«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ مرداد ۹, چهارشنبه

بعله! ما باید همه ی این ها را به «جامعه جهانی» نشان دهیم ...

بعله! دزدی و پولشویی و اینا که نکرده اند تا بخواهید پشت درهای بسته آن ها را براه راست هدایت کنید. پول مولی هم که ندارند تا بخواهید کمی سبک ترشان کنید. بنابراین، خُمس و زِکاتی هم در کار نیست تا با آن بتوان دستِکم کلّه پاچه ای برای این حقیر فراهم نمود.۱ بحمدلله، سیر دلِ شان «تعزیر» شده و همه ی گناهان شان را نیز پذیرفته اند. تخم این حقیر۲ هم که بحمدلله آسیبی ندیده و سر جایش است. دیگر چه می خواهید؟ برای تهی نبودن عریضه، دستِکم درهای دادگاه را باز کنید تا «جامعه جهانی» بچشم خود ببینند، چه کسانی به «نشر اکاذیب با قصد تشویش علیه اذهان عمومی» دست می زنند و با «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی»، خواب و خوراک و آسایش را از بندگان برگزیده ی خدا ستانده و نمی گذارند ما هم چون عربستان و اینا به «جامعه جهانی» بپیوندیم. همین ها بودند که تاکنون، چندین بار دست مان را لای دری که تا نیمه گشوده شده بود، نهادند و نتیجه آن شد که همچنان پشت در مانده ایم.۳ همین ها هستند که آبروی ما را همه جا برده اند و دست «جامعه جهانی» را هم با آنکه با همه شان، همچنان از لای در گفت و گپ و داد و ستد پر و پیمان داریم و حتا در سیاه بازی های خودمان۴ هم راه شان می دهیم، در حنا نهاده اند تا نتوانند «دمکراسی اسلامی» مان را به مردم کشورهای خود بفروشند. بعله! ما باید همه ی این ها را به «جامعه جهانی» نشان دهیم. در دادگاه را باز کنید تا خبرنگاران و اینا بیایند و از نزدیک همه چیز را ببینند و گواه باشند. تنها مراقبت کنید تا پای هیچ بیمار روانی به آستانه ی دادگاه هم نرسد و احوط بر ان است که روی در با خط درشت نوشته شود:
ورود بیمار روانی ممنوع!

ب. الف. بزرگمهر   نهم اَمرداد ماه ۱۳۹۸

پی نوشت:

۱ ـ  «مورچه چيه كه كله پاچه اش چي باشه؟»

۲ ـ همانا «بیضه اسلام»

۳ ـ «ما اگر چنانچه به توافقی هم برسیم، بلدیم چه‌جوری عمل بکنیم که بعد آنها نتوانند جمهوری اسلامی را پشت در نگه دارند. این را مسوولین نظام جمهوری اسلامی بلدند که چه جوری عمل بکنند ...» در دیدار اعضاى «مجلس خبرگان رهبرى»، پس از برگزاری هفدهمین همایش آن مجلس، ۲۱ اسپند ماه ۱۳۹۳

۴ ـ بیگمان این سخن باریک و پاکیزه را بدیده می گیرید که آن سیاه بازی ها چنانچه تا چند سال پیش، هنوز بیش تر رویکرد درونی داشت، پس از آن و بویژه از آذرخش دی ماه ۱۳۹۶ به این سو، سویه ای جهانی یافت؛ سیاه بازی هایی که افزون بر شغال های بیشرم و نان و نمک خورده با تبهکارترین "رژیم" تاریخ ایران در اروپای باختری، پای دَم و دستگاه دیوانسالاری «یانکی» ها و بیش از همه، لات بی سر و پای «یانکی» را نیز به این نمایش های فریبنده باز نموده است. این ها را بویژه برای آن مُشتی روشنفکر بیکاره، باری دیگر یادآور می شوم که بی آنکه به سرشت پدیده پی ببرند، بیکارگی آمیخته به تبهکاری شان را با هیاهو برای پشتیبانی از «همزیستی آشتی جویانه» (صلح) ای پنهان نمودند که گروهبندی های همچشم و همزمان همدست در چاپیدن و سرکوب توده های مردم ایران بیش از همه به پنهان شدن و سنگر گرفتن در پشت چنان شعارهایی نیاز داشتند و همچنان نیازمندند. گفته های بیمایه و سر تاپا یاوه ی آخوند پفیوز امنیتی: حسن فریدونِ سپس روحانی شده و بویژه «کفتر پر قیچی نظام»، آخوندی بیشرم و آبرو به نام محمد خاتمی، در این زمینه به اندازه ای بسنده گویاست. هنوز تا آنجا لبریز نشده ام که تبهکاری نهفته در بیکارگی چنین روشنفکرانی که هِر را از بِر بازنمی شناسند و گروه سترگی از آنان، سازمان ها و حزب های پوشالی با گرایش چپ با داوهای کون خر پاره کنیِ چون «رهبری طبقه کارگر» را انباشته اند، بیش تر بشکافم و نشان دهم. زمان آن نیز خواهد رسید.
  
***

با توجه به اصل ۱۶۵ قانون اساسی و ماده ۳۵۲ قانون آئین دادرسی کیفری ، محاکمات دادگاه علنی است.

با توجه به اینکه پرونده موکلین اینجانبان، آقای اسماعیل بخشی و خانم سپیده قلیان در  ۹۸/۵/۱۲ در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران، مورد رسیدگی قرار  خواهد گرفت و از آنجا که قبلا برنامه تلویزیونی و یک سویه طراحی سوخته از تلویزیون پخش شده و اتهامات فراوانی به موکلین نسبت داده است، به جهت تنویر افکار عمومی و نظارت جامعه بر روند دادرسی، خواهان برگزاری علنی جلسه محاکمه هستیم تا حداقل، خبرنگاران اجازه حضور در جلسه را داشته و آحاد جامعه در جریان رسیدگی دادگاه قرار گیرند.

قطعا انعکاس جریان دادگاه به عدالت قضایی و اعتماد جامعه به بی طرفی دستگاه قضاء کمک خواهد نمود.

فرزانه زیلابی
جمال الدین حیدری منش

برگرفته از «تلگرام سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه»   نهم اَمرداد ماه ۱۳۹۸

۱۳۹۸ مرداد ۸, سه‌شنبه

بیم جان برومندترین فرزندان ایران زمین می رود. درنگ نباید نمود!

بنا بر گزارش های درج شده در رسانه ها سه تن از کنشگران اجتماعی به نام های عاطفه رنگریز، سپیده قلیان و ندا ناجی که بی هیچگونه گناه و بزهی سر زده از سوی آن ها با زیر پا نهاده شدن قانون های رسمی رژیم پوشالی، همچنان پس از سه ماه در بند خرموش های تبهکار فرمانروا بر میهن مان گرفتارند، باری دیگر از سوی کسی که گفته شده، بیمار روانی است و اینجانب به آن سخت بدگمانم،* یورش برده شده و گویا زخمی نیز شده اند. باری دیگر، بیم جان برومندترین فرزندان ایران زمین می رود. درنگ نباید نمود.

