«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ اردیبهشت ۸, پنجشنبه

انشاء الله تا ظهور آقا امام زمان عجل الله ...


نخود آش:
این آقا سفیره هنوز نیومده، راه و رسم حرف زدنو تو مملکت امام زمان خوب یاد گرفته ها! فکر کنم مصلحت ندید جمله ش رو تموم کنه:
«انشاء الله تا ظهور آقا امام زمان عجل الله ...» که هیچ عجله ای واسه ی ظهور نداره و همه ی مومنین و مقلدین و حتا غیرمقلدینو سرِ کار گذاشته!  

۱۳۹۰ فروردین ۳۰, سه‌شنبه

کودتایی دیگر، زمینه ساز جنگ داخلی! ـ بازانتشار


حاکمیت تبهکار جمهوری اسلامی، وضعیت اسفناکی در همه زمینه ها پدید آورده است. بُن بست اقتصادی ـ اجتماعی هرچه بیشتر تنگ می شود و تنش ِ سیاسی درون و پیرامون کشور ما هرچه بیشتر بالا می گیرد. پایگاه اجتماعی حاکمیت در میان توده های مردم تنگ تر می شود و همزمان گام های بزرگتری برای برقراری پیوند های تازه و استوار با امپریالیست های اروپایی و ایالات متحده برداشته می شود. همه هستی کشور و بنیادهای اقتصادی آن به حراج گذاشته شده، حقوق توده های مردم ، از کارگران تا دهگانان و روشنفکران زحمتکش، پایمال می شود. دشمنی میان خلق های ایران زمین، بویژه میان کُردها و پارس ها که پیشینه سده ها و هزاره ها همزیستی مسالمت آمیز با یکدیگر داشته، در کنار هم برای پایداری ایران رزمیده اند، دامن زده می شود. کوشندگان حقوق سندیکایی و مدنی و نیز کوشندگان صلح و همزیستی مسالمت آمیز با بی رحمی هرچه بیشتر سرکوب می شوند. خرافات دینی و مذهبی هرچه بیشتر پرورده و گسترده می شوند و زمینه برای برادرکشی، جنگ میان خلق ها و فروپاشی سرزمین باستانی ایران از هرباره فراهم می آید.



دست تبهکار نیروهایی که به یاری امپریالیست ها در یورش به یوگسلاوی، عراق و افغانستان شتافت، این بار به یاری این نیروها برای نابودی سرزمین ایران برخاسته است. اسلام آمریکایی ـ طالبانی، حجتیه، گروه های وابسته به «اخوان المسلمین»، واپسگرایان وابسته به انگلیس همراه با نولیبرال های "اصلاح طلب" و "نو اندیش" سرمایه داری درون و پیرامون ایران، هر یک به شیوه ای، ولی در مجموع هماهنگ و سازمان یافته، به پیشبرد سیاست ضد ملی و فروپاشی سرزمین ایران یاری می رسانند. 

بالاگرفتن موج نارضایتی و ناآرامی هایی که به مناسبت های گوناگون رُخ می نماید، هراس مرگبار حاکمیت تبهکار و بی پشتوانگی آن هم از سوی توده های مردم و هم از سوی نیروهای امپریالیستی که تضمین کافی به آنها نداده و نمی دهند، زمینه های سرنگونی آن را ازهرباره و در آینده نزدیک پدید آورده اند. نبود سازمان های صنفی ـ سیاسی استوار کارگری و دیگر زحمتکشان دست ورز و اندیشه ورز که همواره سرکوب شده اند و می شوند، سستی و بی مایگی سازمان های چپی که بطور عمده در بیرون ایران تمرکز داشته و از کمترین پیوندهای ضروری با طبقه کارگر و زحمتکشان برخوردارند و برخی انگیزه ها و عوامل دیگر، زمینه های کودتای انگلیسی ـ امریکایی را از هرباره فراهم نموده است. چنین کودتایی حتا در صورت ناکامی نیز می تواند پیش زمینه ای برای آغاز و گسترش جنگ برادرکشی میان خلق های ایران  ـ به عنوان یکی از گزینه ها  ـ و دخالت نظامی نیروهای امپریالیستی در کشور ما باشد. نیروی اقتصادی سترگ بورژوازی لیبرال ایران که با همه تبلیغات سازمان یافته برضد بخش دولتی و تمرکز سرمایه در این بخش، از توانی ده ها برابر بیش از «بخش دولتی اقتصاد» در ایران برخوردار است، پشتوانه ای بزرگ برای بستر سازی، بسیج نیرو، پشتیبانی و همیاری چنین کودتایی است. هم اکنون زمینه چینی چنین کودتایی با همه نیرو و با پشتوانه سازمانی ـ تبلیغاتی و جاسوسی امپریالیست ها در میهن ما در جریان است.

در پهنه جهانی، سمتگیری های سیاسی حاکمیت مافیایی روسیه که به دنبال تحولات درونی و قطب بندی هرچه بیشتر نیروها در این کشور، هرچه بیشتر به آغوش امپریالیست ها پناه برده و می برد، کاهش نقش بازدارنده این کشور را در برابر سیاست های امپریالیستی برضد کشورمان به همراه داشته، به پیشبرد سیاست گستاخانه تر امپریالیست ها، بویژه امپریالیست های ایالات متحده، یاری می رساند. دگرگونی های نو در سیاست خارجی روسیه، کفه ترازو را به سود سیاست های تبهکارانه امپریالیستی سنگین تر نموده است.

افزایش موج خشونت، دستگیری ها، به زندان افکندن ها و به دارآویختن ها در سیاست داخلی از یکسو و ناکامی های بزرگ سیاست خارجی، مانند صدور قطعنامه «شورای امنیت» بر علیه ایران و رد شدن درخواست عضویت در پیمان بسیار مهم و حیاتی «شانگهای» در سرنوشت آینده میهن مان، از سوی دیگر، شرایط خطرناک و ناپایداری برای میهن مان به ارمغان آورده است. ناکارآمدی و پیگیری سیاستی ضدملی از سوی رژیم ایران بربادده جمهوری اسلامی، مسوولیت هرچه سنگین تری بر دوش همه نیروهای پیشرفت خواه و بویژه نیروهای چپ می نهد. سازماندهی طبقه کارگر و سایر زحمتکشان در سازمانهای صنفی ـ سیاسی خود و نیز افزایش نقش و توانمندی شوراهای شهر و روستا در بدست گرفتن هرچه بیشتر روندهای اقتصادی و سیاسی جامعه، بار سنگین تری بر دوش این نیروها نهاده و می نهد. درکنار آن ـ و نه جدا از آن ـ آفرینش جبهه ای دربرگیرنده همه نیروهای طرفدار عدالت اجتماعی به سود طبقه کارگر و همه زحمتکشان دست ورز و اندیشه ورز، دربرگیرنده نیروهای آزادیخواه و خواهان «دمکراسی خلقی»، هر روز و بیش از پیش اهمیت بیشتری می یابد.


در زمینه چند و چون جبهه نیروهای پیشرفتخواه و مبارزه برای آماج یاد شده در بالا، توجه به  ناپایداری نیروهای بورژوا ـ دمکرات و آزادیخواهان میانه رو  از سوی نیروهای چپ، از اهمیتی دوچندان برخوردار است. در شرایط اقتصادی ـ اجتماعی میهن ما و جهان که گفتگو درباره آن بیرون از چارچوب این نوشتار است، نیروهای بورژوا ـ دمکرات و آزادیخواهان میانه رو، گرایش بیشتری به سوی همدستی با نیروهای سرمایه امپریالیستی در همه پهنه ها از خود نشان داده و می دهند. از همه بدتر و نادرست تر، پذیرش نقش رهبری چنین نیروهای ناپایدار و دنباله روی از آنها زیر چتر آزادیخواهی و دمکراسی، آنهم بویژه در شرایطی است که خواست ها و شعارهای توده های مردم بسی فراتر از خواسته و نیازهای این نیروهاست. به این جنبه از جُستار، بویژه در شرایط کنونی، باید با هوشیاری بیشتری نگریست و پا در جای پای این نیروها نگذاشت. شرکت و همیاری این نیروها در جبهه یاد شده در بالا تنها در شرایطی مجاز و پذیرفتنی است که نیروهای راستین چپ توانسته باشند نقش رهبری جبهه را بدست گیرند.

ب. الف. بزرگمهر               بیست و سوم خرداد ماه هزار و سیصد و هشتاد و نه

۱۳۹۰ فروردین ۲۹, دوشنبه

چند اشرف ديگر لازم است؟


نامه ای به مسعود رجوی٬ رهبر سازمان مجاهدين

مامان بزرگ باز هم خبر را در روزنامه خواند. مثل همان سال ۶۰ و خبر چند خطی اعدام پسرش. اين بار هم داغ ديدن چهره فرزند٬ نه قبل از مرگ که قبل از خاک شدن حتی٬ بر دل شکسته اش ماند.
مامان بزرگ اعتراف کرد که تمام روزهای مانده به انقلاب و بعد از بيست و دوی بهمن را يک پا در سردخانه بوده و يک پا در پزشک قانونی٬ شايد لااقل جنازه پسرش را ببيند و حسرت ديدار اين يکی بر جانش نماند که ماند. نه سال ۵۷ ٬ که سه سال بعد از آن

و حالا بعد از سی سال٬ باز خبر چند خطی: فرزندانش٬ اين بار در غربت زير خاک شدند.
مادر بزرگ تنها کسی نيست که اين سال ها زخم بی رحم کشتن و کشته شدن را چشيد. در تمام اين سال ها کم نبودند مادرانی که آب چشمشان در انتظار ديدن فرزندانشان خشکيد و فرزندانی که بزرگ شدن بی پدر و مادر را تجربه کردند. نه تنها در اوين و قزلحصار و ميان ميله های زندان بزرگ ايران٬ که خارج از آن٬ در اردوگاه ها و دنيای کوچک مجاهدين خلق

اگر نظام جمهوری اسلامی با قساوتش٬ فرزندان را بی مادر و پدر کرد يا داغ فرزند بر دل مادران و پدران گذاشت٬ آن چه سازمان تحت امر مسعود رجوی و مريم عضدانلو کرد٬ چه نام دارد؟

آقای رجوی! 

