«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ آبان ۸, جمعه

اُم الفساد والمُفسدین به همراه اَره و اوره و شمسی کوره اش!


تو آنجا بنشین، سخنرانی کن!


فرار به جلوی تبهکاری بیشرم و گونه ای پوزش خواهی دورویانه

نوشته ی زیر، برگرفته هایی از یک گزارش «بی بی سی» است که در آن به پوزش خواهی نخست وزیر تبهکار پیشین انگلستان: «تونی بلر»، درباره ی ندانمکاری های به انجام رسیده در چنگ اندازی کشورهای امپریالیستی به کشور همسایه مان: عراق اشاره شده است. شایان درنگ است که این پوزش خواهی که آن را به هیچ رو یک پوزش خواهی درستکارانه نمی توان نامید، در آستانه ی انتشار آروین های پژوهشی رسمی در آن کشور، پیرامون یورش به عراق بر زبان رانده شده است؛ گونه ای واپس نشینی، جاخالی دادن با پذیرفتن اندکی از بار پاسخگویی و در رفتن از زیرِ بار پاسخگویی سنگین تر و رویهمرفته گونه ای برخورد ناراست که آن را «فرار به جلو» می توان نامید؛ ولی، آیا چنانچه حتا پوزشی از سر راستی از سوی وی یا آن کُرّه الاغ «یانکی»: «جرج دبلیوسی بوش» که پاسخگویی سرراست در یورش به کشوری دیگر داشته بر زبان آمده باشد، برای بخشودن و نادیده گرفتن تبهکاری های این دو عروسک خیمه شب بازی آن دو کشور امپریالیستی بس است؟ آیا می توان به آسودگی از سر گناهان آن ها که افزون بر کشتار نظامیان، زیان های جبران ناپذیر کشته شدن صدها هزار تن از کودکان، زنان و مردم غیرنظامی عراق، نابودی زیرساخت های اقتصادی ـ اجتماعی، آوارگی و خانه بدوشی میلیون ها تن و سرنوشت کنونی توده های مردم آن کشور باستانی بر دوش شان سنگینی می کند، گذشت؟ نه، نمی توان! و چنانچه با زمینگیر شدن هرچه بیش تر سازند سرمایه داری امپریالیستی شرایطی درخور پدید آید، باید همه ی این تبهکاران را به عنوان نمایندگان سازندی اهریمنی به دادگاه خلق های جهان کشاند و به سزای تبهکاری های سترگ شان، نه یکبار که صدها بار تیرباران شان کرد.

ب. الف. بزرگمهر    هشتم آبان ماه ۱۳۹۴    

***

تونی بلر، نخست وزیر پیشین بریتانیا به دلیل اشتباهات جنگ عراق عذرخواهی کرده و گفته که در این ادعا که جنگ عراق باعث قدرت گرفتن گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) شده است، «رگه هایی از حقیقت» وجود دارد.

آقای بلر در گفت و گو با شبکه خبری «سی‌ان‌ان» گفت:
«ما که صدام را برکنار کردیم» در قبال وضعیت امروز عراق تا حدودی مسوولیم. اما او گفت که بابت برکنار کردن صدام حسین از قدرت پوزش نمی‌خواهد چون به گفته وی، عراق ممکن بود به سرنوشت امروز سوریه دچار شود.

آقای بلر در عین حال از غیردقیق بودن گزارش‌های اطلاعاتی در روزها و هفته‌های منتهی به حمله به عراق و ضعف در برنامه‌ریزی ها برای عراق پس از حمله، پوزش خواست.

او افزود: «نمی‌توان گفت که آن کسانی از ما که در سال ۲۰۰۳ صدام را از قدرت بیرون راندند، هیچ مسوولیتی درباره وضعیت سال ۲۰۱۵ ندارند.»

اظهارات آقای بلر در آستانه انتشار نتایج تحقیقات درباره حمله به عراق منتشر شده است.

برگرفته از گزارش «عذرخواهی نخست‌ وزیر پیشین بریتانیا به دلیل اشتباهات جنگ عراق»، تارنگاشت «بی بی سی»، سوم آبان ماه ۱۳۹۴

کاسه داغ تر از آشی تن داده به مزدوری عربستان!

مردک مزدور فرومایه ای است که همزمان سر در آخور «یانکی» ها از یکسو و رژیم پلید خاندان سعودی در عربستان دارد. از چه جاهای دیگری نیز برای خرده خوشخدمتی هایش پول می ستاند، روشن نیست. داشتم گزارشی در هماوندی با رویداد ناگوار کشته شدن شمار بسیاری حج رو در آن به اصطلاح «خانه خدا» را می خواندم که این بخش از آن، بویژه دیدگانم را به سوی خود کشید:
«روابط دو کشور در تیره‌ترین وضع خودش است. بعد از مداخلات جمهوری اسلامی در یمن و شروع عملیات نظامی سعودی‌ها در یمن این روابط روزبه‌روز تیره تر شد. به خصوص بعد از حادثه منا و قبل از آن  حادثه فروافتادن یک دکل تبلیغاتی که جمهوری اسلامی شروع کرد انگار دولت سعودی تعمدا‌ً‌ این کارها را کرده و الان هم از یک طرف آقای قاضی عسگر امیرالحاج آقای خامنه‌ای تشکر می‌کند از سعودی‌ها،‌ وزیر بهداشت ایران می‌گوید بیشترین همکاری را دارند می‌کنند و دستگاه‌های سیاسی عکس این را می‌گویند. اجساد در سردخانه‌است. بسیاری از اجساد به علت فشردگی و به علت هوا شناسایی نشده‌اند مگر اینکه دی ان ای اینها را بگیرند و این زمان درازی را می‌طلبد. در عین حال کسی نمی‌خواهد کسانی را که در آنجا به قتل رسیده‌اند پنهان کند. چون به هر حال سعودی‌ها می‌خواهند زودتر از شر آثار ماجرا راحت شوند.»*

