«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

در حاشیه سخنان آقای محمد رضا شالگونی با رادیو سپهر (۱)

حقیقت سرایی است آراسته
هوا و هوس گرد برخاسته
نبینی به جایی  که برخاست گرد
نبیند نظر گر چه بیناست مرد
«سعدی»

 بجای مقدمه

«قدرت نفت انگلیس در این نهفته است که ما در سراسر جهان امتیازاتی داریم که به موجب آنها، راساً به توسعه میادین نفتی پرداخته و بهره‌برداری و توزیع نفت آنها را در اختیار داریم. اگر کشورهایی بخواهند راساً منابع نفت خود را توسعه دهند، موقعیت ما تضعیف خواهد شد. اگر ایران به توسعهٔ میادین نفتی خود در شمال کشور اقدام کند، دیری نخواهد گذشت که خواستار اجرای همین سیاست در جنوب نیز خواهد شد. از این رو ما باید استفاده ازهمهٔ امکانات آنها را از توسعه نفت خودشان منصرف کنیم» Foreign Office, 371/ Persia 1945/45443
«از دستور العمل وزارت خارجه انگلیس به سفارت این کشور در تهران»

به ابتکار آقای خسرو رحیمی گوینده و مجری محترم برنامه زیر سپهر نیلگون سوئد بخش پایانی مقاله اینجانب که در پاسخ به آقای شالگونی و در بضاعت ناچیز من تهیه شده بود در این رادیو قرایت گردید.  آقای شالگونی نیز طی‌ توضیح طولانی مفصل در ۳ جلسه یک ساعته که به همه کس و همه چیز نیز مربوط میشد و از جابلقا تا جابلسا ادامه می‌‌یافت به این مقاله کوتاه پاسخ دادند. نگارنده قصد آن را ندارد که به کلیه موارد مطروحه توسط آقای شالگونی پاسخ دهد و فقط مایل است مواردی را که مربوط به نفت شمال است به اطلاع خوانندگان این مقاله برساند و در مقاله دیگری به برخی‌ از نظرات ایشان پاسخ دهد.

واقعیت‌ها بویژه واقعیت‌های تاریخی و اجتماعی ‌ دارای سه خاصیت هستند،الف: ذو جوانب اند ب: جنبه‌های مختلف دارند ج: از پدیده و ماهیت مرکب اند، یعنی‌ ظاهری دارند وبا باطنی ،صورتی‌ دارند و با سیرتی. گاه آن ظاهر و صورت با آن باطن و سیرت نمیخواند و اصل هم باطن است نه ظاهر،سیرت است نه صورت؛ لذا درک واقعیت به جستجو و تحقیق نیازمند است تا ما همه جوانب مطلب را ببینیم و تحولات و تغییراتی را که در موضوع رخ داده و می‌دهد بشناسیم تا تشخیص دهیم که ماهیت مطلب سر چیست و یا آنچه در ظاهر دیده میشود در واقع همانست و یا آن که ظاهر امر پرده‌ای است بر باطن. این تحقیق میتواند ما را به نتیجه‌ای برساند که ابدا و اصلا با میل،امید و انتظار ما تطبیق نمیکند. محتوی فکر ما تنها زمانی‌ حقیقت است که این واقعیت خارج از ذهن را صرفنظر از میل ما و هدف ما هر چه بیشتر و دقیق تر منعکس نماید. برای جستجوی واقعیت باید دلی‌ وارسته از اغراض، مغزی انباشته از شوق حقیقت و خردی جوینده داشت.

در میان فعالان سیاسی میهن ما کسانی‌ هستند که تنها آن فاکت‌ها و داده هایی از زندگی‌ و واقعیت خارجی‌ را برمیگزینند که فقط تمایل آنان را اثبات نماید و آن فاکت‌ها و داده هایی را که تمایل آنان را ردّ می‌کند یا در آنان شک وارد میسازد از پیش مسکوت می گذارند و اگر نتوانستند آن را مسخ مینمایند. این افراد را خواست اندیش مینامند ,خواست اندیشان این شعارهگلی را در نهان ذهن خود دارند که «اگر واقعیت مخالف فلسفه من است پس خاک بر سر واقعیت». خواست اندیشی‌ یکی‌ از بلیه‌های میهن ماست.

از مجموعه  گفتار آقای شالگونی می‌توان استنتاج کرد که;
۱ ـ ایشان می‌پذیرند میکنند آن جمله‌ای را که فرموده اند:
«در حالی‌ که دکتر محمد مصدق از ملی‌ شدن نفت در سراسر کشور صحبت میکرد حزب توده‌ دلقک مابانه راه افتاده بود و از دادن امتیاز نفت به شوروی در زمان استالین حمایت میکرد» نا‌ درست است و چیزی به نام «جنبش ملی‌ کردن نفت» به وسیله دکتر مصدق وجود ندارد و دکتر مصدق در این دوران نماینده مجلس است نه ملی‌ کننده صنایع نفت؛
۲ ـ آقای شالگونی می‌‌پذیرند که موضوع نفت شمال توطئه‌ای بوده است که به وسیله ایالات متحده و انگلستان در جهت غارت منابع نفتی‌ ایران و به منظور ناا امن سازی مرز های کشور شوراها  طراحی‌ شده بود؛
۳ ـ می‌پذیرند که در خواست اتحاد شوروی منطبق با قرار داد ۱۹۲۱ ایران بوده است؛
۴ ـ ایشان قبول میکنند که این قرار داد عادلانه  بوده است؛ و
۵ ـ آقای شالگونی می‌‌پذیرند موضوع نفت شمال جهات گوناگون و متنوعی دارد و برای بر رسی آن نیاز به تعمق است.

بررسی‌ مستندات کتاب خاطرات ایرج اسکندری 

آقای شالگونی برای اثبات نظرات خویش از ملاقات زنده یاد ایرج اسکندری با دکتر مصدق بهره میجویند که مذاکرات ۲ سیاستمدار را در نگاه‌های متفاوت آنان بازگو می‌کند و الزاما نظر حزبی که در چارچوب خرد جمعی‌ فعالیت می‌کند، نیست، ولی خواست اندیشانه و گزینشی نظر ایشان را در مورد موضوع نفت شمال که موضوع مرکزی بحث ما است حذف می نمایند. راقم این سطور یادآوری مینماید این کتاب بار‌ها به وسیله وزارت اطلاعات چاپ و پخش گردیده و فعلا از عواملی که منجر به انتشار این کتاب گردید صرف نظر می‌کنم، ولی‌ از آنجا که این کتاب مورد استناد آقای شالگونی قرار گرفته من نیز در همین چهار چوب پاسخ میدهم.

زنده یاد ایرج اسکندری در پاسخ فریدون آذرنور که پرسیده اند نقش فراکسیون حزب توده ایران در مورد نفت در مجلس چه بود می گوید:
«مخالفت با امتیاز نفت جنوب بعنوان استیفای حقوق ملت ایران.خود اقلیت وطرفداران مصدق هم در مجلس غیر از این چیزی نمی گفتند. آنوقت صحبت ملی شدن نفت در مجلس مطرح نبود. تا این که قضیه کافتارادزه پیش امد و هیئت نمایندگی شوروی به ریاست او در حکومت ساعد وارد شد و بلافاصله پیشنهادات خود را راجع به نفت مطرح کرد. در واقع ساعد مدت ۱۵ روز تمام با کمپانی ها و انحصارات نفتی درباره نفت شمال مذاکره و وعده هایی هم داده بود، بدون آن که به مجلس یا مرجع دیگری اطلاع دهد؛ هیئت شوروی که آمد موضوع بر ملا شد و قضیه کشف گردید که اینها به چه کاری مشغول بوده اند. تظاهرات از آنجا شروع شد؛ از طرف ما تظاهرات علیه دولت ساعد بود. واقعیت این است که به این عنوان قرار شد تظاهرات انجام گیرد که چرا این آدم حاضر شده در مورد نفت شمال با امریکایی ها صحبت کند. قرار داد سال ۱۹۲۱صریحا اعلام کرده بود که دولت شوروی امتیازات نفت شمال و امتیازاتی که در خوریان و کویر خوریان داشت به دولت ایران باز می گرداند ولی ماده ای در قرارداد مزبور گنجانیده شده بود که چنانچه دولت ایران در نظر داشته باشد امتیاز یکی از این محل ها را واگذار کند بدوا بایستی شوروی را مقدم شمرده و موضوع را به او اطلاع دهند. حرف ما این بود که شما بدون این که قبلا به آنها مراجعه کنید رفته اید و چنین مذاکراتی را انجام داده اید لذا دولت شما بر خلاف مصالح مملکت عمل و رفتار کرده و باید برود. این جوهر استدلال ما بود .................. واقعیت این است، به همین دلیل هم خیال می کردیم که اگر تظاهر بکنیم دولت ساعد ساقط می شود.» خاطرات ایرج اسکندری ـ صفحه ۱۶۸

خلیل ملکی،‌ موضوع  انشعاب و  نفت شمال

ایشان برای ارائه مستندات تاریخی‌ خویش می‌گویند:
«من از جبهه ملی‌،تاریخ خلیل ملکی‌ که بعدا بر سر این موضوع (نفت شمال )انشعاب کرد چیزی نمیگویم،چون دیدم در نوشته ایشان از آبراهامیان استناد کرده ...»

