«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۲ فروردین ۸, سه‌شنبه

روز و روزگار سخت ناگوار زنان افغانستان؛ زنانی که فریادرسی هم ندارند

نابود باد امپریالیسم و همه ی نوکران و مزدوران شان که بویژه در کالبد اسلامی پوشالی، خونخوارتر از دیگر گروه های شناخته شده و ناشناخته ی این سامانه ی زمینگیر شده و بی سر و سامان در همه جای جهان اند!

مرگ بر «داعش»، «طالبان» و همچشمان همپشم شان در گرامی میهن مان!

 ب. الف. بزرگمهر   هشتم فروردین ماه ۱۴۰۲

وبدئوی پیوست: روز و روزگار سخت ناگوار زنان افغانستان؛ زنانی که فریادرسی هم ندارند (برگرفته از «تلگرام»   هشتم فروردین ماه ۱۴۰۲)



برو روزی ات را نزد آن ناپاکان بجوی!

ما که هندو نیستیم به تو چیزی بدهیم بخوری؛ برو روزی ات را نزد آن ناپاکان بجوی!

ب. الف. بزرگمهر   هشتم فروردین ماه ۱۴۰۲ 

زیرنویس پرتور:
روزه گشودن (افطار) در ماه مبارک و میمون رمضان ـ «دهلی نو، هندوستان»



... آن ها چشم دیدن یک تار موی ما را هم ندارند ـ بازپخشش

از زبان یک حوری زمینی به روح آن ماهتافته:
آقا جان! الهی که قربان آن روح ملکوتی ات شوم که الان در بهشت آسوده نشسته ای و دیگر غم ما را نمی خوری. وضع ما را می بینی یا نمی بینی؟! هنوز هم گودنشین هستیم و در چادر و کپر و آلونک و کارتُن زندگی می کنیم. اگر آن موقع دست مان تا اندازه ای به دهان مان می رسید، حالا دیگر نمی رسد و زبانم لال، گاهی ناچار می شویم تن مان را برای لقمه ای نان بفروشیم. می دانم که نباید این ها را برای شما بگویم و روح ملکوتی تان را بیازارم؛ چشمت، روز سیاه نبیند!

به نقش و نگار روی دستم و چهره ی پودر و سرخاب مالیده ام، نگاه نکنی و لعنتی از آنجا برایم نفرستی که خدا را خوش نمی آید. هرچه باشد، من یک زنم و باید این کار را بکنم؛ وگرنه از غصه دق می کنم! خودت که آنجا حوریان بهشتی را می بینی؛ بی روسری و توسری و چادر و چاقچور! شاید هم هوای آنجا آن اندازه خوب باشد که زبانم لال، کون برهنه جلوی شما و دیگر پرهیزکاران خوشبخت بهشتی، رژه می روند و دل می برند! نمی دانم؛ اینجور می گویند ...

می بینید؟ جامه ام را هم که یک دست بیش تر نیست، شسته و به سقف آلونکم آویزان کرده ام تا خشک شود و بپوشم و بیرون بزنم؛ رستم است و یک دست اسلحه! یادتان هست که فرموده بودید:
«انقلاب اسلام، این انقلاب مهم اسلامى، رهین کوشش هاى این طبقه است؛ طبقه محروم، طبقه گودنشین، طبقه‏ اى که این نهضت را به ثمر رساند و توقعى هم نداشت. من شما طبقه گودنشینان را از آن کاخ‏ نشینان بالاتر مى‏ دانم ... یک موى شما بر همه آن کاخ‏ نشین ها و آن هایى که در این انقلاب هیچ فعالیتى نداشتند، بلکه کارشکنى هم تا آن اندازه که مى‏ توانستند، مى‏ کردند و الان هم هر مقدار که بتوانند، مى‏ کنند ... یک موى شما بر همه ی آنها ترجیح دارد ...»*

شما درست می گفتید که ما بی توقع هستیم؛ برادرکم این را در جبهه ی جنگ نشان داد؛ بی هیچ توقعی، میدان مین را گشود و پرکشید ... کم ترین خواست مان، یک زندگی آبرومندانه بود؛ یک زندگی آبرومندانه برای کسانی که شما موی آن ها را بر کاخ نشین ها ترجیح دادید ... حالا نمی دانم از آنجا می توانید اینجا را ببینید یا نه؟ ولی همان ها که روی دوش ما به جاه و مقام رسیدند، جیب های خود را انباشتند و جای کاخ نشین های پیشین را گرفتند. شما موی ما را بر همه ی آن ها ترجیح دادید؛ آن ها چشم دیدن یک تار موی ما را هم ندارند؛ موی دماغ شان هستیم ... فکر می کنند، اگر ما نباشیم بهتر با «شیطان بزرگ» که خود را به کالبد زنی به نام «سوسن خانم» درآورده و بهتر از من، خود را بزک می کند، می توانند کنار بیایند و حتا برخی شان خواب «ماه عسل» با او می بینند ... شما راست می گفتید:
«الان هم هر مقدار که بتوانند، مى‏ کنند ...» هنوز هم همین جور است؛ به کشورهای دیگر هم می فرستند تا آن ها هم بکنند؛ و البته همه ی این ها را به ناچار زیر چادر «شرع انور اسلام»، صیغه و مُتعه انجام می دهیم. می گویند، اینگونه آبرومندانه تر است، زیر چادر کسی نمی تواند ببیند؛ شرعی هم هست ... پول های خوبی هم از این راه و راه های دیگر درمی آورند ... با «شیطان بزرگ»، با همدستانش و هر کس که آماده ی داد و ستد با آن ها باشد!

آقا جان! شما بهتر از ما گودنشین ها آن ها را می شناختید ... می دانید که بازرگان و سوداگر و دلال اند؛ از این دست می خرند؛ به آن دست می فروشند. پیش ترها خمس و زکات درآمدشان را به دامن شما می ریختند ... ولی آقا جان! نمی دانید و چشم تان روز بد نبیند! اگر در گذشته، روغن و پنیر و گوشت و اینگونه چیزها خرید و فروش می کردند، اکنون به جز نفت، همه ی هست و نیست مردم و حتا ناموس دخترکان و زنان ایرانی و از همه بیش تر ما گودنشین ها را به داد و ستد با دیگران گذاشته اند؛ به آن هم می گویند: «بازی برد ـ برد»! شاید راست می گویند و چیزی کمِ کم، دست آن ها را می گیرد که در کاخ های شان «استخر مُعلق» که نمی دانم چیست، کار بگذارند و توی آن کله معلق و پشتک وارو بزنند؛ ولی ما هرچه تاکنون دیده ایم، خورد و برد بوده است، آقا جان!

