«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۲ خرداد ۸, دوشنبه

قربان معرفت همگی تان بروم ...

قربان معرفت همگی تان بروم که اینچنین بصیرت از خود نشان داده و این خدمتکارِ پایدارِ خود را بخدمت بیش تر فراخوانده اید. این بار با دستی پرُتر از همیشه، «ترک های کوهی بیلمَز»* را سر جای شان خواهم نشاند. آدم شان خواهیم کرد ... 

از زبان «رجب تپّه»:  ب. الف. بزرگمهر  هشتم خرداد ماه ۱۴۰۲

* درست بسان یاوه گویی های دولت کنونی و دولت های پیشین ترکیه که تا مدت ها کردهای سرزمین کردستان در خاور آن کشور را «ترک های کوهی» می نامید و با انگیزه های ملی گرایانه ی ترک برتربینی و پندار بازگشت به گذشته ی عثمانیگری، بخورد مردمی نادان نگاه داشته شده در آن کشور می داد.

برگرفته از پانوشتِ یادداشتِ «اینجا جمهوری عربی سوریه و همه از بیخ عرب اند ...»  ب. الف. بزرگمهر   ۲۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/06/blog-post_95.html 

***

«احمد ینر، مهتر «کارگروه بِهین گزینش ترکیه» («کمیسیون عالی انتخابات ترکیه») روز یکشنبه به آگاهی رساند که «رجب طیب اردوغان» با دستیابی به بیش از ۵۲ درسد آرا در دور دوم گزینش مِهتری (ریاست) جمهوری ترکیه پیروز شد.

برگرفته از «چوب دو سر گُه»   هشتم خرداد ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۲ خرداد ۶, شنبه

این هنوز اسلام واقعی نیست ... ـ بازپخشش

می بینی مردک مادربخطا؟! بنشین و همچنان شعر و ور سرهم کن:
این هنوز اسلام واقعی نیست ... انشاء الله وقتی اسلام واقعی پیاده شود، همگی کر و لال و نابینا  خواهید شد و ایران عزیز را نیز تکه تکه به هر خریداری خواهیم فروخت؛ آنگاه، آن ها که مانده اند، سگ شان را نیز سلام خواهند کرد و به عظمت دین مقدس اسلام بهتر پی خواهند برد ...

ب. الف. بزرگمهر    ۱۸ مهر ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/10/blog-post_10.html


گاهی زندگی پرنده می شود ... ـ بازپخشش

گاهی زندگی پرنده می شود
و میان دستان دختری مهربان
خواب آسمان می بیند


ناهید ۲۳ آذر ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/12/blog-post_43.html



۱۴۰۲ خرداد ۵, جمعه

اگر من با هزاران بند پیدا و ناپیدا به خداوندمان وابسته ام ...

اگر من با هزاران بند پیدا و ناپیدا به خداوندمان وابسته ام، تو نوکر گوش بفرمانش هستی ...

ب. الف. بزرگمهر   پنجم خرداد ماه ۱۴۰۲



آفرین بر تو نوکر پایبند و گوش بفرمان!

آفرین بر تو نوکر پایبند و گوش بفرمان! در میان شماری از نوکرانی که این روزها گربه رَخسانی پیشه کرده و برای روس ها دُم می چنبانند، تو و پیشینیان ات، شایسته ترین بوده و هستید.

از زبان «پرزیدنت بادبادی»:  ب. الف. بزرگمهر   پنجم خرداد ماه ۱۴۰۱

زیرنویس پرتور:

دیدار «پرزیدنت بادبادی» با نوکر ژاپنی اش: «فومیو کیشیدا»، نخست وزیر ژاپن، پیش از نشستِ تبهکاران در «هیروشیما» (ژاپن)



دیدار با شما در دادگاه رسیدگی به تبهکاری های جهانی!

دیدار با شما «جامعه ی جهانی» خودخوانده  در دادگاه رسیدگی به تبهکاری های جهانی!

ب. الف. بزرگمهر   پنجم خرداد ماه ۱۴۰۱



۱۴۰۲ اردیبهشت ۳۱, یکشنبه

... مسلمانان را چون یافتی؟ ـ بازپخشش

ترسا بچه ای صاحب جمال مسلمان شد. محتسب فرمود كه او را ختنه كردند. چون شب در آمد، او را بگایید.

بامداد پدر از پسر پرسید كه مسلمانان را چون یافتی؟

گفت:
قومی عجیبند؛ هر كس كه بدیشان در می آید، روز كیرش می برند و شب كونش می درند!

جاودانه عُبید زاکانی

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/07/blog-post_3697.html

رژیم نابکاران فرمانروا بر ایران از هیچگونه تبهکاری رویگردان نیست

گزارش زیر نمونه ای از بیشمار نمونه های دیگر تبهکاری هایی است که رژیم میوه چین انقلاب شکوهمند توده های مردم ایران در سال ۱۳۵۷ از آن هنگام تاکنون بسر مردم و بویژه جوانان برومند  ایران آورده است.* در چند سال کنونی بویژه از خیزش سال ۱۳۸۸ به این سو، تبهکاری ها چنان گوناگونی و ژرفشی یافته که زبانزد کوجه و بازارِ «مُرغ عروسی و عزا» (مُرغ پایکوبی و سوگواری) را می توان گواهِ (مصداق) سرنوشتِ توده های مردم هست و نیست از دست داده ی میهن مان انگاشت. خرموش های دزد اسلام پیشه، هر بار که از جان ننه شان: «جامعه جهانی» توسری خورده یا کتکی جانانه نوش جان کنند و آن رهبرِ (دستکم در سال های جوانی) کونکونک باز ناچار به «نرمش قهرمانانه» ی تازه ای شود یا ناساز با آن، دورنمای خوبی برای رد شدن از «پل شیطان بزرگ» جلوی دیدگانِ کوته بین شان پدیدار شده و یا پشتوانه ای تازه چون رژیم همچنان مافیایی روسیه بیابند، زمینه را برای خونخواهی از دشمن راستین شان: توده های مردمِ چندین دهه آزمون داده و آگاهی یافته به سرشت پلید و ددمنشانه شان درخور و شایسته انگاشته و به خونریزی ها و تبهکاری های باورنکردنی دیگری از آن میان، گروگان گرفتن زن و بچه و دیگر بستگان پایدارترین زندانیان سیاسی ایران دست یازیده اند. نمونه های دیگری نیز که نمی توان از کنارشان به آسانی گذشت و به آن ها اشاره نکرد، ددمنشانه ترین یورش ها و تبهکاری ها بویژه در رویارویی با مردم مهربان، دلاور و جوانمرد کردستان بوده که پیشینه ای دور و درازتر دارد.