بدوأ به آقای شالگونی یادآوری می‌کنم که در آن زمان هنوز جبهه ملی‌ تشکیل نشده بود و با اجازه آقای شالگونی من رفتار و مواضع آقای خلیل ملکی‌ را که  متکی‌ به خاطرات ایشان تنظیم گردیده در اینجا  آورده و قضاوت را به خوانندگان و‌ا میگذارم. آقای خلیل ملکی‌ از پشتیبانان پیشنهاد نفت شوروی است او می‌گوید:
«سیاست یک جانبه (یعنی‌ تاسی‌ از سیاست انگلستان ) در رگ و پوست سازمان‌های دولتی ما ریشه دوانیده، باید برای خنثی کردن آن از نیروی جدید استفاده شود، ولی‌ این نیروی جدید نباید جانشین او (یعنی‌ استعمار انگلستان) شود بلکه آن را خنثی نماید" روزنامه رهبر ۲۹ آذر۱۳۲۳ (خاطرات خلیل ملکی‌ صفحه ۳۴ ) 

 او در همین مورد می‌گوید:
«ایمان قلبی من این است که مقصود دولت شوروی نه کشورگشایی است نه این که هدف اوست، بلکه هدف اصلی‌ آن دولت مخالفت با سیاست ضدّ شوروی است» (خاطرات خلیل ملکی‌ صفحه ۳۵) 

او پس از رد شدن پیشنهاد شوروی در مجلس که اکثریت آن را نمایندگان دربار و انگلیس تشکیل می‌دادند، شدیداً دکتر مصدق را مورد انتقاد قرار می‌دهد و می‌گوید:
«ندادن امتیاز به شوروی از طرفی‌ و الغا نکردن امتیاز نفت انگلیس از طرف دیگر سیاست موزنه منفی‌ نیست،بلکه حفظ حالت کنونیست، زیرا اولین کسی‌ که از امضا طرح رحیمیان راجع به امتیاز نفت ویلیام دارسی امتناع نمود و یک قدم ولو غیر عملی‌ برای این مقصود بر نداشت خود آقای دکتر مصدق بود» (خاطرات خلیل ملکی‌ صفحه ۳۷)

کتاب تجربه ۲۸ مرداد

ایشان مطلبی را از مقاله اینجانب نقل میکنند که مطلقاً در مقاله  وجود ندارد؛ ایشان می‌گویند:
«چون آقای (بصیر) رفته و از زنده یاد جوانشیر که توسط جمهوری اسلامی اعدام شده (می‌گویند به روباه گفتند شاهدت کیه گفت دمم) از دیگران شاهد آورده که ما هیچ وقت از امتیاز دادن دفاع نکردیم ... این که بعد از تبعید برگشتند، مثلا جوانشیر چه نوشت،چه ننوشت، آورد‌ند یک تاریخ را دوباره باز نویسی کردند این را که مردم قبول نمیکنند».

با عذر خواهی‌ از خوانندگان این مقاله آن چه را نگارنده از رفیق شهید ما جوانشیر از کتاب تجربه ۲۸ مرداد که تز‌ دکترای ایشان است نقل نموده ارائه مینماید:
«ادعا می كنند كه حزب توده ایران گویا به این دلیل مخالف اصل ملی شدن بود كه در اصل تصویب شده جبهه ملی، ملی شدن نفت در سرتاسر كشور درنظر گرفته شده بود و حزب توده ایران گویا می خواست نفت شمال ملی نشود و به شوروی ها واگذار شود. مبلغین این دروغ، انترناسیونالیسم پرولتری حزب ما را نشانه گرفته اند. آنان می خواهند این فكر را به مبارزین تلقین كنند كه گویا اگر حزب توده ایران جزو اردوگاه جهانی كارگری و كمونیستی نبود و در ورطه ضد شوروی می غلطید راه درست تری می رفت. درحالی كه ملی كردن نفت اصولا" به مساله نفت شمال ارتباطی نداشت. قرارداد همكاری ایران و شوروی برای بهره وری از نفت شمال : اولا"، اگر اجرا می شد، با ملی شدن نفت تناقضی پیدا نمی كرد زیرا این قرارداد به حاكمیت ملی ایران به طور كامل احترام می گذاشت.ثانیا"، این قرارداد چندین سال پیش رد شده و موضوع آن پایان یافته بود. دیگر نفت شمالی وجود نداشت كه حزب توده ایران بخواهد به اصطلاح برای شوروی ها حفظ كند. این نوع ادعاهای دروغین را دشمنان نهضت و نفاق افكنان حرفه ای ساخته اند تا تبلیغات ضد كمونیستی را دامن زنند و مانع اتحاد نیروها شوند.( ف. م. جوانشیرتجربه ۲۸ مرداد)»

شما خود اعتراف کردید که تمام این حوادث در سال‌های ۱۳۲۲ و ۱۳۲۳ اتفاق افتاده است، ارتباطی‌ با داستان ملی‌ شدن نفت در سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲  [جا افتادگی]  فریبکارانه باز نویسی شده است و استناد ایشان بر این اتّهام سخیف چیست؟
                         
زنده یاد دکتر رضا رادمنش به عنوان نماینده مجلس و عضو فراکسیون توده‌ در مجلس چهاردهم در مقام توضیح خواهی‌ از دولت ساعد مراغه‌ای گفت:
«... و بنده خواستم عرض کنم که بنده با رفقایم با دادن امتیازات به دولت های خارجی بطور کلی مخالفیم. همانطور که ملت ایران توانست راه آهن را خودش احداث کند بنده یقین دارم که با کمک مردم و سرمایه داخلی ما می توانیم تمام منابع ثروت این مملکت را استخراج کنیم و شاید بتوانیم به موضوع بدبختی مردم این مملکت بهبودی بدهیم. اگر فرض کنیم که این مورد استثنائی است من تعجب از عجله در این قضیه می کنم که چرا ما در یک چنین موقع بحرانی که تمام دنیا در آتش می سوزد در این امر اینقدر تسریع می کنیم و به عقیده بنده بهیچوجه صلاح نیست و مقتضی نیست در چنین موقعی ما با عجله یک اقدامی بکنیم که شاید قرن ها در آتیه تاسف آن را بخوریم.»
  
ایران بین ۲ انقلاب - پروفسور آبراهامیان

این نکته را قابل ذکر می‌دانم که حقیر نه نوشته‌های پرفسور آبراهامیان را وحی منزل می‌دانم  و نه آن را ردّ می‌کنم، در هر موردی استدلال و مستندات  ایشان را واکاوی می‌کنم، اسلوب و روش تحقیق ایشان را بر رسی‌ می‌کنم، و از هر وسیله علمی بهره میگیرم تا نزدیک‌ترین روایت به واقعیت را پیدا کنم.  آن چه را نگارنده از پروفسور آبراهامیان نقل کرده‌ام دستور العمل وزارت امور خارجه انگلیس برای سفارت خود در تهران است که نگاه راهبردی  آنان را به موضوع نفت شمال مشخص مینماید که به سبب اهمیت آن و ذکر شماره سند نقل مینمایم:. 
«قدرت نفت انگلیس در این نهفته است که ما در سراسر جهان امتیازاتی داریم که به موجب آنها، راساً به توسعه میادین نفتی پرداخته و بهره‌برداری و توزیع نفت آنها را در اختیار داریم. اگر کشورهایی بخواهند راساً منابع نفت خود را توسعه دهند، موقعیت ما تضعیف خواهد شد. اگر ایران به توسعهٔ میادین نفتی خود در شمال کشور اقدام کند، دیری نخواهد گذشت که خواستار اجرای همین سیاست در جنوب نیز خواهد شد. از این رو ما باید استفاده ازهمهٔ امکانات آنها را از توسعه نفت خودشان منصرف کنیم» Foreign Office, 371/ Persia 1945/45443

کاش آقای شالگونی به جای آن ۳ ساعت صحبت در مطالب مختلف،فقط چند دقیقه تامل میکردند و این سند راهبردی را دوباره میخواندند و از خود میپرسیدند اگر آن روز به جای آن اکثریت نمایندگان سر سپرده  مجلس شورای ملی‌ نمایندگان واقعی‌ مردم در مجلس بودند آیا به همین شیوه عمل میکردند. شاید اگر به پیشنهاد آقای خلیل ملکی‌ عمل میکردند امروز ما شاهد آن نبودیم که در تمام منطقه شمال ایران بعد از ۶۸ سال حتا یک قطره نفت استخراج نکرده باشیم. . تجربه احداث ذوب آهن پیش روی ماست، امروز ایران صاحب صنعت فولاد است، این قابل انکار نیست.