آقا جان! پدر خدا بیامرزم که در تنگدستی مرد، همیشه می گفت:
«کله پز که از جا برخاست، سگ بر جایش می نشیند.» درست نمی دانم کدام کله پز را می گفت؛ ولی هر بار که به یادش می افتم، می بینم که حق با او بود. چشمت روز سیاه نبیند، آقا جان!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۰ امرداد ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/08/blog-post_98.html

* از سخنرانی روح الله خمینی در دیدار با گودنشینان و مردم جنوب تهران، ۱۶ فروردین ماه ۱۳۶۰

۱۴۰۲ فروردین ۷, دوشنبه

تنها آرنگِ درست، همچنان همان است که نزدیک به دو سده پیش سر داده شد و جهان را درنوردید

سامانه ی بی سر و سامان سرمایه داری امپریالیستی، زمینگیرتر می شود؛* روندی که بی هیچ گمان و گفتگو شیبی تندتر و شتابی فزاینده تر در آینده یافته و در فرجام کار به کله پا شدن این سامانه ی انگل سرشتِ تبهکار که در پی نابودی مردم جهان است، می انجامد؛ بگمانم بخودی خود روشن باشد که جایگزین آن، همجوش یا همجوش هایی سر هم بندی شده از باهماد (اتحادیه) های کاسه بشقاب فروشان جهان که دادگری هازمانی («عدالت اجتماعی») را تنها در چارچوب بده بستان و خرید و فروش کالاها که تنها بخشی از دورپیمایی سرمایه بسود سوداگران و بازرگانان ریز و درشت را دربرمی گیرد، نبوده و نخواهد بود؛ همبودهایی که نه تنها از توانِ به انجام رساندنِ دادگری هازمانی بسود میلیاردها توده ی کار و رنج برخوردار نیستند که گسترش شان به افزایش تنش درون سامانه ای و همچشمی های اختسادی فزاینده و جنگ هایی هر بار کشتارگرانه تر از پیش می انجامد؛ بدین سان، آرنگِ (شعار) «سوداگران خرده فروشِ جهان با یکدیگر همدست و همپا شوید!» در سنجش با آرنگِ آنچه دانشمند بی همتای انقلابی: «کارل مارکس» و دوست و هم اندیشی گرانمایه اش: «فریدریک انگلس» در میان نهادند، بیش از آن کوته بینانه و ریشخندآمیز است که در همچشمی با کلان سرمایه داری امپریالیستی با همه ی زمینگیر شدنش به پیروزی دست یابد. تنها آرنگِ درست، همچنان همان است که آن دو نزدیک به دو سده پیش، در «مانیفست حزب کمونیست» سر داده و به آگاهی کارگران و رنجبران جهان رساندند:
«کارگرانِ همه ی کشورها یگانه شوید!» 

ب. الف. بزرگمهر   هفتم فروردین ماه ۱۴۰۲

* مهتر «بانک فدرال رزرو مینیاپولیس» بر این باور است که دشواری ها در سامانه ی بانکی «ایالات متحد» می تواند تأثیر منفی بر بازار املاک و مستغلات و ساخت و ساز در این کشور داشته باشد و اختساد آن کشور را به رکود نزدیک کند.

«نیل کشکاری»، مهتر «بانک رزرو فدرال ایالات متحد» در گفتگویی رسانه ای در پاسخ به این پرسش که آیا دشواری های بانک های آمریکایی که بر بخش ساخت و ساز کشور تاثیر می گذارد، «ایالات متحد» را به رکود نزدیک می کند، گفت:
«هنوز روشن نیست که آیا دشواری های کنونی در بخش مالی به فروپاشی گسترده در وام‌دهی می انجامد و تا چه اندازه می‌تواند بر اختساد انگ و نشان خود را بگذارد.»

دشواری ها در بخش بانکی ایالات متحده در ۱۰ مارس گذشته پس از بسته شدن بانک «سیلیکون ولی»، یکی از بیست بانک بزرگ سوداگری «ایالات متحد» در «ایالت کالیفرنیا» آغازید. این بزرگترین ورشکستگی بانکی در «ایالات متحد» از زمان بحران مالی سال ۲۰۰۸ بود. همه ی سپرده های بیمه شده از این بانک به یک ساختار جداگانه" «بانک ملی بیمه سپرده سانتا کلارا» جابجا شد.

ناساز با گفته های بلندپایگان آمریکایی [بخوان: «یانکی»!] درباره ی در پناه ماندن سامانه ی بانکی این کشور، کارشناسان برآورد کردند که دولت آمریکا [بخوان: «یانکی»!] برای پایوری (تثبیت) آن به دستکم دو تریلیون دلار نیازمند است و پنجاه بانک دیگر شاید پیش از گره گشایی دشواری ساختاری از سوی بلندپایگان، ورشکست شوند.

گزیده ای برگرفته از گزارشی شلخته و نارسا در «چوب دو سر گُه» به تاریخ  هفتم فروردین ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

ما به چهره هایی چون تو سخت نیازمندیم

درمی یابی چه می گویم اولاغ؟* به اینجا فراخواندمت تا در جریان باشی و وختی برمی گردی، گند کار را درنیاوری و حتا از سخنان دوپهلو که روس ها بویی از ماجرا ببرند، خودداری کنی. می دانی که ما در دَم و دستگاه دیوانسالاری و سازمان خبرچینی تان، آدم های بسیاری داریم و آنجا برای مان کشوری چندان جدا از سرزمین خودمان نیست؛ نمی خواهم این سر درخشان با چهره ای الاغ وَش به سرنوشت «جان. اف. کندی» یا حتا «نیکسون» دچار شود. ما برای شکست دادن روس ها و چینی ها به چهره هایی چون تو سخت نیازمندیم.

از زبان «پرزیدنت بادبادی»:  ب. الف. بزرگمهر   هفتم فروردین ماه ۱۴۰۲

* «اولاف شولز، نخست وزیر آلمان، در جریان رهسپاری به «ایالات متحد» درباره ی کارشکنی (خرابکاری) در «نورد استریم» گفتگو و رایزنی کرده بود.» از گفته های «سیمور هرش»، روزنامه نگار آمریکایی، برگرفته از «چوب دو سر گُه» دوم فروردین ماه ۱۴۰۲

۱۴۰۲ فروردین ۶, یکشنبه

اگر گلی را دوست دارید ... ـ بازپخشش

می گوید:
«اگر به گلی عشق می ورزید، آن را نچینید؛ زیرا اگر آن را بچینید، می میرد و آنچه آن را دوست داشته اید، از میان می برد. بنابراین، اگر گلی را دوست دارید، بگذارید زنده بماند.» و سپس می افزاید:
«عشق، از آنِ خود نمودن نیست؛ عشق قدردانی است!» و من با خود می اندیشم:
... چه سخنان حکیمانه و پیامبرگونه ای! ما که از اینگونه حکیمان و اندرزگویان و کسانی که پا در کفش پیامبران یا در سوراخ امامان و ناامامان نموده و می نمایند، کم نداریم و از آن گذشته، مردم ایران، همواره راهی ویژه ی خود از آمیزش آن سپارش ها و اندرزها یافته و می یابند که بیگمان، هیچگاه همانندی صد در صدی با هیچ یک از آن اندرزها، نداشته، ندارد و در آینده نیز نخواهد داشت.

