«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۰ آذر ۹, سه‌شنبه

من و الله با هم قرارداد شفاهی داریم

«خرگوش دلاور نظام» در جایگاه نگهبانی و پاسخگویی به آمدِگان (کمی ترسیده و نگران از درگیری) ۱:
کجا عمو، سرت را پایین انداخته و می خواهی درِ اتاق نامحرم را بازکنی؟! اول باید مانند این بقیه که در سالن گوش تا گوش نشسته و منتظرند، ژتون بگیری ...

«عمو سام» (با چشم دریدگی):
فرقش چیه؟ مگه بدون ژتون نمی تونی بکنی؟!

«خرگوش دلاور نظام» (همچنان نگران و کوشا برای نباختن خود در برابر لَندِهورِ درون آمده):
نه! تو از کجا سر و کله ت پیدا شده؟ انگار تو باغ نیستی! نمی فهمی شرعی نیست؟! باید به او که در آن گوشه پس در نشسته
۲ و دستاری بسر دارد، پول بدی و ژتون بگیری.

«عمو سام» (با همان چشم دریدگی):
که چی بشه؟!

«خرگوش دلاور نظام» (در حالیکه کمی دل و جرأت پیدا کرده):
... که حلال بشه و الله قبول کنه.

«عمو سام» (با کمی برانگیختگی):
نمی فهمم. الله ژتون می خواد چیکار؟! من که دفعه اولم نیس. الله با من! بدون ژتون می کنم و خواهی دید که قبول می کنه و هیچی پیش نمیاد. ما با هم قرارداد شفاهی داریم.

ب. الف. بزرگمهر   نهم آذر ماه ۱۴۰۰

پی نوشت:

۱ ـ دوشنبه ی گذشته، سعید خطیب‌زاده، توتی وزارت برونمرزیِ گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در واکنش به پیشنهاد آمریکا برای گفتگوی سرراست و رودرو در وین، این پیشنهاد را نپذیرفت (بجای «رد کرد») و گفت:
«اگر آمریکا برای رفع تحریم‌ها و رفع واقعی تحریم‌ها بیاید، می‌تواند بلیت بازگشت به اتاق برجام را دریافت کند.«

برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»   هشتم آذر ماه ۱۴۰۰ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ پسِ در نشینی به آرشِ «زن بِمُزدی»، بنگرید به یادداشت «تلخك را پرسيدند كه پسِ در نشینی چه باشد؟»  ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ تیر ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/07/blog-post_49.html

من كیر خر استاده دیده ام؛ كون خر استاده ندیده ام! ـ بازپخشش

این هم خودروی ملی ما! پشت و جلوی آن، مانند خودمان یکیست.

هرچه به او گفتند، پشت فرمان بنشین تا عکس بگیریم به هر شوندی که نمی دانیم، ننشست.

ب. الف. بزرگمهر   دهم دی ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/12/blog-post_551.html

* داستانکی از جاودانه عُبید زاکانی:

خواجه ای بر خواجه عزّالدین قوهر دوی سلام كرد و بایستاد. خواجه یك دو نوبت گفت كه بنشین. نمی نشست. جلال ورامینی حاضر بود، گفت: من كیر خر استاده دیده ام، كون خر استاده ندیده ام.

۱۴۰۰ آذر ۸, دوشنبه

کار درست، همین است ... ـ بازپخشش

کار درست، همین است.* باید برای جلوگیری از نابودی کارگران و زحمتکشان، در هر کارخانه، کارگاه یا نهادی که آمایش های بایسته (در این باره، سخن از دستِکم و کمینه آمایش از هیچ آرشی برخوردار نیست و نمی تواند باشد!) از سوی دست اندرکاران آن انجام نپذیرفته، فراخوان دست کشیدن از کار داد.

باید این سخن باریک و پاکیزه که از سوی «سازمان بهداشت جهانی» و شماری از پزشکان دست اندر کار و درگیر در کشورهای گوناگون در میان نهاده شده را بگوش جان شنید؛ ویروس نامور به «کرونا» که در طبیعی بودن آن به شَوَندهای گوناگون بدگمانم از نیروی شگرفی هم در زمینه ی واگیری و هم در جهش های ساختاریmutation») که می تواند زمینه ی نیروی واگیری گسترده ی آن باشد، برخوردار است. با روز و روزگار کنونی و رژیم نابسامان و سزاوار سرنگونی فرمانروا بر میهن مان، چنانچه هر چه زودتر جلوی گسترش پرشتاب این ویروس مرگزا گرفته نشود و تاکنون نیز در انجام آن، دانسته یا از سرِ ناآگاهی کوتاهی بسیاری شده، می تواند میلیون ها تن را درگیر خود نماید و شمار سنجش ناپذیری با آنچه تاکنون رخ داده و از آن میان، جان بسیاری از ویژه کاران جانفشان رشته ی پزشکی را نیز گرفته به کام مرگ بکشاند

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۰ اسپند ماه ۱۳۹۸


* «مجتمع فولاد اهواز» تا آگاهی پسین بسته شد. شایان درنگ است که از دو روز پیش، زمزمه دست از کار کشیدن در میانِ چندهزار کارگر این هَماد (مجتمع) جریان داشت و کارگران در نشست هایی بر آن بودند با واخواهی ابزارها و راهکارهای پیشگیری از «کرونا» دست از کار بکشند. بنا بر واپسین گزارش های دست اندرکاران، آن هماد از دورِ شبکاریِ نوزدهم اسپند ماه تا آگاهی پسین بسته شده است. گویا دست اندرکاران آن هماد که گواه نشست های کارگران بوده و از آماج شان برای دست از کار شستن، آگاهی یافته اند با هماهنگی استانداری، پیشدستی نموده و با پذیرش پرداخت هوده ی کارگران در دوره ی بسته بودن هماد، آنجا را بسته اند.

