«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ مهر ۲۱, شنبه

می ترسم که نه از آنِ ما برجای ماند و نه گاوی در کار! ـ بازپخشش

بیانات رهبری پس از سفر روحانی به نیویورک: 
«ما از تحرك ديپلماسی دولت حمايت ميكنيم و به تلاش ديپلماسی اهميت ميدهيم و از آنچه در سفر اخير بود حمايت ميكنيم البته برخی از آنچه در سفر نيويورك پيش آمد به نظر ما بجا نبود لكن ما به هيئت ديپلماسی دولت خدمتگزار خوشبين هستيم؛ ولی به آمريكاييها بدبينيم.» (بیانات «آقا» در مراسم تحليف و اعطاى سردوشى دانشجويان دانشگاه‌هاى افسرى ارتش جمهورى اسلامى ايران‌ ۱۳ مهر ماه ۱۳۹۲)

نمی دانم چرا پس از خواندن بیانات خردمندانه ی «آقا» یاد این داستان عُبید زاکانی افتادم:
«شخصی، زن روستایی را دوست می داشت. روزی زن با او گفت:
اگر میخواهی كه تو جماع كنی و شوهرم در خانه گوش دارد، فردا گاوی فربه به دیه آور كه می فروشم. مردك روزی دیگر گاوی فربه بیاورد كه این گاو را به جماعی می فروشم. شوهر در خانه رفت و با زن بگفت. 

زن گفت:
سهل است؛ تو بخر تا من به خانه ی همسایه روم و كس او را به عاریت بستانم و كار او بسازم و گاو ما را باشد. شوهر راضی شد. زن در خانه ی همسایه رفت و بیرون آمد و با وی در خانه نهفت و در خانه به شوهر سپرد. 

مرد از شكاف در نگاه می كرد و آورد و برد ایشان می دید. برادرش بیامد و گفت:
مبادا كه این مرد به غلط رود. 

شوهر گفت:
چندانكه احتیاط می كنم این مردك چنان درسپوخته است كه نه از آن ما پیداست و نه از آن همسایه!»

کاش «آقا» برادر خودشان یا «آقا مجتبی» را به همراه هیات پرتحرک دیپلماسی دولت می فرستادند تا از آورد و بردشان با آمریکایی ها آگاه شده، خبری بیاورند؛ ما که چندان به این «حسن آقا» و دار و دسته شان خوشبین نیستیم و برای خود «آقا» نیز نگرانیم که خدای ناکرده، زبانم لال در فرجامِ کار به گاوی وی را به «شیطان بزرگ» بفروشند ... 

ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ مهر ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/10/blog-post_4185.html

... پس هم شرقی، هم غربی، جمهوری نیرنگی! ـ بازپخشش

اکنون که خاور و باختر بیش از پیش، مانشی جغرافیایی است و بس ...
پس هم شرقی، هم غربی، جمهوری نیرنگی!

ب. الف. بزرگمهر    نهم اَمرداد ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/08/blog-post.html



۱۴۰۳ مهر ۲۰, جمعه

بگذار ببینم؛ امروز چند تا عرب کشتیم؟

«نادان یابو» در کلنجار ذهنی با خود:
بگذار ببینم؛ امروز چند تا عرب کشتیم؟ یک، دو، سه، پَن. از پنج تا که بی برو برگرد بیش تره؛ ولی چند تا؟ هوم ... باید از «یوگآو» بپرسم. او بهتر می داند. بگمانم در آیین سیاه کردنِ یَهُوَه («یوم کیپور») هم همپا نشوم، سنگین ترم؛ ولی بهتره یک «بز عزازیل»* پیدا کنم تا بار گناهانم را بر دوش بگیرد و بتوانم با وجدانی آسوده نزد یَهُوَه زبان بریزم. همین «یوآو گالانتِ» موی دماغ بهتر از همه است ... ولی او که با سیاست من همداستان ... پیچیده اش نکن کودن! بگذار برای یَهُوَه همه چیز روشن باشد. او بود که همه شان را با داس درو ...

ب. الف. بزرگمهر   ۲۰ مهر ماه ۱۴۰۳

* عزازیل واژه ای است عبری که در تورات آمده و می تواند مترادف ابلیس و شیطان گرفته شود. بز عزازیل بزی است زنده که در آیین «روز کفاره»ی یهودیان، گناهان و خطاهای قوم را با خود به وادی بی آب و علفی می برد:«دو بز را بگیرد و آنها را به حضور خداوند به در خیمه اجتماع حاضر سازد و هارون بر آن دو بز قرعه اندازد، یک قرعه برای خداوند و یک قرعه برای عزازیل...و بزی که قرعه برای عزازیل بر آن برآمد... آن را برای عزازیل به صحرا بفرستد. (سفر لاویان، باب ۱۶، آیه های ۷ تا ۱۰) . آنگاه بز زنده را نزدیک بیاورد و هارون دو دست خود را بر سر بز زنده بنهد و همه خطاهای بنی اسراییل و همه تقصیرهای ایشان را با همه گناهان ایشان اعتراف نماید و آنها را بر سر بز بگذارد و آن را به دست شخص حاضر به صحرا بفرستد و بز همه گناهان ایشان را به زمین ویران بر خود خواهد برد پس بز را به صحرا رها کند (سفر لاویان، باب ۱۶، آیه های ۲۰ تا۲۲) و آن که بز را برای عزازیل رها کرد رخت خود را بشوید و بدن خود را به آب غسل دهد و بعد از آن به لشکرگاه داخل شود (همانجا، آیه )۲۶، (نقل از کتاب کوچه، حرف ب، دفتر دوم، احمد شاملو با همکاری آیدا سرکیسیان، انتشارات مازیار، تهران، ۱۳۷۷)

برگرفته از نوشتار «درباره وظایف ما!»  ب. الف. بزرگمهر   ۳۰ دی ماه ۱۳۸۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2009/03/blog-post_23.html

اگر این دو توانستند به چنان جایگاه هایی دست یابند، شما هم می توانید ... ـ بازپخشش

کودنی از چهره اش می بارد؛ کسی که بجای مغز با پایش می اندیشد؛ آن هم تنها هنگامی که می خواهد لگدی روانه ی بخت برگشتگان پلستینی کند. آن یکی، آویگدور هم به چنین دردی دچار است؛ کسی که بگمانم در آن سن و سال تا ننه اش ناشتا چیزی به حلقش نریزد، سرِ حال نمی شود و بیم جنگ افروزی بی هیچ شَوَندی بالا می گیرد:
بخور پسرم! اخم هایت را باز کن و با چهره ای گشاده سرِ کار برو! جنگ راه نیندازی ها؟

دو کودن، در میان ملتی باهوش و از دید من، باهوش ترین ملت جهان که پیوندهای دیرینه ای نیز با مردم ایران دارند و برخلاف تازیان عرب که در نابودی ایران و فرهنگ ایرانی بسیار کوشیدند و تا اندازه ای نیز کامیاب شدند، یهودیان از دیرباز، انگ و نشان برجسته ای در تاریخ ایران از خود بر جای نهاده و در بهبود هماوندی های میان ایرانیان با دیگر ملت های پیرامون و حتا دورتر از آن میان بویژه در زمینه ی بازرگانی داشته و به پربار شدن فرهنگ ایرانی کمک های گاه شایانی نیز نموده اند. با خود می اندیشم:
شاید بهتر باشد تصویرهای این هر دو را در آموزشگاه های کودکان وامانده ی ذهنی در اسراییل و جاهای دیگر بدیوارها بیاویزند و هر بامداد به آن کودکان یادآور شوند:
ببینید! اگر این دو با همه ی واماندگی های خود توانستند در میان ملتی بسیار باهوش به جایگاه نخست وزیری و وزیر جنگ برسند، شما هم می توانید ...

راستی، آیا ما ایرانیان نیز کمابیش به چنان دردی دچار نیستیم که هر کودن و مُنگل و زبانباز کون پاره ای به برترین جایگاه های کشوری و دولتیِ خیمه و خرگاه آنچه رهبری می خوانند، دست می یابد و جز زیانکاری و تباهی ببار نمی آورد؟!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۳ خرداد ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/06/blog-post_66.html

۱۴۰۳ مهر ۱۹, پنجشنبه

چشمت کور! تا تو باشی که این همه حرص پول و مال نزنی ...

چشمت کور!* این همه به تو گفتیم موبایل بازی نکن و کمی به کار و وظیفه ات برس؛ همه را پشت گوش انداختی. بفرما، این هم پیامدش! تا تو باشی که این همه حرص پول و مال نزنی. ناسلامتی تو نماینده ی جمهوری اسلام در اینجا هستی. شد یک قدم کوچک برای دیگر برادران دینی ات برداری؟ همه اش تک خوری، تک خوری، تک خوری 
...
 
از زبان آخوند پوزه روباهی:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۹ مهر ماه ۱۴۰۳

* احوالپرسی نمایندگان سیّد سلطانعلی گدای حقیر از نماینده ی ناکار شده ی جمهوری دزدان اسلام پیشه در لبنان

برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

جمهوری خرموش های اسلام پیشه در نخش مزدور کارشکن امپریالیست ها ـ بازپخشش

به گزارش زیر اندکی باریک شوید!* با همه ی نارسایی و پوشیده گویی به اندازه ای بسنده روشنگر نخش رژیم خرموش های اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در کارشکنی بسود امپریالیست ها در «سازمان اوپک» و «اوپک+» است. شایان درنگ است که عربستانِ تا چندی پیش سر تا پا گوش بفرمان «یانکی» ها زیر بار فشارها و ترساندن های پی در پی خداوندشان برای افزایش فرآوری و پخش نفت در بازارهای سرمایه نرفت؛ ولی خرموش های بجان توده های مردم ایران افتاده، چون گذاشته، خود پیشگام برآوردن خواست های زورگویانه ی همان خداوند و دنباله روهای مفتخوارش در «اروپای باختری» اند و همراه با شیره مالیدن سر توده های مردم ایران و بویژه آن بخشِ هر روز کاهش یابنده ی هوادارانِ شیر و شکر خورده ی خود دردوره ای نزدیک تر به پیشبرد سیاست های اهریمنی شان در زمینه های گوناگونی یاری رسانده و کم و بیش همه ی دستورهای شان را روی چشم نهاده و به انجام رسانده اند؛ رژیمی پلید و آدمکش که خود فرآورده ی همایش امپریالیست ها در «گوادالوپ»** برای دگردیسه نمودن انقلاب شکوهمند مردم ایران در ۱۳۵۷و به نابودی کشاندن آنند و با این همه، گستاخانه از دشمنی سخن می رانند که جز ایران و ایرانی، کسی یا جایی دیگر را دربرنمی گیرد.    