سپس یاد گفته ی «مُنتسکیو» می افتم که گفته بود:
«دیکتاتور کسی است که برای چیدن یک سیب، درخت را از ریشه در می آورد.» که با سرشت و خوی خودکامگی ما ایرانیان بیش تر جور در می آید. به این ترتیب، باید راه میانبری میان این که مُنتسکیو می گوید و آن سخنان پیامبرگونه جستجو نمود:
اگر گلی را دوست دارید، بوته اش را از ریشه درآورده، آن را در باغچه ی خود بکارید! ... و اگر آن گل را پیش تر در باغچه ی خانه کاشته و هنوز گوشه ی چشمی به آن دارید از باغچه به گلدانی در کنار پنجره یا سرسرای خانه جابجا کنید تا از گزند باد و باران در امان و به شما نزدیک تر باشد؛ اینجا کم کم با دیگر چیزهای درون خانه سازگار شده و همانجا آرام آرام پژمرده شده، خشک می شود. آنگاه، چنانچه هوای آن گل به سرتان زد، می توانید پارچه یا چیزی خاطره انگیز به شاخه های خشکیده ی آن آویزان نموده (همان دخیل بستن!) با اشک هایتان آبیاریش کنید. بیگمان دیگر سبز نخواهد شد!

ب. الف. بزرگمهر    هشتم خرداد ماه ۱۳۹۲



هُرهُری مذهب ها! ـ بازپخشش

همزمان با روزهای عزاداری امام حسین، تصویرش سیاهپوش می شود و من در پندار خود آن را سیاه چادری در کوه های زاگرس می انگارم که وی به زیر آن پناه برده و آن مهمان نوازان، چپ و راست از وی با شیر و ماست و خامه و هر آنچه در بساط دارند، پذیرایی می کنند. مهمان برای آن ها نه «حبیب خدا» که خودِ خداست. از پندار خود خنده ام می گیرد و یاد یکی از نخاله های همدوره ی دانشگاهی می افتم که بسان تازیان بیابانگرد همدوره ی آن پیامبر تازی، ده ماه در سال به هرکاری دست می یازید* و تنها در ماه های رمضان و مُحرّم هر سال، مسلمانی عابد می شد. همیشه، پیش از فرارسیدن این ماه ها نیز از دوستان نزدیک و دورش که من نیز به دلیل همبازی بودن در یک تیم، کم و بیش یکی از آنان بشمار می آمدم و راستش از ویژگی های وی که ویژگی کم و بیش همه ی مردم خوزستان است، خوشم می آمد، خواهش می کرد در این دو ماه از شوخی و سخنان دور از دین و مذهب و «اخلاق حسنه» و سربسر گذاشتنش دوری جوییم. نخست که وی را خوب نمی شناختم، می پنداشتم شوخی می کند و کارش گونه ای دورویی است؛ ولی دورویی در کار نبود و انگیزه ای نیز برای اینکه خود را گونه ای دیگر در میان دوستان نزدیک و حتا دور وانمود کند، نمی توانست در کار باشد؛ آدمی بود خوشرو، همواره خندان، سرزنده و ناگفته نماند: نخاله و قالتاق با برخی کارهای شرم آور و شاید ناجوانمردانه اش؛ تنها در همان ۱۰ ماه. به هر رو، برای من با تربیت و سرشتی دیگر، پدیده ای بود بی همتا! پدیده ای که بگمانم در این سی و اندی سال حاکمیت دزدان و شکمبارگان الله کرم، رویشی آنچنان چشمگیر یافته که دیگر سخن از بخش بندی سالیانه در کار نیست؛ جُستار و کرداری روزمره شده است.

 اکنون که تصویر پیوست شده را دیدم، با خود گفتم:
شاید با همین خانم در زیر آن سیاه چادر به عزاداری سرگرم بوده اند؟ نمونه ای از «اخلاق اسلامی» گسترش یافته از بالا تا پایین نظام از آن رهبر که گویا پنهانی، همراه آن مشاور وردستش تریاک می کشد تا دله دزدها و آفتابه دزدهای کوچک که نمونه های پرشمار آن را مردم بهتر می شناسند؛ اخلاقی که گام بگام به سوی گونه ای واگرایانه و کژدیسه شده از آن در عربستان سعودی گرایش یافته است؛ مسلمانانی که برون از خانه، کسی در اسلام پناهی شان کم ترین بدگمانی ندارد و نمی تواند داشته باشد؛ ولی درون کاخ های شان از آشامیدن شراب گرفته تا بسیاری کارهای غیرشرعی دیگر روبراه است؛ با این تفاوت بزرگ که اگر در آنجا، چنین اخلاقی، تنها لایه ی نازکی از توانگران خرپول خانواده ی سعود و پیرامون آن را دربرمی گیرد، در میهن مان گستره ای به درازا و پهنای ایران زمین یافته و تا ژرفای لایه های اجتماعی فرودست را نیز دربرمی گیرد. اینگونه است که هرگاه یاد گستاخی و دورویی بیش از اندازه ی آن رهبر تبهکار، نابخرد و ناپاسخگو درباره ی آنچه «نگرانی های فرهنگی» نامیده بود، می افتم، بیش تر برآشفته می شوم.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ آبان ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/11/blog-post_25.html 

* هرچند که دوره ی جنگ و ستیز و شبیخون و دزدی و هر نابکاری دیگر آن تازیان، هشت ماه در سال بود!

به همین سادگی افتخار تاریخی ساخت نخستین سرسره را از دست دادیم! ـ بازپخشش

یک یادآوری بایسته

آنچه در پایان این نوشتار درباره ی «حزب توده ایران» آمده، گروهبندی کنونی با همین نام را دربرنمی گیرد.

ب. الف. بزرگمهر   چهارم اسپند ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/02/blog-post_13.html 

***

به همین سادگی افتخار تاریخی ساخت نخستین سرسره را از دست دادیم!

در تارنگاشت «بی بی سی» چند تصویر همراه با توضیح زیر درج شده است:
«مورخان عکس هایی کشف کرده اند که به نظر می رسد اولین سرسره جهان باشد. این سرسره ٩٠ سال پیش از چوب ساخته شد و شهرت فراوانی هم به هم زد. در روزهای اول، دو سرسره مجزا در نظر گرفته شده یود؛ یکی برای دخترها و یکی برای پسرها. اما بعدا این تقسیم بندی از بین رفت و همه می توانستند از هر دو سرسره استفاده کنند.» این یکی از آن تصویرهاست:

یاد ناصرالدین شاه با سرسره ی پرآوازه اش می افتم که تنها دخترها یعنی همان خانم های حرمسرا از آن استفاده می کردند. گرچه «شاهنشاه ممالک محروسه» نیز بگونه ای دیگر از این سرسره سود برده، اوقات آسایش خود را پر می نمود. بی گفتگو، بسیاری از شما درباره ی آن شنیده اید. برای همین به شرح ریزه کاری های نه چندان خوشایند آن که فرهنگ شاهنشاهی کشورمان را به چالش می کشد، در می گذرم و از گفته ی همان «شاه شهید» سود می برم که در نشستی با بلندپایگان دربارش فرموده بود:
«آنها که می دانند برای آنها که نمی دانند تعریف کنند!» به این ترتیب، بار من هم سبک تر می شود.

