«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۱ مهر ۷, پنجشنبه

دیدی باز هم کلاه سرتان گذاشتیم و در آینده نیز باز هم بیش تر جان تان را خواهیم گرفت

اینجای کار را پیش بینی نکرده بودی؟ کار را خوب آغازیدی. کم مانده بود تا بخت بزرگ ما را کور کنی و زمینه ای برای پمپاژ جنگ ابزارهای مان به آنجا بر جای نمانَد؛ ولی با خریّتی بیمانند، الف بچه ی دست پرورده مان و دولت گوش بفرمانِ آنجا را برسمیت شناختی؛ با آن ها بگفتگو نشستی و ندیدی چه زمان کوتاهِ ارزنده ای را از دست می دهی! پیش از این گفته بودی: از زمان فروپاشی شوروی، باخترزمین چندین و چند بار سرمان کلاه گذاشته است؛ شاید با این پنداشت که دیگر گول نخواهید خورد و راه را از چاه بازخواهید شناخت. دیدی باز هم کلاه سرتان گذاشتیم و در آینده نیز باز هم بیش تر جان تان را خواهیم گرفت. به سر سوسیالیسم و شوروی که کار را خوب آغازیده بود نیز همین بلا را آوردیم؛ گرچه همچون امروز، آن هنگام نیز کِرم از خودتان بود و درون درخت نورسی هنوز خوب جان نگرفته، جای گرفته بود و آرام آرام بزرگ و بزرگ تر می شد. آیا چوب نادانی خودتان را نمی خورید؟ آیا خودِ تو یکی از آن کِرم های رویش یافته درون آن درخت نیستی که تنها هر از گاهی فیلت یاد هندوستان می افتد و خود و دیگران را می فریبی؟ بگمانم چنین است و چه خوب که چنین است؛ زیرا کار ما را برای لگدمال کردن و نابودی هر آنچه بویی از سوسیالیسم برده باشد، آسوده تر می کند.

آیا به پشتوانگی چین، دلگرمی؟ آیا به این کشور آسیایی پربها نداده ای؟! آیا آزمون های تاریخی شان که تاکنون نیز پی گرفته شده را بدیده نمی گیری؟ آیا این گمانه که آن ها در نخستین و شاید همزمان واپسین بزنگاه تاریخی، شما را تنها و بی پشتوانه رها نموده و راه خود در پیش گیرند را درست بررسی و برآورد نموده ای؟ آیا نمودها و نشانه های کنونی آن که همراه با هارت و پورت های بیجا از سویی و جا زدن ها و تن دادن ها به هستینگی (واقعیت) های گاه بس ناخوشایند و خوارشمارنده برایشان از سوی دیگر همراه بوده و هست را نمی بینی؟! آیا نمی بینی که آن ها نیز بسان هندوستان و یکی دو کشور دیگر، تنها به پشتوانه ی دریافت چندین برابر ارزان تر نفت و گاز و سایر فرآورده های کانی تا اندازه ای، آنهم با ترس و لرز و اگر و مگرهای فراوان از شما پشتیبانی می کنند؟ روسیه هم ناساز با کوشش های گاه ریشخندآمیزِ برخی نویسندگان و روزنامه نگاران نادان تان که خود را بزور بریش اروپا می بندند، کشوری رویهمرفته آسیایی و دور از «فرهنگ هِلِنیک اروپایی» است؛ تنها یک جداگانگی بسیار بزرگ میان کشور شما با همه ی دیگر کشورهای جهان همچنان از هستی برخوردار است که دانسته یا از سر ناآگاهی، نادیده گرفته شده یا بسیار کم به آن بها داده می شود. شما برجای مانده ای از کشور چندین و چند ملیت در کالبد رویهمرفته یگانه ی سوسیالیستی هستید که با همه ی نارسایی ها و کوتاهی های بدرازای بیش از هفتاد سال زیستِ آن، از آزمون های تاریخی پی در پی، جنگ های گوناگون و «جنگ جهانی دوم» پیروز سر برآورده و پاس و سپاس جهانیان و سرجُنبانیِ ناگزیرِ دشمنان تشنه به خون آن را بدست آورده است؛ ولی آیا روسیه کنونی و سردمداران کنونی آن، نشانه ای از آن همه بر پیشانی دارند؟ بگمانم پاسخِ آن به اندازه ای روشن است که نیازمند افزودن چیزی در این باره نیست؛ افزون بر آنکه شما نه در پی نوسازی گذشته ای بی آن نارسایی ها و زنده نمودن دستاوردهای کهنه ترید و نه آن را خواستارید؛ به همین شَوَند بوده و هست که با هر پیروزی کوچکی در میدان جنگ به بهای جانباختن شمار هر چه بیش تری از سربازانِ هر دو سو که سربازان آن سو نیز پاره تن روسیه اند، راه زد و بندهای پنهان و آشکار با باخترزمین و بویژه آمریکایی ها را در پیش گرفته و هیچگاه بجایی نرسیده اید. آیا این نیز بخودی خود، گونه ای کلاه بر سر خود نهادن و چشمداشتی بیجا از ما نیست که همراهِ آن رهبر دنباله روی «روسیه سپید»، خواستارِ رفتارِ با پاس و سپاس باخترزمین با خود شده اید؟ ما چه پاس و سپاسی می توانیم به شما نوادگانِ مُنگُل (مغول) ها و تاتارهای آمیخته با نژادِ اروپایی داشته باشیم؟! کاریای شما و جایگاه تان در «جامعه جهانی»، بیش از آنچه پیش تر روشن نموده و شما را به پیروی از آن واداشته ایم، نیست و نمی تواند باشد: فرآوری مواد خام برای ما سروران جهان یا رُک و پوست کنده تر: گاوِ شیردهِ «جامعه جهانی»! یا این را می پذیرید که با لِنگ و لَگَد انداختن های تان دیگر کمی دیر نیز شده یا سرِ گاو را خواهیم برید و با تکه تکه کردن سرزمین پهناوری که توان بهره مندی درست از آن را ندارید و هر بار توده های مردم تان را به بدبختی های بیش تر گرفتار نموده اید، خود به آن کار دست خواهیم یازید و آرزوی رهبر فراموش نشدنی مان: «آدولف هیتلر» را سبز می کنیم. اشاره ی چندی پیش شما به این سخن باریک و پاکیزه (نکته) درست بود: در پی فروپاشی شوروی، اینک نوبت روسیه است.

از زبان «ننه مِرکِل»:  ب. الف. بزرگمهر   هفتم مهر ماه ۱۴۰۱

۱۴۰۱ مهر ۵, سه‌شنبه

پرتوری دردناک از یکی از جانباختگانِ جنبشِ کنونی در لنگرودِ گیلان

پرتوری دردناک از یکی از جانباختگانِ جنبشِ کنونی در لنگرودِ گیلان به نام عباس میرموسوی در دستان فرزندِ خردسالش ـ یادش زنده!

