«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۰ تیر ۹, چهارشنبه

گرچه هنگامی که رام و سربراه تر شدند ...

«پرزیدنت بادبادی»، مهتر جمهور «یانکی» ها، دوشنبه ی گذشته هفتم تیر ماه ۱۴۰۰ در دیدار با «رئوون ریولین»، مهتر جمهور «عزرائیل»، در «کاخ روسیاه» از آن میان به او گفت:
«آنچه می‌توانم به شما بگویم این است که ایران، زیر پایشِ (نظارت) من، هرگز به جنگ ابزار هسته‌ای دست نخواهد یافت.»*

دنباله ی سخنان درگوشی «پرزیدنت بادبادی»:
... گرچه هنگامی که رام و سربراه تر شدند، خودمان جنگ ابزار هسته ای دست شان خواهیم داد تا جایی که ما می خواهیم آن را بترکانند و دل شان خنک شود.

ب. الف. بزرگمهر   نهم تیر ماه ۱۴۰۰

* برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  هشتم تیر ماه ۱۴۰۰ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۰ تیر ۷, دوشنبه

کبکش خروس می خواند! گرچه، دیرهنگام و گذرا ـ بازپخشش

بیش تر به خوکچه ای پرخور می ماند که تازه از جویدن های پی در پی بازایستاده و با شکمی انباشته از همه چیز خرسند است:
الله در آسمان و «شیطان بزرگ» در زمین، پشت و پناه وی اند ...

ب. الف. بزرگمهر    چهارم بهمن ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/01/blog-post_37.html



بیانیه اتحادیه آزاد کارگران ایران پیرامون اعتصاب سراسری کارگران نفت

کارگران پیمانکاری پالایشگاه‌ها، پتروشیمی‌ها و نیروگاه‌های وابسته به صنعت نفت و گاز از روز ۲۹ خرداد اعتصابی بزرگ و بی‌سابقه را آغاز کرده‌اند. تاکنون چند ده هزار نفر از این کارگران در بیش از ۵۰ مرکز تولیدی به این اعتصاب پیوسته‌اند و روند پیوستن دیگر کارگران به اعتصاب همچنان ادامه دارد. کارکنان رسمی نفت نیز پس از چند دوره اعتراض و تجمع اعلام کرده‌اند که چنانچه مطالباتشان محقق نشود روز نهم تیرماه دست به اعتراض دوباره خواهند زد.

کارگران پیمانکاری نفت نه تنها به لحاظ سازماندهی گسترده‌ی این اعتصاب، اتفاقی بی بدیل را رقم زده‌اند، بلکه با اعلام حمایت و همبستگی با کارکنان رسمی، جلوه‌ای شورانگیز از اتحاد طبقاتی را به نمایش گذاشته‌اند. از اینرو “بی دلیل نیست که کارگر نفت ما همواره رهبر سرسخت ما بوده و خواهد بود

کارگران نفت در بیانیه و اطلاعیه‌هایشان بارها اعلام کرده‌اند که ما کارگران برده نیستیم و اجازه نخواهیم داد این همه استثمار و بیحقوقی تداوم یابد.

کارگران اعتصابی همچنین خواهان افزایش حداقل دستمزد به بالای ۱۲ میلیون تومان در ماه و تغییر نوبت کاری به ۲۰ روز کار و ۱۰ روز مرخصی هستند. برچیده شدن بساط شرکتهای پیمانکاری و قرارداهای موقت، پایان دادن به فضای امنیتی و ایمن سازی محیط کار نیز از دیگر خواسته‌های کارگران نفت و کل طبقه کارگر ایران است.

همکاران و همسرنوشتان در صنایع نفت و گاز!

ما کارگران متشکل در اتحادیه آزاد کارگران ایران خود را بخشی از مبارزات پرشور ‌و متحدانه شما میدانیم و در هر دوره از اعتراضات و اعتصابات‌تان با تمام توان در کنار شما بوده و خواهیم بود. به تک تک شما درود میفرستیم و اعلام میکنیم که شما به پرچمدار خواست و مطالبات طبقاتی کارگران ایران تبدیل شده‌اید. با عمل جمعی و قدرتمند خود، هم به خواست افزایش دستمزد خواهیم رسید و هم باید بساط شرکتهای مفتخور پیمانکاری و قرارداهای موقت را برچینیم.

ما و دیگر کارگران کشور قاطعانه از خواست و مبارزات‌تان حمایت خواهیم کرد.

زنده باد کارگران اعتصابی نفت!

زنده باد همبستگی طبقاتی کارگران ایران!

«اتحادیه آزاد کارگران ایران»  پنجم تیرماه ۱۴۰۰

برگرفته از «تلگرام» هفتم تیر ماه ۱۴۰۰

سخنان جعفر عظیم زاده پیرامون پرخاش فراگیر کارگری در ایران

پوینده باد جنبش کارگری میهن مان که یکپارچگی ایران و پابرجایی پیوند خلق های آن در گرو پیروزی آن است

ب. الف. بزرگمهر   هفتم تیر ماه ۱۴۰۰

ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام»): سخنان جعفر عظیم زاده پیرامون پرخاش فراگیر کارگری در ایران



خدا در زندان باشد؟ ـ بازپخشش

مردی دعوی خدایی می كرد. شهریار وقت به حبسش فرمان داد.

مردی بر او بگذشت و گفت:
خدا در زندان باشد؟

گفت:
خدا همه جا حاضر است.

جاودانه عُبید زاکانی

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/07/blog-post_20.html

۱۴۰۰ تیر ۵, شنبه

مگر می شود راهبست های زیردستانِ ما برداشته شود، ولی خودمان همچنان در بن بست بمانیم؟!

می بینید؟ آن «اشخاص دیگر»* که خرگوش دلاور نظام و سخنگوی وزارت خبرچینی «یانکی» ها در ایران در هفته های آغازین گفتگوهای «برجام سگ مرده» درباره شان سخن رانده بود، روشن شد:
«جیک جیک تو لیوان»، رایزن «امنیت ملی یانکی ها» روز یکشنبه ۳۰ خرداد گذشته در گفتگویی رسانه ای گفته بود که هنوز بازه ی (فاصله) چشمگیری برای رسیدگی به چالش های کلیدی مانند از میان برداشتن راهبست ها (رفع تحریم‌ها) و بازگشت ایران به پایبندی های (تعهدات) هسته‌ای خود بر جای مانده اند ... این جستار که کدام راهبست‌ها باید از میان برداشته (لغو) شود، هنوز ستیزه برانگیز (مورد بحث) است: برخی از راهبست‌ها در بنیاد خود (اصولا) با برنامه ی هسته‌ای ایران هماوند نیست و در هماوندی با برنامه موشکی، زیر پا نهادن هوده ی آدمی (نقض حقوق بشر) و جز آن (غیره) کاربرد یافته اند (اِعمال شده اند). چنین بدیده می آید که ایران [بخوان: گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!] پافشاری می کند (اصرار دارد) که راهبستِ علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی [نیز] باید بی هیچ گمان و گفتگو (حتما) زدوده (لغو) شود. بگفته ی «میخائیل اولیانوف»، نماینده ی روسیه در «کمیسیون اَنباز (مشترک) برجام سگ مرده»، گروه (هیات) ایرانی پافشاری بسیاری دارد که راهبست‌های علی خامنه‌ای نیز برداشته شود.**

ب. الف. بزرگمهر   پنجم تیر ماه ۱۴۰۰

پی نوشت:

* «با این همه ꞌفهمِ مشترکꞌ، آن ها می گویند باید همه ی سانتریفیوژهای رده بالای تازه مان را نابود کنیم»،  ب. الف. بزرگمهر    ۱۷ اردی بهشت ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/05/blog-post_53.html

** گزیده ای از یک گزارش آمیخته به عربی، برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  ۳۰ خرداد ماه ۱۴۰۰ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

چه کسانی پشت این ماجرا هستند؟

با دیدن این گزارش چه باید پنداشت؟

«ماینر»های این "کارخانه"، توان لُنباندن (بلعیدن) ۴⸓ برق کشور را دارند!