نمی دانم زمان پاسخ گويی تو به مامان بزرگ٬ مادران و پدران و فرزندان اين سرزمين کی فراخواهد رسيد. اما آن زمان٬ من نيز به عنوان نسل دوم قربانی رفتارهای تو و سازمان ات٬ از تو به عنوان مسئول آن رفتارها و اين کشتارها٬ سوال خواهم کرد: برای کم کردن تعداد قربانيان انسانی راهی که پيش گرفته ای٬ چه تدبيری انديشيدی؟ 

حتی از اين هم ساده تر٬ آيا مسئوليت اين اتفاقات را بر عهده می گيری يا تو نيز مانند سران و سردمداران رژيم ايران٬ دشمنی داری که می توانی هر فاجعه ای را به او نسبت دهی؟
آيا پاسخی به مادر بزرگ داری که فرزندش را سال ها در اردوگاهی در خاکی ديگر٬ بی امکان ديدار خانواده نگاه داشتی و امروز تنها خبر کشته شدن فرزندش را بی هيچ جنگ و ستيزی٬ به او می دهی و نامش را شهادت می گذاری؟

آيا برای فرزند مادرانی که سال ها پيش از خانواده شان جدايشان کردی و امروز حتی جنازه مادرشان را نيز نمی تواند ببيند٬ پاسخی داری؟ 

مادرم می گفت آن زمان که به قربانگاه راهپيمايی سی خرداد می رفتند٬ حتی تصوری هم از دستگيری و زندان نداشتند. رهبران٬ يا کوچکترين تحليلی از واقعه ای که ممکن است رخ دهد نداشتند يا انگيزه ای برای در ميان گذاشتن تجربه و تصور خود با همراهان شان. مامان٬ تصوير بچه ها و بچه سال هايی را در ذهن من کشيد که قدرت حاکم را چونان خام انديشی رهبران مجاهدين٬ نماندنی می دانستند و اميدشان٬ رهايی امروز و فردا بود. مامان از اعدام شده هايی حرف می زد که جز مقاومت٬ حتی بدون نيم نگاهی به نتيجه اش٬ قدرتی برای انديشيدن نداشتند. مقاومتی که فرهنگ حاکم بر سازمان بر ذهن شان جا ساز کرده بود

و من از تو می پرسم: بعد از سی سال٬ هنوز به همان سادگی فرزندان اين خاک را زير خاک می کنی؟ 

اگر نسل پدران و مادران من٬ و تو و رهبران مبارز آن زمان٬ تا نوبت اعدام به خودشان نرسيد٬ سر به اعتراض برنداشتند٬ من و نسل من٬ نمی خواهد چنين باشد. بگذار از زبان کسی حرفی نزنم. من٬ به اندازه همين يک نفر حق اعتراض به تو را دارم: چند اشرف ديگر لازم است تا خون مردمان مهم شود و برای حفظ شان کاری کنی؟ چند قربانی ديگر لازم است تا از مسند ولايت امری ايرانيان به زير آيی و چون انسانی به سرنوشت انسان های ديگر فکر کنی؟ چند انسان ديگر بايد تا مرز نابودی برود تا کشتن و لعن و نفرين را با زندگی آفرينی جاگزين کنی؟ 

گرچه اين نامه٬ بی پاسخ خواهد ماند٬ اما اطمينان دارم روزی بايد پاسخ تمام سوال های اين سال های من و نسل من و پدران و مادران من و ما را بدهی

بايد بگويی کشتن مردم به نام کميته ای و سپاهی٬ در سال های نخستين انقلاب٬ با کدام منطق انجام می گرفت؟ چه کسی تو را به مقام قضاوت نشانده بود که برای ديگران حکم صادر کنی و حکم صادره را اجرا؟ 

بايد بگويی در جنگ قدرت ميان دو کشور٬ آن جا که جوانان و فرزندان هر دو سوی مرز٬ قربانی اش بودند٬ تو کجا نشسته بودی؟ گمان ات بود که در حال پس گرفتن سرزمين پدری ات هستی؟ کدام تحليلی تو را مقابل تمام مردم اين سرزمين رسانده بود؟

بايد بگويی حصار بسته ای که تو به دور يارانت کشيدی٬ چه تفاوتی با ذوب کردن شيفتگان در ولايت فقيهی آقايان دارد؟ و حکومت نقد ناپذير تو بر مردمانت٬ چه فاصله ای با ولايت آسمانی فقيه؟
و چه اندازه سوال های ديگر که به وقت٬ خواهم پرسيد

و چه اندازه درد از شنيدن خبر رفتن عزيزانی که دل واپسانی داشتند٬ هر کجای دنيا و از حالا٬ چون مامان بزرگ٬ رويايشان را می بافند و خيال شان را با روح شان دم ساز می کنند

و چه آسوده٬ باز بر کفش تنگ رياست٬ جفت پا ايستاده ای.

زندانی شماره هيچ

برگرفته از خبرنامه ی گویا:

راستی، چرا هیشکی «یا علی، سیّدعلی» نمی گه؟!


 تو خبرها اومده بود که رهبر مُعَزِّز و مُعَظَّم جمهوری اسلامی وقتی می خواستن پا به دنیا بذارن، یعنی  هنوز پای مبارک قدوسی خودشونو از شکم مادر بیرون نگذاشته و فقط سر مبارکشونو بیرون آورده بودن، فرموده بودن: «یا علی!» و قابله هم که آثار و مناقب رهبری نورسیده در آینده رو رو پیشونیش خونده بود به بچه های فضول پشت در اتاق که یهو با فریاد «علی نگهدارت باشه» ریخته بودن تو، گفته بود:
«این آقا ... گفت یاعلی»!

من هرچه به مغزم فشار آوردم که چطور نوزادی هنوز پاشو از رحم مادر بیرون نذاشته، می تونه یا علی بگه و اصلا چرا یا حسین یا یا مهدی نگفته عقلم به جایی قد نداد. آخه این دو، هرکدومشون به شکلی نافشون بیشتر با ناف ما ایرونی ها بسته شده ... یکی شون گویا شازده خانم ایرونی را به عقد یا صیغه ی خودش در آورده و زین العابدین بیمار رو که شاید موقع جنگ چون تو رختخواب بوده و همه ی تیرها از بالای سرش رد شدن و بعد سربازهای شمر ذوالجوشن با خودشون گفتن این که مردنیه ولش کنیم به حال خودش، از ماجرای کربلا، جان به در برده و قربونش برم اینهمه بچه و نوه و نتیجه و نبیره برای همه ی ما یادگاری گذاشته تا مواظب بیضه ی اسلام باشن یا اون یکی که براش چاه کندن و هزار سال و اندیه که رفته اون تو و خودشو به کسی نشون نمی ده و قراره کمی مونده به روز قیامت، ظهور کنه و عدل و دادشو تو دنیا پراکنده کنه که همه ی مردم دنیا حتا اون جرج بوش خنگ بی پدرمادر هم از خیر و برکتش مستفیض بشن ... خدا لعنت کنه اون روزبه پارسی رو که چاه کندن و کانال زدن و ازینجور کارا یاد صحابه پیغمبر اسلام داد و یکی از همون ولدزناهای همونا برای این طفل معصوم چاه کند و کسی چه می دونه شاید خودش هم حضرت رو هل داد اون تو ... واسه ی همین ما ایرانی ها خودمونو مغبون و بقول اصفهونی ها مشغول ذمه ی اون حضرت می دونیم و هی روزشماری می کنیم هرچه زودتر از توی چاه بیرون بیاد ...

کمی بیش تر که به مغزم فشار آوردم و از شما چه پنهون کمی هم «کشف و شهود» تو کار بود ملتفت شدم یه رابطه ای بین جریانات فتنه ی دوسال گذشته که هنوز هم نخوابیده با «یا علی» گفتن رهبر مُعَزِّز و مُعَظَّم هستش. آخه یه عده ازین فتنه گرا شعار می دادن: «یا حسین، میرحسین» و یه عده ی دیگه شون دم می گرفتن «یا مهدی، شیخ مهدی» و شاید اینجوری سر آقا قربونش برم بی کلاه می موند یا اگه مثلا همون موقع که تازه سر مبارکشون رو از اون تو در آورده بودن بیرون «یا حسین» یا «یا مهدی» فرموده بودن و آسید جواد نام مبارکشون رو حسین یا مهدی می ذاش الان ناچار می شد کُلاشو با یکی از اون دو تا رهبر فتنه تقسیم کنه و اینجوری کُلاشون بیشتر تو هم می رفت و خلاصه صف خودی و ناخودی قاطی می شد. مقلدین اسلام هم گیج می شدن که منظور کدوم مهدی یا کدوم حسینه ... نه واسه ی آینده ی انقلاب خوب بود نه واسه ی بیضه ی اسلام که زبونم لال بنظرم مدتی یه که به مرض فتق دچار شده ...

راستی، چرا هیشکی «یا علی، سیّدعلی» نمی گه که دلِ آقا یه خورده خُنک بشه؟!

نخود آش

میهن مان را به حراج گذاشته، به باد می دهند!

این دو خبر را در کنار یکدیگر بخوانید. نیازی به هیچ تعبیر و تفسیر ندارد!

خبر نخست:
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، ۵ مهندس شرکت پتروشیمی جم عسلویه در اوایل ماه جاری بازداشت شدند.

از علت بازداشت این مهندسان و یا محلی که پس از بازداشت ایشان بدانجا منتقل شدند، اطلاعی در دست نیست.

شرکت پتروشیمی جم واقع در منطقه ویژه اقتصادی انرژی پارس سالانه ۱۳۲۱۰۰۰ تن اتیلن، تولید می کند. این پتروشیمی دارای واحدهای تولیدی الفین، پلی اتیلن سنگین، پلی اتیلن سبک خطی، پلی پروپیلن، اتیلن گلایکول/اتیلن اکساید و بوتادین می‌باشد.