ب. الف. بزرگمهر   هشتم اَمرداد ماه ۱۳۹۸

* تا آنجا که می دانم، بیماران روانی، آن هم نه هر گونه بیمار روانی، در کم تر باره ای که آمار باریک آن را در دست ندارم، ولی می دانم دست بالا به یک درصد کل بیماران روانی نیز نمی رسد به «دیگر آزاری» («سادیسم») دست می یازند؛ بخش سترگی از این بیماران بویژه در میان زنان بیمار، در برانگیختگی و خیزش بیماری، خودآزارند و به خود آسیب می رسانند («مازوخیسم»).  بگمانم و باید بیفزایم: گمان نیرومند، چند و چون آن "بیمار روانی" و چرایی و چگونگی آوردنش به زندان را که جای بیمار روانی از بنیاد در تیمارستان است و نه زندان، باید از کلان خرموش تبهکار تمرگیده بر کرسی ریاست جایی نامور به «قوه قضایی» که دستش به خون بهترین فرزندان ایران زمین آغشته است، پرسید. باید این نگرانی را هرچه زودتر و چه بهتر بی هیچ درنگی بگوش «سازمان نامور به ملت های یگانه» و آن سوسمار پرتغالی تمرگیده بر ریاست آن رساند تا به نوبه ی خویش کاری به انجام برساند.

بیانیه گروهی از کارگران و کنشگران کارگری سنندج و خانواده های شان

جای کارگران و فعالین کارگری زندان نیست!

کارگران! زحمتکشان! مردم آزادیخواه و برابری طلب!

همچنان که مستحضرید پس از اوج گرفتن اعتراضات کارگران نیشکر هفته و فولاد اهواز در سال ۹۷ به حقوق های معوقه و روند خصوصی سازی ها و عدم امنیت شغلی و غیره، کارگران این دو واحد تولیدی به همراه خانواده هایشان حدود یکماه در خیابانهای شوش و اهواز و با طرح مطالبات واقعی شان دست به اعتراض و اعتصاب زدند که با حمایت گسترده در دیگر بخش های کارگری چه در داخل ایران و چه در سطح بین المللی مواجه شد.

پس از این اعتراضات، حافظان سرمایه از ترس فراگیر شدن این اعتراضات و اعتصابات و به صورت قهرآمیز دست به سرکوب این اعتراضات و حامیان آن زدند. از جمله اسماعیل بخشی نماینده کارگران هفت تپه و علی نجاتی کارگر بازنشسته هفت تپه و سپیده قلیان خبرنگار مستقل و دیگر فعالین کارگری از جمله عسل محمدی امیر حسین محمدی فرد و ساناز الهیاری و امیر امیرقلی که در حمایت از این اعتراضات قلم میزدند تا صدای آنان را به گوش همطبقه های شان برسانند در دستور کار نهادهای امنیتی و قضایی قرار گرفت تا بار دیگر ضدیت خود را با طبقه کارگر ایران به اثبات برسانند.

اسماعیل بخشی نماینده کارگران هفت تپه، ساناز الهیاری و امیر حسین محمدی فرد و سپیده قلیان و امیر امیرقلی با گذشت بیش از شش ماه بازداشت و با وجود پایان بازجویهایشان و حتی بدور از قوانین قضایی حال حاضر ایران همچنان به صورت کاملا غیر قانونی بازداشت و بلاتکلیف میباشند.

امیر حسین محمدی فرد و ساناز الهیاری همسرش در اعتراض به این رویه معمول مقامات امنیتی و قضایی و دیگر حقوق زندانیان سیاسی دست به اعتصاب غذا زده اند.

در این میان ساناز الهیاری که در پی وخیم شدن وضعیت جسمانی چندین بار به بهداری زندان منتقل شده بود پس از دوازده روز وبا اصرار خانواده و همسرش دست از اعتصاب غذا کشید، اما همچنان امیر حسین محمدی فرد در بیست و ششمین روز اعتصاب غذایش دچار افت شدید فشار خون و سرگیجه شده و چندین بار نیز توسط همبندی هایش به بهداری اوین منتقل شده است که پزشکی بهداری هشدار جدی و احتمال خونریزی داخلی را داده است.

از طرفی سپیده قلیان که از یکم مرداد دست به اعتصاب غذا زده است در پی وخامت وضفیت جسمانی بیهوش و به بهداری منتقل گردیده است.

استقامت و عزم استوار این عزیزان مورد حمایت گسترده کارگران و فعالین کارگری و اجتماعی و دیگر مردم آزادیخواه ایران و جهان قرار گرفته است و از طرفی ادامه وضعیت حیاتی این فرزندان راستین طبقه کارگر موجی از نگرانی را برای خانواده های شان و دیگر بخش های پیشرو جامعه داشته است.

لذا ما جمعی کثیری از کارگران و فعالین کارگری سنندج و خانواده های مان حمایت بی دریغ خود را از خواسته ها و مطالبات این عزیزان اعلام میداریم و آزادی بی قید وشرط تمانی آنها و متوقف کردن تعقیب قضایی و پرونده سازی برای کارگران و فعالین کارگری از جمله اسماعیل بخشی، امیر حسین محمدی فرد، ساناز الهیاری، سپیده قلیان ، علی نجاتی و عسل محمدی و بازداشت شدگان روز جهانی کارگر ندا ناجی، عاطفه رنگریز و آنیشا اسدالهی را خواستاریم و عواقب ناشی از هر نوع اتفاق ناگواری را برای این عزیزان متوجه مقامات قضایی و امنیتی و مسئولین زندانها میدانیم و در پایان ضمن ارج نهادن و احترام به تصمیم این عزیزان در ادامه اعتصاب غذای خود تا رسیدن به خواسته هایشان از این رفقای گرانقدر تقاضامندیم برای تداوم مبازره خود که تا این لحظه صدایشان برای طبقه کارگر ایران و جهان رساتر شده خواستاریم که اعتصاب غذای خود را پایان دهند و تاب و توان خود را در ادامه هر چه هموارتر کردن مسیر مبارزه طبقاتی تا رسیدن به دنیای آزاد و برابر قرار دهند.

جمع کثیری از کارگران و فعالین کارگری سنندج و خانواده هایشان

۷/۵/۹۸

برگرفته از «تلگرام سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه»  هفتم اَمرداد ماه ۱۳۹۸

خیال می کنید ما خریم؟


۱۳۹۸ مرداد ۷, دوشنبه

متن سخنرانی کوآلای اصلاح طلب میانه روی اصولگرا ـ بازانتشار

برادران و خواهران گرامی! کوآلاهای از جان بهتر!

... اکنون که همه ی نامزدها یکی یکی آب می روند و یکی از آن سرخرها هم کناره گیری کرده به من رأی بدهید تا در راستای فرمايش «حضرت امام کوآلای بزرگ» و اشرافِ رهبر بزرگ: «حضرت گربه» که این بار، انشاء الله پنج پنج نمی گیرد، حماسه‌ای نوين خلق کرده، همه جا درخت اُکالیپتوس بکاریم. این گیاه، هم برای سرماخوردگی، هم برای راندن حشرات و از همه مهم تر برای کاهش برانگیختگی های روحی که ما در آینده به آن بیش تر نیازمندیم، سودمند است و من هم آن را بسیار دوست دارم.