مصرف برق همین "کارخانه"، بیش از مصرف برق ۳۰ کشور است!

این «ماینر»ها روزی ۹ «بیت کوین» فرمی آورند (تولید می کنند) که در آمد آن، روزی ۶/۵ میلیارد تومان است.

درآمد ماهانه ی آن، ۱۹۵ میلیارد تومان و پرداخت هزینه برق آن، ۷ میلیارد تومان است.

چه کسانی پشت این ماجرا هستند؟

برگرفته از «تلگرام»  سوم تیر ماه ۱۴۰۰ (با ویرایش، پارسی و اندک بازنویسی درخور از اینجانب؛  برنام را نیز از بوم برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر)

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر   پنجم تیر ماه ۱۴۰۰

ویدئوی پیوست: چه کسانی پشت این ماجرا هستند؟



زالوهایی به نام پیمانکار، برندگان راستین بازار کار!

برندگان واقعی بازار کار پیمانکاران هستند/ کارفرمایان و پیمانکاران سودها را میان خود تقسیم می‌کنند

«قوانین برده‌وار مناطق ویژه اقتصادی که حصاری بین ما و بخش های دیگر کارگری در سطح جامعه است و بر اساس آن کارفرمایان دست‌شان برای هرگونه تعرضی به زندگی و معیشت ما باز گذاشته شده است، باید فورا لغو شوند. ما خواستار ایمن شدن محیط کارمان هستیم. محیط‌های کار ما مثل یک بمب انفجاری است و حریق‌های مهیب، سقوط از ارتفاع، آلودگی های صوتی در اثر انفجار مواد نفتی، استشمام مواد سمی و شیمیایی در کنار غیر استاندار بودن وضع بهداشت و درمانگاه‌ها، دارد هر روز از ما قرمانی می‌گیرد و سبب صدمات جانی و روحی بسیاری به کارگران شده است.»

پیمانکاران با هدف کم کردن هزینه‌های نیروی انسانی، حقوق نیروی کار را نمی‌دهند یا با تاخیر بسیار می‌دهند و بعضاً هم وارد مذاکره‌ی نابرابر و ناعادلانه با نیروی کار می‌شوند که اگر کارگر کار را می‌خواهد مجبور است شرایط را بپذیرد و با هزینه کمتر از آنالیز اولیه‌ی قیمت کار کند. کارگری که دستش به هیچ کجا بند نیست و سر میز مذاکره در سطح پایین‌تر نشسته، چاره‌ای جز پذیرش ندارد!

به گزارش خبرنگار ایلنا، اعتراضی که مدتها زیر پوسته‌ی سختِ شرکت‌های پیمانکاری نفت جریان داشت، اول تیرماه به سطح رسید؛ فضای مجازی به کمک کارگران آمد؛ کارگرانی که زیر سلطه‌ی پیمانکاران و «دلالان نیروی انسانی» مجال نفس کشیدن و عرض اندام و یا چانه‌زنی متحدانه ندارند، توانستند صدای اعتراض همصدای خود را به گوش مخاطبان و فرادستان برسانند.

کارگران پیمانکاری چه می‌خواهند:

مهمترین خواسته، حذف پیمانکاران است

اگر خواسته‌های کارگران پیمانکاری نفت را در سطوح مختلف ارزیابی کنیم، زیرساختی‌ترین و اساسی‌ترین مطالبه، «حذف کامل پیمانکاران یا واسطه‌ها از صنعت سودآور نفت و گاز» است؛ خواسته‌ای که یک کارگر روزمزد پتروشیمی چوار، کارگری که در بدترین ترکیب شغلی ممکن مجبور به کار کردن است (هم پیمانکاری است و هم روزمزد یعنی از دو طرف در محاصره‌ی بی‌حقوقی است) در یک جمله ساده، بسیار ساده، خلاصه می‌کند:
«چرا منِ کارگر که بیش از هشت سال سابقه کار دارم باید همچنان پیمانکاری و روزمزد باشم در حالی که در همین صنعت نفت، آشنایان و بستگانِ خواص می‌آیند و بدون سابقه صندلی‌ها را تصاحب می‌کنند و رسمی می‌شوند!»

پنج، ده یا بیست سال کار کردن به عنوان کارگر پیمانکاری یا حجمی، فاجعه‌ای غیرقابل وصف است؛ تحرک اجتماعی یا طبقاتی کارگر پیمانکاری واقعاً در حد صفر است؛ هرچه تخصص و مهارت کسب کنی، نمی‌توانی خود را از نردبان ترقی شغلی (نردبانی که اساساً وجود ندارد) بالا بکشی؛ کارگر پیمانکاری حق برخورداری از تشکل حتی همان تشکل‌های رسمی قانون کار را ندارد (هرچه گشتیم، هیچ تشکلی به عنوان تشکل نماینده‌ی پیمانکاران در هیچ کدام از پالایشگاه‌ها و پتروشیمی‌ها نیافتیم)؛ کارگر پیمانکاری کمتر از نصف رسمی‌ها و عموماً با تاخیر بسیار حقوق می‌گیرد (این وسط استدلال می‌کنند تقصیر پیمانکار است و به دولت ربطی ندارد!)؛ و در نهایت اینکه کارگر پیمانکاری، علیرغم ماهیت مستمر کارش، هیچ امیدی به آینده ندارد، امنیت شغلی در حد صفر....

در این شرایط است که گرچه کارگران پیمانکاری نفت، خواسته‌هایی مانند بهبود دستمزد، بهبود ایمنی شغلی و حق برخورداری از دستمزد شایسته ۱۲ میلیون تومانی و برابر با خط فقر را به درستی طرح می‌کنند، اما تا پیمانکاران آنهم پیمانکاران لایه لایه و سلسه مراتبی در همه‌ی صنایع پرسود و نهادهای دولتی حضور دارند، نمی‌توان به تامین آینده‌ی کارگران امیدوار بود.

چطور از پیمانکاران دفاع می‌کنند؟!