حال مایلم نظر آقای شالگونی را به مستندات زیر جلب کنم: و از ایشان بپرسم اگر حقیقت جویی ملاک کار ایشان است چرا اسناد را گزینشی انتخاب میکنند؟
«هنگامی که شوروی برای نخستین بر یک امتیاز نفتی‌ درخواست کرد، ۴۳ نفر از اعضائ حزب (توده‌) که نامشان آشکار نشد پنهانی به نخست وزیر گفته بودند که اگر از گفتگو با شوروی‌ها خود داری کند از او پشتیبانی‌ خواند کرد. (ایران بین ۲ انقلاب صفحه ۳۸۱ ) " 1944/34-40241 Persia /371

«جورج کنان کاردار وقت سفارت آمریکا در مسکو با صراحت به دولت متبوع خود نوشته است: انگیزه اصلی‌ رفتار اخیر شوروی در شمال ایران شاید صرفا نفت نباشد، بلکه نگرانی از نفوذ احتمالی‌ خارجی‌‌ها در آن منطقه که با مساله وجهه عمومی‌ ارتباط می‌یابد نیز مطرح است، نفت شمال ایران مهم است ،اما نه به عنوان چیزی که ممکن است در صورت بهره برداری هر کشور دیگری از آن خطرناک باشد». (ایران بین ۲ انقلاب صفحه ۳۸۱ ) " 1944/34-40241 Persia /371 

پرفسور آبراهامیان در کتاب جدید خو یش (تاریخ ایران مدرن صفحه ۲۰۶ ) در این مورد سند دیگری را ارائه مینماید که درخور توجه است:                
«به گزارش بولارد (سفیر انگلیس آن زمان در ایران ) سران حزب توده‌ به نخست وزیر اعلام  کردند که آنان مخالف تقاضا ی شوروی هستند و در مقابل از سیاست رسمی‌ دولت در زمینه به تعویق انداختن کلیه مذاکرات نفتی‌ تا پایان جنگ حمایت میکنند»  British Ambassador 25 October 1944, FO 371/Persia 1934-6058

ملاحظه میشود که میان اسناد ارائه شده تضاد وجود دارد، در یکی‌ می‌گوید حزب ما در ۴۴ شهر تظاهرات بر پا کرده و در دیگری سران حزب توده‌ به نخست وزیر اعلام  کردند که آنان مخالف تقاضای شوروی هستند. از طرف دیگر آیا میشود در ۴۴ شهر مردم دانائی را جمع آوری کرد و به آن‌ها گفت بیائید برویم برای دادن امتیاز به یک کشور بیگانه تظاهرات کنیم؟ آیا در آن دوران در ایران ۴۴ شهر بزرگ وجود داشته است؟ پروفسور آبراهامیان چه دلیلی‌  را ارائه کرده اند؟ حتما به شیوه رفتاری شما باید بگوییم غلط کرده است مطلبی را بدون دلیل نوشته است. ما هرگز این کار را نمی‌کنیم. از ایشان درخواست مستندات می‌کنیم، بررسی‌ جمعیت شناسی‌ می‌کنیم، جغرافیای سیاسی آن دوران را بررسی‌ می‌کنیم و از هر وسیله علمی‌ مدد میگیریم تا نزدیک‌ترین روایت از واقعیت را پیدا کنیم.

آقای شالگونی به این اعتراض دارند که چرا حزب توده‌ ایران بنا به شهادت شارژ دافر حکومت آمریکا در مقابل مجلس با ۳۵۰۰۰ هزار نفر تظاهرات به سود امتیاز نفت شمال برای شوروی نموده است. آقای شالگونی از خود نپرسیدند که این شارژ دافر حکومت آمریکا چه دلیلی‌ برای طرفداری تظاهر کنندگان از امتیاز شوروی ارائه کرده است و این پرفسور آبراهامیان چه هوادار توده‌ ای‌ است که بنا بر روایت نادرست شما از یک کتاب ۷۰۰ صفحه‌ای فقط ۱۰۰ صفحه در مورد نفت شمال و مخالفت با توده‌ ای‌‌ها نوشته اند؟ 

بخشی از مبانی روایت پروفسور آبراهامیان بر مبنای مکاتبات میان وزارت امور خارجه آمریکا یا انگلیس و سفیران یا کارداران آنها در سفارت بوده است و الزاما نزدیک‌ترین روایت از رویداد نیستند و لاجرم باید اسناد دیگری نیز آن رویداد را تأئید نمایند. زنده یاد مهندس صادق انصاری به عنوان شاهد صدیقی در خاطرات خود مینویسند:
«در آن روز من نیز در صف انبوه تظاهرات کنندگان بودم،سخنی از نفت و دادن امتیاز آن به شوروی در میان نبود، جز فریاد رسای "مرگ بر ساعد" صدایی شنیده نمی‌شد. چنان که بعضی‌ از رفقا به طنز آن تظاهرات را "دمونستراسیون مرگ بر ساعد" نام نهاده بودند.» از زندگی‌ من‌خطرت سیاسی اجتماعی مهندس صادق انصاری صفحه ۹۳

مایکل بروکس روزنامه نگار انگلیسی‌ در کتاب «نفت و سیاست خارجی»  منتشره در سال ۱۹۴۴ در لندن در ا ن دوران چنین نوشت:
«اگر فرض ما در باره این که منظور روس‌ها این بوده است که کمپانی‌های آمریکا و انگلیس به شمال ایران راه نیابند درست بوده است ... در آن صورت باید چنین نتیجه گرفت که به منظور خود نائل آمدند و باید تعجّب کرد از این که محافل رسمی‌ انگلیس آن را شکست روس‌ها میدانند»

اسناد رسمی حزب توده‌ ایران

آقای شالگونی به عنوان یک فرد سیاسی حتما میدانند که برای بررسی‌ نظر یک سازمان سیاسی باید به اسناد رسمی‌ آن مراجعه کرد و در مقاله پیشین نظر حزب توده‌ ایران با صراحت به شرح زیر اعلام گردید :
۱- حزب توده‌ ایران با هر گونه امتیازی مخالف بوده است؛
۲-حزب توده‌ ایران معتقد است مردم ایران خود قادرند منابع ثروت خود را در دست بگیرند ولی‌ حزب اضافه مینماید در صورتی‌ که دولت این مورد را استثئایی میداند و تصمیم قطعی به دادن امتیاز دارد نباد چنین تعجیلی در کار داشته باشد که بدون مطالعه لازم و در نظر گرفتن مصالح مردم و مملکت عمل کند؛
۳- حزب توده‌ ایران در صورت چنین استثئایی مطالعه دقیق هر کسی‌ را که به مصالح کشور علاقه‌ دارد به این نتیجه خواهد رسند که شرایط شوروی را ارجح بداند،زیرا اولا دولت شوروی نمی‌تواند (و به حق هم نمی‌تواند)موافق باشد که در مناطق مرزی وی انحصارات امپریالیستی پایگاه هایی داشته باشند و ثانیا این عمل را ماده ۱۳ قرار داد ۱۹۲۱ منع کرده است .در این قرار داد حکومت شوروی لغو  امتیاز نامه نوبل را مشروط  به این کرده است که استخراج نفت در این منطق به هیچ دولت ثالثی داده نشود و این قرار داد در جهت تامین استقلال سیاسی و اقتصادی ایران بوده است.

کاش آقای شالگونی میفرمودند این تاریخ  دوباره بازنویسی شده کدام است و آن کدام بخش از مردم آن را قبول نمیکنند. آن مردمی که آقای شالگونی به نمایندگی آن‌ها صحبت می‌کند کی‌ و کجا هستند؟

آیا آقای شالگونی هیچگاه از خود پرسیده اند در این ۳۰ سالی‌ که با تمام قوا در برابر حزب توده‌ ایران ایستاده اند آب به کدام آسیاب می‌ریزند و همزبان با کدام محافل هستند؟ همین نفت شمال مثال خوبیست؛ شما حتما رفیق نازنین ما عباس حجری بجستانی را بخاطر میاورید. در سال ۱۳۶۲ او را زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها وادار کردند برای اثبات وابستگی حزب توده‌ ایران به شوروی این جملات را بگوید:
«از جمله نمونه‌های روشنی که ارایه شده مسله پشتیبانی حزب از دادن امتیاز نفت شما به شوروی است؛ در اواخر سال ۱۳۲۳ و اوایل سال ۱۳۲۴ موقعی که هیأت نمایندگی شوروی به سرپرستی کافتارادزه در تهران اقامت داشت و رسما خواستار امتیاز نفت شمال شده بود حزب فعالانه از آن حمایت کرد » حزب توده‌ از شکل گیری تا فروپاشی صفحه ۱۰۷۲ موسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي (وزارت اطلاعات )

ولی بد نیست رفتار شما و دوستانتان را در مقابل چنین جنایت‌های هولناک در اختیار خوانندگان این مقاله قرار دهم ۳ سال بعد از علم و اطلاع از شرایط زندان و چگونگی‌ این مصاحبه‌های رسوا نوشتید:
«ندامت مفتضحانه و زانو زدن ذلت بار رهبران دستگیر شده حزب توده‌ در شرایطی که کودکان و نوجوانان ایران گاه بی‌ آن که نام خود را اعتراف کنند با سربلندی و غرور از دالان‌های صعب شکنجه به استقبال مرگ شرافتمندانه میروند نه تنها پوشالی بودن پهلوان هایی چون کیانوری، دانشمندانی چون طبری را آشکار کرد، بلکه یک بار دیگر همچون ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ عفونت متراکم در دستگاه رهبری کرم خورده حزب توده‌ را بیرون ریخت، و این آخرین پرده و گویا‌ترین پرده از موجودیت و تاریخچه حزب توده‌ و سرنوشت مکرر و محتوم آن بود».