شایان ذکر است که محمد جهرمی وزیر کار دولت نهم، با اعلام عسلویه به عنوان منطقه آزاد تجاری، باعث محرومیت کارگران این منطقه از حداقل‌های موجود در قانون کار و مزایای تامین اجتماعی شد و ایشان را تابع قوانین کارفرمایان کرد.

تعطیلی واحد‌ها و بحران صنایع در عسلویه، پیش‌تر باعث اخراج ۵۲ هزار کارگر در این بخش عظیم صنعتی کشور شده بود.

برگرفته از خبرگزاری هرانا:


***
خبر دوم:
دعوت دوباره ایران از سرمایه گذاران خارجی

معاون اول رئیس جمهور ایران گفته که ایران با کدام گناه مورد تحریم قرار گرفته است؟

هم زمان با افتتاح بزرگترین نمایشگاه نفت و گاز خاورمیانه در تهران، مقامات ایران از شرکت های خارجی خواسته اند که به سرمایه گذاری در این کشور بپردازند.

محمد رضا رحیمی معاون اول رئیس جمهور گفته که «راه رفاقت با ایران باز است و منتظریم تا دست این رفاقت ما از سوی کشورهای دیگر فشرده شود.»

آقای رحیمی در مراسم افتتاح شانزدهمین نمایشگاه نفت و گاز و پتروشیمی در تهران چندین بار به مهمانان خارجی خوشامد گفت و خواستار حضور مداوم آنها در ایران شد و از مسعود میرکاظمی وزیر نفت خواست که برای قدردانی از حضور خارجی ها در شرایط سخت تحریم، با تمام این شرکت ها قرارداد همکاری منعقد شود.

تلاش برای جلب نظر شرکت های خارجی در حالی صورت می گیرد که در چند سال اخیر به دلیل تحریم های بین المللی، شرکت های بین المللی همکاری خود را با ایران قطع کرده اند.

البته برخی از شرکت های بین المللی به خصوص شرکت های غربی هنوز دفاتر خود را در تهران حفظ کرده ولی به دلیل ترس از جریمه های سنگین بین المللی حاضر به مشارکت در پروژه های صنعتی و نفتی نیستند.

در شانزدهمین نمایشگاه نفت، گاز و پتروشیمی تهران بیشتر از ۱۳۹۰ شرکت حضور دارند که بیشتر از ۴۶۰ تای آنها خارجی هستند.

بنابر گزارشها شرکت های مطرح بین المللی نظیر شل انگیس، توتال فرانسه، رپسول اسپانیا، انی ایتالیا، پتروناس مالزی، استات اویل نروژ، اینپکس ژاپن و گاز پروم روسیه نیز در میان شرکت کنندگان در نمایشگاه حضور دارند. این شرکت ها در توسعه صنعت نفت با ایران همکاری داشتند اما از چند سال پیش بعد از افزایش تحریم های بین المللی از شروع همکاری تازه با ایران خودداری کرده اند.

آقای رحیمی می گوید تحریم های بین المللی «حتی ذره ای تاثیر گذار» نبوده اما در عین حال می پرسد «ایران با کدام گناه مورد تحریم قرار گرفته است؟»

تغییر سیاست؛ از غرب به شرق و از شرق به داخل

از زمانی که محمود احمدی نژاد در سال ۱۳۸۴ به قدرت رسید، دولت، نگاه به شرق را در برنامه قرار داد و سعی کرد در غیاب شرکت های بین المللی غربی، از همکاری شرکت های آسیایی به خصوص چین و هند استفاده کند.

گزارشها نشان می دهد که چینی ها در سالهای اخیر نزدیک به ۵۰ میلیارد دلار قرارداد نفتی با ایران امضا کرده اند که طرح های توسعه میدان های نفتی آزادگان شمالی و جنوبی، یادآوران، مسجد سلیمان، میادین گاز پارس شمالی و برخی از فازهای پارس جنوبی از جمله قراردادهای شرکت های چینی با ایران است.

در نمایشگاه امسال نفت، گاز و پتروشیمی تهران نزدیک به ۱۷۰ شرکت چینی حضور دارد که تقریبا یک سوم شرکت کنندگان خارجی را تشکیل می دهند و گزارشها نشان می دهد که تعدادشان نسبت به سال گذشته ۵۰ درصد بیشتر شده است.

با وجود علاقه شرکت های چینی که در غیاب شرکت های بین المللی سهم بزرگی بازار نفتی ایران را به دست گرفته اند، شواهد نشان می دهد که ایران برخلاف ظاهر ترجیح می دهد شرکت های بین المللی نفتی در توسعه صنعت نفت و گاز این کشور مشارکت کنند.

مسعود میرکاظمی وزیر نفت ایران در مراسم افتتاح نمایشگاه نفت، گاز و پتروشیمی گفت که تقابل با ایران به نفع هیچکس نیست و «باید این سیاست به سمت تعامل تغییر کند.»

آقای میرکاظمی ضمن اعلام آمادگی ایران برای «تعامل هوشمندانه با خارجی ها» خطاب به شرکت های بین المللی نفتی حاضر در نمایشگاه گفت که این شرکت ها «در صورت عدم انعقاد قرارداد در صنعت نفت ایران، بازی برد – برد را به باخت برای خودشان تبدیل خواهند کرد.»
بازار جذاب صنعت نفت ایران

ایران در نظر دارد در پنج سال آینده ۲۰۰ میلیارد دلار در صنعت نفت خود سرمایه گذاری کند و وزیر نفت ایران گفت که «خارجی ها می توانند از این فرصت به دست آمده در بخش صنعت نفت ایران و حضور در این صنعت نهایت استفاده را ببرند.»

آقای میرکاظمی برای تشویق خارجی ها به سرمایه گذاری در ایران گفت که این کشور آمادگی دارد تا مالکیت پالایشگاههای نفت و گاز و مجتمع های پتروشیمی را به سرمایه گذاران خارجی واگذار کند.

اخیرا ایران برای توسعه میدان های نفت و گاز خود سعی کرده تا از امکانات داخلی استفاده کند. برای رسیدن به این هدف که بیشتر از سر اجبار بوده تا توانایی شرکت های داخلی، اجرای بخشی از پروژه های نفتی را به شرکت های داخلی واگذار کرده است که نمونه آن قرارداد ۲۱ میلیارد دلاری توسعه میدان گازی پارس جنوبی در سال گذشته است.

اما اجرای چنین پروژه های عظیمی به منابع مالی و تکنولوژی روز نیاز دارد و این کشور برای هر دو بخش آن با مشکل جدی رو به روست که باعث تاخیر در پروژه های نفت و گاز شده است.

برای تامین منابع مالی برنامه فروش اوراق مشارکت ارزی و ریالی را در دستور کار قرار داده و از طرفی سعی دارد تا بانک ویژه صنعت نفت را تاسیس کند.

مشکل تامین تکنولوژی لازم برای توسعه میدان های نفت و گاز کمابیش به قوت خود باقی است و ایران سعی می کند تا از هر طریق ممکن مشکل خود را برطرف کند حتی اگر شده بابت آن هزینه بیشتری بپردازد.

صنعت نفت ایران بازار جذابی است و حضور شرکت های بین المللی نفتی در نمایشگاه نفت، گاز و پتروشیمی تهران نشانه علاقه آنها به این بازار است اما آیا حضور چهل کشور خارجی با نزدیک به پانصد شرکت آنطور که وزیر نفت ایران می گوید "نشانه شکسته شدن تحریم های بین المللی است" یا این که ایران برای رفع تحریم ها باید دنبال نشانه های دیگر بگردد؟

برگرفته از بی بی سی:
http://www.bbc.co.uk/persian/business/2011/04/110416_ka_oil_gas_exhibition_tehran.shtml

۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه

درباره ی اعتصاب ـ ولادیمیر ایلیچ لنین


به مناسبت اول ماه مه (یازدهم اردی بهشت ماه)، روز جهانی کارگر 

نخست باید توضیحی برای رخداد و گسترش اعتصاب ها پیدا کنیم. هر کس که اعتصاب هایی را، چه از تجربیات شخصی خود و چه از گزارشات دیگران و یا روزنامه‌ها بخاطر بیاورد، بی درنگ درمی یابد که هر جا که کارخانه بزرگ برپا شده و بر شماره شان افزوده میشود، اعتصاب روی می دهد و گسترش می یابد. بسیار کم ممکن است که حتی یک کارخانه بزرگ از میان کارخانه‌هایی که صدها (و در برخی جاها هزارها) کارگر دارند، پیدا نمود که در آن اعتصاب رخ نداده باشد. هنگامی که شمار کارخانه‌های بزرگ در روسیه اندک بود، شمار اعتصاب ها هم کم بود؛ ولی از هنگامی که کارخانه‌های بزرگ، چه در برزن های صنعتی کهن و چه در شهرها و روستاهای تازه، رو به افزایش گذاشتند، بر شمار اعتصاب ها هم افزوده شده است.

به چه انگیزه ای، فرآوری (تولید) در کارخانه‌های عمده همیشه به اعتصاب می انجامد؟ به این انگیزه که سرمایه‌داری ناچار باید به رزم کارگران بر علیه کارفرمایان بینجامد و هنگامی که فرآوری به صورت عمده است، این رزم ناچار شکل اعتصاب به خود می گیرد. این را توضیح میدهیم.

سرمایه‌داری نام آن سامانه ای است که در آن زمین، کارخانه‌ها، کار ابزارها و غیره، از آنِ شمار کمی از زمینداران بزرگ و سرمایه‌داران است؛ در حالی که توده ی مردم یا از هستی افتاده اند یا دارایی بسیار کمی دارند و ناچارند خود را به صورت کارگر کرایه بدهند.