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر   پنجم مهر ماه ۱۴۰۱



اجرتان با خدا که چنین صبری جمیل دارید ـ بازپخشش

اجرتان با خدا خواهر که چنین صبری جمیل دارید. این حقیر کَانَّهُ از بصیرت بی نظیر شما که پی برده اید «قیمت های وعده داده شده هنوز هم در مسیر طولانی تحقق قرار دارد»، حقیقتا محظوظ شدم. فی الواقع آن «برنامه ی جامع عملیاتی» که اشاره کرده اید و بسامان شدن بازار و اینا را هم شامل می شود تا زمان ظهور آقا امام زمان، عجل الله تعالی فرجه الشریف به تحقق نخواهد پیوست؛ برای همین باید چشم براه قدوم مبارکش بود تا به همه چیز نظم و ترتیب بدهد. البته از خدا پنهان نیست؛  از شما بندگان خدا نیز پنهان نباشد که ما از ته دل آرزو می کنیم آن حضرت شمشیرشان را همراه نیاورند. جهان، جهانِ تعامل و سازش است و نیازی به کاربرد شمشیر و اینا نیست.

از زبان «کیر خر نظامِ خرموش پرور»:  ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ آذر ماه ۱۳۹۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/12/blog-post_172.html

ویدئوی پیوست، برگرفته از «تلگرام» (برنام از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر):

اجرتان با خدا که چنین صبری جمیل دارید



هرچه ما آدم های ساده بیشتر هم را دوست داشته باشیم ... ـ بازپخشش

من از این رسانه ی سرتا پا وابسته به دولت ایالات متحد و مزدوران ایرانی تبارش، چه آن هایی که بر سر کارند و چه آن ها که مانند دستمال کهنه ـ با وجود خوشخدمتی های بسیارشان ـ  بیرون انداخته شده اند، هرگز خوشم نیامده و نمی آید؛ از این جوانک نیز با آن صدای فلزی و زنگدارش چون «آدم های آهنی» در فیلم های امریکایی به همچنین! با این همه، ناچار شدم این بار احساس درونیم را زیر پا بگذارم و به خاطر پیام صلح و دوستی که در تک تک گفته ها و احساس خواننده خوش آواز ایرانی تبار اسراییلی: ریتا جهان فروز در گفتگو با این رسانه موج می زند، ویدئوی آن را در تارنگاشتم درج کنم. وی در پاسخ به پرسش یکسویه ی گرداننده ی برنامه در بخش پایانی گفتگو که به جنگ طلبی رهبران سیاسی ایران اشاره می کند و دانسته یادش می رود که «ناتان یاهو» نیز هر روز از آنسو عربده هایی صدبار گوشخراش تر کشیده و گستاخانه ایران را با بمب های اتمی اش می ترساند، چنین می گوید:
«... ما آدم های ساده ... همه مان مثل همیم و می دانم هرچه ما آدم های ساده بیشتر هم را دوست داشته باشیم، آخر خوب می شود ...»

چند روزی پیش از این، گاهنامه ای که اکنون دیگر روشن شده تنها از توبره کاه نمی خورد، به بهانه ی جُستاری دیگر، درباره ی وی نوشته بود:
«... با صدای نچسب و آهنگ خارج از ریتم یک خواننده زن یهودی ایرانی تبار آغاز می‌شود که نامش "ریتا"ست. آنقدر نچسب که ورجه ورجه های خواننده نیز بر تحمل بیننده و شنونده نمی‌افزاید.» در همان حال که بیزاریم از این گاهنامه بی آبرو افزوده شده بود، با خود می اندیشیدم:
«... این هم شاید کار آن نخاله ی ”ویژه کار“ در زمینه های گوناگون است که این بار نیز نیز پایش را از "گلیم" بسیار کوچکش که شاید کوچک تر از اندازه ی پای خودش باشد، درازتر نموده به این آوای خوش که بسیاری را در اسراییل و جاهای دیگر بسوی خود کشیده، می گوید: نچسب!»*

گرچه، سخن بر سر این ها نیز نیست. سخن بر سر پیام صلح و دوستی میان مردمان ایران و اسراییل و بطور کلی مردم جهان است که از زبان این خواننده ی ایرانی تبار بیرون می آید و بیش از صدها نوشتار تحلیلی و علمی و منطقی، نشانه ی خود را بجای گذشته و می گذارد؛ نشانه ای که نه جنگ افروزان و واپسگرایان یهودستیز ایران، تاب دیدن یا شنیدن آن را دارند و نه حاکمیت پلید اسراییل که هر آن آماده است تا جنگی مرگبار به راه انداخته، توده های مردم ایران و اسراییل را به جان هم اندازد. با خود می اندیشم:
«... او در اسراییل است و اینچنین به گسترش فرهنگ ایرانی و دوستی میان ملت ها کمک می کند و این مفتخورِ نخاله که یک روده ی راست در شکمش نیست و هر روز پنبه به ماتحت میٌت ”عالیجناب امریکادوست“** می گذارد تا چه اندازه پررو و ریاکار ...»

ب. الف. بزرگمهر   ١۷ فروردین ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/04/blog-post_8560.html

* «پیک نت»:

http://www.pyknet.net/1391/12farvardin/16/page/31Esrail.php

** هاشمی رفسنجانی

https://youtu.be/XveIQZZ_1-I



اینجا یک چیزی درست نیست!

از زبان «اولاغ شولتز» شگفت زده رو به وزیرِ به پیشواز آمده ی «ابوزَبی»:
ـ اینجا یک چیزی درست نیست! همه ی مردان دستار به سر دارند و شما بانوی ارژمند ...؟! من که سر در نمی آورم.   

پاسخِ پندارآمیز وزیر:
ـ بله درست است؛ ما با کاربرد قانون های «فیزیک اتمی» در پهنه ی دانش های هازمانی (اجتماعی)، اسلامی* از بنیاد بگونه ای دیگر یافته ایم که شاید در خورشیدگردی بسیار دور از کهکشان های شناخته شده ی کنونی از هستی برخوردار باشد؛ درست بسان پروتون ها و الکترون های با باری واژگون از دید ما زمینی ها. این دیگر با من و شماست که آن را اسلامِ با بارِ هَستیک (مثبت) بنامیم یا با بار نیستیک (منفی)؛ این تنها یک نامگذاری است؛ و ما تازه در آغاز راهیم. بزودی دستمان برسد، قانون اسلامی سفت و سختی بیرون خواهیم داد که بر بنیاد آن، همه ی مردانی که پشت لب شان سبز شده باید روزانه ریش و پشم شان را آنچنان از ته بتراشند که چنانچه مگس روی چهره شان نشست، «بُکس و باد» کند و فرولغزد. شَوَندِ آن نیز روشن است:
دیدنِ ریش و پشم، برانگیخته شدن زنان و هوا برداشتن شان را در پی دارد که در دین و آیین مان سخت نکوهش شده است.

 در اینجا «اولاغ شولتز» در حالی که با دیدگان از کاسه درآمده و دهانی باز به وی می نگرد و بیش از پیش مَنگ شده، چیزی دیگر برای گفتن نمی یابد.