با این اوصاف، کارگران پیمانکاری نفت در بیانیه‌ای به مناسبت اعتراضات اخیر، خواسته‌های برحق خود را علنی کرده و در بخشی از آن نوشته‌اند:
حال در شرایطی که یک کارگر پیمانکاری، حجمی یا روزمزد پیمانکاری، باید هر روز و هرلحظه شاهد تبعیض آشکار در محیط کار خود باشد، کارگری که حق مطالبه ندارد چون در پایین‌ترین سطح از معادلات معیوب روابط کار قرار گرفته و ترس از اخراج، ترسی واقعی است، گروهی از حضور بی‌امانِ پیمانکاران در صنایع زیرساختی مانند نفت و گاز دفاع می‌کنند؛ واقعاً این پارادایم غیرانسانی و ضدکارگری، چطور جای دفاع دارد؟

استدلال برخی این است که به پیمان‌سپاری، یک نوع خصوصی‌سازی و اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی است که موجب می‌شود بدنه‌ی دولت کوچک شده و هزینه‌های آن کم شود! آیا چنین استدلالی را می‌توان پذیرفت؛ آیا با آمدن پیمانکاران به صنعت نفت، هزینه‌های دولت کم شده؛ آیا پیمانکاران و واسطه‌هایی که علاوه بر حقوق مزدی کارگران، سودهای کلان به جیب می‌زنند، موجب کاهش هزینه‌های دولت می‌شوند؛ آیا اگر این کارگران مستقیم با خود کارفرمای مادر طرف قرارداد بودند و فقط حقوق خود را می‌گرفتند (یعنی حذفِ سود هنگفت پیمانکار یا واسطه) هزینه‌ها کمتر نمی‌شد؟!

در برخی راهکارهای اقتصادی، خوشه بندی اقتصاد و قراردادن خوشه‌های مرتبط در یک ناحیه جغرافیایی، یکی از رموز موفقیت و بالا رفتن نرخ رشد مطرح شده اما بدون تردید، پیمانکارانی که به عنوان دلال نیروی انسانی هیچ آورده‌ای برای اقتصاد به خصوص در صنایع مادر ندارند و حتی از امکانات و زیرساخت‌های تکنولوژیک کارفرمای اصلی استفاده می‌کنند (یعنی آورده واقعی چیزی در حد صفر است)، نمی‌توانند مدعی کاهش هزینه‌ها یا رشد اقتصادی باشند!

برنده واقعی پیمانکار است یا پیمانکار به علاوه کارفرما!

علیرضا حیدری (فعال کارگری و کارشناس روابط کار) در ارتباط با این استدلال‌های نامربوط در دفاع از وجود پیمانکاران به ایلنا می‌گوید: اگر کار را پدیده‌ای واقعی ببینیم و هزینه‌های مترتب بر آن را از طریق آنالیز قیمت به دست بیاوریم، به همان روندی می‌رسیم که پیمانکاران انجام می‌دهند؛ آن‌ها ارزش کار را درمی‌آوردند و بین عوامل از جمله نیروی کار تقسیم می‌کنند. درواقع کارشان آنالیز قیمت است؛ در چارچوب تکالیفی که در قبال نیروی کار وجود دارد، هزینه‌های نیروی کار را تخمین می‌زنند و این تخمین هزینه را به اضافه‌ی هزینه‌های اجرا یا بالاسری که به آن افزوده می‌شود، تخمین نهایی قیمت می‌دانند که به عنوان قیمت اعلامی به کارفرمای مادر اعلام می‌شود یا از آن در مناقصه‌ها رونمایی می‌گردد؛ اما اتفاقی که می‌افتد به همین سرراستی و روشنی نیست؛ حیدری اضافه می‌کند: اتفاقی که می‌افتد این است که در خصوص آنالیز هزینه‌های نیروی کار، همه هزینه‌های قانون کار، در بهترین شرایط ممکن، درنظر گرفته می‌شود وبه کارفرما اعلام می‌شود؛ اما وقتی هزینه‌کرد واقعی پیمانکار آغاز می‌شود، سود واقعی هم شروع می‌شود؛ هنگام انجام کار و هزینه‌کرد، پیمانکاران به سود متعارف هزینه‌های بالاسری قناعت نمی‌کنند و شروع می‌کنند با کارگر در خصوص هزینه‌های واقعی مجادله کردن؛ در عمل، با کاهش هزینه‌های نیروی کار، سود خود را افزایش می‌دهد و مساله اصلی همین سود است. حالا عده‌ای که استدلال می‌کنند پیمانکاران هزینه‌ها را کاهش می‌دهند به این دلیل است که عملاً پیمانکاران توانایی تعدیل نیروی انسانی را دارند؛ وقتی حجم کار کم و زیاد می‌شود، از آنجا که قراردادهای پیمانکارن معمولاً «حجمی» است و دستشان باز است، شروع به کم و زیاد کردن تعداد کارگران می‌کنند؛ در واقع انعطاف‌پذیری کار موجب انعطاف‌پذیری نیروی انسانی می‌شود و  برخی با استناد به چسبندگی نیروی کار در دولت -چون معتقدند چسبندگی ایجاد هزینه می‌کند- از پیمانکاران به خاطر همین انعطاف در تعدیل، دفاع می‌کنند و می‌گویند پیمانکاران هزینه‌ها را کمتر می‌کنند درحالیکه در واقعیت اینگونه نیست؛ بحث همان سود هنگفتی است که می‌برند، به نام کارگر، از جیب دولت و به کامِ پیمانکار!

این فعال کارگری ادامه می‌دهد: پیمانکاران با هدف کم کردن هزینه‌های نیروی انسانی، حقوق نیروی کار را نمی‌دهند یا با تاخیر بسیار می‌دهند و بعضاً هم وارد مذاکره‌ی نابرابر و ناعادلانه با نیروی کار می‌شوند که اگر کارگر کار را می‌خواهد مجبور است شرایط را بپذیرد و با هزینه کمتر از آنالیز اولیه‌ی قیمت کار کند. کارگری که دستش به هیچ کجا بند نیست و سر میز مذاکره در سطح پایین‌تر نشسته، چاره‌ای جز پذیرش ندارد!

این وسط «برنده» کیست؛ حیدری می‌گوید: پیمانکار برنده بازی است؛ کارفرما هزینه‌ها را پرداخت کرده، پیمانکار هم  گرفته اما به کارگر نمی‌دهد پس برنده واقعی اوست؛ اما گاهی پیمانکار و کارفرما هر دو با هم برنده هستند چون با هم رابطه دارند و سودها را قسمت می‌کنند؛ پس برنده اصلی، پیمانکار است و کارفرما هم در بیشتر موارد با او همدست است؛ اما این وسط، بازنده واقعی «کارگر» است.

حرف آخر:

پیمانکاران را از میان بردارید!

بازنده واقعی این مناسبات معیوب و البته پرهزینه، به راستی «کارگر» است؛ گروهی به قیمت بازنده بودن و بازنده ماندن کارگرانی که در یک بمب انفجاری زندگی می‌کنند، جیب‌ها را پر می‌کنند و صفرهای حساب‌های بانکی‌شان روز به روز بیشتر می‌شود.

