«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۱ مرداد ۹, یکشنبه

بهتر آن است از زخم شمشیر بمیریم تا از گرسنگی! ـ بازپخشش

اسپارتاکوس و سپاهیانش نیز به چنین سدی برخوردند

اسپارتاکوس و سپاهیانش نیز به چنین سدی برخوردند: دریا بی هیچ کشتی یا حتا قایقی درخور برای گذر از آن؛ جایی که دزدان دریایی، پیش تر به آن ها قول چندین و چند کشتی داده بودند تا از آن دماغه، رهسپار سیسیل شوند؛ وعده ای دروغ و فریبا و دماغه ای که اینک تله ای مرگبار بیش نبود! در پیرامون، سپاه تا بُن دندان به جنگ ابزار آراسته ی «بزرگ برده داران» رومی، هر آن فشار بیش تری می آورد و آماده ی کشتاری بزرگ می شد!

اسپارتاکوس رو به سپاهیان خود که زنان بسیاری نیز در میان شان بودند، گفت:
«بهتر آن است از زخم شمشیر بمیریم تا از گرسنگی»! بدینسان دلاوری و امیدشان را برانگیخت و آن ها بگونه ای شگفت انگیز و ناباورانه توانستند با به چنگ آوردن خاکریزی در خط محاصره از دام بجهند. سپاه بردگان در فرجام کارزارهای پس از آن شکست خورد؛ رومیان، بدن اسپارتاکوس را آنچنان تکه تکه نمودند که هیچ نشانی از کالبد آن دلاور بزرگ تاریخی برجای نماند. با این همه، آن شورش و جنبش های گسترش یافته در پی آن، اَنگ و نشان تاریخی خود را برجای نهاد و آدمیت را گام هایی سترگ به پیش راند.

به این ترتیب، زمینه های برچیده شدن سازند* برده داری که با نبردهای کوچک و بزرگ بردگان و گاه دهگانان خرده پا در اینجا و آنجا پی گرفته می شد، بیش از پیش فراهم شد. بدون چنان خیزش ها و جنبش های کوچک و بزرگ آدمیانِ تهی شده از حقوق آدمی، سازند برده داری بی هیچ گمان و گفتگو، دورانی بس درازتر پشت سر می نهاد؛ همچنانکه همبودهای برجای مانده از آن را هم اکنون نیز در برخی از کشورهای جهان، بویژه آفریقا می توان یافت. هستی «اقتصاد طبیعی» و چیرگی «جبر غیر اقتصادی» بر بنیاد پیش پا افتاده ترین شیوه ها و ابزارهای فرآوری در همه جا، بستری درخور برای بدرازا کشیده شدن بازهم بیش تر و دامن گسترده تر برده داری و گونه هایی آمیخته از سازندهای «برده داری» و «خاوندی» در اینجا و آنجا بود. آن جنبش بزرگ بردگان بویژه از این سویه برجستگی طبقاتی و تاریخی خود را بیش تر به رخ می کشد.

یادمان نرود که سازند سرمایه داری از هیچگونه خودپویی و خودکاری برای دگردیسگی به سازندی دادگرانه برخوردار نیست؛ برای بزیر کشیدن و جایگزینی آن با سازندی دادگرانه، نبرد بزرگ، گسترده و همبسته ی بردگان نوین و در کانون آن، طبقه کارگر سزاست. دشمنِ برجسته برای سازندگان تاریخ در این نبرد، برخلاف آن دوران، زمانِ شتابنده است. ما از بختِ دراز و دیرپایی برای چنین دگرگونی بزرگی در تاریخ آدمی برخوردار نیستیم! و این بار، نه «کمون پاریس» با همه ی دلاوری هایش، نه کار سترگ «انقلاب اکتبر» و سپس «توده های مردم» در نخستین کشور زحمتکشان و دیگر کشورهای سوسیالیستی، بسنده نخواهد بود ...

ب. الف. بزرگمهر   ۱۸ آذر ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/12/blog-post_48.html

* واژه ی «سازند» را همتراز با واژه ی از ریشه لاتینیِ «فرماسیون» (farmation) بکار برده ام که از دیدِ من از آرش و مانشی دربرگیرنده تر از واژه ی «سامانه»، همتراز با واژه ی از ریشه لاتینیِ «سیستم» (system)، برخوردار است.

بدبخت تر از من در این جهان کسی را می یابید؟

بدبخت تر از من در این جهان کسی را می یابید؟* کارم بجایی رسیده که باید هر از گاهی دستِ گدایی بسوی شما آدمکش ها دراز کنم.

ب. الف. بزرگمهر  نهم امرداد ماه ۱۴۰۱

* «شاهزاده چارلز» از خانواده ی «بن لادن» پول گرفته بود؛ این دِهِش پس از دیدار وی با دو تن از بستگانِ مغز اندیشمند تروریست [اُسامه بن لادن] در لندن انجام پذیرفت.

«روزنامه تایمز» روز یکشنبه گزارش داد که خودِ «شاهزاده چارلز بریتانیا» در سال ۲۰۱۳ کمکی یک میلیون پوندی از خانواده ی «اُسامه بن لادن» [دو تن از برادران ناتنی وی] برای بنگاه نیکوکاری خود دریافت نموده بود. بتازگی [نیز] دریافتِ «کیسه های پول دستیِ (نقدِ)» «شاهزاده» از خانواده ی پادشاهی «قَطَر» موشکافی شده است.

برگردان گزیده گزارشی برگرفته از «آرتی» به تاریخ نهم امرداد ماه ۱۴۰۱ به یاری «گوگل» (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

به تخم چپ اسب حضرت عباس با آن "علمِ" مرده ریگ شان! ـ بازپخشش

غُر و لُندی است از «نشانه خدا» مکارم شیرازی:
«... دولت‌ها آن مقدار سهم بودجه را تخصیص نمی‌دهند و این باعث شده است بسیاری از دستگاه‌ها با مشکلاتی مواجه شوند تا جایی که برخی از مؤسسات و تشکیلات حوزوی وابسته به بودجه، تعداد زیادی از نیروهای علمی خود را مرخص کرده است.»۱

با خود می اندیشم:
کدام نیروهای علمی؟! کدام علم؟ بیگمان آن علمِ مُرده ریگ و بی هیچ بار و بر را می گوید که جاودانه عُبید زاکانی با طنز زیبا و کوبنده اش در کالبد داستانی کوتاه به آن اشاره نموده بود:
«لولئی۲ با پسر خود ماجرا می كرد كه تو هیچ كاری نمی كنی و عمر در بطالت به سر می بری. چند با تو گویم كه مُعلق زدن بیاموز و سگ از چَنبر۳ جهانیدن و رَسَن بازی۴ تَعَلُّم كن تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نمی شنوی به خدا ترا در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ۵ ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاكت و اِدبار۶ بمانی و یك جو از هیچ جا حاصل نتوانی كرد.» سپس با خود می گویم:
چه بهتر! به تخم چپ اسب حضرت عباس با آن "علمِ" مرده ریگ شان! کِی از دوش مردم ایران پایین خواهند آمد؟ ...

... گرچه، این «کِی»، هماوندی سرراستی با «وقتِ گُلِ نی» دارد و چنانچه همه ی نیروهای خود را برای بزیر کشاندن شکمباره های دزد بی همه چیز بسیج نکنیم، آن ها تا آن هنگام که پشت شان به کشورهای امپریالیستی و ریزه خواران روسی و چینی شان گرم است، توده های میلیونی مردم ایران را بدبخت تر، خوارتر و سرافکنده تر خواهند نمود و خود، حتا اگر کار به آنجا برسد که «خُمس» و «زِکات» شان را از دست سربازان «یانکی» بستانند،۷ پایین کشیده نخواهند شد.  

ب. الف. بزرگمهر   ۲۰ اَمرداد ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/08/blog-post_98.html

پی نوشت:

۱ ـ گفته های «نشانه خدا»: مکارم شیرازی در دیدار با گروهی از هموندان «شورای عالی و مدرسان حوزه علمیه خراسان» و مسؤولان ارشد «شبکه اجتهاد»، برگرفته از گزیده ی خبرهای تارنگاشت «حوزه»  ۱۷ اَمرداد ماه ۱۳۹۸

۲ ـ لولی همراه با «ی» هماوندی (نسبت) گرفته شده از واژه ی هندی ـ ایرانیِ «لول» از آرش های زشت و زیبای گوناگونی از آن میان، مَست و مَلنگ، سرخوش، شوخ چشم، بی آزرم، روسپی برخوردار است؛ ولی در بنیاد خود، بیشتر به آرشِ کولی (لوری) و بی خانمان است. کارواژه ی «لولیدن» به آرشِ «چون کِرم در جای خود جنببدن» از همین واژه گرفته شده است. واژه ی «لول» (lol) به آرشِ «سرخوشی» در یکی از شاخه ی بنیادین زبان های اروپایی و شاید بنیادی ترین از میان پنج شاخه ی بنیادی زبان های اروپایی: «ژِرمنی»، کم و بیش همگی ریشه گرفته از زبان مرده ی «سانسکریت» و همریشه با هر دو شاخه ی بنیادی زبان های «ایران خاوری» و «ایران باختری» نیز به همان آرش و بگمان بسیار اشاره به سرخوشی کولیوار دارد.

۳ ـ دایره، کمان، گردنبند

۴ ـ بندبازی (رَسَن به آرش ریسمان و بند است)

۵ ـ «مرده ریگ» به آرشِ آنچه از مرده بازمانده است.

۶ ـ به آرشِ بدبختی، نگونبختی و سیه روزی

۷ ـ ... آنچه برجای ماند، همین است که می بینید:
به گردن گرفتن ننگین ترین قرارداد تاریخ ایران، گسترش جاکشی و پااندازی و روسپیگری زیر چادر و پرچم «اسلام ناب انگلیسی ـ یانکی»، بدار آویختن جوانان مردم به هر بهانه ای و بسیاری زیانکاری های ریز و درشت دیگر که اسیدپاشی به چهره ی زنان، تنها یکی از آن شاهکارهاست.

... و آن رهبر "ساده زیست" تاچندی پیش ۹۵ میلیارد دلاری که اکنون بیگمان چند میلیاردی بر دلارهایش افزوده شده، نگران فرهنگی است که در فرجام کار با جمهوری اسلامی ـ برده داری موریتانی در آفریقا پهلو خواهد زد.