ب. الف. بزرگمهر   چهارم مهر ماه ۱۴۰۱

* ناگفته نگذارم که قانون های «فیزیک اتمی» را نمی توان در پهنه ی دانش های هازمانی بکار برد؛ به همین شوند، نوشته ام: «پاسخ پندارآمیز ...»

زیرنویس پرتور:

«اولاف شولتس»، نخست وزیر آلمان، در «اَبوزَبی» دوم مهر ماه ۱۴۰۱

۱۴۰۱ مهر ۴, دوشنبه

این بِچِه ی ما را چرا هر بار از لولوی اتمی می ترسانی؟

این بِچِه ی ما را چرا هر بار از لولوی اتمی می ترسانی؟ ما برایش کلی زحمت کشیده ایم تا جان بگیرد و بزرگ شود؛ نمی بینی چقدر از تو می ترسد؟ تا می گوییم پوتین، می رود یک گوشه کِز می کند و ما ناچاریم اسباب بازی های تانک و موشک برایش فراهم کنیم و پول توجیبی بیش تر بدهیم تا سرِ حال بشود. اینجا هم چون من هستم خود را در پناه می بیند؛ ولی ترس در جانش نشسته و به این آسانی بیرون نمی رود.

از زبانِ «ننه مِرکِل»:  ب. الف. بزرگمهر   چهارم مهر ماه ۱۴۰۱

۱۴۰۱ مهر ۳, یکشنبه

رژیم پوشالی، توده های مردم را بسوی رویارویی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار می راند ـ بازپخشش

اهالی ماهشهر و شهرک های پیرامون آن، حتا یک بانک را آتش نزدند.

سپاه خوزستان، یک تیپ ویژه تکاور به ماهشهر فرستاد؛ بهمراه دو تانک (بله واقعا تانک!) و شش نفربر و کلی سلاح سنگین و نیمه سنگین و حتی هلی کوپتر نظامی فرستاد!

«سلام

من اهل ماهشهرم و حتماً می دونید که در اعتراضات اخیر بعد از کرمانشاه، ماهشهر بیشترین تعداد کشته رو داشت. نمی دونم چقدر ماهشهر رو می شناسید. ماهشهر با داشتن بیش از ۲۰ مجتمع پتروشیمی، یکی از بزرگترین قطب‌های پتروشیمی ایران و حتی خاورمیانه است و همچنین با داشتن بندر امام خمینی، دارای یکی از بزرگترین بنادر تجاری در ایران و همچنین یکی از بزرگترین بنادر صادرات نفت در کشوره (بیشتر نفت ایران و بیشتر محصولات تولیدی پالایشگاه آبادان از ماهشهر و خارک صادر می شه) و جالب تر اینکه ماهشهر بین دو رودخانه زهره و جراحی قرارگرفته و از لحاظ کشاورزی و صیادی هم جایگاه ویژه ای بین بقیه شهرهای خوزستان داره.

بزرگترین مخازن نگهداری و صادرات بنزین گازوئیل و میعانات و غیره با فاصله پنج دقیقه‌ای خونه ی هر کدوم از اهالی ماهشهره. حالا در کنار این شهر که از لحاظ جمعیت در رتبه دوم شهرهای خوزستان بعد از اهواز قرار داره،  چند شهرک قرار گرفته که همه کارگر نشین و به شدت فقیر هستن:
شهر چمران(جراحی)، شهرک طالقانی (کوره)، شهرک رجایی (زنجیر)، شهرک مدنی و دهکده گاما. توی این شهرک‌ها به دلیل بیکاری و فقر گسترده انواع بزه رواج داره. درمورد دهکده گاما جالب اینه که در فاصله هزار متری مجتمع‌های پتروشیمی قرار داره اما حتی ساکنینش به حمام ساده دسترسی ندارند.

حالا با گفتن اینا می خوام به اینجا برسم که اهالی ماهشهر و این شهرک ها حتی یک بانک رو آتش نزدند (ماهشهر تنها شهر درگیر در این اعتراضات بود که حتی یک بانک آتش نگرفت)؛ حتی یک مغازه هم صدمه ندید. تنها کاری که مردم کردند، درست کردن راه بندان و بستن جاده های دسترسی به منطقه ویژه اقتصادی پتروشیمی (مجتمع های پتروشیمی) و بستن راه دسترسی به بندر امام خمینی بود؛ اونم با آتش زدن چند حلقه لاستیک و قرار دادن چند تا سنگ توی جاده و خاموش کردن چند تا کمپرسی و کامیون در جاده. حالا فکر می کنید چه اتفاقی افتاد؟ به دستور استاندار و با مجوز «شاک»، سپاه خوزستان یه تیپ ویژه تکاور به ماهشهر فرستاد به همراه دو تانک (بله واقعا تانک) و شش نفربر و کلی سلاح سنگین و نیمه سنگین و حتی هلی کوپتر نظامی! به محض ورود به ماهشهر ابتدا توی شهر چمران (جراحی) وارد شدند و مردم رو به گلوله بستن. با کلاشینکف؟ خیر با تیربار دوشکا. دقیقا با تیربار دوشکا. و از هلی‌کوپتر هم توی شهر چمران(جراحی) به مردم عادی تیراندازی کردند. حتی به سمت مردمی که توی خونه بودن و حتی توی راهپیمایی اعتراضی شرکت نکرده بودند؛ و در همون ساعت اول حدود ۱۷ نفر از جمله دو کودک ۴ و ۸ ساله و یک پیرزن هفتاد و چند ساله با تیر مستقیم برادران پاسدار کشته شدن (آمار بقیه کشته ها به علت فرار جوان‌ها به بیشه‌ها و تیراندازی کور پاسدارها به این بیشه و نیزارها هنوز مشخص نیست.)

چند کشته از بین زخمی هایی بودند که بیمارستان شهر به دستور پاسداران از پذیرش شون امتناع کرد. عصر همون روز وارد شهرک های رجایی و دهکده گاما و شهرک مدنی شدند و اونجا رو هم از کشتار بی نصیب نگذاشتند.

به علت عشایری بودن بخشی از ساکنین این شهرک ها که از عشایر عرب خوزستان هستند، خیلی‌ها مسلح هستن و سپاه به عمد با این حمام خونی که راه انداخت مردم رو تحریک کرد. درگیری به شهرک طالقانی(کوره) کشیده شد و چون مردم این شهرک به دلیل مسلح بودن، مقابله به مثل کردن، از ساعت شش هفت عصر سه شنبه تا ساعت یک بامداد چهارشنبه حتی یک ثانیه صدای رگبار قطع نشد.

با تانک وارد شهرک شدند اما با مقابله مردمی در این شهرک‌ها، غائله جمع نشد و پاسداران هم کشته و زخمی زیادی داشتن که با وساطت شیوخ و ریش سفیدان و بزرگان منطقه تیراندازی قطع شد و شهرک طالقانی محاصره شد.

تا سه روز بعد از اون از این شهرک‌ها جوان‌ها رو دستگیر می‌کردند. و فعلا غائله ساکت شده؛ ولی نمیشه گفت آرامه.