برگرفته از «تلگرام اتحادیه آزاد کارگران ایران»  ۲۰ اسپند ماه ۱۳۹۸ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)

همه ی این ها پیامد فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» است

می بینید؟! همه ی این ها پیامد فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» و در پی، «اردوگاه کشورهای سوسیالیستی» است.۱ ما در جنگ بزرگ میهنی، برادرانه در کنار هم جنگیدیم؛ نازی های آلمانی و فاشیست های ایتالیایی را شکست دادیم و سرمایه داری امپریالیستی را به واپس نشینی های بزرگ در پهنه ی جهانی واداشتیم. سپس در روندی واگرایانه بجای بهبود نارسایی ها و کاستی های بزرگ پدید آمده از آن میان کانونمندی زیانبارترِ از گذشته ی دَم و دستگاه دیوانسالاری و بدیده گرفتنِ بازسازی و نوسازی شوراهای توده ای به فراموشی سپرده و زیر پا نهاده شده در دوران جنگ و نیز بازسازی اقتصاد بر بنیادِ «سوسیالیسم دانشورانه»، همه ی دستاوردهای سترگ «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» را در سینی زرین به خوک های پرخورِ جهانِ سرمایه پیشکش نمودیم. می پنداشتیم در اندک زمانی نه بیش از دو سال، درون سامانه ی سرمایه داری شیرجه می رویم۲ و به بخشی ناگسستنی از آن، همپایه ی کشورهای بزرگ امپریالیستی، دگرمی دیسیم و بسان آن ها با بهره کشی از کشورهای وامانده و چاپیدنِ دار و ندارشان، اقتصادِ به بن بست رسیده مان را شکوفا می کنیم. به اندازه ای از چنین چشم اندازی دلفریب سرمست شده بودیم که از هولِ حلیم در دیگ سرمایه افتادیم و آش و لاش شدیم. ناساز با آن پندارِ خام و تبهکارانه، آن ها در باغ بزرگ و پربارِ با خون و رنجِ فراوان ساخته و پرداخته شده ی سوسیالیسمی بدرازای چندین دهه شیرجه زدند؛ سرزمین مان را لُخت کردند و دستاوردهای بیش از هفت دهه را لگدمال کردند. با سر خم کردن در برابرشان و جایگزینی آزِ سرمایه داری بجای «کارگرهمبستگی جهانی» («انترناسیونالیسم پرولتری») چون سگ و گربه به جان هم افتادیم. اقتصاد کشورهای مان پس از آن فروپاشی سهمگین، نه تنها بهتر نشد که بسوی خام فروشی فرآورده هایی در بنیادِ خود پرارزش به کشورهای سرمایه داری گرایش یافت و هر چه بیش تر به آن ها وابسته شدیم. مافیای سرمایه که با «سرمایه داری کلاسیک» رویش و گسترش یافته در اروپای باختری و آمریکای شمالی از زمین تا آسمان جداست در همه ی کشورهای کوجک و بزرگ بر جای مانده از نخستین کشور کارگران و زحمتکشان جهان، ریشه دواند و ما را بسوی نابودی و گواریده شدن در دستگاه گوارشِ هیولای سرمایه کشانده و می کشاند. باید برای آن چاره ای کارساز بیندیشیم و می دانیم که با چنین مافیایی رگ و ریشه دوانده در تار و پود اقتصاد و هازمانِ مان، نخواهیم توانست در برابر فشار فزاینده ی کشورهای امپریالیستی تاب بیاوریم و سرانجام شکست خواهیم خورد؛ مگر آنکه در را روی پاشنه ای دیگر بچرخانیم و زمینه ی همبستگی ژرف خلق ها و ملت های مان را در چارچوب سوسیالیسمی دانشورانه، پویا با پشتوانه ی شوراهای کارگران و زحمتکشان از پایه فراهم کنیم؛ ولی حتا اگر چنین خواستی در سر داشته باشیم، آیا از زمانی بسنده برای ببار نشاندن آن برخورداریم؟   

از زبان «مستر مافیوز روسی» که پس از پدیدار شدن جانوری گزنده چون لات بی همه چیز «یانکی» (دونالد ترامپ) همراه با کاسه بشقاب فروش های چینی تا اندازه ای از خواب های خوش پنبه دانه ای پریدند و بخود آمدند:  ب. الف. بزرگمهر   هشتم آذر ماه ۱۴۰۰

پی نوشت:

۱ ـ «ولادیمیر پوتین»، مِهترِ جمهوری روسیه، «نیکول پاشینیان»، نخست وزیر ارمنستان و «الهام علی اُف»، مِهترِ جمهوری آذربایجان پس از دیدار با یکدیگر، بیانیه ای همبسته (بجای «مشترک») بیرون دادند (بجای «صادر کردند») که در آن از آن میان، چنین آمده است:
«ما با آماج شتاب بخشی برای گشودن گره های بازشدنیِ چالش های برجای مانده از بیانیه‌های نهم نوامبر ۲۰۲۰ و ۱۱ ژانویه ۲۰۲۱ با یکدیگر همداستان شدیم تا کوشش همبسته ی خود را افزایش دهیم.» برگرفته از برگردانی شلخته در «اسپوتنیک» به تاریخ پنجم آذر ماه ۱۴۰۰ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ از گفته های تبهکار بی آبروی گوربگور شده: «بوریس یِلتسین»، اندکی پس از فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی»