اینکه رژیم تبهکار اسلام پیشگان فرمانروا بر کشورمان نیز چون رژیم عربستان، همگام با سیاست «یانکی» ها و دیگر کشورهای امپریالیستی، هر یک از سویی، در کار قیچی کردن جنبش انقلابی یمن و دگردیسه نمودن آن به جنگی مذهبی میان شیعه و سنی هستند و چنین سیاست اهریمنی را در جاهای دیگر نیز پی می گیرند، جُستاری کم و بیش شناخته شده است؛ ولی اینکه بگوییم:
«... بعد از مداخلات جمهوری اسلامی در یمن و شروع عملیات نظامی سعودی‌ها در یمن این روابط روزبه‌روز تیره تر شد.»، جز یک نیرنگبازی پلید در جانبداری از رژیم تبهکار دیگری در منطقه بیش نیست. سایر گفته های این مردک مزدور پاچه ورمالیده و بویژه واپسین گفتار برگرفته از وی که «در عین حال کسی نمی‌خواهد کسانی را که در آنجا به قتل رسیده‌اند پنهان کند. چون به هر حال سعودی‌ها می‌خواهند زودتر از شر آثار ماجرا راحت شوند.» نیز تنها یادآور زبانزد کهن «کاسه داغ تر از آش» است:
کاسه داغ تر از آشی تن داده به مزدوری عربستان!

ب. الف. بزرگمهر   هشتم آبان ماه ۱۳۹۴

* گفته های مزدوری به نام علیرضا نوری‌زاده در گزارش: ربودن زایران ایرانی در منا؛ «فرضیه‌ای که تقویت می‌شود»، هفتم آبان ماه ۱۳۹۴
http://www.radiofarda.com/content/f7-pkg-over-latest-over-mina-stampede/27334292.html

۱۳۹۴ آبان ۷, پنجشنبه

ﭼﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﺎﻥ ﺑﻰ ﺩﺭﺩﺳﺮﻯ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺭﻓﺘﮕﺎﻥ!


خودمان این همه گاو داریم؛ گاوهای مُقدّس هندی وارد می کنند! ـ بازانتشار

کشتارگاه‌های ایران میزبان گاومیش‌های پیر هندی


به گزارش زیر باریک شوید. "تجار محترم" از یکسو گاومیش پیر و بیمار هندی وارد می کنند و گوشت آن را بر سر سفره ی مسلمین، البته آنها که دست شان تا اندازه ای به دهان شان می رسد، می آورند و از سوی دیگر بهترین گوشت گاو و گوسپند ایرانی را به بیرون کشور صادر می کنند. در مورد همه ی کالاهای دیگر نیز چنین است. خدا ماشاء الله هرچه برکت است به این «حبیبان» خود عنایت فرموده است و انشاء الله، اگر همینگونه بماند، بازهم بیش تر عنایت خواهد فرمود!

کسی چه می داند، شاید پس از حلال شمرده شدن بسیاری گوشت هایی که پیش تر از این حرام بود و با خوردن هرکدامشان حکم رفتن به دوزخ را دریافت می کردی، از این پس، به دستور «بزرگ عمامه داران» هرچه جنبنده است و حرکت می کند، از حشرات گوشت دار مانند «گازاروک»* گرفته تا نرم تنان دریایی و حتا زمینی نیز حلال شمرده شوند که آن گروه از مسلمین که شمارشان نیز بسیار است و سال به سال دست شان به گوشت نمی رسد، از برکت خوردن گوشت حلال برخوردار شوند! 

ب. الف. بزرگمهر     ٢٢ خرداد ماه ١٣٩١

http://www.behzadbozorgmehr.com/2012/06/blog-post_12.html  

* گازاروک، حشره ای کم و بیش بزرگ و گوشتدار است که در جنگل های تُنُک لرستان بسیار یافت می شود.

||||||||||||||| 

همزمان با صادرات سالانه بیش از ٣۵٠ هزار رأس دام به کشورهای شیخ‌نشین حاشیه خلیج‌فارس، واردات دام‌های پیر و مشکوک به بیماری از افغانستان، هند و پاکستان بر سر زبان‌ها افتاده است که این اقدام بسیار خطرناک ارزیابی می‌شود.

درحالی اختلافات بین دو وزارتخانه جهادکشاورزی و صنعت، معدن و تجارت (بازرگانی سابق) در اواسط سال ٩٠ موجب افزایش ورود دام قاچاق به کشور شد که مردم قربانی اصلی بیماری‌های مشترک بین انسان و دام در کشور هستند.

با بروز و ظهور نشانه‌های بیماری خطرناک مشترک بین انسان و دام، به‌نام تب خونریزی‌دهنده کریمه کنگو در برخی از شهرهای کشور، زنگ خطری برای مسئولان به صدا درآمد؛ به‌طوری‌که برخی از نمایندگان منتخب مردم در مجلس نهم اخیرا درصحن علنی مجلس و در جریان بررسی مشکلات بخش کشاورزی با انتقاد از عملکرد مسئولان دولتی نسبت به واردات بی‌رویه گوشت به کشور صراحتا اعلام کردند که واردات گوشت از برخی کشورها مثل پاکستان به‌صورت کاملا غیربهداشتی در کشور اتفاق می‌افتد و تحقیقات نشان می‌دهد یک عده خاص در واردات گوشت دست دارند.

ناصرنبی‌پور رئیس جامعه دامپزشکان ایران درگفت‌وگو با مهر اظهارداشت:
متأسفانه مسئولان امر برای تنظیم بازار و به‌دلیل تفاوت قیمت اقدام به واردات گوشت گاومیش پیر از هندوستان می‌کنند که این موضوع خود دارای اشکالات فراوانی است و باید هرچه زودتر به این موضوع رسیدگی شود.

به گفته وی، واردات گوشت با استخوان نیز می‌تواند منشأ بیماری‌های مختلفی از جمله تب برفکی باشد و بایستی دولت برای جلوگیری از این مسئله همانند کشورهای دیگر از واردات گوشت با استخوان به کشور ممانعت به عمل آورد. رئیس جامعه دامپزشکان ایران اضافه کرد:
همچنین اقدام دولت در واردات دام زنده از پاکستان و افغانستان نیز محل اشکال است چراکه دام‌ها در شرایط اسف‌بار بهداشتی در این کشورها پرورش پیدا می‌کنند.