فاجعه انسانی که اینجا اتفاق افتاد، مورد توجه کسی نیست. خیلی‌ها فکر می کنند. اینجا بانک آتش زدند، ولی حتی یه عابر بانک توی ماهشهر صدمه ندید. تنها به این دلیل که مردم این شهر پاشون رو روی شاهرگ اقتصادی کشور گذاشتن به این شکل سرکوب شدند. توی هیچ شهر دیگه‌ای نه با تانک وارد شدند و نه کماندو ویژه فرستادن و نه نیروی تکاور با هلی کوپتر پیاده کردن. مردم ایران حق اعتراض ندارند، اما مردم ماهشهر حتی به اندازه بقیه ایرانی‌ها هم اجازه عصیانگری ندارند.

خواهش می کنم واقعیات این شهر رو منعکس کنید.»

برگرفته از «تلگرام اتحادیه آزاد کارگران ایران»  ۱۱ آذر ماه ۱۳۹۸ (دانسته از ویرایش و پارسی نویسی متن خودداری ورزیده ام. برنام و برجسته نمایی ها همه جا از آنِ من است.)

پی افزوده:

آنچه در نوشته بالا آمده، یک گواهی جاندار برای بدادگاه جهانی کشاندن خرموش های اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان است. آن ها این بار، آشکارتر از گذشته، توده های مردم بجان آمده را در سرتاسر ایران به رگبار گلوله بستند و لات و لوت های چاقوکش شان در کالبد «بسیج» و «سپاه»، شمار نه چندان کمی از تهیدستان به میدان آمده را چاقو زدند. آن ددمنشی که از آن میان با کشتن کولبران در کردستان، سیستان و بلوچستان و برخی جاهای دیگر رخ نموده بود، اینک سویه ای سراسری بخود گرفته و می گیرد. خودِ رژیم پوشالی و بی سر و سامان، توده های میلیونی مردم ایران را بسوی رویارویی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار می راند و چاره ای دیگر جز سرنگونی این تبهکارترین رژیم تاریخ ایران برجای نمی نهد. جایی برای بازی های روشنفکرانه و یک قُل دو قُل یازی با شعارهای تهی مغزانه، چون «طرد ولایت فقیه»، «حذف ولایت فقیه»، «حذف کامل ولایت فقیه» و مانند آن ها نیست و من بار دیگر، هشدارهای گواهمند گذشته ام که در برخی باره ها به جویدن نان و در دهان روشنفکران کند ذهن نهادن، می مانست را یادآور می شوم:
چنانچه
 نتوانیم این رژیم پلید را سرنگون کنیم، کار به فروپاشی ایران زمین و گسستن پیوندهای گاه هزاران ساله ی خلق های آن خواهد کشید. شعار سرنگونی باید رُک و پوست کنده با توده های مردم ایران در میان نهاده شود و همه ی کنش ها و کنشگری های راهبردی (تاکتیکی) در آن راستا همسو و پیوسته شوند. از ژرفای جان خود هشدار می دهم و نوشته ی بالا نیز بخوبی گواه آن است:
راهی جز سرنگونی گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان بر جای نمانده است. یک قُل دو قُل یازی کردن با شعارهای تهی مغزانه را کنار بنهید! پیگیری چنین شعارهایی همه ی چنین روشنفکرانی را در جایگاه تبهکاران می نشانَد. توده های مردم با همه ی خون رفته از آن ها در میدان کارزارند و طبقه کارگر دلاور میهن مان، توانایی های خود را در کردار بخوبی نشان داده است.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ آذر ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/12/blog-post_64.html

روز و روزگار بیم برانگیز زندانیان سیاسی ایران ـ بازپخشش

شایان درنگ همه ی گروهبندی های ریز و درشت ناهمداستان با رژیم خرموش پرور اسلام پیشگان که بجای یگانه شدن با آماج سرنگونی این رژیم پلید، همچنان با شعارهایی در بیش تر باره ها پوچ، نادرست و ناسازگار با روز و روزگار کنونی توده های مردم ایران، یک قل دو قل بازی می کنند و به تراشیدن سر یکدیگر سرگرمند. شرم تان باد!

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۱ خرداد ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/06/blog-post_53.html 

***

ناقوس شوم مرگ بار دیگر برای زندانی سیاسی دیگری به صدا درآمد. بدیهی است که جان انسان‌ها در سیستم بگیر و ببند قضاییه جمهوری اسلامی و شکنجه‌گاه‌های آن هرگز اهمیتی نداشته و ندارد.

عصر روز شنبه، پانزدهم خرداد ماه، جوانی خوش‌نام، مردی شریف از همبندان ما در بند قرنطینه ی «زندانِ تهران بزرگ» در اثر قصور عامدانه ی قوه قضاییه جانش ستانده شد. ساسان نیک نفس همزمان از چند بیماری سخت قلبی، کلیوی، اعصاب و روان و دیابت رنج می‌برد و طی ۱۱ ماهی که ناعادلانه در حبس بود، تنها همبندانش از او مراقبت می‌کردند؛ پدر دو دختر خردسال که به جرم تحریر چند نگاشت در شبکه‌های اجتماعی دچار مصیبت حبس پنج ساله شده بود، اکنون قربانی حکومتی شده که در این ۴۳ سال شوم و سیاهِ به بند کشیدن، شکنجه، کشتار و نابود کردن خانواده‌ها تفریح لذت‌بخش جلادان آن بوده است. آدمی از این حجم از قساوت متحیر می‌شود که ساسان‌ها و بهنام محجوبی‌ها با وجود ابتلا به چندین بیماری جسمی و روحی محبوس می‌شوند بگونه‌ای که نه تنها مشمول قانون عدم توانایی تحمل حبس نمی‌شوند که در زندان به سبب عدم رسیدگی جان می‌سپارند؛ گویی ماشین مرگ قوه قضاییه سرِ باز ایستادن ندارد و اینگونه است که زندانیان سیاسی دیگری از جمله حسین هاشمی، محمد ترکمانی و چندین تن دیگر هم اکنون مدت یک هفته است که به بند جرایم خشن منتقل شده و در اعتصاب غذا بسر می‌برند و هر لحظه امکان دارد به سرنوشت دردناک علیرضا شیرعلی محمدی دچار شوند که سه سال پیش در همین زندان ناجوانمردانه به قتل رسید.

ما زندانیان سیاسی «تهران بزرگ»، ضمن تکذیب اطلاعیه سراسر دروغ سازمان زندان‌ها درباره ی مرگ مظلومانه ی ساسان نیک نفس، اعمال قوه قضاییه را محکوم می کنیم و از ملت شریف و آزادی‌خواه ایران در داخل و خارج از کشور و تمامی نهادهای حقوق بشری بین‌المللی، «عفو بین‌الملل» و «دیده بان حقوق بشر» می‌خواهیم در قبال این جنایت و جنایت‌های از این دست سکوت نکنید؛ چرا که جمهوری اسلامی برای خفه کردن صدای آزادی خواهان هیچ حد و مرزی نمی‌شناسد.

