ و فقط همین تقاضا برای آی‌پد و آی‌فون افزایش یافته است. حاصل این، دشوارتر شدن شرایط کار در کارخانه‌های اپل است. از جمله استانداردهای رفتاری که اپل برای تامین‌کنندگان خود تعریف کرده، رفتار توام با احترام و عزت با کارمندان است؛ ولی گویا این استانداردها در چین معنایی ندارد.»

درگذشت «استیو جابز» گرچه ضایعه‌ای بزرگ برای جهان علم محسوب می‌شود، اما بی شک نبود او چیزی از استثمار کارگران چینیِ شرکت اپل نمی‌کاهد و استثمار آنان از سوی این شرکت همچنان «جایز» تلقی می‌گردد.

مریم امیری، خسرو صادقی بروجنی
 
 پی‌نوشت:
۱ ـ ساکوم، سازمان دانشجویان و دانش‌آموختگان علیه سوء رفتار شرکت‌ها می‌باشد که در سال ۲۰۰۵ در هنگ کنگ تاسیس شد.

برگرفته از :

افزوده:
*NGO  کوتاه شده ی Non-governmental Organization به معنای سازمان ناوابسته به دولت است.   ب. الف. بزرگمهر


این نوشتار در برخی جاها، بویژه در نشانه گذاری ها، از سوی اینجانب ویرایش شده است.      ب. الف. بزرگمهر

دگرگونی هایی سودمند در کردستان عراق!


تُرا ...


۱۳۹۰ مهر ۱۴, پنجشنبه

نقش تبریز در مقابل قشون های روس و عثمانی در جنگ جهانی اول – بخش دوم*

رحیم رئیس نیا

عثمانی ها در تبریز
عثمانی به دنبال انقلاب ۱۹۰۸ تحت نفوذ حزب اتحاد و ترقی در آمده بود و از سال ۱۹۱۳ به بعد دیکتاتوری همان حزب به دست مثلث انور ـ جمال ـ طلعت پاشا بر آن کشور اعمال می گردید. اینان به دلایلی که جای طرحشان در اینجا نیست، پای امپراطوری بیمار و از نفس افتاده را که گذشته از زخمهای کهنه، زخمهای تازه شکستهای سال ۱۹۱۳ جنگ بالکان را بر تن داشت، برغم وجود مخالفتهای جدی در دولت و محافل سیاسی و به ویژه در خود حزب، به جنگ کشاندند. در همان روزهای آغاز جنگ جهانی، اتحادی پنهانی بین عثمانی و آلمان بسته شد و عثمانی در طی ۲ ماهی که به ورودش به جنگ در اواخر اکتبر ۱۹۱۴ انجامید با شتابی سرسام آور به بسیج نیرو پرداخت و به رغم خواست کسانی که سعی در طولانی کردن حالت نه جنگ و نه صلح و حفظ بی طرفی ظاهری داشتند، عملا به میدان کشانده شد و در چهارسوی قلمرو بی در و پیکر خود در جبهه های مختلف درگیر نبرد گردید.۲۱

عثمانی در دوره بسیج و بی طرفی نیز در مرزهای غربی ایران و به ویژه آذربایجان کر و فر و گیرودار داشت و عشایر کرد را تحریک و تسلیح و در پشت مرزهای ایران و قفقاز نیرو جمع میکرد.۲۲ نخستین واکنش ورود رسمی عثمانی به جنگ در تبریز، حمله دسته ای از قشون روس به کنسولگری های عثمانی، اتریش و آلمان و دستگیری شهبندر عثمانی و کنسول اتریش بود. توضیح این که کنسول آلمان بموقع خود را به کنسولگری آمریکا رسانده، از برده شدن به روسیه و تبعید به سیبری جان بدر برد. در همان روز، این اعلان بر در و دیوار شهر چسبانده شد:
اعلان
در این اواخر معلوم شد که قونسول آلمان به اتفاق قونسول اطریش و قونسول عثمانی بدستیاری اشرار می خواهند در داخله تبریز و حدود آذربایجان اسباب آشوبی فراهم بیاورند که اهالی را دچار مهلکه سازند و وقایع سه سال قبل را به درجه ظهور برسانند. چون فی الحقیقه انتظام مملکت آذربایجان را نظامیان روس به عهده گرفته اند و دولت ایران بالفعل قوه مکفی برای استقرار امنیت ندارد، بنابراین بر حسب امر دولت قوی شوکت روسیه روز دوشنبه ۱۳ ماه ذیحجه ۱۳۳۲ / ۲ نوامبر ۱۹۱۴ نظامیان روس قونسول عثمانی و اطریش را توقیف و تحت الحفظ روانه تفلیس نمودند که از سوء افکار و اقدامات فاسده آنها اهالی دچار مهلکه نشوند. قونسول آلمان هم به سوء افکار خود پی برده، قبل از وقف در قونسولگری آمریکا متحصن شد. نظامیان روس در محافظه آسایش اهالی و انتظام حدود آذربایجان همه قسم اقدامات مجدانه می نمایند.
جنرال قونسول دولت بهیه روس ”آرلوف“ ۲۳

وزیر مختار روس هم به وزیر خارجه ایران که عصر همان روز برای آزادسازی کنسول های دستگیر شده پادرمیانی می کند، اظهار می دارد:
”می دانید، ژنرال قنسول عثمانی در تبریز چند ماه است در آذربایجان از هیچگونه تحریکی بر ضد روسیه خودداری ندارد و معلوم است، در صورتی که جنگ شروع شده باشد، قشون روس نمی توانند دشمن خود را نزدیک خود ببینند ... “۲۴

لازم به یادآوری است که چند روز پیش از دستگیری کنسول های یاد شده، لیتین، بنا به دستور سفارت آلمان، امور کنسولگری آن کشور در تبریز را به سرکنسول ترکیه واگذار کرده، خود و تمام اتباع آلمان در شهر، تحت حمایت عثمانی درآمده بوده و گذشته از آلمانی ها و کنسولگری آلمان، ایرانیان هوادار آلمان نیز پرچم عثمانی را بر فراز خانه های خود به اهتزاز درآورده بوده اند. به نوشته لیتن ”نظر به اینکه چنین کاری در مواقع بحرانی و خطرناک مسری بود و شایعات عجیبی نیز پخش می شد. در آن شهر تحت اشغال نظامیان روسی، تقریبا از هر دو خانه یکی به پرچم عثمانی مزین گردید.“ ضمن تذکر این نکته که نوشته لیتن انگار از چاشنی غلو برکنار نمانده، به نظر می رسد که این سخن سرکنسول عثمانی نیز که چند روز پیش از دستگیری و تبعیدش بر زبان آورده، به نقل کردنش بیارزد:
”این کار (یعنی افراشته شدن پرچم عثمانی بر فراز خانه ها) این معنی را می دهد که اینک تبریز و اصولا تمامی آذربایجان تحت حمایت عثمانی است.“۲۵

ناگفته نماند که پیش از آن نیز کنسولگری روس اقدام به دستگیری و تبعید ایرانیان وابسته به آلمان و اتباع آن کشور در تبریز کرده بود و چند روز بعد هم به این کار دست زد و از جمله ۴۲ تن از اتباع آلمان را که با توافق قبلی سرکنسول روسیه و با جواز عبور صادر شده از طرف نایب الایاله آذربایجان، شهر را به قصد عزیمت به تهران ترک کرده بوده اند، از وسط راه، از حدود میانه به تبریز برگردانده، به روسیه فرستاد.

دو ماه و یک هفته پس از درگیری رسمی عثمانی در جنگ، سروکله عساکر عثمانی در تبریز پیدا شد. در این مدت حوادثی اتفاق افتاده است که لازم است به اجمال مرور گردد: نیروهای روس و عثمانی که از مدتها پیش در پشت مرزهای آناتولی و ایران استقرار یافته بودند، چند روز پس از ورود عثمانی به جنگ، در اراضی یکدیگر پیشروی کردند. از سویی روسها از نخستین روزهای نوامبر در آناتولی شرقی به مانور پرداختند و پس از چند برخورد، جنگ ساری قمیش پیش آمد. این جنگ که در آغاز لشکرهای ترک در آن دست بالا را داشتند، از ۲۲ دسامبر ۱۹۱۴ تا ۱۵ ژانویه ۱۹۱۵ طول کشید و به کشته شدن قریب ۷۰ هزار عسکر ترک و بیش از ۳۰ هزار سرباز و قزاق روسی و شکست فضاحت بار عثمانی انجامید.۲۶

در گرماگرم نبرد ساری قمیش که بخشی از نیروهای روسی مستقر در آذربایجان به آن حدود انتقال داده شده بودند، نیروهای عثمانی به همراه گروهی از مجاهدان ایرانی و گروه های انبوهی از کردان از غرب آذربایجان به سوی شرق آن در حال پیشروی بودند.