من به جای شما از این جملات شرمسار شدم؛ اگر اندکی‌ به اخلاق سیاسی پایبند میبودید به دروغ نمی نوشتید:
«ثمره عملی‌ و ماحصل عملی‌ موجودیت سیاسی حزب توده‌ در دوران مهاجرت،عبارت بوده است از حذف شعار مرگ بر رژیم کودتا و در پیش گرفتن سیاست تأئید آمیز نسبت به رژیم شاه و انقلاب سفید امپریالیستی‌ضدّ دموکراتیک شاه به پاس خرید‌های نظامی از اتحاد شوروی و دیگر کشور‌های سوسیالیستی و تخطئه انقلابیون».

شما بار‌ها گفتید و نوشتید که در اثر همکاری اطلاعآتی رهبری و اعضا حزب توده‌ ایران، بسیاری از اعضاء شما دستگیر، بازداشت و اعدام شده اند و هر کسی‌ از شما سند خواست ، نام فاعل این اقدام را خواست، گفتید بروید به مواضع خود در آن زمان نگاه کنید. شما در آن "دادگاه غیابی" هم دادستان بودید، هم رئیس دادگاه و هم مجری حکم. و همه ما محکومان آن دادگاه.  این کار را کسی‌ کرد که ادعا دارد در رشته حقوق تحصیل کرده است.  شما در ۳۰ سال گذشته هر کجا و به هر منظوری پای حزب توده‌ ایران را به میان کشیدید و  به سیمای آن لجن پاشیدید. آیا می‌توان از شما پذیرفت که ضدّ توده‌ ای‌ نیستید؟

نگارنده بر این اعتقاد است که سخن خود را در یک امکان نابرابر در مورد نفت شمال گفته است؛ شما نیزقریب ۲۰۰ دقیقه آن چه در دل‌ داشته آید گفته اید. قضاوت را به عهده خوانندگان می‌گذریم.

شما میگویید حزب توده‌ ایران از خود انتقاد نمیکند، کافیست به همین ۲ کتاب که من در این ۲ مقاله به آنان اشاره کردم مراجعه کنید تا عیار سخنان خود را بسنجید. من بر این باورم شما مواضع حزب توده‌ ایران را نمیشناسید؛ یا آن را یاد بگیرید یا در این مورد صحبت نکنید. شما که یک موضع گیری حزب توده‌ ایران در ۶۸ سال پیش را که در آن زمان فقط ۲ سال از عمر آن می‌گذرد این چنین زیر میکروسکوپ سیاسی خود میگذارید و ۳ جلسه رادیویی در مورد آن صحبت می‌کنید، آیا این حق را به دیگران میدهید که از شما بپرسند کارنامه شما و سازمان متبوع تان چیست؟ این انتقاد و انتقاد از خود را شما در کجا ثبت و انتشار داده اید؟ آیا مردم حق دارند بدانند که چرا بد از ۳۰ سال امروز تحت ۲ نام سازمان راه کارگر فعالیت جداگانه می‌کنید و چرا پس از ۳۰ سال هنوز آن حزب کارگر مورد نظر خود را ایجاد نکرده اید؟

سخن پایانی

شهید راه حزب ما: هوشنگ تیزابی، ارثیه گرانقدری را برای ما به یادگار گذاشته است. او می گوید:
«کلاه گشادی سر ما گذاشته بودند. به ما تزریق کرده بودند که حزب توده یک دکان سیاسی است. یک دکان سیاسی که با اشاره انگشت کوچک استالین بوجود امده است. سرگذشت چند رهبر عاجز و زبون و یک مشت سیاهی لشگر بی بو و بی خاصیت را به جای شناسنامه تمام عیار یک حزب کبیر،حزب شهدا و قهرمان ها به ما قالب کرده بودند. بی شرفها چه تردست اند. ما از این منظره احساس تهوع می کردیم، اما وقتی خودمان را از دست این رسوبات تبلیغاتی که ذهن جامعه روشنفکری را پر کرده بود، [رها کردیم] روزبه  ،سیامک ،وارطان ،شوشتری و آرسن را یافتیم؛ مبشری، وکیلی و محقق زاده و هزاران قهرمان گمنام را کشف کردیم. میراث جاودانی از تعالیم مارکسیسم ـ لنینیسم را که با تار و پود میهن ما آمیخته و هزاران هزار آتش زیر خاکستر بجای گذاشته بازیافتیم و در چهره حزب، چهره قهرمان خلقهای خود را شناختیم. هر برگ از این شناسنامه انقلابی، هر عضو از این سپاه بی شمار شهدا و قهرمانان، برای اثبات فعالیت یک حزب رزمجو کافی بودند. آنگاه از قضاوت خود شرمسار شدیم.»

پرویز بصیر            سه‌شنبه  ۱۶ آذر ۱٣٨۹

برگرفته از تارنگاشت «صدای مردم»

این نوشتار در برخی جاها از سوی اینجانب ویرایش شده است.  ب. الف. بزرگمهر

۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

هرگز ما را در مسجد می بینید؟


 مولانا شرف الدین دامغانی بر در مسجدی میگذشت. خادم مسجد سگی را در مسجد پیچیده بود و می زد. سگ فریاد می كرد. مولانا در مسجد بگشاد سگ بدرجست. خادم با مولانا عتاب كرد.

مولانا گفت: ای یار معذور دار كه سگ عقل ندارد. از بی عقلی در مسجد می آید. ما كه عقل داریم هرگز ما را در مسجد می بینید؟


عُبیدِ زاکانی

۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

وبلاگ دوباره پدیدار شد!


دوستان گرامی!

تارنوشت من از دیشب تا کنون از اینترنت ناپدید شده بود؛ ولی به کوشش ویژه کاران «بلوگر» از هم اکنون دوباره در دسترس است. امیدوارم درونمایه نوشتارها نیز همچنان همانگونه باشد که بود. هنوز بازرسی نکرده ام.

باز هم بگویید: جن و اِنس و پری افسانه است! اینجا در اینترنت همه شان حیّ و حاضرند و به همه جای این تار عنکبوت بزرگ هم رفت و آمد می کنند. نمی دانم چرا تنها جن و انس، آنهم از گونه بدجنس شان به تور من می خورد و از پری خبری نیست. خدا از این آخری نصیب تان کند!   
 
با مهر و سپاس

ب. الف. بزرگمهر 

۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

باید دوباره از ریشه رویید!


معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
مولوی

دوستان گرامی!

می بایستی این چند نکته را درباره رویدادها و جُستارهای پیرامون «فراکسیون کمونیستی»، پیشتر برایتان می نوشتم که بخت یار نشد. اکنون هم گرچه چندان دیر نیست، یادداشت یا نوشتاری گُواهمند فراهم نکرده ام و می پندارم که چندان نیازی نیز به آن نباشد. چند نکته را گذرا و یادآوری گونه نوشته ام که امیدوارم بر دل و جان نشیند؛ چه، درختان را از فراز دیوار باغ ها گفتگوست.۱ 

بخش هایی از نوشتار «سخنی چند با یاران و همرزمان فراکسیون کمونیستی سازمان فدائیان خلق ایران ـ اکثریت»۲ و نیز بیانیه «جمعی از هواداران سازمان فداییان خلق ایران ـ اکثریت (داخل کشور)»۳ را که خود گواه گرفته اید، برگزیده ام تا آن چند نکته را در میان گذارم؛ ولی پیش از آن، برخی یادآوری های تاریخی را از آن رو بجا می دانم که به دریافت هرچه روشن تر روند کنونی «سازمان فداییان خلق ایران ـ اکثریت» که شما نیز خود را «فراکسیون کمونیستی» آن می پندارید، یاری می رساند؛ گرچه درمیان نهادن یا بازگویی آنها شاید چندان خوشایند برخی نباشد؛ ولی چه باک که اندیشه، گر بر زبان نیاید، جان را فرساید.

برخی یادآوری های تاریخی
نخست به چگونگی پیدایش «سازمان چریک های فدایی خلق ایران» و «سازمان مجاهدین خلق ایران» اشاره می کنم. این اشاره از آن روست که انگیزه ها و چند و چون پیدایش این سازمانها که «نبرد مسلحانه» را رهنمون کار و کردار خود نموده بودند، مهر و نشان خود را برای همیشه بر پیشانی هر دو این سازمانها کوبیده اند؛ بر یکی کمتر و بر دیگری بسی بیشتر.

هر دو این سازمان ها در شرایط ضربه و زیان بزرگ مائوئیسم به جنبش چپ در پهنه جهان، رونویسی ناشیانه از انقلاب کوبا و از همه مهم تر فضایِ تُهی پدیدآمده در پی نفوذ سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوی (ساواک) به درون سازمان های «حزب توده ایران» و نابودی تقریبا کامل سازمان های آن، پدید آمدند و گسترش نسبی یافتند. هر دو این سازمان ها، به دلیل ها و انگیزه های گوناگونِ طبقاتی ـ اجتماعی که در اینجا به آنها نپرداخته ام، بگونه ای چشمگیر توده ستیز بوده۴ و از آگاهی ناچیزی در زمینه های گوناگون مبارزه صنفی ـ سیاسی و اجتماعی برخوردار بودند. مبارزه برای آنها تنها در شکل ویژه ای به نام «مبارزه مسلحانه گروه های پیشاهنگ»، بسته و فشرده شده بود.