این اظهارات درحالی است که اواخربهمن ماه سال گذشته جلال محمودزاده، عضو هیأت رئیسه کمیسیون کشاورزی مجلس هشتم، درمورد گزارش تحقیق و تفحص از واردات دام زنده به کشور گفته بود:
کلیات گزارش این تحقیق و تفحص این بود که واردات دام زنده از کشورهای غیرتایید شده مثل هندوستان مشکلاتی را برای منابع دامی کشور ایجاد کرده است، چراکه دام‌هایی که از هندوستان وارد کشور شده‌اند، از مسیر پاکستان عبور کرده‌اند و در مورد سلامت آنها ابهاماتی وجود داشته است.

در این رابطه، سیدمحمدعلی بزرگواری، نماینده مردم کهگیلویه در مجلس نهم و دبیر کمیسیون کشاورزی مجلس هشتم در گفت‌وگو با مهر اظهار داشت:
در مجلس هشتم قرار بود به خاطر واردات دام و گوشت‌های آلوده به کشور از وزارت جهاد کشاورزی و سازمان دامپزشکی تحقیق و تفحص صورت بگیرد که بنا به دلایلی این کار انجام نشد. وی اعلام کرد:
هفته آینده که کمیسیون‌های تخصصی در مجلس تشکیل می شود، مسئله واردات دام و گوشت‌های آلوده به کشور را در دستورکار قرار خواهیم داد.

«خبرگزاری مهر»

خدایا به حق پنج تن ...


هر سال ۲ میلیون و ۶۰۰ هزار تن به جویندگان کار در ایران افزوده می شود!

افزایش فراگیر بیکاری و تنگدستی توده های مردم، پیامد سرراست پیگیری سیاست نولیبرالیسم امپریالیستی از سوی رژیم ورشکسته و ایران بربادده اسلام پیشگان و دولت «زهدان اجاره ای» اش در ایران است!

رییس کمیته عمران شورای اسلامی شهر تهران گفت:
«سالانه ۲ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر به بیکاران اضافه می‌شود که دولت تنها برای ۶۰۰ تا ۸۰۰ هزار نفر شغل ایجاد می‌کند.»

برگرفته از پیوند زیر:
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940805000679 

برنام را اندکی دستکاری و پارسی نویسی نموده ام. زیربرنام را خود افزوده ام.  ب. الف. بزرگمهر


سگ مذهب ها با بیشرمی دروغ می بافند! ـ بازانتشار

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/09/blog-post_15.html

 

هنگام آن افشگری کِی است؟ سی و شش سال دیگر؟ یا شاید وقت گُل نِی؟!

آخوندی بدپیشینه است؛ از هر سویه که به زندگی پلیدش بنگرید:
ضدانقلابی، بگمان بسیار نیرومند چون بسیاری دیگر از آخوندها، همکار «ساواک» در دوره ی شاه، هموند «انجمن حجتیه» و آنگونه که درباره اش می گویند با پیشینه ی بزهکاری در دوره ی جوانی؛ برخی فتواهای تجاوز به زندانیان دستگیرشده در کهریزک با آنکه آن را تکذیب می کند، بی هیچ گمان و گفتگو از آنِ وی است و ...

آن نامور به «نشانه ی خدا» (آیت الله) : «مصباح یزدی» را می گویم که باید گفت:
خاک بر سر آن خدایی که وی نشانه اوست و خاک بر سر مردمی چون من و شما که چنین دوالپایانی بر دوش مان سوار شده را همچنان می شکیبیم؛ دوالپایانی که تاکنون میلیاردها تومان از بودجه ی عمومی کشور را به بهانه ی گسترش دین اسلام چاپیده و همچنان می چاپند.

گزارش زیر درباره ی آخوندی است که به گفته ی خود وی در «زیر زمین موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی»، چپقش را چاق کرده اند؛ با این همه، چون بسیاری از دزدان و کاسه لیسان اسلام پیشه تنها بخشی از واقعیت را آنهم جویده جویده بر زبان می آورد. با آنکه جُستار گزارش پیش از این نیز تا اندازه ای روشن شده بود، گفته های آخوند چپق چاق شده و تن داده به توبه نامه، گوشه ای از چگونگی هزینه شدن آن پول ها در رژیمی که باورهای مردم را به بازی گرفته و آن را به هزاران پلشتی آلوده، بیش از پیش از پرده برون می افکند؛ گرچه، هنوز بسیاری پلیدی ها و پلشتی ها را به شوندهایی ناروشن، همچنان ناگفته برجای نهاده است.  

آخوند از آن میان می گوید:  
«مصاحبه ای كه در آن سال از بنده گرفته شد، تحت فشار تهدید های مهندسی شده ای بود كه نسبت به من روا گردید و بدیهی است كه در آن مصاحبه حقایق عنوان نگردیده است، لذا اگر بخواهم واقعیت پشت پرده آن توبه نامه را بیان كنم حرف ها و افشاگری های زیادی برای گفتن دارم و هویت خیلی از آن افراد و دست اندرکارانی كه در آن زیر زمین تفتیش عقاید در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در قم حرف های بسیار خلاف قانون و شرع  می زدند را افشا می کنم.» (گزارش زیر) و کمی جلوتر می افزاید:
«اینها باید بدانند كه من ریز آن اتفاقات را هنوز افشا نكردم؛ ولی اگر لازم باشد حرفها و الفاظ ركیك و تهدید های مجموعه پرتو به من  را به جهت روشنگری ملت ایران افشا خواهم كرد» (همانجا)

با خود می اندیشم:
چه مرگش هست؟ چرا همه چیز را نمی گوید؟ هنگام آن افشگری کِی است؟ سی و شش سال دیگر؟ یا شاید وقت گُل نِی؟! شاید هم حق آب و گل از دست رفته یا در دسترسی می جوید که پس از دستیابی به آن، دهانش را ببندد و خفقان بگیرد؟ هرچه هست، هر کدام شان به نوبه ی خود ریگی به کفش دارند.

ب. الف. بزرگمهر    هفتم آبان ماه ۱۳۹۴

***

روایت آیت الله غرویان از اتاق تفتیش عقاید موسسه آیت الله مصباح

آیت الله محسن غرویان در واکنش به برخی گزارش های منتشر شده در سایت های نزدیک به حلقه پرتو و آیت الله مصباح گفت: اگر لازم بدانم پرده از تهدیداتی که این گروه علیه من انجام دادند، برمی دارم.