پیشروی نیروهای عثمانی در آذربایجان بدون مقاومتی عمده صورت می گرفت. از ساکنان مسیر این نیروها تنها ارامنه و آسوری ها با آنان دشمنی می ورزیدند و مسلمانان که با گروه های قومی مذکور درگیری های روزافزونی داشتند، به طور کلی روی موافق با آنها نشان می دادند. علت اصلی آن را هم باید به چشمداشت عمومی مردم مسلمان منطقه از متحدین و به ویژه عثمانی ها به بیرون راندن روس ها و پایان دادن به استیلای نفس گیر تزاریسم تجاوزگر نسبت داد. به دریافتی ”دولت ایران ابتدا در صدد بر آمد تا با نیروهای ترک وارد جنگ شود، اما چون در آن موقع تمایلات و احساسات مردم ایران نسبت به ترک ها را بسیار نیرومند یافت، صرفا به اعتراضات دیپلماتیک به دولت ترکیه بسنده کرد.“۲۷
وزیر مختار روسیه در تهران نیز که در هرحال از احساسات ایرانی ها نسبت به عثمانی ها و نیز نسبت به روسها خبر داشته، در همین روزها در جریان مذاکره با وزیر خارجه ایران سخنانی بر زبان آورده است که حاکی از وجود زمینه مورد بحث است:
”ممکن است بعضی ها به مناسبت این که عثمانیها مسلمان و هم مذهب هستند، احساسات آنها متمایل به عثمانی ها باشد. اگرچه این دلیل منطقی است، ولی نباید تاریخ را فراموش کنند و در خاطر نیاورند که هیچ وقت عثمانیها با ایرانیها دوست نبوده اند و در هیچ موقع از خصومت هم خودداری نکرده اند ... “۲۸

روند عمومی جنگ در ماه های نخستین درگیری و تبلیغات عوامل متحدین نیز به چنین امیدها و توهمات و جانبداری هایی در سراسر ایران و به ویژه آذربایجان که مستقیما پایمال اشغالگران بود، میدان می داد. خصوصا که بین آزادیخواهان ایران و به ویژه آذربایجان و «ترکان جوان» مناسبات دوستانه ای وجود داشت۲۹ و سفارت و کنسولگری عثمانی در تهران و تبریز از پناهگاههای مشروطه خواهان بوده و سردار و سالار ملی به دنبال ورود قشون روسی به تبریز، به رهنمود انجمن ایالتی مدتی در شهبندری عثمانی به سر برده بودند. غالب مجاهدان جان بدر برده از تیغ و دار شجاع الدوله نیز به عثمانی پناهیده بوده اند.۳۰ گفته اند که ستارخان در همین روزها با وجود آنکه زخم پایش بهبود نیافته بوده، بر آن بوده است که همراه جمعی از همرزمان خود برای جنگیدن با روسها عازم آذربایجان شود که اجل مهلتش نداد.

با توجه به چنین مناسباتی بود که وقتی ترکها خواستند به ایران لشکرکشی کنند ”بعضی از آزادیخواهان و مجاهدان ایران را تشویق کردند که به ایران برگشته، به اتفاق آنان با سربازان روس وارد جنگ شوند و بالاخره این نظر هم تأیید و عملی شد و اولین گروه آزادیخواهان که در رأس آنها آقایان امیر حشمت و بلوری و یکانی و نوبری و امیرخیزی و سایرین بودند، راه افتادند.“۳۱ در هر دو ستونی که یکی از مرز بازرگان و از سوی ارومیه و دیگری از مرز بانه و از سوی ساوجبلاغ روی به سوی خاور داشته اند، ”پیشگام مجاهدان ایرانی و کردان بودند و سپاهیان عثمانی از پشت رسیدند.“ امیر حشمت نیساری درباره پیشروی ستونی که خود جزو پیشگامان آن بوده، چنین گفته است:
”من با همراهان خودم که حاجی میرزاآقا بلوری و میرزا نوراله خان یکانی و هاشم خان و نصرت اله خان و فارس الملک و دیگران تا دویست تن بودند، به رواندوز رسیدیم و چون میخواستیم به روسیان شبیخون زنیم شبانه از مرز بازرگان به خاک ایران درآمدیم و بر سر روسیان تاختیم و در جنگی که روی داد روسیان شکست خوردند و پس نشستند.“۳۲

امیر حشمت و یارانش همراه گروه هایی از کردان ضمن تعقیب روسها و ضربه زنی های مکرر به آنها تا حوالی شهر ارومیه پیش می تازند و در آنجا چون متوجه می شوند که سرکردگان ترک تازه از راه رسیده، اندیشه های دیگر در سر دارند و ”چنین می خواهند که شهر را به نام دولت خود بگشایند“ از این بدخواهی چنان می رنجند که از آنان کناره گرفته، از طریق موصل و بغداد خود را به تهران می رسانند؛ ولی بلوری و چندین تن دیگر همچنان تا تبریز با قشون ترک همراهی می کنند. حسین آقا فشنگچی نیز که با گروهی از مجاهدان آذربایجانی و دسته های کردان پیشاپیش ستون اعزامی از مرز بانه و از طریق ساوجبلاغ جنگ کنان پیش تاخته بودند، سرانجام همراه عساکر ترک وارد تبریز شدند.
روسیه که در جریان پیشروی عساکر عثمانی در آذربایجان در اروپای شرقی و آناطومی شمال شرقی درگیر نبرد بود و به طوری که پیش از این نیز اشارت رفت بخشی از نیروهای مستقر در آذربایجان خود را نیز از این خطه بیرون برده بود، در این حال به یاد نوکر قدیمی خود افتاد و او را از یالتا به آذربایجان آورد. خان خون آشام در دهه آخر نوامبر ۱۹۱۴ / اواسط آذر ۱۲۹۳ / اوایل محرم ۱۳۳۳ با ماشین وارد تبریز شد و پس از توقفی کوتاه در تبریز و نعمت آباد و تهدید و دعوت محترمین و اهالی شهر به اطاعت۳۳ و احضار افواجی از قزاق حقوق بگیر دولت ایران، به مراغه رفته، بعضی از عشایر را به خدمت گرفته و به یاری روسها و با سلاحها و قورخانه دولت آنها را بسیج کرده، با لشکری ۴ هزار نفری برای جلوگیری از پیشروی ترکان و کردان در میاندوآب استقرار یافت. وی برای تأمین مخارج لشکر تحت فرمان خود عایدات و خالصه جات دولت و مالیاتهای دیگر را تصاحب می کرد و دولت ایران را نیز که در هر حال اعلام بیطرفی کرده بود، به چیزی نمی گرفت. مقامات روسی هم در پاسخ اعتراضات دولت ایران، اظهار میداشتند که شجاع الدوله از طرف تزار به سرحداری تعیین شده و وظیفه دارد از پیشروی عثمانیها جلوگیری نماید.

سرانجام وی در اول ژانویه ۱۹۱۵ / ۱۱ صفر ۱۳۳۳ از ترکان و کردان شکست خورده، در حالیکه ۱۲ عراده توپ و ۱۵۰ بار قورخانه ذخیره تبریز را برای تصرف عثمانیها برجا گذاشته بود و ۱۰۰۰ تن از افراد تحت فرمانش به کردها پیوسته بودند، فرار را بر قرار ترجیح داد و از راه مراغه خودش را به تبریز رساند و دو سه روز پیش از ورود قشون عثمانی به تبریز همراه روسها این شهر را ترک کرده، به روسیه رفت و در سال انقلاب خیز ۱۹۱۷ به مرض سرطان در همان جا درگذشت.۳۴