صاحبان زمین ها و کارخانه ‌ها، کارگران را کرایه میکنند و آنها را به ساختن کالاهای گوناگون، از چه گونه ای فرقی نمیکند، وامیدارند؛ کالایی که سپس در بازار به فروش می رسانند. افزون بر این، مزدی که صاحبان کارخانه‌ها به کارگران می دهند، آن اندازه است که تنها برای ادامه ی یک زندگی بخور و نمیر برای خود و خانواده‌شان بس است؛ در صورتی که آنچه کارگران افزون بر آن، فرآوری (تولید) می کنند، به صورت سود، به جیب کارخانه‌داران سرازیر میشود. بنابراین، در سامانه ی سرمایه‌داری، توده کارگران، مزدور دیگران هستند؛ آنها برای خودشان کار نمی کنند که به خاطر دستمزد، برای کارفرمایان کار میکنند. عاقلانه است که کارفرمایان همیشه در کم کردن دستمزد می کوشند؛ هر چه به کارگران کمتر بدهند، سود خودشان بیشتر است. کارگران می کوشند که بیشترین دستمزد ممکن را بدست بیاورند تا بتوانند برای خانواده‌ شان غذای کافی و سالم تهیه کنند؛ در خانه‌های خوب زندگی کنند و مانند سایر مردم جامه به تن کنند؛ نه بسان گدایان. بنابراین، همواره ستیزی میان کارگران و کارفرمایان بر سر دستمزد جریان دارد. کارفرما آزاد است و کارگری را که از دید او شایسته تر بیاید، اجیر میکند و بنابراین دنبال ارزان ترین کارگر می رود. کارگر هم در گزینش کارفرمای خویش آزاد است و بنابراین دنبال گران‌ترین کس میگردد؛ یعنی آنکه بیشترین مزد را بپردازد. یک کارگر، چه در شهر کار کند، چه خود را به کارفرما کرایه دهد و چه به یک دهقان ثروتمند و یا یک مقاطعه کار و یا یک کارخانه دار، همیشه با یک کارفرما روبروست و با او بر سر دستمزد ستیز دارد؛ ولی آیا برای یک کارگرِ تنها، امکان دارد به تنهایی برزمد؟‌ شمار افراد کارگر رو به فزونی است. دهقانان دارند خانه خراب می شوند و از ده به سوی شهر و کارخانه‌ها می گریزند. زمینداران و کارخانه دار‌ها ماشین ابزارهایی را به کار می اندازند که کارگران را از پیشه هایشان بی بهره می کند. در شهرها، شمار روزافزونی بیکار و در روستاها بیش از پیش گدا پیدا میشود. برای کارگر کم کم ناممکن می شود که به تنهایی با کارفرما برزمد. اگر کارگر درخواست دستمزد شایسته ای کند و یا به کم کردن دستمزدها رضایت ندهد، کارفرما به او خواهد گفت: بیرون! و می افزاید که دمِ دروازه شمار بسیاری مردم گرسنه هستند که با خرسندی آماده اند با دستمزد کم کار کنند.

هنگامی که مردم تا آن اندازه بیچاره شده باشند که همیشه شمار بسیاری بیکار در شهرها و روستاها وجود داشته باشند و جایی که کارخانه دار‌ها ثروتهای کلان روی هم انبار میکنند و خرده مالکین بوسیله ی میلیونرها از میدان بدر می شوند، آنگاه برای سرمایه‌دار ممکن می شود که کارگر را به کلی خرد کند؛ از او و زن و فرزندانش همچنین، تا اندازه ی مرگ، کار برده‌وار بکشد. برای نمونه، اگر نگاهی به پیشه هایی که در آنها کارگران به پشتیبانی قانون از خودشان کامیاب نشده‌اند و نمی توانند در برابر سرمایه‌داران پایداری نشان دهند، بیفکنیم، درازای کار روزانه بیش از اندازه و حساب را که گاهی به  ١٩ ـ ١٧ ساعت سر می زند، خواهیم دید؛ کودکان ٥ یا ٦ ساله را خواهیم دید که فشار کار بیش از اندازه ی توان شان است؛ یک نسل از کارگران همواره گرسنه را خواهیم دید که رفته رفته از گرسنگی می میرند؛ به عنوان نمونه، کارگرانی که در خانه خودشان برای سرمایه‌داران کار میکنند. افزون بر این، هر کارگری می تواند شمار بسیاری از این نمونه ها به خاطر بیاورد! حتا در سامانه های برده‌داری و خاوندی (فئودالی) هم هیچگاه ستمکشی زحمتکشان به دهشتناکی ستمکشی کارگران در سامانه ی سرمایه‌داری نبوده است؛ در شرایطی که آنها نتوانند پایداری نشان دهند و یا از پشتوانه ی قانون هایی که کردار دلبخواه کارفرمایان را محدود کند، برخوردار شوند.

بنابراین کارگران برای اینکه از بی‌ ارزش شدن خودشان تا این اندازه جلوگیری کنند، رزم نومیدانه ای را آغاز می کنند. از آنجا که می بینند هر کدامشان به تنهایی در برابر سرمایه‌داری بی زور است و ستم سرمایه تهدید به نابود کردنشان می کند، آغاز به نافرمانی گروهی در برابر کارفرمایان می کنند؛ اعتصابات کارگری آغاز می شوند. در آغاز، کارگران چندان نمی دانند که چه می خواهند؛ چون به آماج های کردارهای خود آگاهی ندارند. تنها ماشین ها را خرد می کنند و یا کارخانه‌ها را ویران می کنند. تنها می خواهند خشم خود را به کارخانه دار‌ها نشان دهند؛ نیروی گروهی خود را می آزمایند تا بتوانند از یک وضعیت دشوار رهایی یابند؛ بدون اینکه دریابند چرا موقعیت شان این اندازه نومیدانه است و برای چه باید کوشش کنند. در همه ی کشورها، خشم کارگران در آغاز شکل نافرمانی های گسیخته به خود گرفت. پلیس و کارخانه‌داران روسیه به آنها "شورش" می گویند. در همه ی کشورها، این نافرمانی های گسیخته  از یک سو به اعتصاب های کم و بیش صلح آمیز و از سوی دیگر به رزم همه جانبه ی طبقه کارگر برای آزادی خویش انجامیده است.

اهمیت اعتصاب ها (یا خودداری از کار) برای رزم طبقه کارگر چیست؟

برای اینکه به این پرسش، پاسخ دهیم، نخست باید تصویر همه جانبه ای از اعتصاب داشته باشیم. مزد کارگران، همانگونه که دیدیم، به قراردادی میان کارگر و کارفرما واگذار می شود و اگر در شرایطی کارگرِ تنها، کاملا بی پشتوانه باشد، روشن است که کارگران باید برای خواست هایشان بگونه ای گروهی برزمند و برای جلوگیری از این که کارفرما، مزدها را پایین بیاورد و یا برای بدست آوردن مزد بیشتر ناچارند اعتصاب هایی سازمان دهند. این واقعیت است که در هر کشور سرمایه‌داری، اعتصابات کارگری وجود دارند. همه جا، در همه ی کشورهای اروپایی و آمریکایی، کارگران هنگامی که هم پیمان نیستند، خود را خوار احساس می کنند و تنها به صورت گروهی می توانند در برابر کارفرما پایداری نشان دهند؛ یا با اعتصاب کردن و یا با تهدید به اعتصاب. با پیشرفت سرمایه‌داری و باز شدن کارخانه های بزرگ و نیز کوتاه شدن فزاینده ی دست خرده سرمایه‌داران بوسیله ی سرمایه‌داران بزرگ، نیاز به پایداری گروهی کارگران بیشتر و بیشتر میشود؛ چرا که بیکاری فزونی می یابد؛ همچشمی سرمایه‌داران که کوشش میکنند کالای خود را با کمترین بها فرآورند (تولید کنند)، بیشتر می شود (که به این منظور می باید به کارگران هر چه کمتر دستمزد بدهند) و نوسانات صنعتی، آشکار‌تر و بحران ها برافروخته تر می شوند. هنگامی که صنعت شکوفاست، کارخانه‌داران سودهای کلانی می برند؛ ولی هیچ در اندیشه ی انباز نمودن کارگران در سود نمی افتند؛ ولی با پیش آمدن بحران، می کوشند تا زیان ها را به گردن کارگران بیاندازند. در جامعه های اروپایی، نیاز به اعتصاب در جامعه سرمایه‌داری تا اندازه ای از سوی همه شناخته شده، بگونه ای که قانون های این کشورها، جلوی سازماندهی اعتصابات را نمی گیرند. تنها در روسیه است که قانون های وحشیانه بر ضد اعتصابات هنوز بکار برده می شوند.

در هر صورت، اعتصابات که از خودِ طبیعت جامعه سرمایه‌داری‌ سرچشمه می گیرند، از آغازِ رزم طبقه ی کارگر بر ضد این سامانه آگهی می دهند. رویاوریی سرمایه‌داران با کارگرانِ تنها و بی چیز یعنی بردگی مطلق کارگران؛ ولی هنگامی که کارگران بی چیز هم پیمان شوند، اوضاع دگرگون می شود. هیچ ثروتی در جهان به درد سرمایه‌دار نمی خورد، مگر او بتواند کارگرانی بیابد که آماده باشند نیروی کار خود را بر روی ابزارها و موادی که دارایی سرمایه‌دار است، بکار برند و ثروت تازه‌ای فرآورند (تولید کنند). تا هنگامی که کارگران ناچارند جداگانه با سرمایه‌داران چانه بزنند، بسان بردگان واقعی هستند که ناچارند برای بدست آوردن یک تکه نان همواره به دیگران سود برسانند و باید تا ابد خدمتکاران کرایه شده زبان بسته‌ای برجای مانند؛ ولی هنگامی که کارگران درخواست های خود را گروهی در میان گذارند و آماده ی گردن نهادن به فرمان خرپولها نشوند، بردگی آنها به سر می آید؛ به انسان دگرگون می شوند؛ آغاز می کنند به درخواست این که زحمت آنها نباید تنها در راه ثروتمند کردن چند تن پرور باشد و باید آنهایی را که زحمت می کشند هم توانا سازد که مانند انسانهای واقعی زندگی کنند. کارگران آغاز به پیش کشیدن خواست آقا شدن می کنند؛ درخواست این که زندگی آنها نباید آنگونه که سرمایه‌داران و زمینداران بزرگ برای آنها در نظر گرفته‌اند که آنگونه که خودشان می خواهند، باشد. بنابراین، اعتصاب همیشه سرمایه‌داران را از ترس انباشته می کند؛ چون که اعتصاب، آغاز از میان رفتن سروری آنهاست. یک سرود کارگری آلمانی، درباره ی طبقه کارگر چنین میگوید:
«همه ی چرخ ها از گردش باز می ایستند، اگر بازوان نیرومند شما آن را اراده کند»؛ و واقعیت هم همینگونه است؛ کارخانه ‌ها، زمینهای زمین داران بزرگ، ماشینها، خطوط راه آهن و غیره همه مانند چرخهایی در یک ماشین سترگ هستند ـ ماشینی که مواد گوناگونی را بهره برداری می کند، فرآوری می کند و به سرانجام می رساند. همه ی این ماشینها بوسیله ی کارگر کار می کنند؛ کارگری که زمین را شخم می زند؛ سنگهای معدن را برمی کشد؛ کالا تولید میکند؛ خانه و کارگاه و راه آهن می سازد.