ب. الف. بزرگمهر   دهم شهریور ماه ۱۴۰۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2023/09/blog-post.html

* تولید نفت اوپک در ماه اوت با افزایش قابل توجه تولید ایران و به رغم کاهش اضافی تولید از سوی عربستان، صعود کرد.

نظرسنجی رویترز نشان داد که سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) در اوت، ۲۷.۵۶ میلیون بشکه در روز نفت تولید کرده است که ۲۲۰ هزار بشکه در روز نسبت به ژوئیه افزایش داشته و نخستین افزایش ماهانه تولید این گروه از فوریه بوده است.

ایران از مشارکت در کاهش تولید اوپک معاف است و صادرات نفتش در سال ۲۰۲۳ با وجود تحریم های آمریکا افزایش پیدا کرده است؛ اما دیدگاه های مختلفی درباره میزان دقیق آن وجود دارد. برخی از تحلیلگران می گویند که رشد صادرات ایران، به چالش اوپک پلاس در مدیریت بازار اضافه می کند.

تولید ۱۰ عضو اوپک که در توافق کاهش عرضه اوپک پلاس مشارکت دارند، ۱۰ هزار بشکه در روز در اوت کاهش یافت. عربستان سعودی و سایر تولیدکنندگان خلیج فارس، پایبندی بالا به محدودیت عرضه را حفظ کرده و کاهش تولید اضافی را اعمال کردند. طبق نظرسنجی رویترز، تولید نفت عربستان سعودی که بزرگترین صادرکننده اوپک است، حدود ۹ میلیون بشکه در روز در اوت، ماند. ریاض کاهش داوطلبانه تولید یک میلیون بشکه در روز را در اوت برای دومین ماه متوالی تمدید کرد تا حمایت بیشتری از بازار فراهم کند.

بنا بر یافته های این نظرسنجی، تولید نفت ایران در اوت، به ۳.۱۰ میلیون بشکه در روز رسید که بالاترین میزان از سال ۲۰۱۸ است که واشنگتن، تحریم‌ها علیه ایران را مجددا وضع کرد. به گفته تحلیلگران، صادرات بالاتر، نتیجه موفقیت ایران در دور زدن تحریم‌های آمریکا است [نه جانم! دور زدنی در کار نبوده و نیست؛ همه چیز بگونه ای از پیش برنامه ریزی شده از سوی «یانکی» ها و همدستان شان بویژه با همیاری برادران انگلیسی شان به انجام رسیده تا بر پایداری نوکر پفیوزشان در سرکوب توده های بجان آمده ی مردم ایران و چاپیدن باز هم گسترده تر هست و نیست ایران از نفت و گار گرفته تا سایر فرآورده بیفزایند. سیاست رژیم همچنان مافیایی روسیه که تا اندازه ای دامن کاسه بشقاب فروش های چینی را نیز در این باره دربرمی گیرد، همکاری با کشورهای امپریالیستی است که بگونه ای روشن تر، گرچه تا اندازه ای گوشه دار با آن سیاست اهریمنی، آن ها نیز از چنین نمدی گسترده، کلاهی برای خود دست و پا کنند؛ از زیر خاک بیرون کشیدن و بازیابی پیمان سگ مرده ای به نام «برجام» نمونه ای از چنین سیاستی است].
...

نظرسنجی رویترز با هدف رصد عرضه به بازار نفت انجام می شود و بر اساس داده‌های فراهم شده توسط منابع خارجی، داده‌های «رفینیتیو آیکان»، اطلاعات شرکت‌های رصدکننده صادرات نفت شامل «کپلر»، «پترولجستیک» و اطلاعات ارائه شده توسط منابع شرکت‌های نفت، اوپک و مشاوران تهیه شده است.

گزیده ای برگرفته از گزارشی دست و پا شکسته در «چوب دو سر گُه» به تاریخ دهم شهریور ماه ۱۴۰۲ (این گزیده گزارش نیازمند ویرایشی گسترده را تنها در نشانه گذاری ها ویراسته ام.  ب. الف. بزرگمهر)

** «همایش گوادالوپ» از چهاردهم تا هفدهم دی‌ ماه ۱۳۵۷ با همپایی سردمداران «یانکی» ها، انگلیس، فرانسه و آلمان باختری در «آبخست گوادالوپ» برگزار شد. برجسته ترین و شاید انگیزه ی بنیادین چنین نشستی، بررسی و هماهنگی با یکدیگر درباره ی آشوب های بپاخاسته و دامن گسترده در ایران سال های ۱۳۵۶ ـ ۵۷ بود. این نشست که «جیمز کالاهان»، نخست وزیر آن هنگام انگلیس در برآورد پایانی و برآیند آن نخشی نشانه گذار داشت به این برآیند انجامید که کوشش برای پایوری محمدرضا شاه و پشتیبانی بیش تر از وی، کاری بیهوده است و هر چه بگذرد، بیم نیرو گرفتن «سرخ ها» در ایران افزایش خواهد یافت. گفتگوهای در آغاز پنهانی و سپس آشکار فرستادگان باختر زمین از آن میان، مزدوری به نام «صادق قطب زاده» برای شمردن دندان های آخوند خمینی، زمینه سازیِ راهگشایی وی به فرانسه و آوازه گری های زیرکانه بسود وی برای یکسو نمودن جریان های گسیخته ی اسلام پناهان با آماج جلوگیری از چنان روندی با پیشینه ی تاریخی درخور، اینچنین آغاز شد و با خَریّت بیمانند چپ وامانده و سال ها جا خوش کرده ای در «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» آب رفته ای که بنا بر گواهی های نه چندان کم از توانایی بایسته برای بازشناخت روز و روزگار ایران آن هنگام برخوردار نبود، جریان کار با آسودگی باز هم بیش تری جلو رفت.

نام رمزی امپریالیستی و بهانه ای برای سرکوب توده های مردم! ـ بازپخشش

آنگاه که با نیرومند شدن گام به گام باندِ «گورباچف ـ یاکوولف ـ یلتیسین» در رهبری نخستین کشور زحمتکشان جهان و پیگیری سیاست های ضد سوسیالیستی و خیانتکارانه، کشورهای امپریالیستی توانستند با همدستی سازمان های مزدوری چون «طالبان» و «القاعده» و یاری رژیم های ضدانقلابی منطقه از آن میان، رژیم تبهکار فرمانروا بر کشورمان به آماج های اهریمنی خود در افغانستان دست یافته و رژیم دمکراتیک و خلقی آن کشور را سرنگون نمایند، شیوه های بهره برداری از آن سازمان های مزدور که صورتک «اسلام ناب محمدی» نیز بر چهره داشته و همچنان دارند، دگرگون شد.

تبهکاری های بیشمار اسلام پیشگان مزدور سرمایه در رژیم «طالبانِ» افغانستان و تهدیدهای تروریستی گاه پوچ و میان تهی آن ها۱، زمینه ساز یورش نظامی امپریالیستی به بهانه ی پیکار با «بنیادگرایی اسلامی» و «تروریسم» به منطقه شد و آن نیروهای تبهکار را از حاکمیت کشور همسایه به زیر کشید. با این همه، سرنگونی آن رژیم دوزخی به این آرش نبود که امپریالیست ها، نوکران و مزدوران خویش را چون کاغذ مچاله نموده، دور انداخته باشند. این رویارویی، تنها برای جلوی صحنه، کاری بایسته و درخور رسانه های غول پیکر امپریالیستی ـ سیهونیستی بود که از «یانکی» ها و همدستان امپریالیست اروپایی اش، چهره ای رهاییبخش توده های مردم افغانستان بنمایند و توده های مردم باخترزمین و دیگر کشورهای جهان را بفریبند. آنچه از اهمیتی بس بزرگ تر برای چپاولگران و «ششلول بندهای جامعه جهانی» برخوردار بود، بهره برداری از چنین آزمون کامیابانه، کاشت و پیوند زدن «نمونه ی نخستین»۲ جریانی تروریستی زیر پوشش کیش و آیینی وامانده، در دیگر کشورهای مسلمان نشین بود:

نشا۳ و قلمه زدن آن در منطقه ای که افزون بر پیروان و باورمندان به کیش اسلام و آیین های گوناگون آن، کیش ها و آیین های مسیحی، یهودی و نیز آیین هایی کهن تر چون زرتشتی و ایزدی، سده ها و گاه هزاره ها در کنار هم رویهمرفته همزیستی آشتی جویانه (مسالمت آمیز)۴ داشته اند. چنین همزیستی آشتی جویانه ی کیش ها و آیین های گوناگون در کنار یکدیگر که بر بنیاد گواهی های تاریخی و به عنوان نمونه تا پیش از سال ۱۹۴۸، مادران یهودی و مسلمان در پلستین به کودکان یکدیگر شیر می دادند با سرشت بهره کشانه و اهریمن خوی سرمایه سازگار نبود. به این ترتیب بود که برای نخستین بار در منطقه با بهره برداری های نابجا و تندروانه از آموزه های کیش یهودی، «بنیادگرایی یهودی»۵ در کالبد «سیهونیسم» جانی تازه گرفت و چون خوره به جان مسلمانان که بیشینه مردمان این منطقه پهناورند، افتاد. «بنیادگرایی اسلامی» پدیدار و به آن دانسته و آگاهانه دامن زده شد:

«در [تورات] بر آنان مقرر كرديم كه جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بينى در برابر بينى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان می باشد و زخم ها [نيز به همان ترتيب] قصاصى دارند و هر كه از آن [قصاص] درگذرد، پس آن كفاره [گناهان] او خواهد بود و كسانى كه به موجب آنچه خدا نازل كرده داورى نكرده‏اند، آنان خود ستمگرانند.»۶

به این ترتیب بود که ترفند تبهکارانه ی امپریالیست ها در بهره برداری نابجا از کیش ها و آیین های گوناگون، سمت و سوی جریان نیرومند «ملی گرایی عربی» به رهبری عبد الناصر در مصر و دیگر کشورهای عربی را که آرام آرام و ناگزیر به سوی چپ گرایش می یافت و با گونه هایی از سوسیالیسم پیوند می خورد، کژدیسه نمود و از درون آن، جریان های ملی گرایانه ی آمیخته با اسلام (به عنوان نمونه: معمر قذافی) و کمی نزدیک تر، جریان های اسلامی «ناب» تر چون «اخوان المسلمین»، «طالبان»، «القاعده» و «حماس» را پر و بال داد و جنبش نیرومند و درخشان مردم پلستین در کالبد «سازمان آزادیبخش پلستین» را به سازش کشاند و در هم کوبید. در میان همه ی این رویدادها، انقلاب بزرگ توده ای و دادخواهانه ی ایران بر ضد خاورخودکامگیِ دیرینه ی (استبداد شرقی) شاهنشاهی از یکسو و امپریالیسم از سوی دیگر، پدیده ای ناخواسته، تا اندازه ای پیش بینی نشده، شگفت انگیز و چالشی بزرگ برای بهره کشان جهان بود؛ انقلابی که بجای «جزیره ثبات»۷ ایران شاهنشاهی، کوهی آتشفشانی نشاند و تا مدتی پس از پیروزی آن، کاستی و کمبودی بنیادین در تراز نیروهای جهانی به زیان سامانه ی امپریالیستی پدید آورد. فراموش نکنیم که کشور ما در آن هنگام، پس از آلمان باختری در اروپا، دومین کشور مهم از دیدگاه جغرافیای سیاسی جهان سرمایه داری۸ و همراه با اسراییل، یکی از دو  ژاندارم باتوم بدست منطقه بشمار می رفت.  

اینکه برخی به شیوه ی پامنقلی های دوران گذشته که هنگام تریاک کشی های شان گریزی نیز به "کربلا" زده، همه چیز و حتا هر جنبش توده ای را زیر سر انگلیس ها می دیدند، انقلاب شکوهمند تاریخی بهمن ۵۷ را پیامد «همایش گوادالوپ» کشورهای امپریالیستی و مانند آن ها می دانند، در خوش بینانه ترین حالت آن، نشانه ای از نادانی است. اینکه کشورهای امپریالیستی کوشیدند تا نخست، انقلاب را سرکوب نمایند و هنگامی که در برابر سیل بنیان کن آن ناتوان ماندند، همه ی توان خود را برای شاخه شاخه کردن و کاریزه (کانالیزه) کردن۹ نیروی سهمگین آن بکار انداختند و با بهره برداری از ندانمکاری های انقلابیون با باورهای آسمانی و نیز زمینی و به یاری مزدوران به پوستین اسلام درآمده، سازمان های دوزخی چون «حجتیه» و «فراماسونری» و نیز همه ی نیروهایی که از ژرفش انقلاب به سود توده های مردم ایران تن و جان شان می لرزید، کار را به شکست آن انقلاب کشاندند، جُستاری دیگر و بیرون از چارچوب این نوشتار است و در اینجا بیش تر به آن نمی پردازم؛ تنها این نکته را یادآور می شوم که انقلاب، پدیده ای با ماهیت عینی و بیرون از اراده ی این یا آن آدم و حتا گروه های بزرگ آدمیان است و تنها در شرایط تاریخی ویژه ای، آنگاه رخ می دهد که «روبنا»ی کهنه ی اجتماعی ـ اقتصادی و سیاسی، پاسخگوی نیازهای تازه پدید آمده و رویش یافته ی «پایه»۱۰ ای که نیازمند «روبنا»ی تازه ای است، نباشد و تراز نیروهای سیاسی و اجتماعی، نه تنها درون یک کشور که در برون آن به سود طبقات و لایه های اجتماعی خواهان دگرگونی و پیشرفت به هم خورده باشد.

شرایط پدیدآمده به سود کشورهای امپریالیستی در پی فروپاشی نخستین کشور زحمتکشان جهان و اردوگاه کشورهای سوسیالیستی در خاور اروپا چنان امکانی برای آن اهریمنان زمینی فراهم نمود تا جنبش های خلقی منطقه را بگونه ای کژدیسه نمایند که کار بدست تندروها و به گفته ای «بنیادگرایان» از هر گونه ی آن بیفتد و در این زمینه، تفاوتی ماهوی میان نیروهای راست و فراراست اسراییل، ایران، ترکیه، پاکستان و کشورهای عربی منطقه نیست؛ همگی نوازندگان یک «گروه همنوازی» و دستِ بالا همچشمانی هستند که گرچه چشم دیدن یکدیگر را ندارند، ناچارند با اشاره ی رهبر گروه یا همانا «شیطان بزرگ»، رویهمرفته هماهنگ با یکدیگر بنوازند. آنکه ساز مخالف زده و خارج بنوازد، دیر یا زود بیرون رانده شده، سر به نیست می شود؛ این نکته را سردمداران تبهکار جمهوری اسلامی نیز که برخلاف خواست ها و نیازهای برآورده نشده ی انقلاب بهمن ۵۷ پا در چنان گروهی نهاده اند از سرنوشت «صددام» نیک آموخته و پند گرفته اند. آن ها حتا دریافته اند که در چنان گروهی از جایگاهی برتر چون تکنوازان برخوردار نیستند و باید همه ی کوشش خود را برای «پشت در نماندن»۱۱ بکار برند تا جایی استوار در آنجا یافته، پایوری شان به رسمیت شناخته شود و به سرنوشت «صددام» دچار نشوند؛ در چنان «گروه همنوازی»، سخن بر سر مرگ و زندگی است!

سویه ی غم انگیز دیگری از تندروی های پر و بال داده شده از سوی امپریالیست ها در منطقه که اینک و در آینده، بیش از پیش در مورد کشور ما نیز بکار گرفته خواهد شد و همین نکته، انگیزه ای برای نوشتن این یادداشت شد، بهره برداری بس گسترده ای است که «ششلول بندهای دمکرات جامعه ی جهانی» با نشانه گرفتن آنچه «تندروها»، «تروریست ها» یا مانند آن ها می نامند و خود در زمینه چینی پیدایش چنین پدیده ای نقشی بنیادین داشته و دارند، کرده و می کنند. آن ها پس از چنگ اندازی در پاره تن جداشده از ایران دوره ی قاجار: کشور افغانستان و چیره شدن بر آن، هر نیرویی که در برابر آن ها ایستادگی نمود را با انگ هایی چون «تروریست»، «طالبان»، «القاعده»، «بنیادگرای اسلامی» و «تندرو» با آسودگی بیش تر و بی دردسرتری از سر راه برداشتند؛ زیرا پیش از آن به یاری تبلیغات رسانه ای سهمگین خود، افکار عمومی را برای چنین کاری آماده نموده بودند؛ ولی آیا همه ی کسانی که در آن کشور در برابر نیروهای چنگ انداز به سرزمین شان، پایمردی و ایستادگی کردند و جان باختند، تروریست یا «طالبان»، تندرو یا «بنیادگرا» بودند؟! بیگمان چنین نبوده و نیست.  

در کشور ما نیز چنین تندروهایی که مزدوران امپریالیست ها، «حجتیه» ای ها، «فراماسونر»ها و دیگر وابستگان کشورهای امپریالیستی در حاکمیت رژیم تبهکار و پیرامون آن، نقش سرکردگی شان را بر دوش دارند و هربار بهانه هایی خوب برای اربابان امپریالیست خود فراهم می کنند، کم نیستند؛ ولی باید حساب چنین مزدورانی را از توده ی مردم ناآگاهی که در پی شان روان می شوند، جدا نمود؛ نقش آن ها را شناخت و بازشناخت و بر آگاهی آن توده ی ناآگاه از هر راه ممکن افزود تا راه را از چاه بازشناسند؛ چنین کاری از اهمیتی بسزا برخوردار است؛ گرچه، پیش از آن، باید اندیشه و خِرَد خود را از مُهر و نشانِ تبلیغات زهرآگین رسانه های امپریالیستی و دنباله های آن در ایران پالود و در بند عبارت های ساخته و پرداخته ی بنگاه های اندیشه پردازی امپریالیستی گرفتار نشد. ما از همه ی آنچه در پیش روست، آگاه نیستیم؛ ولی می توانیم بستر و آبشخور نیروهای اهریمنی سرمایه را هر جا که دستمان برسد از میان برداریم.