درحالیکه قوای ترک و کرد به طرف شرق آذربایجان در حرکت بودند، تشنجاتی در تبریز به چشم می خورد. انتشار خبر تصرف خوی به دست قوای ترک و کرد به دنبال انتقال سربازان روسی مستقر در آنجا به آناطولی و بسته شدن راه تبریز ـ جلفا و حرکت آنها بسوی تبریز باعث فرار بسیاری از خارجیان و ارامنه از شهر و انتقال موجودی بانک روس به روسیه شد. پس از آن هم مردم به شعبه بانک شاهنشاهی ریخته، پولهای خود را پس گرفتند. تشویق و تشنج چندان دم افزون و نگران کننده بود که ژنرال کنسول روسیه برای بازگرداندن آرامش به شهر ناگزیر از انتشار اعلانی به زبان فارسی در اوایل دهه سوم نوامبر ۱۹۱۴ / اوایل محرم ۱۳۳۳ شد:
اعلان
راجع به استقرار نظم و امنیت شهر تبریز که حضرت ... سردار رشید، نایب الایاله آذربایجان دام اجلاله خودشان شخصا به بازار تشریف برده و به اهالی اطمینان داده اند که اخبار منتشره بی اساس (است) وبا کمال دلگرمی و آسودگی به کسب و کار خود مشغول باشند، از قرار معلوم باز اکثر اهالی متوحش و مضطرب بوده و به طوری که لازم است، اطمینان حاصل نکرده اند. این است، جنرال کنسولگری ... بموجب این اعلان به عموم اهالی تبریز اخطار می نماید، بموجب اخبار واصله از اطراف آذربایجان، کمال امنیت حاصل و ابدا خطر و تهلکه به شهر تبریز متصور نیست و این روزها قشون دولت امپراطوری از سرحد جلفا بخاک ایران وارد و بهر سمت بقدر لزوم عازم هستند ... لازم است اهالی با نهایت اطمینان و دلگرمی به کسب و کار خود مشغول و آسوده باشند.
جنرال قونسول روس ”آرلوف “۳۵

اما این حرفها به گوش کسی نمی رفت. مردم می گفتند، اگر واقعا در تبریز امنیت برقرار است، چرا بانک روس از تبریز رفته و تا بحال هم برنگشته؟۳۶

در همین روزها کنسول روس که گویا روزنامه های تهران را از عوامل ایجاد تشنج در شهر می دانسته، از نایب الایاله آذربایجان خواستار جلوگیری از ارسال آنها به تبریز می شود:
”... از قراری که به جنرال قونسولگری معین شده، پاره اوراق مضره و جراید فاسده از طهران بوسیله پست به تبریز می رسد که مندرجات آنها مخل آسایش حالیه و برخلاف امنیت حاضره است. بنابراین لازم است اطلاع داده و با نهایت توقیر و احترام خواهشمندم قدغن فرمائید به ریاست پستخانه اخطار شود سریعا اقدامات لازمه از طرف پستخانه در سد انتشار این قبیل جراید مضره وارده از طهران بعمل آمده و من بعد هرگاه بوسیله پستخانه وارد شود، اعاده دهند، والا در صورت تأخیر در اجرای این ترتیب، نظامیان روس پستخانه را توقیف خواهند کرد... “۳۷

به هنگام نزدیک شدن قوای عثمانی به تبریز، سربازان روسی باقی مانده در شهر، از بیم به محاصره درآمدن و برای پرهیز از درگیری با آنها، به علت نداشتن پشتیبانی، شهر را ترک کردند. کسروی که در آن روزها در تبریز حضور داشته، احوال شهر و ساکنان آن را چنین توصیف کرده است:
”شهر، حال بس شگفتی داشت و پس از پنج سال اندوه و خواری نخستین بار بود که یک شور و شادی در مردم دیده می شد. سپاه روس و بیرون رفتن از تبریز چیزی بود که هیچگاه گمان نرفتی، و چون در این هنگام مجاهدان تبریز و دسته های کرد و عثمانی از مراغه بیرون آمده و آهنگ شهر کرده بودند و مردم آن را شنیده و گریختن روسیان را از رهگذر آن می شماردند و از انگیزه درست آگاهی در میان نبود از اینرو روسیان را برای همیشه رفته می پنداشتند و گمان بازگشت نمی بردند، و همچون کسانی که از زندان بیرون آمده باشند، بهمدیگر مژده داده، شادمانی می نمودند.۳۸

گروههایی از مردم تبریز در سردرود از عثمانیان و کردان پیشواز کردند و قوای مورد بحث به فرماندهی احمد مختار شمخال و به همراهی عده ای از ایرانیان و از آن جمله میرزا آقا بلوری و حسین آقا فشنگچی در روز ۹ ژانویه (۲۰ دی / ۲۲ صفر) وارد شهر شدند و در اینجا نیز مورد استقبال قرار گرفتند.
پس از وارد شدن قوای ترک و کرد آشکار می شود که تعداد آنها چندان زیاد نبوده و از ”آن توده اندک را نمی شد بعنوان یک نیروی جنگی حساب کرد.“۳۹ و به گزارش سفارت انگلیس به وزارت خارجه متبوعه خود تعداد افراد قشون عثمانی بیش از ۶۰۰ نفر نبوده است.۴۰ لیتن که با آمدن قوای عثمانی از کنسولگری ایالات متحده بیرون آمده، کنسولگری آلمان را بازگشوده بود، نقش آذربایجانیان را در بزرگ نمایاندن لشکر عثمانی عازم تبریز و واداشتن روسیان به ترک و تخلیه شهر چنین ارزیابی کند:
”تمام سکنه آن ایالت، با آن نفرت شدید خود از روسها، همگی باهم همدست شده بودند که هر یک بسهم خود به اجرای آن بلوف بزرگ کمک کنند ... آن اغراق گویی ها در مورد تعداد نیرویی که در حال پیش آمدن بود، همه و همه در جهت اجرای هدفی مشترک بود که روسها را به اشتباه اندازند، آنان را بترسانند و از شهر بیرون کنند. آیا نباید ملتی را که چنان کاری را توانست انجام دهد، مورد تحسین قرار دارد ؟ “۴۱

فرمانده نیروی اعزامی در نخستین روزهای ورود به شهر با انتشار اعلانهایی به زبانهای فارسی و ترکی تأثیر خوبی بر افکار عمومی میگذارد. او ضمن برسمیت شناختن استقلال و تمامیت ارضی ایران، خطاب به مردم اعلام میدارد که کسانی را که به بهانه اخذ مداخل برای مردم شهر ایجاد مزاحمت می کنند، به وی معرفی کنند تا به مجازات عمل خود برسند. ابراهیم فوزی بیک که در مقام فرماندهی بقیه داوطلبان ترک و کرد، چند روز بعد وارد تبریز میشود، اعلام میدارد که: ”ترکها برای غارت به تبریز نیامده اند، بلکه آنان تنها و تنها تصفیه آن ایالت از روسها و خدمت به اسلام است. “ در همان اعلامیه تذکر داده شده بود که ”برخی دکانها و مغازه ها دارای تابلوی روسی هستند، پاره ای از اسامی روسی است که به اوف ختم میشوند، چون آذربایجان یک سرزمین اسلامی است، این را نمیتوان اجازه داد و لذا تمام خط های روسی حتی با زور و فشار هم که شده باشد تعویض خواهند شد و مقصرین به مجازات خواهند رسید. “ در پایان نیز خاطرنشان ساخته بود که ” کربلایی حسین فشنگچی، آن داوطلب ایرانی را که اخاذی کرده بود، مورد مجازات قرار داده است. “۴۲

اما عثمانی ها نمی توانند به قولهایی که داده بودند وفادار بمانند و به جمع آوری اعانه نقدی از مردم می پردازند و به هر کسی که مبلغی از وی دریافت می دارند، قبضی به فارسی و ترکی میدهند و اخاذی و زورگویی شدت روزافزون می یابد. شوکت تقی یوا با استناد به اسناد آرشیوی و مطبوعات روسی به مواردی از این تجاوزات و سرکیسه کردن ها اشاره کرده است. به نوشته او هر کدام از نواحی تحت اشغال می بایست مبالغی برای تأمین احتیاجات قشون عثمانی بپردازند. سهم تعیین شده برای تبریز از این بابت ۳۰۰ هزار تومان بوده است. گذشته از آن، اصناف مختلف تبریز نیز هر کدام موظف به پرداخت مبالغی به عنوان مالیات بر درآمد بوده اند. سهم تعیین شده برای صنف بازرگان تبریز ابتدا ۶ هزار تومان و سپس ۱۰۰ هزار تومان بوده است. سوای اینها، مالیاتها و عوارضی نیز تحت عناوین مختلف از مردم گرفته می شد. از جمله آنها اهالی شهر ناگزیر از پرداخت ۲۵ هزار تومان از بابت تأمین امنیت خانه های خود بوده اند. تأمین ارزاق و لباس زمستانی اردو نیز به عهده اهالی بوده است. گمرگ خانه ای نیز در کنار پل آجی چای برپا داشته شده بود که برای تأمین هزینه های اردو از عابران حقوق گمرکی اخذ میکرده است.