سپس با خودم گفتم:
بخشکی شانس! این اروپایی ها از آن ایتالیایی های نیرنگباز و دزد گرفته که کم و بیش مانند خودمان هستند تا این انگلیسی های دروغگو و آبزیرکاه از گذشته تاکنون، همه ی اختراعات و اکتشافات ما را دزدیده و به نام خودشان جا زده اند. سرسره که نمی شود ٩٠ سال پیش ساخته شده باشد. تاریخ مرگ این ”شاه شهید“ هم ١٢۷۵ خورشیدی است؛ یعنی ١١٦ سال پیش از این ...

اگر بینگاریم که «سلطان صاحبقران» در چند سال پایان زندگی پرثمرشان (فرآوری شمار بسیاری شاهزاده، دوله، سلطنه، ...) به هر دلیلی سرسره بازی نمی کرده اند، بازهم تاریخ ساخت نخستین سرسره چیزی دستکم بیش از ١٢٠ سال می شود. گرچه من به این تاریخ هم تردید دارم و می پندارم ساخت چنین وسیله ی آسایش و سرگرمی خوبی که هم خانم های حرمسرا با آن سرگرم شوند و هم مایه ی آسایش روحی و جسمی شاهنشاه را فراهم آورند، می تواند بسیار دورتر باشد ...

به هر رو، گرچه دشواری های ما ایرانی ها یکی دو تا نیست، ولی یکی از آنها هم فرهنگ بیش تر شفاهی مان است؛ به همین خاطر زود به زود گذشته مان را فراموش می کنیم و دوباره فیل مان یاد هندوستان می کند. یک آن با خود می اندیشم:
شاید آن هنگام هنوز دوربین عکاسی ساخته نشده بود که ما هم از سرسره مان ـ ببخشید منظورم سرسره ی «شاه صاحبقران» است ـ عکسی داشته باشیم و بتوانیم آن را به عنوان مدرک یا شاهد نشان جهانیان بدهیم ...

یادم افتاد که پیش تر، عکس هایی از «شاه شهید» ـ آن هنگام که هنوز شهید نشده بود ـ و از آن میان یکی دو عکس از وی با زنان حرمسرایش در روزنامه ها و اینترنت دیده بودم. یکی از این عکس ها که به تازگی در یکی از تارنگاشت ها درج شده، عکس زیر است که در اندرون حرمسرا از شاه قاجار به همراه انیس‌الدوله و عالیه خانم، دو تن از همسرانش برداشته شده و در آن از سرسره اثری دیده نمی شود.

با خود می اندیشم:
چه حکمتی در کار است؟ اینکه با همسرانش نیز عکس گرفته و می دانسته که این عکس ها دیر یا زود جایی چاپ خواهند شد؛ پس چرا هیچ عکسی از آن سرسره پرآوازه هیچ جا یافت نمی شود. سرسره که دیگر بخشی از مُحرّمات نیست ... چه پندار خامی! شاید سرسره از این خانم ها و همه ی زنان حرمسرا مُحرّم تر باشد ... حتما کسی از میان خواجه های حرمسرا به عقلش رسیده که عکسی هم از آن سرسره گرفته شود؛ البته سرسره ی خالی؛ نه، زبانم لال، خانم های عور و کون برهنه ی شاه قاجار در روی آن و خود وی با چنان وضعیتی که بی گفتگو سبب شرمساری «شاهنشاه ممالک محروسه» و همه ی ما ایرانیان، آنهم پس از این همه سال می شد. حتما پیش خود گفته:
شنیدن کی بود مانند دیدن! تا عکسش را ندیده اند، می توان همه چیز را به شایعات نسبت داد و سخن پراکنی های خواجگان حرم را که چشم دیدن خوشی و آسایش ما را ندارند، به پای شایعه و دروغ نوشت ... عکس که برداشته شود، دیگر کار تمام است و همه یقین خواهند کرد ...

به همین سادگی ـ نخواستم واژه ی شایسته تری بکار برم ـ ما افتخار تاریخی ساخت نخستین سرسره را از دست دادیم!

بازهم اندیشه ی آزار دهنده ی دیگری به مغزم می آید:
گیریم، آن نوشته ی بالا را انگلیسی ها نوشته و از سرسره ی تاریخی(!) ما ایرانیان آگاهی نداشته اند. پس تکلیف این همه ایرانی تباری که توی «بی بی سی» کار می کنند و نانشان را از آنجا درمی آورند، چیست؟ به این کاری ندارم که برخی هایشان که سال هاست آنجا زندگی می کنند و تابعیت پادشاهی انگلستان را دارند، دیگر خود را ایرانی نمی دانند و تنها پارسی سخن پراکنی می کنند؛ یک آن پیش خود نیندیشیده اند که سرسره ی ناصرالدین شاه قدیمی تر از سرسره ی آنهاست؟! حساب و کتاب هم می انگارم سرشان می شود! سپس بازهم در اندیشه می شوم:
شاید هم بیش تر تخصص شان در تاریخ کنونی بویژه از هفتاد سال پیش به این سوست؛ آنهم بیش تر در زمینه ی گردآوری هرچه آت و آشغال و دروغ پردازی بر علیه تاریخ حزب توده ایران؟!

آره! باید چنین باشد. برای همین دستمزد می ستانند؛ مگر نه؟!

ب. الف. بزرگمهر       دوم اردی بهشت ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/04/blog-post_9709.html

آمد رمضان و موسمِ باده برفت ... ـ بازپخشش

آمد رمضان و موسمِ باده برفت
دور مِی سرخ و زنخِ ساده برفت

هر باده كه داشتیم، ناخورده بماند
هر ساده كه داشتیم، ناگاده برفت

جاودانه عُبید زاکانی

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/05/blog-post_98.html

ما که برای فریب شما به اینجا نیامده ایم

ما که برای فریب شما به اینجا نیامده ایم؛۱ برای میانجیگری میان تان که بسان سگ و گربه به هم چنگ و دندان نشان می دهید و آماده اید همدیگر را لت و پار کنید، آمده ایم. به نام «خدای پدر»، «خدای پسر» و «جان پاک»۲ سوگند، ترسایانی۳ از ما راستگوتر و راست کردارتر که برای همزیستی آشتی آمیز آسمانی به اینجا پا نهاده اند، در جهان نخواهید یافت! اگر پس از رفتن مان پوشی لای پالان های تان یافتید، هر اندازه دلتان خواست به ما ناسزا بگویید. ما کَکِ مان نمی گزد ...

از زبان ننه مِرکِل:  ب. الف. بزرگمهر   ششم فروردین ماه ۱۴۰۲

پی نوشت:

۱ ـ دستینه نمودن «سازش های مینِسک» بسود «کی یف» بود ... زمانی که به یاری «سازش های مینِسک» در دسترس (اختیار) «کی یف» نهاده شده به آن برای افزایش توان رزمی کمک نمود.

