«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ آبان ۱۰, شنبه

آدمی پنهان بود زیر زبان ...

حاجی میرزایی وزیر مستطاب

کرد نطقی پر زاب و پر زتاب

هرکه امضا کرد لابد راضی است

پیش غازی جای معلق بازی است؟

من خودم بی مزد و بی حق و حقوق

بی نمودن لطف خود در نای بوق

پشت میز کار خود جان می کنم

گشته فرسوده همه روح و تنم

نه مواجب نه سرای و خودرویی

نه سفر نه وام و تن پوش نویی

گرچه تدریسی نکردم هیچ وقت

لیک از لطف خدا و لطف بخت

یافتم پست وزارت از حسن

تا کنم تدبیر فرهنگ وطن

ای معلم ازچه نالانی؟ بگو

ازچه دایم شکوه بارانی؟ بگو

شغلتان چون انبیا روشنگریست

ازصفات دنیوی کامل بریست

هرکه پوشید این لباس معنوی

چشم باید پوشد از هر دنیوی

هرکه ناراضیست راهش بازِ باز

جادهِ رفتن به رویش بس دراز

 

حال من، گویم جوابت ای وزیر !

بیش ازین سبقت ز بی عقلان مگیر

از دو حالت نیست خارج حال تو

در دو حالت وای بر احوال تو 

یا نمی دانی چه می رانی سخن

یا که می دانی، شنو این حرف من

بیش ازاین یاوه مران و شرم کن

باش ساکت، فکرکن، آزرم کن

آدمی پنهان بود زیر زبان

پوچی آن پسته را منما عیان

از معلمهای  زندانی  خبر

یا ز درس و مشق در زیر کپر

یا بخاری های زود آتش بگیر

ناتوان در دفع سوز زمهریر

از طویله، کاهدان و ریگزار

از کلاس پر زعقرب پر زِ مار

از تورم از گرانی از فشار

آگهی داری اگر فیشَت بیار

«درنیابد حال پخته هیچ خام»

ای وزیر بی کفایت! والسلام !

احمد حیدری   آبان ماه ۹۹

برسد به دست وزیر آموزش و پرورش جناب حاجی میرزایی

برگرفته از «تلگرام»   دهم آبان ماه ۱۳۹۹ (برنام را از متن برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر)

ویدئوی پیوست: آدمی پنهان بود زیر زبان



جنبش کنونی مردم ایران را پاس داریم و به بار بنشانیم! ـ بازانتشار

آماج امپریالیست ها از توش و توان انداختن جنبش پرخاشگرانه ی توده های مردم و جلوگیری از فرارویی آن به جنبش انقلابی خوب سمت و سو یافته با خواست های روشن اقتصادی ـ اجتماعی است!

سزاوارترین کاری که دَم و دستگاه دیوانسالاری «یانکی» ها و لات بی سر و پای تمرگیده بر بالای آن می توانند در این بازه ی تاریخی برای توده های مردم ایران به انجام برسانند، انتشار بی درنگِ سیاهه ی دارایی های مادربخطاترین دزدانِ جهانِ هستی۱ یا همانا اسلام پیشگان بیشرم و آبروی فرمانروا بر میهن مان در نخستین گام و در پی، بستن همه ی حساب های بانکی شان برای بازگرداندن آن به مردم ایران در آینده ای است که رژیمی ملی و ایرانی در کشورمان بر سرِ کار آمده باشد. به اینکه چنین کاری از آن دَم و دستگاهِ به نوبه ی خویش، نادرست و تبهکار در پهنه ی جهانی سر خواهد زد، در یادداشت یاد شده در پی نوشت شماره ی یکم، اندکی پرداخته ام و بگمانم برای بسیاری از مردم ایران روشن باشد که «آب، آب را می جوید؛ تبهکار، تبهکار را» و هیچگونه جداگانگی در کوچک و بزرگ بودن شان در سنجش با یکدیگر، شیوه ی بده بستان ها و اندازه ی دله دزدی های شان و اینکه به عنوان نمونه، «رجب طیّب»، «ناتان یابو»۲ را بجوید یا آخوندِ پستان مادر گزیده: حسن فریدون روحانی شده، لات بی سر و پای «یانکی» را نیست. بنابراین با یاری گرفتن از گفته ی هر از گاهی بر زبان آمده از سوی لات بی سر و پای «یانکی»: «خواهیم دید» که به چنان کار سزاواری دست خواهند یازید یا نه!

ناسزاوارترین کارهایی که دَم و دستگاه دیوانسالاری یاد شده و تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ شان: «رادیو فردا» که به باور من، شایسته ی نام بهتری چون «رادیو دیروز و پریروز» است، می توانند به انجام برسانند و در هنگامه ی جنبش تازه ی توده های مردم ایران، سخت دست اندر کار آنند را بگونه ای فشرده در زیر برمی شمارم و پرداختن به چرایی و چند و چون آن را چنانچه بایسته آید به یادداشت یا نوشتاری جداگانه وامی نهم:
الف. ادعاهای پی در پی و ریشخندآمیز لات بی سر و پای «یانکی» در زمینه ی پشتیبانی از مردم ایران؛ کسی که چندی پیش، سرزمین و مردم «جمهوری سرفراز دمکراتیک خلق کره» را به نابودی با بمب هسته ای تهدید نمود، نمی تواند پشتیبان مردم یا باریک تر: توده های مردم در هیچ جایی از جهان از آن میان، «ایالات متحد» باشد. «توئیت» بازی های وی که بخوبی تراز اندیشگی این آدم نابخرد را نشان می دهد، بیش از هر چیز دیگر به چلغوزهای کفتر یا پرنده ای دیگر می ماند که در هر پرش کوتاه خود، یکی از آن ها را بر جای می نهد: «توئیت»، «توئیت»، «توئیت»، ...

ب. پشتیبانی دروغین وی از جنبش مردم ایران، نه تنها کمکی به این جنبش نمی کند که چون ترمزی جلوی گسترش دامنه ی آن را می گیرد و در آن رخنه پدید می آورد. این پشتیبانی، دو گزینه ی بسیار ناهمتا و ۱۸۰ درجه رودرروی یکدیگر را به پندار می آورد:
ـ یا با گاگولی سر و کار داریم که با آماج نیکی در سر (حُسن نیّت)، ناآگاهانه راه دوزخ را برای ایرانیان فرش می کند؛
ـ یا با دَم و دستگاه دیوانسالاری «یانکی» ها با همه ی کارشناسان و ویژه کارانش روبروییم که چنین آش خوش بویی را برای ایرانیان فراهم نموده و آن را به لات بی سر و پای «یانکی» سپرده اند تا زیر پوششی لات منشانه همراه با هیاهو و گزافه گویی هایی چشم آشنا بخورد مردم ایران بدهد.

بگمانم جز برخی کهنه آخوندهای خنگ که هنوز جداگانگی میان یک آدم با همبود آدمیان و هماوندی میان «کل و جزء» را درنمی یابند و می پندارند، این یک (همبود آدمیان) همان یک آدم همراه با شماری دیگر آدم است و بس، برای کم تر آدمی ناروشن است که ما نه با لات بی سر و پای «یانکی» که با دَم و دستگاه دیوانسالاری دراز و پهنِ «یانکی» ها سر و کار داریم؛ بویژه آنکه پافشاری بیش از اندازه بر پشتیبانی از «پرخاش های آشتی جویانه (اعتراضات مسالمت آمیز)»، نه تنها در کمابیش همه ی چلغوزهای «توئیتیِ» لات بی سر و پای «یانکی» بگونه ای گمان برانگیز و چشم آزار پی گرفته شده که در برخورد سایر سیاست بازان آن کشور به رویدادهای ایران نیز بر همین سویه ی آشتی جویانه بودن پرخاش ها پافشاری شده و می شود. خوب! آمدیم و برخلاف سپارش و پند و اندرزی اینچنین که افزون بر لات بی سر و پای «یانکی» و دیگر سیاست بازان آن کشور بر زبان دیگران و از آن میان، حزب ها و سازمان های ایرانی تبارِ کاریکاتورِ «سوسیال دمکراسی» باخترزمین نیز رانده شده، کار به خشونت کشیده شد. آیا در چنان شرایطی که به عنوان نمونه: «... در دو روز گذشته، خشونت سازمان‌یافته ی نیروهای سرکوبگر رژیم ولایت فقیه را شاهد بوده‌ایم»۳ «نباید گذاشت رژیم با کشاندن جنبش به بیراهه ی خشونت،‌ جنبش اعتراضی گسترده ی توده‌ها را از بدنه ی اجتماعی آن جدا کند و با حمله ی گسترده و سرکوب خونین و خشن، جنبش درحال نضج‌گیریِ توده‌ها را سرکوب و مردم را از ادامه ی مبارزه ناامید کند.»۴؟!