به ادعای روزنامه های روسی، کسانی که از پرداخت مالیات و عوارض مقرر سرباز می زده اند مغروض انواع مجازاتها میشده اند و مثلا خانه شان به آتش کشیده میشد.۴۳

عثمانی ها که در سر راه خود به تبریز سردار مکری، حاکم ساوجبلاغ و پسرش و نیز حاکم های بانه و سقز و مأموران دیگر ایرانی را اعدام کرده و خانه های شجاع الدوله و برادرش و چند تن از وابستگان روس را در مراغه و آبادی های سر راه دیگر غارت و ویران کرده بودند، در تبریز هم از اعدام و غارت و به آتش کشیدن بناهای متعلق به وابستگان روس ابایی نداشته اند. و به نوشته روزنامه تفلیسکی لیستوک (Tiflisski Listok)، عثمانی ها پس از ورود به تبریز چند نفر را به دار آویخته، دو تن تبعه روس را زنده زنده سوزاندند.۴۴ کسانی نیز که از اطاعت اشغالگران تازه از راه رسیده سرباز میزده اند، معروض مجازاتهای گوناگون می شدند.۴۵

از بناهایی که به دست عثمانی ها در تبریز آتش زده شدند، عبارت بودند از بنای در حال ساختمان اداره راه آهن جلفا ـ تبریز که در گرماگرم جنگ برای گسترش نفوذ روسیه در آذربایجان شرقی و نیز از طریق امتداد آن از صوفیان تا بندر شرفخانه، کشیده شد و از بهار سال ۱۹۱۶ (۱۲۹۵)مورد بهره برداری قرار گرفت.۴۶

شعبه بانک استقراضی روس، بنای تازه ساز کنسولگری روس، کاخ تابستانی کنسولگری و کاخ شجاع الدوله در نعمت آباد، واقع در حومه تبریز، شرکت سهامی اکونوم و فروشگاه آن خانه و کارخانه پنبه پاک کنی نظربیگوف تاجر۴۷ و... خانه ها و حجرات بعضی از ارامنه و وابستگان روس را نیز مورد دستبرد قرار دادند و در خانه های بستگان روس و انگلیس که از شهر گریخته بودند، اقامت گزیدند.

لیتن، کنسول آلمان ـ متحد عثمانی ـ به موردی از غارت اموال یک ثروتمند ایرانی وابسته به روس ها در تبریز به دست کردان در واپسین روزهای اقامت آنها در این شهر اشاره کرده، دست گشودن آنها به غارت را نشانه قریب بودن بازگشتشان دانسته است.۴۸ در حقیقت هم، چنانکه خواهیم دید اقامت آنها در تبریز کوتاه مدت بوده است.

میروشینکف برآنست که ”ترکها (در ابتدا) موفق شدند احساسات ضد روسی را در میان عده قابل ملاحظه ای از اهالی کرد در آذربایجان برانگیزانند، اما آنها پس از اقامت کوتاه در آذربایجان و اعمال وحشیانه و ظلم و ستم، خصومت مردم را علیه خود برانگیختند، تا آنجا که اهالی آذربایجان در موقع عقب نشینی ترکها برضد آنها اسلحه برداشتند.“۴۹

شوکت تقی یوا نیز بااستناد به روزنامه کاوکازسکوئه سلوو(Kavkaysko slovo) شماره ۴،۶،۱۹ ژانویه ۱۹۱۵) نوشته است که ”در تبریز، مراغه، خوی، سلماس و شهرهای دیگر ایالت آذربایجان، داوطلبان برای جنگیدن با ترکها بهم می پیوستند. در شهر تبریز نیز اهالی برضد اشغالگران به اقدامات مسلحانه برمی خاستند. اما سردار رشید، والی ایالت، به پیروی از صلاحدید گردون پادوک، (Gordon padock) کنسول ایالات متحده، به توسعه جنبش توده ای در شهر امکان نداده، میهن پرستانی را که خواهان مبارزه با ترکان بوده اند، خلع سلاح و زندانی کرد.“۵۰

به هرگونه، قشون روس جای سپرده به عساکر عثمانی، پس از عقب نشینی از تبریز فراتر از مرند نرفته بودند و درگیری های آنها با عثمانی ها در حوالی گردنه یام و صوفیان ادامه داشت. اینک پس از پیروزی روسها در اواسط ژانویه در ساری قمیش، سربازان روسی به پشتوانه قشونی که به فرماندهی ژنرال چرنوزوبوف از ساری قمیش به سوی تبریز در حرکت بود و داوطلبان ارمنی نیز به آنها پیوسته بودند، از حدود صوفیان به پیشروی به سوی تبریز پرداختند و عثمانیان در واپسین روزهای ژانویه وادار به عقب نشینی از تبریز شدند.۵۱

بدین ترتیب اقامت عثمانیان بیش از سه هفته در تبریز دوام نیاوردند و شهر دیگرباره به دست روسها افتاد. عده ای از مردم شهر که با عثمانی ها همکاری کرده بودند و بعضی از آزادی خواهان و مجاهدانی که به شهر بازگشته و از مخفی گاههای خود به در آمده بودند به ناچار راه فرار در پیش گرفتند و باز نفسها در سینه ها حبس گردید. خبرنگار روزنامه کاسپی در گزارشی که یکی دو ماه پس از خروج عثمانی ها از تبریز ارسال داشته، نوشته است که در صد سال گذشته هرگز وضع مردم آذربایجان تا این حد غیرقابل تحمل نبوده است.۵۲ ناگفته نماند که بعد از آن عثمانی ها چندبار در سال های ۱۹۱۵ و ۱۹۱۶ برای بازپس گرفتن تبریز اقداماتی کردند، اما در این راه توفیقی به دست نیاوردند.۵۳

واکنش های انقلاب های روسیه
پس از رفتن عثمانی ها و تسلط دوباره روسها بر تبریز، دیگر جنگی در این شهر و اطرافش اتفاق نیافتاد در حالیکه غرب آذربایجان و مناطق مرکزی و غربی کشور در سالهای ۱۷ ـ ۱۹۱۵ عرصه کشمکش های خونین نیروهای متحدین و متفقین و عناصر و گروه های ایرانی وابسته به آنها بود. بحث درباره این
کشمکش ها و تحولات ناشی از آنها خارج از چهارچوب در نظر گرفته شده برای این مقاله است.

در دوره استیلای دوباره روسها نشانه هایی از اقداماتی برای سازماندهی مبارزه برضد اشغال بیگانه در دست است. در گزارش تلگرافی محرمانه فرمانده قشون روسی مستقر در تبریز به قرارگاه مرکزی ارتش قفقاز، از وجود جمعیتهای سیاسی زیرزمینی خبر داده شده است. از سندی دیگر هم چنین مستفاد میشود که گروه های سیاسی موجود برای فعالیتهای خود از پوشش انجمن ادبی استفاده می کرده اند.در همین دوره بیانیه هایی در تقبیح سیاست استعماری تزاریسم و رژیم حاکم بر کشور و با خواست اخراج بیگانگان و استقلال و آزادی و هشدار به دولتمردان و عناصری که راه خیانت به کشور و ملت در پیش میگیرند و ... در شهر منتشر شده است.۵۴ از گزارشهای مندرج در شماره ۹۱۴ (۱۶ آوریل ۱۹۱۵ ) روزنامه اقبال چاپ باکو و شماره ۹۵ (۲۸ آوریل) روزنامه کاوکازسکوئه سلوو چنین برمی آید که در نتیجه تشبث دموکراتها و دیگر عناصر میهن دوست، قرار بر آن می شود که تظاهراتی در روز ۴ آوریل ۱۹۱۵ (۱۹ جمادی الاول ۱۳۳۳) برگزار گردد. بهانه آن گویا امتناع مردم از پرداخت عوارض بلدیه بوده است. اما تظاهرات بزودی به اعتراض به سیاست خیانتکارانه حکومت ایران و به ویژه به استیلای تزاریسم در آذربایجان تبدیل می شود. اهالی تصمیم می گیرند که به علامت اعلام خواست خود دایر بر تخلیه ایران از قشونهای روسی، به مدت یک روز بازار و مغازه های خود را ببندند. اما تحت فشار کنسول روس، ولیعهد (نایب الایاله)به ادامه تظاهرات امکان نداد. به دستور او سخنرانان تظاهرات دستگیر شدند و امریه ای به این مضمون بر دیوارهای تبریز چسبانده شد:
” اگر یکی از تجار تبریز مغازه خودش را ببندد و یا امور تجاری را با سیاست درآمیزد و یا درباره مسایل سیاسی صحبت کند بیدرنگ به صورت جدی به مجازات رسانده خواهد شد “.۵۵