بیایید، برای آفرينش اين حماسه، دست در دست هم بر سر صندوق‌های رای حاضر شده و با رأی خود به این حقیر، ميهن خويش را آباد کنيم.

من هم اکنون (اگر این نوچه که از کول من بالا رفته بگذارد)، آنچنان ذوق زده ام و عطر پیروزی اُکالیپتوسی مشامم را نوازش می دهد که پيشاپيش اين حضور را به شما کوآلا های عزيز شادباش گفته و از همگی فروتنانه درخواست می‌کنم که خود را برای اين حماسه ی بزرگ آماده نمايند.

اکنون دیگر باید بروم ... از اینکه به سخنانم گوش سپردید از شما سپاسگزارم.

یادتان نرود: همه جا با امید و تدبیر، اُکالیپتوس می کاریم!

ب. الف. بزرگمهر  ۲۱ خرداد ماه ۱۳۹۲


بلدی چجوری دیگران را براه راست هدایت کنی؟

آنچه در پی، در کالبد چند پرسش به میان آورده ام، رنگی از واقعیت دربر دارد و اندکی به نمک نکوبیده ی طنز نیز آغشته است. نیک بنگر! و نیک تر از آن، پیرامون آنچه دیده ای، بیندیش! خواهی دید که راست می گویم و آن واقعیت رویهمرفته خاکستری تیره را در تاریکی نیز بازخواهی شناخت. سخن بر سر خرموش هایی است که بنا بر سرشت خویش از آفتاب و روشنایی گریزانند؛ به تاریکی پناه می برند و به آن خو گرفته اند؛ خرموش هایی پنهانکار که روی هر چیزی، چادری سیاه می کشند و آنچه بچنگ می آورند را نیز جایی در همان تاریکی چال می کنند تا چشم نامحرم بر آن ها نیفتد و از گزندشان دور بماند.

ب. الف. بزرگمهر  هفتم اَمرداد ماه ۱۳۹۸

***

آیا می شود به خرموش گفت:
خرموش گرامی! هر کار می کنی، بکن؛ ولی مرا گاز نگیر؟

آیا خرموش برای آن، گوش شنوایی دارد؟ نیک که در گفته ی خود باریک شوی، درخواهی یافت تا چه اندازه کودنی و خودخواهی در آن نهفته است؛ زیرا با همین گفته، بر بنیاد آمارهای رسمی، خرموش را به گازگرفتن خودت برانگیخته ای؛ و چنانچه، بخت با تو یار باشد که با خرموشی اندکی نرمخوتر از دیگر خرموش ها روبرو شده باشی یا در آن هنگام، سیر و پر خورده و آماده ی فلسفه بافی باشد، چیزی در این مایه از زبان وی خواهی شنید:
تو از من می خواهی گاز نگیرم؟! چرا نباید ترا گاز بگیرم؟! آنگاه که دندان هایم می خارد، اگر پیامبر برگزیده ی خدا هم باشی، ترا گاز خواهم گرفت. خدا گاز گرفتن و دریدن و جویدن را در نهادم نهاده و مرا از آن گریزی نیست.    

آیا می شود از خرموشی که در آن دَم، سرگرم به نیش کشیدنِ خوراکی بچنگ آورده است، خواست تا تکه ای از آن را به شما بدهد تا گرسنگی شما نیز اندکی هم شده، فروکاهد؟ این شاید بدترین دَمی باشد که موی دماغ خرموش شده اید و بیم هرگونه واکنش ناگواری از سوی وی را باید داشته باشی. باز هم اگر بخت با شما یار باشد و پس از یکی دو بار خود را به نشنیدن زدن، درست به این شوند که چانه اش برای کار بایسته ی دیگری می جنبد، چیزی در این مایه، ولی کوتاه  از زبان وی خواهی شنید:
بزن بچاک تا گازت نگرفته ام!

از همه بدتر، پرسشی است که با خوار شمردن بیش از پیش خود و پذیرش همدستی در بزهکاری و نابکاری با خرموش در میان می نهید و چنین انگاشته ام که در آن دم، شکمش سیر و پر است و دندان هایش به همین شوند، کم تر می خارد:
آیا می شود بخش ناچیزی از انباشته های تان که می دانم کجا آن را چال کرده اید به من بسپرید تا با آن کار کنم و هم خودم سودی ببرم و هم شما از آن بهره مند شوید؟

این پرسشی بسیار بیم برانگیز برای خرموش است که جان می دهد؛ ولی از مال و منالش نمی گذرد. ماجرای آن خرموش چاق و چلّه که در میان استخری گود، دست و پای مرگ می زد و همگی در پیرامون آن استخر برای رهانیدن وی می گفتند: «دستت را بده به من» و واکنشی از خرموش نمی دیدند را بیگمان شنیده یا خوانده اید؛ به این ترتیب، می دانید که گره کار چگونه وا شد و «خواجه نصرالدّین» که بدروغ فرنام «مُلّا» بکونش بسته و «مُلّا نصرالدین» اش نامیده اند، وی را با گفتن «دستم را بگیر»، چگونه رهانید: نمونه ای نمادین از زبانزدِ «جان دادن که نان ندادن» که بویژه به رفتار و کردار خرموش ها اشاره دارد؛ به همین شَوَند و با پیش آگاهی از این ویژگی، پرسشگر زیرک یا شاید بهتر است بگویم: «خر مرد رند»، پرسشِ «... بده به من» را رنگ و لعابی زده و آزِ خرموش برای آنچه امروزه از آن میان، «هولدینگ» نامیده می شود را برانگیخته و وی را بزبان می آورد. ناگفته نماند که خرموش نیز به نوبه ی خویش از ویژگی های درخواست کننده و کسانی چون وی که موش های ریزتر درون گندآب پدیدار شده در این چهل سال را دربرمی گیرد به اندازه ای بسنده آگاهی دارد:
ـ بلدی در کنار آن («هولدینگ» و اینا)، چجوری برای نظام مقدس، رواداری، خوف از جهنم و اهمیت ندادن به مال دنیا، ساده زیستی و اینا، دیگران را براه راست هدایت کنی؟

ـ بعله! چرا که نه؟! «به عنوان کسی که عمرش را صرف دفاع از گفتگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها، صلح جهانی، دموکراسی، رواداری و حقوق بشر کرده ...»، این ها کار دشواری نیست. ما حتا می توانیم گربه ای که در پیرامون مان، بُراق شده و آماده ی چنگ اندازی است را هر بار برُخ شان بکشیم و آن ها را از آخر و عاقبت کار بترسانیم تا این بار هم که جان بجان شان کنید، پای صندوق های رای نخواهند آمد، آن ها را با نظام مقدس همراه و همگام کنیم. چجوری اش دیگر با ما! شما نگران نباشید! ولی می دانید که این کارها خرج و مخارجی دارد و بی مایه فطیر است؛ افزون بر آنکه ما خواهان جایگاه بهتری هستیم تا بانشاط تر از پیش در راه نظام مقدس گام برداریم. تا کِی باید درون این گنداب، این سو و آنسو موش دو (بجای سگ دو) بزنیم؟

ـ خوب! خرج و مخارجش، فدای سر نظام! شما کار را چاق کنید تا درباره ی جای و جایگاه و اینا قدری بیش تر بیندیشیم. نمی خواهی که گنداب را خشک کنیم و از میان ببریم؟! (هم او و هم درخواست کننده، نیک می دانند که هستی شان به هستی گندابی که خود پدید آورده اند، گره خورده و بی آن، دیگر جایی برای زیست آن ها نمی ماند.)