برگرفته از یادداشتِ «گوشه ای از اسلام ناب آقایان در بوته ی آزمون تاریخ»، ب. الف. بزرگمهر  ۱۲ آبان ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/11/blog-post_19.html

زیرنویس تصویر:

«... دولت‌ها آن مقدار سهم بودجه را تخصیص نمی‌دهند و این باعث شده است بسیاری از دستگاه‌ها با مشکلاتی مواجه شوند تا جایی که برخی از مؤسسات و تشکیلات حوزوی وابسته به بودجه، تعداد زیادی از نیروهای علمی خود را مرخص کرده است.»

 گفته های «نشانه خدا»: مکارم شیرازی در دیدار با گروهی از هموندان «شورای عالی و مدرسان حوزه علمیه خراسان» و مسؤولان ارشد «شبکه اجتهاد»، برگرفته از گزیده ی خبرهای تارنگاشت «حوزه»  ۱۷ اَمرداد ماه ۱۳۹۸

در ولایت امام زمان، تفاهم نامه های همکاری چنین ساده و بی آلایشند! ـ بازپخشش

من نمی دانم چرا جاهای دیگر جهان این اندازه کار را سخت می گیرند. اینجا کار را ساده کرده اند؛ این یک قرارداد «تفاهم نامه همکاری» در «ولایت امام زمان» است که تصویر آن را می بینید. ماده یکم آن را نگاه کنید که چه اندازه ساده و بی آلایش درباره ی «جُستار همکاری» نوشته است:
«حمایت از فعالیت های فرهنگی و دینی» و در ماده ی دوم آن با عنوان: «شرح خدمات» آمده است:
«بصیرت افزایی دینی و سیاسی ...»؛ تفاهم نامه ای است به مدت یکسال و به مبلغ ۵۰۰۰۰۰۰۰۰۰ ریال

به عنوان نمونه، شما کافی است درباره ی یکی از پر رمز و رازترین واژه های قرآنی که آمیخته ای از سه حرف: الف، لام و میم است و کسی هنوز از آرش آن سر در نیاورده، در هرکدام از فعالیت های فرهنگی و دینی خود سخن سرایی کنید تا هم بر بصیرت دینی مسلمین افزوده و هم پول خوبی به جیب بزنید. چه می خواهید بیش از این؟ خدا بده برکت. مرگ می خواهی برو گیلان!

البته اگر از من بشنوید، این سه حرف را اینگونه می نویسم: میم، الف، لام که نخستین حرف های نام سه دانشمند انقلابی بزرگ دوران ماست: مارکس، انگلس و لنین؛ البته، بدی آن هم این است که با بر زبان راندن این سه نام، هم دیگر رمز و رازی برجای نمی ماند و خودتان به دست خود، دکان پربرکت ۵۰۰۰۰۰۰۰۰۰  ریالی را آجر کرده اید و هم از بیم جان و«مال» باید بگریزید؛ زیرا آنچه رمزآلود بوده را زمینی نموده، همه ی مارها را از جعبه ی مارگیری گریزانده و ناسزای ابدی همه ی مارگیران و افسونگران را به جان خریده اید.

ب. الف. بزرگمهر   ۳۰ اردی بهشت ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/05/blog-post_21.html

۱۴۰۱ مرداد ۷, جمعه

نه بَبَم جان، کَاَنَّهُ عین عدالت است

پرتور پیوست را گنجانده و زیرش نوشته است:
«این تصویر درد بسیار داره تو خودش؛ پلیسی که ماهیت وجودیش باید حفاظت از مردم باشه، اما با خشونت با مردم رفتار می‌کنه، فرقی نداره معلم باشی، کارگر باشی، جانباز باشی، مرد باشی، زن باشی، کافیه معترض باشی و دنبال حق و حقوقت، باهات با خشونت و توهین برخورد می‌کنن، ولی در برابر کسی که قتل انجام داده، ولی توی حکومت بوده، پست و مقام داشته با کرنش و احترام، این عین بی‌عدالتیه!»*

نمی دانم چرا ناگهان «کیر خر نظامِ خرموش پرور» با آن گوش های درازش جلویم سبز می شود و به گویش قزوینی، پاسخ می دهد:
نه بَبَم جان، مگر چشمِ بصیرت نداری؟! کَاَنَّهُ عین عدالت است. کبوتر با کبوتر، باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز!

ب. الف. بزرگمهر   هفتم امرداد ماه ۱۴۰۱

* برگرفته از «تلگرام»  هفتم امرداد ماه ۱۴۰۱ (دانسته از ویرایش و پارسی نویسی آن خودداری ورزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر)

حاکمیت تبهکار ایران، انباشته از مزدوران کشورهای امپریالیستی است! ـ بازپخشش

اطاعت از «ولی فقیه» با مهر «کارت سبز» یانکی ها! ـ بازانتشار

https://youtu.be/WpvgK8RO63o


 

* این ویدئو و تصویر زیر آن، اندکی بیش از دوسال پیش با برنام «اطاعت از ولی فقیه با مهر کارت سبز یانکی ها!» انتشار یافته بود؛ اینک، آن را با برنامی تازه و پی نوشت زیر بازانتشار می دهم.

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/12/blog-post_9307.html

ب. الف. بزرگمهر یکم اسپند ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/02/blog-post_5778.html

پی نوشت:

این آقا را بیگمان می شناسید: آموزگار درس اخلاق در دولت دهم! نمونه هایی چون وی در دم و دستگاه حاکمیت ایران کم نیستند. هر یک به فراخور روزگار خود و جایگاهی که در "ریسمان الهی" بهم زده اند، آلاف و علوفی در اینجا و آنجا ـ و چه جاهایی بهتر و امن تر از کشور «شیطان بزرگ» و «شیطان» های کوچک همدستش در اروپای باختری؟! ـ برای روز مبادا اندوخته اند. از دیدگاه خودشان، حساب همه چیز را کرده اند؛ نیک می دانند که ایران، کشور توفان ها و آتشفشان هاست و فردای روزگار روشن نیست که به سرنوشت آن آخوند پلید دوران مشروطه گرفتار نشوند؛ ولی، آنچه مرا به نوشتن این یادداشت کوچک واداشت، نه این است و نه حتا کوچک شمردن جوانان ایرانی از سوی این آخوندِ پفیوز که ننه اش به قربانش برود، دشواری جوانان ایرانی را نداشتن اخلاق پنداشته یا وانموده است!

آنچه با قرارداد ننگین ژنو و «اقتصاد مقاومتی» دستپخت «مجمع تشخیص نظام» که به گمانم جز سناریوی پیوستِ آن قرارداد ننگین برای سرکوب بیش تر روشنفکران و توده های مردم ایران بیش نیست، روشن تر می شود، نکته ای است که پیش تر در برخی یادداشت هایم با گمانه زنی اشاره کرده بودم و اکنون با باریک بینی بیش تر بر زبان می آورم:
حاکمیت تبهکار ایران، انباشته از مزدوران کشورهای امپریالیستی از بالاترین رده ها تا دُم آن است و تبهکاری های آن ها تنها در چارچوب اقتصادی نمی گنجد که سمتگیری سیاسی آگاهانه با سرشتی مزدورانه به سود کشورهای امپریالیستی دارد! نوک این "کوه یخ" را بویژه هم اکنون در وزارت امورخارجی این رژیم ضدملی و خائن می توان دید.

برای سرنگون نمودن این رژیم تبهکار و ضد ملی، دست به دست هم دهیم؛ سازمان یابیم و یگانه شویم!

ب. الف. بزرگمهر یکم اسپند ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/02/blog-post_5778.html

نابکارانه ترین گونه ی خونخواهی از توده های مردمی پایدار و سرفراز

این جنگ با روسیه نیست؛* نابکارانه ترین گونه ی خونخواهی از توده های مردمی است که نخواسته اند زیر سایه ی رژیم پوشالی و برآمده از کودتایی دستپختِ امپریالیست های «یانکی» و انگلیسی زندگی کنند.

ب. الف. بزرگمهر   هفتم امرداد ماه ۱۴۰۱

* اوکراین، «دونتسک» را با مین بمباران کرد

شهردار «الکسی کولمزین» گفت که نیروهای اوکراینی، چهارشنبه شب، مین های «پی اف ام ـ ۱» PFM-1») در پایتخت جمهوری خلق دونتسک پرتاب کردند. این بلندپایه ی «دونباس» از باشندگان (ساکنان) خواست تا در این باره هوشیار باشند.

کاربرد مین های کوچک پروانه ای شکل یادشده در بالا بر بنیادِ «پیمان اُتاوا» در سال ۱۹۹۷ که اوکراین نیز آن را دستینه نموده، ناشایا (ممنوع) است؛ این مین ها حتا زمانی که قربانی را هنگام پا گذاشتن بر روی آن نمی‌کشند، در بیش تر باره ها پای آدم را می ‌دَرَند.

برگردان گزارشی برگرفته از «آرتی» به تاریخ ششم امرداد ماه ۱۴۰۱ به یاری «گوگل» (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۱ مرداد ۵, چهارشنبه

پول مول داری بفرما! وگرنه، هِرّی!

پاسخ از زبان برادرِ امنیتی پاسدار سرمایه:
خواهرِ زبان دراز!

زمان مصرف «جانباز» سال هاست که سپری شده.* ما دیگر بحمدلله بخشی از «جامعه جهانی» شده ایم. پول مول داری بفرما! آن هم پول مولِ درست و درمان به یورو و دلار؛ وگرنه، هِرّی!

ب. الف. بزرگمهر   پنجم امرداد ماه ۱۴۰۱

* شماری از هموندانِ خانواده‌های زخمی شدگانِ دوران جنگ ایران و عراق که در روزهای کنونی در گردهمایی های پرخاشگرانه بازداشت شده بودند، امروز چهارشنبه پنجم مرداد ماه، با گرد هم آمدن در برابر «زندان اوین» خواهان آزادی آنها شدند.