در این بین، تنها راهکار همان حذف کامل تمام پیمانکاران است و اگر دولت یا مجلس، به قدر سر سوزنی به فکر رفاه حال کارگران هستند باید بدون معطلی و فارغ از همه بهانه‌ها و استدلال‌های دست راستیِ غیرقابل قبول، پیمانکاران را از نهادهای دولتی و صنایع مادر به تمامی حذف کنند؛ که اگر این کار را نکنند، لابد همان همدستی و هم‌کاسگی دولتی‌ها به عنوان کارفرمای مادر با پیمانکاران و دلالان در میان است؛ همان همدستی‌ای که موجب می‌شود سودها را قسمت کنند و مشترکاً به جیب بزنند!

گزارش: نسرین هزاره مقدم

برگرفته از «ایلنا»  چهارم تیر ماه ۱۴۰۰

بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.  برنام را از بوم برگزیده و بازنویسی نموده ام. برجسته نمایی ها، همه جا از آنِ خود نویسنده است.  ب. الف. بزرگمهر

هنگامی که یکپارچگی در کار نباشد ...

هنگامی که یکپارچگی در کار نباشد و هر گوشه ای از رژیمی پوشالی و زمینگیر شده، سازی دیگر بزند، پدیداری چنین پدیده هایی شگفت انگیز نیست:
«طرح ممنوعیت مذاکره مسوولان و مقامات جمهوری اسلامی ایران با مقامات آمریکایی در جلسه علنی امروز مجلس اعلام وصول شد.» «خبرگزاری مهر»    دوم تیر ماه ۱۴۰۰

ب. الف. بزرگمهر   پنجم تیر ماه ۱۴۰۰



اشک مان را درآوردند تا همداستان شوند ...

اشک مان را درآوردند تا همداستان شوند.* کم مانده بود به دست و پای شان بیفتم تا این برنامه ی بنیادین برای بهبود زیرساخت های فرسوده را بپذیرند. می دانید که تنها ساختار سیاسی همه کاره در این کشور آن ها هستند. اگر ما نقش کبوتر را در برابر آن ها بازی می کنیم، آن ها براستی باز هستند؛ بازهایی شکاری که جز یورش به اینجا و آنجا چیزی در سر نمی پرورانند. به آن ها گفتم، ترامپ کم و بیش هر چه نوید انجام آن را داده بود به انجام رساند؛ من اگر نتوانم یکی از برنامه هایی که نوید آن را داده ام به انجام برسانم به چه درد می خورم. اینجوری دل شان نرم شد و از خر اهریمن پایین آمدند.

ب. الف. بزرگمهر  پنجم تیر ماه ۱۴۰۰

* «پرزیدنت بادیادی»، روز پنجشنبه سوم تیرماه، همداستانی با «جمهوری‌خواهان» بر سر برنامه ی  ویژه ی ۹۵۳ میلیارد دلاری برای بهبودِ زیرساخت های آن کشور را به آگاهی رساند.

برگرفته از «خبرخوان» تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» سوم تیر ماه ۱۴۰۰ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۰ تیر ۴, جمعه

از چنان وَلَدِ زناهایی هر کار که بگویی، برمی آید

اندیشناک با خود:
کَاَنَّهُ واکسن ایرانی است ... نکند خدای نکرده اسراییلی های ذلیل مرده در این واکسن، «بیوتوت»۱ و اینا کار گذاشته باشند و در این سن و سال دوقلو باردار شویم؟ از چنان وَلَدِ زناهایی هر کار که بگویی، برمی آید. آه! در این ولایت فلک زده تا دل تان بخواهد، مسوول بیکاره و بی بصیرت داریم. پشت سرمان نماز می خوانند؛ ولی دشمن حتا اگر پولِ ناقابلِ مهمانسرای شان را بپردازد،۲ آماده اند سیر تا پیاز رمز و رازهای بِیت مان را کف دست شان بگذارند. آن ها که سرمایه ی بانک ها را یکجا می چاپند و می برند، بجای خود که برخی های شان حتا یک ریال هم خمس و زکات نپرداخته، فلنگ را بستند و دررفتند. خدا انشاء الله۳ همه شان را به آتش جهنم بسپارد.

ب. الف. بزرگمهر    چهارم تیر ماه ۱۴۰۰

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از «با همین ꞌبیوبوتꞌ ها ꞌنشانه های خداꞌ را نیز باردار خواهند نمود!»

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/12/blog-post_5179.html

۲ ـ دست رو کردنِ «بز عزازیل نظام» که تنها نشانه ای از گند و گه کاری های سربسته ی دیگر است:
«ظاهرا او فراموش کرده است که به مدت دو هفته، به اتفاق خانواده اش، میهمان یک شرکت اسراییلی در هند بوده است و قرار می شود در سفر بعدی از طریق ترکیه به تل آویو برود.»

برگرفته از «انصاف»  ۳۰ خرداد ماه ۱۴۰۰

۳ ـ بعله! چی خیال کردید؟ آن بالا که مانند این پایین خر تو خر و پرهرج و مرج نیست. خودِ آ خدا هم بخواهد دست بکاری بزند، باید بگوید انشاء الله! (از زبان «کیر خر نظامِ خرموش پرور»:  ب. الف. بزرگمهر)  


۱۴۰۰ تیر ۳, پنجشنبه

... چون در چین و شکنش دارد دل من کاشانه

ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام»): چون در چین و شکنش دارد دل من کاشانه (نامگذاری از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر)



از كونی چنان فراخ در كوزه ای چنین تنگ ریدن! ـ بازپخشش

پیشکش به آن رهبر موش مرده به مناسبت دواندن شتابزده ی الاغ چموش سخن سرایی به میدان درباره ی برگماری دژخیمی گستاخ تر از همپالکی هایش در گزینشی از پیش برنامه ریزی شده که توده های مردم آن را پوج کردند.*

شخصی از فُقاعی، فُقاع** طلبید. او فُقاعی ترش و گندیده بدو داد. مرد بخورد و ده دینار در عوضِ فُقاع داد.

فُقاعی گفت:
این بیش از بهای فُقاع من است.

گفت:
من بهای فُقاع نمی دهم؛ مزد استادی تو می دهم كه از كونی چنان فراخ در كوزه ای چنین تنگ ریده ای.

جاودانه عُبید زاکانی

ب. الف. بزرگمهر  سوم تیر ماه ۱۴۰۰

* «ملت بزرگ و سربلند ایران! حضور حماسی و شورانگیز در انتخابات ۲۸ خرداد، صفحه‌ی درخشان دیگری بر افتخارات شما افزود. در میانه‌ی عواملی که هریک بگونه‌یی می توانست مشارکت در انتخابات را کمرنگ کند، مناظر چشم‌نوازِ اجتماعات شما در مراکز رأی‌گیری در سراسر کشور، نشانه‌ی آشکاری از عزم راسخ و دلِ امیدوار و دیده‌ی بیدار بود. پیروز بزرگ انتخابات دیروز، ملت ایران است که یک‌بار دیگر در برابر تبلیغات رسانه‌های مزدور دشمن و وسوسه‌ی خام‌اندیشان و بدخواهان، قد برافراشت و حضور خود در قلب میدان سیاسی کشور را نشان داد.» برگرفته از بیاناتِ الاغ منشانه ی کیر خر نظام خرموش پرور  ۲۹ خرداد ماه ۱۴۰۰

** فُقاع، شرابی است که از جو و مویز و جز آن گیرند؛ از مشروب های گازدار بوده و در کوزه ی سنگین نگهداری می شده است. روی در کوزه را با پوستی می پوشانده و محکم می کرده اند و برای خنک ماندن در قلیهِ یخ می خوابانده اند و هنگام خوردن پوست در کوزه را با میخی سوراخ می کرده و فُقاع را با گاز آن از سوراخ پوست درمی کشیده اند. درمذاهب اهل سنت، این مشروب حرام نبوده و حتی در سال هایی که ماه رمضان به تابستان می افتاد، روزه را با آن می گشودند. فُقاع همچنین به آرشِ «سخت پلید» نیز هست.