ـ نه! نه! همین اندازه که آب باریکه ای باشد، ما را بس است ...

ب. الف. بزرگمهر    هفتم اَمرداد ماه ۱۳۹۸

پی افزوده:

قرار بود گفت و گپی کوتاه، یواشکی و دور از چشم نامحرم نیز با یک خرموش بانو داشته باشم که شوربختانه به انجام نرسید. ترسید بگوش این و آن برسد و پشت سرش سخن چینی کنند. تا اندازه ای هم به او حق می دهم. با چندین و چند توله که از سر و کولت بالا می روند، وقتی برای سر خاراندن نمی ماند؛ چه برسد به یک گفت و گپ؛ هر چند کوتاه هم باشد. تازه مانده بودم چه بپرسم! تنها چیزی که در ذهنم چرخ می زد، این بود:
خرموش بانو! این هم شد زندگی؟! با این همه توله موش ...

... و پاسخ نیز پیشاپیش روشن بود:
خواست خداست. بنیادی ترین وظیفه ای که خدا بگردن ما مادینه خرموش ها نهاده، همین است ...

... و بیگمان رویش نمی شد که بگوید، شبانه روز از سر و کول مان بالا می روند و تولید مثل می کنند ...

وظیفه از این مقدس تر؟!

ب. الف. بزرگمهر    هفتم اَمرداد ماه ۱۳۹۸

این چه روز و روزگاری است که برای مردم ایران درست کرده اید؟!

کمی با خود بیندیش! انگار که فرزند دلبندت، «آقا مجتبا»، لعنت الله علیه، در زندان است و تو هم یک آدم عادی هستی ـ راستی! مگر تو که هستی مردک کودن؟! ـ و راه درازی را پیموده ای تا بدیدار وی بروی و در آنجا یکی از مسوولین پشت سر هم بیاید، انگولکت کند؛ دستارت را از سرت بردارد و جنگولک بازی های دیگر راه بیندازد؛ چکار خواهی کرد؟ آیا می توانی با پند و اندرزهای بندِ تنبانی ات، او را سرِ جای خود بنشانی؟ کمی بیندیش! این چه روز و روزگاری است که تو و رژیم پوشالی و پلیدت برای مردم ایران درست کرده اید؟! فریادهای «بیشرف! بیشرف!» توده های مردمِ بسیاری از شهرهای ایران در آذرخش فروزنده ی دی ماه ۱۳۹۶ را فراموش کردی؟! «حقیر» بودنت را هم به همین زودی از یاد بردی و دوباره در پوست شیر خزیدی؟ باش تا دوباره پیش آید! و پیش نیز خواهد آمد؛ چنانچه برادران انگلیسی و «یانکی» برهبری لات بی سر و پای «یانکی»، باری دیگرو برای چندمین بار بدادت نرسند و با هیاهوی فریبنده ی خود، جنبش را نخوابانند.

ب. الف. بزرگمهر  هفتم اَمرداد ماه ۱۳۹۸


***

غمت در نهانخانه ی دل نشیند ...

امروز در تاریخ یکم امرداد ۹۸ پدر و مادر پیرم،  بعد از طی ۱۳ ساعت مسافت از دزفول به تهران و با وجود خستگی و دلی شکسته برای ملاقات با سپیده به زندان شهرری (قرچک) مراجعه کردند. مسوولین پس از تفتیش آن‌ها اجازه حضور در سالن ملاقات و دیدار با سپیده را دادند؛ ولی از بدو ورود، یکی از مسوولین زن به خاطر یک انگشتری که در انگشت پدرم بود و در هنگام تفتیش تحویل زندانبان نداده بود، دائما به او تذکر می‌دادند و با ایجاد ناآرامی باعث عدم تمرکز دیدار سپیده با اعضای خانواده ‌شدند. و جای بسی تعجب است‌؛ زیرا ماموران متوجه نیستند که باید آرامش برقرار کنند؛ نه رعب و وحشت تا خانواده زندانی بتوانند پس از طی فاصله طولانی و سفر و دوری از فرزند، تنها ۲۰ دقیقه با فرزندان‌شان ملاقات کنند‌. در پی این مساله، مشاجره‌ای بین سپیده و ماموران زندان به دلیل بی‌حرمتی‌هایی که به پدر و مادر روا شد، رخ می‌دهد. این جریان، سپیده را عصبانی و ناراحت کرده و او را به گریه می‌اندازد.

ملاقات با سپیده، آن هم پنج دقیقه و با ناآرامی به پایان رسید و ماموران زندان به ما گفتند که دیگر سپیده ممنوع الملاقات است و سپیده هم در جواب گفت:
«بعد از این همه سختی مرا از چه می ترسانید؟ ملاقات را ممنوع کنید چه بهتر» ... با اصرار پدر و مادر و پادرمیانی یکی از مسوولان زندان، ۵ دقیقه اجازه خداحافظی از پشت کابین به سپیده داده می شود.

سپیده از امروز صبح تا تشکیل دادگاهش به خاطر ظلم‌ها و بی‌حرمتی‌هایی که در حق خود و پدر و مادرش روا شده است و انتقال‌های گوناگونش به زندان های متعدد، دست به اعتصاب غذا زده است و پدر و مادر پیرم با قلبی شکسته‌تر و دستانی خالی و چشمانی گریان از تهران عازم خوزستان شده اند ...
سپیده فقط یک دانشجوی معترض به وضع موجود و شرکت‌کننده در اعتصابات هفت تپه بود؛ آیا مستحق این همه فشار و عذاب است؟

از هفت‌تپه تا تهران، زحمتکشان در زندان

از «اینستاگرام» مهدی قلیان، برادر سپیده

برگرفته از «تلگرام اتحادیه آزاد کارگران ایران» سوم یا چهارم اَمرداد ماه ۱۳۹۸ (با اندک ویرایش در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۱۳۹۸ مرداد ۶, یکشنبه

مگر ما اینجا کیر خریم؟! ـ بازانتشار

حالا آقای رئیس‌جمهور که هیچ؛ [توی مغزش بخورد!] وزیر خارجه و عناصر وزارت خارجه هم همین‌جور؛ [هر غلطی که بذهن شان می آید که نباید بزبان آورند.] هیچ معنی ندارد با اینها مذاکره کردن؟!* [مگر ما اینجا کیر خریم؟!]

ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ شهریور ماه ۱۳۹۷


افزوده های درون [ ] همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

* از بیانات حکیمانه ی «کیر خر نظام»، برگرفته از «حلقه وصل»  ۱۳ شهریور ماه ۱۳۹۷


همه ی ما در پاسداری از جان و زندگی این بهترین و برومندترین فرزندان ایران پاسخگوییم

سپیده قلیان به شوند رفتار ناشایست و ناسزاگویی مزدوران زندان به خانواده اش در روز دیدار با وی و همچنین در پشتیبانی از امیرحسین‌محمدی‌فرد و ساناز الهیاری، در نامه‌ای به رییس زندان قرچک نوشته بود که از یکم اَمرداد ماه امسال از خوردن و آشامیدن دست خواهد کشید. وی در ششمین روز واکنش خود به چنان رفتار زننده ای، حتا از خوردن آب خودداری می‌ورزد. سپیده از همان دومین روز، دچار نارسایی و سستی شد؛ بگونه ای که به تنهایی توان جنبش از جای خود را از دست داد و در چهارمین روز، بیهوش شد. وی با سرسختی، حتا از زدن سُرُم و دیگر کارهای درمانی جلو می گیرد. شوند این سرسختی، بی هیچ گمان و گفتگو از بدرفتاری و ناسزاگویی باز هم بیش تر و بگمانم دانسته و آگاهانه ی کارمندان مزدور بهداری زندان قرچک با وی سرچشمه می گیرد.

همه این ها به یکسو، رویکردِ تبهکارانه ی رییس زندان با گرفتن دستینه ی سپیده قلیان در پذیرش پاسخگو بودن خود وی در جلوگیری از درمان و بستری شدن، شایان درنگ و واکنشی سزنده و بهنگام از سوی همه ی کسانی است که درباره ی آینده و سرنوشت میهن خود اندیشناکند. این نیز بماند که «هوده ی آدمی»، چه در چارچوب دربرگیرنده و همه جهانی آن و چه در چارچوب های حقوقی شناخته شده ی جهانی و کشوری، آن رییس زندان و دیگرانی چون وی را درباره ی پیامدهای ناگوار روندی که در جریان است، پاسخگو می شمارد. گرفتن دستینه از زندانی برای پاسخگو انگاشتنِ خودِ زندانی، پاسخگویی را از دوش آن رییس زندان و دیگر مسوولینِ جان ننه شان: یکی از دیگری پاکدست تر در رده های بالاتر وی و حتا تبهکارانی تمرگیده در بالاترین کرسی های هِرَم رژیم پوشالی از آن میان، «کیر خر نظام» برنمی دارد.

تبهکاری بزرگ خرموش ها، نه تنها خانواده ی آن دختر سرسخت و از جان گذشته را سخت نگران نموده و به این در و آن در زدن واداشته که خانواده ی بزرگ تر ایرانیان را نیز در همه جا نگران نموده است. این نگرانی، تنها سرنوشت آن دختر دلاور ایران زمین را دربرنمی گیرد. سیاست پلیدی که از آن میان با کشته شدن زندانی سیاسی، علیرضا شیرمحمدعلی بدست چاقوکشانِ به یاری فراخوانده شده از سوی رییس تبهکار و شناخته شده ی جایی نامور به «قوه قضاییه»، خود را برُخ مردم ایران کشید را باید رسوا نمود و جلوی آن از هر باره ایستاد. باید این سخن باریک و پاکیزه (نکته) را بگوش جان نیوشید که آنچه به مرگ علیرضا شیرمحمدعلی انجامید و آنچه هم اکنون با سپیده قلیان پی می گیرند، تنها دو نمونه از شمار بیش تری از چنین ترفندهای تبهکارانه ی رژیمی سزاوار سرنگونی برای از میان برداشتن کسانی است که بسیاری از آن ها خواهان سرنگونی آن رژیم نبوده و تنها زبان به پرخاش در این یا آن زمینه ی اقتصادی ـ اجتماعی یا سیاسی گشوده اند. باید کوشید تا دیگر برونزدهای چنین ترفندهای تبهکارانه ای را بهنگام شناخت و با هشیاری در برابر شان واکنشی درخورد نشان داد.

با روندِ پیشِ رو که امپریالیست ها برهبری «یانکی» ها خرموش های فرمانروا بر میهن مان را هر چه بیش تر بسوی سرکوب توده های بجان آمده ی مردم برمی انگیزانند، باید این سخن باریک و پاکیزه را نیز بدیده گرفت که بیم جان زندانیان سیاسی سرفراز و پایدار ایران، پیش و بیش از همه می رود. بی آنکه بترسیم، باید با چنین روندی گذرا از دیدگاه تاریخی، هشیارانه تر و با درنگ بیش تری برخورد نماییم.

به نوبه ی خود از همه ی کنشگران اجتماعی و دیگرانی که به هر شوندی از نزدیک دستی بر آتش دارند، خواهشمندم تا سپیده قلیان و دیگرانی که اینگونه جانفشانی می کنند را از نابودی بدست خویش بازدارند. بگمانم باید به همه ی این کنشگران جوان، برجستگی کار و جنبش اجتماعی را یادآور شد و زیانبار بودنِ کنش تکروانه که شوربختانه در میهن مان ریشه دار است را شکافت و روشن نمود؛ افزون بر آنکه همه ی ما در پاسداری از جان و زندگی این بهترین و برومندترین فرزندان ایران و آموزش آنها از سوی کسانی که از دانش و بینش بسنده در این یا آن زمینه برخوردارند، پاسخگوییم.*

ب. الف. بزرگمهر   ششم اَمرداد ماه ۱۳۹۸

* بنیاد داده ها برگرفته از «تلگرام کمیته‌ی پیگیری ایجاد تشکل‌های کارگری ایران»  به تاریخ ششم اَمرداد ماه ۱۳۹۸ است.

کاش بارِ ما ایرانیان هم مازو بود! ـ بازانتشار

تفسیر حسن خان*

گروهی راهزن به سرکردگی حسن خان نامی کاروانی را بزدند؛ کاروانیان را دست و پای ببستند و آنچه بود، گرد آوردند تا ببرند. حسن خان گفت:
ـ پیش از حرکت نمازمان را بخوانیم که در راه لنگ نکنیم.

تَیمُّم کردند و به نماز ایستادند. چون فازغ شدند، قافله سالار که در آن نزدیکی افتاده بود با حسن خان به سخن در آمد که:
ـ از کار شما سر در نمی توان آورد. هم نماز می خوانید، هم راه می زنید؟ البته گربه ی عابد بسیار است که نماز می خوانند به قصدِ فریب خلق؛ اما آن طور که من دیدم، نماز شما از سرِ فریب و ریا هم نبود.

حسن خان گفت:
ـ اگر آدم نماز نخواند، خدا نانش نمی دهد.

قافله سالار گفت:
ـ ولی نماز را برای آن می خوانند که ضمنا دست به مالِ حرام آلوده نکنند و از منکرات بپرهیزند.

حسن خان با شگفتی پرسید:
ما چه منکری کردیم؟

ـ شگفتا! چه منکری بالاتر از دزدی؟

ـ ما که دزدی نمی کنیم. ما غارت می کنیم! خدا خودش در قرآن، غارتگری را ستایش کرده.