یکی از هموندانِ خانواده ی جانبازان در بند با ناروا شناختنِ بازداشت آن ها و اینکه سال ها برای پشتیبانی از کشور خود جنگیده‌اند، گفت:
«این جانبازان اکثرا بیمار هستند و دارو مصرف می‌کنند؛ سه روز متوالی در این مکان تجمع کرده‌ایم؛ اما کسی پاسخگو نیست. قرار است آنها در دادگاه انقلاب محاکمه شوند، مگر این اشخاص غیر از مطالبه حقوق خود چه گناهی مرتکب شده‌اند؟»

شماری از زخمی شدگان جنگ ایران و عراق که در ماه‌های کنونی با برپایی گردهمایی های پرشمار به پایمال شدن هوده ی خود از آن میان، پاداش بازنشستگی پرخاش کرده بودند، روز شنبه، یکم امرداد ماه، در جریان گردهمایی های پرخاشگرانه از سوی نیروهای امنیتی با دستیازی به زور و آبروریزی بازداشت شدند.

برگرفته از «تلگرام»   پنجم امرداد ماه ۱۴۰۱ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

ویدئوی پیوست (نامگذاری از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)پول مول داری بفرما! وگرنه، هِرّی!



"اسلام"، بهانه و نام رمز شکست بود ... ـ بازپخشش

با توسری روی سرمان کردند تا انقلاب توده های مردم را بشکنند. "اسلام"، بهانه و نام رمز شکست بود و ما جلوترین سنگر رودرروی ضدانقلابی به پوستین اسلام درآمده! ببین چه «خاله خان باجی» هایی ازمان ساخته اند!

ب. الف. بزرگمهر   ۳۱ فروردین ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/04/blog-post_47.html


دیگر اینجای کار را نخوانده بودیم

از گفتگوی اولاغ شولتز با «ننه مرکل»:
ـ دیگر اینجای کار را نخوانده بودیم که کاهش گاز، کمبود دستمال توالت را در پی داشته باشد.* اینجور که نمی شود. کم کم ناچار می شویم هر بار که تنگ مان می گیرد به شیوه ی سده ها پیشِ خودمان، بسوی جنگل یا کنار رودخانه یا برکه ای بدویم و ایستاده کمی دولا بشویم تا بتوانیم خیر سرمان برینیم.

ـ حالا چرا پشت سرم وزوز می کنی؟! رویت نمی شود دسته گلی که به آب داده ای را برای همه بازگویی؟ چشمت کور! می خواستی دنبالِ کونِ آن مردک پابگور راه نیفتی و کمی هم شده، اندازه نگه داری. حالا باهمادی که سال ها با خون دل ساخته بودیم را هم از دست می دهیم و بزودی آن خُل و چِل انگلیسی وارفته را هم به مِهتَری «ناتو» می نشانند تا آلمان را به جنگِ سرراست با روسیه بکشانند و خودشان کناری بنشینند و برای مان دست بزنند.

ب. الف. بزرگمهر   پنجم امرداد ماه ۱۴۰۱

* رسانه ی آلمانی «زِیت آنلاین» («Zeit Online ») روز چهارشنبه گزارش داد که چنانچه کاهش در دسترس نهادن (عرضه) گاز روسیه در ماه‌های آینده پی گرفته شود، شاید آلمان با کمبود کالاهای بنیادین چون کاغذِ آبریزگاه (توالت) و کارتن روبرو شود. این رسانه به هشدار «یورگن شالر»، مِهتَرِ «انجمن های کاغذ باواریا» اشاره می کند که کارخانه های کاغذِ سرگرمِ کار شاید اگر به شوند کمبود گاز ناچار به فرآوری با گنجایش کاهش یافته شوند، دیگر سودآور نباشند.

برگردان گزیده گزارشی برگرفته از «آرتی» به تاریخ پنجم امرداد ماه ۱۴۰۱ به یاری «گوگل» (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۱ مرداد ۴, سه‌شنبه

... تو از اونا که همه شون سبیل داشتن، خوشگل تری! ـ بازپخشش

خُب! حالا شدی مثل یکی از خاله خان باجی های حرم ناصرالدین شاه؛ گرچه، تو از اونا که همه شون سبیل داشتن، خوشگل تری!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۶ دی ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/01/blog-post_65.html



فیلمی گواهمند و آموزنده از ماه ها و هفته های پایانی «جنگ جهانی دوم»

از دید من، باریک شدن در رخدادهای به نمایش نهاده شده در این فیلم به دریافتِ بهترِ رویدادهای کنونی که آبستن جنگ جهانی دیگری است، کمک می کند.

ب. الف. بزرگمهر    چهارم امرداد ماه ۱۴۰۱ 

Winter and Spring 1945, part 1, documentary

https://youtu.be/z9QOpDc8LOU

Winter and Spring 1945, part 2, documentary

https://youtu.be/l1nirsKzSaU

 Winter and Spring 1945, part 3, documentary

https://youtu.be/Frxi9jJJjwo

Winter and Spring 1945, part 4, documentary

https://youtu.be/FfNH8M83kKU

من و این یکی خواهر مقدس می خواهیم دستی به سر و گوشش بکشیم ... ـ بازپخشش

آخِی! این آقا بیشعورتان را چقدر با این هسته ای و اینا خسته اش کردید؟! چند روزی بفرستیدش پیش ما. نترسید! اینجا از دشمن و اینا نشانی نیست. من و این یکی خواهر مقدس می خواهیم دستی به سر و گوشش بکشیم و کمی هم شده، انرژی غیرهسته ای بهش بدهیم ...

ب. الف. بزرگمهر   ۲۵ خرداد ماه ۱۳۹۷

 https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/06/blog-post_27.html



هم دین شان را پاس می دارند و هم جهان پیرامون شان را ـ بازپخشش

هم دین شان را پاس می دارند و هم جهان پیرامون شان را

من و شما در این میان چکاره ایم؟!

ب. الف. بزرگمهر   سوم آبان ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/10/blog-post_524.html



می دانم که سخنان من برای شما مردم داغدیده، تنبان نمی شود

می دانم که سخنان من برای شما مردم داغدیده، تُنبان نمی شود؛ می دانم که تبهکاری های ترسایان تا به امروز پی گرفته شده و نُختِه ی پایانی بر آن نیست؛ خوب می دانم این تبهکاری ها که دامنه ی گسترده ای از خوار شمردن شما «مردم بومی گرامی کانادا» و آزار جنسی کودکان تان گرفته تا کشتارهای گروهیِ پنهان و آشکار را دربرمی گیرد و تنها در یکی دو جا نیز رخ نداده را دانسته «نژاد کشی فرهنگی» جا می زنند تا همه ی آن پلشتی ها را زیر آن پوشانده، آن را فروکاهند؛ ولی از دستِ منِ مادرمرده چه کار دیگری جز نیایش به درگاه خدایی که خودم نیز به هستی آن چندان باور ندارم، برای شما برمی آید که انجام دهم؟! دولت کانادا و مِهتَرِ زنباره ی آن از ترس خیز گرفتنِ جنبشِ هوده مند شما، مرا به اینجا فراخواند تا سرِتان شیره بمالم و نگاه تان را از زمین بسوی آسمان برگردانم. کاریای بسیار دشواری است که مرا بیش تر از پا می اندازد و زمینگیرتر می کند؛ بدین سان، من افزون بر پوزش و درخواستِ بخشش برای تبهکاری ها و پلشتی های بیشمارِ انجام یافته از سوی  آن ها که هنوز همه ی آن نیز درست کاوش و بررسی نشده، ناگزیرم برای نخشِ گناهکارانه ای که در این میان بر دوشم افکنده اند نیز از شما پوزش خواسته و درخواستِ بخشش کنم.

از اندیشه و زبان «پاپی جان»:  ب. الف. بزرگمهر   چهارم امرداد ماه ۱۴۰۱ 

***

رهبر «کاتولیک رومی» از بومیان کانادا درخواستِ بخشش کرد

«پاپ فرانسیس» روز دوشنبه از بومیان کانادا درخواستِ بخشش کرد و از همدستی «کلیسای کاتولیک روم» در برنامه پردازی (پروژه) آموزشگاه های زیستی (مسکونی) که یک نهاد دولتی کانادا آن را نژاد کُشی (نسل کُشی) نامید، پوزش خواست. «پاپ» گفت:
«من فروتنانه برای بدنهادی که بسیاری از ترسایان (مسیحیان) در رویارویی با مردم بومی به آن دست یازیده اند، درخواستِ بخشش می کنم.»

«پاپ»، همان روز، در یکی از رسانه های هازمانی ـ خبرچینی («توییتر») نوشت:
«مردم بومی گرامی کانادا! من به سرزمین مادری شما آمده ام تا غم و اندوه خود را با شما در میان نهم؛ از خداوند درخواستِ آمرزش، درمان و آشتی کنم؛ نزدیکی خود را نشان دهم و با شما و برای شما نیایش کنم».

«پاپ» در یک دوره گردی (تور) شش روزه برای پوزش خواهی در کاناداست که سال گذشته، «جاستین ترودو»، نخست وزیر آن کشور درخواست آن را کرده بود.

کنشگران بومی، «کلیسای کاتولیک» را افزون بر «نژادکُشی فرهنگی»، در «نژادکُشی فیزیکی» نیز گناهکار دانسته اند (متهم کرده اند) و می گویند که بهره وری های ناروای جنسی گسترده و حتا مرگ در آموزشگاه های زیستی (مسکونی) در کار است (وجود دارد). سال گذشته، چندین گروه کنشگر گفتند که در چهار جا از «کاملوپس» و «بریتیش کلمبیا» تا «ساسکاچوان»، «گورهای گروهی» یافته اند.

برگردان گزیده گزارشی برگرفته از «آرتی» به تاریخ سوم امرداد ماه ۱۴۰۱ به یاری «گوگل» (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۱ مرداد ۳, دوشنبه

پیامبر خدا هم آنچنان معصوم١ نبود! ـ بازپخشش

به ویدئوی زیر باریک شوید و داستان بند تنبان به باد دادن پیامبر خدا را از زبان یکی از پیروان دستاربندش بشنوید. روشن می شود که پیامبر اسلام در واپسین روزهای زندگی هنوز ٩ زن داشته۲ که هریک از آنها در حجره ای۳ روزگار می گذرانیده و هر نه شب یکبار پذیرای آن حضرت بوده اند تا عقده های دوران جوانی خود که ناچار به همخوابگی با زنی بیش از دو برابر سن خود بوده اند را گشوده و در واپسین سال ها، هفته ها و روزهای زندگی مبارک شان این کمبود بزرگ را جبران نمایند!