اسامی امضا کنندگان این بیانیه:

۱ـ شاپور احسانی راد

۲ ـ میلاد ارسنجانی

۳ ـ اکبر باقری

۴ ـ کوروش باقری

۵ ـ رضا بیج وند

۶ ـ خالد پیرزاده

۷ ـ احمد علی حاتمی

۸ ـ حمید خرمی

۹ ـ علیرضا خیری

۱۰ ـ ایمان دارایی

۱۱ ـ احسان دولتخواه

۱۲ ـ شهاب سلطانیان

۱۳ ـ محمد سلمانی

۱۴ ـ رضا طالشیان جلودارزاده

۱۵ ـ عبدالحبیب عبدالکریمی

۱۶ ـ داوود عبداللهی

۱۷ ـ میثم غلامی

۱۸ ـ اکبر فرجی

۱۹ ـ علیرضا فرشی

۲۰ ـ امیر احسان قاضی

۲۱ ـ پویا قبادی

۲۲ ـ حسین قشقایی

۲۳ ـ سعید قطان کاشانی

۲۴ ـ علی قهرمانی

۲۵ ـ فرزاد قهرمانی

۲۶ ـ اسماعیل گرامی

۲۷ ـ نوید لطیفی

۲۸ ـ شهاب نصراللهی

۲۹ ـ علی نوری زاد

۳۰ ـ مسعود وظیفه

برگرفته از «تلگرام» ۲۱ خرداد ماه ۱۴۰۰ (با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۱ مهر ۲, شنبه

پیامی جاندار و دلگرم کننده از زبانِ زنانِ پیشروی افغانستان

پیامی جاندار و دلگرم کننده از زبان زنان پیشروی افغانستان که خود در روز و روزگاری ناگوارتر با اسلام پیشگانِ ددمنش «طالبان» و «داعش» و جک و جانوران کوچکی دیگر در همین مایه در جنگ و ستیزی نابرابرند.  

زنده باد جنبش پیشروی زنان افغانستان!

هر چه پیوسته تر باد جنبش های خلقی و از آن میان، جنبش زنانِ هر دو سرزمین پاره تنِ یکدیگر!

ب. الف. بزرگمهر   دوم مهر ماه ۱۴۰۱

ویدئوی پیوست، برگرفته از «تلگرام» دوم مهر ماه ۱۴۰۱:
پیام عارفه فاطمی کنشگر هوده ی آدمی



شایان درنگ و پیگیری همگانی!

در هر کوی و برزن باید با همه ی نیرو جلوی سرکوبگران ایستاد و نگذاشت کسی را به آسانی دستگیر نموده به بازداشتگاه های داغ و درفش بکشانند؛ نیروی گروهی خود را دستکم نگیریم!

بنا بر گزارش‌های رسیده به اتحادیه آزاد کارگران ایران حوالی ساعت ۳ بعد از ظهر دیروز پنج شنبه دهها نفر از نیروهای امنیتی که خود را ماموران وزارت اطلاعات معرفی می‌کردند با هجوم به منزل سهند مرتضوی، او را به همراه ۵ دانشجوی دیگر بازداشت و به نقطه نامعلومی منتقل کردند.

بنا بر این گزارش، ماموران وزارت اطلاعات به رغم اینکه فقط حکم بازداشت سهند مرتضوی و مجید امام وردی را داشتند چهار دانشجوی دیگر را نیز که در منزل او بودند بازداشت و با زدن دستبند به دستان خانم فرخ قادری مادر سهند، قصد بازداشت وی را نیز داشتند که در آخرین لحظه از بازداشت او منصرف شدند.

سهند مرتضوی و مجید امام وردی و چهار دانشجوی دیگر همگی دانشجویان دانشگاه تهران بودند. به جز سهند مرتضوی، ۵ دانشجوی دیگر خانواده هایشان ساکن شهرستان هستند و  بدلیل درگیری‌ها در مراکز دانشجویی، آنان به ناچار مهمان سهند مرتضوی شده بودند که به جز مجید امام وردی بقیه آنها بدون حکم بازداشت، توسط وزارت اطلاعت بازداشت شدند.

در این یورش، منزل سهند مرتضوی به مدت دو ساعت مورد تفتیش قرار گرفت و همه گوشی‌های حاضرین در آنجا منجمله فرح قادری مادر سهند، توسط ماموران امنیتی ضبط شد.

با توجه به این اقدام سرکوبگرانه‌ی ماموران وزارت اطلاعات، به نظر می‌آید که دستگاه سرکوب حکومت برای پایان دادن به اعتراضات دانشجویان دانشگاه‌های کشور خصوصا دانشجویان دانشگاه تهران، سیاست بازداشت گسترده‌ی دانشجویان در منازل آنان را در پیش گرفته است.

آمار بازداشت دانشجویان دانشگاه‌های کشور تاکنون بسیار بالا اعلام شده است. اما با وجود این حجم از سرکوب، امروز شنبه دوم مهرماه دانشجویان دانشگاه تهران مجددا به اعتراض متحدانه‌ی دست زده‌اند.

اتحادیه آزاد کارگران ایران، بازداشت و سرکوب سیتماتیک دانشجویان و مردم معترض توسط نهادهای سرکوبگر جمهوری اسلامی را قویا محکوم می‌کند و ضمن خواست آزادی فوری تمامی دانشجویان و مردم معترض بازداشت شده مجددا اعلام می‌کند که این جنبس را سر بازایستادن نیست و جامعه‌ی ایران برای خلاصی از وضعیت موجود به میدان آمده است.

اتحادیه آزاد کارگران ایران ـ دوم مهرماه ۱۴۰۱

برگرفته از «تلگرام» دوم مهر ماه ۱۴۰۱ (برنام و زیربرنام از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۱ مهر ۱, جمعه

می‌آیم چون پیام پرتوی از خورشیدِ تابان بر فرودستان ...

ژینا گیان

نمی‌میری تو جانم

هر جا که باشی

چه تن به زیر خاک

یا پا بر زمین پاک

تو با مایی جانم ...


می‌آیم چون پیام پرتوی از خورشیدِ تابان بر فرودستان

دست پروردِ شعله‌های سرخْ لابلای آتش داغ کردستان ...

برگرفته از «تلگرام»   یکم مهر ماه ۱۴۰۱

ویدئوی پیوست: می‌آیم چون پیام پرتوی از خورشیدِ تابان بر فرودستان



کهنەپرستی باید برچیدە شود

پیام پدر فریدون محمودی از جانباختگان پرخاش های مردم کردستان در گورستان آیچی سقز به مردم ایران:
«از همە پدران و مادران می خواهم همراە فرزندان شان باشند. این کار باید صورت بگیرد. باید تمام شود. نباید ادامە یابد و کهنەپرستی باید برچیدە شود.»

ویدئوی پیوست و نوشته ی بالا، برگرفته از «تلگرام»   یکم مهر ماه ۱۴۰۱

یاد آن فرزند جانباخته زنده و درود بر چنین پدری!