در چنین روز و روزگاری، چنانچه به سوی دیگر پیشانی جنگ نابرابر بنگریم، دیگر آرنگ (شعار) هایی چون: «سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!» و «برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان» بسنده نیست و ناگزیر باید به جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار فراروید.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

ب. الف. بزرگمهر   ۳۱ اردی بهشت ماه ۱۴۰۲  

* حبیب دریس، یکی از زندانیان سیاسی محکوم به اعدام است. وی در تاریخ ٢۰ بهمن ۱۳۹۷ توسط دادگاه انقلاب جمهوری اسلامی به اعدام محکوم شده است. حکم اعدام او به دنبال ادعاهای بی‌اساس و بدون شواهد کافی از سوی سپاه پاسداران مبنی بر دست داشتن او در قتل یک افسر سپاه صادر شده است.

آقای دریس ۴۰ ساله است و در زندان شیبان اهواز به سر می‌برد. بر اساس گزارش‌ها، اتهام حبیب دریس «محاربه با خدا» است؛ اتهامی که مبنایی در واقعیت ندارد؛ اما برای او حکم اعدام به همراه داشته است. حبیب یکی از شش نفری است که در یک روز بازداشت و به قتل متهم شدند.

در دوره بازداشت، حبیب دریس متحمل شکنجه‌های سخت روحی و جسمی بوده ‌است. یکی از زندانیان سیاسی سابق از او نقل کرده است که: «بازجویان در حالی دست و پایش را بسته بودند، او را از سقف آویزان کرده، سرش را چندین بار در آب فرو کرده و با گذاشتن حوله‌های خیس روی صورتش، او را تا مرز خفگی برده‌اند.» این زندانی می‌افزاید که «بدن حبیب بارها کبود و خون‌آلود و پوستش کنده شده بود؛ زیرا او را با کابل و لوله کتک می‌زدند.»

نیروهای سپاه برای شکنجه حبیب، همسر و فرزندش را نیز ربودند. این نوع شکنجه‌های روحی و جسمی، روش حکومت برای وادار کردن زندانیان سیاسی به اعتراف به اعمالی است که انجام نداده‌اند. با وجود این موارد، دادگاه آقای دریس او را در ٢٥ بهمن ۱۴۰۱ به اعدام محکوم کرد. اطلاعات کمی در مورد شرایط فعلی حبیب وجود دارد.

برگرفته از «تلگرام»   ۳۱ اردی بهشت ماه ۱۴۰۲

بختی برای ویرایش گسترده ی این گزارش نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر

۱۴۰۲ اردیبهشت ۳۰, شنبه

باز هم چیزی برای گفتن داری؟!

فرزند دلبندت را بدار آویختیم؛ خودت را هم خونین و مالین کردیم؛ باز هم چیزی برای گفتن داری؟!*

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان

ب. الف. بزرگمهر   ۳۰ اردی بهشت ماه ۱۴۰۲

* یورش سرکوبگران به خانوادههای بَست نشسته ی دادباختگان رژیم سگ مذهب دزدان اسلام پیشه در برابر «زندان قزلحصار»

بنیاد داده ها برگرفته از «تلگرام» (۲۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲) با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب است.  ب. الف. بزرگمهر

زیرنویس پرتور:

مادر زخمی شده ی یکی از دادباختگان به دار و درفشِ رژیم سگ مذهب دزدان اسلام پیشه در برابر «زندان قزلحصار»

ایران، سرزمین تو و شکمباره های دیگری چون تو نیست ... ـ بازپخشش

ایران، سرزمین تو و شکمباره های دیگری چون تو نیست!* سرزمین تو در تُنبانت نهفته است که یک پاچه ی آن را در اتریش جا نهاده ای، پفیوز بیشرم! به تو نمی توانم به آسانی، مادربخطا بگویم و برای آن های دیگری که بویژه به شَوَند دروغگویی های پی در پی شان، هر بار چنین فرنام زشتی را بکار برده ام نیز آماج سخنم، تنها در این چارچوب بوده که دروغگویان و تبهکارانی چنین زاده اند و نه چیزی بیش از آن؛ ولی درباره ی تو بویژه به این شَوَند که می دانم آن مادر خوب از تو بسیار بدش می آمد. آن بد آمدن را حتا در تصویری نمایشی که بگمانم با زور و من بمیرم، تو بمیری با وی انداخته بودی بروشنی می توان دید. از کیسه ی شهید و جانباز و سرزمین ایران خرج نکن، بیشرف! هوچی بازی را هم کنار بگذار! مردم ایران بویژه توده های کارگر و زحمتکشان، تو و دیگر تمرگیدگان در آن دولت بدرستی نامور به «زهدان اجاره ای» را خوب می شناسند. دوباره تنور بازی های خورد و برد داغ شد و برای گفتگوهای نان و آبدار، پستان به تنور می چسبانی، مردک بیشرم و آبرو؟ با این همه گند و گه ببار آورده، دوباره میدان پیدا کرده و حتا خواهان اختیارات گسترده تر نیز شده ای؟ خیلی خوش چُسی، دم خزینه ی خیمه و خرگاه ولایت سگ مذهب آبرو ریخته هم تمرگیده ای؟! ارزش پول نامور به «ملی» نزدیک بمرگ را این بار چه اندازه کاهش خواهی داد؟

از کدام «استقلال» سخن می گویی؟! این همه وابستگی اقتصادی و سیاسی به همه جا و بویژه به کشورهای امپریالیستی به یکسو، سرشکستگی سیاسی بی پیشینه و تن دادن به ننگین ترین قراردادهای تاریخ ایران، زیر سرپوش «برجام» در سوی دیگر! اگر به این استقلال می گویند که مشتی دزد پاچه ورمالیده، روز و شب، سرمایه های کشور را به کشورهای دیگر جابجا کنند، باید سر تا پای آن را با کاهگل پوشاند. کدام «عزّت» برای مردمی که اینچنین هست و نیست شان به باد داده شده، بر جای نهاده اید؟ توده های مردم ایران، تنها آنگاه «عزّت» و سرفرازی شان را برُخ جهان کشیده اند که پای در میدان نهاده، هستی رژیم ننگین خرموش های تبهکار را نشانه گرفتند. سخن راندن از «استقلال و عزت» کشوری که همه ی نمادهای تاریخی و فرهنگ آن زیر پا نهاده شده، برای تو، آن کیر خرِ دروغگوی تمرگیده در جایگاه جان ننه اش: رهبری و سر تا پای خیمه و خرگاه انباشته از دزدِ ولایت که با هزار بند و بست به گردونه ی خداوندان سرمایه ی جهان بسته شده و راه آن ها را هموار کرده و می کنند به شوخی بسیار زشت و ناپاکی با مردم ستمدیده ی ایران می ماند. کون خر را ببند، مردک پفیوز!