از روایت ها و داستان های نقل شده از خاستگاه های گوناگون که در سخنان این آخوند نیز بازتاب یافته، چنین برمی آید که یکی از بزرگ ترین دشواری های پیامبر خدا، کم و بیش از همان آغاز بعثت و بر دوش گرفتن مقام پیامبری و بویژه پس از نخستین پیروزی های جنگی و بدست آوردن غنائم از یهودیان و دیگر بخت برگشتگان، نه رسیدگی به امور مسلمین جهان ـ که در آن هنگام هنوز مکه و مدینه و دور و بر آن را دربرمی گرفت ـ که رسیدگی به جنگ و ستیزهای همیشگی میان زنان خود بوده است. در این باره، روایت های بسیار معتبری وجود دارد که روایت «الاغ رسول الله» یا روایت هایی درباره ی «گفتگوی سنگ های بیابان با حضرت» یا «پرواز در میان ستارگان و آسمان هفتم» در برابر آن ها پشیزی ارزش ندارند. از میان این زنان بخت برگشته، عایشه که به گفته ای زیباترین و شاید باهوش ترین شان بوده و در کودکی به عقد و ازدواج آن حضرت درآمده، پرسشی تاریخی کم وبیش با درونمایه ی زیر از آن «پیامبر اولی العزم» نموده بود:
چرا همه ی آیه های خداوند به سود توست؟۴ 

ب. الف. بزرگمهر    ٢٢ امرداد ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/08/blog-post_12.html

پانوشت:

١ ـ معصوم از دیدگاه مذهبی به آرش کسی است که هیچگونه گناهی از وی سر نزده است!

٢ ـ البته بر همه ی مسلمین و نیز غیرمسلمین روشن است که شمار زنان پیامبر بسی بیش از این ها بوده و خداوند بخشاینده ی مهربان وی را از قانونی که از زبان خود او بر زبان آمده بود، مستثنا فرموده بود!

٣ ـ از دید این آخوند، آرش حجره و خانه و «سوئیت» یکی است!

۴ ـ یا چرا خداوند همه جا به سود تو سخن می گوید؟!

پی افزوده:

به هر شوندی که نمی دانم، «یوتیوب» و «گوگل» جلوی دسترسی به ویدئوی یاد شده در آغاز این نوشته و بسیاری ویدئوهای دیگر را گرفته اند:

https://www.youtube.com/watch?v=rVYP3M5G_5g

ب. الف. بزرگمهر  چهارم دی ماه ۱۳۹۹

نکند هوای گاومیش بسرتان زده که بازگردد و دوباره همه چیز را بهم بریزد؟! ـ بازپخشش

با همسر نازنینم آمده بودیم به شما شادباش بگوییم. مرا از خود می رانید؟!* کجا بروم؟ من آمده ام تا هماهنگ با سپاهیان به کار بر زمین مانده از آن گاومیش سر و سامانی بخشیم و اگر خدا بخواهد، آتشِ جنگ جهانی دیگری را برافروزیم. نکند هوای گاومیش بسرتان زده که بازگردد و با ندانمکاری هایش دوباره همه چیز از آن میان، سال ها کار برنامه ریزی شده در این زمینه را بهم بریزد؟!

ب. الف. بزرگمهر   چهارم دی ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/12/blog-post_25.html

* به «پرزیدنت بادبادی»، مهتر جمهوری «یانکی» ها، دیروز ۲۴ دسامبر، در جریان گفتگوی راه دور وی و همسرش با کودکان در آستانه ی «کریسمسِ کاتولیک ها» ناسزا گفته شد. یکی از پِرمارها به نام «جِرِد» در پاسخ به شادباش آن دو گفت:
«امیدوارم شما هم کریسمس بیمانندی (فوق العاده ای) داشته باشید؛ برو، براندون!»

این گفته پس از آن دوستکام (محبوب) شد که هواداران یکی از هماوردی (مسابقه) های «انجمن ملی هماوردی های اتومبیل رانی» در ماه اکتبر گذشته به مهتر دولت ناسزا گفتند. در یک گفتگوی زنده با یکی از هماوردان به نام «براندون براون، خبرنگاری که پنداشته بود انبوه مردم آرنگ (شعار) سر داده اند: «برو براندون!» از این گفته برای ناسزاگویی (توهین) به «پرزیدنت بادبادی» سود برد.

بنیاد داده ها برگرفته از گزارشی شلخته، سردرگم و در یکی دو جا نارسا از «اسپوتنیک» به تاریخ سوم دی ماه ۱۴۰۰ با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب است.  ب. الف. بزرگمهر

پِرمار یا پیِرمار به آرشِ پدر و مادر و همتراز با واژه ی انگلیسی: «parent» (پیشنهاد یکی دو تن از کاربران در یکی از واژه نامه های اینترنتی) را می توان بجای واژه ی از ریشه عربی «والدین» بکار برد. در گویش مردم مازندران و گیلان و تنکابن، «پِر» و «مار» به آرش پدر و مادر در گویش پارسی است:
می پِرمار = پدر و مادرم

هر كس را سه خانه در بهشت باشد ... ـ بازپخشش

زنی در مجلس وعظ بود. چون به خانه آمد، شوهر را گفت:
واعظ فرمود هر كس كه امشب با حلال خود جمع شود از بهر او خانه ای در بهشت بسازند.

چون شب بخفتند، زن گفت:
برخیز اگر هوس خانه در بهشت داری!

مرد زنك را یك بار بگائید. چون زمانی بگذشت زن گفت:
از بهر خود ساختی؛ از بهر من نیز بساز!

مردك بساخت. بعد از زمانی گفت:
اگر مهمانی به خانه ی ما رسد، چه كنیم؟

مردك مهمانخانه ای نیز بساخت.

وقت روز، مرد زن را غافل كرد و كونش انداخت كه هر كس را سه خانه در بهشت باشد، باید یك خانه در دوزخ باشد.

جاودانه عُبید زاکانی

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/05/blog-post_19.html

۱۴۰۱ مرداد ۲, یکشنبه

اگر ننه مان می دانست ...

اگر ننه مان می دانست، هیچکدام مان را نمی زایید

مرگ بر رژیم پوشالی و ایران بربادده دزدان اسلام پیشه!

ب. الف. بزرگمهر   دوم امرداد ماه ۱۴۰۰

زیرنویس پرتور:

سه کودک جانباخته در تندآب استهبان پارس (برگرفته از «تلگرام» دوم امرداد ماه ۱۴۰۰)

با شاش حضرت سیراب شو! ـ بازپخشش

اینگونه مردمی گرسنه و نادان را می فریبند!

هرگز صحنه ی دیدار از خانه ی آیت الله بروجردی در شهر بروجرد را در دوران نوجوانی ام فراموش نکرده ام؛ خانه ای کم و بیش بزرگ و دراز با دو حوض قدیمی بزرگ با فاصله ای اندک از یکدیگر و آب خزه بسته ی پر از لجن و بدبو که چند ماهی درشت قرمز درونشان را تنها هنگامی که به سطح آب می آمدند، می شد دید. با دوست نزدیکم که تقریبا هیچگاه از یکدیگر جدا نمی شدیم به آنجا رفته بودیم؛ برای چه، یادم نیست؛ شاید بیش تر کنجکاوی و شلوغی مردمی که می آمدند و می رفتند ... و بیش ترشان زنانی پا به سن با چادرهایی سیاه و برخی با تنگ آب یا لیوانی در دست که از آن دو حوض آب پر می کردند یا همانجا سر می کشیدند. از دوستم که اهل همان شهر است، می پرسم:
این ها برای چه این آب پر از لجن را می خورند؟ چرا تنگ هایشان را از این دو حوض پر می کنند؟!

او هم به درستی نمی داند. تنها واژه های «تبرّک» و «شفا» در ذهنم نقش بسته اند. باور به پاکی (قداست) آن آخوند تا آنجا بود که آن آب آلوده را شفابخش می پنداشتند و برای فرخندگی («تبّرُک») آن را می نوشیدند و به خانه هایشان می بردند!

ویدئوی کوتاه زیر را ببینید. آخوند جوانی است که هنوز چندان به سخنرانی یا به گفته ی خودشان: موعظه، آموخته نیست؛ ببینید چگونه خرافات می پراکند و توده ی مردم نادان را گیج و گول تر می کند!

می دانید بهره کشان جهان، امپریالیست ها و سر سپردگان شان تا چه اندازه از چنین شرایطی خرسند می شوند؟ آب و نان آن ها، همانگونه که در میهن مان نیز می بینیم در پایداری چنین شرایطی است. برای همین هم بجای رسیدگی به وضع اقتصادی و اجتماعی مردم، با آنکه دست شان برای برخی گروه های اجتماعی کم و بیش آگاه تر توده های مردم رو شده، همچنان میلیاردها درآمد نفتی و بودجه ی کشور را برای گسترش مسجدها، حسنییه ها و پرورش انگل هایی پرخور و شکمباره به نام آخوند هزینه می کنند.     

ب. الف. بزرگمهر       پنجم خرداد ماه ١٣٩١


بخاطر عظمت شما، بخاطر بزرگواری شما ... ـ بازپخشش

ما «بخاطر عظمت شما، بخاطر بزرگواری شما ...»۱ در برابرتان سر فرود می آوریم و مُفتِخریم که پیشاپیش جنابعالی را به عنوان «سخنران اصلی»۲ مراسم های مان برگزیده ایم. ما که بگونه ای ژرف به همزیستی آشتی جویانه ی ملت های جهان باورمندیم و نمی خواهیم آب از آبِ این همزیستی تکان بخورد، امیدواریم شما مانند نمونه ی کشور همسایه تان عراق، ناچار نشوید پا در جای پای سربازان آمریکایی و اروپایی و دنباله روهای شان از آن میان، سربازان بهشت بَرین۳ خودمان گذاشته و با سپردن وزارتخانه ای چون «وزارت امور ماله کشی» در بازه ای زمانی، سر برجسته و درخشان جنابعالی و پیروان حزب تان را شیره بمالند.