درباره ی آنچه در بالا آمد، شیوه ی برخورد «دولت زهدان اجاره ای» چشمگیر و شایان درنگ است. این دولت که تاکنون در پرورش جنینی حرامزاده و آبروریزی و سرافکندگی برای همه ی مردم ایران و نه تنها توده های آن، نقشی بسزا داشته و قراردادهای همچنان پنهانی «ژنو ـ چای» و «گلستانِ لوزان» را با کارگردانی رهبر ورشکسته، دروغگو و بیشرم به کشورمان گرانبار نموده، برخلاف پندار برخی، نه تنها سمتگیری سیاسی یکپارچه ای از سوی رژیم ملوک الطوایفی جمهوری اسلامی به نمایش نمی گذارد که نشانه های تازه تری از شکاف ژرف یابنده در بالاترین جایگاه های هِرم رژیم را در خود نهفته دارد. در این زمینه، گفته های گاگولِ تبهکاری به نام علی یونسی در جایگاه «دستیار ویژه رییس جمهوری اسلامی در امور اقوام و اقلیت‌های دینی» که درباره ی زیر پا نهاده شدن حقوق بشر از سوی به گفته ی وی تندروها در جمهوری اسلامی با خبرگزاری «ایسنا»، روز ششم اسپند ماه سال گذشته انجام پذیرفته، چشمگیر و سزاوار درنگ بیش تری است. آخوند گاگول در آن گفتگو، برای پیشبرد کار با «شیطان بزرگ» و همدستانش به اعترافاتی حساب شده و کمتر زیانبار برای رژیم دست زده بود تا به پندار خود، گناهان انجام شده بدرازای ۳۶ سال گذشته را از گردن رژیم تبهکار وا نموده، بر گردنِ «تندروها» بنهد. همه ی آن گفتگوی رسانه ای را می توان در یکی ازجمله های بر زبان رانده شده از سوی وی چکاند و فشرد:

«تندروها برای جمهوری اسلامی مساله‌سازی می‌کنند و جمهوری اسلامی باید هزینه‌اش را بدهد»۱۲ که در آن بگونه ای روشن، کارنامه ی رژیم جمهوری اسلامی از به گفته ی وی «تندروها» که گویی چون افزونه (زائده)۱۳ای بر پیکر آن آویخته اند، جدا شده است؛ و چه ریشخندآمیز است که ددمنشی، چنین سخنانی بر زبان می راند که دستش به خون هزاران زندانی به دار آویخته شده در سال ۱۳۶۷ آغشته است و تبهکاری های کوچک و بزرگ دیگری نیز در پرونده ی خویش دارد. تبهکار داغ بر پیشانی در جای دیگری از همان گفتگوی رسانه ای با پیوند زدن گذشته به زمان کنونی، بگونه ای آشکارتر گفته بود:

«هم اکنون هم بسیاری از موارد نقض حقوق بشر در زندان‌ها و محاکم و در خیلی جاها صورت می‌گیرد که نفوذ عناصر افراطی و تندرو دیده می‌شود و جمهوری اسلامی باید بتواند از دست این‌ها خلاص شود و من بهترین جا را برای گروه‌های تندرو مجلس می‌دانم. این افراد باید در مجلس حرف بزنند؛ اما در مراکز قدرت که حقوق مردم را نقض می‌کنند، نباشند.»۱۴ وی بی آنکه دریابد چه بر زبان می آورد، مجلس فرمایشی را چون آخوری برای رها شدن از دست "الاغ های جفتک پران" یا همانا «تندروها» انگاشته که از دید من، هم اکنون نیز چندان تفاوتی با ستورگاه ندارد.

به این همسویی با سیاست ها و ترفندهای امپریالیستی می توان دوگونه برخورد نمود:

الف. برخوردی خوشباورانه و گاگولی به این آرش که بینگاریم، دولتی که بر سرِ کار آمده، آهنگ بهبود کارها به سود توده های مردم ایران را دارد و سرفرازی میهن را پی می گیرد؛ برخوردی که هنوز در میان لایه های میان به بالای اجتماعی از طرفدارانی برخوردار است و بویژه از این سویه که آزمون رای دادن به آخوند امنیتی آبزیرکاه در گزینش ریاست جمهوری و همراه با آن، عملکرد خائنانه ی وی و دولت «زهدان اجاره ای» در مدتی که بر سر کار بوده و کلاه گشادی که بر سر توده های مردم ایران رفته را نادیده می گیرد، برخوردی فراتر از خوشباوری و گاگولی است؛ گاگول هایی که بجای یک چشم، هر دو چشم خویش را به امیدِ هرچه پیش آید، خوش آید، بسته اند؛ یا

ب. برخوردی دانشورانه بر بنیاد آزمون های از سر گذشته، آزموده را بازنیازمودن و با چشمی به رویدادهای جهان پیرامون و نه تنها ایران که در آن، در زمینه ی جُستار مورد گفتگو، نیاز روزافزون رژیم تبهکار به زدن صورتکی دمکرات مآب بر چهره، کشیدن ماله بر تبهکاری های سترگ سی و شش سال گذشته و آن ها را به گردن دیگران انداختن و زمینه چینی برای پذیرفته شدن از سوی «ششلول بندهای جامعه ی جهانی» بدیده گرفته شود.

عملکرد کنونی رژیم در زمینه ی شستن دست تبهکار خویش و پاکیزه وانمودن آن که در سخنان آن آخوند گاگول بروشنی بازتاب یافته را می توان دنباله ی تبهکاری های مالی و اقتصادی آن چون پولشویی های کلان بشمار آورد و نامی چون «تبهکاری شویی» بر آن نهاد.

از دید من، چنانچه روند کنونی همچنان پی گرفته شود، کار را به آنجا خواهند رساند که همه ی تبهکاری های گذشته تاکنون را به گردن رهبر به خاک سپرده شده بیندازند و دست «سیّدعلی گدا»یی که در این سی و شش سال از هیچ به همه چیز رسید را از همه ی تبهکاری های گذشته و کنونی خویش از دست داشتن در ماجرای دلخراشِ آتش زدن سینما رکس آبادان در آستانه ی انقلاب گرفته تا قراردادهای ننگین کنونی بشویند و بگونه ای وانمایند که گویا این ضدانقلابی ورشکسته از همان نخست تاکنون، همیشه درست می گفته، در هر جایی به هنگام حضور داشته و همراه رژیم تبهکار و ضدانقلابی اش، گُل هایی نیکو بر سر مردم ایران نهاده است. در این باره، آن هنگام که «روباه ریش حنایی» به تازگی از کلاه جادوی سیلندر انگلیسی بیرون آورده شده بود و مزدوران قلم بمزد رژیم، اینجا و آنجا، گرد و خاکِ "پیروزی بزرگ ملی" به چشم خوانندگان خویش می نمودند، نکته های زیر را یادآوری نموده بودم:

«... همگامی بازهم بیش تر رژیم فرومایه با ”شیطان بزرگ“ و همدستانش که تاکنون نیز گام هایی در این راه برداشته و بخش عمده ای از آنچه در پیمانی با عنوان ریشخندآمیز ”بسته ی شفاهی“ بر گردن گرفته اند، همچنان سربسته مانده، آن ها را بازهم بیش تر در باتلاقی که خود نیز در پدید آمدن آن دست داشته اند، فرو خواهد برد؛ زیرا نخواهند توانست قراردادهای ننگین خود را که نمودها و نشانه های فراوانی از اجرای آن ها در دست است، برای همیشه از دیدگان توده های مردم پنهان نمایند؛ چنانکه تاکنون نیز با همه ی کوششی که هم از سوی آن ها و هم از سوی همدستان یانکی و "شغال" های اروپای باختری در پنهان نگاه داشتن این قراردادها به عمل آمده، نتوانسته اند آن ها را پنهان نگاه دارند. کشورهای امپریالیستی باخترزمین (”شیطان بزرگ“ و همدستانش) نیز که با همه ی رسوایی های شان در لگدمال کردن بسیاری از حقوق و آزادی های اجتماعی در سرزمین های زیر فرمان خود، هنوز صورتک دمکراسی و ”حقوق آدمی“ (حقوق بشر) بر چهره دارند، در هماوندی با رژیمی چون رژیم تبهکار جمهوری اسلامی با همان دشواری هایی روبرو هستند که در واپسین سال های ”جنگ دوم جهانی“ با گروهی از نزدیک ترین دستیاران ”هیتلر“ به رهبری ”هیملر“، نیرومندترین آدم آن دم و دستگاه دوزخی پس از ”هیتلر“ در رژیم نازی آلمان، روبرو بودند. گرایش نیرومندی و از آن میان گرایش ضد شوروی آن ها وادارشان می کرد که دست دراز شده از سوی ”هیملر“ را که به سوی شان دراز شده بود، بفشارند و با همداستان شدن با بخشی از آن رژیم دوزخی، نه تنها بخش عمده ای از اروپا را از چنگ به گفته ی شان: ”سرخ ها“ یا ”بلشویسم“ برهانند که از آن بدتر به رژیم فاشیستی آلمان امکان بدهند تا همه ی نیروی نظامی خود را در بخش خاوری آن برای رویارویی با نیروهای قهرمان و پیروزمند ”ارتش سرخ“ که جانفشانی شان در آن جنگ و شکست اهریمن فاشیسم و نازیسم، جهان را از بدبختی و تیره روزی بیش تر رهانید، بسیج نمایند.