غرویان در گفتگو با «انتخاب» اظهار داشت: تحلیلی كه این سایت ها منتشر کرده اند، پیرو مصاحبه اجباری از بنده در سال ٨٣ بود كه در نشریه پرتو منتشر شد.

وی افزود:  مصاحبه ای كه در آن سال از بنده گرفته شد، تحت فشار تهدید های مهندسی شده ای بود كه نسبت به من روا گردید و بدیهی است كه در آن مصاحبه حقایق عنوان نگردیده است، لذا اگر بخواهم واقعیت پشت پرده آن توبه نامه را بیان كنم حرف ها و افشاگری های زیادی برای گفتن دارم و هویت خیلی از آن افراد و دست اندرکارانی كه در آن زیر زمین تفتیش عقاید در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در قم حرف های بسیار خلاف قانون و شرع  می زدند را افشا می کنم.

استاد حوزه و دانشگاه افزود: این افراد باید محاكمه شوند، لذا بنده به خاطر ملاحظاتی كه در آن زمان داشتم و الان هم تا حدی دارم همه زوایای آن مصاحبه اجباری و زیر فشار تهدید را بیان نكرده و نمی کنم.

وی اضافه کرد: اما اکنون صرفا از باب روشنگری برای خوانندگان و ثبت در تاریخ، زوایایی از آن ماجرا را بیان می کنم.

استاد حوزه و دانشگاه تاکید کرد: اینها باید بدانند كه من ریز آن اتفاقات را هنوز افشا نكردم ولی اگر لازم باشد حرفها و الفاظ ركیك و تهدید های مجموعه پرتو به من  را به جهت روشنگری ملت ایران افشا خواهم كرد

غرویان با بیان آنکه ماجرای زیرزمین تفتیش عقاید موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی اسفناک است، گفت: این افراد توبه نامه اجباری و تحمیلی از جانب بنده را تنظیم کرده و منتشر کردند. .

استاد حوزه و دانشگاه در تشریح اتاق تفتیش عقاید در موسسه مصباح یزدی گفت: در زیر زمین موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، اتاقی بود كه روی آن نوشته شده بود؛ ورود مطلقا ممنوع.

وی افزود: این اتاق كاملا به اتاق هایی كه ساواك در آن اقدام با بازجویی می كرد شباهت داشت . در این اتاق به هر فردی از اساتید و طلاب كه مانند آنان فکر نمی کرد، فحاشی می شد و الفاظ رکیک به آن ها نسبت داده می شد. تمامی این مسائل در زمان دولت آقای احمدی نژاد صورت می گرفت.

غرویان در ادامه در تشریح این تهدیدات اظهار داشت: این آقایان می گفتند به قصد لطمه زدن به آبروی بنده، با همسر بنده تماس می گیرند و به دروغ عنوان می كنند كه بنده با خانم اجنبیه ای ارتباط داشته ام و یا تهدید به آتش زدن ماشین و یا بی احترامی به لباس و عمامه من  و بی آبرو كردن بنده در مقابل مدرسه فیضه می کردند. همه این تهدیدات بدین منظور انجام می شد که من دست از مواضع سیاسی و فكری خود بردارم.

وی در توضیح هویت تهدید کنندگان گفت: این تهدید ها از طرف حلقه پرتو صورت می گرفت و كاملا مشخص بود که با حمایت هایی که می شدند می توانند این تهدیدات را عملی کنند.


بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.   ب. الف. بزرگمهر 


۱۳۹۴ آبان ۶, چهارشنبه

سنجشی ناشایست و از دیدگاه تاریخی نابجا! ـ بازانتشار

آدمی گویا «اصلاح طلب» است که تصویرهای محمد مصدق و حسین موسوی را پهلو به پهلوی یکدیگر درج کرده و می نویسد:
«محمد رضا پهلوی در توجیه حصر مصدق می گوید:
”مصدق بابت امنیت خودش توی ملکی که دارد حبس است؛ چون اگر برگردد به خانه‌اش در تهران، مردم توی خیابان دارش خواهند زد … او همان جایی که هست، راضی و خوشحال است. خوب می‌خورد و به ورزش مورد علاقه‌اش می‌پردازد.“

محمد مصدق پس از کودتای ۲۸ امرداد در دادگاه نظامی، محاکمه و با توجه به تبرئه ی او از اتهامات اصلی چون ”تلاش برای برهم زدن اساس سلطنت“ و ”کودتا علیه قانون اساسی“ به سه سال حبس انفرادی محکوم شد. 

دادگاه، اگرچه او را از اتهامات مهمی چون اقدام علیه اساس سلطنت و کودتا علیه قانون اساسی که حکم اعدام داشت، تبرئه کرد، ولی به جهت نافرمانی از فرمان شاه او را به سه سال زندان محکوم کرد. دکتر مصدق پس از گذراندن سه سال زندان، در باغ خود در احمدآباد حصر و تا پایان زندگی زیر دیده بانی شدید دولت بود.» 

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور بویژه در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر 

می نویسم:
«چه سنجش نابجایی! افزون بر آنکه نه آن یکی آنگونه بوده است که در تاریخ نوشته اند و نه بویژه این یکی که به نوبه ی خود در بسیاری از تبهکاری های جمهوری اسلامی از همان نخست دست داشته است.»

کسی می پرسد:
«دلیل شما برای سنجش نابجا را درک نکردم. اگر میر حسین به دلیل اینکه نخست وزیر دهه ۶۰ بوده، شریک تبهکاری بوده با همین استدلال مصدق هم به دلیل نخست وزیر شاه بودن، لابد باید شریک تبهکاری های شاه باشه...»