ب. الف. بزرگمهر   سوم خرداد ماه ۱۳۹۸


* «اگر سرزمین ما بمباران شود و باز هم شهید، جانباز و اسیر دهیم، دست از هدف استقلال و عزت کشور برنخواهیم داشت.» (هوچی بازی آخوند پفیوز امنیتی: حسن فریدون روحانی شده، دوم خرداد ماه ۱۳۹۸)

بند و به آب دادی؟! خوب! این که شرمندگی نداره ... ـ بازپخشش

بند و به آب دادی؟! خوب! این که شرمندگی نداره! اونور جهان، بند و به آب می دن؛ تازه خنجر هم به کمرشون می بندن ...

ب. الف. بزرگمهر  ۳۰ فروردین ماه ۱۳۹۳ 

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/04/blog-post_19.html


دلداده های ما آدم دست دوم نمی خواهند! ـ بازپخشش

نوشته ای است کوتاه با مایه ای ادبی و از سویه هایی چشمگیر:
پس از هر بار پایان هماوندی باید به حالت «ریست فکتوری» (rseset factory) بازگشت؛ کیلومتر دلدادگی را صفر کرد؛ دندان ها را سفید، چنگال ها را تیز و انبار آغوش مان را انباشته از زغال سنگ ...

دلداده های ما آدم دست دوم نمی خواهند!

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

ساده تر از این نمی توان آنچه بویژه در این ده پانزده سال گذشته تاکنون به سر مردم ایران آمده را به پندار آورد و نوشت. در همین دو خط کوتاه، دگردیسگی جامعه ای که با شتابی لگام گسیخته به دامن سرمایه داری نولیبرال امپریالیستی پرتاب شده، هماوندی ها و وجدان فردی و اجتماعی له شده، مانش های دوستی، دلدادگی و دلباختگی رنگ باخته و کالایی شدن خصوصی ترین هماوندی های میان زن و مرد، چشم را می زند.

پندار رنج و بدبختی گرانبار شده به توده های مردم و بویژه جوان ها در این سال ها برای نسل ما که به نوبه ی خود با دشواری هایی گاه سخت و توانفرسا روبرو بوده ایم بس دشوار است؛ آن را شاید تا اندازه ای بتوان حس کرد؛ ولی نمی توان تا ژرفا دریافت؛ حتا اندکی بیش تر اندیشیدن به آن همه، سرگیجه آور است و اگر جوان ها دیوانه نمی شوند، جای شگفتی است!

ب. الف. بزرگمهر ۲۰ اسپند ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/03/blog-post_35.html

پیشبرد سیاستی بر بنیاد سمتگیری سوسیالیستی نیازی جهانی است

این ها سخنانی درست و باریک است؛* باریک تر از هر سخن دیگری که سایر رهبران دیوانسالاری روسیه تاکنون بر زبان رانده اند؛ تنها چیزی که به پیرویِ ناخواسته از زبانزدِ «سیاست خواهر و مادر نمی شناسد» می توان به آن افزود، این است که در هیچ زمینه ای از گفتگو که هم اکنون به آن نیازی نیست، نباید در برابر آن بی پدر مادرها واپس نشست یا به بازی های سخت دلخواه و فریبنده شان تن در داد و خوشبینانه به انجام پایدار آنچه سیاه روی سپید دستینه می شود، چشمِ امید داشت. باید این سخن باریک و پاکیزه (نکته) که بگمانم «دیمیترین مدودف» از آن آگاه است را بدیده گرفت که آن ها هستند که بی هیچ چشم اندازی روشن برای آینده، خود نیز در لای و لجنی که برای توده های مردم جهان و از آن میان، مردم نومید و سرگشته ی «ایالات متحد» پدید آورده اند، فرو می روند و هم اکنون نیز دستکم تا کمر در چنان منجلابی دست و پا می زنند. بنابراین، هر گونه پیشبرد سیاستی بر بنیاد زد و بندی دو سویه که انبوه توده های رنج کشیده ی مردم جهان و خودِ روسیه را نادیده می گیرد، تبهکاری بس بزرگی بوده و بر ناگواری هر چه بیش تر روز و روزگاری که هم اکنون نیز از آن میان، به شَوَندِ پیشبرد سیاست های کوته بینانه ی فرجام گرایی (pragmatism) روسیه به اندازه ای بسنده پیچیده و بیم برانگیز شده، خواهد افزود. باید استوار و پایدار ماند و بی هیچ اندک گامی به پس، آنچنان سیاستی دانشورانه در پیش گرفت که به فرورفتن پرشتاب تر سازند بی سر و سامان سرمایه داری امپریالیستی در منجلاب خودساخته بیفزاید؛ بگمانم روشن باشد که پیشبرد چنین سیاستی که در سرشت خود با ملی گرایی از هر گونه ی آن ناسازگار است، نمی تواند بدون دگرگونی های ساختاری بنیادین از آن میان، در دَم و دستگاهِ دیوانسالاری روسیه که در آن آخشیج های ناهمساز گوناگونی در مَلاتی سست و ناپایدار به هم پیوسته و همجوشی نه چندان پایدار پدید آورده اند، همراه نباشد. نیاز به پیشبرد سیاستی همه سویه و دربرگیرنده در همه ی زمینه ها بر بنیاد سمتگیری سوسیالیستی، نیازی جهانی از آن میان بویژه در روسیه و چین است.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ اردی بهشت ماه ۱۴۰۲

* «دیمیتری مدودف»، دستیار مِهتر «شورای امنیت روسیه» گفت:
«روسیه درباره ی اوکراین و حتا اگر و مگر (شرایط) برپایی همزیستی آشتی آمیز (صلح) پس از جنگ، تنها می تواند با ꞌواشنگتنꞌ گفتگو کند؛ ولی از آنجا که گفتگو درباره ی آن بسیار زود است، هم اکنون نیازی به گفتگو نیست.»