عمده ترین تحول جهانی این دوره که تبریز نیز از تأثیراتش برکنار نماند، انقلاب های سال ۱۹۱۷ روسیه بود. تزار روسیه در ۱۵ مارس، یعنی آخرین هفته اسفند ۱۲۹۵ سرنگون شد و پژواک این حادثه در نخستین روزهای نوروز ۱۲۹۶ به تبریز رسید. نخستین هیجان نیز در بین روسها مشاهده گردید. سربازان روسی که آن همه سال وسیله سرکوبی و خفقان مردم بوده اند، چهره و رفتار دیگر کرده، شوراهای انقلابی تشکیل دادند و به قول یک شاهد عینی ”به سراغ آزادی خواهان ایرانی آمده، کلمه های قارداش و یولداش را پیش کشیدند؛ شگفتا پس اینان یولداش بوده اند؟ پس آن نایولداشها که دیروز تفنگ به روی ما راست می کردند و خون جوانان ما را میریختند کدامها بوده اند؟ آن سالداتها که دیروز در کوچه ها سرود امپراطوری میخواندند و با آواز کلفت خود دلها را می لرزانیدند، کجا رفتند؟ و اینان که امروز ترانه آزادی می سرایند از کجا آمده اند؟! ... آن دستهای زمخت که دیروز مشت بود و دندان می شکست، امروز دست برادری شده به سوی ما دراز میگردد.“۵۶

سیمای شهر یکباره دگرگون شد و به رغم تمام مشکلات و کوتاه دستی های ناشی از جنگ و اشغال، جانی نو در کالبد مردم دمیده شد و پس از چند سال بی عیدی، نوروز را با تمام امکانات خود جشن گرفتند.

آزادی خواهان نیز به جنب و جوش افتادند و شیخ محمد خیابانی و تنی چند از هم مسلکانش، پس از آنکه ۵ سال از برچیده شدن بساط حزب دموکرات گذشته بود و کس را یارای برزبان آوردن کلمه دموکرات نبود و بسیاری از اعضا و هواداران آن در این مدت کشته و دربدر گشته و دم در کشیده بودند به کار احیا و بازسازی آن پرداختند و در روز ۱۸ فروردین ۱۲۹۶ (۷ آوریل ۱۹۱۷) که مطابق بود با ۱۴ جمادی الثانی ۱۳۳۵، سالروز صدور فرمان مشروطه، موجودیت ” کمیته ایالتی آذربایجان فرقه دموکرات ایران “ را در غیاب کمیته مرکزی فرقه دموکرات ایران اعلام کردند. دو روز بعد هم روزنامه تجدد، ارگان آن به انتشار آغازید. در سرمقاله نخست شماره آن با عنوان ”تجدد حیات اجتماعی“ پس از تأکید براینکه ”رشد و ترقی و تجدد ناموس طبیعت“ است، به انقلابهای انگلیس و فرانسه و مشروطه ایران اشاره کرده، در مورد انقلاب فوریه چنین می نویسد:
” از همه بهتر و نزدیکتر و بالاتر اغتشاش و انقلاب چند هفته قبل مملکت روسیه است که جز مزید تعجب و حیرت جای انکار برای احدی باقی نمی گذارد … به کدام عقل می گنجید، یا کدام صاحب ذهن دوربین و فکر مآل اندیش باور میکرد که بنیان سلطنتی بدان قدرت و عظمت در ظرف دو سه روز اینطور متلاشی شده و ملت قوه حاکمه را از چنگ سلطنت استبداد برباید و به قبضه اختیار و اقتدار خود درآورد. عجبا!! در مملکتی که ملل صغیره تابعه آن دولت تا چند روز قبل قدرت درخواست یک ذره از حقوق ملی خود را نداشتند … حالیه ترانه های ملی میسازند و آهنگ حریت و مساوات برمی کشند ...“ و سرانجام به وظیفه ای که زمان پیش آورده، می پردازد:
”در این دوره تجدد و عصر ترقی با این وضغ مساعد و مناسب که اخیرا برای ما پیش آمده، باید بدون یک دقیقه فوت فرصت و قصور و غفلت از این موقع مغتنم کاملا استفاده کرده و دردهای بی درمان و مشکلات صعب العلاج چندین ساله خود را چاره جویی و مهم سازی نماییم و داخل در اصلاحات داخلی بشویم و روابط خارج خود را در تحت پروگرام معینی مرتب و معلوم کنیم.“۵۷

خود خیابانی که دارنده امتیاز روزنامه و بطوری که بعدها آشکار شد، رهبر جنبش دموکراتیک بود، در مقالات خود از تأثیر انقلاب روسیه بر ایران سخن میگوید و خواهان اصلاحات اساسی و احیا و ”اجرای قوانین و اصول مشروطیت “۵۸ می شود.

حدود سه هفته پس از آغاز انتشار تجدد، دسته های سالدات و قزاق به مناسبت اول ماه مه سرود آزادی خوانان در خیابانهای تبریز راه پیمایی کردند و شعارهای انقلابی سر دادند. برگزار کننده این جشن کارگری، شورای نمایندگان سربازان پدید آمده در لشکرهای روس بود. رهبریت این شوراها غالبا در دست انقلابیون بود. شورای نمایندگان سربازان پادگان روسی تبریز، روزنامه ای به نام ایزوستیا به زبان روسی منتشر میکرد. این شورا نه تنها در بین سالدات و قزاق فعالیت می کرد، بلکه درعین حال درپی ایجاد ارتباط با اهالی و جلب همکاری و هم رایی سازمانهای سیاسی نوظهور محلی بود.

یکی از رویدادهای جالب این دوره رفتن اهالی شهر و سربازان روسی بر سر خاک ثقةالاسلام و دیگر شهدای آزادی، در روز جمعه، ۲۴ شعبان ۳۵ (۱۵ ژوئن ۱۹۱۷ و ۲۵ خرداد ۱۲۹۶) بود. در این مراسم فراموش نشدنی که به پیشنهاد شورای نمایندگان سربازان روسی و به کارگردانی کمسیونی متشکل از ایرانیان و روسها برگزار شد، ضمن گل ریزان کردن قبرهای شهیدان، سرودهای شورانگیز و شعارهای برابری و برادری فضا را پر کرد. خیابانی به نام حزب دموکرات و قنبروف، رئیس هیئت اجرائیه، نطقهای موثر و مهیج ایراد کردند. بیانیه هایی نیز در همان روز از طرف کمیته ایالتی فرقه و هیئت اجرائیه شورای وکلای سالداتها و ... منتشر گردید. در این نطقها و بیانیه ها از استبداد مطلقه روس و مرتجعین خونخوار ایرانی که همدست آنان در سرکوبی آزادی و آزادی خواهان ایران بودند، ابراز تنفر و بر برادری ملتهای ایران و روس تأکید شده بود.۵۹

ناگفته نماند که در این روزها بدخواهان و تندروانی نیز مخفیانه در پی آتش افروزی بوده اند. حتی شبی به روسها اطلاع داده شده بوده که اهالی تبریز بر سرشان یورش خواهند آورد و آنان آن شب را درحال آماده باش به سر برده بوده اند. گزارشگری، خوشرفتاری روسیان در تبریز را ناشی از بیم آنان از کینه جویی مردمی دانسته است که هیبت انفجار خشمشان را یکبار در زمستان ۱۲۹۰ تجربه کرده بوده اند.۶۰

کمیته ایالتی مذکور که با برگزاری کنفرانس ایالتی با شرکت ۴۸۰ نماینده از تبریز و ولایات آذربایجان در ذیقعده ۳۵ (سپتامبر ۱۹۱۷) متشکل تر میشود، روز به روز بر دامنه فعالیت خود می افزاید و با مخابره تلگرفهای پیاپی و تجمع در تلگراخانه و برگزاری میتینگها دولت را برای اعمال اصلاحات اساسی تحت فشار قرار داده، از عدم توجه اولیای امور به حال آذربایجان شکایت می کند و لبه انتقادش روز به روز تندتر میشود. از جمله کابینه عین الدوله را به علت این که عناصری چون وثوق الدوله و قوام و امین الملک در آن شرکت داشته اند، چندان تحت فشار قرار میدهد که کابینه وادار به استعفا میشود و جای به کابینه مستوفی الممالک مورد توجه دموکراتها میسپارد. در میتینگی که در همین روزها در ۱۸ صفر ۱۳۳۶ / دسامبر ۱۹۱۷ در حیاط تجدد برگزار میگردد، به نوشته تجدد ۱۵ هزار تن از مردم حضور پیدا میکنند.۶۱