با چهره ی زشت و پلیدی که در پی کردار ددمنشانه نازی ها در پیگرد نیروهای انقلابی، راه اندازی کوره های آدم سوزی و لگدمال نمودن سایر ملت ها به عنوان ملت های کهتر، جلوی دیدگان مردم اروپا، ایالات متحد و سایر کشورهای جهان نمایان شده بود، ”شیطان بزرگ“ و همدستانش بویژه امپریالیست های انگلیسی از ترس رسوایی ناچار بودند، همداستانی و رسیدن به قرارداد پایانی با نمایندگان ”هیملر“ را زیر پوشش سازمان جاسوسی ”سیاست“ و یکی از کارکشته ترین رهبران آن سازمان تاکنون: ”آلن دالس“ در ژنوِ سوییس، دور از دیدگان توده های مردم پیش ببرند و خوشبختانه با کوشش نیروهای میهن پرست و انترناسیونالیست اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی و دیگر کشورها، این همدستی میان پلیدترین رژیم های زمانه نیمه کاره ماند و شکست خورد؛ درست از همین روست که رسوا نمودن دروغگویی و نمایش رژیم جمهوری اسلامی به عنوان رژیمی دمکرات، بیش از پیش اهمیت می یابد؛ نمایشی که یکی از پلیدترین و نیربگبازترین آخوندهای سیاست بازِ تاریخ ایران: اکبر رفسنجانی، رو به سوی باخترزمین، درباره ی آن می گوید:

”اگر دشمنان جمهوری اسلامی ایران ذره‌ای انصاف داشته باشند، باید بپذیرند که ایران دموکرات‌ترین انتخابات دنیا را برگزار کرد و هیچ شبهه‌ای نمی‌توانند به آن وارد کنند.“ (سخنان اکبر رفسنجانی پس از گزینش ریاست جمهوری ۱۳۹۲ در نشست ”مجمع تشخیص مصلحت نظام“، ۲۵ خرداد ماه ۱۳۹۲)

پررویی آخوند کارچاق کن در بازارگرمی بیش تر برای ”بازی برد ـ برد“، آنگونه که این آخوند نادان و دیگر سردمداران رژیم به آن امیدوارند، در این جمله ها روشن و آشکار است.»۱۵

اکنون، نوبت «تندروها»ست که بار گناهان کرده و ناکرده ی سی و شش سال گذشته را بر دوش گیرند و شاید چند بُزی بلاگردان و حتا آن «بز عزازیل نظام»۱۶ قربانی شوند تا دست های تبهکارانی بزرگ تر شسته شود؛ چهره ای خوشایندتر از جمهوری تبهکار، ورشکسته و سرسپرده ی اسلامی به نمایش درآید و کسی چه می داند، شاید «اسلام ناب»ی تازه، سازگار با کام اروپایی و امریکایی اش، در بسته بندی های خوش آب و رنگ با برچسب «سیّدعلی گدای ساده زیست و پرهیزکار» نیز از کیش و آیینی که بجای سر بریدن، مغز می شوید برای کاشت و قلمه زدن به آنجاها صادر شود!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۹ فروردین ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/04/blog-post_8.html

پی نوشت:

۱ ـ ماجرای «۱۱ سپتامبر»، گرچه همان هنگام نیز بر بسیاری از آگاهان سیاسی روشن بود که کار سازمان های خبرچینی و آگاهی خود «یانکی» ها و بگمان بسیار «سازمان سیا» بوده و به هیچ رو نمی توانست از سوی جریان هایی چون «القاعده» انجام پذیرفته باشد، اکنون بیش از پیش روشن شده و افزون بر نمودها و نشانه های گذشته، گواهی های همه سویه ای درباره ی آن هست.

۲ ـ «پروتوتیپ» (prototype)

۳ ـ واژه ی «نشا» که هنوز بگونه ای گسترده در برنجکاری سرزمین گیلان بکار برده می شود به آرشِ گیاه نورسته ای از جایی برکندن و در جایی دیگر کاشتن است (واژه نامه ی دهخدا). به پندار من، فعل «نشاندن» با واژه ی «نشا» همریشه است که امروزه در سنجش با گذشته از آرشی کم دامنه تر از آرش یادشده در بالا از آن سود برده می شود و بیش تر با فعل های کمکی «کردن» یا «زدن» بکار می رود که از دید من، نادرست است؛ زیرا «نشا» که همان «نشاندن» (کاشتن) است، نیازمند فعلی کمکی نیست. به این ترتیب و به عنوان نمونه در متن بالا، «نشای آن در منطقه» به آرش «نشاندن آن در منطقه» است.

۴ ـ پارسی نویسی:

 بجای آمیخته واژه ی «مسالمت آمیز» می توان با اندک چشم پوشی، آمیخته واژه ی «آشتی جویانه» را بکار برد.

۵ ـ درباره ی «بنیادگرایی یهودی» و چالش پلستین، خواندن نوشتار زیر را سودمند می دانم:

«کشور مستقل فلسطین کِی و چگونه پدید خواهد آمد؟»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۳ مهرماه ۱۳۹۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/10/blog-post_05.html

۶ ـ برگردان بخشی از سوره المائده (قرآن):

http://www.parsquran.com/data/show.php?user=far&lang=far&sura=5&ayat=44
و نیز در پیوند زیر:

«...  و سر در برابر سنگ!»، ب. الف. بزرگمهر، 
https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/01/blog-post_125.html

۷ ـ زبانزدی که بارها و بارها از سوی سردمداران رژیم پهلوی و بگمانم خود شاه گوربگور شده و نیز پشتیبان های آن رژیم بکار برده می شد.

۸ ـ گفته ای از استراتژیست های سیاستگذاری های دوربردی «یانکی» ها و بگمانم برژینسکی که از دید من، یکی از چیره دست ترین آدم های جهان در زمینه ی کاربرد «دیالکتیک ماتریالیستی» به سود سیاست های امپریالیستی تاکنون بوده است؛ گونه ای کاربرد وارونه و کژدیسه شده ی این دانش! در اینجا، این نکته را دانسته و آگاهانه برای آن گروه از روشنفکران با باورهای آسمانی بازمی گویم که واپسگرایان فرمانروا بر ایران و "نظریه پردازان"ی آسمانی ریسمانی چون «مصباح یزدی» ترسی کم و بیش نهادینه شده در جان شان برای دوری از چنین دانش ارزنده ای انداخته و آن را بسان باور و آیینی ضد خدا نشان می دهند؛ در حالی که «دیالکتیک ماتریالیستی»، آیین یا باوری آسمانی یا زمینی نیست؛ دانشی کاربردی است که آن را باید آموخت و بکار گرفت. مگر نه آنکه آن پیامبر تازی نیز به پیروانش، سپارشی اینچنین نموده بود که دانش را در هر جایی، حتا در چین، بجویید و بیاموزید (نقل به مضمون)؟

۹ ـ پارسی نویسی:

بجای «کانال» می توان واژه ی پارسی کهن «کاریز» را بکار برد. به همین ترتیب، بجای «کانالیزه» می توان «کاریزه» و بجای «کانالیزه کردن»از  «کاریزه نمودن» سود جُستار.

۱۰ ـ واژه ی «پایه» را در اینجا به مانش دانشورانه و فلسفی آن در برابر واژه ی «روبنا» بکار برده ام. در این باره، بازگویی بخشی کوتاه از «درس ۵۵» کتاب ارزنده ی «ماتریالیسم تاریخی»، نوشته ی رفیقِ زنده یاد: هوشنگ ناظمی (نامور به امیر نیک آیین) را سودمند می دانم و خواندن و بازخوانی آن را نیز سپارش می کنم

با بررسی تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی «پایه و روبنا» و آموختن دو مانش (مقوله) ی «پایه» و «روبنا» که از سوی کارل مارکس و فردریک انگلس بازشناخته و تدوین شد، ما می توانیم گره این جُستار را بگشاییم که چگونه شیوه ی فرآوری (تولید) و هماوندی های (مناسبات) تولیدی، همه ی هماوندی های دیگر اجتماعی دربردارنده ی سیاسی و حقوقی و اخلاقی و غیره را تعیین می کند و چگونه این هماوندی ها به نوبه ی خود در فرگشت (تکامل) پایه اقتصادی جامعه، مهر و نشان خود را می نهد.

پایه: مارکسیسم در میان انبوه هماوندی های اجتماعی جامعه، هماوندی های مادی فرآورنده (تولیدی) را بنیادین و تعیین کننده می داند.

پایه و زیربنای اجتماعی در هر مرحله مشخص فرگشت تاریخی عبارت است از مجموعه ی این هماوندی های فرآوری که شالوده ی مادی اجتماع، ساختمان اقتصادی جامعه را بنیاد می نهد. بنابراین از سویه ی درونمایه (مضمون) میان مانش (مفهوم) یا تعریف «پایه» و «زیربنا» با مانش و تعریف «هماوندی های فرآوری» («مناسبات تولیدی») تفاوتی نیست؛ ولی هنگامی که این مجموعه را بسانِ قطبی در برابر قطب نیروهای فرآورنده (مولد)، درون مانش (مقوله) «شیوه ی فرآوری» می گذاریم، آن را «هماوندی های فرآوری» می خوانیم؛ هنگامی که نقش و جای همان مجموعه یعنی «هماوندی های فرآوری» را در زندگی اجتماعی نشان می دهیم و خاطر نشان می کنیم که بر روی این شالوده است که همه ی دیگر هماوندی های اجتماعی بنا می شود، آن را «پایه» می نامیم. (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

برگرفته از پانوشت نوشتار «برادر! آخر اینگونه که پیش چشم مردم، سکه ی یک پول سیاه می شویم ...»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۷ بهمن ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/02/blog-post_6.html

۱۱ ـ «... بلدیم چه‌جوری عمل بکنیم که بعد آنها نتوانند جمهوری اسلامی را پشت در نگه دارند. این را مسوولین نظام جمهوری اسلامی بلدند که چه جوری عمل بکنند»

علی خامنه ای در دیدار اعضاى «مجلس خبرگان رهبرى»، پس از برگزاری هفدهمین همایش آن مجلس

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=29151

۱۲ ـ «حرکت های برخی مداحان و نویسندگان به اسلحه و عملیات انتحاری منجر می شود»، «ایسنا»، ششم اسپند ماه ۱۳۹۳

۱۳ ـ پارسی نویسی:

بجای واژه ی از ریشه عربی «زائده» می توان از واژه ی پارسی «افزونه» یا در برخی موردها از واژه های «برآمدگی» یا «برآمدگی ناهنجار» سود برد.