«مدودف» به گفته های «اورسولا فون در لاین»؛ مهتر «کارگروه (کمیسیون) اروپا» درباره ی ردِ گفتگوهای همزیستی آشتی آمیز با اگر و مگرهای برابر میان روسیه و اوکراین پرداخت و افزود:
«سخت است با یک ویژه کار زنان که به رهبریِ ꞌباهماد (اتحادیه) اروپاꞌ خودنمایی می کند، ناهمداستان باشم (مخالفت کنم). این بانو گفت که گفتگوهای میان روسیه و اوکراین در چند و چون (شرایط) برابر (مساوی) باید انجام شود؛ بیگمان (البته) چنین (اینطور) است. چگونه می توان با یک کشور «نازی» نیمه جان که زیر مهار (تحت کنترل) بیگانه (خارجی) است، گفتگوهای برابر انجام داد؟» 

وی بر این نکته پافشرد (تاکید کرد) که گفتگو تنها می تواند میان روسیه و ایالات متحده باشد. «مدودف» در این باره افزود:
«تنها می توان با خداوندان (اربابان) آنان گفتگو کرد؛ یا بهتر است بگوییم: تنها با ꞌواشنگتنꞌ. هیچ انباز (شریک) گفتگوی دیگری نیست (وجود ندارد). تنها هم درباره ی اگر و مگرهای برپایی (برقراری) دهناد (نظم) جهانی پس از جنگ می توان گفتگو کرد؛ گرچه گفتگو در این باره بسیار زود است. بنابراین، هم اکنون (در حال حاضر) به هیچ گفتگویی نیاز نیست.»

برگرفته از گزارشی شلخته در «چوب دو سر گُه» به تاریخ  ۳۰ اردی بهشت ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۲ اردیبهشت ۲۶, سه‌شنبه

آری از سیاه هم سیاه تر است

پاسخ به نگار مسعودی از زبان «کیر خر نظامِ خرموش پرور»:
بله جانم! می روی ریز و شپش زندگی تنگدستانه ی عوام النّاس بی چشم و رو که ما چشم دیدن شان را نداریم، گرد می آوری و آبروی نظام را نزد «جامعه جهانی» که ما چشم امید به گشایش همه سویه ی کار و بارمان با آن ها داریم را می ریزی؟* خُب این اگر سیاه نمایی نیست، پس چیست؟! برای نمونه، شما همین دستاری که بسر بسته ایم را با ظاهربینی سیاه می بینی؛ این «جَهل مُرَّکب» و بی بصیرتی کامل است؛ زیرا اگر درون نگر باشی، درخواهی یافت که همین دستار از سپیدی و پاکی با کونِ یک یک مُقدّسین گرانقدر ما از صدر اسلام گرفته تاکنون که خودمان نمونه ای مجسم از آنیم، پهلو می زند. افزون بر این، کار شما به چالش کشیدن حکمت الهی و چوب لای چرخ الله نهادن است؛ شما با کورذهنی سرشتی نمی بینی که هستیِ عوام النّاسِ تنگدست و بی فرهنگ نیز یکی از حکمت های خداوند رحمان و رحیم است؛ زیرا اگر این ها را نمی آفرید، نخبگان برگزیده اش هیچ سنجه و ترازی در دست نداشتند که جایگاه متعالی نخبگی خویش و اینکه از سوی «قادر مطلق» برگزیده شده اند را دریابند؛ آنگاه آیا انگیزه ای برای کارآفرینی بیش تر و پربارتر برجای می ماند که برای دستیابی به آن ناچار به همچشمی با دبگر نخبگان برگزیده ی الله باشند؟

ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ اردی بهشت ماه ۱۴۰۲

* نگار مسعودی، نگاره گر (عکاس) و مستند ساز اجتماعی با انتشار مجموعه عکس« ما در حجم کوچک خود رسوب می کنیم»، نوشته است:
مجموعه ی «ما در حجم کوچک خود رسوب می‌کنیم» با محوریت زنان بی خانمان، طی مدت یک سال (۱۳۹۹) عکاسی و مصاحبه از بی خانمان های پارک میثاقِ دروازه غار تهران جمع آوری شد و بابت این مجموعه به سیاه نمایی و فعالیت تبلیغی علیه نظام محکوم شدم. روز به روز به تعداد زنان و مردانی که سقفی بالای سر ندارند و به اجبار در خیابان و گور و ماشین و پشت بام و … زندگی می کنند اضافه می شود؛ آری موضوع از سیاه هم سیاه تر است.

پ.ن: فقر عامل بی خانمانی، بی خانمانی عامل اعتیاد و دیگر معضلات است و عاملان اصلی، حاکمیت های فاسد و مرتجع . برخی از عکس ها و مصاحبه های مجموعه در صفحه پیشین مصادره شده ام منتشر شده است.

برگرفته از «تلگرام»   ۲۴ اردی بهشت ماه ۱۴۰۲

دانسته از ویرایش گسترده ی این یادداشت خودداری ورزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ اردی بهشت ماه ۱۴۰۲

۱۴۰۲ اردیبهشت ۲۰, چهارشنبه

گرامی باد سالگشتِ پیروزی سترگِ تاریخیِ «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» بر اهریمن «نازیسم»! ـ بازپخشش

سخنان «ولادیمیر پوتین» بسیار درست است؛۱ روسیه نمی بایستی این بار رودست می خورد۲ و خوشبختانه بهنگام جُنبید. این بهنگام جنبیدن، چنان مرا خرسند نمود که سر درد و سرگیجه های تندم به یکباره پر کشید و توانستم چیزی در آن باره بنویسم.۳ درباره ی این رژه،۴ باید این سخن باریک و پاکیزه (نکته) بدیده گرفته شود که پیروزی بر اهریمن تا دندان ساز و برگ داده شده به پیشرفته ترین جنگ ابزارهای زمان خود و چیره بر کم و بیش همه ی اروپای آن هنگام، یک پیروزی سترگ تاریخی برای «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» بود که روسیه با همه ی بزرگی آن، تنها بخشی و باید بی درنگ بیفزایم: بخشی جدانشدنی از سایر بخش ها در یگانگی ملت ها و خلق های رنگارنگِ همدست و همپا در آن پیروزی بود. چه خوب می بود، چنانچه آن یگانگی بی همتایِ برآمده از «کارگر همبستگی جهانی» («انترناسیونالیسم پرولتری»)، در چنین رژه ای بازتاب یافته به نمایش درمی آمد و تنها به ستودن دستاوردهایِ «جنگ جهانی دوم» در سخنرانی مِهتَرِ جمهور روسیه بسنده نمی شد. افزون بر آن، پیروزی سترگ «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی»، پیروزی همه ی ملت ها و خلق های جهان که بسیاری از آن ها به شَوَند همین پیروزی تاریخی به ناوابستگی سیاسی و هازمانی ـ اختسادی نسبی دست یافتند و از زیر یوغ کشورهای بهره کش سرمایه داری بیرون جستند نیز بود.