فُقاعی نیز به آرشِ آبِ مویز فروش، آبجوفروش و برف و دوشاب فروش است. (واژه نامه دهخدا)

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/04/blog-post_36.html

نه جانم! پیروز بزرگ "انتخابات" رای های پوچِ ملت ایران است

ب. الف. بزرگمهر   سوم تیر ماه ۱۴۰۰



نمونه ای کوچک از همبستگی کارگری و تراز بالا و فرازنده ای از یگانگی طبقه کارگر ایران

ویدئوی کوتاه پیوست را ببینید. نمونه ی کوچک، ولی بس ارزشمندی از همبستگی کارگران میهن مان و تراز بالا و فرازنده ای از یگانگی طبقه کارگر ایران را به نمایش می نهد که شایان سازماندهی سزاوار و آماجمند برای پیروزی در برابر کلان سرمایه داری امپریالیستی جهان و مزدوران کوتوله ی ایرانی تبارشان در کالبد لایه ی بسیار نازکی از کلان سوداگران و بازرگانانِ با هزاران بندِ وابسته به خودشان (سرمایه داری کمپردور) است که در سنجش با همگنان خود در دوره ی شاه گوربگور شده، نقش شان به دستگاه سرکوب و گُرزبدستِ خداوندان خود کاهش یافته است.  

همینجا به این بهانه، نکته ای را نیز برای بویژه آن گروه از خوانندگانی که در این یا آن باره از رویدادهای برجسته، چشم براه برآوردی از اینجانب بوده یا هستند، روشن کنم. اگر گاه گداری نتوانسته ام درباره ی جستاری کلیدی چیزی بنویسم، نه به شَوَندِ برجسته نبودن آن که به شَوَندِ ناتوانی ام از نوشتن بوده که شوربختانه در دوره ی کنونی، بیش از گذشته گریبانگرم بوده و هست؛ از آن میان، بویژه آنچه درباره ی برجستگی و نشانه گذار بودن جنبش کارگری در هفت تپه و آموزش های آن در سر داشته که بنویسم، ننوشته ام. خوشبختانه بر و بچه های سندیکالیست آنجا به چنین کاری دست یازیده و یادداشت هایی نوشته اند که هنوز آن ها را نخوانده ام.

زنده و پوینده باد جنبش کارگری ایران!

مرگ بر امپریالیست ها و نوکران و مزدوران شان در همه جای جهان!

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر   سوم تیر ماه ۱۴۰۰



می پندارید ما را هم می توانید دست بیندازید و بازی بدهید؟

ما یک چشم مان به خداوند بزرگ مان است که چه بر زبان می آورد و چشم دیگرمان به شما مارمولک های دروغگو که پول برای تان علف خرس است و آنچه تا خِرخِره بگردن گرفته اید را زیر پا می نهید و هر بار بامبول تازه ای سرِ هم می کنید تا ما را گول بزنید. می پندارید ما را هم می توانید مانند مردم کشور خودتان دست بیندازید و بازی بدهید؟ گرچه، می دانیم که آن ها نیز دست شما را خوانده اند و در همین گزینش فرمایشی ریاست جمهوری تان، هر ترفندی که بکار برده بودید را پوچ کردند. با این همه به پشتوانه ی خداوندان مان به شما هشدار می دهیم که دست از بازی های موش و گربه با ما بردارید. کار شوخی بردار نیست و ما هیچ خط و دایره ی قرمز و نارنجی و اینا سرمان نمی شود، بگاه بایسته، چنانچه چیزی ناشایست زیر دامن بلند رهبرتان هم پنهان کرده باشید، آن را می یابیم و پایین بالای شما فرومایگان را یکی می کنیم.   

از زبان این هواسنجِ «ششلول بندهای جامعه جهانی»:  ب. الف. بزرگمهر   سوم تیر ماه ۱۴۰۰

۱۴۰۰ تیر ۲, چهارشنبه

راستی، چرا هیشکی «یا علی، سیّدعلی» نمی گه؟! ـ بازپخشش

تو خبرها اومده بود که رهبر مُعَزِّز و مُعَظَّم جمهوری اسلامی وقتی می خواستن پا به دنیا بذارن، یعنی  هنوز پای مبارک قدوسی خودشونو از شکم مادر بیرون نگذاشته و فقط سر مبارکشونو بیرون آورده بودن، فرموده بودن: «یا علی!» و قابله هم که آثار و مناقب رهبری نورسیده در آینده رو رو پیشونیش خونده بود به بچه های فضول پشت در اتاق که یهو با فریاد «علی نگهدارت باشه» ریخته بودن تو، گفته بود: «این آقا ... گفت یاعلی»!

من هرچه به مغزم فشار آوردم که چطور نوزادی هنوز پاشو از رحم مادر بیرون نذاشته، می تونه یا علی بگه و اصلا چرا یا حسین یا یا مهدی نگفته عقلم به جایی قد نداد. آخه این دو، هرکدومشون به شکلی نافشون بیشتر با ناف ما ایرونی ها بسته شده ... یکی شون گویا شازده خانم ایرونی را به عقد یا صیغه ی خودش در آورده و زین العابدین بیمار رو که شاید موقع جنگ چون تو رختخواب بوده و همه ی تیرها از بالای سرش رد شدن و بعد سربازهای شمر ذوالجوشن با خودشون گفتن این که مردنیه ولش کنیم به حال خودش، از ماجرای کربلا، جان به در برده و قربونش برم اینهمه بچه و نوه و نتیجه و نبیره برای همه ی ما یادگاری گذاشته تا مواظب بیضه ی اسلام باشن یا اون یکی که براش چاه کندن و هزار سال و اندیه که رفته اون تو و خودشو به کسی نشون نمی ده و قراره کمی مونده به روز قیامت، ظهور کنه و عدل و دادشو تو دنیا پراکنده کنه که همه ی مردم دنیا حتا اون جرج بوش خنگ بی پدرمادر هم از خیر و برکتش مستفیض بشن ... خدا لعنت کنه اون روزبه پارسی رو که چاه کندن و کانال زدن و ازینجور کارا یاد صحابه پیغمبر اسلام داد و یکی از همون ولدزناهای همونا برای این طفل معصوم چاه کند و کسی چه می دونه شاید خودش هم حضرت رو هل داد اون تو ... واسه ی همین ما ایرانی ها خودمونو مغبون و بقول اصفهونی ها مشغول ذمه ی اون حضرت می دونیم و هی روزشماری می کنیم هرچه زودتر از توی چاه بیرون بیاد ...