رویش چنین جنبش های چریکی روشنفکرانه در پی فضای تهی پدیدآمده، کاستی ها و نارسایی های بسیارش، تنها به دوش پدیدآورندگان و سازماندهندگان چنین سازمان هایی نبود. همه علّت ها و عوامل درونی و برونی کم و بیش یاد شده در بالا و بویژه کاستی ها و ناکارآمدی های «حزب توده ایران» در این دوران، از مهم ترین رویکردهای نیروهای جوان به جنبش چریکی در فضای بسته خودکامگی ستمشاهی به شمار می رفت.  افزون بر آن، از میان رفتن اعتماد توده حزبی برجای مانده در ایران که پیش از آن نیز در پی کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ به سختی آسیب دیده بود، بنیادی کم و بیش مهم بر چنان رویکردی بود؛ زیرا بسیاری از پدیدآورندگان و سازماندهندگان نخستین، از خانواده های با تبار توده ای برخاسته بودند.

نباید فراموش نمود که چنین سازمان هایی بگونه ای عمده و چشمگیر دربرگیرنده روشنفکران لایه های میانی و بالایی جامعه بود. این سازمان ها هیچگاه آنگونه که از سوی برخی ادعّا می شود، نه دارای پایگاه توده ای گسترده در میان کارگران و زحمتکشان بودند و نه اصولا گرایشی به کار در میان توده ها (کار توده ای، صنفی ـ سندیکایی و ...) داشتند. سرشت و ساختار روشنفکرانه با دیدگاه هایی کمابیش «رُمانتیک» (خیال پردازانه)، فردگرا و ماجراجویانه به مبارزه اجتماعی، همراه با پایه بسیار سست و نارسای دانش سوسیالیسم علمی، همچنان تا به امروز ادامه داشته و مهر و نشان خود را بر کارکرد هریک از این دو سازمان، هرکدام به سیمایی دیگر، زده است؛ در یکی، درآمیخته و گره خورده با حکم های خشک مذهبی و در دیگری، ناپیگیر و افسارگسیخته.

با آغاز بحران اقتصادی ـ مالی رژیم پهلوی در سال ۱۳۵۳ در پی افزایش ناگهانی بهای نفت، کوشش های تازه «حزب توده ایران» و گروه های با گرایشات توده ای در بهبود و جبران زیان های پیشین و بویژه در پی گسترش کار درخشان سازمان حزبی «نوید»۵ که تنها دانشگاه ها و گروه های روشنفکری چپ را آماج خود ننهاده بود، اندیشه چریکی و "پیشتازان خلقِ" بدون پشتوانه توده ای، نخستین ضربه های کاری خود را دریافت نمود. شیوه کار این سازمان ها که تنها  «نوید» را دربرنمی گرفت، چشمِ آگاه ترین و هشیارترین نیروهای گروه های چریکی را که در همان هنگام و پیش از آن، زخم های کم و بیش جانفرسایی از «ساواک» خورده بودند، باز نمود و در آستانه انقلاب به جدا شدن «گروه مُنشعب از چریک های فدائی خلق» و پیوستن آن به «حزب توده ایران» انجامید. بی گفتگو، این گروه را که تا اندازه ای نیز خودساخته به نادرست بودن مشی چریکی و درستی راه «حزب توده ایران» دست یافته بودند را می توان هُشیارترین و دلیرترین بخش «سازمان چریک های فدایی خلق ایران» آن هنگام به شمار آورد. آنها دلبسته و وابسته به «نام و نشان»، درجای خود درجا نزدند و جسورانه گامی غول آسا به پیش برداشتند. هزاران بار دریغ و افسوس که یکی از بهترین و پراستعدادترین شان: زنده یاد تورج حیدری بیگوند، چه نابهنگام و بیجا جان باخت.

پس از آن، در دوره برآمد انقلاب بهمن ۱۳۵۷، نزدیکی و هماهنگی هرچه بیشتر «سازمان فداییان خلق ایران ـ اکثریت»۶ با «حزب توده ایران»، این بخش از جریان چریکی ـ روشنفکری «فداییان خلق» را از یکی از بزرگترین بخت ها در تاریخ کنونی میهن ما برخوردار نمود که هم از درخت ریشه دار و تناور توده ای ـ کمونیستی و آروین های تاریخی آن بیاموزد و هم به سازمانی کمابیش توده ای فراروید. از این دیدگاه، برخورد آن گروه از «فداییانی» را که در دوران کنونی با کمونیست وانمودن یا پنداشتن خود، این نزدیکی را نادرست و یا حتا سرچشمه ی انحراف «سازمان فداییان خلق ایران ـ اکثریت» می دانند و بر زبان می آورند، نابخردانه، ناجوانمردانه و در برخی موردها حتا نابکارانه می دانم.

«سازمان فداییان خلق ایران ـ اکثریت» آنگاه که به سوی «حزب توده ایران» بال و پر گشود، کم کم و تا اندازه ای از یک سازمان بگونه ای عمده روشنفکری به سازمانی خلقی و توده ای دگرگون شد.

به چه کس، کدام سازمان، گروه یا حزب می توان کمونیست گفت یا آنرا با برچسب «کمونیستی» بازشناخت؟
کمونیسم، بگونه ای فشرده، دانش چگونگی رهایی «پرولتاریا»۷ است. این دانش، برای توضیح و بیان «کتابی» و «آکادمیک» رهایی «پرولتاریا» به میان نیامده و آماج عمده و فرجامین فلسفه زیربنای آن، دگرگونی بنیادین جهان برای رهایی «پرولتاریا» از بردگی و مزدوری سرمایه و به همراه آن آزادی دیگر لایه های اجتماعی و نیز فرارویی جامعه بشری به جامعه ای بی طبقه است؛ جامعه ای که در آن دیگر آدم، گرگِ آدم نباشد. برپایه تعریف بالا، روشن می شود که در اینجا با دانشی کاربردی سر و کار داریم که در آن نظریه (تئوری) و کاربرد آن (پراتیک) با همدیگر درمی آمیزند و یکی بی آن دیگری از معنا و مفهوم خود تهی می شود. جهان بینی آن، سه بخش عمده: فلسفه، اقتصاد سیاسی و سوسیالیسم علمی را دربرمی گیرد. فلسفه آن دربرگیرنده «ماتریالیسم دیالکتیک» و «ماتریالیسم تاریخی» است که در کلّی یگانه آنچنان به هم آمیخته و درهم تنیده اند که آنها را نمی توان از یکدیگر جدا نمود و در اینجا به ناچار از شیوه ای فراطبیعی (متافیزیکی) برای شناساندن آنها از یکدیگر، سود برده شده است. در این دانش، کارکردِ («پراتیک») اجتماعی به یاری دیالکتیک ماتریالیستی، نقشِ بنیادی و سنگِ اندازه گیریِ (محک) اندیشه و نظریه (ایدئولوژی) را بر دوش دارد؛ هم راستی و درستی نظریه را در جریانی همیشگی و پویا می سنجد و هم آن را سرشار ساخته، می پیراید.

با توضیح فشرده بالا، کمونیست به کسی یا کمونیستی به سازمانی یا حزبی گفته می شود که همه بخش های این جهان بینی را کم و بیش خوب و هماهنگ آموخته و دریافته، همزمان آن را بکار بسته، بازرسی و سنجیده، خود و نیز جهان بینی را سرشار نموده باشد. از همین رو، سازمان یا حزبی کمونیستی، تنها  آن هنگام شایسته چنین نامی خواهد بود که در عملکرد اجتماعی خود، آزمون ها و آروین های همسو با پویه تاریخی از آن بدست آورده باشد.

کمونیسم آنجا خود را زنده و پویا می یابد که کمونیست ها آن را در شرایط مشخص به کار انداخته، به نیرویی مادّی دگرگون نمایند.

کسی یا سازمان یا حزبی که جهان بینی کمونیسم را خوب از بَر کرده؛ ولی آن را در پهنه اجتماع بکار نبرده، نسنجیده و بازنیافته باشد را در بهترین حالت می توان «کمونیست کاغذی» نامید که نمونه های آن نیز کم نیستند. سایرین را که حتا اصول کمونیسم را خوب نیاموخته یا درنیافته اند، می توان در بهترین حالت آن، آدم ها، سازمان ها و حزب های با گرایش چپ ـ و نه کمونیستی ـ نام نهاد.

بررسی و نقد نوشتار «یاران ما» و بیانیه «در دفاع از سوسیالیسم»
اینک هم آن بیانیه و هم پاسخ «فراکسیون کمونیستی» را تا آنجا که بایسته است، خواهم شکافت تا روشن شود که گفتار و کردارشان تا چه اندازه واقعگرایانه و بر بنیاد «سوسیالیسم علمی» استوار است.

در بخشی از بیانیه «در دفاع از سوسیالیسم» چنین آمده است:
«ما در راستاى وحدت حزبى و اتحاد چپ ايران خواهان شكل گيرى فراكسيون كمونيستى در داخل سازمان مى‌باشيم و همه‌ی رفقاى فدايى را فرا مى‌خوانيم، ضمن تلاش براى حفظ وحدت تشكيلاتى و اعتلاى سازمان، تمامى توان تشكيلاتى، سياسى و ايدئولوژيك خود را براى ايجاد رنسانس ماركسيستى در سازمان فدائيان خلق ايران ـ اكثريت و كل جنبش فدائى و چپ ايران بكار گيرند ...