در اینجا ناچارم باری دیگر یادآور شوم و بر آن پافشارم که سیاست در هر گونه و نمودِ آن در چارچوب ملی گرایی که تُند یا کُند آن نیز از جداگانگی چشمگیری در ریشه برخوردار نیستند، در فرجام کار ره بجایی نمی برد و در برابر سیاست امپریالیست ها، دیر یا زود به شکست می انجامد.

با امید به پیروزی سوسیالیسمی پویا بر بنیاد «سوسیالیسم دانشورانه» با ساز و کارِ درونیِ خودکار (autodynamism) و نیرو گرفتن شوراهای کارگری و توده ای از پایه تا فراز، یاد همه ی زنان و مردان دلاور و جانباختگان در راه رهایی از چنگ اهریمن «نازیسم» و «فاشیسم» و نیز همه ی سربازان و فرماندهان دلاور جانباخته در آن پیشدستی هشیارانه و بهنگام را گرامی می دارم.

درودی جانانه بر توده های مردم، رزمندگان و فرماندهان رزمی خلق های دونباس و روسیه!

مرگ بر سرمایه داری و در نخستین گام، سرکوب و نابودی سرمایه داری امپریالیستی در پهنه ی جهان!

برپا، زنده و پایدار باد همبستگی همه ی خلق ها و ملت های جهان در راه دستیابی به هازمانی آدموار بی هیچگونه بهره کشی آدمی از یکدیگر!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۹ اردی بهشت ماه ۱۴۰۱

https://www.behzadbozorgmehr.com/2022/05/blog-post_9.html

پی نوشت:

۱ ـ مِهتَرِ جمهور روسیه در رژه ی روز پیروزی بر آلمان نازی بر این سخن باریک و پاکیزه (نکته) پافشرد که راه اندازی یورش، «تنها برآنِشِ (تصمیم) درست» بود. «ولادیمیر پوتین»، مِهتَرِ جمهور روسیه در جریان سخنرانی خود در رژه روز پیروزی در «میدان سرخ» مسکو در روز دوشنبه به آگاهی رساند که کنش رزمی روسیه در اوکراین، کاری پیشگیرانه در برابر تازش های آینده بود.

پوتین نه تنها دستاوردهای مردم شوروی در «جنگ جهانی دوم» را ستود که همچنین به شَوَندهای (دلایل) «کرملین» درباره ی کشاکش میان «مسکو» و «کیِف» اشاره کرد. او گفت که روسیه ناچار به کنش بود؛ زیرا یورشی گسترده در رویارویی با جمهوری‌های جداشده در خاورِ «دونباس» داشت برنامه‌ریزی می شد. ما زیرساخت‌های رزمی را دیدیم که [در اوکراین] گشوده می شد؛ سدها رایزن بیگانه کار خود را آغازیده بودند. نوین ترین جنگ ابزارها بگونه ای پیوسته از کشورهای «ناتو» رسانده می شد. پروا (خطر) هر روز بیشتر می شد. روسیه با پیشدستی کردن به یورش پاسخ داد؛ این برآنشی ناگزیر، بهنگام و تنها کارِ درست از سوی کشوری فرمانروا، نیرومند و ناوابسته بود.

برگردان گزیده ای از یک گزارش به یاری «گوگل»، برگرفته از «آرتی» نوزدهم اردی بهشت ماه ۱۴۰۱ (با ویرایش، پارسی و اندک بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ «نه روسیه و نه چین نباید رودست بخورند!»  ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ آذر ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/12/blog-post_27.html

«نه یک گام به پس!»  ب. الف. بزرگمهر   هفتم بهمن ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2022/01/blog-post_27.html

۳ ـ «کار بسیار درست و بجایی انجام دادی، آقای پوتین؛ درود بر شما!»  ب. الف. بزرگمهر   پنجم اسپند ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2022/02/blog-post_43.html

۴ ـ رژه ی روز پیروزی بر آلمان نازی، بنگرید به بوم انگلیسی گزارش یاد شده در پیوست شماره ی یکم: «آرتی» نوزدهم اردی بهشت ماه ۱۴۰۱

کدام بزهی از آن ها سر زده که سزاوار دار و درفش شده اند؟

کدام بزهی از آن ها سر زده که سزاوار دار و درفش شده اند؟!* آیا دزدی کرده یا مال کسی را خورده اند؟ انگار که چنین باشد که می دانم نیست؛ آیا آنچه به جیب زده یا بالا کشیده اند از یک میلیونیم رشوه خواری آقازاده ی آن «اُمل الفساد والمفسدین» گوربگور شده یا دیگر کلان دزدان رژیم دزدسالار که همچنان آزادانه نابکاری های گوناگون شان را پی می گیرند، بالاتر می رود که سزاوار چنین پادافرهی شده اند؟ خودِ شما زالوهای ریز و درشتِ بجانِ مردم ایران افتاده یا دزدید یا کارچاق کن و همراه آن هایید. تک تک تان سزاوار تیرباران یا بدار آویخته شدن هستید؛ نه این جوانان که یک یک شان را پرپر می کنید تا زیست زالووارتان را همچنان پی بگیرید.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان

ب. الف. بزرگمهر   ۲۰ اردی بهشت ماه ۱۴۰۲

* فرمانِ بدار آویخته شدنِ شش زندانی سیاسی از باشندگانِ (باشنده به آرش «اهل») خوزستان پذیرفته (تایید) شده است.:

علی مجدم، فرزند صالح، زاده ی سال ۱۳۶۲ خورشیدی از باشندگان كوت سید صالح اهواز (در زندان شیبان)

معین خنفری، فرزند اسرائیل، زاده ی سال ۱۳۷۲ خورشیدی از باشندگان كوت سید صالح اهواز (در زندان ش یبان)

محمدرضا مقدم، فرزند محمدعلی، زاده ی سال ۱۳۷۱ خورشیدی از باشندگان شهر فلاحیه (در زندان شیبان)

سالم آلبوشوكه، زاده ی سال ۱۳۶۳ خورشیدی از باشندگان شهر فلاحیه (در زندان سپیدار)

عدنان غبیشاوى(موسوی)، فرزند  یونس، زاده ی سال ۱۳۵۷ خورشیدی از باشندگان شهر فلاحیه (در زندان سپیدار)

حبیب دریس، فرزند عبدالامیر، زاده ی سال ۱۳۶۲ خورشیدی  از باشندگان قلعه چنعان اهواز (در زندان شیبان)

راهپیمایی یادبود روز پیروزی بر «نازیسم هیتلری» در شهر «کیشینو» ـ مولداوی

راهپیمایی یادبود روز پیروزی بر «نازیسم هیتلری» (نهم ماه مه ۲۰۲۳) با همراهی آهنگ های سال های جنگ در ستونی چندین کیلومتری در خیابان های شهر «کیشینو» ـ مولداوی؛ جایی که آیین گل نهادن بر مزار سربازان «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» در کنار »آتش جاویدان«، هر سال برگزار می شود. توده های مردم در این آیین، پرتورهایی از جانباختگان خود را همراه آورده و آرنگِ پیروزی سر می دهند. فریاد «هورا» در همه جا به گوش می رسد.