۱۴۰۰ آذر ۷, یکشنبه

آبان ـ بازپخشش

سروده ای جاندار و دلنشین از علی یزدانی 

به فرمانش سیه کردند روی ماه تابان را
سیه‌رویی که دزدیدش، مَه از شب‌های آبان را

شده شیرینِ جان و نان، ز جورش تلخ چون فرهاد
ببار ای ابر بی‌طاقت بر این تفتیده باران را

جهان‌بینی ندارد جز حساب سود و سرمایه
چه گوید از بهشت و دوزخ این آتش زده جان را

گدازه گشته خونم، گشته‌ام آتشفشان از غم
نمی‌دانم کجا، کِی سر رود آتش، بسوزاند زمستان را

ندیده این جهانِ پیر، خون ریزی بدین کینه
که شمشیرش بُریده گردنِ صد طفلِ بی‌نان را

چه غوغایی بیفکندش میان سفره‌ی مردم
که نان ترسید و گم شد، برگزیده روی پنهان را

بترس از مردمی کو کینه در پستوی جان دارد
که این پستو دری دارد که بگشاید به کین آن را

برگرفته از «تلگرام» ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/10/blog-post_590.html

دردت به جانم! ـ بازپخشش

وقتی بچه بودیم، مادرم یک عادت قشنگ داشت:
وقتی توی آشپزخانه غذا می پخت برای خودش یواشکی یک پرتقال چهارقاچ می کرد و می خورد.

من و خواهرم هم بعضی وقت ها مچش را می گرفتیم و می گفتیم:
ها! ببین! باز داره تنهایی پرتقال می خوره. و می خندیدیم. مادرم هم می خندید. خنده هایش واقعی بود؛ اما یک حس گناه همراهش بود. مثل بچه هایی که درست وسط شلوغی هایشان گیر می افتند، چاره ای جز خندیدن نداشت.

مادرم زن خانه بود (و هست). زن خانواده بود. زن شوهرش بود. تقریبا همیشه توی آشپزخانه بود. وقت هایی هم که می آمد پیش ما یک ظرف میوه دستش بود. حتی گاهگاهی هم که برای کنترل مادرانه بچه هایش سری به ما می زد. دست خالی نمی آمد: یک مغز کاهوی دو نیم شده توی دست هایش بود. یک تکه برای من، یک تکه برای خواهرم.

وقتی پدرم از سر کار می آمد، می دوید جلوی در. دست هایش را که لابد از شستن ظرف ها خیس بودند با دستمالی پاک می کرد و لبخندهای قشنگش را نثار شوهر خسته می کرد. در اوقات فراغتش هم برایمان شال و کلاه و پلیور می بافت و من و خواهرم، مثل دو تا بچه گربه کنارش می نشستیم و با گلوله های کاموا بازی می کردیم.

مادرم نور آفتابِ پهن شده توی خانه را دوست داشت. همیشه جایی می نشست که آفتابگیر باشد. موهای خرمایی اش و پنجه پاهای بیرون زده از دامنش زیر آفتاب می درخشیدند و دستهایش میل های بافتنی را تند و تند با ریتمی ثابت تکان می داد.

مادرم نمونه کامل یک مادر بود (و هست). مادرم زن نبود؛ دختر نبود؛ دوست نبود. او فقط در یک کلمه می گنجید: مادر.

یادم می آید همین اواخر وقتی پدرش مرد، تهران بودم. زود خودم را رساندم. رفته بود پیش مادربزرگم. وقتی وارد خانه پدربزرگم شدم، محکم بغلم کرد و شروع کرد به گریه کردن. من در تمام مراسم پدربزرگم فقط همان یک لحظه گریه کردم؛ نه به خاطر پدربزرگ؛ به خاطر مادرم که مرگ پدرش برای اولین بار بعد از تمام این سال ها از نقش مادری بیرونش آورده بود و پناه گرفته بود توی بغل فرزندش و داشت گریه می کرد؛ و من به جز همین در آغوش گرفتن کوتاه چیزی به مادرم نداده بودم؛ چیزی برای خود خودش.

مادرم، هیچ وقت هیچ چیز را برای خودش نمی خواست. تا مجبور نمی شد، لباس نمی خرید. اهل مهمانی رفتن و رفیق بازی نبود. حتی کادوهایی که به عناوین مختلف می گرفت، همه وسایل خانه بودند. در تمام این سال ها تنها لحظه هایی که مال خود خودش بودند، همان وقت هایی بود که یواشکی توی آشپزخانه برای خودش پرتقال چهارقاچ می کرد؛ سهم مادرم از تمام زندگی، همین پرتقال های نارنجی چهارقاچ شده ی خوش عطر یواشکی .

مادرم عادت داشت کارهای روزانه‌ش را یادداشت کند؛ و من از سر شیطنت، سعی می‌کردم دستی در لیست ببرم و یا چیزی را به آن اضافه کنم؛ فقط برای اینکه در تنهایی‌اش او را بخندانم. مثلن اگر در لیست تلفن‌هایش نوشته بود «زنگ به دایی جان»، جلویش می‌نوشتم: ناپلئون؛ می‌شد «زنگ به دایی جان ناپلئون»!

هر بار بعد از خواندنش که همدیگر را می‌دیدیم، می‌گفت:
اینا چی بود، نوشته بودی؟ و کلی با هم میخندیدیم.

یک روز شدیدا مریض بودم. به رسم مادر، کاغذی روی در یخچال چسباندم:
مُسَكّن برای دردم.

کنارش مادر نوشته بود:
دردت به جانم!

عجب دردی بود. جان مادر را گرفت و دیگر نخندیدم  ...