زنده باد کردستان دلاور و بزرگوار

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان

ب. الف. بزرگمهر   یکم مهر ماه ۱۴۰۱



درود بر چنین زنانی که از سرافکندگی ملی تا اندازه ای بسیار کاستند

اینجا ساری است و زنان روسری های گرانبار شده بدرازای پیش از چهار دهه را به آتشِ افروخته می سپارند. پاسخی دندان شکن به «ضدِّانقلاب» نهفته از همان نخستین روزهای روند انقلابی که سپس زیر پوشش اسلامی انگلیسی ـ آمریکایی جان گرفت؛ در هر گامی جان ستاند و با آرنگ: «یا روسری، یا توسری» همه ی کوشش خویش را بکار برد تا زنان که نخشی برجسته و راهگشا در پیشبرد انقلابی توده ای داشتند را به کُنج آشپزخانه برانَد و با همه ی زیان های بزرگی که برای این نیمه ی زیر فشارهای سنگین همبود ایران ببار آورد، هر بار کشیده ی جانانه ای نیز از سوی آن ها دریافت نمود و ناگزیر به واپس نشستن و ارژ نهادن هایی سر تا پا دروغ و فریب شد و باز هم شکست های کوچک و بزرگی را به ناچار پذیرا شد. ناگفته نماند که دستاوردهای دیروز و امروز جنبش پیشرو میهن مان با همه ی روز و روزگار دردناکی که به توده های مردم از زن و مرد گرانبار نموده اند، وامدار زنان دلاور و استوار ایران از گروه های هازمانی گوناگون و خلق های ایران است.

درود بر چنین زنانی که از سرافکندگی ملی پیامد گند و گه کاری های بیشمار رژیمی پوشالی و توسری خور از «جامعه [نامور به] جهانی» و هر کس و ناکسی، در خور توان خویش تا اندازه ای بسیار کاستند و باری دیگر به نیروی جنبشی هازمان گرامی میهن مان فراروییدند! بر چنین زنانی باید بالید.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان

ب. الف. بزرگمهر   یکم مهر ماه ۱۴۰۱

ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام»   ۲۹ شهریور ماه ۱۴۰۱):
درود بر چنین زنانی که از سرافکندگی ملی تا اندازه ای بسیار کاستند



آماج ها و رویکرد تبهکارانه ی «نظام خرموش پرور» و پشتیبانان جهانی اش را رسوا کنیم

خیزش های پراکنده ی توده های مردم ایران در اینجا و آنجای کشور، این بار هم چون سال های ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ با شتابی چشمگیر به جنبشی در هم تنیده و سراسری فرارویید و پایه های سست رژیمی پوشالی و تن به ننگ مزدوری امپریالیست ها داده را بلرزه درآورد. اینک باز هم چون نمونه های گذشته که هر بار با جانفشانی ها و دلاوری های فزاینده ی توده های مردم و پیشگامانِ از جان گذشته ی رستایی ـ سیاسی فراز تازه تری یافته، رژیمِ دزدسالار رو بمرگ که هستی ننگین خویش را وامدار کشورهای امپریالیستی و دیگر ریزه خواران سفره ی همچنان رنگین ایران است و به پشتوانه ی همان ها تبهکاری های بزرگ و باورنکردنی خویش را پی گرفته و می گیرد، آرایشی ددمنشانه تر از پیش برای سرکوب توده های مردم در پیش گرفته که نمودهای آن بیش از هر جای دیگر در کردستان دلاور و بزرگوار چشم آزار و دردناک است؛ بُریدن اینترنت در سراسر ایران، نشانه ای آشکار از چنین روند بیم برانگیزی است که می رود تا یکبار دیگر جان بسیاری از دلاورترین و از جان گذشته ترین فرزندان این سرزمین باستانی را بستاند و بسیاری دیگر را بزندان افکنده، زمینگیر نماید. در این زمینه، بارها در گذشته، گواه برخورد آبکیِ آنچه «جامعه جهانی» نامیده شده به جُستار پاسداری از «هوده ی آدمی» («حقوق بشر») بودیم و در واپسین نمونه از آن، دیدیم چگونه از کنار کشتار ددمنشانه ی دستکم ۲۵۰۰ تن از پرخاشگران خیابانی شهرهای ایران بدست مزدوران نابکار و آدمکشِ پلیدترین رژیمِ تاریخ ایران که بویی از آدمیت نبرده، گذشتند و همه چیز را در برابر بهره وری های بس سودمندِ غند و انگبینِ از آن میان بویژه زیر پوشش «برجام» سگ مرده  که هست و نیست ایران و ایرانی را بباد داده و می دهد، بفراموشی سپردند. این بار نیز همان است و نشانه ی روشن آن، راه یافتن دژخیم الدوله ی رژیم خرموش پرور که دستش به خون هزاران زندان سیاسی میهن مان از آن میان، شمار بسیاری از نوگلان دست بالا ۱۵ ـ ۱۶ ساله ی ایرانی آغشته است به گردهمایی سران کشورها در سازمان همچنان نامور به «ملت های یگانه» است؛ مردکی سزاوار هزاران بار تیرباران که در آنجا با گستاخی بیمانندی درباره ی زیر پا نهاده شدن هوده ی زن از سوی «باختر زمین» آسمان ریسمان بافت و یادش رفت شنوندگان خود را برای دیدن و ارزیابی چگونگی پاسداری از هوده ی زنان ایرانی فراخواند تا بر بنیاد زبانزدِ «شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن» به میهن در آستانه ی نابودی مان فراخواند تا بچشم خود، گواه چشمه ای از «اسلام ناب محمدی» باشند.

به هر رو، آنچه هم اکنون بیش از پیش بایسته است و من با اندکی دیرکرد درباره ی آن می نویسم، رسوا نمودن هر چه فزاینده تر آماج ها و رویکرد تبهکارانه ی «نظام خرموش پرور» و پشتیبانان جهانی اش بویژه برای توده های مردم در اروپای باختری و آمریکای شمالی است تا افزون بر آگاهی بیش تر از شیوه های کارکرد تبهکارانه ی دولت های شان، درست همان هنگام که «اشک سوسمار» برای مردم ایران می فشانند، فشار بر گرده شان برای دست برداشتن از پشتیبانی های زیرجُلی و گاه آشکار از رژیم دزدسالار و ایران بربادده را افزایش دهند.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان

ب. الف. بزرگمهر   یکم مهر ماه ۱۴۰۱

۱۴۰۱ شهریور ۲۸, دوشنبه

مشتی ریش و پشم و دیگر هیچ! ـ بازپخشش

ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ بهمن ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/02/blog-post_2.html



 

تنها چاره، براندازی نسل همه ی انگل ها و حشره های اجتماعی از میهن مان است! ـ بازپخشش

استاندار تهران با بر زبان راندن این که ۱۰۰ هزار خودروی فرسوده در تهران هست دارد، گفت:
تهران از آغاز سال جاری تاکنون تنها چهار روز هوای پاک داشته است.