۱۴ ـ «حرکت های برخی مداحان و نویسندگان به اسلحه و عملیات انتحاری منجر می شود»، «ایسنا»، ششم اسپند ماه ۱۳۹۳

۱۵ ـ «دهن کجی چرا؟! درس های آموزنده ی دیگری هنوز در راه است!»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۱ تیر ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/07/blog-post_3.html

۱۶ ـ عزازیل واژه ای است عبری که در تورات آمده و می تواند مترادف ابلیس و شیطان گرفته شود. بز عزازیل بزی است زنده که در آیین «روز کفاره»ی یهودیان، گناهان و خطاهای قوم را با خود به وادی بی آب و علفی می برد:«دو بز را بگیرد و آنها را به حضور خداوند به در خیمه اجتماع حاضر سازد و هارون بر آن دو بز قرعه اندازد، یک قرعه برای خداوند و یک قرعه برای عزازیل...و بزی که قرعه برای عزازیل بر آن برآمد... آن را برای عزازیل به صحرا بفرستد. (سفر لاویان، باب ۱۶، آیه های ۷ تا ۱۰) . آنگاه بز زنده را نزدیک بیاورد و هارون  دو دست خود را بر سر بز زنده بنهد و همه خطاهای بنی اسراییل و همه تقصیرهای ایشان را با همه گناهان ایشان اعتراف نماید و آنها را بر سر بز بگذارد و آن را به دست شخص حاضر به صحرا بفرستد و بز همه گناهان ایشان را به زمین ویران بر خود خواهد برد پس بز را به صحرا رها کند (سفر لاویان، باب ۱۶، آیه های ۲۰ تا۲۲) و آن که بز را برای عزازیل رها کرد رخت خود را  بشوید و بدن خود را به آب غسل دهد و بعد از آن به لشکرگاه داخل شود (همانجا، آیه )۲۶، (نقل از کتاب کوچه، حرف ب، دفتر دوم، احمد شاملو با همکاری آیدا سرکیسیان، انتشارات مازیار، تهران، ۱۳۷۷)

برگرفته از نوشتار «بیچاره بز عزازیل»،  ب. الف. بزرگمهر،   ۷ بهمن ماه ١٣۸۵

بازانتشار در پیوند زیر:

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/07/blog-post_13.html

موسی مسخره بازی در نیار ... ـ بازپخشش












https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/11/blog-post_8379.html


۱۴۰۳ مهر ۱۸, چهارشنبه

بیش از آنکه خود را پادشاه حس کنم، احساسی مادرانه یافته ام ـ بازپخشش

با این دیهیمی که بر سرم نهاده اند، بیش از آنکه خود را پادشاه حس کنم، احساسی مادرانه یافته ام. دلم می خواست، اندکی هم شده سر بر دامن مادر از دست رفته ام بنهم و بگریم؛ ولی نمی شود و آن اندک هواداران برجای مانده ی پادشاهی را نیز از دست خواهم داد.

از زبان این انگل بخور و بخواب از واپسین بازماندگان دودمان انگل های انگلیسی:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۷ اردی بهشت ماه ۱۴۰۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2023/05/blog-post_7.html

«پادشاه چارلز سوم» هنگام دریافتِ درود پادشاهی از سوی هموندان ارتش در «باغ باکینگهام ـ لندن»، پس از تاجگذاری در ۶ ماه می ۲۰۲۳، دست تکان می دهد. وی چهلمین پادشاه از زمان «پادشاه ویلیام نخست» است که در سال ۱۰۶۶ در کلیسای کانونی لندن تاج پادشاهی را بر سر نهاد.

گزیده ای فشرده، برگرفته از «چوب دو سر گُه» به تاریخ  ۱۷ اردی بهشت ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

صد رحمت به کفن دزد اولی! تنها همین و نه بیش تر! ـ بازپخشش

آدمی که به نظرم برای یکی از خبرگزاری های خارجی پادویی می کند، تصویر اسکناس های زمان شاه و دوره ی کنونی را زده و کنارش نوشته است:
این واسه یاد آوری بود که یادمون نره ارزش پولمون چی شده

از «گوگل پلاس» محمد بابایی

آره! صدرحمت به کفن دزد اولی! تنها همین و نه بیش تر!

فراموش نکن آقا! رژیم گوربگور شده و خودکامه ی شاه زمینه ساز واماندگی فرهنگی مردم بود و اکنون که انقلاب به آن بزرگی را ضدانقلاب زیر پوشش اسلام به شکست کشانده، دلیل بر خوب بودن رژیم پیشین نیست که دلیل بر بازتولید آن به شکلی بدتر است! گرچه باید بگویم که این بازتولید از نظر تاریخی دیگر ممکن نیست. به همین دلیل است که کشورمان در سراشیبی شکست انقلاب بهمن ۵۷ با شتاب به سوی فروپاشی و تکه تکه شدن می رود؛ زیرا ضدانقلاب به جامه ی دین و مذهب درآمده در همکاری با ضدانقلاب جهانی، سرانجام توانست جلوی سمتگیری رشد اقتصادی ـ اجتماعی کشورمان به سوی سوسیالیسم (راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی) و یگانگی راستین خلق های میهن مان در برپایی جمهوری های خودمختار (منظورم فدرالیسم نیست!) به هم پیوسته را ببندد.

جُستار و روندی سی و اندی ساله را با همه ی فراز و نشیب هایش نمی توان برپایه ی: «معمّا (چیستان) چو حل گشت، آسان شود» به این شکل کودکانه و بهتر است بگویم: «بچه گول زَنَک» ساده نمود و پرسشی اینچنین جلوی توده های مردم نهاد:
کدام بهتر بود؟!

چنین سنجشی یا از نادانی بسیار فراوان (نام دیگر و شایسته تری هم برای آن هست که به دلیل شمار بسیار آدم های با ادب در اینترنت از برزبان آوردنش خودداری می کنم!) آدم سرچشمه می گیرد یا رُک و پوست کنده با مزدوری سر و کار داری که از ناخرسندی و برآشفتگی توده های مردم به سود اربابان گذشته یا بدتر از آن امپریالیست هایی که «آش را با جایش یکجا می خواهند»، کار می کند!

ب. الف. بزرگمهر    ٢١ آذر ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/12/blog-post_6224.html

از پل ترامپ بگو! ـ بازپخشش

لُرکی که خودم باشم، در مجلس وعظ حاضر شد. واعظ می گفت:
صراط از موی باریک تر باشد و از شمشیر تیزتر و روز قیامت، همه کس را بر او باید گذشت.

لُرک برخاست و گفت:
مولانا حال تا روز رستاخیز راه بسیار است. از پل ترامپ بگو!

گفت:
نگو و نپرس! به تیزیِ تیغ ریش تراشی است؛ بر آن پا نتوان نهاد؛ چه برسد به نرمش قهرمانانه!

گفت:
پس برای چه همگی به آنسو روانید؟!

گفت:
راهی دیگر نداریم. پشتِ سر، انبوه مردم را بنگر! اندکی بیش تر که فشار آورند، همگی در پرتگاه فرو خواهیم افتاد.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۳ اَمرداد ماه ۱۳۹۷ (با الهام از داستانک جاودانه عُبید زاکانی)

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/08/blog-post_5.html

زیرنویس تصویر:
با بار گناهانی سنگین بر پشت، چشم براه سرنوشتم!

از زبان بصیرت العظما:  ب. الف. بزرگمهر    ۱۳ اَمرداد ماه ۱۳۹۷

مارهای زهری خوب پروار شده در آستین توده های مردم ایران! ـ بازپخشش

آیا نباید سرِ این مارهای زهری را تا دیر نشده به سنگ کوفت و میهن مان را از هستی پر رنگ و نیرنگ شان پاک نمود؟

سطرهای زیر را از گفته های صادق لاریجانی، یکی از برادران تازی ـ انگلیسی و از دست اندرکاران درجه دو نظام در همایش به اصطلاح ملی «امر به معروف و نهی از منکر» برگرفته ام.  خوب در آن باریک شوید و ببینید چگونه این «گربه مرتضی علی نظام»، بیشرمانه هماوندی آشکار میان اسیدپاشی به زنان با آنچه «امر به معروف و نهی از منکر» نامیده شده و ریشه ی آن به گفته های آن رهبر دبنگ و سرشکسته درباره ی نگرانی های "فرهنگی" اش می رسد، نادیده گرفته و از «ظلم فاحش به نظام» سخن می گوید؛ گویی نه به آن دختران و زنان نگونبخت که زیبایی و زندگی خود و خانواده شان به باد رفته، ستم شده که این رژیم تبهکار و ورشکسته ی جمهوری اسلامی است که مورد بی مهری و بیداد قرار گرفته است!

«گربه مرتضی علی نظام» در همایش یادشده از آن میان، گفته است:
«این اقدام [هماوند دانستن اسیدپاشی به زنان با «امر به معروف و نهی از منکر»]، ظلم فاحش به نظام و متدینین، معتقدین و متفکرین است؛ چرا که این دو مساله با هم بیگانه است.»۱ (افزوده ی درون [ ] از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)

نکته ای پوشیده نیست که هیچ آدم درستکار و پاک اندیشی، دربرگیرنده بسیاری از مسلمانان نیکخواه که از دین و آیین و باور خود، ابزاری برای دله دزدی، کلاه برداری و دیگر پلیدی های کوچک و بزرگ نمی سازند و از آن برتر، آزادی اندیشه و باور دیگران را نیز پاس می دارند، هیچگاه با دگراندیشان دین باور یا ناباور به هیچ دین و آیینی، برخوردی ناشایست و زننده نمی کنند؛ چه برسد به اسیدپاشی به روی زنان!