هنگامی که کارگران از کار کردن خودداری می کنند، خطر باز ایستادن همه ی ماشین می رود. هر اعتصابی به یاد سرمایه‌دار می اندازد که کارگران و نه آنها آقایان واقعی هستند ـ کارگرانی که دارند حقوق خود را با صدای هر چه بلندتر به آگاهی می رسانند و واخواست می کنند. هر اعتصاب به کارگران یادآوری می کند که موقعیت شان ناامیدانه نیست و آنان تنها نیستند. ببینید اعتصابات هم بر خود اعتصاب کنندگان و هم بر روی کارگران کارخانه‌های نزدیک دور و بر و یا کارخانه‌های همان رشته صنعتی چه تأثیر شگرفی دارد. در اوقات معمولی و صلح آمیز، کارگر بدون غر و لند کارش را می کند؛ با کارفرما ستیزه نمی کند؛ درباره ی شرایط خودش هم ستیزه ای ندارد. در موقع اعتصاب، او خواستهای خود را با صدای بلند به آگاهی می رساند؛ همه ی سوء استفاده‌ها را به کارفرما خاطر نشان می کند، مدعی حقوق خودش می شود؛ او دیگر به اندیشه ی خود و مزد خویش نیست که در اندبشه ی همه ی همکارانش است که همراه او، ابزار کار را زمین گذاشته‌اند و بدون ترس از هیچ محرومیتی، به خاطر آرمان کارگران بپاخاسته‌اند. هر اعتصاب، همراه با محرومیتهای بسیاری برای توده ی زحمتکش است؛ محرومیتهای ترسناکی که تنها با بدبختی های دوران جنگ سنجیدنی هستند ـ خانواده‌های گرسنه دستمزد از دست داده، بیشتر وقت ها دستگیر و رانده شده  از شهری که خانه و محل کارشان است. با وجود همه ی این رنج ها، کارگران به آنهایی که همکاران خود را تنها می گذارند تا با کارفرمایان قرارداد ببندند با دیده ی حقارت می نگرند. با وجود همه ی این رنج هایی که با اعتصاب همراه است، کارگران کارخانه‌های نزدیک از دیدن این که رفقایشان در رزم درگیر شده‌اند، شهامت تازه‌ای پیدا می کنند. «مردانی که برای خم کردن پشت یک بورژوا این اندازه تاب می آورند، توان آن را دارند تا نیروی همه ی بورژوازی را در هم شکنند». این گفته ی یکی از آموزگاران بزرگ سوسیالیسم، انگلس، درباره ی اعتصابات کارگران انگلیس است.

بیشتر وقت ها کافی است که یک کارخانه اعتصاب کند تا اینکه اعتصاب بی درنگ در شمار بسیاری کارخانه ها آغاز شود. چه اندازه اعتصاب ها بر روحیه ی کارگران تأثیر میگذارد و چگونه آن کارگرانی را که می بینند رفقایشان چگونه دیگر برده نیستند و هم اینک اگر برای مدتی هم که شده با ثروتمندان برابر شده‌اند، به شوق می وردآورد! هر اعتصابی، اندیشه ی سوسیالیسم را به شدت به اندبشه ی کارگران می آورد؛ اندیشه ی رزم همه ی طبقه کارگر برای آزادی از ستم سرمایه. بیشتر وقت ها روی داده است که کارگران یک کارخانه و یا یک بخش از صنعت و یا یک شهر پیش از رویداد یک اعتصاب بزرگ، کم و بیش هیچ چیزی درباره ی سوسیالیسم نمی دانستند و حتا اندکی درباره ی آن نیندبشیده بودند؛ ولی پس از اعتصاب، گروه ها و دسته ‌های کتابخوانی بسیار در میان آنها مرسوم شده و شمار بیشتر و بیشتری از کارگران به سوسیالیسم گرویده‌اند. اعتصاب به کارگران می آموزد، دریابند که نیروی کارفرمایان و نیروی کارگران در چه نهفته است. به آنها می آموزد که تنها درباره ی کارفرمایان خودشان و یا کارگران همکار خودشان نیندیشند که همه ی کارفرمایان، همه ی طبقه سرمایه‌دار و همه ی طبقه کارگر را در نظر گیرند. هنگامی که یک کارخانه‌دار که از فرآورده ی زحمت چندین نسل از کارگران، میلیونها انباشته است، از افزودن مبلغی ناچیز به دستمزدها خودداری می کند و یا حتی می کوشد تا مزدها را به سطح باز هم کمتری پایین بیاورد و اگر کارگران پایداری نشان دهند، هزاران خانواده ی گرسنه را بیرون میریزد، بر کارگران روشن می شود که طبقه ی سرمایه‌دار در کل، دشمن طبقه ی کارگر است و کارگران تنها می توانند روی خودشان و کردار هم پیمانانشان حساب کنند.

بیش تر وقت ها روی می دهد که کارخانه‌داران، دست بالا، می کوشند تا خود را نیک خواه نشان دهند؛ کارگران را بفریبند و بهره‌کشی خود را با نویدهای دروغین و خرده رشوه دادن پنهان کنند. اعتصاب همواره با نشان دادن این که "نیک خواهی" آنها گرگی در جامه ی میش است این فریب را با یک ضربه نابود میکند.

افزون بر این، اعتصاب چشم کارگران را نه تنها به ماهیت سرمایه‌داران که به ماهیت دولت و قانون ها نیز باز میکند. همانگونه که کارخانه‌داران می کوشند خود را نیکخواه نشان دهند، مأمورین دولت و نوکران آنها هم می کوشند تا به کارگران اطمینان دهند که تزار و دولت تزاری، همانگونه که درخور دادگری است، به همان اندازه در اندبشه ی کارفرمایان هستند که کارگران! کارگر درباره قانون ها چیزی نمیداند؛ با مأمورین دولت هم تماس ندارد؛ بویژه با آنهایی که جایگاه های برتری دارند. در نتیجه، بیش تر وقت ها همه آنها را باور می کند. سپس اعتصاب پیش می آید. دادستان کل، بازرس کارخانه، پلیس و بیش تر وقت ها، نیروهای ارتش در جلوی کارخانه پدیدار می شوند. کارگران درمی یابند که قانون را شکسته ‌اند؛ کارفرمایان، قانونا آزادند که گرد هم آیند و آشکارا درباره ی راه های پایین آوردن دستمزدهای کارگران بستیزند؛ ولی کارگران اگر به یک هم پیمانی دست یابند، گناهکار  به شمار می آیند! کارگران از خانه‌هایشان بیرون انداخته می شوند؛ پلیس، دکان هایی را که کارگران می توانند از آنها کالای نسیه بخرند، می بندند؛ حتا هنگامی که رفتار کارگران کاملا صلح آمیز است، کوشش به عمل آورده میشود که سربازان را بر ضد کارگران بیانگیزند. حتا به سربازان دستور داده می شود که به کارگران شلیک کنند و همان هنگامی که آنها با تیراندازی از پشت به کارگران در حال گریز، کارگران بی سلاح را می کُشند، خود تزار مراتب قدردانی خود را به نیروهای انتظامی می فرستد (به همین ترتیب تزار از نیروهای نظامی که کارگران در حال اعتصاب در یاروسلاو در سال ١٨٩٥ کشته بودند، سپاسگزاری نمود). کم کم بر هر کارگری روشن میشود که دولت تزاری، بدترین دشمن آنهاست؛ چرا که از سرمایه‌داران پشتیبانی می کند و دست و پای کارگران را می بندد. کارگران آغاز می کنند به دریافتن این که قانون ها تنها برای سود سرمایه‌داران ساخته شده‌اند؛ که مأمورین دولت نگهبان این سود هستند؛ که دهان توده ی کارگر را بسته و به او اجازه نمی دهند که نیازهای خود را به آگاهی برساند؛ که طبقه کارگر باید برای خویش حق اعتصاب کردن، حق چاپ روزنامه ی کارگری، حق شرکت در مجمع ملی که قانون ها را تصویب و اجرای آنها را بازرسی می کند، بدست بیاورد. دولت، خودش به خوبی می داند که اعتصاب، چشم کارگران را باز می کند و به همین دلیل، این چنین از اعتصاب می ترسند و برای اینکه اعتصاب هرچه زودتر درهم شکسته شود، به هر کاری دست می یازند. بی دلیل نبود که یکی از وزیران کشور آلمان که به بدنامی در پیگرد پیگیر سوسیالیستها و کارگران آگاه آوازه داشت، در برابر نمایندگان دولت گفته بود:
«در پشت هر اعتصاب، اژدهای انقلاب خوابیده است». هر اعتصابی، این جُستار که دولت دشمن آنهاست و طبقه ی کارگر باید خود را برای رزم علیه دولت و برای حقوق مردم آماده کند را در کارگران نیرو می بخشد و پیشرفت می دهد. بنابراین، اعتصاب ها به کارگران می آموزد که هم پیمان شوند؛ به آنها نشان می دهد که آنها تنها هنگامی که هم پیمان باشند، می توانند بر علیه سرمایه‌داران برزمند. اعتصاب، به کارگران می آموزد که بر علیه همه ی کارخانه‌داران و بر علیه حکومت پلیسی استبدادی بیندبشند. به این دلیل است که سوسیالیستها اعتصاب را «مکتب جنگ» می نامند؛ مکتبی که در آن کارگران یاد می گیرند تا با دشمنان شان برای آزادی همه ی مردم، همه ی آنهایی که زحمت میکشند، از زیر یوغ مأمورین دولت و سرمایه بجنگند.