آیا اگر کشیده ای به یکی از گونه هایت نواخته شد، باید آنگونه که درباره ی عیسا مسیح ساخته و پرداخته شده و تبلیغ می شود، گونه ی دیگرت را نیز جلو بیاوری تا باز هم کشیده ای دریافت کنی؟! اگر لات بی سر و پای «یانکی» همین شیوه را سپارش می کند، آیا خود از چنان آمادگی برخوردار است که اینجانب به نمایندگی از سوی مردم «جمهوری سرفراز دمکراتیک خلق کره»، توده های مردم و خلق های پا به میدان کارزار نهاده ی ایران و هر خلق و ملت دیگری که وی سخنانی تهدیدآمیز یا خوارشمارنده درباره شان بر زبان رانده، کشیده ای جانانه به هر دو گونه ی وی بزنم و دل خودم را نیز کمی خنک کنم؟ و آیا تندی و زد و خورد را توده های مردم بر رژیم ها گرانبار می کنند یا آن ها که مزدوران شان به باتوم و همه گونه ابزارهای سرکوب ساز و برگ یافته اند، مردم را وادار به رویارویی می کنند؟ آیا توده ی مردمی که به شَوَند اوجگیری جنبش پرخاشگرانه و سرکوبگری سازمان یافته به کانون های شناخته شده ی رژیم ضدانقلابی فرمانروا در برخی از شهرهای ایران یورش برده اند را می توان از این کار بازداشت و سپارش نمود:
نه! این، کارِ آدم های مودب۵ و باتربیت نیست! چنین کاری «... تنها به‌نفع نیروهای سرکوبگر رژیم و مخالفان جنبش مردمی خواهد بود.»۶ «... افراد معترض ... باید خواسته‌های خود را به دور از تخریب اموال عمومی [بگونه ای عمده همان سطل های آشغال آتش زده شده در برخی شهرها!]، خشونت، هتک حرمت و توهین به مقدسات و هویت ملی کشورشان به صورت مدنی و آرام فریاد کنند.»۷

آیا پافشاری لات بی سر و پای «یانکی» بر پیگیری «پرخاش های آشتی جویانه» به این آرش نیست که در کردار، هم جنبش پرخاشگرانه ی توده های مردم را از توش و توان انداخته، جلوی فرارویی آن به جنبش انقلابی خوب سمت و سو یافته با خواست های روشن اقتصادی ـ اجتماعی را بگیرد و هم رژیم سرافکنده و تبهکار کلان سوداگران و بازرگانان و خُمس و زکات بگیران شان را ناتوان تر کرده، باز هم بیش تر بدوشد و همزمان، زمینه را برای گرفتن ماهی گنده تری از آب گل آلود فراهم کند؟ آیا چنان پافشاری حساب شده ای که مشتی الف بجه ی سیاسی گمان برانگیزِ تمرگیده در حزبی با پیشینه ی رویهمرفته درخشان در دوره ای از تاریخِ خود نیز آن را بگونه هایی دیگر پی می گیرند، ترس امپریالیست های «یانکی» و امپریالیست های اروپایی و انگلیسی از برآمد جنبشی توده ای را نشان نمی دهد؟

مگر آماج راهپیمایی های پرخاشگرانه ی توده های مردم در خود آن نهفته و مردم برای راهپیمایی، راهپیمایی می کنند که باید همواره آشتی جویانه باشد؟! از دید من، راهپیمایی های توده های مردم در شهرها بهنگام خود می تواند و باید همانگونه که نمونه ای از آن در شهر قهرمان ایذه رخ داد با یورش به کانون های بنیادین رژیم در تهران و دیگر شهرها برای برانداختن رژیم سزاوارِ سرنگونی پی گرفته شود؛ وگرنه، کاری نیمه کاره از آب در خواهد آمد و چون کِشی کشیده شده در جلوی چهره ات، گسسته شده و چشم و چالت را زخمی خواهد نمود. اینکه یکی از آماج های راهبردی (تاکتیکی) رژیم تبهکار به هرج و مرج کشاندن۸  جنبش توده ای و پراکنده تر نمودن آن است، سخن نادرستی نیست؛ ولی هنگامی که می گوییم:
«رژیم مترصد است تا جنبش اعتراضی توده‌ها را به خشونت کشانده و آن را مانند سال ۱۳۸۸ به‌شدت سرکوب کند!» ۹ افزون بر ترساندن بیجای مردمی هنوز نپیوسته به توده های دلاوری که با همه ی سرکوب رژیم، پای در میدان کارزار نهاده اند از «به خشونت کشانده شدن»، جُستارِ خشک مغزانه ای ساخته ایم که گویا هرگز نباید به آن دست یازید! چنین برداشتی در خوش بینانه ترین برخورد، یاوه ای بیش نبوده و با آماج جنبش توده ای و فرارویی آن به جنبشی انقلابی برای بدست گرفتن فرمانروایی (حاکمیت) ناسازگار است؛ زیرا رژیم با پای خود گورش را گم نمی کند و در فرجامِ کار باید با نیروی توده ها سرنگون شود! با چنان برخورد سازشکارانه ای که نمونه ای دیگر از آن، پیشنهاد بسیار نابجای «همه پرسی» است،۱۰ توده های مردم دلاور را به سازش با رژیم تبهکار فراخوانده ایم؛ سازشی مرگبار که چنانچه به آنجا انجامد، نه تنها زیست و کار و بارِ توده های مردم میهن مان از این نیز بدتر خواهد شد و شرایطی چون آنچه در نخستین جنگ جهانی از سوی امپریالیست های انگلیسی های بی وجدان بر میهن مان گرانبار شد و نیمی از مردم ایرانِ آن هنگام از گرسنگی از پای درآمدند، بر توده های مردم گرانبار شود و این بار، حتا از کشوری به نام ایران نیز نشانی برجای نمانَد.      

با آنچه تا اینجا در بندهای «الف» و «ب» آمد، روشن است که امپریالیست ها بسرکردگی «یانکی» ها، خواهان سرنگونی رژیم تبهکار اسلام پیشگان بدست توده های مردم ایران نیستند و آن را برای خود و بگاه بایسته که شاید نیازی به آن نیز نباشد، می خواهند. نمودها و نشانه های دیگری نیز گواه این سخن است که در اینجا به آن ها نمی پردازم و تنها به نکته ای بیم برانگیز و شایان درنگ برای همه ی مردم و سازمان های سیاسی و سندیکایی کنشگر ایران اشاره می کنم که چنانچه روی دهد، نه تنها کشورهای امپریالیستی از آن بهره ی فراوان خواهند برد که موش های توسری خورده ی اسلام پیشه نیز برای رها شدن گریبان شان از چنگ توده های مردم و زایش بهانه ای نیکو برای سرکوب گسترده (چون آغاز جنگ با رژیم «صددام»!)، سخت به آن نیازمندند: جنگ افروزی به یاری و همدستی و همچشمی رژیم تبهکار دیگری به نام عربستان یا باریک تر بگویم: عربستان زیر چکمه ی خاندان پلید، نوکرسرشت و خرپول سعودی! این جنگ افروزی، حتا در آن اندازه که به یکی دو موشک پرانی از هر دو سو و نشانه گیری مُرغدانی شیخک ها و خرسک های آنجا از این سو بسنده شود، کمک شایانی برای رژیم پوشالی و سزاوار سرنگونی دزدان اسلام پیشه خواهد بود تا همچنان از ستونی به ستون دیگر بپرد و هر بار امتیازهای تازه تری به امپریالیست ها و نوکران منطقه ای آن بدهد؛ و
ت. برخیزاندن سگ مرده هایی چون «نیم پهلوی» و ننه ی نیم تاجش از گورهای خویش و به نمایش واداشتن شان به ایراندوستی و پشتیبانی از توده ی مردم ایران که گویا در یک همه پرسی، خاکِ تاج و تخت سرنگون شده تکانده شده و این بار بر سر «نیم پهلوی» جای خواهد گرفت؛ و در کنار آن، پرگویی های هر از گاهی برای بزرگنمایی «قحبه قجر»ی که ویژه کاری برجسته و بزرگ ترین هنرش تاکنون، نشست و برخاست با سازمان های خبرچینی کشورهای امپریالیستی بوده است و بس!  