تجربه و آزمون های پشت سر نهاده شده در میهن خودمان، چه پیش از انقلاب سترگ بهمن ۵۷ و چه پس از آن، نشان داده که تندروی ها و یورشگری ها به اجتماعات دگراندیشان در پناه و به پشتوانه ی دین اسلام، همواره از زمینه ای سیاسی و در بیش تر موردها اقتصادی نیز برخوردار بوده و همگام با نیروگرفتن هرچه بیش تر ضدانقلاب در حاکمیت جمهوری اسلامی از دامنه و تندی هرچه بیش تر و هربار زیر پوشش فریبکارانه تری از پیش برخوردار شده است. نمونه ی شناخته شده ی آن، گروه های چاقوکشان و نابکاران «حزب الله» در آغاز انقلاب بودند که سران شان، سرراست از واپسگرایان و سوداگران بزرگ اسلام پناه و اسلام پیشه ی بازار تهران و سایر شهرها پول می ستاندند تا به سازمان های کارگری، همایش گروه های انقلابی و هر جریانی که به سود آگاهی و سازماندهی کارگران و زحمتکشان گام برمی داشت، یورش برده، آشوب بیافرینند و برهم زنند. پس از آن نیز تاکنون، همین انگیزه ها برانگیزاننده ی چنین گروه هایی بوده و همچنان نیز هست. نمونه های روشن آن در سرزمین های همسایه، گروه های «طالبان»، «داعش» و شمار کم و بیش بسیاری از گروهک های تروریستی دیگر با گرایش ها و پوشش های مردم فریبانه زیر نام "اسلام" است که با پاگرفتن آنچه «بنیادگرایی اسلامی» نامیده شده و خود ریشه در «بنیادگرایی یهودی» یا همانا «سیهونیسم» دارد، بسان قارچ هایی زهری روییده و در دوره ی از دیدگاه تاریخی بسیار کوتاه در بسیاری از کشورهای وامانده ی مسلمان نشین از شمال آفریقا گرفته تا جنوب و باختر و مرکز آسیا و حتا آسیای جنوب خاوری دامن گستردند. کم و بیش همه ی این گروه ها و گروهک ها که تاکنون، زیان های بس بزرگی به جنبش های آزادیخواهانه و ضدامپریالیستی کشورهای این منطقه ی بسیار بزرگ جهان زده اند، سر در آخور حاکمیت های واپسگرای منطقه و بگونه ای عمده، عربستان سعودی داشته و در بیش تر موردها از راه وابستگی حاکمیت های منطقه ای سرسپرده به کشورهای امپریالیستی به آن کشورها و گاه نیز اسراییل وابسته بوده و هستند.

شایان درنگ و بازاندیشی است که رژیم جمهوری اسلامی با عملکرد نابخردانه و نابکارانه ی خود از همان آغاز پیدایش تاکنون به رویش و گسترش این گروه ها و گروهک های اسلامی ـ تروریستی از یکسو  و سیاست های امپریالیستی هماوند با آن از سوی دیگر، کمک های چشمگیری نموده و همچنان می نماید. پربیراه نیست، اگر گفته شود چنین حاکمیتی که عملکردش گاه تا صد و هشتاد درجه با شعارهای دهان پرکن و فریبنده ای چون «مرگ بر آمریکای جهانخوار و اسراییل» آن تفاوت داشته، نیرنگبازترین، دوروترین و نابکارترین حاکمیت سه دهه ی کنونی در منطقه ی خاورمیانه و شاید جهان بشمار رفته و می رود.

سراشیبی ضدانقلابی که اندکی پس از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ آغاز شد و سپس با جنگ گرانبار شده از سوی رژیم بعثی عراق و پشتیبانان امپریالیستی اش، شیب تندتری یافت و در آن نیروهای اسلام پیشه ی ضدانقلابی، گام بگام حاکمیت جمهوری اسلامی را به چنگ آوردند با زیر پا نهاده شدن «اصل ۴۴ قانون اساسی»، شیب بازهم تندتری بخود گرفت و واپسین برجای مانده های انقلاب شکوهمند توده ای ـ و نه «اسلامی» که اکنون بیش از پیش روشن است، تنها پرده ی دود یا پوششی برای میوه چینان ضدانقلابی آن بود و شد! ـ از میان رفت. با آنچه حاکمیت تبهکار جمهوری اسلامی در «قرارداد ننگین ژنو» بر دوش گرفت و بخشی از آن، همچنان از چشم توده های مردم ایران پنهان نگاه داشته شده، رژیم فرمانروا بر کشورمان، بسان سگی زنجیری به گروه کشورهای بگونه ای عمده عربیِ وابسته به امپریالیسم در منطقه افزوده و قلّاده ی مزدوری و سرسپردگی را در برابر پایوری نسبی، ولی همچنان ناپایدار و لرزان حاکمیت ننگین خود به گردن گرفت. سرکوب هرچه بیش تر توده های مردم ایران و بگیر و ببند نیروهای ناخشنود که دامنه ی آن به برخی از نیروهای پیش تر پشتیبان حاکمیت نیز رسیده، در راستای همین سمتگیری ضدانقلابی است و هر روز سویه ای آشکارتر و بهتر از پیش سمتگیری شده، یافته و می یابد. کار به آنجا رسیده که صورتک انقلابیگری آن رهبر بیشرم و فرومایه که هنوز نیز هر از گاهی و بیش تر زیرجُلی از آن سود می برد، دیگر حتا برخی نیروهای گیج و گول درون و پیرامون رژیم را نیز نمی فریبد.  

از دید من، «قرارداد ننگین ژنو»، پایین ترین «نقطه ی فرورفت»۲ پایان این دوره از تاریخ ایران و گودال تاریخی کم و بیش ژرفی است که هم اکنون در آن بسر می بریم؛ گودالی که چنانچه با جنبشی انقلابی نتوانیم از آن بیرون آییم، یکپارچگی ایران زمین و همبستگی خلق های میهن مان، شاید برای دوره ای بلند از میان برود و گرفتاری ها و رنج هایی باورنکردنی، گریبانگیر این سرزمین تاریخی شود. این نکته را نه از روی پنداربافی یا بازی با واژه ها یادآور می شوم. اکنون در منطقه ی بسیار بزرگی از روسیه با همه ی پهناوریش، کشورهای جنوب اروپا و کشورهای آسیای میانی و جنوبی و باختری گرفته تا کشورهای شمال و شمال خاوری آفریقا، نبرد خلق های کوچک و بزرگ آن بر ضد سیاست های نولبیرالیستی و همزمان چنگ اندازانه کشورهای امپریالیستی باخترزمین به رهبری و پیشقراولی «یانکی» ها بیش از پیش به یکدیگر گره خورده، سرنوشتی همسو و یگانه می یابند. در این پیشانی (جبهه) گسترده، کشورمان به دلیل جایگاه ویژه و شناخته شده ی جغرافیای سیاسی آن، شوربختانه یا خوشبختانه، یکی از گرهگاه های مهم و بگمان من، مهمترین گرهگاه این نبرد سرنوشت ساز در آینده ی نزدیک خواهد بود. از همین روست که نیروهای امپریالیستی باخترزمین، همه ی کوشش و توان خود را بویژه با تقسیم کار باریک اندیشانه میان دو کشور امپریالیستی انگلیس و «ایالات متحد» در سمتدهی دلخواه به دو جریان بنیادین واپسگرا در کشورمان و ساخت سناریوهای فریبنده ی درگیری های میان گروهی باندهای درون و پیرامون حاکمیت که سر در آخور این یکی یا آن دیگر و یا هر دو دارند، بکار گرفته و می گیرند. نمود برونی این کشاکش و همدستی از یکسو، گروه های بگونه ای عمده طرفدار امپریالیست های انگلیسی (انگلوفیل) هستند که دربرگیرنده ی بخش عمده تری از آخوندها و بی دستاران تاریک اندیش و واپسگرای درون و پیرامون حاکمیت، همراه با دامنه ی کم و بیش دگرگون شونده ای از نیروهای «سایه روشن» میان هسته ی بنیادین این گروه با گروه همچشم و همدست است که به زبانزد زیبای خودمان: «هم از توبره و هم از کاهدان می خورند». از سوی دیگر با گروه های بگونه ای عمده طرفدار امپریالیست های «یانکی» (امریکانوفیل) سر و کار داریم که این بار در سنجش با گذشته ای نه چندان دور، آخوندهایی چون «ام الفساد والمفسدین» (اکبر بهرمانی) را نیز دربرمی گیرد؛ گروهی که چون گذشته ی تاریخی با صورتک لیبرال منشانه و آزادیخواهانه در چارچوب مشخصی که داد و ستدهای خورد و بردِ هست و نیست ایران، بی دردسرتر و با سرِخرِ کم تری به فرجام برسد به کارچاق کنی امپریالیست نیرومندتر سرگرمند و بخش "روشن" این دامنه را که همگی دست در دست یکدیگر به چپاول کشور سرگرمند، دربرمی گیرند. بخوبی روشن است که "فرموده" ی آن رهبر دَبَنگ که بیگمان از آنِ خود وی نیست و رهنمودهای «از ما بهتران» کارکشته ی انگلیسی و شاید «یانکی» در آن نقش داشته۳ و بر بنیاد آن کوشیده شد تا گزینه های "مخالف نظام" نیز از درونِ خود «نظام تبهکار» سر برآورند، در سناریوی بالا بخوبی می گنجد.