از گفته های «فرانسوا اولاند»، مِهتَر جمهوری پیشین فرانسه در گفتگو با روزنامه ی «فرانکفورتر آلگماینه»، برگرفته از «چوب دو سر گُه»   ششم فروردین ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

«سازش های مینِسک» برای گره گشایی (حل و فصل) روز و روزگار (شرایط )در خاور (شرق) اوکراین در سال ۲۰۱۵ دستینه شدند (به امضا رسیدند) و در برگیرنده ی آتش بس، برونرفت (خروج) جنگ ابزارهای (تسلیحات) سنگین از نخستین لبه / مرز درگیری (خط مقدم) و نیز بهبود (اصلاحات) «قانون اساسی» که بندهای بنیادین (اصلی) آن می بایستی کانون (مرکز) زدایی و پذیرش جایگاهِ ویژه ی سرزمین های (مناطق) جداگانه ی استان های «دونتسک» و «لوگانسک» بود.

گزیده ای برگرفته از گزارشی بسیار شلخته در پیوند یاد شده در بالا («چوب دو سر گُه») به تاریخ ششم فروردین ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ پایه و بنیاد آنچه در دین و آیین های ترسایی، نخست بگونه ی خدایان سه گانه («خدای پدر»، «خدای پسر» (ایسا) و «جان پاک» پدیدار شد و پس از آن در روندی بدرازای چندین سده به بازتاب روان «خدای یگانه» در سه کالبد جداگانه ی نامبرده در بالا  (همانا «تثلیث» در زبان عربی) دگردیسید و کالبدی تازه یافت از خدایان سه گانه ی هندی ریشه گرفته و در دین سر همبندی شده ای به نام «مُحَمَّدان» که سپس «اسلام» نام گرفت، نخش آن «جان پاک» نامبرده در بالا به جک و جانوری پندارآمیز به نام «روح القُدُس» کاهش یافت و پیامبر تازی نیز به نخش «برگزیده ی خدا» که ایمان آورندگان باید در نیایش های شبانه روزی خود به وی و خانواده اش درود بفرستند، بسنده نمود.

۳ ـ «ترسا» نام کهنِ گِرونده به «آیین ترسایی» (مسیحی)

۱۴۰۲ فروردین ۵, شنبه

پاسخ به نیازی تاریخی! ـ بازپخشش

پدیداری پیشانی گسترده ی نیروهای چپ جهان و تسویه حسابی فرجامین با «سوسیال دمکراسی»

رویدادهای برزیل و زمینه چینی برای کودتای نیروهای راست و فراراست وابسته به امپریالیسم در این کشور، همراه با رویدادهایی همانند در برخی دیگر از کشورهای آمریکای لاتین و از آن میان، ونزوئلا که با تهدیدهای سرراست «یانکی» ها نیز روبروست و نیز روندهایی در همین راستا در دیگر بخش های جهان، دو نکته را با برجستگی بیش تری به نمایش می نهد:
الف. نیازی فزاینده و روز بروز درنگ ناپذیرتر به پریایی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» در کالبدی فراگیرتر از گذشته، برپایی اردوگاه گسترده تر کشورهای سوسیالیستی با کشورهایی که در راه رویش اقتصادی ـ اجتماعی سوسیالیستی گام برداشته یا زمینه ها و گرایش های آن را دارند. این نیاز به اندازه ای است که چنانچه در رویارویی های پراکنده ی اینجا و آنجا و کشور به کشور یا درون سامانه ای با امپریالیست هایی که از توان مالی و نظامی سهمگینی برخوردارند، چنان یگانگی گسترده ای در کالبد یادشده در بالا پدید نیاید، شکست سنگین نیروهای چپ و پیشرو در همه جای جهان را در پی خواهد داشت و شاید کار به جایی برسد که همراه با نابودی بخش های بزرگی از کره زمین، دیگر کار از کار گذشته باشد.۱ در اینجا ما با مرز دگرگونی های چندی (کمّی) به دگرگونی چونی (کیفی) سر و کار داریم که کارکرد رویهمرفته نه چندان شایسته و ندانمکاری های پی در پی نیروهای چپ در جهان، بویژه در کشورهای اروپای باختری، در کنار آمدن و همزیستی با نیروهای اهریمنی سرمایه نقشی برجسته در چنین روندی داشته است؛ نقشی که آن دگرگونی چونی بایسته به سود صلح و سوسیالیسم را هر بار به آینده وانهاده (گونه ای «تاخیر فاز» در پهنه ی اجتماعی) و کار را دشوارتر نموده است. همانگونه که فرزانه ی تیزبین انقلابی: «و. ای. لنین»، هنگامی دور پیش بینی نموده بود:
«... هماوندی های بر بنیاد اقتصاد خصوصی و مالکیت خصوصی، پوسته ای است که دیگر با درونمایه ی خود سازگاری ندارد و اگر به دور انداختن آن، بگونه ای ساختگی (مصنوعا) به عقب بیفتد، ناگزیر خواهد پوسید. ضمن آنکه این پوسته در حالت پوسیدگی هم می تواند مدتی دراز (در بدترین حالت یعنی چنانچه درمان دُمل اپورتونیستی بدرازا بکشد) برجا بماند ...»۲  

ب. تسویه حساب بنیادین و همه سویه با جریان «سوسیال دمکراسی» که بدرازای بیش از یک سده، بویژه در اروپای باختری و امریکای شمالی، نقشی ضدانقلابی و خیانتکارانه در جنبش چپ جهان بر دوش داشته و همچنان دارد؛ افزون بر هستی حزب های رسمی و جا افتاده با سیاست «سوسیال دمکراتیک»، رگه های گاه نیرومند و گسترش یافته ای از این جریان ضدانقلابی را در کمابیش همه ی حزب های کمونیست جهان می توان دید یا بازشناخت. نمونه ای روشن و نیرومند از هستی چنین رگه هایی در حزب کمونیست فرانسه، پیشبرد سیاستی سردرگم در پشتیبانی های دوره ای از «سوسیالیست های اصلاح جو»ی (رِفُرمیست) در گزینش های ریاست جمهوری در برابر نیروهای راست آن کشور را در پی داشته و هر بار به سردرگمی و آشفته اندیشی توده های مردم فرانسه دامن زده است؛ بگونه ای که نیرو گرفتن هربار بیش از پیش نیروهای فراراست در آن کشور۳ را می توان از پیامدهای سیاست سردرگم و آمیخته به «سوسیال دمکراسیِ» حزب کمونیست آن کشور بشمار آورد. به این ترتیب، پیشبرد با انگشت نهادن بر درستی پیش بینی باریک اندیشانه و درخشان آن فرزانه انقلابی، چنان تسویه حسابی از برجستگی هرچه بیش تری برخوردار می شود؛ بگونه ای که بدون انجام آن، برآوردن نیاز فزاینده ی یاد شده با دشواری های بس بزرگ همراه خواهد بود.