همه ی این ها و «سناریوهایی» چون آنچه در بند «ت» از آن بگونه ای فشرده یاد شد و در فرجامِ کار، هیچکدام از کم ترین بُردی برخوردار نیستند، نشان می دهد که امپریالیست ها بسرکردگی «یانکی» ها نه تنها در رفتار خود با مردم ایران، راستگو و درستکار نیستند ـ و اگر بودند، جای شگفتی داشت ـ که همه ی کوشش خویش را برای پراکنده نمودن جنبش به پاخاسته بکار می برند تا از درون آن و در گام نخست به یاری «دولت زهدان اجاره ای»، زمینه های بایسته برای پیشبرد دیگر آماج های راهبردی خویش را فراهم نمایند. آن ها نیک می دانند با مردمی سر و کار دارند که افزون بر کامیابی های درخشان تاریخی در همه ی زمینه های دانش و فن و هنر، نخستین انقلاب بزرگ (انقلاب مشروطیت) در پهنه ی آسیا را در دوران رویش و گسترش بورژوازی در جهان سازمان دادند؛ در دوران «جنگ جهانی دوم»، پیشرفت هایی بسیار بزرگ و در برخی موردها خیره کننده در زمینه های گوناگون اجتماعی، آن هم در بازه ی زمانی کوتاه داشتند و سپس در انقلاب سترگ توده ای بهمن ۱۳۵۷، یکی از پایدارترین آبخُست های جهان سرمایه داری (دومین منطقه ی برجسته از دیدگاه جغرافیای سیاسی پس از آلمان باختری در آن هنگام!) را به آتشفشانی پر از گُدازه و لرزان در زیر پای امپریالیست ها فرارویاندند. آن ها نیک درمی یابند که پیشبرد نقشه های اهریمنی شان با همه ی گند و گهی که رژیم سزاوار سرنگونی اسلام پیشگان بدرازای نزدیک به چهل سال در میهن مان پدید آورده، در اینجا برخلاف برخی جاهای دیگر با دشواری های بزرگ تری روبروست. جنبش کنونی مردم ایران، نمونه ای از آن همه است. آن را پاس داریم و به بار بنشانیم!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ دی ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/01/blog-post_69.html

پی نوشت:

۱ ـ «انتشار سیاهه ی دارایی های مادربخطاترین دزدانِ جهانِ هستی، کمکی بس ارزشمند به جنبش مردم ایران است»، ب. الف. بزرگمهر    ۲۳ آذر ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/12/blog-post_34.html

۲ ـ «آب، آب را می جوید؛ رجب طیّب، ناتان یابو را»، ب. الف. بزرگمهر   هفتم تیر ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/06/blog-post_65.html

۳ ـ برگرفته از اعلامیه ی شماره ی ۲ کمیته مرکزی حزب توده ایران، دهم دی ماه ۱۳۹۶ (برجسته نمایی های متن و افزوده های درون [ ] از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۴ ـ برگرفته از اعلامیه ی شماره ی ۳ کمیته مرکزی حزب توده ایران، ۱۲ دی ماه ۱۳۹۶

۵ ـ واژه ی از ریشه عربی «مودّب» یا «تأدیب شده» را در اینجا دانسته به آرشِ «رام شده» و «اهلی» آورده ام.

۶ ـ برگرفته از اعلامیه ی شماره ی ۲ کمیته مرکزی حزب توده ایران، دهم دی ماه ۱۳۹۶

۷ ـ گفته ای از مصطفا معین، وزیر علوم در دولت جان ننه شان: «اصلاحات»، برگرفته از گزارش «مردم اعتراضات خود را به صورت مدنی بیان کنند ...»، «ایلنا» ۱۳ دی ماه ۱۳۹۶ برجسته نمایی های درون [ ] همه جا از آنِ من است.

۸ ـ چنانچه آن الاغ های سیاسی که آرش و مانش و بار بسیاری واژه های زبان پارسی را نیز از یاد برده و آن ها را با شلختگی بکار می گیرند، بجای واژه ی «خشونت»، واژه ی «هرج و مرج جویی» بکار می بردند، درست تر بود؛ ولی سخن بر سر کاربرد این یا آن واژه به تنهایی نیست؛ خواست طبقاتی آن ها که بخش سترگی شان از لایه های میانگین به بالای جامعه ی ایران برخاسته و همگی از خیزش کارگران و زحمتکشان و فرودستان جامعه ترسی سرشتی دارند، در اینگونه موردها مودب تر و آشتی جوتر از همیشه از آب درمی آیند و هیچ جداگانگی نیز در کار نیست که کدام پرچم را در دست گرفته و نمایش می دهند: پرچم هایی دروغین!

۹ ـ برگرفته از اعلامیه ی شماره ی ۲ کمیته مرکزی حزب توده ایران، دهم دی ماه ۱۳۹۶

۱۰ ـ چنانچه بخت با من یار باشد، در این باره یادداشت جداگانه ای خواهم نوشت.

ناموس حسنعلی ـ بازانتشار

سربازی بود به نام حسنعلی. یک روز فرمانده اش از وی پرسید:
ـ این چیه تو دستت؟

پاسخ داد:
ـ قربان، تفنگ!

فرمانده گفت:
ـ نگو تفنگ! بگو ناموسم!

فرمانده روکرد به سربازی دیگر و پرسید:
ـ حالا تو بگو! این چیه تو دستت؟

سرباز گفت:
ـ قربان، این تفنگ نیست؛ ناموس حسنعلیه!

از آن تاریخ بود که ناموس به دو دسته بخش شد:
ناموس مملکت و ناموس حسنعلی!

برخی رویدادها ناموس مملکت را به خطر می افکنند و برخی دیگر، تنها ناموس حسنعلی را که این یکی، چندان مهم نیست و می توان از کنارش گذشت! نمونه های آن، تجاوز پاسبان های عربستان خاندان سعود به دو نوجوان زیارتگر ایرانی در فرودگاه جده و کشتار مرزبانان ایرانی در بلوچستان است؛ ولی اگر خدای ناکرده، آجر پاره ای شیشه ی خودروی «علی یادگار» را بشکند، سیل بیانیه است که در محکومیت چنان کاری براه می افتد و گروه های گوناگونی از سوی نهادهای مملکت مامور رسیدگی به ماجرا می شوند! شوخی که نیست، ناموس مملکت است که به خطر افتاده، نه ناموس حسنعلی!

از «گوگل پلاس» با ویرایش، پارسی نویسی و بازآفرینی درخور از اینجانب:    ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

آماج نوشته، کوچک شمردن یورش به آن آقازاده ی فرصت جو در شیراز نیست و بگمانم، سنگ ترازی دوگانه در کشوری بخش شده به خودی و ناخودی را نشانه می گیرد.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۹ فروردین ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/04/blog-post_40.html

۱۳۹۹ آبان ۹, جمعه

می‌پرسم: تو کجا ایستاده‌ای؟

هر کسی
چیزی را پیشنهاد می‌کند؛
یکی می‌گوید:
یکی در راه است
بیا برویم بیرون روستا
بنشینیم و گرد راه را نگاه کنیم!

یکی می‌گوید :
آن که قرار است از راه برسد خودمانیم
راه افتاده‌ایم، سال‌هاست
ولی این سنگلاخ‌ها
نفس از گیوه‌های مان گرفته‌اند

دیگری می‌گوید:
هیچمان نیست؛
کمی سرگیجه داریم
آن هم با یک فنجان دَمنوش
درمان خواهد شد!
کاش دَمنوش‌ها معجزتی داشتند.

من حتی از شعر هم ناامید شده‌ام
اگر قرار بود شعر، درمانگر باشد
دیوان‌ها
بالای تاقچه‌ها خاک نمی‌خوردند
به زخمی می‌خوردند!

هم‌چراغ‌ام می‌گوید:
جنگ در گرفته است !
می‌پرسم: جنگ؟ کدام جنگ؟
می‌گوید:
هر روز از خیابان
صدای شیپور می‌آید!
دعوای بازها و کبوترهاست. . .

می‌پرسم: تو کجا ایستاده‌ای؟
می‌گوید: برای کبوترها ارزن می‌ریزم !
مانده‌ام آیا کبوترها
چینه‌های‌شان را از شعر
پر خواهند کرد؟!

روزگار سختی شد؛
گرسنگی دارد جهان را می‌بلعد . . .

سهراب مهدی پور

برگرفته از «تلگرام»  ۱۷ مهر ماه ۱۳۹۹

برنام را از متن برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر

سده هاست که می گویند او خواهد آمد ـ بازانتشار

تصویر پیوست را همراه با سروده ی بلندبالایی در همان مایه ی «او خواهد آمد ...» درج کرده است و من از خود می پرسم:
آیا تنها خودفریبی آدمی ساده با اندیشه های نیکخواهانه ی مذهبی است یا ترانه لالایی برای خواب کردن و از پا انداختن مردمی که خود باید برای گرفتن حقوق از دست رفته ی خود بجنبند و چشم به کوله باری آماده از سوی کسی دیگر نداشته باشند؟ ...

به هر رو، در کردار اجتماعی چه تفاوتی می کند که با کدام انگیزه، آگاهانه یا ناآگاهانه، نوشته شده است؛ زیرا فرآورده و پیامدِ آن، توسری خوردن و به بردگی واداشته شدن بازهم بیش تر و «راضی به رضای خدا بودن» است؛ ولی در همان دین و مذهب، همچنین گفته شده است:
«از تو حرکت، از خدا برکت» که این یک بسی درست تر و سازگارتر با واقعیت های تاریخ آدمی است و من، همه ی شعارهای فریبنده یا خودگولزنک دیگر در پوشش دین و مذهب یا پوشش های فلسفی که جز لالایی برای خواب کردن توده های مردم و فراهم آوردن زمینه ی بهره کشی بیش تر از آن ها چیزی بیش نیست را به کناری می نهم و تنها همین شعار را می چسبم که از همه بهتر و درست تر است:
«از تو حرکت، از خدا برکت»!

ب. الف. بزرگمهر     ۱۹ مهر ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/10/blog-post_93.html


۱۳۹۹ آبان ۸, پنجشنبه

از خواست های زندانیان سیاسی میهن مان پشتیبانی کنیم!