یکی از ابتکارات کمیته، تشکیل کمسیون آذوقه و اعانه در تبریز بود. قحطی و گرسنگی در زمستان و بهار سال ۱۹۱۸ (۹۷ ـ ۱۲۹۶) در سراسر ایران و از آن جمله آذربایجان بیداد میکرد. اگرچه گرسنگی، اساسا معلول کم بارانی و عدم امنیت و نفله شدن خواربار در جزر و مد سپاهیان بیگانه بود، فرصت طلبی محتکرین نیز برشدت آن می افزود. چنانکه یک خروار گندم در آن روزها از ۱۰۰ به ۳۰۰ تومان افزایش یافته بود.۶۲ کمسیون آذوقه و اعانه با گشودن انبارهای ارزاق و تدارک حمل غله از آبادی های مختلف به شهر و جیره بندی نان، تا حدی از مرگ و میر ناشی از گرسنگی در شهر ۲۰۰ هزار نفری کاست. برای توجه یافتن به شدت گرسنگی، نظر خوانندگان را به هشداری که در یکی از شماره های روزنامه تجدد درج گردیده، جلب می نماید:
” آیا حضرات مدیران جراید اطلاع دارند که با این وضع نان، طبع نمرات آتیه مشکل خواهد بود؟ زیرا که با شکم گرسنه کار کردن ممکن نمی شود. کارگران مطبعه “۶۳

یکی از مشکلات اقتصادی شهر در همین روزها کاهش روزافزون ارزش منات بود، چندان که این پیشامد باعث ورشکستگی کسان بسیار و عدم ثبات بازار شد. بگفته شاعری:
”هرکس که نقد خود منات نمود آخر او را منات لات نمود“

با قدرت یابی کمیته در تبریز، بسیاری از کسانی که با روس ها و دستگاه شجاع الدوله همکاری داشتند، شهر را ترک گفتند و رشیدالملک، نایب الایاله روسوفیل نیز از مقام خود مستعفی گردید و در سر راه خود به تهران، در زنجان ترور شد. این ترور و چند ترور دیگر که در همین روزها در شهر اتفاق افتاده، به رغم بیزاری تجدد از آنها، به افراطیون کمیته نسبت داده شده است.۶۴

درجریان افزایش روزافزون نفوذ و اقتدار کمیته دموکرات در تبریز، انقلاب فوریه به انقلاب اکتبر راه گشود و انقلاب اخیر زمینه مساعدی برای رشد و توسعه جنبشهای رهایی بخش در منطقه و از آن جمله جنبش دموکراتیک آذربایجان فراهم آورد. سیاستهای صلح طلبانه و ضدامپریالیستی دولت انقلابی نوپدید تأثیرات عظیمی در سیر تاریخ دنیا و از آن جمله ایران برجای گذاشت که جای بحث شان اینجا نیست. یکی از نتایج آنی به قدرت رسیدن بلشویکها، کنار کشیدن روسیه از صحنه جنگ و فراخوانی سربازان روسی از ایران بود. درجریان تخلیه ایران از سربازان افسارگسیخته روسی، اهالی شهرها و روستاهای سر راه دستخوش تاراجهای وحشتناکی شدند و در این میان تبریز از معدود شهرهایی بود که از چنین بلایی مصون ماند.

وزارت امور خارجه در نامه ۹ شوال ۱۳۳۵ (۲۹ ژوئیه ۱۹۱۷) خود به سفارت روسیه، زمانی کههنوز انقلاب اکتبر درنگرفته بود، ضمن اشاره به نگرانی روزافزون اهالی شهرهای تحت اشغال نظامیان روسی، خاطرنشان ساخته است کههر روز احتمال حوادث جدید میرود و ”بیم آن است که به شهر تبریز و بلاد دیگر آذربایجان هم سرایت کند و بلاد مزبور مانند شهر ارومیه که راپرت تفصیل رقت انگیز غارت و حریق آن اخیرا رسیده ... طعمه آتش و غارت شود و بر وخامت اوضاع کنونی بیفزاید، خصوصا در آذربایجان شاید اهالی اضطرارا به دفاع قیام نمایند و نتایج ناگواری کههمواره اولیای دولت علیه از آن احتراز جستهاند،‌ بروز کند.“۶۵
پگزارشگر رویدادهای هیجده ساله آذربایجان مصون ماندن تبریز از تاراج سربازان روسی را حاصل شناختی که آنان از مردم تبریز داشتهاند، دانسته است:
”تنها شهری که در آذربایجان این بار از آسیب آسوده ماند‌، تبریز بود. در اینجا جز خوش رفتاری نتوانستند نمود. چنین گفته میشد، دسته انبوهی که از کردستان بازگشته و آهنگ تبریز کرده بودند و میخواستند اینجا را تاراج کنند، کسانی از خود روسیان جلوگرفته و گفتهاند مردم اینجا جنگجویند و اگر دست به تاراج باز کنید همه ما را میکشند.“۶۶

پس از تخلیه شمال ایران از سربازان روسی، دولت انگلیس برای پرکردن جای خالی متفق پیشین و بمنظور ضربه زنی بر جنبشهای رهایی بخش درحال نضج گیری از رخنه افکار و آرمانهای انقلابی از روسیه به ایران و نیز تقویت نیروهای ضد بلشویک در روسیه و دستیابی بر معادن نفت باکو و همچنین ممانعت از پیشروی قوای عثمانی در این مناطق، به تدارک اشغال سراسر ایران افتاد و ستونهایی را از طریق گیلان و خراسان به داخل قلمرو روسیه اعزام داشت. یک فوج اکتشافی نیز که از طریق قزوین و زنجان به آذربایجان گسیل گردیده و تا گردنه شبلی نیز پیش آمده بود، در نتیجه برخورد با واحدهای عثمانی تازه استقرار یافته در آن سامان، عقب نشینی کرد.

آمدن دوباره عثمانیها
در گیر و دار پیشروی نیروهای انگلیسی بسوی دریای خزر و آسیای مرکزی، بقایای نیروهای عثمانی که در میان اردن و فلسطین و غرب ایران متحمل شکستهایی شده بودند، در ستونهایی بسوی تبریز و باکو به پیشروی پرداختند. میتوان گفت که در این برهه از زمان، کناره گیری روسیه از جنگ و عقب نشینی واحدهای نظامی از آناطولی شرقی و شمال غرب ایران و بی حفاظ شدن قفقاز در حال غلیان و ... چشم اندازهای وسوسه انگیزی برای خیالات جاه طلبانه پان ترکیستی رهبران اتحاد و ترقی و به ویژه شخص انورپاشا گشوده بود. انور گویا در این زمان برآن بوده است که به تلافی ولایات عربی از دست رفته، با تصرف آذربایجان ایران و قفقاز جنوبی پایگاهی برای تصرف سرزمینهای ماورای خزر و تشکیل یک امپراطوری ترک پدید آورد.