با این همه، «مکتب جنگ»، خودِ جنگ نیست. هنگامی که اعتصاب در میان کارگران گسترده می شود، برخی از کارگران (از جمله برخی از سوسیالیستها) گمان می برند که طبقه کارگر می تواند تنها به اعتصاب ها، صندوق اعتصاب و یا مجمع های اعتصاب بسنده کند؛ که طبقه کارگر تنها با اعتصاب می تواند بهبود چشمگیر شرایط زندگی خود و حتا آزادیش را بدست آورد. هنگامی که کارگران می بینند چه نیرویی در اعتصاب طبقه کارگر هم پیمان و حتی اعتصاب های کوچک وجود دارد، برخی ها می پندارند که کافی است طبقه کارگر یک اعتصاب عمومی در سراسر کشور بیافریند تا اینکه کارگران هر چه می خواهند از سرمایه‌ داران و دولت بگیرند. این باور در کشورهای دیگر هم در دورانی که جنبش طبقه کارگر در پله های نخستین آن بود و کارگران هنوز بسیار بی تجربه بودند، به میان آمده بوداین باور، اشتباه محض است. اعتصاب ها، یکی از راه هایی هستند که کارگران از آن در رزم برای آزادی خویش سود می برند؛ ولی تنها راه آن نیست و اگر کارگران به راههای دیگر رزم نیز نظر نیفکنند، رشد و کامیابی طبقه کارگر را کند خواهند نمود. درست است که اگر اعتصاب ها بخواهند کامیاب باشند، صندوق اعتصاب برای تأمین کارگران در مدت اعتصاب لازم است. این صندوق های کارگری (معمولا صندوق های کارگران در شعبه‌های گوناگون صنعت و یا در یک کارخانه) در همه ی کشورها برقرارند؛ ولی اینجا در روسیه، این کار بویژه با دشواری روبروست؛ چون که پلیس رد آن را می گیرد؛ پولها را ضبط می کند و کارگران را بازداشت می کند. البته، کارگران می توانند از پلیس پنهان کنند و اینگونه صندوق ها بسیار با ارزشند و ما نمی خواهیم به کارگران سپارش کنیم که آنها را تدارک نبینند؛ ولی نباید پنداشت که صندوق اعتصاب تا هنگامی که از لحاظ قانونی ممنوع است، می تواند شمار بسیاری اعانه دهنده به خود جلب کند و تا هنگامی که عضویت در چنین سازمانی ناچیز است، صندوق اعتصابات بسی سودمند نخواهد بود. افزون بر این، حتا در کشورهایی که اتحادیه‌های کارگریِ آشکار، هستی دارند و پول های کلانی در اختیارشان است، طبقه کارگر هنوز نمی تواند رزم خود را به اعتصاب محدود کند. تنها لازم است یک کج و کولگی در اوضاع صنعت پیدا شود (بحران مانند آنچه دارد در روسیه نزدیک میشود) تا اینکه کارخانه‌داران، حتا دانسته، اعتصاب بیافرینند؛ چون به سود آنهاست که برای مدتی کار را بخوابانند و پول های صندوق کارگران را به ته صندوق برسانند. بنابراین، کارگران در هیچ شرایطی، نمی توانند خود را به عملیات اعتصابی و اجتماعات اعتصابی محدود کنند. دوما، اعتصاب ها تنها هنگامی می توانند کامیاب باشند که کارگران بتوانند وقت شایسته ای برای اعتصاب کردن برگزینند؛ هنگامی که می دانند چگونه درخواستهای خود را مطرح کنند و هنگامی که با سوسیالیستها تماس دارند و می توانند بوسیله ی آنها آگهی ها و جزوه هایی بدست آورند. هنوز شمار چنین کارگران در روسیه خیلی کم است و هر کوششی برای افزایش شمار چنین کارگرانی، برای شناساندن آرمان طبقه کارگر به توده‌های کارگر و آشنا کردن آنان با سوسیالیسم و رزم طبقه کارگر باید به انجام برسد. این وظیفه‌ای است که سوسیالیستها و کارگران آگاه باید انجام آن را همراه با هم و با سازماندهی حزب سوسیالیستی طبقه کارگر به این منظور بر دوش گیرند. سوما، اعتصاب ها همانگونه که دیدیم به کارگران همه ی کشورها آموخته که برای حقوق کارگران و حقوق مردم بطور کلی، برعلیه دولت برزمند. همانگونه که گفتیم، تنها یک حزب سوسیالیستی طبقه کارگر می تواند این رزم را با گستردن مفاهیم درست از دولت و آرمان طبقه کارگر انجام دهد.

در بخت دیگری، بویژه درباره ی این که چگونه اعتصاب ها در روسیه رهبری می شوند و چگونه کارگران آگاه باید از آن استفاده کنند، گفتگو خواهیم نمود. اینجا، تنها لازم است اشاره کنیم که اعتصاب ها، همانگونه که گفتیم «یک مکتب جنگ» هستند و نه خود جنگ و اعتصاب ها تنها یک وسیله رزم و تنها یک جنبه ی جنبش طبقه کارگر هستند. کارگران باید از اعتصاب های تک افتاده فراتر رفته، همانگونه که در کردار در همه ی کشورها دارند فرامی رویند، به رزمی برای همه ی کسانی که زحمت می کشند، بپیوندند. هنگامی که همه ی کارگران آگاه سوسیالیست شوند، یعنی هنگامی که آنها برای این آزادی برزمند، هنگامی که آنها در سراسر کشور برای گسترش سوسیالیسم در میان کارگران و آموختن همه ی روشهای رزم علیه دشمنان هم پیمان شوند، هنگامی که آنها یک حزب سوسیالیستی کارگری بنا کنند تا برای آزادی کل مردم از ستم دولت و آزادی همه ی کارگران از زیر یوغ سرمایه می رزمد ـ تنها آن هنگام، طبقه کارگر بخش بنیادی از آن جنبش سترگ کارگری همه ی کشورها خواهد شد که همه ی کارگران را هم پیمان می کند و پرچم سرخ که بر آن این واژه ها نوشته شده را می افرازد:
«کارگران همه ی کشورها هم پیمان شوید»

مجموعه آثار لنین به زبان انگلیسی، جلد چهارم، چاپ مسکو، ۱۹۶۴ ترسایی

این نوشتار در بسیاری جاها و همه جانبه از سوی اینجانب ویرایش شده است. برجسته نمایی های به رنگ سرخ از آن لنین، آموزگار بزرگ کارگران و زحمتکشان جهان است و دیگر برجسته نمایی ها از آن اینجانب است.               ب. الف. بزرگمهر

۱۳۹۰ فروردین ۲۷, شنبه

هموطن جان چه شد که پس رفتيم؟


ما که يک خلق پيشرو بوديم
قرن ها از همه جلو بوديم
صاحب فکر و کار نو بوديم
سوی آينده يک نفس رفتيم
هموطن جان چه شد که پس رفتيم؟

ما که مشروطه را علم کرديم
پای ديکتاتوری قلم کرديم
قدرت زورگوی کم کرديم
نه دگر زير بار کس رفتيم
هموطن جان چه شد که پس رفتيم؟

ما که از عشق روی آزادی
دل پر از آرزوی آزادی
پر گشوديم سوی آزادی
از چه يکباره در قفس رفتيم
هموطن جان چه شد که پس رفتيم؟

گوئيا خصم خويشتن هستيم
يا که با خصم خويش همدستيم
خوب وقتی که دست خود بستيم
خودمان خدمت عسس رفتيم
هموطن جان چه شد که پس رفتيم؟

ما به اين آب و خاک بد کرديم
دعوت از دزد و ديو و دد کرديم
گل و گل بوته را لگد کرديم
پس به دنبال خار و خس رفتيم
هموطن جان چه شد که پس رفتيم؟

ما که با آن علائق محسوس
عاشق غرب، سرسپرده ی روس 
رفته تا ماورای اقيانوس
يا که تا آنور ارس رفتيم
هموطن جان چه شد که پس رفتيم؟

جنگ با بدنهادها کرديم
ولی البته که خطا کرديم
سنگر خويش را رها کرديم
دسته جمعی به تيررس رفتيم
هموطن جان چه شد که پس رفتيم؟

نه به ما سهمی از حقوق بشر
نه از آن روزگار رفته خبر
از گذشته شديم کوچکتر
لوبيا آمديم عدس رفتيم
هموطن جان چه شد که پس رفتيم؟

تفرقه بايد از ميان برود
خون غيرت به هر رگی بدود
قافيه ميشود غلط، بشود
ما به غفلت ره عبث رفتيم
هموطن جان چه شد که پس رفتيم؟

شيرزن های ما به زندانند
آنطرف نيز شيرمردانند
جمعی از خلق ما به ميدانند
جمع ديگر پی هوس رفتيم
هموطن جان چه شد که پس رفتيم؟

متحد ميشويم باز، آری
ميخورد خصم ضربه ی کاری
با چنان قدرتی که پنداری
با مگس کش پی مگس رفتيم
هموطن جان چه شد که پس رفتيم؟

هادی خرسندی             ۲۶ فروردين، ۱۵ آوريل ۲۰۱۱

برگرفته از «خبرنامه ی گویا»

یادداشتی پیرامون یک نوشتار ارزنده!