رژیم تبهکارِ ایران برباددهِ اسلام پیشگان را در هر نهاد جهانی که دستمان می رسد، رسوا کنیم و رُخ پوشه ی (صورتک) پشتیبانی از آزادی و دمکراسیِ «ششلول بندهای جامعه جهانی» پشتیبانِ آن را از چهره شان برگیریم!

 درود بر زندانیان سیاسی ایران! رزم تان پایدار و پیروز باد!

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر   هشتم آبان ماه ۱۳۹۹ 

***

نامه ی هفتاد و دو تن از زندانیان بازداشت شده در جریان خیزش آبان ماه ۹۸:

از امروز اعتصاب کردیم. این اعتصاب در اعتراض به نقض حقوق زندانیان سیاسی و اصرار بر به زنجیر کشیدن مردم عدالت خواه در این شرایط اسفناک بهداشتی و در این زندان دور افتاده و فاقد استانداردهای لازم برای نگهداری انسان است. اصل مطلب این است که هیچیک از ما مجرم نیستیم و اعتراض حق ماست.

مجرم آنها هستند که باعث گرانی و اوضاع فاجعه بار اقتصادی شدند. ما حقوق خود و مردم آسیب دیده را مطالبه کردیم. ما زندگی را مطالبه کردیم و محکوم به مرگ تدریجی در این تبعیدگاه شده‌ایم؛ جایی که فاقد امکانات اولیه برای زیستن انسان است.

وضعیت بهداشتی این زندان با توجه به شیوع ویروس کرونا خطرآفرین‌تر از پیش شده و با توجه به تجمع و فشردگی بیش از حد که هرگز فاصله اجتماعی رعایت نمی‌شود. به همین سبب جان هزاران انسان در این زندان در خطر است؛ اما با توجه به اینکه حتی ریاست قوه قضاییه با مرخصی ما موافقت کرده، امین وزیری، نماینده دادستانی و دادیار ناظر بر زندانیان سیاسی با این مرخصی اضطراری که می‌تواند زندگی ما را نجات دهد، مخالفت کرده و صراحتا در پاسخ به پدران و مادران ما که می‌گویند چرا نان آوران ما را محبوس کرده‌اید، می‌گویند باید از گرسنگی بمیرید.

پس ما با اعتصاب، مردن را به مرگ در اثر ابتلا به ویروسی که به سیستم ستمگر و فاسد می‌ماند، ترجیح می‌دهیم.

نام های دستینه کنندگان:

۱. سعید تمجیدی ۲. امیرحسین مرادی ۳. محمد رجبی ۴. سیامک پایمرد ۵. سعید اسدی ۶. مهدی قلندری ۷. حسین ریحانی ۸. حسین نیکچه فراهانی ۹. سینا خاطری ۱۰. داوود غفاری ۱۱. جواد بلندجاه ۱۲. امید میردریکوند ۱۳. حمید جهانگیری ۱۴. محمد بیگی ۱۵. مهدی حسنی پور ۱۶. محمد غفاری جم ۱۷. ایمان مردان بخشی ۱۸. سیامک مقیمی ۱۹. آریا حامدی راد ۲۰. میربهنود اسماعیلی ۲۱. ساحل رضایی ۲۲. مرتضی امیدبیگلو ۲۳. محمد آدم ۲۴. مهدی وحیدی ۲۵. محمدباقر سوری ۲۶. محمدمهدی عبدالله زاده ۲۷. دانیال بخشی ۲۸. ابوالفضل شهبازی ۲۹. وحید باقری ۳۰. جواد آدینه وند ۳۱. محمد معلمیان ۳۲. کیانوش جمالی ۳۳. کیانوش ولی اللهی ۳۴. حسین آرمند ۳۵. متین ایزدی ۳۶. مجید زرهپوش ۳۷. علیرضا صفری سیار ۳۸. هادی خاتمیان ۳۹. سیدامید موسوی ۴۰. مهدی نقدی ۴۱. کاظم نباتیان ۴۲. حسین باقری ۴۳. رضا رمضان زاده ۴۴. توحید فتوحی ۴۵. شاهین نظرزاده ۴۶. مهدی باقری ۴۷. محمد رشیدی ۴۸. رضا قریشی ۴۹. محمد علیجانی ۵۰. حسین جعفری ۵۱. رامین باقریان ۵۲. سپهر بابازاده ۵۳. احسان خزایی ۵۴. سعید مروتی ۵۵. احمدعلی حاتمی ۵۶. علی بی کس ۵۷. رضا علیدوست ۵۸. مجتبی خانعلی ۵۹. ایمان دارایی ۶۰. مجید قره باغی ۶۱. علی قهرمانی ۶۲. رضا بیات ۶۳. مهرشاد سعیدی نیا ۶۴. محسن تشکری ۶۵. محسن سبزعلی ۶۶. حسن عباسی  ۶۷. امیرحسین کشاورز ۶۸. میلاد ارسنجانی ۶۹. علی اصغر کرامتی ۷۰. محمدعلی پرندلو ۷۱. امیرحسین کشاورزی کرجی ۷۲. فرید کرد زنگنه.

برگرفته از «تلگرام اتحادیه آزاد کارگران ایران»  هشتم آبان ماه ۱۳۹۹ (با اندک ویرایش درخور بویژه در نشانه گذاری ها از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

ما هم آرنولد داریم: قلمی و ریزه میزه! ـ بازانتشار

ب. الف. بزرگمهر   نهم شهریور ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/08/blog-post_31.html



شوراهای اسلام پیشگی، ابزارهایی برای خودی و ناخودی کردن آدم ها ... ـ بازانتشار

شوراهای اسلامی یا باریک تر: شوراهای اسلام پیشگی، ابزارهایی برای خودی و ناخودی کردن آدم ها، زایش پراکندگی و جلوگیری از سازمانیابی توده های مردم ایران در ساختارهای رستایی ـ سیاسی شان هستند؛ طبقه کارگر میهن مان، آن ها و خداوندان شان را نیک می شناسند.

ب. الف. بزرگمهر   ۳۰ تیر ماه ۱۳۹۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/07/blog-post_606.html



باشندگان راستین این مرز و بوم ما خرموش هاییم ...

باشندگان راستین این مرز و بوم ما خرموش هاییم؛ چندین هزاره کار و بار و زاد و رودمان در سوراخ ها و گودال های زیر زمین بود؛ شما انبوه ما را نمی دیدید و هر بار که برای دستبرد می آمدیم، زیر پای تان له می شدیم؛ با انقلاب اسلامی بحمدلله راه ما برای زندگی در روی زمین هموار شد و همگی روی زمین آمدیم تا هوده ی خود را از شما که بر سرزمین مان چنگ انداخته اید، پس بگیریم؛ سخن تنها بر سر این سه روستای کوجک نیز نیست؛ جنگی است به گستره ی همه ی ولایت:
یا خرموش یا جانور دو پا!

این سخن باریک و پاکیزه را نیز بیگمان بدیده می گیرید که موشِ بدرازای چهار دهه پروار و خرموش شده، هیچ دریافتی از تاریخ و فرهنگ و کشوری تاریخی با پیشینه ای پربار ندارد. گردش زمان برایش، دایره ای بسته و همواره یکسان است و واژه ی فرهنگ نیز که کاربرد آن برای موش یا هر جونده و جک و جانوری دیگر بس ناروا و ناشایست است، در سه چیز فشرده می شود:
دندان، چنگال و خرموش پس انداختن های پی در پی در دایره ی زمان!

به این ترتیب، اینکه بیایی کهنسالی روستا و درخت های سه هزار ساله ی آن را برُخ خرموش بکشی، کوششی نه تنها بیهوده که ریشخندآمیز است؛ زیرا خرموش در همان آن، همه ی "هوش" و گوش و سُهِشَش بِگِردِ گردوهای بالای درخت می جنبد و اگر تاکنون نیز آن ها را نیافته بود به "وی" راه و چاه تازه نشان داده ای.

ب. الف. بزرگمهر   هشتم آبان ماه ۱۳۹۹ 

***

«وزارت نیرو» برای ساختِ «بندِ فینسک» می‌خواهد سه روستا را بزور به آب دهد. نمی گذارند روستاییان درگذشتگان خود را در روستا بخاک سپارند و هیچ جای تازه ای نیز برای آن ها بدیده نگرفته اند. ‌پولی که برای خرید زورمندانه ی هر متر زمین به باشندگان این سه روستا پرداخت می‌شود، بیش از بهای یک متر فرشینه (موکت) نیست. 

پنجعلی اسدی از اهالی روستای تم می‌گوید:
«از سال ۶۴ تاکنون اجازه نداده‌اند که کسی ساخت‌وساز انجام دهد. همواره گفته‌اند که می‌خواهند سد بزنند. یک نامه به بنیاد مسکن زده‌اند که برای کسی سند صادر نکند. خانه ی برادر من در حال تخریب است و اجازه بازسازی و بهسازی نمی‌دهند؛ به ما می‌گویند: شما قاچاقی آمده‌اید! ما می‌گوییم: هفت پشت ما در این منطقه بوده اند. در روستای‌مان درختان گردویی داریم که حدودا سه‌هزار‌ساله هستند. دور آنها ۱۵ تا ۲۰ متر است.»