همچنین امیدواریم «اجرای برنامه‌ریزی های مشخص و طولانی مدت»۴ تان که اندکی نیز به رنگ و بوی «بزک نمیر بهار میاد؛ کُمپوزه با خیار میاد» آغشته است با کامیابی همراه باشد و بلطف «مارکسییسم ـ لنینینسم»،۵ بیش از آن بدرازا نکشد که همه ی کارگران و زحمتکشان کشورتان یا از گرسنگی به جاهای دیگر گریخته یا زبان مان لال، جان به جان آفرین سپرده باشند؛ زیرا در چنان روز و روزگاری ناگوارتر از امروز، دیگر کسی روی فرستادن شما به عنوان «سخنگوی اصلی و صادق جنبش مردمی»۶ به اینور و آنور را نخواهد داشت و برای ما نیز بهانه ای نمی ماند تا شما را به سخنرانی در این بهشت بَرین فراخوانیم؛ چه برسد به آنکه به پیروان خودمان در اینجا بگوییم: این ها «سخنگوی اصلی و صادق جنبش مردمی میهن» شان هستند! آن ها که تیزترند، بدگمان می شوند و سخن چینی می کنند و رسانه های پر و پیمان مان نیز آن را باد می زنند تا بویش بهتر اینور و آنور پراکنده شود. بد هم نبود، اینک که نزدیک به دو سال از نوید این برنامه ریزی های مشخص می گذرد، اندکی درباره ی چگونگی اجرای آن برنامه‌ ها، دستکم در خط و خطوط کلّی آن و اینکه چه بازه ی زمانی را دربر خواهد گرفت، می گفتید یا می نوشتید. با این همه، باید امیدوار باشیم ـ چون کار دیگری نمی توان کرد! ـ که خدای نکرده با برنامه ی چنگ اندازی نیروهای نظامی کشورهای مان، درهم نشود که آنگاه کار سخت گره خواهد خورد و درآوردن این برنامه از آن یکی با دشواری های باز هم بزرگ تر و درازمدت تر روبرو خواهد شد.   

ما چون پیشاپیش می دانستیم شما از آنگونه آدم ها که ایرانی ها آن ها را «مگوزید بر ما» می نامند، نیستید، برخی ناگفته ها را گفتیم و امیدواریم آنچه بر زبان آوردیم را با فرو کردن بینی مان در کار و بار حزب تان یکی نگیرید که چنین آماجی در سر نداشته و نداریم. پیشامد است و گاهی از دست، زبان یا جای دیگر آدم درمی رود و گریبان خودش را می گیرد!

راستی! نگفتید، میهن اصلی شما کجاست؟!

از زبان یکی از پیشواز کنندگان زبان دراز آن «بهشت بَرین»:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ مهر ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/10/blog-post_8.html

پی نوشت:

۱ ـ «حاج آقا ما متأثر شدیم؛ بخاطر عظمت شما؛ بخاطر بزرگواری شما ...»، سخنان همراه با اشک و آه پیرمردی که از "نیکوکاری" «رضا مارمولک» در کمک به مردم تنگدست برانگیخته شده و می خواهد همراه دیگران، دستی در کمک رسانی داشته باشد؛ برگرفته از فیلم «مارمولک» با بازی به یاد ماندنی پرویز پرستویی

۲ ـ سخنران اصلی این مراسم، رفیق «چوخ بختیار» بود که موضع‌گیری‌های حزب ... سی و یک سال پس از فاجعه ملی را تشریح کرد ... در کنار مراسم بزرگداشتِ خاطره جان‌باختگان فاجعه ملی، جلسه‌ای هم به ‌ابتکار "حزب کمونیست" و «شورای صلح» کشورِ کانادا [بهشتِ دزدان سرمایه ی جهان بویژه از ایران خودمان] در «تورنتو» پیرامون اوضاع حساس منطقه برگزار شد که نماینده حزب [همانا «چوخ بختیار» یاد شده!]، سخنران اصلی آن بود. (افزوده های نمایش داده شده ی درون [ ] از آن من است. «چوخ بختیار»، زبانزدی بکار برده شده از سوی زنده یاد صمد بهرنگی است که بجای نامِ یاد شده، نشانده ام.  ب. الف. بزرگمهر)

۳ ـ «بهشتِ بِرین» هم اگر خواندید، آب از آب تکان نمی خورد؛ زیرا کلان ترین دزدانِ سرمایه های ملی کشورهای جهان، نامدارترین تبهکاران زنگوله پا و میهن فروشان رنگارنگ از آن میان، خُشکه مقدس های کوجیده از ایران خودمان، در آنجا رحل اقامت افکنده و جز این و شاید یکی دو کار دیگر، کار دیگری ندارند.

۴ ـ «... اعتبار روزافزون جهانی حزبِ ...، به‌مثابه سخنگوی اصلی و صادق جنبش مردمی میهن‌مان، امکان‌هایی جدید در عرصه همبستگی بین‌المللی با مبارزات دلیرانه مردم ما و گسترش آن ‌ها بوجود آورده است که برای اجرای آن‌ ها برنامه‌ریزی‌ای مشخص و طولانی مدت باید انجام داد.» (برجسته نمایی های متن از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۵ ـ بجای «خدا»!

۶ ـ پی نوشت شماره ۴

۱۴۰۱ مرداد ۱, شنبه

ایران، کشوری از درون چنگ اندازی شده! ـ بازپخشش

جنبش اجتماعی سال ۱۳۸۸ ایران به شَوَند (دلیل) شکاف طبقاتیِ ژرف میان لایه های بگونه ای عمده، میانگین به بالای اجتماعیِ به جُنب و جوش درآمده در آن با لایه های فرودست اجتماعی۱ از سویی و نبود سازمان۲ چپی راستین و رزمنده۳ نتوانست طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن را به میدان کارزار کشانده و فرازی توده ای و خلقی۴ یابد. از همین رو، خواست آزادی های اجتماعی به میان آمده در آن، نه بر بنیانی دانشورانه و پیگیر، دربرگیرنده ی حق کار و درآمد و سازمان یابی شایسته ی توده های کار و زحمت در ساختارهای صنفی ـ سیاسی خویش که در چارچوبی بسته، گوشه دار یا کژدیسه با خواست ها و نیازهای برآورده نشده ی انقلاب بهمن ۵۷ و پذیرفتنی ـ و حتا دلخواه! ـ برای کشورهای امپریالیستی استوار شد و مزدوران شان، بسیار زود و به هنگام زیر پوست آن خزیده، جای تهی مانده ی نیروهای پیشروی اجتماعی در رهبری و سمتدهی آن را پر نمودند.

سیاست و شیوه ی برخوردِ «حزب توده ایران»۵ به جنبش اجتماعی یادشده به شَوَندهای گوناگون و برجسته تر از همه، نبود سازمانی خوب ساز و برگ یافته به «سوسیالیسم دانشورانه» درخور شرایط روز از چارچوب دلخواه لایه های میانگین به بالای جامعه با گرایش های آشکار و خودگولزنک لیبرالیسمی وارفته و بی چشم انداز برای میهن مان فراتر نرفت۶ و از همان نخست به دنباله روی آشکار از نیروهای بورژوا لیبرال، اسلام پناهان و اسلام پیشگانی از گونه ای دیگر کشید که گرچه در گفتار و با رویکردی ناراست و دوپهلو به دوران بسیار کوتاه انقلابی در گذشته، بانگِ «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد» که بخودی خود از هیچگونه آرشی برخوردار نیست را سر داده بودند، گوشه ی چشمی نیز به کنار آمدن با کشورهای امپریالیستی و بویژه امپریالیست های «یانکی» و زیر پا نهادن اندک برجای مانده های انقلاب توده ای بهمن ۵۷ داشتند و در سخنرانی های شان، بارها چنین گرایشی را پوشیده و آشکار بر زبان راندند. همه ی این ها در کنار یکدیگر و برخی دیگر واقعیت ها و روندهای به تاریخ پیوسته ی اشاره نشده در اینجا به سردرگمی هرچه بیش تر جنبشی که بنا بر آزمون های تاریخی و بسیاری نشانه ها و نمودها، می توانست فراگیرتر شده به سرنگونی رژیم تبهکار جمهوری اسلامی انجامد، افزود و آن را بی سر و سامان تر نمود.

همان هنگام که کنارِ گودنشینان بسیاری و از آن میان، میرزابنویس های حزب یادشده به «روزشمار نویسی» روی آورده و آتشی سمت و سو نیافته و پر هرج و مرج که هر جا درمی گرفت، می سوزاند را باد می زدند، کمابیش روشن بود که چنان جنبشی، نه تنها به بنیادی ترین خواست های خود نخواهد رسید که فرجامی ناگوار و تلخ خواهد داشت و سرخوردگی، سیاست زدگی، روی آوری به درویش بازی و عرفان دروغینی چون آنچه آن «بَل بَل گوشِ»۷ نیرنگباز می پراکند و بسیاری کژدیسگی های اجتماعی دیگر و از آن میان، گسترش پریشانگویی مذهبی، نه تنها در میان توده ی مردم که در میان روشنفکران را دامن خواهد زد. آنچه از همه بدتر بود و زمینه ی شکست های بیش از پیش رژیمی فرسوده و وامانده در گره گشایی ساده ترین دشواری های اقتصادی ـ اجتماعی توده های مردم و نیز سرافکندگی ها و سرسپردگی کنونی آن را بیش از پیش فراهم نمود، ریختن آب به آسیاب امپریالیست ها بود که همه ی نیروهای یادشده در بالا و کمابیش، همه ی حزب ها و سازمان های رویهمرفته فرقه گرای درون و برون کشور از چپ و راست و بیش از همه، گریختگانی از درون و پیرامون رژیم و پناه برده به دامن «شیطان بزرگ»، بگونه ای آگاهانه یا از سر ناآگاهی، خواه ناخواه در آن دست داشتند. در این باره، نمی توان نقش رهبر دَبَنگ و نابکار رژیم را نادیده گرفت و آنچه نمی بایستی به آن دست می زد را ناگفته گذاشت؛ وی که از ایستادگی و پایداری رهبر درگذشته ی انقلاب بهمن برخوردار نبوده و نیست و همواره به پیروی از روندهای سیاسی و گرایش های لایه های اجتماعی فرمانروا بر اقتصاد و سیاست کشور، ناچار به ویراژ دادن، چپ و راست زدن و نمایش هایی گاه بس ریشخندآمیز برای برجا نهادن راه گریز از دری دیگر بوده تا بتواند بر اوج بادهای برخاسته از خزینه اش سوار باشد، پس از دستبرد فراقانونی به اصل ۴۴ «قانون اساسی»، گامی دیگر به سویی برداشت که پیش از آن نیز گرایش خود را به آن نشان داده بود:
«هر زماني كه وقت مذاكره [با آمريكا] فرابرسد، من خودم آن زمان را اعلام خواهم كرد.»۸ و این هنگامی بود که چانه زنی ها و گفتگوهای پنهانی میان نمایندگان رژیم با نمایندگان و نظامیان «یانکی» در عراق درباره سرنوشت آن کشور و چیزهای همچنان ناروشن دیگری جریان داشت یا تاره به پایان رسیده بود و پیش از آن نیز گفتگوهایی با یا بی میانجی، بارها در زمینه هایی دیگر انجام پذیرفته بود؛ بنابراین، آماج گفته ی بر زبان آمده از سوی "رهبر" که نخستین نشانه های سرجُنبانی وی به فشارهای درونی «میوه چینان انقلاب» و از آن میان، کلان بازرگانان و سوداگران شیفته ی «تعامل» با «شیطان بزرگ» را دربر داشت، تنها گامی فراتر از سالیان دراز گفتگوهای پنهانی و روی آوردن به گفتگوهای آشکارتر و بی پرده تر۹ برای گشودن گره کور دشواری های «خورد و برد» با «شیطان بزرگ» برای دریافت پایوری هستی رژیم بود که از زبان یکی از برادران تازی ـ انگلیسی، رفتن به ماه عسل با «شیطان» حتا در کنار «مار غاشیه» در ژرفای دوزخ را نیز در ذهن خویش می پرورانید؛۱۰ گفتگوهایی آشکار که پیش از آن، نه "رهبر" دَبَنگ و نه کسی دیگر، زَهره ی پیشنهاد آن را نداشت!