به وی چنین پاسخ می دهم:
بحثش درست به دلیل اینکه خروارها کتاب و نوشته ی بی پایه از نظر علمی درباره ی مصدق و به انگیزه ی بزرگداشت یا بزرگنمایی وی نوشته اند، بسیار گسترده است و بیگمان انتظار ندارید از من که اینجا یک جمعبندی همراه با یادآوری های تاریخی در میان بگذارم؛ ولی تنها سخن مادر شاه گوربگورشده ی ایران و زن رضاشاه را که اگر در آن خانواده بگردی از همه شان سیاستمدارتر بوده را درباره ی مصدق برای شما می نویسم و آرش آن هم این نیست که دربست هرچه این یکی گفته بپذیریم؛ ولی سخنی است از کسی که از نزدیک این آدم ها را دیده و با آن ها نشست و برخاست داشته و به خاطر تیزبینی سیاسی اش که من به عنوان مخالف فکری وی بر آن پافشاری می کنم، باید روی آن درنگ کرد؛ ضمنن این یادمانده ها را در بخشی از یک نوشته ی نیمه کاره ام بکار برده ام که در واقع نباید اینجا آن را درج کنم؛ ولی برای پاسخ به پرسش شما این کار را می کنم:
«مصدق در فرنگ تحصیل کرده و بزرگ شده بود و از یک خانواده اشرافی و متمول و خان زاده و اصلا شازده بود. تا دلتان بخواهد زمین داشت. صدها پارچه آبادی در نقاط محتلف مملکت داشت. هیچ اعتقادی هم به ایرانی جماعت نداشت. ده بار پیش خود من از ایران و ایرانی بدگویی کرده است ... سخت اهل تظاهر و ریا بود و هر وقت در برابر مخالفانش کم می آورد، فورا خود را به مریضی می زد  ...
...
اول اصلا دنبال این معنی نبود که نفت را ملی کند بلکه تنها هدفش این بود که یک مقدار لیره بیش تری بگیرد و سهم ایران از درآمد نفت را زیادتر کند و درآمد خزانه را بالا ببرد. در آن ایام، افکار چپی و بلشویکی بین کارگران شرکت نفت آبادان هواخواه داشت و توده ای ها که دنبال بیرون کردن انگلیسی ها از ایران بودند، دور او جمع شدند و شروع به تشویق مصدق کردند. 

مصدق خیلی جاه طلب بود و وقتی ملاحظه کرد مورد تشویق و مرکز توجه قرار گرفته است در عناد و لجاجت با انگلیسی ها مصمم تر شد ...
...
یک مرتبه حرف های جدیدی در ایران شروع شد و یک دستجاتی پیدا شدند که حرف از دمکراسی و ملیت و اینجور چیزها می زدند. قوام السلطنه که به سیاست انگلیسی ها نزدیک بود و حسین علا که به سیاست آمریکایی ها نزدیک بود، هر دو پیش من می آمدند و ما با هم صحبت زیاد می کردیم. از این صحبت ها معلومم شد که آمریکا دستجاتی درست کرده و می خواهد عرصه را به انگلیسی ها و سیاست آن ها در ایران تنگ کند.
...
حرف و حدیث ها همه در مورد آزادیخواهی و ملیت خواهی و آرمانخواهی و چیزهای قلمبه سلمبه از این قبیل بود؛ اما به مصداق آنکه گفته اند:
«مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه!»، هدف یک چیز و فقط یک چیز بود . آن هم ماده سیاه و بدبوی نفت!
...
در مجلس، فراکسیون حزب توده موضع ملی شدن نفت را دنبال می کرد و اگر بخواهیم حقیقت را بدون هیچگونه آلودگی بیان کنیم، باید با شهامت اقرار کنیم که حزب توده اصلی، یعنی توده ای های بلشویک مذهب (!) ازبیخ وبن خواستار ملی شدن نفت ایران و اخراج انگلیسی ها از ایران بودند ...
...
توده ای ها خیلی نفوذ در بین کارگرهای صنعت نفت داشتند و آبادان آن روز معروف شده بود به استالینگراد ایران!
...
وقتی حزب توده در ایران قوت گرفت، هم ما به وحشت افتادیم و هم دوستان انگلیسی و آمریکایی و حتی منطقه ای ما!
 ...
...  آمریکا با دست این عوامل و این عناصر، عرصه را بر انگلستان تنگ کرد و مصدق هم که دید اگر دیربجنبد، هدایت احساسات مردم کاملا" به دست حزب توده می افتد خود را جلو انداخت و شد رهبر جمعیتی که خواسته شان ملی شدن نفت بود. یک روز یادم هست که سر میز شام بودیم. مصدق هم بنا به دعوت قبلی آمده بود ... مصدق گفت:
...  الان نارضایتی در بین مردم زیاد شده و اگر ما بخواهیم در برابر خواسته مردم بایستیم، آن ها ما را کنار زده و می روند دنبال توده ای ها که شعارهای تند می دهند. بنابراین، ما باید خودمان رهبری مخالفین را عهده دار شویم ... 

مصدق برای آنکه اطمینان خاطر به ما بدهد، فاش ساخت که در مسافرت خودش به واشنگتن، آمریکایی ها به او قول محرمانه داده اند در صورتی که انگلیسی ها از ایران بیرون بروند، آن ها حاضر هستند به عنوان مستخدم دولت ایران بیایند و اداره نفت را عهده دار شوند و نفت ایران را به قیمت بالاتر از انگلیسی ها خریداری کنند!

خوب. حالا فهمیدید پشت قضیه نفت چه بود؟
...
بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فضل الله زاهدی او [مصدق] را گرفت . اما محمدرضا به دادستانی ارتش دستور داد در مورد مصدق سخت نگیرند. خودش تقاضا کرده بود به دیدن ما بیاید . آمد پیش من و محمدرضا و از همه ما حلالیت طلبید و گفت با توجه به قول و قسم که در برابر رضا (شاه) ادا کرده بوده است، نه تنها در صدد تعطیل سلطنت برنیامده بلکه از همکاری با توده ای ها برای اعلام جمهوری و اعلام انحلال سلطنت پهلوی خودداری کرده است. راست هم می گفت.
...
ما بعد فهمیدیم که توده ای ها حتی چند روز قبل از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از طریق جواسیس خود از نقشه فضل الله زاهدی برای قلع و قمع مخالفان و بازگشت محمد رضا و ثریا از رم مطلع شده بودند و اطلاعات و اخبار خود را به مصدق داده و خواسته بودند مصدق، فضل الله زاهدی را که در خانه مرحوم موتمن الملک در شمال تهران پنهان شده و برنامه ریزی می کرد به اتفاق عده ای از افسران وفادار به محمد رضا دستگیرکند؛ اما مصدق عمدا تعلل کرده و خود را به تجاهل زده بود تا زاهدی کار خودش را انجام دهد. 