ـ کجا؟

ـ همان جا که فرموده: «اَلقاره مَلقاره».

قافله سالار که دید مردکِ نادان قارعه را به آرشِ غارت گرفته، حساب کار به دستش آمد. گفت:
ـ اما تو که قرآن خوانده و ملّایی، چطور متوجه نشده ای که خداوند در مورد همین القاره فرموده است:
«غیرالمازو»، یعنی مازو* غارت نکنید؟ (و منظورش «غیرالمغضوب علیهم» بود).

حسن خان پرسید:
ـ مگر بار قافله ی شما مازو است؟

قافله سالار گفت:
ـ باور نداری، باز کن ببین!

حسن خان به سوی مردان خود فریاد زد:
ـ بچه ها چپاولِ بارِ این قافله را خدای عالم اجازه نفرموده. دست و پای شان را باز کنید که زودتر برویم و به غارت مان برسیم!

از «چنته ی درویش، جلد ١، نقل به معنی»

برگرفته از «کتاب کوچه»، حرف «ت»، دفتر نخست، زنده یاد احمد شاملو با همکاری آیدا سرکیسیان، چاپ سوم، تهران، ١٣٨۷

* برداشت و تاویلی نادرست: « اینی که تو میگی تفسیر حسن خان است!»

** مازو، بار درختی است و بدان پوست را دبّاغی کنند (واژه نامه ی دهخدا)

عنوان از اینجانب است. ب. الف. بزرگمهر


ما دُم مان به همانجایی گره خورده که دُم این ها ...


۱۳۹۸ مرداد ۳, پنجشنبه

بیچاره «الاغ دهخدا» که چوب زبانزدهای جاافتاده مان را می خورد!

یورش به ایران بهانه بود و همچنان در بازه ای زمانی بهانه خواهد ماند؛۱ چنانچه خرموش ها دست به خریّتی بنیادین نزنند! نوشتم: «خریّت» و با افزودن پسوندِ «بنیادین» بر آن، شد «خریّتی بنیادین»! ولی این یکی تا چه اندازه از آرش و مانشی درخور برخوردار است را نمی دانم؛ بویژه آنکه هرگاه از خر و خریّت سخن می رانم، ناخودآگاه به یاد «الاغ دهخدا»۲ که دو بار دستش به یک چاله نمی رود نیز می افتم. به این ترتیب، حتا نمی توان گفت: خر داریم تا خر! یا از این خر تا آن خر، زمین تا آسمان راه است. این زبانزدها نیز در کنار برخی دیگر از زبانزدها در این چهار دهه ای که از روی کار آمدنِ رژیم آسمانی ـ ریسمانی اسلام پیشگان می گذرد، کم و بیش آرش و مانش پیشین خود را از دست داده و گاه از درونمایه ی خود، یکسره تهی شده اند؛ بگونه ای که در سنجش با کارکرد چنان "رژیم" بی در و پیکری که از چندی پیش به این سو جز همجوشی۳ از گروهبندی های همچشم و همدست یکدیگر در چاپیدن ایران و ایرانی بیش نیست، «الاغ دهخدا» را نه تنها باید روی سر نهاد و حلوا حلوا کرد که آن را چون نمودی تاریخی از الاغی باهوش و گوش باید پاس داشت و حتا اگر شده از وی تندیس یا دستکم، سردیسی درخور ساخت؛ تندیس یا سردیسی که از آن میان بویژه برای گروه کمابیش بزرگ و پراکنده ای از نیروهای سردرگم و بیمایه با گرایش و پرچم چپی که با چپِ ساز و برگ یافته به «سوسیالیسم دانشورانه» (چپ راستین) به هیچ رو یکی نیست، سودمند خواهد بود تا بجای پرستش یا حتا پیروی از آن،۴ کارکرد آن الاغ از دست رفته را سرمشق و رهنمون کار و بار خود قرار داده، زمان با ارزش را در نمایش ها و همایش ها و گردهمایی های بگفته ی جوانان ایرانی: «دور همی» یا از آن بدتر، پا نهادن در مهمانی همپالکی هایی آرمان از کف داده از دست ندهند؛ ولی مگر این ها بگوش خر می رود؟! تنها یاسین خواندن است.۵ آن ها نیز چون دیگران، نیازمند همه ی این ها هستند و باید زندگی شان را پر کنند؛ هنگامیکه آرمانی شایسته در سر نداشته باشی و از همه ی آنچه پیش تر بوده یا شاید هم نبوده، تنها صورتکی بر جای مانده باشد، ناخودآگاه اینچنین نیز از آب در می آید: پایکوبی و دست افشانی مُشتی اَنتر (عنتر) با «سرود انترناسیونال» که در آن بجز «هموطن پفیوز» و «رفیق عین الله»، کسانی چون «خروس لاری یانکی ها» نیز می توانستند باشند:
«آفرین! بَرِکَنّا (بارک الله) اَنتری ... پُشتک بزن اَنتری! جای دوست کجاست؟ جای دشمن کجاست؟ ...»۶

ب. الف. بزرگمهر   سوم اَمرداد ماه ۱۳۹۸

پی نوشت:

۱ ـ «جداگانگی سترگی است میان ایران و توده های مردم آن با رژیم خرموش های اسلام پیشه»، ب. الف. بزرگمهر   ۲۳ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۸

۲ ـ «الاغ هم دو بار دستش به یک چاله نمی رود»، برگرفته از کتاب کوچه، حرف الف، دفتر سوم، احمد شاملو، چاپ دوم، انتشارات آرش، درج شده در نوشتار زیر:
«وقتی سیاست و دیانت با هم درمی آمیزد ...»، ب. الف. بزرگمهر  ٣۰ اردی بهشت ۱٣٨٦ خورشیدی، «تارنگاشت عدالت» و بازانتشار در پیوند زیر:

۳ ـ واژه ی «همجوش» را به معنای در کنارهم قرارگرفتن و جوش خوردن چیزهایی با خاستگاه های گوناگون بکار برده ام. در رشته ی زمین شناسی می توان این واژه را همتراز واژه ی لاتینی «کنگلومرا» (conglomerate)  بشمار آورد.

در سنجش نسبی با واژه ی «آمیزه» یا «آمیخته»، معنای واژه «همجوش» بیشتر آشکار می شود. در یک آمیزه یا آمیخته، آمیختگی بخش ها یا اجزاء، کل یکپارچه ای را می آفرینند؛ در حالیکه در یک همجوش، چنین نیست.

برگرفته از پی نوشتِ نوشتار «سمتگیری سوسیالیستی، گُزینه ای دشوار، دست یافتنی، ولی نه ناگزیر!»  ب. الف. بزرگمهر   ۲۰ بهمن ۱۳۸۹

۴ ـ بالای سردرشان، تابلویی آویخته اند با این برنام: «پیروان سوسیالیسم علمی»! و این تابلو، بی آنکه گزندی در آن راه یابد یا زنگار بگیرد، سال های آزگار در آنجا آویخته است؛ بی آنکه دریابند «سوسیالیسم دانشورانه (علمی)»، کیش و آیین یا آنچه به آن «طریقت» یا حتا «مرام» نام نهاده اند، نیست که نیازمند پیرو باشد؛ رهنمون کار و کردار و نشاندهنده ی گرایشی دربرگیرنده است که بر بنیاد آن، بتوانی هر بار بسود توده ی کار و رنج و در کانون آن: «طبقه کارگر»، سمتگیری درست کنی و راه را از چاه بازشناسی.