از «گوگل پلاس» نازنین ک. (با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب؛ برنام را از متن نوشته برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر)

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/10/blog-post_39.html

همسویی در اندیشه ای نازا و کرداری نافرجام و تبهکارانه

پشم الدین افغانی: طالبان «رزق مردم» را وعده نداده و خداوند است که وعده‌ رزق می‌دهد.تارنگاشت عالم»   هفتم آذر ماه ۱۴۰۰)

پشم الدین ایرانی: وقتی نزولات آسمانی کم است مشکل با تجمع درست نمی شود؛ درمقابل خدا تجمع فایده ندارد بلکه تجمع باید در نماز باران انجام شود.انتخاب»  پنجم آذر ماه ۱۴۰۰)

بزبان ساده به این آرش که خدا جای دیگر عوض تان بدهد!

ب. الف. بزرگمهر   هفتم آذر ماه ۱۴۰۰



برای شاهرخی که زنده است ... ـ بازپخشش

آن ها دلاورترین فرزندان خلق های ایران، کارگران و زحمتکشان سرزمین لگدمال شده مان هستند که اینچنین بدست رژیم تبهکار اسلام پیشگان در همدستی با کشورهای امپریالیستی پشت و پناه شان نیست و نابود می شوند تا برجای مانده ی اقتصاد نیمه جان کشور نیز به چنگ کلان سرمایه داران جهان بیفتد و مشتی شکمباره ی زالوسرشت، خورجین های الاغ های شان را بیش تر بار بزنند و خورد و بردشان را همچنان پی گیرند؛ تا نفس کشی برجای نماند که دادخواهانه در برابر آن ها بایستد و موی دماغ شان شود. 

زنده یاد شاهرخ زمانی، نخستین زندانی از دوره ی بکارگماری آخوند پفیوز انگلیسی: حسن فریدون روحانی شده نیست که بگونه ای گمان برانگیز در زندانی بدپیشینه (گوهردشت کرج) از دست می رود؛ پیش از وی نیز تنی چند از زندانیان سیاسی در زندان های کردستان، آذربایجان و سایر جاها و همین زندان بدپیشینه، بگونه ای رازآلود جان باخته اند که هنوز چگونگی هیچکدام از آن ها بدرستی روشن نشده است. آنچه روشن است، روی آوری رژیمی به بن بست رسیده به خونخواهی از توده های مردم ایران و بیش از همه، کارگران و زحمتکشان آگاه، دلیر و کارآی ایرانی است؛ رژیمی خوار و سرشکسته در برابر خلق های ایران و جهان که یکبار دیگر در همدستی با کشورهای امپریالیستی، کار را چنان پی می گیرد که جنبش خلق های ایران زمین را که این بار به ناگزیر بیش از گذشته، مهر و نشان کارگری بر خود داشته و خواهد داشت، بی سر و سامان کند.

نیک می دانم که دیگران نیز در زندانی بزرگ تر به نام ایران بسر می برند و با رژیمی آنچنان ددمنش و خونخوار سر و کار دارند که برای زیست ننگین خود آماده ی دست یازیدن به هر تبهکاری است؛ ولی یادمان باشد ـ و این هشداری است برای همه ی آن ها که می خواهند و می توانند نیم گامی بیش تر پیش پای خود را ببینند ـ که بی سر و سامان شدن جنبش آینده که آماج «یانکی» ها، همدستان و مزدوران شان در دم و دستگاه رژیم جمهوری اسلامی و بویژه دولت نامور به «زهدان اجاره ای» است، این بار چون سال های دهه ی شصت نخواهد بود. بن بست پدید آمده در حاکمیتی که دیگر توان فرمانروایی را از دست داده، چنانچه بازتابی درخور در میان توده های مردم نداشته و آن ها را آماده ی به زیر کشیدن حاکمیت نکند، هرج و مرج گسترده و بی پیشینه ای را دامن خواهد زد که پیامد آن، فروپاشی گریزناپذیر ایران زمین و از آن تلخ تر، جنگ برادرکشی میان خلق های ایران و دیگر بلاهایی خواهد بود که نمونه های آن را در دو کشور همسایه خاوری و باختری ایران گواه بوده ایم. سیاست امپریالیست ها درست بر همین بنیاد به پیش می رود و شتاب شان برای ارزیابی توانایی های نظامی ایران زیر پوشش قراردادی ننگین نیز در همین چارچوب می گنجد.

چنانچه نجنبیم و هرچه سازمان یافته تر پا به میدان نگذاریم، کارگران و روشنفکران سرفراز و دلاور دیگری را نیز در زندان ها و شکنجه گاه ها سر به نیست خواهند نمود. باید به پا خاست! نه تنها برای شاهرخ زمانی و دیگر زنده یادانی که جان ارژمندشان را ستاندند که برای آینده ی ایران!

با بدرازا کشیده شدن هستی چنین رژیم پلیدی، در بهترین حالت آن از میهن مان زیر چادر اسلام، روسپی خانه ای بزرگ برای جهانگردانی از همه رقم، چون نمونه ی کنونی آن در مشهد ساخته خواهد شد و می دانید که فتوا دادن «بزرگ شکمبارگان» به همان آسانیِ قند در چای فرو بردن است.

سرنگون باد رژیم تبهکار اسلام پیشگان!

ب. الف. بزرگمهر     ۲۳ شهریور ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/09/blog-post_43.html

۱۴۰۰ آذر ۶, شنبه

مگر نمی بینی برادرِ گوسپندت از همان آب می آشامد؟! ـ بازپخشش

آهای کُرّه بز بیا پایین ببینم! شکمت سیر شده، آب دیده و می خواهی بشاشی؟ مگر نمی بینی برادرِ گوسپندت از همان آب می آشامد؟!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۸ آبان ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/11/blog-post_76.html



مرگ میلیون ها آدمِ بیگناه اینگونه رقم می خورد ...