ب. الف. بزرگمهر   سوم اردی بهشت ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/04/blog-post_164.html 

پی نوشت:

۱ ـ برای جلوگیری از برداشت نابجا، این نکته را یادآور می شوم که سخن بر سر پایداری سامانه ی سرمایه داری در هر کالبد و برونزدی از آن نیست؛ این سامانه، در روند پیشِ رو، سرانجام نابود خواهد شد. سخن بر سرِ سمتگیری روشن و پایدار به سوی سوسیالیسم و جایگزینی آن سامانه ی زمینگیر شده با سامانه ی سوسیالیستی در جهان بوده و هست. در این زمینه، نکته هایی از یادداشت ها و نوشتارهای گذشته برگرفته ام که به چگونگی آن نابودی اشاره هایی دارد:
«... "آنها" [«آدمواره» ها] نه تنها کارهای ساده را بر دوش می گیرند که پیشه هایی چون دندانپزشکی، داروسازی و بسیاری رشته های دیگر را از چنگ آدمی به در خواهند آورد و برای کار خود کمترین  دستمزدی نیز نمی گیرند. افزون بر این ها، با اعضای بدن آدم ها و حتا مغز وی پیوند خواهند یافت و نسل تازه ای از «آدمواره» ها پدید خواهند آورد که آمیخته هایی از آدم و ابزار با ویژه کاری های فراوان و نسنجیدنی با توانایی های آدمی. شاید می پندارید:
بردگانی بسیار دلپذیر برای سامانه ی تبهکار سرمایه داری؟! نه! اجازه بدهید در آستانه ی سال نو بیشتر کسی را نترسانم! تنها می توانم بگویم:
از دیدگاه تاریخی و پیشرفت شتابان دگرگونی های شگرف دانش و فن آوری، بخت بسیار کوتاهی برای ساختمان جامعه ای آدم ـ محور و نه سود ـ محور برای همه ی آدم های روی کره ی زمین بر جای مانده است. کوشش همه ی بشریت بایسته است تا با برپایی چنین جامعه ای، خود را از چنگال نابودی رهایی بخشد.

جهانی دگر، جهانی بدون جنگ، جهانی که در آن آدم گرگ آدم و بازیچه ی ساخته های دست خود (اکنون سرمایه و در آینده آدمواره ها) نباشد، شدنی است؛ ولی هیچگونه پشتوانه ای برای آن نیست. چنین جامعه ای بگونه ای خودپو و خودکار از دل اهریمن سرمایه داری بیرون نخواهد آمد؛ حتا اگر بیش از آنچه امروز زمینگیر شده، زمینگیر شود.»

برگرفته از «فناوری روباتیک در سال گذشته»، ب. الف. بزرگمهر،  ۲۹ اسپند ماه ۱۳۸۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/03/blog-post_1426.html

«آدمواره» را در اینجا به مفهوم همپیوندی های بسیار گوناگونی از آدم و سامانه های نرم ابزاری که در آینده برپایه دانش های گوناگون زیست فن آوری (بیوتکنولوژی) پدید خواهند آمد، بکار برده ام.

برگرفته از «چگونه "جهان افلاتون" به واقعیت می پیوندد!»، ب. الف. بزرگمهر، سوم آبان ماه ۱۳٨٨

https://www.behzadbozorgmehr.com/2009/10/blog-post_25.html

«تنها سوسیالیسم و اقتصاد برنامه ریزی شده ی سوسیالیستی خواهد توانست بر دشواری های پیامد خودکارشدنِ کم و بیش سراپای فرآوری (تولید) به مانش گسترده ی آن در شرایط پا به میدان نهادن دستگاه های با هوش ساختگی و حتا آدمواره ها چیره شده و با گسترش فرهنگ، موسیقی، هنر و همه ی نیازمندی های معنوی دیگری که توده های سترگ آدمی در سرتاسر جهان از آموزش و کاربرد آن کم بهره یا بی بهره مانده اند، چشم انداز روشنی پیشِ روی نسل های آینده ی آدمی در همه ی کره ی زمین بگشاید؛ ولی برای دستیابی به سوسیالیسمی پویا، هنوز دشواری های بزرگی بر سرِ راه است که باید گشوده شوند.»

برگرفته از « نه تنها دوست آدمی که جایگزین وی در چرخه ی فرآوری کالاها و خدمات!»، ب. الف. بزرگمهر     هفتم آبان ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/10/blog-post_29.html

۲ ـ برگرفته از «امپریالیسم ـ بالاترین مرحله سرمایه داری»، «و. ای. لنین»، برگردان از رفیقِ زنده یاد محمد پورهرمزان، انتشارات حزب توده ایران، سال ۱۳۵۷ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب؛ برجسته نمایی های متن نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)؛ همچنین درج شده در نوشتارهای زیر:
«اگر حزب بلشویک روسیه و رهبر فرزانه و انقلابی آن نیز همینگونه می اندیشیدند ...»، ب. الف. بزرگمهر، ششم اَمرداد ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/07/blog-post_738.html

«روندی که ”جنگ سرد“ آغاز شده از چندی پیش را به ”جنگ گرم“ خواهد کشاند ...»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۶ اَمرداد ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/08/blog-post_99.html

۳ ـ ربودن بخش هایی از شعارهای تاریخی چپ از سوی چنین نیروهایی که آن ها را بگونه ای فریبنده با سیاست های «ناسیونال سوسیالیستی» (کمابیش همتراز با «فاشیسم») خویش درآمیخته و بکار می بندند، بویژه در دوره ی کنونی چشمگیر است؛ پدیده ای که به نوبه ی خویش، نشانه های روشن کاستی ها و نارسایی های سیاسی نیروهای چپ را دربردارد.

اینگونه که پیش برود، همه مان را به دادگاهی جهانی جواهند کشاند

اینگونه که پیش برود، نه تنها برتری مان در جهان را از دست می دهیم که همه مان را چون رهبران «نازی» به دادگاهی جهانی جواهند کشاند که افسار آن نیز در دست خودشان خواهد بود. ما باید تا دیر نشده، میدان جنگی را به سِربستان، گرجستان و هر جای دیگری پیرامون روسیه بکشانیم و جمهوری خرموش های ایران و کره شمالی را برای زهرچشم گرفتن از دیگران گوشمالی بدهیم.

از زبان «خروس لاری یانکی ها»:  ب. الف. بزرگمهر   پنجم فروردین ماه ۱۴۰۲ 

***

مشاور امنیت ملی سابق آمریکا گفت که روابط میان روسیه و چین یک مشکل واقعی برای غرب بدون توجه به درگیری اوکراین است.جان بولتون مشاور امنیت ملی سابق آمریکا در مصاحبه با روزنامه انگلیسی تلگراف گفت:
«روسیه و چین اعلام کردند که این یک اتحاد بدون مرز است. من فکر می کنم این موضوع جدی است. مشکل واقعی این است؛ مهم نیست در اوکراین چه اتفاقی می افتد. من فکر می کنم ایران و کره شمالی نیز می توانند به محور روسیه و چین ملحق شوند. به نقشه و شرایط جغرافیایی نگاه کنید. ما باید این موضوع را جدی بگیریم.» وی همچنین افزود:
«سفر شی جین پینگ، رئیس جمهور چین به مسکو، کشورهای غربی را به فکر امنیت خود در مقیاس جهانی انداخت.»