۵ ـ می بینید؟ زبانزدهایی جا افتاده که ناخودآگاه در ذهن مان جای می گیرند و بر زبان مان می آیند! بیچاره «الاغ دهخدا» که از بسیاری آدم ها از آن میان بویژه «چپ های پیشانی سپید» باهوش و گوش تر است؛ ولی چوب زبانزدهای جاافتاده را می خورد!

۶ ـ یادمانده ای دور از دوران کودکی چهار پنج ساله در خیابانی باریک در یکی از بندرهای کوچک شمال ایران. از آن همه، چهره ی ترس خورده  و هُشیار انتر با زنجیر درازی که در مچ خداوندش گره خورده بود، گویش پرچگال انترباز در گفتن بارک الله که آرش آن را نمی دانستم و نیز اندکی از چهره و پیشانی چروک خورده ی وی به یادم مانده است. سایر افزوده ها را ساخته و پرداخته ام.

۱۳۹۸ مرداد ۱, سه‌شنبه

کَاِنّهُ سیاست کیر خری همین است دیگر!

ما نه تنها خودمان کیر خریم که ولایت مان هم کیر خری است. کَاِنّهُ سیاست مان هم کیر خری است. نفرمایید: نه! آقا. پناه بر خدا! شما کجا و کیر خر کجا؟ ما خودمان هم تاکنون، در [گند و گه] کاری که به انجام رسانده ایم، خوب باریک نشده بودیم تا آنکه گفته های همین دیروز یا پریروز یکی از وزیران رژیم اشغالگر قُدس،۱ لعنت الله علیه، ما را از خواب غفلت پراند و با خود گفتیم:
ای دلِ غافل! ببین چه بلایی بسر جوانان برومند اسلام آوردی و با گفته هایت بجای آنکه مرهم زخم زنان و مادران و فرزندان شان باشی با تراشیدن امتیازهای شهادت،۲ بر زخم شان بیش تر نمک پاشاندی؟! تازه نزدیک بود از دهان مان در برود که امتیاز دیگری نیز بتراشیم و بگوییم، آن ها هم اکنون در بهشت برین با حوری های دستچین شده ای برای هر کدام از سوی خداوند مُتَّعال محشورند که اگر گفته بودیم، بر سوز و گداز آن زنان شوی از دست داده می افزودیم و کسی چه می داند، شاید محشری بر پا می شد؛ بحمدلله، چه خوب شد که زبان مان را بهنگام گاز گرفتیم و بجای آن، چیزی کلی گفتیم.۳ 

البته ما پس از سال ها ممارست و سرمان به سنگ خوردن، دیگر این اندازه از «پولیتیک» سر در می آوریم که آماج گفته های آن وزیر تبهکار، برانگیختن ما به جنگ و موشک پرانی برادران است که سپس گناه آن را بر گردن مان بیندازند و بجز «شیطان بزرگ» و همدستانش، سایر کشورها از چین و ماچین گرفته تا روسیه و اینا را نیز بر ضدِّ ما بسیج کنند؛ ولی از این ها که بگذریم، پایه و بنیاد سخن وی، نادرست نیست. ما نیروهای بسیاری را در سوریه برای هیچ و پوچ زیر بمباران ها از دست دادیم؛ بی آنکه بتوانیم واکنشی درخور نشان بدهیم. افزون بر آنکه تا آنجا که شدنی بود، کوشیدیم آن کشته ها را از چشم عوام النّاس پنهان کنیم یا دستکم شمارگان بالای کشته های مان را کم تر نشان بدهیم. خوب! این گناهی نابخشودنی از سوی ماست که هر بار برای آن، بهانه ای نیز تراشیدیم و خواستیم پا در جای پای آن رییس جمهور کلّه خر آمریکایی: «جرج دبلیو سی» بگذاریم که «جنگ پیشگیرانه» را به میان آورد تا افغانستان و عراق و سایر جاها را بچنگ آورَد. ما نه تنها چیزی در سوریه و عراق و اینا بچنگ نیاوردیم که افزون بر جان از دست رفته ی آن جوانان و خانواده هایی بدبخت شده، پول و هزینه های سرسام آوری از بیت المال را نیز به باد دادیم! برای همین بزبان خود می گوییم:
نه تنها خودمان کیر خریم که ولایت مان هم کیر خری است و کَاِنّهُ از سیاست و «پولیتیک»، بلانسبت شما به اندازه ی گاو نیز سر در نمی آوریم!

«استکبار جهانی»، اگر بمباران می کند، همه جا را به آتش می کشد و گاه مردم بسیاری را یکجا به آن جهان می فرستد و ویرانی ببار می آورد، پس از آن همان جاها را سازگار با بهره وری های خود، بدلخواه از نو می سازد و آباد می کند تا سرمایه اش بکار بیفتد؛ از نیروی کار ارزان بهره کشی کند و سودهای هنگفت بجیب بزند. ما همان آماج ها را بشیوه هایی دیگر، نه در جاهای دیگر که در ولایت خودمان، پی می گیریم که خواه ناخواه پیامدهای دیگری دارد؛ چرخه ی فرآوری را بهم می زنیم؛ کارخانجات و صنایع را هر اندازه بزرگ و پیچیده نیز باشند، تکه تکه می کنیم و بفروش می رسانیم تا هم سودهای سرشار دولا پهنا ببریم و هم عوام النّاس، بیکار و تنگدست شده، دست شان بسوی ما دراز شود؛ بنگاه های نیکوکاری چون «بنیاد مستضعفان» و «کمیته امداد» و اینا با سرمایه های برجای مانده ی «طاغوتیان» فراری سر هم کرده و می کنیم تا زیر نام های خوش آوا و گوشنوازِ «توانمندسازی تهیدستان، آبادانی و پیشرفت جامعِ مناطق محروم»۴ با «... رعایت دقیق بندهای اقتصاد مقاومتی»،۵ خصوصی سازی ها را زیر چادر و در پناه اسلام عزیز گسترش دهیم۶ و خود را به اقتصاد «جامعه جهانی» پیوند دهیم؛ خوب! در این میان، «اقتصاد مقاومتی» مان به شَوَند آنکه بر بنیاد بده بستان کانون یافته، استواری و تندرستی خود را در برابر آن اقتصاد غول پیکر از دست می دهد و خواه ناخواه به بیماری های آمیزشی گوناگون دچار می شود؛ همین «اقتصاد مقاربتی» که جلوی دیدگان همگی تان است و هر آدمی از هر طبقه ی اجتماعی، فراخور روز و روزگارِ خویش به آن آلوده است. ما برای جلوگیری از گسترش آلودگی و مهار بده بستان ها و بُرد و آوردها ناچاریم تا آنجا که تیغ مان می بُرّد، «نیروهای جوان و متخصص و انقلابی و جریان‌سازی فعالیت جهادی در همه‌ بخش‌های»۷ چنان بنیادها و نهادهایی را بکار گیریم و دو چشم که داریم، دو چشم دیگر نیز وام بگیریم که خود این جوان ها خدای ناکرده، دست شان کژ نشود. البته، این تنها یکی از وظایف چنین جوان هایی است که بسیاری از آن ها از میان همان تنگدستان برگزیده شده و می شوند و باید برای خشنودی خدا کارهای دیگری نیز به انجام برسانند؛ از سرکوب پرخاشگران و دشمنان نظام که در میان کارگران و کشاورزان و آموزگاران و پرستاران و اینا رخنه کرده اند، گرفته تا پشتیبانی از گنبد زرین حضرت زینب در بلاد شام!  