پنجم اسپند ماه ۱۳۹۲

برگرفته از «ایرنا» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

با خود می اندیشم:
آقای استاندار، مانند سایر مسوولین «رژیم ولایت» که در هر زمینه ای بجای یافتن پاسخِ درستِ چالش های اجتماعی و زیست محیطی و گره گشایی آن ها، دنبال بز بلاگیر می گردند تا گناه همه چیز را به گردن آن بیندازند، تاکسی های فرسوده را نشانه گرفته و با خود اندکی نیز نمی اندیشد که اینگونه تاکسی ها در گذشته های دورتر که اندازه ی آلودگی هوای تهران این اندازه نبود نیز بوده اند و شمار آن ها با گسترش و درازا و پهنای شهر، هماوندی سرراست داشته و نباید نسبت میان آن ها چندان دگر شده باشد. بنابراین، دلیل های آلودگی هوای تهران را باید در آلاینده های دیگری جُست ...

سپس به یاد می آورم که در گذشته های دورتر، این شمار انگل ها و حشره های پرخور در تهران نداشتیم و بیش تر آن ها در چند شهر بیابانی و خشک با خورد و خوراکی بسیار کم تر از امروز می زیستند و در آنجاها شاید به دلیل تابش آفتاب و خشکی بیش تر هوا این اندازه آلودگی نبود یا چندان به دیده نمی آمد.

آیا آقای استاندار به این سویه از واقعیت آلودگی هوای تهران باریک شده اند؟! 

چند حالت بیش تر ندارد:
ـ یا این واقعیت را ندیده که در اینجا با یادآوری آن، امیدوارم چشم گشوده باشد؛

ـ یا آنکه این واقعیت را دانسته و آگاهانه از ترس درسته خورده شدن از سوی انگل ها و حشره ها نادیده می گیرد؛ و

ـ یا خود وی نیز یکی از همان انگل ها یا حشره ها یا فرزندان تازه به سن و سال رسیده شان است که برای ایز گم کردن و بازکردن مسوولیت از سرِ خود، انگشت اشاره را به سوی تاکسی های تهران نشانه رفته است!

یکبار دیگر در اندیشه می شوم که اگر آن ها با چنگ و دندان و شاخک و انباشتن بوی ناخوشایند باز هم بیش تر در پاسداری از موقعیت کنونی خود نمی کوشیدند، شاید یکی از بهترین راه های کاهش آلودگی هوای تهران، بیرون راندن همه ی انگل ها و حشره ها از این کلان شهر و فرستادن شان به جایگاه نخستین بیش ترشان در شهرهای کرانه ی کویر می بود؛ به همین دلیل، تنها چاره ی درد، براندازی نسل همه ی آن ها نه تنها از تهران که از همه جای گرامی میهن مان است!

ب. الف. بزرگمهر     پنجم اسپند ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/02/blog-post_25.html

این هم نمونه ای زنده از مهسا (ژینا) امینی جانباخته

لیلا میرغفاری با گِروسپاری (به قید وثیقه) از زندان بیرون آمد، او متهم به اجتماع و ساخت و پاخت از راهِ همپایی در پرخاش ها به کشته شدن مهسا امینی شده و هنگام بازداشت از سوی یکی از دست اندرکارانِ پاسبانی (زنی به نام سرهنگ) بشدت لَت و کوب شده (مورد ضرب و شتم قرار گرفته) و گوشی همراه (موبایل) او را هم زَپت (ضبط) کرده اند و هنوز پس (تحویلش) نداده اند (برگرفته از «تلگرام»  ۲۷ شهریور ماه ۱۴۰۱ با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان

ب. الف. بزرگمهر    ۲۸ شهریور ماه ۱۴۰۱

ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام»): این هم نمونه ای زنده از مهسا (ژینا) امینی جانباخته



۱۴۰۱ شهریور ۲۷, یکشنبه

در محکومیت قتل مهسا امینی

قتل جنایتکارانه و بی رحمانه ی مهسا امینی دختر ۲۲ ساله اهل سقز توسط پلیس گشت ارشاد در تهران، موجی از خشم و نفرت از حکومت ظلم و جور را در جامعه برانگیخت.

زن ستیزی و خشونت علیه زنان از طریق اجرای قوانین ارتجاعی دینی یکی از ابزارهایی بوده که با استفاده از آن کوشش شده تا زنان را بیش از پیش به انقیاد درآورند. علاوه بر این از وجود انواع تبعیض و نابرابری و استثمار زنان در محیط کار گرفته تا آزار و اذیت، توهین و تهدید به اخراج و حتی تجاوز به آنها تحت حمایت قوانین موجود و تحمیل فقر و تنگدستی برای سوء استفاده بیشتر، همواره آن ها را در موقعیتی فرودست تری قرار داده است. تشدید این وضعیت، زنان را بیش از هر زمان دیگری به مبارزه برای رهایی و بازستاندن حقوق پایمال شده خود مصمم ساخته بگونه ای که اکنون ایفای نقش بارز و جسورانه زنان در جنبش های اجتماعی و اعتراضی و به خصوص در جنبش کارگران معلمان و بازنشستگان، موجب وحشت و هراس روزافزون حکومت شده و خواب از چشمانشان ربوده است.

تشدید فزاینده چرخه سرکوب و توحش جانیان حکومت، امروز جامعه را در شرایط عصیان و انقلاب قرار داده است و ضرورت اتحاد عمل و همبستگی عملی برای پایان دادن به این شرایط جهنمی را برجسته ساخته است.

مهسا فرزند ماست؛ عضوی از خانواده ماست و مهسا ها بسیارند. نباید اجازه داد چنین فجایع و جنایاتی تکرار شود. عاملین و آمرین آن باید محاکمه و دولت باید جوابگو شود.

گشت های ارشاد این نیروی سرکوب باید فورا جمع شود.

حجاب اجباری لغو شود.

همه زنانی که به جرم تن ندادن به این اجبار در زندان هستند باید فورا آزاد شوند.

شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت ضمن ابراز همدردی با خانواده " مهسا " همه همکاران نفتی و همه کارگران مراکز کاری را برای این مهم به همبستگی بیشتر فرا می خواند.

در برابر این جنایات نمی توان سکوت کرد. باید در مقابل این شرایط ایستاد و فریاد اعتراض سر داد.

شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت

برگرفته از «تلگرام»   ۲۷ شهریور ماه ۱۴۰۱

بختی چندان برای ویرایش این بیانیه نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر

بازداشت و زخمی شدن ده‌ها تن در سنندج و سقز

بنابر گزارش‌های منتشر شده از سوی نهادهای حقوق‌بشری، تاکنون دست‌کم ۳۸ تن در شهرهای سنندج و سقز با شلیک سرراست نیروهای گارد یگان ویژه و ضربات باتوم مجروح شده و ۱۳ تن نیز از سوی این نیروها بازداشت شده‌اند.