نوشتار «از اعتصاب کارگران پتروشیمی تبریز و ماهشهر چه می‌توان آموخت؟» را که جمعی از فعالین کارگری تبریز نوشته و در بولتنی کارگری درج نموده اند، نوشتاری پربار و سودمند بویژه برای کارگران یافتم و آن را در تارنوشتم درج نمودم.* نمی توانم خرسندی خودم را از خواندن این نوشتار خوب که بی گفتگو بوسیله ی کارگرانی آگاه یا کسانی که از نزدیک با دشواری ها و چالش های زندگی این طبقه آشنا هستند، پنهان کنم. در بخشی از این نوشتار چنین آمده است:
«وقتی در شرایط کنونی که سرکوب به عریان‌ترین شکل خود در جامعه جریان دارد، اعتراضاتی از این دست به وقوع می‌پیوندد و حتا رژیم را مجبور به عقب‌نشینی می‌نماید، یک نشانه‌ی این موضوع است که طبقه‌ی کارگر گامی به پیش رفته است. این‌که کارگرانی حاضر نیستند به عنوان اعتصاب شکن وارد شوند، موضوع مهمی بوده و نشانه‌ی آگاهی کارگران است که نباید به آسانی از کنار آن رد شد. این که کارگران به مبارزه با شرکت‌های پیمانی برمی‌خیزند، نشانه‌ی درجه‌ی آگاهی کارگران است ... این وضعیت نشان می‌دهد که طبقه‌ی کارگر به لحاظ بلوغ سیاسی این آماد‌گی را دارد که با عمیق‌تر شدن بحران سیاسی، به نحوی شایسته وارد مبارزه شده و رسالت و نقش بی همتای خود را ایفا کند.»

امیدوارم این نوشتار مورد توجه دقیق همه ی کوشندگان کارگری و کنشگران اجتماعی با گرایش چپ قرار گیرد و حزب ها و سازمان های مدعی طبقه ی کارگر را به کوشش هرچه بیشتر برای برقراری پیوندهای نزدیک تر با کارگران میهن مان و پیگیری سیاستی روشن به سود همه ی فرآورندگان ثروت های مادی و معنوی جامعه وادارد.

دست این جمع از فعالین کارگری تبریز درد نکند. چشم همه ی ما را روشن کردند! 

دست شان را از هر سو باید گرفت و یاریشان نمود.

ب. الف. بزرگمهر ۲۷ فروردین ماه ۱۳۹۰

* از اعتصاب کارگران پتروشیمی تبریز و ماهشهر چه می‌توان آموخت؟
http://behzadbozorgmehr.blogspot.com/2011/04/blog-post_16.html


از اعتصاب کارگران پتروشیمی تبریز و ماهشهر چه می‌توان آموخت؟



در سال ٨٩ اعتراضات پُرشماری از سوی کارگران صورت گرفت؛ اما هر سال محدود اعتصاباتی هستند که به دلایلی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار می‌شوند. اعتصاب کارگران پتروشیمی تبریز در ٧ اسفند و اعتصاب کارگران پتروشیمی ماهشهر در ٢٨ اسفند از این‌گونه‌اند؛ اعتصاباتی که می‌تواند هرآینه بار دیگر از سر گرفته ‌شده و یا در سایر کارخانه‌های پتروشیمی ـ و با همان خواست‌ها ـ آغاز گردند.

از روز شنبه هفتم اسفندماه، ١۴٠٠ کارگر قراردادی پتروشیمی تبریز دست به اعتصاب زده و خواستار حذف پیمانکار و انعقاد قرارداد دسته‌جمعی و مستقیم با کارفرما شدند. آن‌ها در این اعتصاب، خواستار حقوق و مزایایی شدند که کارگران رسمی از آن برخوردار می‌باشند. در جریان اعتصاب، کارگران در تجمعات خود، شعارهایی همچون:
«بیز پیمانکار ایسته می‌ریک، والسلام!» (ما پیمانکار نمی‌خواهیم)، «وعده وعید ایسته می‌ریک، والسلام!» (ما وعده وعید نمی‌خواهیم) و «قرارداد مستقیم حق مسلم ماست!»، سر دادند.

در پی اعتصاب کارگران، مقامات دولتی چندین‌بار با کارگران وارد مذاکره شدند؛ اما هر بار این مذاکرات به دلیل توافق نکردن کارفرما با خواست‌های کارگران با شکست روبرو شد. در طول مذاکرات، مقامات دولتی تلاش کردند تا با فریفتن کارگران از طریق وعده‌ و به موازات آن اعمال فشار از سوی مقامات امنیتی و دستگاه سرکوب، آنها را وادار به عقب‌نشینی کنند؛ اما کارگران با تکیه بر تجارب خود و با پایدار نگاه ‌داشتن اتحادشان، توانستند سرانجام، کارفرما را که همان دولت احمدی‌نژاد می‌باشد، وادار به عقب‌نشینی نمایند.

در تاریخ سه‌شنبه هفدهم اسفندماه، پس از ١١‌ روز اعتصاب پُرشکوه، استانداری آذربایجان شرقی و وزارت کار و امور اجتماعی با خواست‌های کارگران موافقت کرده و بدین ترتیب اعتصاب پایان یافت. با این همه، مقامات دولتی برای اجرایی کردن توافق یادشده، از کارگران ٣ ماه مهلت گرفتند. موضوعی که باید کارگران نسبت به آن بسیار هوشیار باشند.

پیش از این، مقامات دولتی تلاش کرده بودند تا با استفاده از کارگران سایر کارخانه‌های پتروشیمی و دادن روزانه صدهزار تومان دستمزد، از آن‌ها به‌عنوان اعتصاب‌شکن استفاده نمایند که این سیاست با پشتیبانی کارگران سایر کارخانه‌های پتروشیمی از کارگران پیمانی پتروشیمی تبریز با شکست روبرو گردید. آنچه کارگران پتروشیمی تبریز بیان کرده و برای آن خواست‌ها دست به اعتصاب زده بودند، خواست عموم کارگران پیمانی پتروشیمی بود و کارگران پتروشیمی تبریز فقط در این کار گام اول را برداشته بودند.

به دنبال این اعتصاب، از ساعت ٨ صبح روز شنبه ٢٨ اسفند، ٢٠٠٠ کارگر پیمانکار مجتمع پتروشیمی بندر امام شهرستان ماهشهر نیز با دست زدن به اعتصاب و تجمع در برابر دفتر مرکزی شرکت، همچون کارگران پتروشیمی تبریز، خواستار لغو قراردادهای متعدد پیمانکاری و زیر پوشش قراردادن مستقیم کارگران توسط مجتمع پتروشیمی بندر امام شدند. به‌دنبال این اعتصاب، مقامات دولتی با فرستادن رییس اداره کار به میان کارگران و پذیرش خواست آن‌ها و حتا برحق دانستن‌شان، مشکل تعطیلات نوروزی را بهانه کرده و قول دادند تا پس از تعطیلات موضوع را پیگیری کنند. کارگران نیز تا تاریخ ٢٠ فروردین به مقامات دولتی برای تحقق وعده‌های‌شان وقت داده و اعلام کردند که در صورت تحقق نیافتن خواست ‌های ‌شان بار دیگر از این تاریخ دست به اعتصاب خواهند زد. کارگران با تعیین تاریخ دقیق به مقامات دولتی نشان دادند که در صورت تحقق نیافتن خواست‌های‌شان مصمم به ادامه‌ی مبارزه هستند.

زمینه‌های این اعتصابات

قراردادهای کاری ثابت (یا دائم)، از جمله حقوقی‌ست که کارگران در طول مبارزات خود بدست آورده‌اند. قراردادهای ثابت، مزایای متعددی برای کارگران دارد؛ امنیت شغلی، بیمه درمانی و بازنشستگی، دستمزدهای بالاتر و امکان تشکل‌یابی بهتر و راحت‌تر از جمله مزایای قراردادهای ثابت هستند. در سالیان نه چندان دور (تا دهه‌ی ٧٠)، اکثر کارگران کارخانجات ایران، دارای قراردادهای ثابت بودند و موضوع قراردادهای ثابت در کارهایی که ماهیت موقت ندارند، به نوعی در قانون کار جمهوری اسلامی نیز که در سال‌
۶٩ به‌تصویب رسید، منعکس شده است.

بعد از قیام
۵٧ ، کارگران توانستند برخی از حقوقی را که تا پیش از آن نداشتند، بدون آن که در قانونی از سوی حکومت تایید شود، در عمل بدست آورند. به دلیل نقشی که اعتصاب کارگران نفت در سرنگونی شاه داشت و نقشی که در این میان شوراهای کارگری نفت در راه‌اندازی اعتصاب داشتند، کسی نمی‌توانست به‌ساد‌گی برخی از حقوق کارگران از جمله حق تشکل و اعتصاب را نادیده بگیرد. سیاست جمهوری اسلامی اما راه‌اندازی تشکل خاص خود در کارخانجات و تقویت آن بود.

حاکمیت با تحکیم پایه‌های خود به نابودی دستاوردهای انقلابِ نیمه کاره‌ی توده‌ها کمر بست و سرکوبی تشکل های مستقل کارگری و سرکوب خشن اعتصابات و دیگر اشکال اعتراضات کارگران در دهه‌ی ۶٠ و با بهانه‌ی جنگ در این دوره صورت گرفت. حاکمیت توانست بر بستر جو ترور و اختناق دهه‌ی ۶٠، با بسط و گسترش نفوذ خود در کارخانجات، زیر نظر و کنترل خانه‌ی کارگر، موقعیت خود را در کارخانجات تحکیم بخشد. بزرگترین ضربه به کارگران در این سال‌ها از دست رفتن تشکل های مستقل کارگری بود که بزرگترین دستاورد آن‌ها در پروسه‌ی انقلاب و سال‌های اولیه پس از قیام ۵٧ به شمار می رفت.

پس از پایان جنگ، دوره‌ی دیگری آغاز گردید. دیگر بهانه‌ی “جنگ” برای یورش به سفره‌ی کارگران موجود نبود. با رشد سرسام‌آور تورم در این دوره، اعتراضات کارگری بار دیگر شدت یافتند. اما این اعتراضات به دلایلی از جمله قدرت و نفوذ تشکل جاسوسی و ضدکارگری خانه‌ی کارگر در کارخانجات با موانع بسیاری روبرو بودند.