کمی بیش تر که به مغزم فشار آوردم و از شما چه پنهون کمی هم «کشف و شهود» تو کار بود ملتفت شدم یه رابطه ای بین جریانات فتنه ی دوسال گذشته که هنوز هم نخوابیده با «یا علی» گفتن رهبر مُعَزِّز و مُعَظَّم هستش. آخه یه عده ازین فتنه گرا شعار می دادن: «یا حسین، میرحسین» و یه عده ی دیگه شون دم می گرفتن «یا مهدی، شیخ مهدی» و شاید اینجوری سر آقا قربونش برم بی کلاه می موند یا اگه مثلا همون موقع که تازه سر مبارکشون رو از اون تو در آروده بودن بیرون «یا حسین» یا «یا مهدی» فرموده بودن و آسید جواد نام مبارکشون رو حسین یا مهدی می ذاش الان ناچار می شد کُلاشو با یکی از اون دو تا رهبر فتنه تقسیم کنه و اینجوری کُلاشون بیشتر تو هم می رفت و خلاصه صف خودی و ناخودی قاطی می شد. مقلدین اسلام هم گیج می شدن که منظور کدوم مهدی یا کدوم حسینه ... نه واسه ی آینده ی انقلاب خوب بود نه واسه ی بیضه ی اسلام که زبونم لال بنظرم مدتی یه که به مرض فتق دچار شده ...

راستی، چرا هیشکی «یا علی، سیّدعلی» نمی گه که دلِ آقا یه خورده خُنک بشه؟!

نخود آش

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/04/blog-post_250.html

سینه چاکان هوده ی آدمی، چرا این همه کلان دزد را در دل خود جای داده اند؟

من نمی دانم کاسه بشقاب فروش های چینی تا چه اندازه با مسلمانان ایغور بدرفتاری کرده اند و آیا چنین داده ای* که روز بروز بیش تر از رسانه های امپریالیستی ـ سیهونیستی در جهان پراکنده می شود از پایه و بنیاد درستی برخوردار است یا نه و تا آنجا که تک و توک به بازدید این یا آن نماینده ی سیاسی ـ از آن میان نمایندگان سیاسی باخترزمین! ـ از استان «سین کیانگ» در آن کشور برخورد کرده و خوانده ام، هیچکدام چنین شِکَر گنده ای نخورده اند. بگونه ای پندارآمیز با خود می اندیشم:
کاش فن آوری ها آنچنان پیشرفت کند که هر آدمی در جهان، هر آن که خواست، بتواند به این یا آن گوشه ی جهان رهسپار شود و با دیدگان خود از نزدیک به راستینگی (واقعیت) دست یابد ...

... گرچه، پیشاپیش برایم روشن است که چنین خواستی تا هنگامی که جهان سرمایه امپریالیستی پابرجاست و رسانه های پلید و تبهکار آن در هر سویی جولان می دهند و هرچه دل تنگ شان می خواهد، می نویسند، شدنی نیست. به همین شَوَند، نوشتم: بگونه ای پندارآمیز.

با این همه، این سینه چاکان هوده ی آدمی و حتا خرس های کون تنبل چینی که از دیر شدن بستنی ویژه ی یک پاندا در یکی از باغ های جانوران چین نگران شده بودند و برای هوده ی یک کلاهبردار مالی پییشینه دار چون «الکسی ناوالنی» روسی، آنچنان سینه چاک می کنند که آماده اند یکی از بزرگ ترین قراردادهای نان و آبدارشان با رژیم مافیایی روسیه را زیر پا نهند، چرا این همه کلان دزدِ بی همه چیز از هر گوشه ای از جهان را در دل خود جای داده و سرزمین های خود را به بهشت دزدان دگردیسیده اند؟

مگر چنین کلان دزدانی که در کردار، شمار بسیاری از مردم در هر گوشه ای از جهان را به خاک سیاه نشانده اند، بهترین نمونه های تبهکاری و پایمال نمودن «هوده ی آدمی» نیستند؟ و مگر چون مُشتی نمونه ی خروار، شیوه ی برخورد کانادا با کلان دزدان فراری به آن کشور و از آن میان، کلان دزدانِ وابسته به رژیم پوشالیِ دزدسالارِ فرمانروا برا ایران، نمونه ای روشن از تبهکاری در هوده ی آدمی نیست؟

ب. الف. بزرگمهر   دوم تیر ماه ۱۴۰۰

* «پارلمان کانادا نحوه برخورد دولت چین با مسلمانان ایغور در این کشور را ꞌنسل کشیꞌ خواند و به اتفاق آرا آن را محکوم کرد. به گزارش روزنامه گاردین، این قطعنامه بدون هیچ رای مخالفی با ۲۶۶ رای موافق به تصویب مجلس عوام کانادا رسید ... پیش‌تر دولت ایالات متحده نیز بطور رسمی، رفتار حکومت چین با مسلمانان اویغور را مصداق ꞌنسل کشیꞌ اعلام کرده بود.» برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»   پنجم اسپند ماه ۱۳۹۹ (بختی برای ویرایش این گزیده گزارش نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر)

* «کانادا و ۴۰ کشور دیگر، روز سه شنبه یکم تیر ماه ۱۴۰۰ در نشست ꞌشورای هوده ی آدمی سازمان [نامور به] ملت های یگانهꞌ از پکن خواستند، بگذارد بازرسانِ (ناظران) ناوابسته ی (مستقل) جهانی هر چه زودتر (سریع تر) و ꞌبدون هیچ راهبستی (محدودیتی)ꞌ از استان (ایالت) ꞌسین کیانگꞌ بازرسی کنند ...» برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»   دوم تیر ماه ۱۴۰۰ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

اگر کون مان دیگر چون گذشته پاک نیست ... ـ بازپخشش

اگر کون مان دیگر چون گذشته پاک نیست، برخی پرداخت های مان بحمدلله به این پاکی است که می بینید. اَجرِ اُخروی برادران و خواهران مان در حوزه های علمیه و تبلیغات اسلامی با خداست؛ اَجر دنیوی شان بر دوش ماست.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ خرداد ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/06/blog-post_96.html



۱۴۰۰ تیر ۱, سه‌شنبه

دلواپس نظام هستم که پوچ از آب درآمد ...