رهبری سازمان علیرغم ادعای دفاع از پلورالیسم و دمکراسی سازمانی، نتوانست وجود تشکل نظری کمونیستی را در داخل سازمان تحمل نماید ...»۸

آنها از سویی، خواهان پیدایش «فراکسیونی» به گفته شان: کمونیستی، درون سازمان خود هستند و از سوی دیگر، رفقایشان را به کوشش برای «حفظ وحدت تشكيلاتى» در آنجا فرا می خوانند!

رودروریی و ناهماهنگی خواسته ها به همراه دیگر آرزوهایشان در یک جمله پردازی پوچ و تهی مغز آنچنان آشکار است که از دید من نیازمند کوچکترین تفسیری نیست؛ و این همه، درباره «باشگاهی سیاسی» گفته می شود که تنها نامِ بی معنایِ «سازمان» را یدک می کشد.

در بخش دیگری از «بیانیه» نوشته اند:  
«باند حذف کننده، تا امروز توانسته است رفقای کمونیست و رادیکال را با تمسک به حیل مختلف از سازمان براند ... همواره برای ما و بسیاری از رفقای فدایی در داخل کشور جای سؤال بوده، که چگونه است در طی ده کنگره ی گذشته شرایط بگونه ای مدیریت شده که تنها رفقای کمونیست و رادیکال از سازمان رانده می شوند؟ از طرفی دیگر رهبری سازمان با انحلال تشکیلات داخل و به تبع آن عدم پذیرش رفقای داخل بعنوان عضو فراکسیون و با وضع ضوابط محدود کننده ظاهراً امنیتی، و مخالفت با عضویت مجدد رفقای کمونیستی که قبلاً عضو سازمان بوده و اخیراً به خارج از کشور مهاجرت کرده اند، عملاً امکان شکل گیری فراکسیون کمونیستی با ضوابط خودشان را هم ناممکن ساخته است. ما منکر ضرورت اعمال ضوابط امنیتی در پذیرش اعضای جدید و حتی تعمیم آن به اعضای قبلی نیستیم، اما جای بسی تعجب است که این ضوابط تنها شامل حال رفقای کمونیست و رادیکال می‌شود و سوسیال دمکرات‌ها، لیبرال ـ دمکرات‌ها، مشروطه‌خواهان و ضدکمونیست‌‌های سازمان در زمره و مشمول این ضوابط تشکیلاتی و امنیتی قرار نمی‌گیرند.»۹ 

انگشت به دهان می مانی که چه بگویی؛ جز آنکه: دیگر چه جای شگفتی؟! «خُدا نجّار نیست؛ ولی در و تخته را خوب به هم می زند».۱۰

کدام کمونیستی است که ماندن در چنان باشگاهی را آنهم در چارچوب یک «فراکسیون»، تاب بیاورد؟

کدام کمونیستی در سازمان یا حزبی که یک سر و هزار سودا دارد، هرگوشه آن یک ساز می زند و "رهبران" آن با قُماش همان ها که نام برده شده، نرد عشق می بازند، «فراکسیون کمونیستی» برپا می کند؟

آیا هیچ حزب کمونیستی، فراکسیون را در ساختار خود می پذیرد؟ چگونه می توان خود را کمونیست نامید و در سازمانی بی در و پیکر با آن ویژگی ها، فراکسیون ساخت؟

نوشته اند:
«... مجموعه رفتارهای رهبری سازمان نشان داده که اراده اکثریت اعضای شورای مرکزی، بر حذف کمونیست‌ها و وفاداران به آرمان‌های انقلابی فدائیان از صفوف سازمان با توسل به شیوه‌های مغایر با ارزشهای اخلاقی و غیردمکراتیک استوار است. پیشاپیش اعلام می‌کنیم، علیرغم این اراده اکثریت غیرکمونیست رهبری سازمان، ما بعنوان جمعی از فدائیان داخل کشور حامل و مدافع ایده های کمونیستی در سازمان هستیم و در این سازمان خواهیم ماند؛ چرا که سازمان فداییان خلق ایران(اکثریت) خانه ی ماست و هیچ کس و هیچ نیرویی نمی تواند ما را از این حق محروم سازد.»۱۱

از کدام «خانه» گفتگو می کنند؟ خانه ای که از پای بست ویران است؟ یا شاید خانه ای رویایی در جهان آرزو؟! آیا در بند نقش ایوان نیستند؟

آیا دلبستگی به نام و نشان و آوازه، آنها را به پنداربافی وانداشته است؟ «حفظ وحدت تشكيلاتى» را با چه کسانی خواستارند؟ با ضدکمونیست‌‌ها، مشروطه خواهان و به عبارتی دیگر: سَرتنت خواهان؟!

آیا می دانند که «حزب یا سازمان، ابزار است نه آماج۱۲

سپس، بازهم نوشته اند:
«ما منتقد فرارویی فراکسیون کمونیستی از تشکلی نظری به ساختار تشکیلاتی بوده ایم و هستیم. ما استفاده از واژگانی چون "شورای سیاسی"، "کمیته ی کارگری" و "دفتر تبلیغات" از سوی رفقای فراکسیون کمونیستی را تلاشی برای شکل‌دهی تشکیلاتی به فراکسیونی نظری ارزیابی می‌کنیم و با چنین رویکردی موافق نیستیم۱۳

چنانچه از «فراکسیون کمونیستی» پشتیبانی می کنند، چرا می پندارند که «تشکل نظری» نباید به «ساختار تشکیلاتی» فراروید؟ آیا آنچه را که «تشکل نظری» می نامند، به روشنی درمی یابند؟ از دید من، نه! زیرا هنگامی که از «فراکسیون کمونیستی» پشتیبانی می کنند و آن را تنها در چارچوب «نظری» آن می خواهند، از ساختار ناروشن و پندارآمیزی چون «فراکسیون نظری» پشتیبانی می کنند! آیا واژه ها را به بازی نگرفته اند؟ از دید من، چنین است و جز این نیز نمی تواند باشد؛ زیرا چنین ادامه می دهند:
«ما معتقدیم زیر سوال بردن تمامیت سازمان و "غیرقانونی" پنداشتن موجودیت آن از سوی رفقای فراکسیون کمونیستی، مشکلی را حل نخواهد کرد. تغییر رهبری و اصلاح خط مشی سیاسی و ایدئولوژی حاکم بر سازمان تنها به شیوه ای دمکراتیک و در چارچوب یک مناسبات سازمانی تعریف شده میسر است. ما کمونیست‌ها برای بوجود آوردن چنین تغییراتی در سازمان و بازداشتن و بازگرداندن آن از مسیر انحرافی پیش گرفته، به شیوه های نادرست و غیر اخلاقی اکثریت رهبری سازمان در برخورد با کمونیست‌ها متوسل نخواهیم شد. ..»۱۴

آیا خود را گول می زنند یا دیگرانی را که به "پشتیبانی" شان برخاسته اند؟ و یا شاید هر دو را؟!

آنها که گویا خود پیش تر، کَک ساخت «فراکسیون نظری» را در تنبان رفقایشان انداخته بودند، اکنون با لحنی میانجیگرانه می کوشند آن کَک را از تنبان آنها بیرون آورده، به "جنب و جوش" در پهنه نظری وادارند!!!

آیا دوستان خود را به کارهای به پندار آنها «غیرقانونی» متهم نمی کنند؟ آیا به همین انگیزه نیست که «دُمِ روباه» را ـ آنهم در آینده! ـ شاهد می گیرند:
«ما از کنگره ی آتی سازمان می خواهیم با رد اقدام نادرست و غیردمکراتیک گروه کار تشکیلاتی و هیئت سیاسی ـ اجرایی سازمان ... زمینه را برای گفتمان دمکراتیک در بین نحله های فدایی فراهم سازد.»۱۵ 

چه انتظاری از «کنگره آتی» دارند؟ گفتمان دمکراتیک میان نَحله۱۶های فدایی؟!

آیا آنها در پی گفتگوها و ستیزه های همیشگی و بی سرانجام در زیر یک تاق نیستند؟ آری، ولی نه کاملا به شیوه فیلسوفان یونان باستان! نَحله ها کاری بیش از گُل گفتن و گُل شنیدن بایکدیگر در سایه «پلورالیسم»۱۷ نخواهند داشت؛ زیرا همه آنها درست می گویند و باید با هم گفتمان کنند! ولی گفتمان بر سر چه و برای دستیابی به کدام آماج یا آماج ها؟ در این باره، «بیانیه» چیزی دربرندارد.