برگرفته از «چوب دو سر گُه»   دوم فروردین ماه ۱۴۰۲ (بختی برای ویرایش این گزیده گزارش نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۲ فروردین ۲, چهارشنبه

شهریاری زیست؛ شهریاری می زید؛ شهریاری خواهد زیست! ـ بازپخشش

تصویر زیبایی از پرویز شهریاری درج کرده و زیر برنام «زنده یاد پرویز شهریاری: اَبَر آموزگار ایرانیان»، درباره اش نوشته است:
«زندگی یعنی تلاش برای بهتر شدن روابط اجتماعی و انسانی، زندگی یعنی مبارزه در راه زدودن رنج و اندوه هزار ساله ی ِ آدمی، زندگی یعنی از میان بردن آنچه شایسته ی ِ نام انسان نیست و رهاندن انسان از بندِ بردگی و اسارت، زندگی یعنی تلاش برای حذف کارهای سیاه ... ، زندگی یعنی تلاش برای شکستن طلسم ناتوانی های انسان، فرو ریختن حصارها و تنگناهای انسان امروزی ... »

از «گوگل پلاس»

از دیدنِ تصویر بسیار زیبایی از وی که تاکنون ندیده بودم، خرسند می شوم و می نویسم:
چه تصویر زیبایی از وی! جانِ جانان بود؛ پیکرش به خاک سپرده شد؛ ولی روان بیدارش، همچنان بر فراز ایران در پرواز است. آنچه بگمانم مایاکوفسکی، زمانی دورتر درباره ی آن فرزانه ی بزرگ انقلابی سروده بود، برای وی نیز که همه ی هستی اش با کار و پیکار اجتماعی به سود دانایی و بهبود زندگی توده های مردم آمیخته بود، سزاوار است:
شهریاری زیست؛ شهریاری می زید؛ شهریاری خواهد زیست!

ب. الف. بزرگمهر نهم بهمن ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/01/blog-post_381.html

«لالاییِ لاله ها» به یاد جانباختگان جنبش توده ای

«لالاییِ لاله ها (۲)» با نوای دلنشین محمد سعیدی ابواسحاقی بزبان کُردی ـ بختیاری به یاد جانباختگان جنبش توده ای

ویدئوی پیوست: لالاییِ لاله ها به یاد جانباختگان جنبش توده ای (برگرفته از «تلگرام»  دوم فروردین ماه ۱۴۰۲)



فراموش تان نخواهیم کرد

شماری از انبوه گل های پرپر شده ی باغ خزان زده ی ایران

ب. الف. بزرگمهر   دوم فروردین ماه ۱۴۰۲

ویدئوی پیوست:  فراموش تان نخواهیم کرد (برگرفته از «تلگرام»  دوم فروردین ماه ۱۴۰۲)



بوی شقایق وحشی ـ بازپخشش

اندوهمان نیست
از اینکه برای عشق
تکفیر میشویم؛

خوشبختیم چون
خواب های مان بوی
شقایق وحشی می‌دهد
و رویاهای عاشقانه‌ی ما را
نمی‌شود تفتیش کرد.

ما روزی مثل خورشید
طلوع میکنیم
حتا روزی که نباشیم ...

ایراندخت

برگرفته از «تلگرام»    ۲۰ آذر ماه ۱۴۰۱ (برنام را از بوم برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر)

https://www.behzadbozorgmehr.com/2022/12/blog-post_55.html

۱۴۰۲ فروردین ۱, سه‌شنبه

جشن نوروز در کازان (تاتارستان)


زمینی سزاوار زیستن و پاسداشت زندگی! ـ بازپخشش

اینجا گوشه ای از زمین زیبای ماست: کوه های آلپ با ماهی رخشان بر فرازش! زمینی گرد که هیچ جای آن را براستی گوشه ای از آن نمی توان بشمار آورد و هر جای آن، کانونی است پیوسته و وابسته به کانون های دیگر؛ زمینی سزاوار زیستن و پاسداشت زندگی و نه برای نابود کردن زیست بوم آن که خود ما آدمیان نیز چنانچه سزاوار چنین نامی باشیم، بخشی از آنیم. آن وابستگی و پیوستگی بگونه ای دربرگیرنده است که می توان سروده ی بسیار زیبا و ژرف اندیشانه ی شیخ اجل سعدی شیرازی که از آن میان، می گوید: «چو عضوی بدرد آورد روزگار  دگر عضوها را نماند قرار» بر گستره ی بسیار بزرگ تری از همبودهای آدمی، دربرگیرنده ی زیست بوم زمین و حتا سپهر بیکرانه گسترش داد.

ما که در بسیاری از کشورهای مان، بدار آویختن، تیرباران و یا هرگونه کشت و کشتار آدمی را از قانون های خود زدوده و آن را تبهکاری نامیده ایم، آیا از این هوده برخورداریم که روی سر مردم و زیست بوم کشورهای دیگر، بُمب و تبهکارانه تر از آن، «مادربُمب» ۱۰ تنی بیفکنیم؟ چنین ناهمتایی بزرگ و نیرنگ  چشمگیری را چگونه برمی تابیم؟! آیا نباید همه ی نیروی خود را بر ضد ددمنش ترین نیروهای ضدتاریخی جهان گرد آورده، خواهان نابودی همه ی بمب ها و جنگ ابزارهای جهان شویم؟

در هر جای جهان که هستیم، برخیزیم و شعار سراینده ی بزرگ ایرانی: ناصر خسرو قبادیانی را پیشه کنیم که گفت:
خلق همه یکسره نهال خدایند هیچ نه بشکن ازین نهال و نه برکن!

... و ما سازگار با نیازها و خواست های دوران، خواهیم افزود:
زمین سزاوار زیستن و پاسداشت زندگی است؛ مرگ بر سرمایه داری امپریالیستی! نابود باد جنگ و آدمکشی در همه جای زمین!

ب. الف. بزرگمهر    سوم اردی بهشت ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/04/blog-post_40.html

نسرین جوادی، گل سر سبد جنبش کارگری ایران

شادباش نوروزی جداگانه برای وی که چند سال پیش در بیدادگاه خرموش های اسلام پیشه، آنچه خود خواهان آن بود را آگاهانه در چارچوب پشتیبانی از طبقه کارگر ایران گنجاند. گزافه گویی نخواهد بود، چنانچه این زن پایدار را گل سر سبد جنبش کارگری ایران بنامم.

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان

ب. الف. بزرگمهر    یکم فروردین ماه ۱۴۰۲



این هم یک سفره ی هفت سین زیبا و آراسته

 

آرزوهای نوروزی!

نیایش هایی از گونه ای دیگر

فرارسیدن نوروز باستانی را به همه آشنایان، دوستان و یاران ارجمندم در هرکجای ایران و جهان که هستند، شادباش می گویم و برای همگی سالی پربار همراه با دوستی ها و همدلی های روزافزون آرزومندم.

بیاییم در سال نو، بر کوشش خود در زایش جهانی نو که در آن آدم، گرگِ آدم نباشد و رنج و بدبختی از زندگی آدم ها برای همیشه رخت برخواهد بست، بازهم بیفزاییم؛ از دشواری ها نهراسیم و همواره رهپوی حقیقت و راستی و درستی باشیم.

بیاییم با کوششی افزون تر، گرامی میهن خود را که یکی از گهواره های بزرگ فرهنگ آدمی، جشن ها و سرودهاست، به سوی پیشرفت و شکوفایی اقتصادی ـ اجتماعی رهنمون شده، سرزمین باستانی مان را از فرهنگ نمایی ایرانی ستیز که تنگدستی و تیره روزی، مویه و غم برای توده ی مردم آن به ارمغان آورده، برهانیم.