بنیاد داده ها برگرفته از خاستگاهی اینترنتی به تاریخ ۱۹ اردی بهشت ماه ۱۴۰۲ با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب است.  ب. الف. بزرگمهر



۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۸, دوشنبه

کون آدم که گهی باشد، دیگر چه جای سوء تفاهم؟! ـ بازپخشش

نوشته ای است از «فَرَج مُنکَسِره»۱با برنام «چهره واقعی فرح پهلوی»۲ که چنین می آغازد:
«نوشتن در مورد بعضی چيزها٬ بسيار خطرناک و سوءتفاهم بر انگيز است٬ ولی خوشبختانه٬ نگارنده نه از چيزهای خطرناک و نه از موارد سوءتفاهم برانگيز واهمه ای ندارد و هر آن چه را که در دل دارد همواره نوشته و می نويسد. فکر می کنم، در طول ساليانی که می نويسم به اندازه ی کافی از موارد قابل انتقاد در دوران شاهنشاهی پهلوی نوشته ام؛ و همين طور در برخی يادداشت ها از موارد خوب و بسيار خوبی که در آن دوران وجود داشته و همين طور از بقايای موارد خوب آن دوران ياد کرده ام؛ اما با ديدن ويدئوی مصاحبه جناب دکتر نوری زاده با شهبانو فرح پهلوی٬ نکات جديدی به ذهنم آمد که سعی می کنم آن ها را هم بنويسم. اجازه بدهيد نوشته ام را با ذکر چند خاطره آغاز کنم ...»۳

با خود می اندیشم:
کون آدم که گهی باشد، دیگر چه جای سوء تفاهم؟! به شلوارت ریده ای و اگر نشانه ای از آن بگونه ای بیم برانگیز هم از بیرون دیده نشود، جلوی بوی گند آن را نمی شود گرفت؛ حتا اگر خدای نکرده بیش از اندازه خورده باشی و به گفته ی عوام، رودل کرده باشی هم همینگونه است؛ به نوبت هم می گوزی و هم آنچه در دل انباشته ای را بالا می آوری که این یکی دیگر پنهان کردنی نیست و برای آن یکی نیز پا کشیدن روی زمین و صداهای دیگری درآوردن، دردی را دوا نمی کند؛ آن بوی گند لعنتی کار خودش را می کند. برای همین، دیگر چه باک! چند درهمی است که کف دستت نهاده اند تا «موارد قابل انتقاد» گذشته را بدست فراموشی سپاری۴ و «از موارد خوب و بسيار خوب» و «بقايای موارد خوب» آن دوران یاد کنی. روشن است که باید «سعی کنی» تا در گوشه های ذهنت «چند خاطره» بیابی و درباره شان قلم فرسایی؛ ولی می بینی که چنان سعی کردن و به ذهن خود فشار آوردنی، کار را به جای باریک می کشاند!

نخستین خاطره ی «فَرَج مُنکَسِره» چنین است:
«به موزه ی جواهرات سلطنتی که امروز نامش موزه ی جواهرات ملی است، رفته بودم. نه تنها جواهراتی که به عنوان ثروت ملی ما ـ که از دوران های مختلف تاريخ ايران بر جای مانده بود و در آن موزه گردآوری شده بود ـ باعث شگفتی من شد٬ بلکه موقعی که حراست موزه که قاعدتا از معتقد ترين افراد به جمهوری اسلامی هستند با صدای بلند٬ از ”اعلی حضرت“ و ”عليا حضرتی“ می گفت که اگر می خواستند، می توانستند بخشی از اين جواهرات را با خود به خارج ببرند، ولی نبردند و آن ها را برای ملت ايران باقی گذاشتند٬ شگفت زده شدم. پيش خود فکر کردم اين کار شاه و فرح چقدر وجهه بالای اخلاقی داشته که اين مامور جمهوری اسلامی هم به اين شکل از ايشان تعريف و تمجيد می کند.»۵

آیا وی یادمانده های اردشیر زاهدی، داماد و یارِ غار آن «اعلی حضرت» گوربگور شده، درباره ی چگونگی فرار خاندان پهلوی و دیبا و دیگر سردمداران رژیم پادشاهی را خوانده است؟ به هر رو، چه خوانده باشد یا نه، برای کسی که قلم را به مزد فروخته چه تفاوتی می کند؟! در بخشی از آن یادمانده ها، در آن باره چنین آمده است:
«اعلیحضرت فقط روزی متوجه پایان كار خود شد كه با هلی‌كوپتر از فراز تهران به تماشای تظاهرات مردم پرداخت و شخصاً دید كه میلیونها نفر در خیابانهای تهران با مشت‌های گره كرده شعار ”مرگ بر شاه“ می‌دهند. بعدها شهبانو فرح برایم تعریف كرد كه شاه بعد از بازگشت از آن بازدید هوایی دستور داد تمام افراد فامیل و نزدیكان خانواده‌‌های پهلوی و دیبا به فوریت از كشور خارج شوند. همه كسانی كه به نوعی وابسته به دو خانواده پهلوی و دیبا بودند به فوریت كشور را ترك كردند. افسران عالیرتبه ارتش و مدیران بلندپایه مملكتی با كسب اجازه از شاه از مملكت خارج شدند و فقط شخص شاه و شهبانو تا روز نخست‌وزیری بختیار در كشور باقی ماندند. تنها كسانی گیر افتادند كه از نظر شاه در طول ۱۳ سال گذشته به نوعی خیانت كرده و آشوب‌های مملكت ناشی از عملكرد اشتباه آنها بود.»۶