خدای را سپاس که من آرای پوچ را شکست دادم. من و نرجس و چند تای دیگر تنها کسانی در شورای شهر هستیم که از این چشم و همچشمیِ تنگاتنگ، سربلند بیرون آمدیم. درباره ی خودم، پنداری کمی هم ریش و پشم مان کمک کرد؛ وگرنه، شاید من هم شکست می خوردم. دلم برای برخی از هموندانم در این شورا می سوزد؛ ولی از آن بیش تر، دلواپس نظام هستم که پوچ از آب درآمد. تازه ما در این شورا باید کلاه مان را به هوا بیندازیم که دستکم تنی چند توانستند رای بالاتر از پوچ بدست بیاورند. در بسیاری از شهرها آرای پوچ نه تنها جایگاه نخست را بدست آورده اند که رای شان از شمارگان همه ی رای های هموندان نیز بالاتر زده است؛ این دیگر آبروریزی است.* با این همه، روی خوب ماجرا با همه ی غم انگیز بودن آن، این است که بر بنیاد قانون های نظام مقدس اسلامی، آرای پوچ از هیچ جایگاه حقوقی و قضایی برخوردار نیستند؛ وگرنه، چه بسا چون شورای محترم نگهبان قانون اساسی (همانا «شورای شبکورهای نگهبان تاریکی»!) همه مان را از دَم تیغ می گذراندند.

از زبان این نانخور رژیم پوشالی خرموش پرور:  ب. الف. بزرگمهر   یکم تیر ماه ۱۴۰۰

* آبروریزی به اندازه ای بالا گرفت که شمارگان آرای پوچ (بزبان کژدم گزیده شان: باطله!) را از همه ی رسانه های درون ایران برداشته اند. دُم دراز رهبر عظیم الشان را می بینید؟ هیس! گندش را بیش تر در نیاورید. همین دیروز پریروز بود که فرمودیم: «پیروز بزرگ انتخابات دیروز، ملت ایران است ...»تارنگاشت کیر خر نظام خرموش پرور» ۲۹ خرداد ماه ۱۴۰۰) نمی دانستیم اینچنین خاک بر سرمان می ریزند و آبروی مان را نزد «جامعه جهانی» می برند. اینک چگونه سرمان را بالا بگیریم؟  

 

***

 

فرمانداری تهران به آگاهی رساند که در گزینش «شورای شهر تهران» از یک میلیون و ۵۶۵ هزار و ۳۷۰ رای گرفته شده، در فرجام کار یک میلیون و ۱۵۱ هزار و ۴۵۰ رای درست بوده است. بر بنیاد برآیندهای آیین مندِ (نتایج رسمی) گزینش شورای شهر تهران، ۴۱۳ هزار و ۹۲۰ رای نیز پوچ (باطله) بوده است. در این گزینش، بر همان بنیاد به آگاهی رسانده شده، مهدی چمران، هموندِ سیاهه ی (لیست) «اصولگرایان» که سَرِ (نفر) نخست گزینش شده، ۴۸۶ هزار و ۲۸۲ رای بدست آورده که اندکی بیش از آرای پوچ است ... جعفر بندی شریانی، سَرِ بیست و یکم این سیاهه، ۲۵۵ هزار و ۸۵۴ رای بدست آورده که بیش از ۱۵۰ هزار رای کمتر از آرای پوچ است.

 

ششمین گزینش «شوراهای شهر و روستا» روز ۲۸ خرداد ماه گذشته، همزمان با سیزدهمین گزینش ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ برگزار شد.

 

برگرفته از «خبرخوان» تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  ۳۱ خرداد ماه ۱۴۰۰ ماه  (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

تشنه ى زندگى

ويرانه اى ست اين سرا
سوخته
خشك
بى مرهم
اما
پخته ى رنج
تشنه ى زندگى
دوان سر در پى گريز
لبريز از اميد
بى ذره اى از توهم تدبير ...

شيرين احمدى

برگرفته از «تلگرام»   ۳۱ خرداد ماه ۱۴۰۰

برنام را از بوم برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر

زندگی هم اکنون، بیش از هر چیزی، خوراک نذری است! ـ بازپخشش

ب. الف. بزرگمهر    ۲۸ آبان ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/11/blog-post_85.html



اگر به جنگ ابزار ساز و برگ یافتند و رگ و ریشه تان را نابود کردند، چه؟ ـ بازپخشش

کیر خر بیشرف! نزدیک روز کارگر شد و دوباره ترس برت داشت؟ از چه می ترسی بدبخت؟ مگر امام راحل نگفته بود: خدا هم کارگر است؟ خوب! این ها هم کارگرند و می نشینند تا به دشواری های رستایی (صنفی) خود رسیدگی کنند و راه هایی برای بیشمار دشواری هایی که مسوولین یکی از دیگری پاکدست تر و کون پاک ترت در کشورمان فراهم آورده اند، بجویند. آیا کار بدی می کنند؟ آیا دور هم نشستن و گفتگو کردن، تنها سزاوارِ مشتی شکمباره ی بیکاره است که با شکم انباشته از «ماکولات و مشروبات» بزبان گوش آشنای خودتان (یا همانا خوردنی ها و آشامیدنی ها بزبان پارسی) دور هم بنشینند و گاه همراه با دود کردن تریاک، آسمان ریسمان برای هم ببافند؟! خوب! کیر خر! این را هم نمی توانی ببینی؟ اگر به جنگ ابزار ساز و برگ یافتند و رگ و ریشه تان را نابود کردند، چه؟ می ترسی؟ بله با چشم بسته هم می بینم چگونه تیک تیک می لرزی. آه! پناه بر خدا! می بینی کار را به کجا می کشانی؟! خوب! این هم یک یادآوری شاید سودمند برای تو! و کسی چه می داند، شاید از جهان بالا. به شمار آدم های روی زمین، ریسمان الهی هست و چه بسا بهتر از ریسمان نادان هایی چون تو.

ب. الف. بزرگمهر   ششم اُردی بهشت ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/04/blog-post_86.html

زیرنویس تصویر:

«طبق اطلاع، امروز موکلم: پروین محمدی و یازده فعال صنفی و کارگری دیگر در پارک جهان نما نزدیک کرج بازداشت شده اند .امیدوارم هرچه زودتر آزاد شوند.» محمدعلی جداری فروغی، وکیل پایه یک دادگستری، ساعت هشت و نیم ششم فروردین ماه ۱۳۹۸

لاله های سیاه و سپید! ـ بازپخشش

یادش زنده! آن ها را به شوخی «لاله های سیاه و سپید» می نامید. خود در جوانی به زور پدرش، «طلبه» شده و مدت کوتاهی آموزش دینی دیده بود؛ «طلبه» ای که پس از چندی دستارش را به تاق کوبیده و برای همیشه آن آموزش های خشک مغزانه را کناری نهاده و سپس راهی دیگر برگزیده بود.