مرگ میلیون ها آدمِ بیگناه اینگونه رقم می خورد؛ جهان برای کلان سرمایه داران و ششلول بندهای جامعه جهانی، هر روز تنگ تر و بیم برانگیزتر می شود. به همین شوند، همزمان با زمینه چینی های روانی و افزایش آمادگی های سپاهی در انگیزش جنگی فراگیر با شاخ های کهنه و نو و بیش و پیش از دیگران روسیه، نابودی توده های مردم جهان که توده های مردمِ خودِ کشورهای امپریالیستی را نیز دربرمی گیرد، آماج خود نهاده اند. آنچه وزیر پیشین برونمرزی انگلیس بر زبان رانده (گزارش زیر) از دید من، درست، سنجیده و به اندازه ای بسنده گویای روز و روزگار ناگوار توده های مردم آفریقایی و جاهای دیگر جهان است. بنیادِ آنچه هر بار رخ می دهد، ترازی تازه تر و نوپدید یافتنِ دگرگونی های چندی (کمّی) به چونی (کیفی) است که در آغاز سال گذشته از آن، چنین یاد نموده بودم:
«با همه گیریِ باز هم بیش تر و سراسری ویروس، بر نیروی مرگبار آن به شَوَندِ جهش های ژنتیکی بیش تر و پرشتاب تر، ده ها برابر افزوده شده و جلوگیری از آن بسیار دشوارتر و در فرجام کار، نشدنی خواهد بود ...»۱

یکی از راه های گشایش و از میان برداشتنِ این چالش مرگبار جهانی و شاید برجسته ترینِ آن نیز همان است که این وزیر پیشین، ناسرراست به آن اشاره نموده است:
برداشتن هوده ی بیتای (انحصاری) ۲ پادمایه و مایه کوبی ارزان همه ی مردم جهان!

ب. الف. بزرگمهر   ششم آذر ماه ۱۴۰۰

پی نوشت:

۱ ـ «بیشرف هایی که سزاوار چوبه دار و تیربارانید! دروغگویی بس است!»  ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ فروردین ماه ۱۳۹۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/04/blog-post_49.html

۲ ـ آمیخته واژه ی «بیتا» (بی + تا) را می توان از آن میان، جایگزینِ واژه ی از ریشه عربی «انحصار» نمود (برگرفته از پیشنهاد کاربری در یکی از واژه نامه های اینترنتی). 

***

 گوردون براون اظهار داشت که ظهور کرونای اومیکرون "غافلگیر کننده" نیست زیرا کشورهای ثروتمند واکسن "احتکار" می‌کنند.

به گزارش اسپوتنیک، گوردون براون، نخست وزیر سابق انگلیس کمبود واکسن در کشورهای فقیرتر را عامل ایجاد انواع جدید ویروس کرونا دانست.

نخست وزیر اسبق انگلیس کشورهای ثروتمند را متهم کرد که با ندادن واکسن به کشورهای فقیر از جمله کشورهای آفریقایی باعث شیوه کرونای اومیکرون شده‌اند.

اظهارات وی پس از آن بیان شد که بریتانیا شش کشور آفریقای جنوبی، بوتسوانا، لسوتو، اسواتینی، زیمبابوه و نامیبیا را در لیست قرمز سفر پس از کشف نوع جدید ویروس کرونا قرار داد.

به نقل از پرتال خبری میرر، براون اظهار داشت که سران بهداشت انگلیس به دولت "هشدارهای مکرر" مبنی بر اینکه انواع جدید ویروس کرونا ممکن است به دلیل کمبود واکسن برای کشورهای فقیرتر ایجاد شود، داده‌اند.

نخست وزیر سابق انگلیس در نامه‌ای برای گاردین گفت: در غیاب واکسیناسیون انبوه، کووید نه تنها در میان افراد محافظت‌نشده گسترش می‌یابد، بلکه در حال جهش است، با انواع جدیدی که از فقیرترین کشورها ظهور می‌کنند، اکنون حتی افراد کاملاً واکسینه شده در ثروتمندترین کشورهای جهان نیز تحت تهدید هستند.

تاکنون کمتر از ۶ درصد از مردم آفریقا به طور کامل در برابر کووید-۱۹ واکسینه شده اند و میلیون ها کارمند بهداشتی و جمعیت آسیب پذیر هنوز حتی یک دوز واکسن نیز دریافت نکرده‌اند.

برگرفته از «اسپوتنیک»   ششم آذر ماه ۱۴۰۰

بختی برای ویرایش این گزارش شلخته نداشتم.  برجسته نمایی های بوم، همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

بیگمان کنجکاوید بدانید، من از کجا می دانم و پیش بینی ام بر چه بنیادی استوار است؟ ـ بازپخشش

