«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۲ شهریور ۳, جمعه

به گمراه گفتند: «نامت چیست؟» گفت: «رهبر»! ـ بازپخشش

یکی از پادشاهان، تلخک (دلقک) خود را دید که با دقت بسیار بر پاره کاغذی چیزی می نویسد.

پرسید: چه می کنی؟

گفت: قبله ی عالم به سلامت باد! ابلهان این روزگار را سیاهه می کنم.

پادشاه نظر کرد؛ نام خود را بر سر نام های دیگر دید و در خشم شد.

تلخک گفت: بیهوده در خشم مشو! تو پادشاه این دیاری و خلق خدا در پناه اندیشه و رای رسای تو می آرامند؛ حال آنکه امروز شنیده ام از خزانه ی خویش، زری بسیار به فلان بازرگان سپرده ای به امید آنکه تو را از هندوستان، غلام و گوهر و کالاهای گرانقدر خریداری کند و چنین کاری از اندیشه ی صواب به دور است.

پادشاه گفت: مرا به سالیان دراز با آن بازرگان داد و ستدها بوده است و این مال، پس از بسیاری آزمون ها که در درستی او کرده ام، بدو سپرده ام. حال اگر با مال و خواسته بازگردد، تو این گستاخی سترگ را که با من کرده ای، چگونه از عهده برون می آیی؟

تلخک گفت: اندیشه مدار که این کار بسی آسان است؛ چون بازرگان باز آید، نام تو را از این سیاهه بردارم و نام او را بر جای آن بنویسم!

عنوان و متن، هر دو برگرفته از «کتاب کوچه»، حرف الف، دفتر دوم، گردآوری و پرداختِ زنده یاد احمد شاملو، چاپ دوم، انتشارات آرش،  ۱۹۹۵ (با اندکی ویرایش از  ب. الف. بزرگمهر)

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/09/blog-post_23.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!