در اعتراضات روز گذشته سقز دست‌کم ۳۳ تن با شلیک سرراست نیروهای یگان ویژه مجروح شده‌اند که ۵ تن از آنها به دلیل وخامت وضعیت جسمانی به مراکز درمانی تبریز منتقل شده‌اند.

پارسا صحت ٢٣ ساله، نچیروان معروفی ۱۸ ساله و کیان درخشان به همراه دو تن دیگر که همگی از ناحیه چشم مجروح شده‌اند به دلیل وضعیت وخیم جسمانی به مراکز درمانی تبریز منتقل شده‌اند.

بنابر این گزارش، ۱۴ تن از مجروحان اعتراضات روز گذشته سقز هم‌اکنون در بیمارستان شفا در این شهر بستری هستند و ماموران امنیتی علیرغم مجروحیت و بستری بودن آنها را تحت فشار قرار داده و از آنها بازجویی کرده‌اند. همچنین، گزارشات حاکی از آن است که نهادهای امنیتی در سقز پرسنل بیمارستان‌ها را نسبت به خبررسانی درباره وضعیت و شمار افراد مجروح شده تهدید کرده‌اند.

از سوی دیگر، در اعتراضات شب گذشته سنندج نیز دست‌کم ۵ شهروند معترض زخمی شده‌اند که سه تن از آنها با تفنگ ساچمه‌ای زخمی شده و ۲ تن نیز که یکی از آنها یک دختر نوجوان ۱۴ ساله است در اثر ضرب و شتم و ضربات باتوم زخمی و در بیمارستان بستری شده‌اند.

در سقز دست‌کم ۸ شهروند از سوی نهادهای امنیتی بازداشت شده‌اند که تاکنون هویت پنج تن از آنها به نام‌های آرین مجیدزاده ۱۷ ساله،میدیا رحیمی ۱۷ ساله، اهون هوشمند، کامیار حیدری و بهرام دیدار روشن شده است.

همچنین ده‌ها تن از کنشگران مدنی در شهرهای سنندج و سقز در دو روز گذشته از سوی نهادهای امنیتی از طریق تماس تلفنی تهدید به بازداشت شده‌اند و از آنها خواسته‌اند که در اعتراضات مرتبط به قتل مهسا امینی شرکت نکرده و از انتشار پست‌های مرتبط به این موضوع و همچنین برگزاری اعتصاب خودداری کنند.

شایان ذکر است وضعیت شهرهای سقز و سنندج به شدت امنیتی است.

بر اساس شنیده‌ها تعداد بازداشت‌شدگان و مجروحین احتمالاً بیشتر از اطلاعات به دست آمده‌ تاکنون است.

برگرفته از «تلگرام»   ۲۷ شهریور ماه ۱۴۰۱

قتل دولتی مهسا امینی بی پاسخ نخواهد ماند

دخترمان مهسا (ژینا) امینی را به خاطر حجاب گرفتند، ضرب و شتم کردند و کشتند.

دختران و خواهران و مادران ما در این سرزمین هر روز به هزاران شیوه مورد ستم و تبعیض و سرکوب قرار میگیرند. حکومت ضد زن و ضد انسان، برای بقای خودش دست به انواع سرکوب و ستم میزند. در حالی که جامعه از فقر و فلاکت و نابرابری در عرصه های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در حال فروپاشی است، حاکمان هر روز شیوه های جدیدی از توحش و سرکوب را به اجرا میگذارند تا چند صباحی عمر حکومت ظالمانه ی خود را طولانی تر کنند؛ اما خشم ما هر روز گسترده تر میشود. اتحاد و همدلی بین ما مردمان فرودست و سرکوب شده بیشتر میشود. ما در آبان و دیماه خشم مان را آتشفشان کردیم و بیرون ریختیم. امروز هم درباره ی مهسا عزاداری نمیکنیم که خشم مان را به اعتراض بدل میکنیم.

قتل دولتی دخترمان مهسا، یک نمونه از قتل تدریجی است که روزانه و در مقیاس اجتماعی بر همه ما تحمیل میکنند. فرزندان ما با وجود دست و پنجه نرم کردن با فقر و نابرابری حتی نمیتوانند چند ساعت به خیابان بروند و از نظر جسمی صدمه نبینند. امروز ما باید به فرزندانمان بگوییم به خیابان رفتن خطر دارد؛ زیرا در خیابان پلیس حضور دارد. خیابان ناامن است؛ زیرا پلیس در خیابان است. ما دیگر توان تحمل این وضعیت را نداریم. امروز فقط سقز و کردستان نیست که خشمگین و معترض است. .هفت تپه و کل خوزستان و تهران و خراسان و بلوچستان و گیلان و مرکز و شرق و غرب و جنوب و همه جای مملکت سراسر خشم و نفرت از تمامی ارکان حاکمیت است.

قتل دولتی و خشونت بار دخترمان، مهسا امینی، کشتن همه ماها هم هست. اما نه مهسا می میمرد و نه ما. مهسا امروز رمز مقاومت و اعتراض و اتحاد ماست. ما نمی میریم. ما زنده می مانیم و مقاومت میکنیم و مبارزه میکنیم تا ستم و ظلم و نابرابری بمیرد.

ضمن اعلام همدردی با خانواده مهسای عزیز (ژینا امینی) به این خانواده معزز می گوییم: امروز ما هم همراه با شما گریستیم و خشمگین شدیم. مهسا دختر ما هم هست. ما همدل و همراه با شما فریاد میزنیم. شما تنها نیستید و همه ما با شماییم. ما همه انتقام جوی خون مهسا هستیم. قتل عمد و دولتی مهسا امینی بی پاسخ نخواهد ماند؛ همانطور که تا الان بی پاسخ نمانده است. ما عزاداری نمیکنیم که خشم مان را به اتحاد و مبارزه برای به پایان رساندن این وضعیت وحشیانه و ظالمانه بدل خواهیم کرد.

نظام سرکوبگر سرمایه داری، علاوه بر تحمیل استثمار و ستم بر مردان و زنان کارگر، همچنین بر زنان، ملیت ها، اقوام، گروه های مختلف اجتماعی، افراد با گرایش های جنسی متفاوت از اکثریت جامعه و نیز افراد با عقاید و باورهای متفاوت و ... ستم و تبعیض مضاعفی تحمیل میکند. به باور ما همه این گروه های اجتماعی ضمن مطالبه و مبارزه برای کسب خواسته های اختصاصی خود، لازم است که مضافا، به صورت متحدانه علیه مناسبات سرکوبگرانه و تبعیض آمیز و استثمارگرانه مبارزه کنند. تفرقه و چند دستگی به سود دستگاه سرکوب است. ما وظیفه خود میدانیم که بطور همزمان و متحد و بدون تفرقه علیه همه این ستم ها باشیم. بار دیگر میگوییم که قتل دولتی مهسای عزیزمان، ما را خشمیگن تر و متحدتر کرده است. قتل دولتی مهسا بی پاسخ نخواهد ماند.

گروهی از کارگران هفت تپه - یکشنبه - ۲۷ شهریور ۱۴۰۱

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!