نوشتار « سخنی چند با یاران و همرزمان ...»، گرچه تا اندازه ای ذوق زده به پیشواز «بیانیه» رفته، رویهمرفته روشن تر سخن می گوید؛ ولی تنها کمی: 
«پیام رفقای >>در دفاع از سوسیالیسم<< بحث های جدی را در سطح جنبش چپ و مخصوصا در سازمان فدائیان خلق ایران برانگیخته است که ما (فراکسیون کمونیستی سازمان) را هم به نشست و هماهنگی های مجدد واداشت ... ما تعیین زمان مناسبی را که بتوان در یک گفتگو و تبادل نظر آزادانه به بررسی وضعیت سیاسی، تشکیلاتی و بینشی سازمان پرداخت، ضروری می شماریم. زیرا، مطمئنیم که مماشات، عدم اتخاذ تدابیر جدی و تأخیر فزون ازحد در حل این مشکلات، دست رهبری خارج از کشور را برای کشاندن کلیت تشکیلات سازمان به منجلاب فلاکت، هر چه بیشتر باز می گذارد. اینک، تدقیق و تبیین خط و مشی اصولی برای حرکت سازمان، یافتن راهکارهای مناسب برای تعیین رهبری معتقد به عدالت اجتماعی ـ سوسیالیسم و اعلام عدم مشروعیت رهبری فعلی، سیاست بازانی که با بهره گیری از نام و اعتبار فدائی برای تولید منفعت خویش تلاش می کنند، با اتحاد و اتفاق همه فدائیان ضروری می دانیم.

رهبری سازمان در طول مدت مهاجرت، در پروسه گذار از یک اردوگاه (عدالت اجتماعی و سوسیالیسم) به اردوگاه جدید (سرمایه داری و جنگ، غارت)، اولین اقدامات عملی خود را با پراکنده کردن و اخراج کمونیستها و مدافعان سوسیالیسم علمی به پیش برد. در این پروسه (پذیرش اردوگاه جدید) با کمک باندهای پنهان در درون سازمان که دستی هم در رهبری دارند، سازمان فدائیان، سازمان چپ مدافع زحمتکشان را به بدترین شکل ممکن به سازمانی بدل کرد که بیشتر به بازار مکاره بی در و پیکری شبیه است که حتی سلطنت طلبان و سرکردگان مرتجع حکومت اسلامی نیز جزء مشتریان آنند.

رهبری کنونی سازمان در این منجلاب تا آنجا پیش رفته است که حتی داریوش همایون، از سرکردگان شناخته شده فاشیسم در ایران و یکی از نحله های فکری سلطنت طلبان، در آستانه برگزاری کنگره، پیام گرم و امیدوارانه خود را توسط مسئولین سازمان بدرقه راه رفقای شرکت کننده در کنگره می کند. (برجسته نمایی از نویسندگان
«سخنی چند با یاران و همرزمان ...» می باشد).

فراکسیون کمونیستی سازمان فدائیان اکثریت، با قاطعیت از برنامه پیشنهادی رفقای داخل کشور به کنگره یازدهم پشتیبانی می کند و آن را ( جمهوری دمکرانیک با سمتگیری سوسیالیستی ) بازتاب دهنده منافع مردم و زحمتکشان ایران می داند. ما معتقدیم سازمان فقط با کاربست این برنامه می تواند جایگاه اصلی خود درجنبش انقلابی ایران باز یابد.

ما یقین داریم که با حذف فراکسیون کمونیستی و اخراج دیگر اعضای کمونیست، آنچه که از سازمان ما و شما باقی خواهد ماند، چیزی بی شباهت به بازارچه مکاره نخواهد بود که گاری خود را به پشت ارابه امپریالیسم بسته است.»۱۸

همانگونه که دیده می شود، «فراکسیون کمونیستی» پا به تله نهاده و به آسانی فریفته شده است. «نَحله» ای، «نَحله» دیگر را فریفته و از سمتگیری درست و جداکردن خود از «باشگاه سیاسی» باز می دارد!

آیا هم اکنون نیز آن «گاری» به پشت ارابه امپریالیسم بسته نیست؟

«تدقیق و تبیین خط و مشی اصولی برای حرکت سازمان، یافتن راهکارهای مناسب برای تعیین رهبری معتقد به عدالت اجتماعی ـ سوسیالیسم و اعلام عدم مشروعیت رهبری فعلی، ... با اتحاد و اتفاق همه فدائیان»؟!

این «فداییان»، دربرگیرنده چه گروه هایی هستند؟ نَحله ی «در دفاع از سوسیالیسم»؟ یا نَحله ی «ضد کمونیست ها» و دیگر «نَحله» ها؟! آیا آب در هاون نمی کوبند و به ستیزه های بی فرجام کشانده نمی شوند؟

چگونه می توان از «نَحله» ای کوچک به سازمان کمونیستی برومند و ورزیده فرارویید؟ 
برای دستیابی به چنین آماجی، پیش از هرچیز باید با دیدی دوربردی به آینده نگریست؛ توجه نمود از کجا برخاسته و حرکت را آغاز نموده ایم؛ اکنون کجا و در چه شرایطی هستیم؛ دوستان و دشمنان ما کیانند؛ نقطه های سست و استوار ما کدامند، به کجا می خواهیم برسیم و ... در این فرآیند، دو جُستار عمده را نباید فراموش نمود:
ـ برتری کیفیت بر کمیت
همانگونه که همه آروین ها و آزمون های تاریخی نشان می دهد، به جز هستی اجتماعی که نقش تعیین کننده در روند رویدادها داشته و دارد، این حقیقت نیز که چه کسانی برای به فرجام رساندن کار پیشگام شده، تاچه اندازه در باورهای خود استوار بوده و در راه خود پایداری و سرسختی نشان داده اند نیز از اهمیتی بسیار بزرگ برخوردار بوده و هست. بنابراین، کاری سازنده و ماندگار در زمینه سازماندهی گروه، سازمان یا حزبی کمونیستی جز بربنیاد اصل «برتری کیفیت بر کمیّت» ممکن نیست.

یارگیری های شتابزده از اینجا و آنجا، بی دورنما و آماجی روشن، شایسته «رفیق بازان» و کسانی است که در پی خواست های ناچیز و پوچ خود هستند.

ـ درنیامیختن یا جابجانکردن آماج ها با ابزارهای دستیابی به آنها
در زمینه کار سازمانی، دریافت این نکته از همه مهم تر است که گروه، سازمان یا حزب، تنها ابزارهایی برای دستیابی به آماجی دیگر هستند. در این باره و به عنوان یک نمونه درخشان در تاریخ جنبش کارگری می توان به شیوه نگرش لنین به حزب بلشویک و بکارگیری این حزب در پیشبرد نخستین انقلاب پیروزمند کارگری توجه نمود. گروه، سازمان یا حزب را نباید به فرقه دگردیسه نمود!

کدام گزینه را برمی گزینید؟
گزینه نخست:
ماندن در «باشگاه سیاسی»، کوشش برای به راه آوردن دیگرانی که به آنها چشم اُمید دارید و یارگیری های تازه که همگی، چه شما و چه آن «نَحله» های دیگر، بی برو برگرد به آن خو گرفته و در پیِ آنید!

با پذیرش این گزینه ی کم وبیش هماهنگ با پیشنهاد «نَحله» ی «در دفاع از سوسیالیسم»، هم «پلورالیست» ها را خرسند خواهید نمود، هم "رهبری" را که در آن صورت بازهم بیشتر در "رهبری" خود استوار خواهد ماند و همچنین خود چیزی بیش از چرخ همان «گاری بسته به ارابه پشت امپریالیسم» نخواهید بود. آنجا تا می توانید، آزاد خواهید بود از سودمندی های سوسیالیسم سخن برانید؛ حتّا «ساختار تشکیلاتی» تان را نیز که چیزی بیش از به گفته «میانجیگران»: «تشکّل نظری» نخواهد بود، برخواهند تافت؛ به شرط آنکه چندان پای خود را درکفش "رهبران" فرونکنید. شما باید دریابید هرکه را بهر کاری ساخته اند و از آن گذشته، پروانه این کار هنگامی پیش تر، یکبار و برای همیشه، به نام آنها نوشته شده است!

گزینه دوّم:
برای دستیابی به «تدقیق و تبیین خط و مشی اصولی برای حرکت سازمان، یافتن راهکارهای مناسب برای تعیین رهبری معتقد به عدالت اجتماعی ـ سوسیالیسم و اعلام عدم مشروعیت رهبری فعلی»، «فراکسیون کمونیستی» خودتان را به همان نامی که آن باشگاه سیاسی به "ارث" برده، نامگذاری کنید و آنها را بی اعتبار بخوانید.

با پذیرش و کاربرد چنین گزینه ای، تنها آشوب و هرج و مرج بیشتر را موجب خواهید شد. زیرا هم شما با آنچه که در بالا درباره کمونیسم و کمونیست آمد، راه هنوز درازی درپیش دارید و هم بسیاری از آنها نیز بسی پیش تر از شما در «خانه ی ما» ریشه داشته اند و دارند. از آن گذشته، شمار "خانه زادان" نیز کم نیست. نخواهید توانست نَسَق آنها را به آسانی از چنگشان درآورید و می دانید که در میهن ما، صرف نظر از همه این جُستارها، حقِّ آب و گِل تا چه اندازه به جان آدمیان بسته است: سَر می دهند؛ ولی از «حقِّ آب و گِل» خود نمی گذرند!

گزینه سوّم:
همچنان «فراکسیون کمونیستی» برجای مانید؛ در کناره «باشگاه سیاسی» جایی برای خود دست و پا کنید و هرازگاهی بیانیه یا فراخوانی بیرون بدهید. برای اینکه درباره این گزینه سخن را کوتاه کنم، در بهترین حالت، همان بر سرتان خواهد آمد که بر سر یکی از به اصطلاح نمادهای «جنبش سبز» آمده است: هر از گاهی بیرون دادن بیانیه ای شماره دار برای نشان دادن حجم کار انجام شده به مردم و دیگر هیچ!