در هر حال، قشون عثمانی در اواسط ژوئن ۱۹۱۸ (اوایل رمضان ۱۳۳۶)، این بار نیز بههمراهی گروهی از مجاهدان ایرانی چون بلوری و میرزا غفارخان زنوزی، درحالیکه مأموران سیاسی انگلیس، فرانسه و آمریکا و وابستگانشان و نیز غالب ارامنه مهاجر و مقیم تبریز را ترک کرده بودند، وارد این شهر شدند. با ورود این قشون، فعالیت درحال توسعه کمیته دموکرات مواجه با اشکال جدی شد. عثمانیها کمیته مورد بحث را که در برابر اعمال تجاوزگرانه اشغالگران ایستادگی میکرد، تحت فشار قرار دادند تا «جمعیت اتحاد اسلام» که برپا داشته خودشان بود، امکان رشد و توسعه یابد. بههمین منظور هم بود که خیابانی و دو تن از فعالان کمیته، به دستاویز این که با ارامنه همدستی داشتهاند و به زبان سپاه اسلام میکوشند، دستگیر و در تاریخ ۱ اوت ۱۹۱۸ (۸ ذیقعده ۱۳۳۶) از تبریز تبعید گردیدند. آنان، ابتدا به اورمیه که تحت اشغال عثمانیها بود، انتقال داده شده، در آنجا زندانی گردیدند و پس از ۲ ماه که عثمانیها مجبور به عقب نشینی از آن شهر شدند، گرفتاران را به قارص انتقال دادند. خیابانی که در تمام مدت اسارت خود از پاسخ دادن به سئوالات به صاحب منصبان عثمانی، به این دلیل که آنها حق استنطاق ایشان را ندارند، پرهیز کرده بود، تنها زمانی مرخص شده، با تمام زحمات زیاد همراه یاران خود به تبریز بازگشت۶۷ که عثمانیها دیگر امکان ماندن در این شهر را نداشتهاند. جالب توجه است که ترجمه کتاب ”قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز “ علی آذری به زبان ترکی که اخیرا با عنوان بودار ”آزادیستان دولتی و شیخ محمد خیابانی “ (دولت آزادیستان و شیخ محمد خیابانی) در ترکیه منتشر شده و تحریفات پان ترکیستی ناروای زیادی در آن راه یافته، مطالب زیر بعنوان ”تبعید خیابانی بدست قشون اشغالگر عثمانی “ کتاب اصلی کلا حذف گردیده و بجایش این چند سطر سرهم بندی شده مغایر با روح کتاب نوشته شده است:
دولت عثمانی. مناسبات با خیابانی
در اثنای یورش روسها به سرزمینهای ترک، ارتش عثمانی مدتی کوتاه ناگزیر از جنگیدن با روسها در قلمرو ایران شد. در این دوره خیابانی و آذربایجانیها که بخاطر استقلال آذربایجان با حکومت ایران در حال مبارزه بودند، از حمایت بزرگ عثمانی برخوردار شدهاند! قشون عثمانی وقتی به تبریز وارد شد، مدارس ترکی بازشده به دست خیابانی را با معلم تجهیز و به سازمانهای ترکی دیگر کمکهای مادی و معنوی کرد!“۶۸

در دوره حدودا سه ماهه دوری خیابانی از تبریز فعالیت کمیته آذربایجان فرقه دموکرات به حالت رکود افتاد و روزنامه تجدد از انتشار بازماند تا دیگرباره نخستین شماره دوره دومش (شماره مسلسل ۱۳۷ آن) از ۲۴ شوال ۳۷ (۲۳ ژوئیه ۱۹ـ۳۱ سرطان ۹۸) روی روز ببیند. در همین دوره تقی رفعت، مدیر و سردبیر تجدد به خدمت عثمانیها درآمده، روزنامهای به زبان ترکی و به نام آذربایگان منتشر کرده است. با رفتن عثمانیها ضمن آنکه بساط «جمعیت اتحاد اسلام» که بعضی از مخالفان و افرادی با انگیزههای مختلف در اطرافش گرد آمده بودند، برچیده شد، روزنامه مذکور نیز تعطیل گردید.

این نظر که ”تبلیغات عثمانی در مورد اتحاد اسلام نظر بسیاری از طبقات پایین را در آذربایجان جلب کرد.“۶۹ آن هم در تابستان ۱۹۱۴ و نه در سال ۱۹۱۸، چندان صائب نمینماید. زیرا که حضور قوای نامنظم عثمانی در سال ۱۹۱۴ در تبریز، مرکز سیاسی آذربایجان کمتر از سه هفته بوده است. در منابع مربوطه هم تنها در دوره دوم حضور عثمانیها در تبریز از فعالیت «جمعیت اتحاد اسلام» به کارگزاری یوسف ضیاءبیگ قفقازی سخن میرود که قایم به وجود عثمانیها بوده و با رفتن آنها از هم پاشیده است.

عثمانیها در این دوره در تبریز که تا تسلیم عثمانی در اکتبر ۱۹۱۸ و فروپاشی بقایای نیروهای نظامی آن کشور ادامه پیدا میکند، چنان رفتار میکردند که گویی برای همیشه در آذربایجان خواهند ماند. انور گویا حتی چند روزپیش از تسلیم عثمانی امیدوار بوده است که پس از برقرار شدن صلح با متفقین، بتواند بریتانیا و ایالات متحده را به شناسایی یک دولت مجزای آذربایجان ترغیب نماید. در همین روزها عثمانیها شایع کرده بودند که ”متفقین حاضرند در برابر انعقاد یک صلح جداگانه با عثمانی، انضمام آذربایجان ایران را در امپراطوری عثمانی برسمیت بشناسند.“۷۰ و این شایعه چندان قوت گرفته بوده که وزارت خارجه انگلیس وجود چنین توافقی را رسما تکذیب کرد.۷۱ با ناگزیر شدن دولت اتحاد و ترقی به استعفا و فرار اعضای مثلث رهبری پیش گفته از عثمانی، حباب خیالات انور از هم ترکید. دستههای قشون عثمانی مستقر در آذربایجان نیز ”به تبریز بازگشتند که به کشور خود بروند. پس از چهار سال رنج و کوشش اکنون همه امیدهاشان از میان رفته و با یک شرمساری و خواری رو به کشور خود میآورند. این بود که بسیاری از آنان نرفتند و در آذربایجان ماندند.“۷۲

حضور عثمانیها در تبریز این بار نیز، مثل بار اول ـ که دست کم آن بار به جهت اخراج سالدات و قزاق از شهر، ابتدا نجات بخش مینمودهاند ـ مولد مصایب و مشکلاتی برای اهالی شهر بود. مداخلات ناروا در امور دولت و ملت ایران چون والی نشاندن و جمعیت برپا داشتن و روزنامه انتشار دادن، سرکیسه کردن مردم بعناوین مختلف، دستدرازی به سفره توده گرسنه و بویژه تحمیل قائمه موجب رنجیدگی و نفرت روزافزون بود.

قائمه اسکناس بدون پشتوانهای بود که در عثمانی حکم اوراق قرضه ملی را داشت و کسی در ایران خواهانش نبوده است. از گزارش حاکم خوی به والی آذربایجان چنین مستفاد میشود که در حالیکه قائمه دولت عثمانی در آن شهر ”بیش از ۱۲ هزار (قران) خرید و فروش “نمیشد، اهالی را مجبور مینمودند کههر قائمه را ”به قیمت (یک) لیره قبول نمایند.۷۳

در همان روزها ”قوماندان (فرمانده) مرکزی عثمانی مقیم خوی“ در آن شهر اعلانی طبع و نشر نموده، در آن اهالی را تهدید کرده است که ”هر کس پولهای کاغذ دولت علیه عثمانی (قائمه)را قبول (نکند) و هر فروشی که عبارت از ده شاهی باشد، خرد نکند و مثل پول ایرانی متداول نکرده، در میان خودشان به موقع صرف نگذارد … گرفتار نموده، از یک لیره تا ده لیره جزای گرفته و صد چوب زده و ده روز حبس خواهد شد و هر کس که در قیمت متداول اشیاء به جهت پول دولت عثمانی تزاید نماید (یعنی ارزش قائمه را کمتر حساب کند) گرفتار و دچار مجازات سخت خواهد شد و هر کس که … از تجار و اصناف از امروز دکان خود را نگشاده و مشغول داد و ستد خود نباشد، در حق آنها جزای قانونی از طرف قوماندانی اجرا خواهد شد …۷۴

اسنادی نیز حاکی از آن هستند که فرمانده کل قشون عثمانی تمام مخارج قشون مستقر در خوی را که هر روز هم بر تعدادشان افزوده میشد، به اهالی شهر تحمیل میکرده و روز به روز نیز بر تحمیلات خود میافزوده است، چندان که اهالی با آن همه پریشانی نمیتوانستند از عهده این همه تحمیلات بربیایند و خیلیها ترک دار و دیار را تنها راه چاره مییافتهاند.۷۵

بدیهی است که این وضع کم و بیش دامنگیر اهالی تبریز نیز بوده است و از این همه این نتیجه حاصل میشده است که ”بیگانگان که به کشوری در آمدند، هر که میخواهی باشند، رفتارشان جز زور و ستم نتواند بود“.۷۶