بیگمان کنجکاوید بدانید، من از کجا می دانم و پیش بینی ام بر چه بنیادی استوار است؟۱ پاسخ آن، بسیار ساده است: خودمان آن ها را می سازیم. کار از این ویروس سهمناک هم آغاز نشده و پیشینه ای درازتر از آن میان، در زمینه ی نازا کردن زنان کشورهای تنگدست برای جلوگیری از افزایش بی بند و بار انبوه مردم گرسنه داشته و دارد. این ما بهمراه شماری دیگر از خداوندان راستین جامعه جهانی بودیم ـ و آماج سخنم، اَروسکان خیمه شب بازی های پهنه ی سیاست نیست که کم و بیش، همگی شان نوکران و گماشتگان مان هستند ـ که سال ها پیش در یکی از گردهمایی های خود، اندیشه ی نازا کردن میلیون ها زن تنگدست هندی را در سر پروراندیم و برای به انجام رساندنِ آن، برنامه ی پُر و پیمان ریختیم؛ برنامه ای که شوربختانه در همان پله های آغازین کار، لو رفت؛ هزینه ای فراوان روی دستمان نهاد و از همه بدتر رسوایی بزرگی ببار آورد.۲ خوشبختانه پس از آن ماجرا راه های بهتری برای پیشبرد کارهای مان یافتیم که یکی از آن ها «سازمان بهداشت جهانی» است؛ پوششی سازگار با آماج های ما و چتری پوشاننده برای پیشبردِ کار بی آنکه هیچ سرِ خری بتواند به آسودگی خود را در زیر آن جا کند. با این همه، آغازگر چنین راهکارهایی ما نبودیم. بنیاد اینگونه پژوهش ها ریشه در کار پربار دانشمندان شوروی داشت که پس از فروپاشی آن کشور به گواهی های دانشورانه ی بسیاری از کارهای نوین انجام شده و نوآوری های هنوز به بوته ی آزمایش درنیامده یا به سرانجام نرسیده در زمینه های گوناگونی از آن میان، ژِن شناسی دست یافتیم.۳ دانشمندان رسمی ما نه تنها آن کارها را پی گرفتند و برخی نوآوری های به سرانجام نرسیده را به فرجام رساندند که سمت و سوی دلخواه خودمان را به آن ها دادند. پیامدِ آن دستاوردها همین است که می بینید. دانشمندان ما بودند که از آمیزش آدمی با گونه ای میمون آفریقایی، بیماری «ایدز» را پدید آوردند؛ پس از آن، نوبت به دستکاری های گسترده تر ساختار ژنی («ژنوم») ویروس ها و جانداران پُریاخته و چگونگی جابجایی آن ها به جانوران بالاتر در رده ی فرگشت و از آن میان، آدمی رسید. ما با ساخت و پرداخت «سارس ـ ۱» گام بلندی در این زمینه بجلو برداشتیم؛ تنها چند جهش («موتاسیون») کوچک یا نه چندان بزرگ بس بود تا «سارس ـ ۲» با نام پوششی «کووید ـ ۱۹» ساخته شود و هم اکنون نیز دست اندر کار نیرومندتر کردن این ویروس تازه و ساخت و پرداخت ویروس های تازه تری بر همین پایه هستیم. اینکه چرا چنین کاری می کنیم و چه آماجی در سر داریم، باید بخودی خود روشن باشد:
خورشیدگَردی۴ به این کوچکی به چنین انبوه سترگی از توده های مردم که نمی توانند چرخ زندگی شان را بچرخانند و شمار بسیاری از آن ها نیز گرسنه و بیمارند، نیازمند نیست.

کاری که ما بر دوش گرفته و به پیش می بریم، نه گونه ای از «گزینش ساخته و پرداخته شده» («انتخاب مصنوعی») که گونه ای از «گزینش زیستی» («انتخاب طبیعی») بگونه ای است که جهان پیرامون مان از این همه آدم دست و پاگیر و زاد و رودهای بیجا که شمار بیکاران و گرسنگان را افزایش می دهد، سبک و آسوده شده، جا برای سایر جانوران زیبایی چون فیل، زرافه و میمون بازتر شود.

ما در زمینه ی ساخت و پرداخت پادمایه۵ ها که در اینجا چندان به آن نمی پردازم نیز از کنش بسیار خوبی برخورداریم. این پادمایه ها از آن میان بویژه پادمایه ی ساخت «فایزر» با کارکردی همچنان گمان برانگیز و در بسیاری باره ها پیش بینی ناپذیر، نه تنها به جنگ ویروس می روند که ساختار ژنی آدم ها را نیز دستکاری می کنند. در این باره، ناچارم هم اکنون دهانم را ببندم و بیش از این نگویم؛ ولی آن هنگام که واکنش خشمگینانه ی آن نابخردِ دَمکنی بسر در ایران که بیگمان از زبان این و آن چیزهایی بگوشش خورده بود را برانگیخت و گفت که باید جلوی آن گرفته شود، در دل با خود گفتم: اگر در همه ی زندگی اش یک سخن درست بر زبان رانده باشد، همین است که درباره ی این پادمایه گفت که مایه کوبی آن، تنها نیازهای آزمایشگاهی مان را برمی آورد و از آدم ها خرگوش آزمایشگاهی می سازد.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۷ بهمن ماه ۱۳۹۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/02/blog-post_56.html

پی نوشت:

۱ ـ «جهان ممکن است با همه گیری (ꞌپاندمیꞌ) ده برابر بدتر از ꞌکووید ۱۹ꞌ برخورد کند ... این همه گیری ترس برانگیز است؛ ولی [ویروس] پسین ممکن است ده برابر بدتر باشد ...» پیش بینی «بیل گیتس»، بنیانگزار «مایکروسافت» در گفتگو با روزنامه ای آلمانی («Süddeutsche Zeitung»)، برگرفته از «اسپوتنیک»  هشتم بهمن ماه ۱۳۹۹

«... اکنون هر آدمی که آماج آسیب رساندن به آدمیت را داشته باشد، می تواند ویروس بیم برانگیزی بسازد ... بخت این رخداد و همچنین بهایی که پرداخت خواهیم کرد بگونه ای شایان درنگ، بیش تر از واگیری طبیعی بیماری خواهد بود.» از گفته های «بیل گیتس»، بنیانگزار «مایکروسافت»، برگرفته از «اسپوتنیک»  ۱۹ بهمن ماه ۱۳۹۹