درواقع مصدق فهمیده بود که لجاجت او درعناد با انگلیسی ها باعث شده است یک عده عناصر تندرو و چپ رو و بلشویک سررشته امور را دردست بگیرند. بنابراین، اگر می خواست با توده‌ای ها همکاری کند به عینه می دید که توده ای ها اساس سلطنت را بهم می ریزند و پادشاهی ایران را تعطیل و دراینجا هم یک مملکت شبیه شوروی درست می کنند تا عده ای پابرهنه و کارگر و زارع بیایند حزب درست کنند و اداره مملکت را دردست بگیرند! خوب معلوم بود دراین شرایط وضع امثال مصدق هم بهم خواهد ریخت و اول از همه اموال و املاک او مصادره خواهد شد!

اگر هم می خواست خودش به عنوان نخست وزیری که چندسال شعار ملیت وحمایت ازپابرهنه ها و مبارزه با شرکت نفت را داده بود، وارد عمل شود و همه را سرجای خودشان بنشاند وجهه ای را که برای خودش ساخته بود، خراب می کرد! پس بهترین موقعیت پیش آمده بود که فضل الله زاهدی بیاید و متجاسرین (!) را سرکوب کند و مملکت را از خطر بلشویکی نجات دهد. مصدق هم مظلوم نمایی کرده و وجهه مردمی و ملی اش حفظ گردد!

تازه ما بعدها فهمیدیم که سفیرکبیر آمریکا (اگر اشتباه نکنم هندرسن) از قبل مصدق را در جریان گذاشته بود که قرار است چه بشود!

محاکمه مصدق بیش تر به خاطر این بود که چند دستور محمدرضا را انجام نداده بود ... بعد از محاکمه هم به تقاضای خودش پیش ما آمد و گفت این بهترین صورت برای بازنشستگی او از سیاست بوده است.

کاری که مصدق کرد، ملی کردن نفت نبود. شما بروید، ببینید آیا حقیقتا نفت ملی شده بود؟! کار مصدق این بود که آمریکایی ها را آورد شریک انگلیسی ها کرد! البته این به نفع ایران تمام شد؛ چون هم سهم ما از درآمدهای نفتی زیادتر شد و هم با آمدن آمریکایی ها به انحصار انگلیسی ها و قلدری و زورگویی ایشان پایان داده شد ...» 
از یادمانده های تاج الملوک، ملکه مادر پهلوی 

از دید من سرشت و شخصیت و چارچوب طبقاتی آقای مصدق همین است که این خانم تیزبین در گفتگویش بر زبان رانده است؛ دیدگاه طبقاتی خودش نیز بجای خود! من با آن دیدگاه ها بیگمان مخالفم.

در مورد این یکی "شخصیت" که شماری نانخور همین رژیم که اکنون به پیرامون آن رانده شده اند و جز «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیش، نه یک کلمه کم!» و جیره و مواجب شان از «باران» رحمت «آقا» و برخی کارچاق کنی های دیگر در اقتصاد و سیاست چیزی بیش تر نمی خواهند، کوشیدند تا با «یاحسین، میرحسین» وی را حتا به ارجمندترین امام شیعیان که برای بسیاری دیگر از آدم ها و از آن میان کمونیست ها نیز ارجمند است، پیوند زده، بزرگش کنند؛ ولی تنها یک نمونه از فریبکاری همین آدم، اظهار ناآگاهی وی از کشتار گروهی زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ است که زنده یاد حسینعلی منتظری برابر آن ستم و تبهکاری ایستاد؛ ولی این آقا که نخست وزیر بود و همین آقای نماینده ی خدا در ایران که از ابندای کارش در جمهوری اسلامی با بخش اطلاعات آن همکاری تنگاتنگی داشته، گفتند که نمی دانستند. هنگامی که آدم دروغ می گوید، چه کوچک و چه بزرگ، نخست و پیش از هر چیز دیگر، شخصیت خود را در دیدگاه دیگران و در این مورد افکار عمومی مردم ایران خرد کرده است و این آقا و آن «میرحسین، یا حسین»، چنین آدم های ناچیز و بی ارزشی هستند!

آن یکی آقا اشراف زاده نیز گرچه با این ها سنجش پذیر نیست و به دلیل شرایط اجتماعی دوره اش و کار و کوشش جانفشانه ی توده ای ها و کارگران و زحمتکشان سندیکایی ایران از سطحی به مراتب بالاتر از این موجودات آویزان به "ریسمان الهی" برخوردار بوده، می بینید که چگونه عمل کرد و همه ی نیروها را در روز کودتا در سردرگمی و ناچاری نگه داشت و دانسته و آگاهانه حتا یک اعلامیه از خود منتشر نکرد که به مردم بگوید:
به خیابان ها بریزید و جلوی کودتاگران بایستید! 

این وقت را بنا بر گواهی های نیرومند تاریخی، دستکم از بامداد روز کودتا تا کم و بیش ساعت دو نیمروز آن روز داشت؛ ولی نکرد. مادر شاه گوربگور شده درباره ی وی نه تنها دروغ نمی گوید که از دید من، بهتر و بیش تر از هر تاریخدانی وی را شناخته بود!

امیدوارم تا اندازه ای پاسخ شما را داده باشم .

ب. الف. بزرگمهر    چهارم دی ماه ۱۳۹۲

http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/12/blog-post_8261.html

پاسخ می دهد:
«ممنون از توضیحات مفصل تون، اما من باز هم قانع نشدم. فکر میکنم صفر و صد دیدن آدما به ویژه تو وادی سیاست،  مبنای درستی نیست. حالا آدم مورد قضاوت مصدق باشه یا منتظری یا میرحسین. همه آدمای مهم تو تاریخ معاصر ایران که منشا برکاتی بودن در دوره هایی از زندگی سیاسیشون اشتباهاتی داشتن که بعضن این اشتباهات بسیار بزرگ بوده؛ اما این نباید موجب نفی اعمال مثبت اونا بشه، از جمله با شما در مورد اینکه مصدق به سهو یا عمد در مورد کودتا منفعلانه برخورد کرد، کاملن موافقم؛ اما نیم قرن بعد میر حسین تمام قد در مقابل کودتاگران ایستاد و این چیزی نیست که بشه به سادگی پا روی اون گذاشت.»