جنگ جهانی اول که از حیث میدان عمل و تلفات و خسارات در دنیا بی سابقه بود، سرانجام در اوایل نوامبر ۱۹۱۸ (اواسط آبان ۱۲۹۷) با تسلیم آلمان و متحدانش به پایان رسید. ایران نیز که با وجود اعلام بیطرفی عرصه تاخت و تاز طرفهای درگیر در جنگ شده بود، متحمل تلفات و خسارات جبران ناپذیر گردید. در سندی که در خصوص تخمین خسارات ایران در جنگ جهانی اول برای ارائه به کنفرانس صلح در اوایل سال ۱۹۱۹ (اواخر سال ۱۲۹۷) تنظیم گردیده، چنین آمده است:
”خسارات مادی آنچه تاکنون از بعضی روایات به طور تخمین، صورت رسیده و قسمت عمده آن باقی است، از قرار ذیل است و جمع آن عجالتا بالغ بر ۳۷۸ میلیون تومان است. بعد هم هرچه صورت رسید به عرض رسانم…“
در این سند خسارات وارده بر آذربایجان از طرف روسها و عثمانیها و انگلیسیها چنین برآورده شده است:
از طرف روسها ۰۰۰ ۲۱۵۰۰۰ تومان
از طرف عثمانیها ۲۷۰۰۰۰۰۰ تومان
از طرف انگلیسیها ۱۶۰۰ تومان۷۷

”کمیسیون تعیین خسارت “ ایالت آذربایجان هم خسارت وارده به تبریز را در جریان جنگ اول از روسها ۶۰ کرور تومان، یعنی ۳۰ میلیون تومان و از طرف عثمانیها دو کرور تومان، یعنی یک میلیون تومان برآورد کرده است.۷۸ بدیهی است که ارقام مذکور تنها نمایانگر جزئی از خسارات وارده به آذربایجان بوده است. در مقالهای تحت عنوان ” اقتصاد آذربایجان ایران“ که در شماره اول مجله بلیژنی وستوک (خاور نزدیک)، منتشره در سال ۱۹۳۰، درج گردیده، ادعا شده است که ۱۵ درصد جمعیت آذربایجان در جریان جنگ جهانی تلف شده است.۷۹

رحیم رئیس نیا

برگرفته از مجله آذربایجان ـ نشریه آزادیخواهان آذربایجان ایران، شماره ۱ مهرماه ۱۳۷۸

یادداشتها:
۲۱ – قرون عثمانی، کین راس، ترجمه ستاری، ۱۳۷۳ صص ۲۷ – ۶۲۰ و ظهور ترکیه نوین، برنارد لوئیس، ترجمه سحابی ۱۳۷۲ صص ۳۲ – ۳۳۱ و….
۲۲ – گزیده اسناد سیاسی ایران و عثمانی، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ج ۶، ۷٫
۲۳ – گزیده اسناد سیاسی ایران و عثمانی، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ج ۶ و ۷٫
۳۸ – تاریخ هجده ساله، صص ۴ – ۶۰۳٫
۳۹ – خاطرات لیتین، ص ۱۱۸٫
۴۰ – کتاب سبز، صص ۴ – ۸۳٫
۴۱ – خاطرات لیتین، ص ۱۱۸٫
۴۲ – پیشین، ص ۱۲۴٫
۴۳ – Ccenubi Azerbaycan Tarixinin ocerki , Baki 1985 , S. 194 – ۹۵
۴۴ – Tiflisskii listok , 37 (1915/2/15)
45 – Baku , 54 ( 1915 / 3 / 8 )
46 – درباره این خط آهن، رک: ایران از نفوذ مسالمتآمیز تا تحت الحمایگی، لیتین، میراحمدی، ۱۳۶۷، صص ۱۴ – ۱۱۲ و ایران در جنگ بزرگ، صص ۵۱ – ۳۴۹٫
۴۷ – Cenubi Azerbaycan….., S. 194.
48 – خاطرات لیتین، صص ۳۱ – ۱۳۰
فتحالله فتاحی نوه میرزا فتاح گرمرودی و منتشر کننده سفرنامه او به مناسبتی خاطرات خود را درباره روزهایی از جنگ اول را که در آن روزها طفلی یازده ساله بوده و در تبریز زندگی میکرده، نوشته است. او در این خاطرات از بیداد جلوهای تحریک شده توسط انگلیسیها و سرازیر شدنشان به سوی شرق و ترس و وحشت مردم تبریز، از نزدیک شدنشان و ورود قشون تحت فرمان علی احسان پاشا به تبریز و استقبال تبریزیها از قشون ترک و رفتن این قشون به سروقت جلوها و قلع و قمع آنها و به دنبال آن رسیدن زنان و کودکان فلک زده تبریز و یاری مردم شهر به آنها و راهی کردنشان به سوی بغداد و… سخن رانده است. سفرنامه میرزا فتاح گرمرودی، تهران، ۱۳۴۷، صص ۶۳ – ۱۰۵۴٫ فتاحی خاطرات خود را در کتابی جداگانه به نام “هاله ” نیز منتشر کرده است.
۴۹ – Iran in World war , P. 40
50 – Cenubi Azerbaycan… , S. 195.
51 – Russian and Azerbaijan , p. 58
52 – Cenubi Azerbaycan……S. 196
53 – Caucasian Battle fields , Allen and Muratoff , Cabridge 1953 , P. 296 – ۹۹ Russian and Azerbaijan , P. 58 – ۹
۵۴ – Cenubi azerbaycan….. , S. 198 – ۹۹٫
۵۵ – Cenubi Azerbaycan…… , S. 199.
56 – تاریخ هجده ساله، صص ۷۵ – ۶۷۴٫
۵۷ – تجدد، ش(۱۶ جمادی الاخر ۱۳۳۵).
۵۸ – “تأثیر جنگ جهانی اول در سیاست داخلی ایران” محمودرضا قدس، تاریخ معاصر ایران، کتاب دهم، صص ۹۰ –۱۰۶٫
۵۹ – در اینجا فرصت شرح و بسط نیست. برای گزارش تفصیلی رک: تجدد، ش ۱۷ (۲۷ شعبان ۳۵ ) / شیخ محمد خیابانی، آذری، صص ۱۰۰ – ۹۵ / تاریخ هجده ساله، صص ۸۴ – ۶۸۲٫ و
۱۹۲۰ – ci il Tebriz usyani , S 35 – ۶ Kaspi , VI , 25 (1917,6, 25) (97,8)
60- تجدد،ش ۱۵ ( ۲۰ شعبان ۱۳۳۵) / تاریخ هجده ساله، ص ۶۸۱٫
۶۱ – تجدد، ش ۵۵ (۱۹ صفر ۱۳۳۶).
۶۲ – تاریخ زندگانی من، ا. کسروی، ص ۱۱۲٫
۶۳ – تجدد، ش ۲۵ ( ۳ شوال ۳۵ ).
۶۴ – تاریخ هجده ساله، صص ۶۸۴ و ۹۳ – ۶۹۰٫
۶۵ – گزیده اسناد دریای خزر و مناطق شمالی ایران در جنگ جهانی اول، نصیری مقدم، ۱۳۷۴، صص ۲۸ –۲۲۷٫
۶۶- تاریخ هجده ساله، ص ۷۱۱٫
۶۷ – شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی، برلین ۱۳۰۴ ص ۳۰ و….
Azerbaijan , Atabaki , London 1993 , P. 48/
68 – Azadistan Devleti ve Seyh Muhammad Khiyabani , Ali Azeri Tercueme Eloglu, Ankara , S. 128.
مقایسه شود با: قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز، صص ۵ – ۲۰۴٫
۶۹ – “تأثیر جنگ جهانی اول در سیاست داخلی ایران” پیشین صص ۸۶ و ۱۰۵٫
۷۰ – عملیات در ایران، صص ۷۵ – ۴۷۴٫
۷۱ – پیشین، ص ۴۷۶ / ایران در جنگ بزرگ، ص ۵۰۹٫
۷۲ – تاریخ هجده ساله، ص ۷۹۲٫
۷۳ – ایران و جنگ جهانی اول، اسناد وزارت داخله، کاوه بیات، ۱۳۶۹، ص ۲۷۱٫
۷۴ – پیشین، ص۲۷۲٫
۷۵ – پیشین، ص ۷۵ – ۲۷۰٫
۷۶ – تاریخ هجده ساله، ص ۷۵۳٫
۷۷ – گزیده اسناد ایران و عثمانی، ج ۷، ص ۸۵۸٫
۷۸ – تاریخ روابط خارجی ایران، دوره اول مشروطه، ولایتی، ۱۳۷۰، ص۴۵٫
۷۹ – Cenubi Azerbaycan….S. 195

برگرفته از «آذربایجان»:

این نوشتار، بویژه در نشانه گذاری ها، از سوی اینجانب ویرایش شده است.         ب. الف. بزرگمهر
برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!