هر دو برگرفته از سوی اینجانب ویرایش و پارسی نویسی درخور شده است.  ب. الف. بزرگمهر

۲ ـ رسوا نمودن آن برنامه ی تبهکارانه که نخستین پله های انجام خود در هند را نیز پیموده بود به کوشش تنی چند از روزنامه نگاران و خبرنگاران پیشروی اروپای باختری در همکاری با یکدیگر ببار نشست و گزارش بسیار گواهمندی همراه با ریز و شپش باریک آن فراهم آمد که در برخی از رسانه ها بازتاب خوبی یافت. من آن گزارش ارزنده را در گاهنامه ی حزب نامور به «کمونیست» در یکی از کشورهای کوجک اروپای باختری خواندم و می خواستم آن را به پارسی برگردانم و به آگاهی ایرانیان برسانم که شوربختانه نتوانستم و ماند و پس فراموش شد. ناگفته نگذارم که ورزیده ترین روزنامه نگارِ آن گروه، اندکی دیرتر برای همیشه ناپدید شد و روشن نشد چه بلایی بسرش آوردند.

۳ ـ پس از فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی»، بسیاری از پیشرفت های شگرف دانشورانه و فن آوری در زمینه های گوناگونی به چنگ امپریالیست ها افتاد یا ربوده شد.

۴ ـ بجای واژه های از ریشه عربی «سیّاره» و «کره»، کاربرد دو واژه و آمیخته واژه ی «چرخنده» و «خورشیدگَرد» که این یکی دانشورانه تر از آن یکی است را پیشنهاد می کنم.

برگرفته از پی نوشت یادداشتِ «نشانه ای باریک از هستی دریاچه و دریایی کم ژرفا در خورشیدگَرد بهرام»  ب. الف. بزرگمهر   ۲۵ شهریور ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/09/blog-post_66.html

۵ ـ بجای «واکسن»، برگرفته از پیشنهادی شایان درنگ از کاربری به نام ایرزاد در واژه نامه ی «آبادیس»

زیرنویس تصویر:

بیگمان کنجکاوید بدانید، من از کجا می دانم و پیش بینی ام بر چه بنیادی استوار است؟ پاسخ آن، بسیار ساده است: خودمان آن ها را می سازیم. 

از زبان این تبهکار روباه سرشت:  ب. الف. بزرگمهر   ۲۷ بهمن ماه ۱۳۹۹

«جهان ممکن است با همه گیری (ꞌپاندمیꞌ) ده برابر بدتر از ꞌکووید ۱۹ꞌ برخورد کند ... این همه گیری ترس برانگیز است؛ ولی [ویروس] پسین ممکن است ده برابر بدتر باشد ...» پیش بینی «بیل گیتس»، بنیانگزار «مایکروسافت» در گفتگو با روزنامه ای آلمانی («Süddeutsche Zeitung»)، برگرفته از «اسپوتنیک»  هشتم بهمن ماه ۱۳۹۹

بنیاد چالش در فرمانروایی و چنگ اندازی ِگروهبندی های کلان سوداگران و بازرگانان بر اقتصاد و سیاست کشور است

بنیاد چالش در فرمانروایی و چنگ اندازی ِگروهبندی های کلان سوداگران و بازرگانان بر اقتصاد و سیاست کشور است که ریشه های ژرف و تبهکارانه ای یافته است.* زدن چنین ریشه ای بدون سرنگونی گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان شدنی نیست. این یک بن بست همه سویه ی هازمانی ـ اقتصادی و سیاسی در ایران است که سرانجام، کار را به فروپاشی ایران زمین و گسستگی پیوندهای دیرینه ی خلق های آن می کشاند. تا آن ها پابرجا هستند، شبکه های قاچاق نیز پابرجا می مانند و هر روز نیرومندتر می شوند. آن ها که جویی خِرَد در سر دارند، کم و بیش درمی یابند که سرنگونی با فروپاشی یکی نیست و هر روز که سرنگونی این "رژیم" بی سر و سامان و از درون پوسیده به آینده واگذار شود، فروپاشی ایران هرچه سهمناک تر و بی بروبرگردتر خواهد شد.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر   ششم آذر ماه ۱۴۰۰

* روابط عمومی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در اطلاعیه ای از شناسایی یکی از سرشبکه‌های بزرگ قاچاق سازمان یافته لوازم خانگی و ضربه به این شبکه خبر داد.

 به گزارش اسپوتنیک به نقل از خبرگزاری مهر، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کرد مأموران سازمان اطلاعات سپاه پس از ماه‌ها رصد اطلاعاتی، با هماهنگی دستگاه قضایی موفق به شناسایی یکی از سرشبکه‌های بزرگ قاچاق سازمان یافته لوازم خانگی و ضربه به این شبکه شدند.

شبکه مذکور در مدت دو سال فعالیت خود اقدام به قاچاق حدود ۳۰هزار دستگاه انواع لوازم خانگی غالباً با نشان‌های تجاری کشور کره جنوبی به کشور کرده است.

در این عملیات اطلاعاتی، اعضای اصلی شبکه دستگیر و حدود ۴ هزار دستگاه انواع لوازم خانگی شامل یخچال، ماشین لباسشویی، ماشین ظرفشویی و کولرگازی و تلویزیون کشف و ضبط شد.