برگرفته از «تلگرام اتحادیه آزاد کارگران ایران»   هشتم آبان ماه ۱۳۹۹ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخورِ بندِ نخست از اینجانب؛ برجسته نمایی های متن نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۱۳۹۹ آبان ۷, چهارشنبه

به من چه کرونا گرفتند، مردند؟



راهپیمایی گسترده در جمهوری سرفراز دمکراتیک خلق کره


هر کار می کنی، بکن؛ ولی زیر چادر!


کاش و گر را واگذار ای بی خِرَد ...

کاش می‌شد آتشی بی دود شد
یا ز سوز دل چو بوی عود شد

کاش می‌شد توی این بازار شب
کرم شب‌تابی سراسر سود شد

جرأت ما از ستمگر کم نبود
سفره‌ی بی‌نان، ولی آن را ربود

كاش می‌شد چون نسيمی رهگذر
می‌دميدم سوت خود را بی‌حذر

كاش می‌شد باد، بالم بود تا
می‌پريدم زين سياهی تا سحر

از سیاهی وز ستم گشتم خمود
نیست‌ ایمن سفره‌ام از نظم سود

كاش می‌شد خاكِ پاي ريشه شد
هم‌نفس با سبزي انديشه شد

كاش می‌شد در خزان فصل عشق
سرو آزاد محبت پيشه شد

چون که واماندم ز دریا و ز رود
مانده‌ام در پشت سَدِٓ صد عنود

كاش می‌شد فارغ از هر جبر بود
كاش می‌شد خواهش بی‌صبر بود

كاش می‌شد روي خاك تشنه كام
دست‌كم جاری چو چشم ابر بود

جبر، آتش، خاک و آب و باد بود
کز تضادش اصل هستی رخ نمود

کاش و گر را واگذار ای بی خِرَد
این دو بی همت به خشکی می‌چَرَد

کاش، این ای‌کاش از هم بر دَریم
کفش هِمٓت زیر پامان ره بَرد

خَلق می‌خواند به هِمٓت این سرود:
وقتِ آن آمد بکوبیم این عمود

علی یزدانی

برگرفته از «تلگرام» (برنام را از متن سروده برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر)

نگرشی موزاییکی به رخدادهایی پیوسته و پردامنه، ساده انگاری و کوته بینی در ارزیابی ـ بازانتشار

نوشته ای است کوتاه با برنام «یک هفته بعد از حملات روسیه به مداضع داعش، حمایت تلویحی هاشمی از جنایات داعش!»:
هاشمی رفسنجانی دردیداربا رئیس مجلس کرواسی:حملات روسیه به سوریه نتیجه ای جز نابودی مردم ندارد. چرا متوجه نمی‌شوید که مذاکره سیاسی بهتر از بمباران مناطق مختلف است!

پی نوشت:
اگر نیروهای ائتلاف به روسیه و عراق و افغانستان حمله کنند عین دموکراسی خواهی است! دریای حماقت ساحل ندارد...

از «گوگل پلاس»

به یاد نوشتار یا بیانیه ای می افتم که با یاد نمودن از دولت سوریه با برنام «دولت مستقل و سکولار» و گونه ای کوته بینی، در این باره نوشته بود:
«حملات اخیر روسیه به پایگاههای تروریستی دولت آدمخوار خلافت اسلامی داعش و مزدوران وارداتی  که بنا به درخواست دولت سوریه صورت گرفته و می گیرد برای حفظ موجودیت سوریه و تمامیت ارضی این کشور مثبت است و نقشه های شوم امپریالیستهای غرب برای سرنگونی رژیم بشاراسد و تقویت عربستان و اسرائیل و ترکیه در منطقه را  نقش بر آب می کند.» و برای نگارنده ی آن نوشته ی کوتاه می نویسم:
تنها یک نکته برجای می ماند که به نوبه ی خود از دید من مهم است و نباید با دیدی محدود به آن نگریست؛ پانهادن روسیه (و نیز ایران یا هر کشوری!) در این کشمکش و بگونه ای کلی در سرزمینی دیگر به هر انگیزه ای که باشد به همان اندازه ی چنگ اندازی امپریالیست ها نادرست است و نه تنها کار را دشوارتر می کند که بیش از پیش به سود کشورهای امپریالیستی که از توان بیش تر مالی و ... برخوردارند، تمام می شود. در این زمینه، گفته های اوباما و تهدید ضمنی روسیه و ایران را به هیچ رو نباید، پوچ بشمار آورد ...

ب. الف. بزرگمهر    ۱۶ مهر ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/10/blog-post_38.html

پی نوشت:

بانویی می نویسد:
«امروز [۱۷ مهر ماه ۱۳۹۴] اسد به حمله های روسیه اعتراض کرده و مدعی شده روس ها سرخود عمل میکنند و در واقع به خواست ما و مرزهای ما دست درازی کرده اند. بیچاره مردم!» («گوگل پلاس») 

به وی پاسخ می دهم:
این هم آب پاکی روی دست ستایشگران مافیای روس که با چشمان بسته دهان می گشایند. اگر خود را «میم لام» نمی نامیدند، آن اشاره ی کوتاه به بهانه ی نوشته ی آن آدم که بگمانم از طرفداران احمقی نژاد باشد را نمی کردم. دشواری کار در میان نیروهای با گرایش چپ است که هم چپ نما درون آن بسیار است و هم چپ روهایی که هنوز برخی الفباهای ساده ی «میم لام» را فرانگرفته اند که اگر آموخته بودند، «چپ رو» نبودند و هم از همه ی این ها بدتر، گرایش نشانه گذارترین حزب سیاسی ایران در برهه هایی از تاریخ کشورمان به سوسیال دمکراسی است و هر روز بیش از پیش پرت و پلا می بافد. این یک نمونه ی آن است:
«...ما معتقدیم که، در رابطه با انتخاباتِ پیش‌رویِ مجلس، باتوجه به نقطه‌ضعف‌های دیکتاتوری حاکم و اینکه “نظام“استعداد نامتعادل شدن را دارد، با برگزیدن شعارهای مشخص و بسیج کننده‌ای عیارِ تعهد دولت یازدهم ولایت‌فقیه را در اینکه تا چه حد برای “رأی مردم“ ارزش قائل است، به محک باید زد»، «نامه مردم» شماره ۹۸۳، ۱۳ مهرماه ۱۳۹۴ (برجسته نمایی های متن از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر) 

در یادداشت های حاشیه ای (memo) پای آن نوشتار (در بایگانی خود) در این مورد نوشته ام:
نتیجه گیری از این بهتر نمی شود! شاهکاری است؛ ولی دولت یازدهم تاکنون با بدارآویختن های پرشمار آن ارزش را به نمایش گذاشته است!

شاید به آن در نوشتاری جداگانه پرداختم؛ شاید هم نه. نمی دانم؛ آبی است که از سر گذشته است؛ گرچه امید برای بهبود همچنان پابرجاست و بی آن باید سر بر زمین نهاد و مرد.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۷ مهر ماه ۱۳۹۴ («گوگل پلاس»)

۱۳۹۹ آبان ۶, سه‌شنبه

مسوولین نظام بلدند چجوری گند هر کاری را درآورند

کیر خر بیشرف! ویدئوی کوتاه پیوست را ببین؛ یک مرغ تخمگذار خانگی است که با نوکش پیانو می نوازد. خاک بر سر تو و آن مسوولین بی همه چیزت که جز دله دزدی و هیزی و دروغگویی و پدرسوختگی های کوچک و بزرگ چیزی نیاموخته اید و به هر کار کوچکی هم که دست می زنید، گندش را درمی آورید. مرد باش و بگو:
مسوولین نظام بلدند چجوری گند هر کاری را درآورند.

ب. الف. بزرگمهر   ششم آبان ماه ۱۳۹۹

https://youtu.be/cFYxRp9K9L4


کلوچه های شادی ـ بازانتشار

ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ فروردین ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/04/blog-post_64.html



ای خدا! باران لطفت را بر ایران ببار تا آن را کِشتی کِشتی بار کرده صادر کنیم! ـ بازانتشار

در ویدئوی زیر، مردک نیرنگباز و دروغگو از آن میان، چنین می گوید:
«... زمین های ما همچنان نیازمند باران رحمت توست. ای خدا! باران لطفت را بر ایران ببار!»