سخنی رویهرفته منطقی در میان نهاده است؛ گرچه همراه با شتاب ورزی در نتیجه گیری. به وی پاسخ می دهم:
درباره ی صفر و صد دیدن یا بهتر از آن سیاه ـ سپید دیدن، بطور کلی با شما موافقم و می پندارم اتفاقن کسانی که دنبال میرحسین و مانند او راه می افتند، سیاه و سپید می بینند. خودم هم در پاسخ فشرده ولی کم و بیش روشن خودم، نوشته بودم:
«به عنوان نمونه ...»! معنایش این است که نمونه های دیگری هم هست. یکی دیگرش را که از آن یکی بسیار مهم تر است، برایتان بگویم. در دوره ای که جنگ با صددام با شدت جریان داشت و بچه های مردم زحمتکش ایران (کارگران و دهگانان و آدم های زحمتکش دیگر) جبهه های جنگ را پر کرده و جانفشانی می کردند، سوداگران هست و نیست مردم، نه تنها از راه احتکار که از همین خرید و فروش کالاها و از آن میان خرید و فروش جنگ ابزار (رفسنجانی بیشرف و آن مردک فرمانده ی سپاه آن هنگام که من به وی خر قبرسی می گویم و نام اصلی اش را هم همیشه فراموش می کنم؛ یادم آمد: محسن رضایی و بسیاری انگل های ریز و درشت دیگر) و قاچاق و هزار بند و بست دیگر حتا با اسراییلی ها سودهای سرسام آور و افسانه ای بردند؛ درست زیر بینی همین «آقای میرحسین یاحسین»! حتا یکی دوبار که خیزی برداشت تا جلوی گران شدن مرغ و یکی دو کالای دیگر را بگیرد، بازاریان «حبیب خدا و خرما» حال آقا و دولتش را گرفتند؛ از سوی دیگر همان ها کوپنی کردن کالاهای اساسی را که کاری معمول در همه ی کشورها (از آن میان در انگلیس، هنگام جنگ جهانی دوم!) است را کمونیسم معرفی کردند. در آن هنگام، هنوز فشار انقلاب و مردم ده ها برابر هم اکنون بود و این آقا و گروه های پیرامون وی می توانستند با روشی انقلابی و به پشتوانه ی توده های مردم، این سوداگران و قاچاقچیان را بگیرند (و حتا در کشوری انقلابی، چنین بیشرف هایی را به دار می آویزند) و بازرگانی خارجی را ملی کنند و بسیار کارهای دیگر. سخن ضمنن بر سر فرد نیست؛ میرحسین یکیست در میان سایرین آن هنگام. سخن بر سر جریان های سیاسی و عملکرد آن هاست.

با همه ی این ها من تفاوت های «میرحسین، یا حسین» با گروه های رودروری وی را می بینم؛ اگر آن گروه ها قشری و تاریک اندیش هستند و جلوی آزادی های مردم را می گیرند و در کردار سبب پسرفت کشور می شوند، «میرحسین، یاحسین» و مجموعه ی گروه به اصطلاح «اصلاح طلب» هم، بهترین راهی که به نظرشان می رسد، همین است که به نوکری امپریالیست ها درآیند و گونه ای دیگر و از دید من حتا پرشتاب تر کشور را به باد دهند؛ کاری که گروه لیبرال کنونی به رهبری آخوند ریش حنایی و رهبر نادان در حال انجام شدن است.

خوب! اگر اجازه بدهید به همین بسنده کنیم و بد نیست، اگر مشتاق دانستن و آگاهی بیش تر هستید، دست به پژوهش بیش تر بزنید. چنانچه پرسش های مشخص تری داشتید، همچنان در خدمت شما هستم!

در این مورد هم که میرحسین برابر کودتاگران ایستاد، بسیار یکسویه نگاه کرده اید؛ این جستار اندازه ها و دامنه های دیگری نیز دارد که هنوز بدرستی روشن نشده است؛ ولی برای شما همین را بگویم که از سوی دیگر ماجرا، عملیات مهندسی شده از سوی امپریالیست ها و همدستان دیرینه شان در ایران (باند رفسنجانی) پدید آمد که گروه های طرفدار سرمایه داری باختر را بیش تر روی کار آورند؛ همین کاری که اکنون، هشت سال پس از آن در آن کامیاب شده اند.

به شما یک پیشنهاد می کنم:
همه ی سخنرانی های «میرحسین، یاحسین» برای انتخابات سال 88 را از هنگامی که وی خود را نامزد کرده بود به بعد با درنگ بیش تر بخوانید؛ بیگمان بسیاری چیزها دستگیرتان خواهد شد.

موفق باشید. 

ب. الف. بزرگمهر    چهارم دی ماه ۱۳۹۲

http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/12/blog-post_8261.html

۱۳۹۴ آبان ۵, سه‌شنبه

گروه «۴ + ۱»


سرشان به سنگ خورد؛ ولی هنوز آدم نشده اند!

به سر برنامه ی هسته ای اسلام پیشگان نگونبخت نیز کمابیش چنین بلایی آمد! قرار بود کلاهک هسته ای شان بیش از خود آن ها بُرد داشته باشد و جایی در آنسوی آب (بتواند) فرود آید؛ بجای آن خودشان به دامن «شیطان بزرگ» پرتاب شدند؛ گرچه آنهم نه آنچنان باریک بینانه! با جاخالی «شیطان»، بسان نیاک خود: «حضرت آدم»، سرشان به سنگ خورد؛ ولی هنوز چون او آنچنان آدم نشده اند!

ب. الف. بزرگمهر     پنجم آبان ماه ۱۳۹۴ 


این روزها حتا مرغ های خودی هم به حال و روزم می خندند ...