شکست جنبش سال ۱۳۸۸ که در میانه ی کارزار آن، سست و پوشالی بودن ساختار رژیم نیز بروشنی به نمایش درآمد و افزون بر موش های گریخته از «کشتی نظام»، دورویان، فرصت جویان و طرفداران «حزب باد»، چون آن یکی برادرِ تازی ـ انگلیسیِ تمرگیده بر جایگاه ریاست مجلس فرمایشی، پشت به باد داده و سرِ خر را به سویی دیگر چرخاندند، هم زمینه ی گفتگوهای آشکار با «یانکی» ها را آماده نمود و هم آن را به رژیم فرسوده و از بنیاد لرزان و سست شده با تن دادن به قراردادهایی ننگین و ایران بربادده و خواری و سرسپردگی هرچه بیش تر و آشکارتر گرانبار نمود. نشانه های آن را در وادادگی های "رهبر"، هر دو چشم را فروبستن به رویدادهای ناگوار و سهمگین۱۱، ناسزاگویی های از سرِ بیچارگی وی به زمین و زمان و حتا برخورد "دلسوزانه" و آبزیرکاهانه ی «برادر بَرَک حسین» به وی گواه بوده ایم!   

همه ی این ها از سال ۱۳۸۸ به این سو، شرایطی برای کشورمان رقم زد که از بسیاری سویه ها در جهان بی همتاست و شاید از دیدگاه تاریخی نیز بی پیشینه باشد:
کشوری از درون چنگ اندازی شده که شرایط اقتصادی ـ اجتماعی آن با کم و بیش هیچ کشوری در جهان، حتا خودکامه ترین شان، همانند نیست؛ اگر در بسیاری از دیگر کشورها با نادیده گرفتن سمتگیری اقتصادی ـ اجتماعی هر یک، روند چرخش اقتصادی با روند اجتماعی رویهمرفته سازگار و همراستا بوده و با فراز و نشیب های ناگهانی و پدیده هابی پیش بینی نشده همراه نیست، در ایران کنونی با چنین روند و پدیده هایی که گاه چون زمین لرزه تار و پود جامعه را درمی نوردد، روبروییم که به باور من، پی گرفتن همان راه رویش اقتصادی ـ اجتماعیِ کهنه و ناسازگار با خواست های انقلاب سترگ بهمن ۱۳۵۷ ایران و فرانروییدن انقلاب سیاسی به انقلاب اجتماعی، بنیاد و برجسته ترین شَوَند آن است؛ بگونه ای که بسیاری از آن خواست ها حتا در چارچوب اصلاحات اجتماعی ـ اقتصادی («رِفُرم») نیز جامه ی عمل نپوشیدند.۱۲ 

اگر به روند تاریخی پیموده شده ی سازند۱۳ سرمایه داری (امپریالیستی) در دوره ی پس از انقلاب بهمن ۵۷ تاکنون باریک تر شویم، خواهیم دید که همزمان با گسترش بی پیشینه ی این سازند در تار و پود اقتصاد و جامعه کشورهای گوناگون («گلوبالیسم سرمایه داری»)، سمت و سوی فروکاستی (نزولی)۱۴ و نمود بیش از پیشِ سرشت سرکوبگرانه ی آن، کاهش دامنه و پایداری هرگونه «اصلاح اجتماعی ـ اقتصادی» به سود نیروهای کار و زحمت در همه ی کشورهای جهانِ سرمایه و از آن میان، ایران را در پی داشته و دارد. از همین رو، پیگیری راه رشد سرمایه داریِ دوران رژیم ستمشاهی و نیز پاسداری از ساختارهای دیوانسالاری کهنه ی ناسازگار با چنان انقلابی توده ای با اندک دگرسازی هایی زیر پوشش "اسلام"، همه ی آخشیج های بایسته برای شکست انقلاب در چارچوب روندِ تاریخی یادشده را از همان نخست در زهدان خود می پروراند.۱۵سی سال و اندی بدرازا کشید تا ضدانقلاب به پوستین «اسلام» درآمده، واپسین برجای مانده های آن انقلاب سترگ را چون برفی لگدمال شده و آغشته به چرک و خون بروبد و در کالبدِ بورژوازی سوداگر و داد و ستدپیشه ای با وابستگی های بیشمار به سرمایه امپریالیستی از نو در ایران زمین جان بگیرد. در روندی جانکاه و سراشیبی، گره دشواری های اقتصادی ـ اجتماعی دوران ستمشاهی نه تنها به شیوه ای انقلابی به سود توده های کار و زحمت گشوده نشد که حتا در چارچوب «اصلاحات اجتماعی ـ اقتصادی» نیز به آن ها پاسخی داده نشد. گره هایی تازه بر گره های کهنه افزوده و ناهمتایی (تضاد) های درونی و برونی رژیمِ میوه چین انقلابی توده ای، هرچه بیش تر رویهم انباشته شد. به این ترتیب، در روندی که بویژه از سال ۱۳۸۸ به این سو، بیش از پیش رخ نمود، افزون بر شکاف ژرف طبقاتی و زمینه ساز گسست خلق های ایران زمین، رویارویی توده های مردم ایران با رژیمی پوسیده از درون نیز از گسترشی بیمانند برخوردار شد؛ پدیده ای که از یکسو، رژیم اسلام پیشه را افزون بر وابستگی های اقتصادی به وابستگی سیاسی و پشت دادن به نیروی کشورهای امپریالیستی حتا با زنهارخواری (خیانت)  و زیر پا نهادنِ ناوابستگی (استقلال) کشور کشاند و از سوی دیگر، سرکوب توده ها و پایمال نمودن حقوق اجتماعی و مدنی زیر پوشش قانون های شتری شریعتی وامانده را گسترشی همه سویه بخشید:
واکنشی زنجیره ای که بازتاب آن در پهنه ی اقتصادی ـ اجتماعی از سویی با پیشبرد سیاست های دستور داده شده از سوی نهادهای بزرگ سرمایه امپریالیستی چون «صندوق جهانی پول» و «بانک جهانی» و خصوصی سازی های گسترده و بی بند و بار، نابودی بیش از پیش ساختارهای اقتصاد ملی و بیمار کشور را در پی داشت و از دیگر سو، در سنجشی نسبی با اقتصادی زاینده و فرآورنده، شمار بسیاری سرکوبگر و خبرچین را در چارچوب سازمان ها و نهادهایی چون «بسیج»، «سپاه»، «امر به معروف و نهی از منکر» برای انجام کارهایی نازا و زیانبار بکار گرفت تا مردمی تنگدست شده و خوگرفته به پریشانگویی های مذهبی را بازهم بیش تر مهار و سرکوب کنند. این نیز بماند که به عنوان نمونه، پای خبرچین ها و تروریست های شان تا ژرفای اروپا و جاهای دیگر جهان نیز کشیده شده است.

با آنچه بگونه ای فشرده در میان نهاده شد، در کشوری با چنان ویژگی هایی، دیگر کم ترین نیازی به چنگ اندازی نیروی بیگانه به ایران زمین نیست.۱۶ رژیم ضدِّملی، زنهارخوار و وابسته به کشورهای امپریالیستی، در کردار به چنین کاری دست یازیده و گرامی میهن مان را به کشوری زیر یوغ بیگانه دگردیسه نموده است. اینکه چنین رژیم دست نشانده ای، بگونه ای چشمگیر سیاست نابودی طبقه کارگر کشورمان را در پیش گرفته یا زنان برومند و سرفراز ایرانی را به "گناه" همیاری گسترده و داشتن نقشی پیشرو و برانگیزاننده در انقلاب شکوهمند بهمن ۵۷ و سر فرود نیاوردن در برابر زورگویی های مشتی زالوی شکمباره و تن ندادن به روسپیگری زیر برنام و به بهانه ی "قانون" های شریعتی وامانده و زن ستیز به هر بهانه ای بیکار می کند۱۷، بخوبی گواه بخشی از واقعیت های دردناک اجتماعی است که فرومایگی و بزهکاری های کوچک و بزرگ از یکسو و سرخم نمودن در برابر "دست سرنوشت" از سوی دیگر را در جامعه ی ایرانی گسترشی چشمگیر بخشیده است.