در این دوره و در طول تمام این سال‌ها، ما شاهد یورش سرمایه‌داران و حکومت به کارگران و دستاوردهای‌شان بودیم (که نتیجه‌ی آن چیزی نبود جز به قهقرا رفتن وضعیت معیشتی کارگران). گسترش قراردادهای موقت و پیمانی نیز از این جمله‌اند که به ویژه در سال‌های اخیر بسیار فراگیر شدند. در سال‌های اخیر، قراردادهای پیمانی و موقت به‌ویژه از دو جهت مورد استفاده‌ و علاقه‌ی سرمایه‌داران و حکومت قرار گرفته است. اول این که قراردادهای پیمانی و موقت اهرمی برای پایین نگاه‌داشتن دستمزدهای کارگری (و به عبارت درست‌تر بهای نیروی کار) است و دوم این که این قراردادها مانعی برای تشکل و سازمان‌یابی کارگران است. حال این دو مورد را توضیح می‌دهیم:
بخش بزرگی از کارگران پیمانی و موقت، تنها حداقل دستمزد را دریافت می کنند (در بهترین حالت برخی مزایای جزئی نیزبه آن ها پرداخت می شود) و این در حالی‌ست که بسیاری از این کارگران سال‌ها در یک کارخانه مشغول به کار هستند و به هیچ عنوان یک کارگر ساده محسوب نمی‌شوند. یکی از کارگران پتروشیمی تبریز در مصاحبه با «رادیو فردا» در این رابطه می‌گوید:
«کارگرانی که در این مجتمع شاغلند، بین ۱۵ تا ۱۷ سال سابقه کار دارند که پا به پای نیروهای رسمی کار کرده اند و از آنان مانند همین نیروها کار کشیده شده است.» وی با تاکید بر یکسان نبودن حقوق و مزایای کارگران پیمانی با کارگران رسمی می‌گوید:
«یک کارگر پیمانی دستمزدی در حدود ۴۰۰ هزار تومان در ماه دریافت می‌کند که این مبلغ در صورت پرداخت اضافه کاری به او به حدود ۵۰۰ هزار تومان در ماه می‌رسد». کارگران پتروشیمی ماهشهر نیز با همین مساله روبرو بوده و نابرابری حق و حقوق کارگران پیمانی با رسمی از مسایل اصلی آن‌ها می‌باشد.

دومین اثر قراردادهای پیمانی و موقت، کاهش قدرت مبارزاتی و سازمان‌یابی آن‌هاست. در کارخانه‌های بزرگ، شرکت‌های پیمانی متعددی طرف قرارداد با کارفرمای اصلی برای تامین نیروی کار می‌شوند. این باعث می‌شود که کارگران یک کارخانه که دارای چند هزار کارگر است، در عمل با چندین شرکت پیمانکاری به عنوان واسطه روبرو می‌گردند و هر کدام از این کارگران ممکن است با مشکلات متفاوتی برخوردار باشند. یک پیمانکار حقوق این ماه را نداده و آن یکی قراردادهای کارگران را تمدید نمی‌کند. بدین وسیله برای مثال ٣٠٠٠ کارگر یک کارخانه با ده پیمانکار مختلف و مسایل متفاوت روبرو بوده و قدرت تشکل خود را از دست می‌دهند. از سوی دیگر ناپایدار بودن قراردادهای کاری باعث مشکل شدن ایجاد یک تشکل پایدار می‌گردد. ترس از بیکاری مشکل بزرگ کارگران قرارداد موقت است که بر توان مبارزاتی آنها نیز تاثیر بسیاری می‌گذارد.

مبارزه با قراردادهای پیمانی به‌ویژه در کارخانه‌ها و مجتمع‌های تولیدی بزرگ نمود بیش‌تری دارد. کارخانه‌های ذوب‌آهن و ایران خودرو از جمله کارخانه‌های بزرگی هستند که این موضوع اعتراضاتی را در میان کارگران به‌دنبال آورده است. امروز در حالی که کارگران قراردادی و پیمانی براساس آمارهای رسمی بیش از
۸٠ درصد کارگران کارخانجات را شامل می‌شوند، می‌توان به اهمیت مبارزه با این قراردادهای ظالمانه در مبارزات کارگران بهتر پی بُرد.

در اهمیت این اعتصابات

حال به اهمیت اعتصابات اخیر در پتروشیمی تبریز و ماهشهر می‌پردازیم. با بررسی اعتصابات کارگری در طول سال گذشته می‌توان به این نکته پی بُرد که اعتراض به پرداخت نکردن دستمزدهای عقب افتاده، علت اکثر اعتراضات کارگری است و این به معنای آن است که خواست کارگران در اعتراضات از خصلت دفاعی برخوردار است. کارگران در این اعتراضات، خواستار افزایش دستمزد و سایر خواست‌هایی که می‌تواند به اعتراض آنان خصلت تعرضی بدهد، نبودند. خواستی محور اعتراضات‌شان بود که به واقع بدیهی‌ترین حق آن‌هاست و جمهوری اسلامی نیز حداقل جرات نفی آن را در حرف ندارد. اما این جدا از شکل اعتراضی مبارزات کارگران است که گاه به شدت تعرضی می‌شود. تظاهرات کارگران کارخانه فولاد در اهواز در ماه‌های گذشته یک نمونه از این اعتراضات است. در اسفند‌ماه سالی که گذشت، کارگران سه کارخانه‌ی کاشی و سرامیک‌سازی در میبد با تجمع در مقابل دانشگاه آزاد خواستار پرداخت دستمزد و مزایای معوقه خود شده‌ بودند. با پیوستن دانشجویان به صفوف کارگران، این تجمع به تظاهراتی با شعارهایی چون «کارگر، دانشجو، اتحاد، اتحاد» و «مرگ بر دیکتاتور» تبدیل گردید. این کارگران، یک روز قبل از آن نیز جاده‌ی میبد ـ اردکان و یزد را مسدود کرده بودند. این اعتراض کارگری به‌خوبی نشان می‌دهد که تا چه حد میان شکل اعتراضی مبارزات کارگران و خواست‌های‌شان فاصله وجود دارد. اما دو اعتصاب اخیر در مجتمع‌های پتروشیمی حداقل از این نظر با دیگر اعتراضات کارگری متمایز می‌باشند. کارگران خواستار قرارداد دسته‌جمعی و مستقیم با کارفرما هستند. آن‌ها خواهان مزایا و دستمزدی هستند که کارگران رسمی از آن برخوردارند و این به معنای دستمزدهای بیشتر برای کارگران است؛ خواست لغو قراردادهای پیمانی که بیش از هر چیز بیانگر تلاش کارگران برای دریافت دستمزدی بیشتر بابت فروش نیروی کارشان است، به این اعتصاب هم در شکل و هم در محتوا، خصلت تعرضی می‌بخشد.

چشم‌انداز

فاصله چشمگیر دستمزدهای کارگری با خط فقر که سال به سال افزایش می یابد، از جمله دلایلی‌ست که کارگران را هر چه بیشتر به عرصه‌ی مبارزه با حکومت می‌کشاند. اعتراضات اخیر در دو کارخانه‌ی پتروشیمی و احتمال فراگیرشدن این مبارزه در برخی از صنایع نشان می‌دهد که شرایط برای اعتراضات کارگری با خواست دستمزدهای بالاتر و لغو قوانین ضد کارگری همچون قراردادهای پیمانی مهیاتر می‌گردد و این به خودی خود نشانه‌ی خوبی برای جنبش کارگری است. اما مساله‌ای که نباید از یاد برد این است که جنبش کارگری در جزیره‌ای تنها وجود ندارد. جنبش کارگری متاثر از شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است که می‌توانند در روند آن اثرگذار باشند؛ آن را کند و یا به آن شدت بخشند؛ اعتراضاتی که پس از انتخابات ریاست‌جمهوری شکل گرفت، مثال روشنی از این موضوع می‌باشد.

وقتی در شرایط کنونی که سرکوب به عریان‌ترین شکل خود در جامعه جریان دارد، اعتراضاتی از این دست به وقوع می‌پیوندد و حتا رژیم را مجبور به عقب‌نشینی می‌نماید، یک نشانه‌ی این موضوع است که طبقه‌ی کارگر گامی به پیش رفته است. این‌که کارگرانی حاضر نیستند به عنوان اعتصاب شکن وارد شوند، موضوع مهمی بوده و نشانه‌ی آگاهی کارگران است که نباید به آسانی از کنار آن رد شد. این که کارگران به مبارزه با شرکت‌های پیمانی برمی‌خیزند، نشانه‌ی درجه‌ی آگاهی کارگران است. کارگران به‌خوبی به بسیاری از مسایل و منافع خود آگاهی دارند و اگر در این شرایط (خفقان و سرکوب) دست به اعتراض می‌زنند، نشانه‌ی عزم و اراده‌‌ای غرورآفرین در نزد آنان است. از سوی دیگر با اوج گرفتن اعتراضات کارگری، نشانه‌های ضعف حکومت نیز آشکارتر می‌گردند، نقاط ضعفی که می‌تواند ضریب موفقیت کارگران را در حرکات اعتراضی‌شان بالا ببرد.

مجموعه‌ی این وضعیت نشان می‌دهد که طبقه‌ی کارگر به لحاظ بلوغ سیاسی این آماد‌گی را دارد که با عمیق‌تر شدن بحران سیاسی، به نحوی شایسته وارد مبارزه شده و رسالت و نقش بی همتای خود را ایفا کند. در پایان و در یک نگاه کلی می‌توان گفت که در شرایط کنونی، کارگران با مبارزات خود بر سر قراردادهای دسته‌جمعی و مانند آن، ضمن تحکیم موقعیت خود به‌عنوان یک طبقه در برابر سرمایه‌داران و حاکمیت حامی آنان، آماد‌گی خود را برای شرایطی که اعتصاب عمومی به امری حتمی تبدیل می‌شود بالا می‌برند.

برگرفته از «بولتن کارگری»، شماره سوم، تدوین و تنظیم: جمعی از فعالین کارگری تبریز

این نوشتار در برخی جاها بویژه نشانه گذاریها از سوی اینجانب ویرایش شده است. برجسته نمایی ها نیز از اینجانب است.        ب. الف. بزرگمهر
برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!