یادش زنده که چون بلور، بی غل و غش بود؛ بی آلایش، ساده و دوستدار مردم زحمتکش با صدایی بس گیرا و دلنشین. با آنکه بیش از شش سال آموزش ندیده بود از دانش و بینشی رویهمرفته فراگیر برخوردار بود؛ دانش و بینشی فرآورده ی دوران پیشرفت های جهشی سوسیالیسم و اندیشه های پیشرو در کم و بیش همه ی کشورهای جهان که از آغاز بنیانگزاری نخستین کشور زحمتکشان جهان تا پس از پیروزی بر اهریمن فاشیسم و نازیسم در «جنگ جهانی دوم» را دربرگرفت و او تنها یکی از فرآورده های آن دوران بود. فرآورده ای پربار که کمابیش هر آدمی با هر باور و هر ترازی از دانش و بینش از همنشینی با وی سرشار می شد و می آموخت؛ کسی که در همان نخستین آشنایی، ارژ قلبی دیگران را بدست می آورد. گاهی با خود می اندیشم که شاید صدای گیرای وی، چنان تاثیری در دیگران برمی انگیخت. بیگمان، نمی توانست بی تاثیر بوده باشد؛ ولی این تنها زمینه ای بود و بس؛ بخش سترگی از آن به کردار اجتماعی، راستگویی، برخورد درست با توده های مردم و بگونه ای دربرگیرنده، منش وی بازمی گشت و همه ی این ها با نیروی شگرف سخنوری که مایه ای پربار و خوب جاافتاده چون شرابی کهنه از دانش داشت، درمی آمیخت و جادو می کرد. کمبودش را پس از گذشت سال ها هنوز که هنوز است احساس می کنم؛ گرچه، گاهی نیز گویی در کنارم یا روبرویم نشسته و برایم از آزمون های پربار زندگی اش در میان توده های مردم زحمتکش می گوید ...

چگونه شد که به یاد «لاله های سیاه و سپید» افتادم را نمی دانم؛ شاید هم بی هیچ پیش زمینه ای. آنگاه که تلویزیون از نمای بالا، مجلس اسلامی خوانده شان را نشان می داد که گوش تا گوش، کنار هم به کارهای گوناگونی از پرچانگی با یکدیگر گرفته تا شانه زدن ریش سرگرم بودند و هیچکدام گوش شان به سخنان سخنران بدهکار نبود، آن عبارت را با ریشخندی ژرف که از تُن صدا و شیوه ی گفتارش به جانت می نشست، بکار برده و همگی خندیده بودیم؛ خنده ای نه آنچنان تلخ و ناگوار چون امروز؛ آنگاه که در ذهنت می پیچد و روانت را به دو بخش ناهمتا با یکدیگر جدا می کند. گونه ای دوگانگی آنی:
از یکسو، زنده شدن خاطره ی خوش وی و از سوی دیگر لاله های ناخوشایند سیاه و سپیدی که کنار یکدیگر می جنبند؛ بوی کپک و نا بینی ات را پر می کند و گویی چیزی گلویت را می فشرد ...

ب. الف. بزرگمهر     پنجم تیر ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/06/blog-post_62.html

۱۴۰۰ خرداد ۳۱, دوشنبه

سرافکندگی ملی ـ بازپخشش

به بهانه ی بازپخشش زودهنگام این یادداشت

شادباش شماری از رهبران کشورها به دژخیم برگزیده ی خیمه و خرگاه ولایت خرموش پرور که از دید من از چارچوب هماوندی های سیاست ورزانه (دیپلماتیک) فراتر می رود، نمودی دیگر از سرافکندگی ملی ما ایرانیان است؛ دژخیمی که بجای نشستن در جایگاه بزه ور در دادگاهی شایسته به جایگاه هرچند نمادینِ «ریاست جمهوری» در سرزمینی با پیشینه ی تاریخی پربار دست یافته است. این ننگی بزرگ برای همه ی ایرانیانی است که میهن، تاریخ و فرهنگ پربار خود را دوست می دارند.

ب. الف. بزرگمهر   ۳۱ خرداد ماه ۱۴۰۰ 

***

سرافکندگی ملی

با نزدیک شدن دوباره ی «گزینش سگ زرد یا شغال» که در هر دوره در سنجش با دوره ی پیش از آن، فرمایشی تر و ریشخندآمیزتر می شود، هیاهو و جار و جنجال گروهی نه چندان بزرگ از خرموش های درون و پیرامون نظام سگ مذهب اسلام پیشگان که بیش ترین شان را نیز موش های بلغورکش پایین تنه ی آن دربرمی گیرد، بالا می گیرد و جُستاری دندانگیر برای رسانه های وابسته و مزدور درون و بیرون ایران برای گمانه زنی ها و برآوردهای آبکی یا بهتر بگویم: آبدوغ خیاری فراهم می کند تا این یا آن خرموش نامزد شده برای کارپردازی «خیمه و خرگاه نظام» با نام پوششی «انتخابات ریاست جمهوری» را سازگار با دیدگاه طبقاتی کوته بینانه ی خویش، سبک سنگین نموده بر دامنه ی جار و جنجالِ بپا شده باز هم بیفزایند: گویی کاری بزرگ در دست انجام و چرخشی از آن بزرگ تر در پیش روست!

نیک که بنگری و دامنه ی بسته آن جار و جنجال خر رنگ کنی که از لایه های نازک شده ی میان به بالای هازمان (جامعه) چندان پایین تر نمی رود را نادیده بگیری، این سخن باریک و پاکیزه (نکته) که ستیزه و گاه درگیری، تنها در میان شماری تبهکار و دزد و زنهارخوار (خیانتکار) در رژیمی دزدسالار و از درون پوسیده، درگرفته و یکی از شناخته شده ترین تبهکاران نیز نامزد بنیادینِ برگزیده از پیشِ چنان گزینشی است، تنها و تنها نشان از سرافکندگی ملُی* دارد.

ب. الف. بزرگمهر   ششم خرداد ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/05/blog-post_628.html

* بگمانم باید روشن باشد که کاربرد واژه ی «ملّی» در اینجا بر بنیاد آنچه بالاتر یادآور شده ام به آرش دربرگیرنده ی آن نیست و تنها توده های میلیونی مردم و دست بالا برخی لایه های خرده بورژوایِ کم و بیش دور از خرموش های ریز و درشت اسلام پیشه را دربرمی گیرد.

یک ناهمتایی بی همتا! ـ بازپخشش

ب. الف. بزرگمهر   پنجم اردی بهشت ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/04/blog-post_933.html



اگر تندبادی بوزد و اندک زمانی پایدار بماند، چه؟

به کارتنک های ریزی می مانند که روی تاری گسترده بر درخت تناوری خزان زده، پیرامون کارتنک بزرگی در کانون آن پراکنده اند. باید چشم های تیزی داشته باشی که بتوانی آن ها را ببینی. هر بار که باد می وزد بویژه اگر کمی تند نیز باشد، جنب و جوش شان را بهتر می بینی که می کوشند خود را هر چه بیش تر به گرانیگاهِ تار نزدیک کنند؛ کُنشی سرشتی برای پناه جستن از گزند باد یا پناه بردن به «کارتنک بزرگ» لمیده در آنجا برای چاره جویی؟ یا شاید هم آمیخته ای از هر دو؟!

اگر تندبادی بوزد و اندک زمانی پایدار بماند، چه؟ آیا خواهند توانست همچنان خود را روی آن تار لرزان که اینجا و آنجای آن نیز پاره شده، نگه دارند؟ بگمانم نه! آنگاه از دست کارتنک جا خوش کرده در بالای ابرها نیز کاری ساخته نیست و در چشم بهم زدنی، همه ی آن تار تنیده بر آن درخت تناور را باد خواهد برد و نشانی از کارتنک های روی آن برجای نخواهد ماند؛ تازه آن هنگام، درخت جانی تازه خواهد گرفت ...

ب. الف. بزرگمهر   ۳۱ خرداد ماه ۱۴۰۰

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!