نمی خواهم بگویم که شاه گوربگور شده به «جواهرات سلطنتی» چشم داشت؛ گرچه «فَرَج مُنکَسِره»، این نکته را دانسته یا از سر ناآگاهی فراموش کرده که آن جواهرات که برخی از آن ها از دوره ی چپاولگری نادرشاه در هندوستان به یادگار مانده، نه از آنِ این یا آن پادشاه یا رژیم پادشاهی و آخوندی که از آنِ مردم ایران بوده و همچنان هست؛ ولی از این ها که بگذریم، آیا زمانی بسنده برجای مانده بود که آن ها هر چیزی را بار بزنند و با خود ببرند؟ و با این همه، آیا دروغ است که آن علیامخدّره یا به گفته ی قلم بمزد فرومایه: «عليا حضرت» به تنهایی، ۷۲ چمدان بزرگ با خود از ایران برد؟ آیا آنچه درون آن چمدان ها بود، همه از آنِ خود وی بود؟

بخشی دیگر از یادمانده های اردشیر زاهدی تا اندازه ای روشنگر آن پرسش هاست و "وجهه بالای اخلاقی" آن علیامخدّره را بخوبی نشان می دهد:
«اعلیحضرت و همراهان با هواپیمای اختصاصی شهباز كه یك هواپیمای جت بوئینگ ۷۴۷ بسیار مدرن و با تجملات شاهانه بود از كشور خارج شده بودند و با همین هواپیما به مصر و از مصر به مراكش و بالعكس رفت و آمد كردند. اما چون این هواپیما در فهرست‌های بین‌المللی ”یاتا“ تحت مالكیت دولت ایران قرار داشت، متوجه شدیم كه ممكن است دولت ایران با تمسك به راههای قانونی، هواپیما و مسافران آن را توقیف كند. پس شاه دستور داد تا خلبان معزی و خدمه پرواز كه عموماً از نیروی هوایی بودند، هواپیمای ۲۵ میلیون دلاری را به ایران بازگردانند.

سرهنگ معزی خلبان ورزیده‌ای بود و به اعلیحضرت علاقه زیادی داشت. او شخصاً مایل بود نزد ما بماند؛ اما به دستور شاه به ایران بازگشت و هواپیما را به مسئولان دولت جدید تحویل داد. او بعداً به سازمان چریكی مجاهدین خلق پیوست و به همكاری با مسعود رجوی و ابوالحسن بنی‌صدر پرداخت. در آن موقع علیاحضرت شهبانو خیلی به اعلیحضرت انتقاد كردند كه چرا فكر چنین روزی را نكرده و هواپیما را به نام خود به ثبت نداده است!

من از این جوانمردی اعلیحضرت و بازگرداندن هواپیما خیلی خوشم آمد و به سهم خود از ایشان تشكر كردم.

در واقع اعلیحضرت نیازی به گرفتن این هواپیما نداشتند؛ زیرا ایشان با دارایی‌هایی كه نزدیك به ۴۰ میلیارد دلار تخمین زده می‌شد، می‌توانستند هر وقت مایل باشند یك فروند از نوع جدید آن را خریداری كنند.»۷

این نیز بماند که چنان دارایی افسانه ای از کجا و چگونه بدست آمده بود!

بگمانم با این یادآوری ها و بازگویی از زبان یکی از سردمداران رژیم گذشته و بسیار نزدیک به شاه گوربگورشده، ارزش و تراز خاطره ی ««فَرَج مُنکَسِره» به اندازه ای بسنده روشن شده باشد و نیازی به پرداختن به سایر خاطره های وی در آن نوشتار نباشد. تنها یکی دیگر از یادمانده های اردشیر زاهدی را بگمانم بد نیست، یادآور شوم:
«پس از رفتن نخست‌وزیر [باهاما]، اعلیحضرت كه كمی روحیه‌شان بهتر شده بود به عنوان شوخی گفتند:
این هم نخست‌وزیر است؛ هویدا هم نخست‌وزیر بود (!). نخست‌وزیر باهاما، دختران زیبا را اطراف خود جمع كرده است؛ در حالی كه آقای هویدا مردان گردن كلفت را دور خود گرد می‌آورد!

همه از این شوخی به خنده افتادیم (اشاره ی شاه به سوءاخلاق جنسی هویدا بود)؛ اما خانم فریده دیبا (مادر شهبانو) ناراحت شدند و گفتند:
اعلیحضرت در حالی كه سگ‌های خود را با هواپیمای اختصاصی به خارج آورده‌اند، نباید اجازه می‌دادند هویدا و سایرین در ایران بمانند و به دست انقلابیون بیفتند.»۸ گرچه، بگمانم «اعلیحضرت» با آن شتابی که برای در رفتن از ایران داشت، نتوانسته بود همه ی سگ هایش را به هنگام همراه ببرد؛ برخی شان که آن هنگام توله ای بیش نبودند، بزرگ تر که شدند، خود راهی «ینگه دنیا» شده و چشم و گوش شان در آنجا باز شد؛ اینچنین بود که قدر ولینعمت از دست رفته و «بقايای موارد خوب» وی را دریافتند و از آن بهره مند شدند.

ب. الف. بزرگمهر   دهم امرداد ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/07/blog-post_30.html

برجسته نمایی ها و افزوده های درون [ ] متن همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

۱ ـ با سود بردن از طنز زیبای استاد سخن و سیاست: جاودانه عُبید زاکانی در داستان زیر و کوتاه شده ی «ف. م. ...»، نام وی را «فَرَج مُنکَسِره» برگزیدم که بگمانم بهتر از هر نام دیگری، حال و روزگارش را بازمی تاباند:
«یكی از خواتین خلفا از حمام بیرون آمد؛ درآینه نگاه كرد؛ از شكل خودش خوشش آمد. بر دیوار نوشت كه:
«انا التفاحه الحمر اعلیها الطل مرشوش» (منم آن سیب سرخی كه بر آن شبنم نشسته).

روز دیگر، ابونواس آن نوشته بدید. در زیر آن نوشت:
«بفرج عرضها شبر علیها العهن منقوش»

«با فرجی به عرض یك وجب كه قَضیبِ مُنكسِری بر آن نقش بست.» (جاودانه عُبید زاکانی)

«فَرَج» و «قَضیب»، هر دو از ریشه ی عربی به آرشِ «کُس» و «کیر» در زبان پارسی است.

«مُنکَسر» از ریشه ی عربی به آرش «شکسته، شکننده، سست و ناتوان» است.