با همه ی نکته های اشاره شده در بالاست که نقش تبهکارانه ی رژیم جمهوری اسلامی، نه تنها در چارچوب کشورمان که در پهنه ای بس بزرگ تر ، امروز بیش از گذشته به سود سیاست های اهریمنی کشورهای امپریالیستی، سمتگیری شده و می شود. درست از همین روست که کشورهای امپریالیستی می کوشند تا جنبش شکست خورده، ولی همچنان نیرومند انقلابی ایران که بسان آتش زیر خاکستر، هر آن امکان شعله ور شدن دارد را هرچه زودتر خاموش نمایند و بازهم از همین روست که همه ی توان خود را برای تاراندن نیروهای روشنفکری و رهبری کننده ی آن با ترفندهای گوناگون و از آن میان دان پاشی و تبلیغ زندگی بهتر در باخترزمین که سرابی بیش نیست، بکار برده و می برند تا جنبش های ناگزیر۴ آینده را هرچه ناتوان تر و کورتر نموده، آن را بی سر و سامان نمایند.

صادق لاریجانی، بیهوده می کوشد تا رژیم ضد انقلابی و پوسیده ی جمهوری اسلامی را پشت «متدینین، معتقدین و متفکرین» پنهان نموده و از احساسات پاک دینی و مذهبی مردم، برای آن رژیم تبهکار سنگر بسازد. تا جایی که من خبرها را پی گرفته ام، هیچ رسانه ای، دینداران و خداباوران و اندیشمندان را دست اندرکار اسیدپاشی ندانسته است. انگشت اشاره ی همه از رسانه ها گرفته تا نویسندگانی چون خودِ من، رژیم پلید جمهوری اسلامی را در خوشبینانه ترین گزینه ی آن، زمینه ساز چنین کارهایی پلیدی بشمار آورده اند؛ بنابراین، «گربه مرتضی علی نظام» برپایه دروغی خودساخته، پشت توده های مردم سنگر می گیرد. از این ها که بگذریم، اگر در جامعه، ناهنجاری فرهنگی فرمانروا شده، خود این رژیم پلید، نه تنها سرچشمه ی آن که گسترش دهنده آن نیز بوده و هست. هستی باندهای قاچاق زنان، دختران و حتا دخترکان ایرانی به شیخک های نشین های شاخاب پارس، ترکیه و اروپا و جاهای دیگر جهان که نمودها و نشانه های آشکاری از آن در دست است و بخشی از ملاها نیز در این داد و ستد آلوده و پلشت، سرراست یا ناسرراست، دست دارند، انگشت اشاره را به سوی همین رژیم وامانده برمی گرداند. نمونه ی دیگر آن که توده های مردم، بویژه در شهرهای بزرگ بخوبی با آن آشنا هستند، گسترش روسپی خانه هایی است که با بهره برداری از برخی قانون های شریعتی وامانده ، ضد زن و ضد فرهنگ چون «صیغه» و «مُتعه»، جاکشی و روسپیگری را گسترشی بی همتا و شرم آور داده اند؛ گسترشی که ریشه در تنگدستی و بیکاری مردم و بویژه جوانان کشور دارد. در چنین شرایطی، گستاخی بیشرمانه ای است که ناهنجاری های پدیدآمده را زیر برنام «نگرانی های فرهنگی» یا هر بهانه ی دیگر از دوش خود برداشته و بر دوش سایرین افکند؛ وارونه وانمودن واقعیت هایی که بیش از همه از آن رهبر نادان و برخی دیگر چون همین «گربه مرتضی علی نظام» برمی آید. با پررویی بیمانندی، ناهنجاری های فرهنگی پدیدآمده در پی سه دهه مدیریت اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی نابخردانه و نابکارانه ی کشور را که چون سایر ناهنجاری ها و دشواری های پدید آمده، ریشه در فرمانروایی مشتی دزد و شکمباره زیر نام «اسلام» دارد به هر چیز دیگری جز خودشان پیوند می زنند و از همه بدتر، گناه را به گردن توده های مردم نگونبختی می اندازند که نخستین قربانیان نابخردی ها و نابکاری های خود آنانند؛ گویی، آن ها که مسوولیت اداره و سازماندهی امور کشور را در بالاترین رده ها در دست داشته و همجنان دارند، در همه ی این دوره تنها تماشاچیان نیک اندیشی بوده اند که جز اندرزگویی و سپارش های دینی، کار و مسوولیت دیگری نداشته اند!

نکته ای درنگ پذیر و سنگ ترازویی برای اندازه گیری راستگویی و راستکرداری نماینده ی دروغگو، گستاخ و نیرنگباز رژیمی تبهکار است که همزمان با دستگیری مهدیه گلرو، زندانی سیاسی پیشین به جرم هماوایی و همپایی در اعتراض گروهی از کنشگران زن در برابرِ ساختمان «مجلس فرمایشی شورای اسلامی»، «گربه مرتضی علی نظام» در همایش یادشده در بالا می گوید:
«در این مورد باید تمام نیروهای امنیتی ورود کنند تا فرد مجرم پیدا شود. همه نظام برای حل این موضوع باید همراهی کنند.»۵ 

... و کیست که نداند و آزمون های پیشین به همه ی مردم ایران آموخته است، هنگامی که مقامی پاسخگو، چنین چیزی بر زبان می راند به آرش آن است که تخم آن آدم گم شده را ملخ خورده و تا هنگامی که آب ها از آسیاب بیفتد، یافت شدنی نیست؛ چنانچه سنبه از این سو پر زورتر باشد نیز بخت برگشته ی ناشناسی از میان محکومین به اعدام یا حتا آدم بیگناهی را خواهند یافت تا همه ی گناهان کوچک و بزرگ انجام شده را بر گردن وی افکنده، ماجرا را به قول سگ مذهب شان «ختم به خیر» کنند!

ماجرای تلخ و دردناک اسیدپاشی به چهره ی زنان و دختران که بگونه ای جانکاهانه و ریشخندآمیز می کوشند تا همه ی آن ها را تنها به یک نفر نسبت دهند، در کنار بسیاری دیگر از نابکاری های سرزده از سوی رژیم جمهوری اسلامی، بروشنی نشانگر آن است که در چشم انگل های شکمباره و دزد اسلام پیشه، کشورهای امپریالیستی و بزرگ سرمایه داران انحصارات نفتی و دیگر رشته های اقتصادی نان و آبدار که درهای اقتصاد کشور را از سال ها پیش به روی شان گشوده و با آغوش باز پذیرای شان شده اند، دشمن آن ها نیستند؛ دوستانی هستند که باید با آن ها «تعامل» نمود؛ زد و بند کرد و خورد و برد. دشمنان راستین آن ها، توده های مردم ایران هستند که با زور هم شده به «بهشت موعود» باید روانه شان نمود! آن را نه تنها بر زبان رانده اند که بارها و بارها در کردار نیز پایور نموده اند:
مارهای زهری خوب پروار شده در آستین توده های مردم ایران!

آیا نباید سرِ این مارهای زهری را تا دیر نشده به سنگ کوفت و میهن مان را از هستی پر رنگ و نیرنگ شان پاک نمود؟

ب. الف. بزرگمهر     ششم آبان ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/10/blog-post_39.html

پی نوشت:

۱ ـ صادق لاریجانی، «همایش امر به معروف و نهی از منکر»، یکشنبه چهارم آبان ماه ۱۳۹۳، «خبرگزاری مهر»، چهارم آبان ماه ۱۳۹۳

۲ ـ برخلاف «نقطه ی برآمد» («نقطه ی عطف»)

۳ ـ چنین نقشی را بگونه ای آشکارتر در دستکاری "گزینش" (همانا برگماری) ریاست جمهوریِ گذشته و بیرون آمدن «روباه ریش حنایی» از کلاهی گشادتر از گذشته که بر سر توده های مردم ایران نهاده شد، گواه بوده ایم.

۴ ـ ناگزیر از آن سویه که جنبش های اجتماعی و فراز و فرودهای آن و بگونه ای دربرگیرنده تر روندهای اجتماعی، پدیده هایی عینی هستند؛ به این مانش که بیرون از خواست و اراده ی این یا آن آدم، حزب و سازمان و حتا گروه های بزرگ تر اجتماعی رخ می دهند. چنین روندهایی در بنیاد خود، فرآورده ی تراز نیروهای طبقاتی در چارچوب و پهنه ی این یا آن کشور، منطقه و جهان اند و از فرگشت (تکامل) پیشرفت های فرآوری (تولیدی) در بنیاد اقتصادی سازندهای (formation) اجتماعی مایه گرفته به نوبه ی خود، مهر و نشان خویش را بر آن بنیادها نهاده و می نهند. به این ترتیب، روندهای اجتماعی، آنگونه که پندارگرایان دین های گوناگون، آن را در چارچوب «سرنوشت گرایی» (fatalism) و اینکه گویا همه چیز در دست جانوری آسمانی به نام خداست و سرنوشت آدمیان پیشاپیش بر پیشانی شان نوشته شده، تبلیغ و ترویج می کنند، پیرو و پیامد اراده ای برتر و بیرون از جامعه ی آدمیان نیز نیست؛ تاریخ را که بخش عمده ای از آن تاکنون، فرآورده ی نبرد طبقاتی بوده و هنوز نیز هست، گروه های بزرگ آدمیان در کالبد تبارها و ملت ها ساخته اند و فرآورده ی سرراستِ عملکرد و فرگشت جامعه ی آدمی و پیش و بیش از همه، فرآورندگان ثروت های مادی و معنوی در همه ی دوره ها و سازندهای آن است.

۵ ـ صادق لاریجانی، «همایش امر به معروف و نهی از منکر»، یکشنبه چهارم آبان ماه ۱۳۹۳، «خبرگزاری مهر»، چهارم آبان ماه ۱۳۹۳

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!