«استکبار جهانی» بگونه ای سامانمند می کُشد و بدلخواه خود از نو زنده می کند؛ ولی ما بیماری و بیکاری و تنگدستی می پراکنیم؛ همه را بجان یکدیگر می اندازیم و آزار می دهیم و خودمان، هر از گاهی به ناگزیر، نرمش قهرمانانه می کنیم. شما کلاهت را داور کن! کدامیک بد و کدامیک بدتر است؟! برخی می گویند: «مرگ یکبار، شیون یکبار»! ولی ما می گوییم: آزار و شکنجه و شیونِ پیوسته! یا حسین مظلوم! کَاِنّهُ سیاست کیر خری همین است دیگر!

ب. الف. بزرگمهر   یکم اَمرداد ماه ۱۳۹۸

پی نوشت:

۱ ـ «از دو سال پیش تاکنون، اسراییل تنها کشوری در جهان است که ایرانیان را می کشد. ما سدها بار ایرانیان را در سوریه زده‌ایم؛ گاهی انجام آن را بر دوش می گیریم؛ گاهی رسانه‌های بیرونی آن را بر زبان می آورند؛ گاهی وزیران‌مان؛ گاهی هم رییس ستاد ارتش‌مان این را می‌گوید؛ این سیاستی هماهنگ شده است ... ایرانی‌ها در واکنش نشان دادن، دست‌وپا بسته اند؛ نه به این شَوَند که توانایی‌هایش را ندارند؛ به این شَوَند که آنها درمی‌ یابند اسراییل شوخی‌بردار نیست ...»، گزیده ای از گفته های تبهکاری به نام «زاخی هانگبی»، هموند حزب فراراست و نژادپرست فرمانروا یر اسراییل: «لیکود» و وزیر «نادان یابو»، در گفتگو با بخش زبان «اِبری» رادیو دولتی «کان»، برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  ۳۰ تیر ماه ۱۳۹۸ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ «حقیقتاً هم شهدای شما، هم خانواده‌ها، پدران، مادران و فرزندان آنان، حق بزرگی بر گردن همه ملت ایران دارند. این شهدا امتیازاتی دارند:
یکی این است که اینها از حریم اهل بیت در عراق و سوریه دفاع کردند و در این راه به شهادت رسیدند ...
امتیاز دوم این شهدای شما این است که اینها رفتند با دشمنی مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمی‌کردند این دشمن می‌آمد داخل کشور... اگر جلویش گرفته نمی‌شد ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و بقیه استانها با اینها می‌جنگیدیم و جلوی اینها را می‌گرفتیم. در واقع این شهدای عزیز ما جان خودشان را در راه دفاع از کشور، ملت، دین، انقلاب اسلامی فدا کردند؛ 
امتیاز سوم هم این است که اینها در غربت به شهادت رسیدند، این هم یک امتیاز بزرگی است، این هم پیش خدای متعال فراموش نمی‌شود.» («خبرگزاری تسنیم»، ۱۶ بهمن ماه ۱۳۹۴)، برگرفته از نوشتار «مردک الدنگ و امتیازهایش!»، ب. الف. بزرگمهر ۲۰ بهمن ماه ۱۳۹۴
http://www.behzadbozorgmehr.com/2016/02/blog-post_9.html

۳ ـ «البته ما می توانیم امتیازهای بازهم بیش تری برای شما عزیزان که چشم و چراغ مان هستید، برشمریم؛ ولی بیش از این وقت شما که حق بزرگی بر گردن همه ی ملت ایران دارید را نمی گیریم ...»، برگرفته از نوشتار «مردک الدنگ و امتیازهایش!»، ب. الف. بزرگمهر ۲۰ بهمن ماه ۱۳۹۴

http://www.behzadbozorgmehr.com/2016/02/blog-post_9.html

۴ ـ «بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای مهندس پرویز فتاح دام توفیقه [همان «دامت برکاتُه» بزبانی روشنفکرانه تر به آرشِ «دامت پربرکت باد!» در زبان پارسی.  ب. الف. بزرگمهر]

با پایان گرفتن دوره‌ مسئولیت جناب آقای مهندس سعیدی‌کیا در بنیاد مستضعفان و با تقدیر و تشکر فراوان از مدیریت پرتلاش و مبتکرانه‌ ایشان، جنابعالی را برای مدت پنج سال به ریاست آن بنیاد و آقای سعیدی‌کیا را به ریاست هیئت امنای آن منصوب می‌کنم.

اهمّ توصیههای اینجانب اولاً اهتمام به توانمندسازی تهیدستان و مصروف کردن این امانت ملّی در جهت آبادانی و پیشرفت جامعِ مناطق محروم، و ثانیاً رعایت دقیق بندهای اقتصاد مقاومتی و ثالثاً به‌کارگیری نیروهای جوان و متخصص و انقلابی و جریان‌سازی فعالیت جهادی در همه‌ بخش‌های این بنیاد است.

توفیقات شما را از خداوند متعال مسألت می‌کنم.

سیّدعلی خامنه‌ای ۳۱ تیر ماه ۱۳۹۸ 

برگرفته از «تابناک» ۳۱ تیر ماه ۱۳۹۸

۵ ـ همانجا

۶ ـ «در روزی که آقای سعیدی‌کیا خدمت آقا رسید، جمله‌ای آقا فرمودند. زمانی این بنیاد ۱.۵ میلیارد تومان درآمد نداشت و باید دولت ۲.۵ میلیارد تومان کمک می‌کرد. مسئولیت را به رفیق‌دوست واگذار کردم و در دوران فعالیتش، درآمد بنیاد را به ۶۰ تا ۷۰ میلیارد تومان رساند. آنچه را گرفت با آنچه تحویل داد، زمین تا آسمان تفاوت داشت ...» گفته های «نمودار اسلام»، محمدی‌گلپایگانی، رییس دفترِ «مقام مُعَظَّمِ رهبری» [همانا «کیر خر نظام»]، در مراسم معارفه (آشنایی) رییس «بنیاد مستضعفان»، برگرفته از «ایسنا» ۱۷ تیر ماه ۱۳۹۸

۷ ـ برگرفته از گزارش «تابناک» ۳۱ تیر ماه ۱۳۹۸
برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!