الاغ بازی های یادگار صفوی!


پای «ننه ی خشکسالی» هنوز به اینجا نرسیده است!


اگر هفت بار گرد تو بچرخم به ز آنكه هفتاد بار زیارت آن بنا كنم

گویند شیخ ابو سعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا به زیارت كعبه رود. با كاروانی همراه شد و چون توانایی پرداخت برای چهارپایی نداشت، پیاده سفر كرده و خدمت دیگران می كرد تا در منزلی فرود آمدند و شیخ برای گردآوری هیزم به پیرامون آنجا رفت. زیر درختی، مرد ژنده پوشی با حالی پریشان دید و از احوال وی جویا شد. دریافت كه از شرمندگی و ناتوانی در روزی رسانی به خانواده به اینجا پناه آورده و هفته ای است كه خود و خانواده اش در گرسنگی بسر برده اند.

شیخ چند درهم اندوخته خود را به وی داد و گفت برو .

مرد بینوا گفت:
مرا خشنودی نیست، تو در سفر حج در تنگنا باشی تا من برای فرزندانم توشه ای ببرم.

شیخ گفت:
حج من تو بودی و اگر هفت بار گرد تو بچرخم به ز آنكه هفتاد بار زیارت آن بنا كنم.

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی از سوی اینجانب؛ برنام را از متن برگزیده ام.   ب. الف. بزرگمهر 

محرم هم تمام می شود ...

به خانه هایمان می رویم و مهیا می شویم برای همه ی آنچه بوده ایم.

حسین را هم درون پستوهای تان پنهان کنید تا سال دیگر؛ چون عَلَم و کُتل و نخل و زنجیرهای تان!
اکبر و اصغر و قاسم و عباس را هم!
عباس را نه!
به کارتان می آید.
برای قسم خوردن تان هنگام دروغ.
برای گاهِ خطر های تان.
زمانی که می خواهید سر دیگری کلاه بگذارید و شاهدی می خواهید.
فردا صبح هم کرکره مغازه هایتان را بالا بدهید.
در بنگاه های تان را باز کنید و یک لای تان را چهار لا حساب کنید.
کلاه های تان را آماده کنید برای اینکه دوباره تا خرخره سر مردم بگذارید.
آنچه را این روزها خرج نذری های تان کردید.
خرج شربت، چای، مرغ و برنج تان
به یک باره جبران کنید.


بروید و حسین و دردهایش را به حال خود بگذارید.

از گوگل پلاس با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب:    ب. الف. بزرگمهر

سی و پنج سال آزگار است که ... ـ بازانتشار



























 http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/06/blog-post_24.html

طبقه کارگر، نیازمند حزبی انقلابی است!

فراخوانی است از حزب کمونیست کشوری کوچک در اروپا به همراهِ دعوت به شرکت در یک گردهمایی عمومی برای شنیدن چند سخنرانی و از آن میان، سخنرانی های نمایندگانی از حزب های کمونیست یونان و کوبا درباره ی آنچه با خطی درشت و برجسته نوشته شده است:
طبقه کارگر، نیازمند حزبی انقلابی است!

هنگامی که چشمم به شعار بالا افتاد، کمی گیج شدم و از خود پرسیدم:
آیا درون آن حزب، دوگانگی پیش آمده و گروهی خواهان در پیش گرفتن سیاستی دیگر، راه خود را از کهنه رفیقان خویش جدا کرده اند؟ یا شاید با آماجی دربرگیرنده تر، شرایط سیاسی و اجتماعی جهان را نشانه گرفته است؟ و به این ترتیب، چرا فراخوان برای گردهمایی عمومی؟! ...

این پندارها و پرسش ها که در یک آن با یکدیگر به مغزم یورش آورده بودند، همگی نادرست بودند. این فراخوان از سوی رهبری یکپارچه ی آن حزب، دستینه شده و به این ترتیب، نشانه ای از یک دگرگونی یا دستِکم گرایش به دگرگونی در خط مشی سیاسی سال ها جاافتاده ای است که آن حزب و نمونه های آن در برخی دیگر از کشورهای اروپایی را به پذیرش شرایط اجتماعی و سیاسی گرانبار شده از سوی سرمایه امپریالیستی که در این کشورها بویژه دست بالا دارد، وادار نموده و گونه هایی از خمودی و "جنبش" در چارچوبی بسته را پی داشته است. با یادآوری یکی دو گفتگوی تلفنی با سردبیر روزنامه ی ارگان آن حزب در گذشته ای نه چندان دور با خرسندی می اندیشم:
خوب! تکانه ی یونان و هم اینک در پرتغال و تا اندازه ای اسپانیا و جاهای دیگر، گرچه در خود آن کشورها هنوز دستاوردهای چشمگیری به سود نیروی کار و زحمت به همراه نیاورده، کار خود را کرده و موج آن به اینجا نیز رسیده است. چه خوب! نخستین گام برای یک سمتگیری شایسته برداشته شد:
طبقه کارگر، نیازمند حزبی انقلابی است ...

خرسندی پدید آمده، دیری نپایید و با یادآوری اوضاع ایران و شرایط بسیار سخت و ناگوار توده های مردم که بیش تر به دست و پا زدن میان مرگ و زندگی می ماند با رگه ای از تلخکامی همراه شد. شرایطی که در آن نه تنها طبقه کارگر که بخش سترگی از زحمتکشان پیرامون آن طبقه ی پیشاهنگ نیز به مرگ گرفته شده اند تا نابود شوند؛ تب کردنی در کار نیست و جایی نیز برای آن نمانده است. توده ی مردمی که با همه ی کمبودها و نارسایی ها به میدان پیکار طبقاتی گام برمی دارند و نیازمند حزبی انقلابی با رهبری آگاهانه و آماجمند برای دستیابی به پیروزی و بیرون کشیدن کشور از منجلابی است که رژیم تبهکار اسلام پیشگان پدید آورده است؛ حزبی که هنوز کم ترین نشانی از آن نیست. آری! طبقه کارگر، نیازمند حزبی انقلابی است!

ب. الف. بزرگمهر   پنجم آبان ماه ۱۳۹۴ 
برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!