این شبکه با سوءاستفاده از رویه‌های قانونی کولبری و ته‌لنجی که به منظور حمایت از معیشت مرزنشینان وضع شده است، اقدام به قاچاق کلان این کالاها از مرزهای غربی و بنادر جنوبی کشور و انتقال آن به انبارهای خود و یا فروش به مشتریان خود در سراسر کشور می‌کرد، در حالی که بنابر قانون ساماندهی مبادلات مرزی، ورود تجمیعی و تجاری کالاهای مشمول این قانون به داخل کشور ممنوع است.

جاسازکردن لوازم خانگی در کامیون‌های حمل گندم و ذرت از بندر امام خمینی و انتقال آن با استفاده از خودروهای سبک و شوتی‌ها به انبارهای غیرمجاز از شگردهای این شبکه برای قاچاق بوده است. شبکه مذکور جهت تامین منابع ارزی کالای قاچاق، اقدام به واریز مبالغ ریالی به حساب شرکتهای بزرگ صادرکننده داخلی می‌نمود. در این فرایند ارز حاصل از صادرات که باید وارد سامانه نیما گردد، صرف تامین کالای قاچاق می‌شد.

برگرفته از «اسپوتنیک»  ششم آذر ماه ۱۴۰۰

بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر

۱۴۰۰ آذر ۴, پنجشنبه

تو آن نیستی که پدر من ترا از فرنگ بازخرید؟ ـ بازپخشش

شیخ اجل در اینجا اشک می ریخت و می سرود!

تصویری از «مدرسه مستنصریه‌ ی بغداد» را که به گفته ی وی، شیخ اجل سعدی شیرازی بیشتر سروده های خویش را آنجا سروده، درج نموده است (پیوست).                           

نگاهی به آن ساختمان کهن ولی رویهمرفته خوب مانده می اندازم و از خود می پرسم:
در کدامیک از آن حجره ها می زیسته، می سروده و سر بر بالین می نهاده؟

پرسشی که برای آن پاسخی نیست و بیش از آنکه آگاهی سودمندی دربر داشته باشد، سر و گوشی بیش از اندازه آب دادن در تاریکخانه ی تاریخ است و راه به جایی نمی برد.

آیا پس از رهایی از بندِ بردگی به یاری آن بازرگان توانگر و سپس به بند کشیده شدنش از سوی دختر وی بود که مدتی چند به همسریش در آمد و بارها با گوشزد: «تو آن نیستی که پدر من ترا از فرنگ باز خرید؟»*، وی را آزرد؟ یا شاید پیش از آن؟ نه! بگمانم پس از آن! و اگر آن دختر لوس و نُنُر، هر بار بابای توانگرش را که به دیناری چند، شیخ اجل را از یردگی و کارِ گِل رهانیده بود به رخ وی نمی کشید و آزارش نمی داد، آیا وی چنان سروده هایی دلنشین و جاودانی می سرود؟! گرچه، سعدی گویا بسیار زود خود را از این بند نیز رهانید و نمی دانم پس از آن راهی ایران و شیراز شد یا در همین آموزشگاه کهن ماند و سروده هایش را پی گرفت. اینجاست که افزون بر شیخ اجل شاید به روان آن دختر دردانه ی بازرگان نیز درود باید فرستاد!

می توانم شیخ اجل را در کنار شمعی که چون خود وی اشک می ریزد و نور می افشانَد، در یکی از همان حجره ها به پندار آورم که سرگرم نگاشتن سروده ها و به قلم آوردنِ اندوخته های زندگی خویش است؛ اندوخته هایی پربار که همچنان تاکنون از تازگی و سرزندگی و سودمندی برخوردارند و ما ایرانیان را به داشتن چنین ستون تنومند ادب و زبان پارسی سرفراز می کند.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۹ تیر ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/07/blog-post_50.html

* گلستان ـ در اخلاق درویشان، شیخ اجل سعدی شیرازی
  
زیرنویس تصویر:
مدرسه مستنصریه‌ی بغداد؛ شیخ اجل سعدی شیرازی بیش ترین سروده های خود را در آنجا سروده است.

***

از صحبت یاران دمشقم ملالتی پدید آمده بود. سر در بیابان قدس نهادم و با حیوانات انس گرفتم تا وقتی که اسیر فرنگ شدم و در خندق طرابلس با جهودانم به کار گل بداشتند.

یکی از رؤسای حلب که سابقه ای میان ما بود
، گذر کرد و بشناخت و گفت:
ای فلان این چه حالتست؟

گفتم:
چه گویم؟

همی‌گریختم از مردمان به کوه و به دشت
که از خدای نبودم به آدمی پرداخت

قیاس کن که چه حالم بود در این ساعت
که در طویله نامردمم بباید ساخت

پای در زنجیر پیش دوستان
به که با بیگانگان در بوستان

بر حالت من رحمت آورد و به ده دینار از قیدم خلاص کرد و با خود به حلب برد و دختری که داشت به نکاح من در آورد به کابین صد دینار. مدتی بر آمد. بدخوی، ستیزه روی، نافرمان بود؛ زبان درازی کردن گرفت و عیش مرا منغّص داشتن.

زن بد در سرای مرد نکو
هم درین عالمست دوزخ او

زینهار از قرین بد زنهار
وَ قِنا رَبَنا عذابَ النّار

باری زبان تعنّت دراز کرده، همی‌گفت:
تو آن نیستی که پدر من ترا از فرنگ باز خرید؟

گفتم:
بلی من آنم که به ده دینار از قید فرنگم باز خرید و به صد دینار به دست تو گرفتار کرد.

شنیدم گوسپندی را بزرگی
رهانید از دهان و دست گرگی

شبانگه کارد در حلقش بمالید
روان گوسپند از وی بنالید

که از چنگال گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت خود گرگ بودی 

گلستان ـ در اخلاق درویشان شیخ اجل سعدی شیرازی

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!