ویدئو: http://youtu.be/zNMxcdDY7S4

مردک پیزُری به این زودی فراموش کرده* که چندی پیش در یکی دیگر از معرکه گیری هایش برای مشتی بله قربان گو، گفته بود:
«... همین الان ما می توانیم این آب را با یک تصفیه ی ساده کِشتی کِشتی بار کنیم، همین اطراف کشور [بخوان: شیخک نشین های ثروتمند عرب»] بفروشیم ... من فکر کردم ما اصلا بجای اینکه کشاورزی کنیم، برویم یک کارخانه ی بسته بندی آب بزنیم، آب ها را بفروشیم، بدهیم به کشاورزها! درآمدهایشان ۵٠ برابر می شود»!** 

ویدئو: http://youtu.be/nuXB7ENcIBk

مردک نیرنگباز که همراه دیگر دزدان حاکم بر کشور، ایران را به گند و پلشتی آلوده اند، اکنون که مهرورزی و دادگستری دولتش نتایج ناگوار خود را برای توده های مردم بینوای ایران از هرباره به نمایش گذاشته، دست دعا و نیایش به آسمان، بلند کرده و می گوید:
«ای خدای بزرگ! ... وعده کرده ای عدالت را! وعده کرده ای محبت را! ... جهان پر از ظلم است! دست ها به سوی تو بلند است! چشم ها به سوی توست! ... یگانه مُنجی عدالت گستر را، عاشق حقیقی انسان ها، امام زمان را برسان!»

مردک گُنده گوز با همه ی پررویی و بیشرمی خود، نیک می داند که دیگر گوشی برای عرّ و تیز وی درباره ی مهرورزی و دادگستری بر جای نمانده است؛ برای همین دست به دامن امام زمان دادگستر می شود. آیا وی در نیایش خود به درگاه پروردگارش، درستکار و بی آلایش است؟ از دید من، چنین نیست. وی دروغ می گوید و این را نیز نیک می داند. او عدالت زمینی و این دنیایی را که مردم میهن مان بیش از هر زمان دیگری به آن نیازمندند و خود سرانجام باید آن را بیافرینند به پدیداری «مُنجی عدالت گستر» واگذار می کند و مردم را می فریبد

ب. الف. بزرگمهر  ٢۷ آذرماه ١٣٩٠

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/12/blog-post_2387.html

* «دروغگو کم حافظه است!»

** «مردک پیزُری با چه رویی، گندکاری های دولت خود را ماسمالی می کند؟!»، ب. الف. بزرگمهر،  ۲۰ شهریور ۱۳۹۰ ،

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/09/blog-post_7951.html

چون تخم دو زرده کرده ایم ... ـ بازانتشار

برادران و خواهران محترم! چون در این چهار سال، چندین و چند بار تخم دو زرده کرده و چندین و چند رکورد جهانی به ثبت رسانده ایم که نیازی به یادآوری شان نمی بینم، خودمان را به اذن پروردگار برای بار دوم، نامزد کارپردازی خیمه و خرگاه نظام می کنیم. بحمدلله، رهبر عالیقدر نظام نیز با ما همراهند و می دانند که گرهِ دُم مبارک شان  به دُمِ «شیطان بزرگ»، تنها به یاری ما و کوشش برادران پاکدست در دولت زهدان اجاره ای، انشاء الله همچنان استوار و پایدار خواهد ماند. هم اکنون نیز برادر خبرچین ما در وزارت امور خارجی، سخت سرگرم برقراری سیم تماس با نمایندگان تازه ی «شیطان بزرگ» در آنسوی اقیانوس است تا انشاء الله به میمنت و مبارکی، همه ی امور بخوبی پیش برود و خدای نکرده، زبانم لال، آنچه با رنج و زحمت های دو سه ساله و شبانه روزی ریسیده ایم*، پنبه نشود. جیغ بنفش فراموش نشود، انشاء الله! چند تایی هم باشد، ما را بس است؛ بویژه چنانچه از گلوی خواهران و بانوانی بیرون آمده باشد که گرچه چشم دیدن نظام مقدس ما را ندارند، ولی جایی هم نمی خوابند که زیرشان آب برود. دوستان رسانه ای ما سایر کارها را به انجام خواهند رساند. انشاء الله کار را بگونه ای پیش خواهیم برد که در پایان یکی از «برجام»ها این ولایت نیز چون «هاوایی» به یکی از ایالت های ممالک محروسه ی «شیطان بزرگ» تبدیل شود و همه ی دشواری های ما به خواست پروردگار به پایان برسد.

از زبان آخوند پفیوز امنیتی:   ب. الف. بزرگمهر    ۱۱ اسپند ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/03/blog-post_1.html

* بیگمان می دانید که واژه ی «ریسیدن» از آرش های گوناگونی برخوردار است!

«در هفته های اخیر آقای روحانی به این جمع بندی رسید که در انتخابات ریاست جمهوری سال حضور یابد.»، گفته ی حسینعلی امیری، معاون امور مجلس رییس جمهوری، برگرفته از گزارش «روحانی در انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ حضور می یابد»، هشتم اسپند ماه ۱۳۹۵

۱۳۹۹ آبان ۵, دوشنبه

... و زندگی می‌گذرد چون قطاری فرسوده

گرسنه
نخواهمت گذاشت
تا تکه نانی باشد و مشتی گندم،
دراین روزهای سرد زمستانی
که در ذهن کوچک تو
شبح گرسنگی‌ست و سایه‌ی ترسناک شاهین
کسی در قلک دلم،
سکه‌های یخی می‌اندازد
و زندگی می‌گذرد
چون قطاری فرسوده
روی ریلهای تاب خورده
اما ...
قسمت می‌کنم با تو
نان و گندم و
روشنایی اجاقم را
گنجشک کوچک خاکستری ...

نیکو سیاهکوهی

برگرفته از «تلگرام» (برنام را از متن برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر)

... خوراک نیمروز لایه های کم درآمد اجتماعی در شهرها بود، بیشرف! ـ بازانتشار

در گذشته ای دورتر، خوراک نیمروز لایه های کم درآمد اجتماعی در شهرها بود، بیشرف!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۳ تیر ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/07/blog-post_31.html



درود بر تو ستّار خان! درود رفیق روزبه!

درج نوشته ای بهنگام انتشار نیافته

لنین در همان ابتدای کتاب ارزنده ی خود: «دولت و انقلاب»، چنین نوشته است:
«اکنون به سر آموزش مارکس همان می آید که بارها در پویه ی تاریخ به سر آموزش های اندیشمندان انقلابی و پیشوایان طبقات ستمکش در جریان پیکار آزادیخواهانه ی آن ها آمده است. طبقات ستمگر، انقلابیون بزرگ را هنگام زنده بودنشان مورد پیگردهای همیشگی قرار داده در برابر آموزش آن ها خشمی بس ددمنشانه و نفرتی بسیار جنون آمیز از خود نشان داده اند و با سیلی از دروغ و تهمت بسیار رذیلانه با آن ها برخورد کرده اند. پس از مرگ شان کوشش هایی بکار برده اند تا شمایل های بی زبانی از آنان بسازند و به اصطلاح تقدیس شان کنند؛ برای نام آن ها به منظور ”تسلّی“ طبقات ستمکش و فریب این طبقات، افتخار معینی قائل شوند و همزمان آموزش انقلابی شان را از بُنمایه ی تهی کنند و بُرّندگی انقلابی آن را از میان ببرند و مبتذلش نمایند ...»۱ درباره ی خسرو روزبه نیز بویژه در دوره ی کنونی، کم و بیش چنین روی داده است؛ یاد وی به عنوان «مشعل خاموش ناشدنی امید و پیکار در راه رهایی زحمتکشان!» بزرگ داشته می شود؛ گویا بزرگ ترین افتخارش این بوده است که:
«… به اقتضای آتشی که به خاطر خدمت به خلق های ایران دردرون سینه اش شعله می کشید، راه حزب توده ایران را برگزیده و ... تمام سلول های بدنش و تمام ذرات وجودش توده ای [بوده] است» (افزوده ی درون [ ] و کاربرد ضمیر سوم شخص از آن اینجانب است)؛ ولی در این باره که چرا از میان شمار بسیاری رزمندگان استوارِ جنبش توده ای و انقلابی مردم ایران در سده ی کنونی، تنها وی و ستّارخان به عنوان قهرمانان ملّی ایران برگزیده و شناخته شده اند، کم تر سخن به میان آمده است. در این باره در پیشگفتار یکی از نوشتارهای پیشینم، اشاره ای چنین داشتم:
«درباره دایره بسته نقش شخصیت در تاریخ، بسیار گفته اند و گفته ایم. با این همه در تاریخ جهان و میهن خودمان به شخصیت هایی برخورد می کنیم که گویی بر فراز تاریخ ایستاده اند؛ مانند سردار ملی ایران: ستارخان که اگر در اوج انقلاب مشروطیت، جایی که دیوار دفاعی مجاهدین مشروطه در پیرامون تبریز شکسته شده و دیگر گامی تا شکست تبریز قهرمان و انقلاب مشروطه برجای نمانده، از جای نجنبیده و با جسارت بیمانند تاریخی به جلوترین خط جبهه نشتافته و جلوی دشمن به مبارزه جانانه ـ و در لحظه هایی یک تنه ـ نایستاده بود، روشن نبود چه بر سرنوشت انقلاب مشروطه، ایران و یکپارچگی آن می آمد؛ یا مانند خسرو روزبه، قهرمان ملی ایران که اگر در بدترین شرایط شکست حزب توده ها و ناامیدی و ناکامی توده های مردم آرزو یر باد رفته، آنچنان با دلیری و سرفرازی تا پایان زندگی پر ارجش تا پای چوبه تیرباران در برابر دشمن طبقاتی نایستاده بود و اُمید و آرزوی از دست رفته را به حزبش و به توده های مردم زحمتکش بازنگردانیده بود، روشن نبود که من و شما و توده های مردم میهن ما، با وجود داشتن ناشایست ترین دولت های تاریخ ایران، بتوانند چنین سربلند در برابر بزرگترین نیروهای اهریمنی تاریخ جهان بایستند و پایداری نمایند. این آرش های دوران ما، تیرهای ترکش خود را تا ژرفای وجدان همه ما و آدمیت خواهان پیشرفت و برابری پرتاب نموده اند.»۲