به پندار من، پیگیری چنین اوضاعی در کشورمان، در شرایطی که رژیمی ضدملی و تن به خواری و زنهارخواری داده، تنها به پشتوانه ی نیروهای امپریالیستی همچنان روی پاست و نیروهای سیاسیِ پاسخگو در برابر تاریخ، نه تنها برای سرنگونی آن برنامه ای ندارند که همگام با دولت «زهدان اجاره ای» از برخی شعارهای گذشته ی خود نیز چشم پوشیده و سر در لاک فرو برده اند، آشوب های کور و هرچ و مرج جویانه در همه جا را دامن خواهد زد که هم اکنون گواه اوجگیری آن در برخی جاهای ایران هستیم؛ آشوب هایی که با کژدیسه نمودن دانسته و آگاهانه ی آن ها از سوی رژیم تبهکار و لانه ی مزدوران امپریالیست به سوی چالش هایی از گونه ی «جنگ بر سرِ آب» و مانند آن کشانده شده، زمینه ی جنگ های برادرکشی آینده را فراهم خواهد نمود؛ از سوی دیگر، پیگیری چنین اوضاعی، جنگ مسلحانه ی توده ای و بگمان نیرومند، جنگ آزادیبخش خلقی را ناگزیر خواهد نمود که به نوبه ی خویش، واگرایی اقتصادی ـ اجتماعی بیش از پیش و گسست میان خلق های ایران زمین را دامن زده و در شرایطی جداگانه و هم اکنون پیش بینی ناپذیر می تواند به جدایی بخش های دیگری از پیکر ایران زمین برجای مانده از دوران کهن بیانجامد؛ آنچنان شرایط و اوضاعی که این یا آن خلق ناگزیر به جداشدن از سایر خلق ها و پیگیری راهی دیگر شود.۱۸

«... باید کاری هرکول وار و شاید بیش از آن به انجام برسانیم. اگر آن پهلوان افسانه ای، آب دو رودخانه را به آخوری به نام ”اوژیاس“ با شمار بسیاری گاو که سی سال پاک نشده بود، بست تا پلشتی های تلنبار شده آن را یکسره بشوید و از ناپاکی بزداید، ما نیازمند کوششی بیش از آن خواهیم بود تا خیمه و خرگاهی پلیدتر و ناپاک تراز آن آخور با همه ی جانوران درونش از خر و گاو گرفته تا گراز و بوزینه را به آب و آتش بسپاریم. هنگام آن دیر یا زود فرا خواهد رسید؛ سوخت و سوز نیز نخواهد داشت؛ گرچه نیازمند کاری پهلوانی و هرکول وار است؛ کاری که تنها از دست توده های مردم و در پیشاپیش آن ها طبقه کارگر ایران برخواهد آمد.» ۱۹

ب. الف. بزرگمهر    ۱۵ اَمرداد ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/08/blog-post_75.html

 پی نوشت:

۱ ـ برجسته ترین عامل «عینی» از دید نگارنده

۲ ـ پارسی نویسی:

 کاربرد واژه ی پارسی «سازمان» را از هر دو سویه ی آرش دربرگیرنده تر درونمایه و برونزد پارسی آن، سزاوارتر از کاربرد واژه ی از ریشه ی عربی «حزب» می دانم و آن را سپارش می کنم.

۳ ـ برجسته ترین عامل «ذهنی» از دید نگارنده

۴ ـ دو واژه ی «توده» و «خلق» از آرشی کم و بیش یکسان برخوردارند؛ در اینجا، دانسته هرکدام را به آرش باریک تر خویش آورده ام که در آن «توده» از مانشی دربرگیرنده تر و گسترده تر از «خلق» برخوردار است و این یکی، بویژه با چشمی به واقعیتِ چندخلقی بودن کشور اشاره شده است.

۵ ـ یادآوری نام و پرداختن به شیوه های کار آن حزب به شَوَند پرچمداری و نشانگذاری آن در تاریخ کنونی ایران، بویژه تا کودتای ننگین ۲۸ اَمرداد ماه ۱۳۳۲ است؛ وگرنه، چنانچه سخن تنها بر سر رویکردهای این حزب در سی و اندی سال گذشته بود، هرگز از آن یاد نمی کردم. 

۶ ـ گرچه در کردار اجتماعی به چنان آماج ها و چارچوب دلخواه دست نمی توان یافت؛ به این شوندِ ساده که لایه های اجتماعی یادشده از هیچگونه افق و چشم انداز اقتصادی ـ اجتماعی جداگانه برخوردار نبوده و گرایش های طبقاتی شان، بسته به این که به کدامیک از دو قطب جامعه ای طبقاتی (در سازند سرمایه داری: طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار) نزدیک تر است، کالبد می یابد.

«این نیروها مانند پرده های آکوردئونی که به این دسته یا آن دسته ی آکوردئون نزدیک تر یا دورترند، به همان نسبتی که به یکی از دو طبقه ی بنیادین جامعه ی سرمایه داری: طبقه ی کارگر یا طبقه ی سرمایه دار دورتر یا نزدیک ترند، دارای موضعی انقلابی تر یا ضد انقلابی ترند. این نیروها که دربرگیرنده ی لایه های گسترده ی میانی جامعه اند، از افق و دورنمای مستقل سیاسی و اجتماعی برخوردار نیستند و نمی توانند باشند. دشواری کار نیز در همینجاست و افزون بر آن، هستی گرانبار و دیرپای خاورخودکامگی در میهن مان، داوری درباره ی این یا آن آدم را بازهم دشوارتر می کند؛ تنها سنگ محکی که برجای می ماند، عملکرد سیاسی ـ اجتماعی آن هاست ...»

«خود و دیگران را نفریبیم!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۷ اسپند ماه ۱۳۹۱

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/03/blog-post_1875.html

«لایه های میانگین اجتماعی که از هیچگونه افق طبقاتی ـ تاریخی برای ساخت سامانه ای جداگانه برای خود برخوردار نبوده و مانند پرده های آکوردئون، میان دو قطب اصلی جامعه درگیر، پراکنده و نزدیکی نسبی به این یا آن قطب دارند با به قدرت رسیدن طبقه کارگر بازهم بیش تر دگرگون شده و در صورت کاربرد سیاستی هوشمندانه از سوی حزب طبقه کارگر، هرچه بیش تر به سوی این حزب و گرایش به برنامه ی عمل آن که به هیچ رو با آن «ناهمتایی (تضاد) آشتی ناپذیر» («آنتاگونیسم») ندارند، گام برمی دارند. دلیل آن نیز این است که طبقه کارگر و حزب وی در روندی که آغازگر از میان رفتن (زوال) دولت بورژوازی در روندی مرحله ای است، نه تنها نماینده ی طبقه ی خود که جز برجای مانده های (همبود) سامانه ی در حال فروپاشی سرمایه داری، نماینده ی سرتاپای جامعه و از آن میان لایه های اجتماعی میانی است که با طبقه ی کارگر ناهمتایی آشتی ناپذیر ندارد ...»

«خرسندی با لبخندی تلخ! مگر شدنی است؟!»، ب. الف. بزرگمهر، پنجم اردی بهشت ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/04/blog-post_25.html

۷ ـ «بَل بَل گوشِ» به کسی گویند که گوش های بزرگِ برافراشته (عمود بر سر) دارد. نیازی به آوردن نام یکی از آن «بَل بَل گوشِ» های مزدور نیز نمی بینم؛ بگمانم، همین نشانه برای شناسایی این "استاد" بیمایه بس باشد!

۸ ـ سخن سرایی وی، بگمانم در مشهد، سال ۱۳۸۶

۹ ـ آشکارتر به این شوند که گفتگوهای کنونی رژیم و «سیاه بازی هسته ای» پی گرفته شده که همه چیز در آن پنهان نگاه داشته شده را نمی توان گفتگوهایی آشکار نامید. نیاز این رژیم پلید به پنهانکاری و ساخت و پرداخت عبارت های پوچی چون «بسته شفاهی» به اندازه ای بسنده، گویای ماهیت زنهارخوارانه ی (خائنانه) آن است که هم اکنون نیز بخشی از قراردادهای ننگین و فراقانونی بسته شده را زیر پوشش قراردادی جداگانه با «بنگاه جهانی انرزی اتمی» و مانند آن از دید مردم ایران و حتا نمایندگان مجلس فرمایشی اش پوشیده نگاه داشته است.  

۱۰ ـ «اگر منافع نظام ایجاب کند با آمریکا و حتی در قعر جهنم هم با همه مذاکره می کنیم.»، جواد لاریجانی، ۱۷ آبان ماه ۱۳۹۱ در «چهارمین گردهمایی معاونان آموزشی دانشگاه‌ها»، خبرگزاری مهر

۱۱ ـ پیش از آن و در موردهایی دیگر، تنها یک چشم خود را همّ می گذاشت؛ ولی این بار و در این مورد، هر دو چشم خویش را دانسته و آگاهانه بست:
نشانه ای روشن از دست اندرکار بودن و حتا پیشگام شدن خود وی در پیشکش یکی از ارزشمندترین دستاوردهای دانشورانه و فنی ایران به پای «خوک» ها و به گردن گرفتن بندگی و مزدوری سرمایه و سیاست امپریالیستی برای پایوری هستی رژیم ننگین و تبهکاری که خود «لولوی سر خرمنِ» آن است.

۱۲ ـ  «موش نقب زن تاریخ» کار خود را می کند و به هر رو راه خود را می گشاید. آنچه با انقلاب و اصلاحات انقلابی، توده های کار و زحمت را سیراب نکرد، با اصلاحات نیم بند سرمایه داری، لقمه نانی همراه با سرکوب و داغ و درفش در سفره تهی زحمتکشان می نهد.

«آدم دست چپ و راستش را هم گم می کند!»، ب. الف. بزرگمهر، ۴ اسپند ماه ۱۳۸۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/02/blog-post_23.html

«رفرم» (reforme)

رفرم که به پارسی آن را اصلاح (و بیش تر به صورت جمع ـ اصلاحات) می گویند، اقداماتی است که برای دگرگونی و جابجایی برخی از سویه های زندگی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی انجام می گیرد، بی آنکه بنیاد جامعه را دگرگون سازد؛ از آن میان: رفرم اراضی، رفرم  اداری، رفرم آموزشی، رفرم بازرگانی، رفرم انتخاباتی و غیره.