برگرفته از پی نوشتِ نوشتار «کِرم از خودِ درخت است!»، ب. الف. بزرگمهر، هشتم امرداد ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/07/blog-post_71.html

۲ ـ «چهره واقعی فرح پهلوی» از یاوه گویی به نام «ف. م. سخن»، دوم تیر ماه ۱۳۹۴

۳ ـ همانجا

۴ ـ می توانی دستِکم یکی از آن «موارد قابل انتقاد» را به یاد آوری؟ بگمانم، نه! اگر هم باشند، جان و روحم گواهی می دهد که از غر و لندها، زرزرها و انتقادهای آبکی همه ی کسانی که زمانی در تنگنا بر زبان آورده و می آورند، فراتر نمی رود؛ "انتقاد"هایی نه به آرش دانشورانه ی آن که راهی نشان دهد یا بگشاید که تهی کردن هر آنچه در دل انباشته ای و باید سرانجام راهی از بالا یا پایین یا هر دو با هم باز کند؛ و در این زمینه، تنها تو نیستی که چنینی! بسیاری دیگر نیز چون تو هستند؛ تنها همین بس که «خر مُراد» سر و گوشی نشان دهد و بتوانی روی گرده اش، بی پالان یا با پالان، جای بگیری. برای چنان سوارشدنی حتا آماده ای (همه ی کسانی چون ترا می گویم؛ به خود نگیری!) بر کون همان خر، بوسه نیز بزنی؛ بویژه اگر سرمشق یا کاربلدی کارکشته نیز ترا به چنین کاری دلگرم نماید. اینگونه نیست «فَرَج مُنکَسِره»؟!

۵ ـ «چهره واقعی فرح پهلوی» از یاوه گویی به نام «ف. م. سخن»، دوم تیر ماه ۱۳۹۴

۶ ـ یک «کمدی درام» راستین از «یهودی سرگردان»، آخرین روزهای شاه از زبان اردشیر زاهدی، ب. الف. بزرگمهر، ۹ شهریور ۱۳۹۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/09/blog-post_10.html

۷ و ۸ ـ همانجا

نمونه ی کوجکی از "شیرینکاری" های «نازی ها» در «جنگ جهانی دوم»

این تنها نمونه ی کوجکی از "شیرینکاری" های «نازی ها» در «جنگ جهانی دوم» است:
زنده زنده سوزاندن پرستار «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی»* در یکی از پیشانی های نبرد! نازی هایی که همزمان با زمینگیر شدنِ هر آن فزاینده ی سامانه ی رو بمرگ سرمایه داری امپریالیستی، در کالبدی نو در سراسر اروپای باختری و برخی کشورها و سرزمین های پیرامون آن جان می گیرند تا سیاست جنگ افروزانه ی «یانکی» ها و برادران «انگلوساکسون» خود در آن آبخست نفرین شده را در همراهیِ بیش تر زیرجُلی و پاورچین دولت ها و ملت های شغال سرشت اروپایی پی گرفته، تنور اهریمنی  جنگ را روشن نگاه دارند. مرگ بر امپریالیسم و همه ی فرآورده های ننگین آن از «نازی» ها و «فاشیست» ها گرفته تا مزدوران اسلام پیشه ی آن در ایران و دیگر کشورهای رویهمرفته نگونبخت نامور به «اسلامی»!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۸ اردی بهشت ماه ۱۴۰۲

* ملی گرایان دوآتشه ی روسی که چهره ی راستین خود را از آن میان، زیر پوشش زنده کردن آیین های روسی پنهان می کنند از آن جنگ که بی یاوری و همبستگی جانانه و همه سویه ی همه ی خلق ها و ملت های «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» هرگز به پیروزی درخشانِ نشانه گذار جهانی نمی رسید با برنام «جنگ بزرگ میهنی» یاد می کنند و آماج سخن کوته بینانه شان، تنها روسیه است و بس! آن ها دانسته و آگاهانه خود را بفراموشی می زنند که روسیه ی آن هنگام با همه ی بزرگی خود، تنها در کالبد سوسیالیستی آن از آرش و مانشی سزاوار برخوردار بود و آن جنگ، «جنگ بزرگ میهن سوسیالیستی» بود.

با آنکه به شوندهای سیاسی، ناچارم از «نکوهش باریک بینانه» («انتقادی») سیاست دولت همچنان مافیایی روسیه خودداری ورزیده و آنچه گفتنی است را بیش تر در چارچوب ریشخند («طنز») بر زبان آورم، در آستانه ی یادبود آن پیروزی درخشان تاریخی در برابر «نازیسم» و «فاشیسم» که شکستی همه سویه برای سرمایه داری امپریالیستی در گستره ی جهان را نیز در پی داشت، این یادآوری یا بهتر بگویم: «تودهنی» به همه ی دوآتشه های روسیِ ریز و درشت  از بالا تا پایین آن دَم و دستگاه را کاری سزاوار و بایسته دانستم.  ب. الف. بزرگمهر   ۱۸ اردی بهشت ماه ۱۴۰۲

۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه

کاش می شد «کامیلا» را بجای خود جا می زدم

نکند مرا بسان شتری که در آیین شترکُشی در یکی از شهرهای ایران می آرایند و پیش از آنکه کاردی دراز بزیر گلویش فروکنند، دور شهر می گردانند، اینچنین آراسته اند؟! کاش می شد «کامیلا» را بجای خود جا می زدم ...

از زبان این انگل بخور و بخواب از واپسین بازماندگان دودمان انگل های انگلیسی:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۷ اردی بهشت ماه ۱۴۰۲



بیش از آنکه خود را پادشاه حس کنم، احساسی مادرانه یافته ام

با این دیهیمی که بر سرم نهاده اند، بیش از آنکه خود را پادشاه حس کنم، احساسی مادرانه یافته ام. دلم می خواست، اندکی هم شده سر بر دامن مادر از دست رفته ام بنهم و بگریم؛ ولی نمی شود و آن اندک هواداران برجای مانده ی پادشاهی را نیز از دست خواهم داد.

از زبان این انگل بخور و بخواب از واپسین بازماندگان دودمان انگل های انگلیسی:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۷ اردی بهشت ماه ۱۴۰۲

«پادشاه چارلز سوم» هنگام دریافتِ درود پادشاهی از سوی هموندان ارتش در «باغ باکینگهام ـ لندن»، پس از تاجگذاری در ۶ ماه می ۲۰۲۳، دست تکان می دهد. وی چهلمین پادشاه از زمان «پادشاه ویلیام نخست» است که در سال ۱۰۶۶ در کلیسای کانونی لندن تاج پادشاهی را بر سر نهاد.

گزیده ای فشرده، برگرفته از «چوب دو سر گُه» به تاریخ  ۱۷ اردی بهشت ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!