درباره ی ستّارخان و خسرو روزبه در فرهنگی که هنوز بخش عمده ای از آن شفاهی است، هنوز بسیار نکته هاست که می تواند و باید پژوهش یا بازبینی شود. در مورد خسرو روزبه، همین بس که حتا نامه ی انتقاد آمیز وی به کمیته مرکزی وقت حزب توده ایران در سال های پس از کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ یکراست روانه بایگانی شده و تنها برخی "فیثاغوریان"۳ که شمار آن ها نیز هر روز کاسته می شود از درونمایه ی آن آگاهند. گویا، نام وی باید تنها به عنوان شهید بزرگ حزب و جنبش شناخته شود و آنچه گفت و نوشت، چندان اهمیتی برای آینده و آیندگان نداشت و ندارد.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۷ اردی بهشت ماه ۱۳۹۲ [تاریخ واپسین ویرایش]

پانوشت:

۱ ـ «دولت و انقلاب»، «و. ای. لنین»، برگردان قهرمانِ زنده یاد: محمد پورهرمزان و علی بیات، چاپ سوم، ۱۳۸۷، انتشارات حزب توده ایران

۲ ـ «تاریخ، خود برمی گزیند!»، ب. الف. بزرگمهر،  ۸ مارس ۲٠٠۹

http://behzadbozorgmehr.blogspot.com/2009/03/blog-post_07.html

۳ ـ به باور پیروان «مکتب فیثاغوری»، همه ی پدیده‌های گیتی از بستگی‌ها و نسبت های شمارگان (اعداد) مشخصی پیروی می‌کنند. فیثاغوریان با آنکه به پیشبرد و گسترش دانش ریاضی در پهنه های مشخصی کمک نمودند، شمارگان را در جایگاه مقدسی نهاده و آن را بنیاد ساختمان گیتی می پنداشتند. در آن هنگام، هنوز مانشِ «شمارگان گنگ» آفریده و پدیدار نشده بود! با آفرینش «شمارگان گنگ»، بنیاد «مکتب فیثاغوری» که برپایه ی «شمارگان طبیعی» پی ریزی شده بود، به هم ریخت؛ ولی آن ها تا مدت زمانی چند، این پیشرفت تازه را به عنوان رازی مگو در میان فرقه ی خود پنهان نگاه داشته و حتا «هیپاسوس»، پدیدآورنده ی «شمارگان گُنگ» را که از فرقه ی خودشان بود به دریا افکندند!

اسلام سوداگری در کف جامعه ای دزد زده ـ بازانتشار

دستفروش‌ها تنها توی خیابان‌ها و مترو نیستند؛ توی گردهمایی های ختم قرآن هم زن‌ ها جنس می فروشند؛ از پستان بند گرفته تا روغن کنجد! تنها زنان جلسه ‌ای، دستفروشی نمی‌کنند. لایه ی فرهنگی هم در این زمینه فعال شده و توی آموزشگاه ها بسیار عادی است که ببینید آموزگاران دارند عرق نعناع و زیتون پرورده به همدیگر می فروشند!

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور و اندکی دستبرد در متن از اینجانب؛ برنام از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/10/blog-post_459.html

این ها نشان می دهد که خدا ما را دوست دارد ... ـ بازانتشار

این فرسایش ها نشان می دهد که خدا ما را دوست دارد و می خواهد همه مان را به بهشت برین بفرستد.* آن علم غربی هم غلط کرده که خاک را بزرگ ترین سرمایه هر کشور می داند. برای هر جا هم که صحیح باشد، کَاَنَّهُ برای این ولایت صحیح نیست؛ وقتی خدای مَنّان برای همه مان در بهشت جا رزرو کرده، خاک و آب و اینا دیگر اهمیتی ندارد. البته در هیچکدام از احادیث و اخبار قدیمه در این باره که در بهشت، بلدرچین و تخم آن یافت می شود یا نه، ذکری به میان نیامده و کسی هم از آنجا بازنگشته که اخبار دستِ اوّل تحویل مان بدهد. خوب! این پرنده ی مظلوم و بی بال و پر هم که ما به آن خو گرفته ایم، در خیمه و خرگاه ما مَسکَن نمی کند و این به نوبه ی خود مُعضلی است لاینحل که باید برای آن راه حلی یافت. البته، دشمن هم بیکار ننشسته و کمیاب شدن این پرنده ی خوش خوراک را بگردن این حقیر می افکند؛ انگار ما نسل این پرنده را به باد داده ایم! بحمدلله بکوری چشم دشمن، معلوم شد که فرسایش خاک و ضایع شدن مرتع و حتا شیبدار بودن زمین، مِن غیرِ مستقیم، علت العللِ ناپدید شدنِ این پرنده ی مظلوم بوده است.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ بهمن ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/02/blog-post_27.html

* «برآوردها نشان می‌دهد بطور میانگین دو میلیارد تن در سال فرسایش خاک در کشور داریم و با سیلی که اواخر سال جاری در کشور رخ داد، ۳ تا ۴ میلیارد متر مکعب خاک از دست دادیم و این در حالی است که خاک از دست رفته ۳ تا ۴ میلیون سال به طول انجامیده تا تشکیل شود ... بررسی‌های جهانی نشان می‌دهد که رطوبت خاک بیش از ۸ برابر رطوبت تمام رودخانه‌هاست و این رطوبت خاک است که موجب توسعه پوشش‌های گیاهی و مرتع می‌شود. با توجه به این واقعیات، حل مشکل آب کشور بدون در نظر گرفتن مشکل خاک امکان‌پذیر نیست ... بیش از ۵۱ درصد از کشور دارای اراضی شیب‌دار است و شیب، سرعت فرسایش را افزایش می‌دهد» از گفته های منوچهر گرجی، دبیر «کارگروه فرسایش و حفاظت خاک»، برگرفته از «تابناک»  سوم دی ماه ۱۳۹۸

گزیده ای از دیدگاه های یکی از تاریک اندیش ترین و واپسگراترین آخوندهای تاریخ کنونی ایران ـ بازانتشار

«اصل حُریّت، اصل موذی خراب کننده قوانین الهی است؛ زیرا بنای قرآن بر آزاد نبودن قلم و لسان است و با جاری شدن اصل حریت، ملاحده و زنادقه خواهند توانست نشر کلمات کفریه خود را در منابر و لوایح بدهند. یکی از مواد همین ضلالت نامه ای که اسمش را قانون اساسی گذاشته اند، این است که افراد مملکت متساوی الحقوقند؛ در صورتیکه تلفیق اسلام و اصل مساوات از محالات است؛ چرا که بنای اسلام بر تفریق و تفاوت است؛ مانند تفاوت حقوق میان زن و مرد و مُسلم و غیر مُسلم (بخشی از بیانیه شیخ فضل الله نوری به مناسبت انقلاب مشروطیت»

«ماده دیگری که در این ضلالت نامه [«قانون اساسی مشروطه»] است، آزادی قلم و مطبوعات است ... اگر مقصودشان اجرای قانون الهی بود و فایده مشروطیت، حفظ احکام اسلامیه بود، چرا خواستند اساس او را بر مساوات و حریت قرار دهند که هر یک از این دو اصل خراب نماینده رکن قویم قانون الهی است؛ زیرا قوام اسلام به عبودیت است نه بر آزادی و بنای احکام آن به تفریق مجتمعات و جمع مختلفات است؛ نه به مساوات ... مگر نمی‌دانی که لازمه مساوات در حقوق از جمله آن فَرْق ضاله و مضله و طایفه امامیه نَهَج واحد محترم باشند و حال آن که حکم ضال یعنی مرتد به قانون الهی آن است که قتل شان واجب است و زن شان بائن است و مال شان منتقل می‌شود به مُسلمین از وراث شان؛ جنازه آن‌ها احترام ندارد؛ غسل و کفن و صلوة و دفن ندارند. بدنشان نجس است ... اما یهود و نصارا و مجوس حق قصاص ابدا ندارند و دیه آنان هشتصد درهم است. پس اگر مقصود، اجرا قانون الهی بود، مساوات بین کفار و مسلمین نمی‌طلبیدند و این همه اختلافات که در قانون الهی نسبت به اصناف مخلوق دارد، در مقام رفع آن برنمی‌آمدند و مساوات را قانون مملکتی خود نمی‌خواندند ... پس ای کسی که میل داری مساوی با مُسلم باشی، در بلد اسلام تو اسلام قبول نما تا مساوی باشی؛ وَاِلا به حکم خالقِ قهار باید در بلد اسلام خوار و ذلیل باشی. (از «رساله تذکرة الغافل و ارشادالجاهل»، منسوب به شیخ فضل‌الله نوری، کتاب «رسائل مشروطیت» به کوشش غلامحسین زرگری‌نژاد، تهران، کویر، چاپ اول)