رفرم آن چنان دگرگونی هایی است که از چارچوب سامانه ی اجتماعی معین فراتر نمی رود و تناسب نیروی سیاسی لحظه موجود را کم و بیش بازمی تاباند. رفرم یا اصلاحات در هر پهنه ای از زندگی جامعه فرآورده ی پیکار طبقاتی است؛ ولی طبقه ی حاکمه می کوشد برای از میان برداشتن فشار طبقه کارگر و سایر زحمتکشان، تنها به آن رفرم هایی بسنده کند که به هستی و چیرگی آن زیان نزند و آماجش پایداری وضع و جلوگیری از دگرگونی بنیادیست و بیگمان در جریان کار همیشه می کوشد تا آنچه را که به زور از دستش گرفته اند، دوباره بگیرد یا به شکل نیمه کاره و تکه تکه شده، کار را فرجام دهد.

... انقلاب و رفرم دو مانش (مفهوم) اند که همیشه در محور ایدئولوژی و سیاست جنبش کارگری قرار داشته اند. استراتژی و تاکتیک درست و لنینی احزاب کمونیست، دریافت هماوندی دیالکتیکی میان این دو مانش و روش بنیادین در برابر آن ها را ناگزیر می کند. ولادیمیر ایلیچ لنین می نویسد:
«مانش رفرم بدون شک با مانش انقلاب رودرروست. فراموش کردن این رودررویی و نادیده گرفتن مرز میان این دو مانش، ندانمکاری های جدی در پی دارد؛ ولی این رودررویی، مطلق و این مرز جامد نیست که زنده و جنبنده است. در هر مورد مشخص، باید آن را روشن کرد.
...
کمونیست ها در همان هنگام که برای انجام قاطع و پیگیر رفرم ها ، بهبود وضع زندگی زحمتکشان و دگرگونی در وضع اقتصادی و از میان بردن برجای مانده های هماوندی های پیش از سرمایه داری مانند «هماوندی های ارباب ـ رعیتی» و غیره برای اصلاحات در زندگی اجتماعی و دستیابی به حقوق و آزادی های دموکراتیک و گسترش دموکراسی پیکار می کنند فراموش نمی کنند که این دگرگونی ها هر اندازه هم مهم باشد، سرمایه داری را از میان نمی برد. آنها رفرم را فرآورده ی فرعی پیکار انقلابی می دانند و از آن برای بیداری و سازماندهی توده ها و به چنگ آوردن سنگری برای یورش به سنگر جلوتر و پیشبرد آماج انقلابی خود سود می برند .

کمونیست ها نه تسلیم این نظریه می شوند که رفرم گره همه ی دشواری ها را می گشاید و انقلاب و هستی حزب انقلابی دیگر بایسته نیست و نه تسلیم این نظریه که باید با هر رفرمی مخالفت کرد و هرچه وضع بدتر باشد، بهتر است. آن یکی نظریه ای است راست و تسلیم طلبانه و این یکی، نظریه ای فراچپ و ماجراجویانه.  گاهنامه ی «دنیا»، ارگان تئوریک و سیاسی حزب ما نوشته است:
«مارکسیسم ـ لنینیسم مخالف رفرم نیست. اصلاحات و رفرم هایی را که در کادر سرمایه داری انجام می گیرد، نفی نمی کند. مارکسیسم ـ لنینیسم برآنست که رفرم، فرآورده ی فرعی انقلاب است. فشار انقلابی توده ها گاه که پیروز نمی شود هیات حاکمه را به عقب نشینی و به تن دادن به رفرم ها وامی دارد. حزب انقلابی باید مردم را به پیکار برای ژرفش این رفرم ها و واداشتن هیات حاکمه به عقب نشینی بیشتر سوق دهد و چنانچه لنین می گوید از رفرم ها برای گسترش پیکارهای طبقاتی سود برد.

اگر درون جنبش کارگری، کسی این رفرم ها و دگرگونی ها و اصلاحات را چاره ی دردها و گره گشای  دشواری ها و دگرگون کننده ی بنیان اجتماع بداند، وی را «رفرمیست» می نامیم. «رفرمیسم» عبارتی است در مورد آن جریان سیاسی درون جنبش کارگری که دشمن مارکسیسم و منافع بنیادین طبقه کارگر است؛ پیکار طبقاتی و بایستگی انقلاب را نفی می کند و تنهابه رفرم ها و اصلاحاتی که در بنیاد سرمایه داری تاثیری ندارد، دل خوش می کند. پس اگر رفرم و اصلاحات، هماوند با تدبیرها و کارهای هیات حاکمه است، «رفرمیسم» عبارتیست در مورد تسلیم طلبان راستِ درون جنبش کارگری. حزب های «سوسیال دموکراتِ» راست و اعضای انترناسیونال سوسیالیستی نمونه های آن هستند.

)برگرفته از «واژه نامه ی سیاسی»، رفیق قهرمان، زنده یاد امیر نیک آیین با ویرایش و پارسی نویسی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر(

۱۳ ـ پارسی نویسی:

واژه ی زیبای «سازند» را همتراز واژه ی لاتینی «فُرماسیون» (formation) در چارچوب اقتصادی ـ اجتماعی آن بکار برده ام. از دید من، کاربرد این واژه از واژه ی از ریشه عربیِ و جاافتاده ی «نظام» بهتر بوده و از آرشی ژرف تر و دربرگیرنده تر از آن برخوردار است. به عنوان نمونه، می گوییم:
سازند سرمایه داری، سازند برده داری، سازند خاوندی

۱۴ ـ  پارسی نویسی:

بجای واژه ی از ریشه عربی «نزول» (و «نزولی») می توان از آمیخته واژه ی پارسی «فروکاست» (و «فروکاستی») بهره جُست.

۱۵ ـ "کمونیست" های «پیشانی سپید» دوران انقلاب بهمن ۵۷ که بسیار دیر نیز به میدان کارزار اجتماعی پا نهادند، این نکته ی برجسته ی تئوریک ـ سیاسی از دیدگاه «سوسیالیسم دانشورانه» را نادیده گرفته به آن کم بها دادند یا از بنیاد آن را ندیدند! برای من سال هاست که بیمایگی برنام هایی چون «فیلسوف» و «نظریه پرداز» که به کسانی داده می شود و همچنان می شود، روشن و ریشخندآمیز است؛ به آن، در جایی اشاره کرده ام و پرسشی خوب در این زمینه را نیز به شَوَندهایی روشن و از آن میان زنده بودن یاد چنان آدم هایی در جان و خِرَدم از سویه هایی دیگر، بی پاسخ نهاده ام؛ گرچه، کارکرد آن «بلانکیست» نادان و کوته بین را از هیچ سویه درست نمی بینم؛ یادداشت هایی درباره ی کارکرد ماجراجویانه و سخت گمان برانگیز وی نیز دارم که به همان شَوَندها هنوز منتشر نکرده ام. به هر رو، هرگاه که به وی و شیوه های کارکرد کوته بینانه و ماجراجویانه اش اندیشیده ام، احساسی چندش آور در من برانگیخته است. بگمانم، هیچکس چون وی، آبروی حزب روزبه و سیامک و ده ها هزار توده ای از جان گذشته و استخوان خردکرده در میان توده های مردم را نبرده است؛ فرجام کارش نیز بس ناگوار و پندآموز است.   

۱۶ ـ گرچه از دیدگاهی درونی و با بدیده گرفتن کوته بینی و رویکردی آمیخته به واماندگی رژیم تبهکار و بگونه ای گذرا از دیدگاه تاریخی! زیرا چنین شرایط اجتماعی ـ اقتصادی و سیاسی از هرباره، آبستن فروپاشی ایران زمین است و همانگونه که در برخی از نوشتارهای پیشینم در این باره آورده ام، «سناریوی بنیادین» و سیاست دوربردی (استراتژیک) کشورهای امپریالیستی و بویژه «یانکی» ها بر بنیاد چنان زمینه ای «عینی» (و نه اراده گرایانه، آنگونه که برخی می پندارند!) سمتگیری شده است. رگه ی سرخ آن «سناریو» و سیاست دوربردی را با درنگ و باریک بینیِ بیش و پیگیرتر می توان در کالبد سیاست های کاربردی (تاکتیکی) شان بخوبی دید و بازشناخت.  

۱۷ ـ بنا بر برخی آمارهای نه چندان رسمی، تنها از هنگام دستیابی آخوند پفیوز امنیتی: حسن فریدون روحانی شده به جایگاه ریاست جمهوری پوشالی رژیم، شمار بسیاری از زنان (به گفته ای بیش از ۵۰۰۰۰ تن) از نهادها و اداره های دولتی و وابسته به آن در سراسر کشور بیرون رانده شده اند. بر پایه گزارش «مرکز آمار ایران»، نرخ بیکاری در میان زنان جویای کار از ۶/ ۳۲ درصد در سال ۱۳۸۴ به ۴/ ۴۳ درصد در بهار سال ۱۳۹۳ افزایش یافت. به گفته ی شهیندخت مولاوردی، «معاون امور زنان و خانواده رییس‌جمهور»، ۸۲ درصد زنان سرپرست خانواده بیکار هستند. بر پایه ی واپسین آمارهای رسمی از سوی «مرکز آمار ایران»، بیکاری زنان نیز دو و نیم برابر مردان برآورد شده و نرخ همیاری اقتصادی زنان در سال ۲۰۱۳ در سنجش با سال ۲۰۰۹ از ۱۶ درصد به اندکی بالای ۱۲ درصد رسیده است.

روشن است که در پی سیاست دانسته و آگاهانه ی گسترش روسپیگری زیر پوشش شریعتی وامانده و زن ستیز از سوی رژیم پلید فرمانروا که به عنوان نمونه در شهر مشهد بکار گرفته شده و پای «ایرانگردان جویای همبستری با زنان ایرانی» را از کشورهای عرب و سایر کشورها به ایران گشوده، دستکم بخشی از زنان بیکار شده و بی پشتوانه ی خانوادگی و اجتماعی نیرومند به این کار تن داده و می دهند. آمارهای تکان دهنده در این باره بخوبی گواهند.

۱۸ ـ دانسته از کاربرد عبارت «راهی ناوابسته یا مستقل» خودداری ورزیدم؛ زیرا در شرایط کنونی جهان، چنان خلق هایی برای پابرجا ماندن، ناگزیر به کشورهای بزرگ و نیرومند منطقه ای و جهانی وابسته شده و به سیاست های آن ها تن خواهند داد.

۱۹ ـ «به امید چنان روزی به پیشواز سال نو می روم!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۹ اسپند ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/03/blog-post_387.html

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!