بیاییم بختکی را که بر این سرزمین سایه افکنده به دوزخ رهسپار کنیم و این خاک کهنسال را از بیم تکه تکه شدن و نابودی برهانیم!

بیاییم یاد همه رفتگان و کوشندگان برای جهانی آدموار را که دیوانه سر و جان بر کف در راه سرفرازی و بهروزی میهن کوشیدند و دیگر در میان ما نیستند، گرامی بداریم و سفره ی هفت سین (یا هفت شین) خود را با آنها بخش کنیم!

بیاییم به کوری چشم فرهنگ ستیزان و اسلام پناهان دزد و فرومایه، نوروز باستانی را با فرّ و شکوه هرچه بیشتر برگزار نماییم!

همی خواهم ز وَخشورِ تَـش افروز      که نوروزت همیشه باد پیروز

ب. الف. بزرگمهر   در آستانه ی نوروز ۱۴۰۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/03/blog-post_6753.html

 

با یاد جانباختگان جنبش توده ای ...

با یاد جانباختگان جنبش توده ای و درودی جانانه به پدران و مادرانی که چنین فرزندانی پرورده و گرامی میهن همچنان نگونبختمان را رنگی از سرفرازی بخشیدند

ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ اسپند ماه ۱۴۰۱ در آستانه ی خجسته نوروز باستانی



گواهی می دهم جز خورشید خدایی نیست ـ بازپخشش

«أشهد أن لا إله إلا الشمس»

ب. الف. بزرگمهر   ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/09/blog-post_10.html



۱۴۰۱ اسفند ۲۹, دوشنبه

گرامیداشت یاد جانباختگان سال ۱۳۶۷ در گورستان خاوران

با همه ی پیش بینی های (تدابیر) امنیتی در گورستان خاوران، شماری از خانواده‌های زندانیان سیاسی جانباخته در سال ۱۳۶۷ توانستند در واپسین روزهای سال ۱۴۰۱ بر سر مزارهای بی‌نام و نشان جانباختگان آن تبهکاری بیمانند تاریخی، یاد بستگان و دلبندان از دست رفته ی خویش را گرامی دارند.

بنیاد داده ها برگرفته از «تلگرام» به تاریخ ۲۸ اسپند ماه ۱۴۰۱ با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب است.  ب. الف. بزرگمهر

یاد همه ی جانباختگان جنبش های پی در پیِ توده ای مردم ایران گرامی باد!

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان

ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ اسپند ماه ۱۴۰۱



پیام نوروزیِ مادر یکی از دلاوران جانباخته ی آمل: عرفان رضایی

برگرفته از «تلگرام»  ۲۹ اسپند ماه ۱۴۰۱

ویدئوی پیوست:  پیام نوروزیِ مادر یکی از دلاوران جانباخته ی آمل



این پیروزی را به فال نیک می گیرم ...

دانش آموز ۱۶ ساله، هستی حسین پناهی از روستای قره چای (یکی از بخش های دهگلانِ کردستان) پس از چندین ماه از ژرفخواب (کُما) بیرون آمد و انگشتانش را به نشانه ی پیروزی بالا برد.

برگرفته از «تلگرام»   ۲۹ اسپند ماه ۱۴۰۱

زنده و سرفراز باشی هستی جان! من به یاد همه ی جانباختگان سرفراز جنیش توده ای گسترده در ایران و کردستان، این پیروزی را به فال نیک می گیرم و برایت بهبودی آرزومندم.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان

ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ اسپند ماه ۱۴۰۱

بهار می شود ـ بازپخشش

یکی دو روز دﻳﮕﺮ از ﭘﮕﺎه
ﭼﻮ ﭼﺸﻢ ﺑﺎز می کنی
زﻣﺎﻧﻪ زﻳﺮ و رو
زﻣﻴﻨﻪ ﭘﺮﻧﮕﺎر می ﺷﻮد

زﻣﻴﻦ ﺷﻜﺎف می ﺧﻮرد
ﺑﻪ دﺷﺖ ﺳﺒﺰه می زﻧﺪ
ﻫﺮ آن ﭼﻪ ﻣﺎﻧﺪه ﺑﻮد زﻳﺮ ﺧﺎك
ﻫﺮ آن ﭼﻪ ﺧﻔﺘﻪ ﺑﻮد زﻳﺮ ﺑﺮف
ﺟﻮان و ﺷﺴﺘﻪ رﻓﺘﻪ آﺷﻜﺎر می ﺷﻮد

ﺑﻪ ﺗﺎج ﻛﻮه
ز ﮔﺮمی ﻧﮕﺎه آﻓﺘﺎب
ﺑﻠﻮر ﺑﺮف آب می ﺷﻮد
دﻫﺎن دره ﻫﺎ
ﭘﺮ از ﺳﺮود ﭼﺸﻤﻪ ﺳﺎر می ﺷﻮد

ﻧﺴﻴﻢ ﻫﺮزه ﭘﻮ
ﺑﻪ روی ﻻﻟﻪ ﻫﺎی ﻛﻮه
ﻛﻨﺎر ﻻﻧﻪ ﻫﺎی ﻛﺒﻚ
ﻓﺮاز ﺧﺎرﻫﺎی ﻫﻔﺖ رﻧﮓ
ﻧﻔﺲ زﻧﺎن و ﺧﺴﺘﻪ می رﺳﺪ
ﻏﺮﻳﻖ ﻣﻮج ﻛﺸﺘﺰار می ﺷﻮد

در آﺳﻤﺎن
ﮔﺮوه ﮔﻠﻪ ﻫﺎی اﺑﺮ
ز ﻫﺮ ﻛﻨﺎره می رﺳﺪ
ﺑﻪ ﻫﺮ ﻛﺮاﻧﻪ می دود
ﺑﻪ روی ﺟﻠﮕﻪ ﻫﺎ ﻏﺒﺎر می ﺷﻮد

دراﻳﻦ ﺑﻬﺎر ... آه!
ﭼﻪ ﻳﺎدﻫﺎ
ﭼﻪ ﺣﺮف ﻫﺎی ﻧﺎﺗﻤﺎم
دل ﭘﺮ آرزو
ﭼﻮ ﺷﺎخ ﭘﺮﺷﻜﻮﻓﻪ ﺑﺎردار می ﺷﻮد

ﻧﮕﺎر ﻣﻦ
اﻣﻴﺪ ﻧﻮﺑﻬﺎر ﻣﻦ
لبی ﺑﻪ ﺧﻨﺪه ﺑﺎز ﻛﻦ
ﺑﺒﻴﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ از گلی
ﺧﺰان ﺑﺎغ ﻣﺎ ﺑﻬﺎر می ﺷﻮد

زنده یاد ﺳﻴﺎوش ﻛﺴﺮایی

نوروز در راه است ... ـ بازپخشش

نوروز در راه است ... به امید بیرون جهیدن از چاه تاریک واماندگی!

ب. الف. بزرگمهر  ۱۸ اسپند ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/03/blog-post_59.html


برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!