«آنچه مخالف اسلام است، قانونیت پیدا نمی کند. ای بیشرف! ای بی غیرت! ببین صاحب شرع برای تو شرف مقرر فرموده و امتیاز داده تو را و تو خودت از خودت سلب امتیاز می کنی و می گویی من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برادر و برابر باشم.» (همانجا)

«آزادی قلم و لسان از جهات کثیره منافی با قانون الهی است. اگر نه، تو بگو فایده این آزادی چیست که این کلمه قبیحه را نشر می‌دهی؟ و بنای قرآن این است که آزادی نباشد. اگر فردا یهود و نصاری و مجوس و بابیه آمدند پای منبر و محراب ما، القای شیطنت کردند، نشر کلمه کفریه خود را کردند، ایجاد شبهه کردند و قلوب صافیه مومنین را تضلیل کردند؛ تو می‌خواهی چه کنی؟» (همانجا)

«یکی از مواد آن ضلالت ‌نامه (قانون اساسی مشروطه) این است که افراد مملکت متساوی‌الحقوقند و در این طبع آخر به این عبارت نوشته شده:
”اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی‌الحقوق خواهند بود.“ و این کلمه مساوات، ”شاع و ذاع حتی خرق الاسماع“ و این یکی از ارکان مشروطه است که به اخلال [آن]، مشروطه نمی ماند. نظرم است در وقت تصحیح، در باب این ماده، یکی نفر از اصول هیات معدود بود، گفت به داعی: که این ماده چنان اهمیت دارد که اگر این باشد و همه مواد را تغییر بدهند، دول خارجه ما را به مشروطه می شناسند و اگر این ماده نباشد، لیکن تمام مواد، باقیه باشد ما را به مشروطگی نخواهند شناخت. فدوی در جواب او گفتم:
فعلی الاسلام السلام و برخاستم و گفتم:
حضرات جالسین بدانید مملکت اسلامیه مشروطه نخواهد شد، زیرا که محال است با اسلام حکم مساوات.» (از «رساله حرمت مشروطه» از شیخ فضل‌الله نوری، «رسائل مشروطیت»، غلامحسین زرگری نژاد، انتشارات کویر، تهران، سال ۱۳۷۴)

«مشروطه منشأ فساد است و مشروع نیست. مدارس جدیده خلاف شرع و مصادف اضمحلال اسلام است. آیا درس های زبان خارجه، شیمی، فیزیك، عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمی كند؟... ما شاه لازم داریم، عین الدوله لازم داریم، چوب و فلك میرغضب لازم داریم!... هزار و سیصد و بیست و سه سال است كه خداوند عالم به ما قانون توسط محمد مصطفی مرحمت فرموده. ما قانون مستشارالدوله و تقی زاده و باقر بقال را لازم نداریم.... مدارس را افتتاح کردید. آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید. حال شروع به مشروطه و جمهوری کردید؟» (همانجا)

«از برادران و ”هم کیشان ایرانی نژاد“ سئوال می‌کنیم که ”آیا این فتنه‌های عجیب و این مفسده‌های عظیم“ در این مملکت واقع شده است یا نه؟ ”احترام می‌کنیم و نمی‌گوئیم این شرور و مفاسد از مجلس متولّد شده و اینها اولاد اوست ـ می‌گوئیم اینها همزاد اوست.“ برادران دینی ما باید بدانند در این عصر فرقه‌ها پیدا شده‌اند که بالمرّه منکر ادیان و حقوق و حدود هستند... و برحسب مقاومت اغراض اسم‌های مختلف است: آنارشیست، نهلیست، سوسیالیست، ناتورالیست، بابیست و اینها یک نحو چالاکی و تردستی در اثارهٔ فتنه و فساد دارند؛ و به‌‌واسطهٔ ورزشی که در این کارها کرده‌اند، هرجا که هستند آنجا را آشفته و پریشان می‌کنند. سالهاست که دو دسته اخیر از اینها در ایران پیدا شده و مثل شیطان مشغول وسوسه و رهزنی و فریبندگی عوام اضّل من الانعام هستند: یکی فرقه بابیّه است و دیگری فرقه طبیعیّه... و مقصد صمیمی آنها نسبت به‌‌مملکت ایران دو امر عظیم است: یکی تغییر و دیگری تبدیل سلطنت. این اوقات این دو فرقه از سوءالقضا هر دو در جهات مجلس ملّی ما مسلمان‌ها وارد و متصرّف شده‌اند، و جداً جلوگیری از اسلامیت دارالشورای ایران می‌کنند، و می‌خواهند مجلس شورای ایران را پارلمنت پاریس بسازند.» (همانجا)

«مجلسی مورد قبول است که تقویت اسلام بکند ... نه ترویج کفر؛ پس دستهٔ بابی‌ها و دستهٔ طبیعی‌ها و دستهٔ مستضعفین در دین که همه منکر اسلام و مروّج کفرند، باید بالکلّیه خارج شوند؛ چه از متن مجلس و چه از حوالی مجلس. ای برادران دینی‌ ما که در تهران حاضر هستید و به‌‌ متن مجلس و حاشیهٔ آن ناظر هستید، آیا بابی‌ها را و طبیعی‌ها را و مستضعفین را با آن دو چشم روشن ... می‌بینید یا نه؟ اگر می‌بینید که این‌ها بر مجلس ما مسلمانان غلبه کرده‌اند و به کیف خود خیالاتی را که دارند می‌رانند، دیگر چه انتظاری دارید در اقدام عام بر تصحیح مجلس و اصلاح مجلس، تکمیل مجلس؟ ... ای مردم بی‌غرض، تمام اهتمام حضرت حجت‌الاسلام [حاج شیخ فضل‌اللـه] برآنست که رفع شبهات و مشکوک این شیاطین از شماها بشود، والّا بر سفها و سفله و جهّال که در حکم حشرات‌الارض هستند، چه تعلّقی و چه تقیّدی خواهد بود.» (همانجا)

«این مجلسی که می‌بینید که در تحت استیلا و استبداد لامذهبان و آزادی‌طلبان واقع شده است؛ و مجاری احوال و اوضاع آن را مستقیماً بر سیاق پارلمنت‌های اروپا اداره می‌کنند ـ آیا مجلس امر به‌‌معروف و نهی از منکر است؟ یا مجلس نهی از معروف و امر به‌‌منکرات؟... آیات فرق فاسدهٔ مفسده... آشکارا بر نوامیس الهّیه استخفاف نمی‌آورند؟ و بی‌محابا ... گالیله و نیوتون و کپلر و هوگو و روسو العیاذ باللـه از علمای امّت و انبیای بنی‌اسرائیل افضل نمی‌شمارند؟ واهل ذمّه را بر مطالبهٔ مساوات با مسلمین تشجیع نمی‌نمایند؟ و دربارهٔ مکاتب اطفال ما هم‌کیش‌های خویش را مستخدم نمی‌شمارند؟ و به ‌‌تبدیل فطرت... نونهالان ما نمی‌پردازند؟ و تالار آینه میرزا حسین سپهسالار را با قواعدی که ابراهیم واسمعیل [پیامبر] برآورده است، همرتبه نمی‌شناسند؟ و به ‌سرمایهٔ آن فتنهٔ روزگار و به ‌‌زبان آنها ناموس شریعت و اهلش را بر باد نمی‌کنند؟ اینهاست منکراتی که فرقهٔ ضاله مضّله از بهارستان حرّیت و شورویت برای ما فرستاده‌اند. و وعده داده‌اند که منِ بَعد هر دم از این باغ بری برسانند تا رفته رفته آزادی عهد قُباد و مساوات مذهب مزدک را رواج بدهند و هرکس منکر و مزاحم بشود و به ‌‌جلوگیری قیام و اهتمام بکند او را به‌‌ مغلطه حُبّ استبداد و تهمت تخریب مجلس و اسناد گرفتن وجوهات ... و امثال ذلک استخفاف بدهند و روزنامه‌چی‌های وقیح‌الوجه ... خود را بر او تهریش کنند. یک مشت خس و خاشاک و معدودی بی‌پدرهای ناپاک را ملّت غیور نامیده ـ او را به‌‌هجوم آنها تهدید نمایند. و اگر بخواهد مسلمان‌ها را بیدار کرده، دزدهای دین و دغل‌های دنیا را به‌‌‌ ایشان نشان بدهد، از خوف چادر بخوابانند، و منبر بسوزانند و هلهله بکشند و مغلطه بیندازند.» (همانجا)

«چه معنا دارد زن درس بخواند. این عین اشاعه فاحشه خانه ها است و صرف وجوه متبرکه روضه خوانی و وجوه زیارات برای افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان مخالف اسلام است.» (همانجا)

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/09/blog-post_622.html

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!