 گزینه چهارم:
سازمانی با نامی تازه بیافرینید و با چابکی خود را از «گاری پشت ارابه امپریالیسم» رها کنید.

بی گفتگو، با دلبستگی ها و وابستگی های پیشین که بی پیوند با «نَسَق» و «حقِّ آب و گِل» نخواهد بود، نامی همتراز همان نام پیشین برخواهید گزید؛ مانند: «سازمان کمونیستی فداییان خلق» و دستکم واژه «فراکسیون» را که دیگر دریافته اید تا چه اندازه ضدّ کمونیستی است، از آن خواهید زدود. این کار در سرشت خود، بسیار بهتر از گزینه های پیش گفته است؛ زیرا از سازمانی که تاکنون با آن بوده اید، جدا شده اید و برنامه ای دیگر در سر دارید؛ ولی نباید فراموش نمود که بی درنگ یک نَحله ی تازه به نَحله های دیگر فداییان افزوده اید و پیدا نمودن شما از میان سایر نحله ها که نمی دانم تاکنون به چه شماری رسیده، برای جویندگان دشوار بوده، ره به جایی نخواهید برد!

گزینه پنجم:
شاید در شرایطی دیگر پیشنهاد می کردم تا همان راهی را بروید که هنگامی پیشتر «گروه مُنشعب از چریک های فدائی خلق» پیمودند و بی هیچ دلبستگی و وابستگی به «نام و نشان» به «حزب توده ایران» پیوستند؛ ولی هم اکنون چنین گامی را بیهوده می دانم؛ زیرا رهبری این حزب نیز، گرچه گاهی به نعل و گاهی به میخ می کوبد، رویهمرفته در کردار همان روند «سازمان فداییان خلق ایران ـ اکثریت» را با آرایه های دیگر پی می گیرد.

به این ترتیب، پیدا نمودن گزینه ای شایسته و بایسته برای گروه هایی چپگرا با ویژگی های «فراکسیون کمونیستی» همچنان کاری دشوار برجای می ماند. با این همه، می توان برخی روندها را با توجه به نکته های پیشگفته، تا اندازه ای مشخص و راهی پیشنهاد نمود.

نخست و پیش از هر چیز باید دید به چه نیازهایی باید پاسخ داد و اهمیت آنها در چیست تا پس از آن آماج های کوتاه مدت و دراز مدت را برآورد نموده و میدان کارزار را یافت:
«واقعيت آن است که امپرياليسم و ارتجاع داخلی از ژرفش جنبش اجتماعی و سمت‌گيری آن به چپ در ايران، واهمه بسيار جدی دارند. با وجود همه گسست‌ها، ناپيگيری‌ها و کم‌کاری‌هايی که بيش از دو دهه نيروهای چپ را از اثرگذاری پيگيرانه و مؤثر در رويدادهای کشورمان بازداشته است، حضور اين نيروها و کار پيگير سازماندهی سنديکايی ـ سياسی طبقه کارگر و ساير زحمتکشان و قشرهای ميانی می‌تواند از دشواری‌های اين راه کاسته، بر ناتوانی و ترديد نيروهای بينابينی در گزينش راه درست فايق آمده و اتحاد همه اين نيروها را تا رسيدن به سوسياليسم که نياز امروز ايران و جهان است، تأمين نمايد ...»۱۹ 

«... ستیزه اصلی و نهایی در میهن ما که به مرحله حاد خود نزدیک شده است، تحول ناگزیر اقتصادی ـ اجتماعی به سود زحمتکشان و همه تولیدکنندگان ثروت های مادی و معنوی جامعه، به سود کارگران، دهگانان و روشنفکران خلقی را خواستار است. این خواست ِ همچنان برآورده نشده و به سرانجام نرسیده انقلاب بهمن است که به ناچار یا با اصلاحات انقلابی یا با اصلاحات تدریجی، ولی با سمتگیری مشخص سوسیالیستی، باید سامان یابد.
...
انقلاب بهمن، جُستار حل درست و برابر حقوق خلق های ایران را در دستور کار خود نهاد. این جستاری عینی، بیرون از اراده این و آن ... و حتا بیرون از اراده سازمان ها و گروه های سیاسی و اجتماعی است. حاکمیت نادرست، فریبکار و باید افزود کودن ... جمهوری اسلامی نه تنها تاکنون به این خواست تن در نداده که حل درست و منطقی آن را با سیاست های کوته بینانه خود، با دشواری ها و پیچیدگی های بسیاری همراه نموده که دود آن سرانجام و پیش از همه به چشم خودش خواهد رفت. نگاهی گذرا به سیاست های امپریالیست های ایالات متحده و «اروپای یگانه» به روشنی گویای آن است که تا چه اندازه آنها در این زمینه با بردباری عمل نموده و حتا برخی از نیروهای کم و بیش درستکار ولی نادان ایرانی را به همکاری جلب نموده اند.

خود مختاری اداری ـ فرهنگی خلق های ایران، از آذربایجان قهرمان گرفته که بدون جانفشانی هایش به درازای تاریخ، ایران و ایرانی برجای نمی ماند تا خلق های کرد و ترکمن و بلوج و عرب، کم ترین و بنیادی ترین حقوق آنهاست که همچنان به شیوهء خودکامگی شاهانه پایمال شده و می شود. نادیده گرفتن و سرکوب این حقوق بنیادی، انفجار اجتماعی گسترده ای را درپی خواهد داشت که بسیار به آن نزدیک هستیم و دیگر کمتر فرصتی برای حل درست آن، برجای مانده است.

برای یک حزب کارگری باورمند به سوسیالیسم علمی، آزادی های عمومی دربرگیرنده آزادی قلم، آزادی رسانه ها، آزادی فعالیت علنی حزب ها و مانند آن ها، همواره و در هر شرایطی، تابع و مولفه ای از آزادی هایی با گرایش های مشخص طبقاتی به سود طبقه کارگر و همه زحمتکشان و تولیدکنندگان ثروت های مادی و معنوی جامعه است. این آزادی ها از پشتیبانی از حداقل حقوق کارگران و زحمتکشان گرفته تا سازماندهی و شرکت سندیکاها و نهادهای کارگری و خلقی در حل مهم ترین چالش های اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی، همواره و در هر شرایطی سرلوحه کار یک حزب کارگری باورمند به سوسیالیسم علمی است.
...

برای یک حزب کارگری باورمند به سوسیالیسم علمی، پیوند زدن آزادی های عمومی به آزادی های با گرایش مشخص طبقانی به سود طبقه کارگر و زحمتکشان از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بوده و نشاندهنده میزان راستگویی و وابستگی آن حزب به آرمان ها و منافع دور و نزدیک طبقه خود است. چنانچه به هر انگیزه ای، این جنبه مهم از فعالیت هر حزب کارگری باورمند به سوسیالیسم علمی زیرپا نهاده شده یا کمرنگ شود، آن حزب بازیچه دست سیاست های فریبکارانه واپسگرایان قرار گرفته و می گیرد.

...

به این ترتیب، وظیفه نیروهای مارکسیست ـ لنینیست، بویژه پس از پشت پا زدن آشکار و بی پرده حاکمیت جمهوری اسلامی به مهم ترین اصل اقتصادی ـ اجتماعی قانون اساسی و برباد دادن منافع ملی و از آن بدتر فراهم نمودن زمینه های فروپاشی ایران زمین به عنوان کشوری یکپارچه، پیشبرد چنان سیاست های دنباله روانه ای ... نیست و نخواهد بود. تنها، کار پیگیر و سازنده در میان کارگران و زحمتکشان، کوشش برای سازماندهی صنفی ـ سندیکایی و نیز تبلیغ و ترویج واگذاری اختیارات بیشتر و بیشتر به شوراهای شهر و روستا نه تنها در زمینه های اقتصادی و اجتماعی که در زمینه های سیاسی و در پهنه ای گسترده تر، یگانه سیاست اصولی، منطقی و مارکسیستی ـ لنینیستی خواهد بود.

...

کارزار واقعی، اکنون و در آینده ... در کارخانه، در کوشش برای بدست آوردن حقوق صنفی ـ سیاسی توده های کار و زحمت، در برپایی سندیکاهای مستقل کارگری، در کوشش برای نیرومندی بیشتر شوراهای شهر و روستا، در تظاهرات و اعتصاب ها برای دستیابی به حقوق خلق ها و بسیاری دیگر از حقوقی که انقلاب بهمن ۵۷ آنها را در دستور کار نهاده، بیرون از مجلس کم و بیش فرمایشی یا چارچوب تنگ گزینش ریاست جمهوری، در حال شکل گیری است.»۲۰ 

 

هم اکنون، چنین کوشش هایی دستاوردهای مشخص خود را بویژه در زمینه کار سندیکایی، حتا زیر فشار و سرکوب همه جانبه رژیم جمهوری اسلامی، بخوبی نمایان کرده است.

برای پیشروی در راه سوسیالیسم و عدالت اجتماعی به سود توده های کار و زحمت، باید ابزار آن را داشت. چنین ابزاری با کار پربار کمونیست ها ساخته شده و در دوره هایی از تاریخ کنونی میهن مان خوب بکار برده شده است. منظورم، روشن و آشکار، حزب و واپسین نمونه خوب آن، دوره ای از بالندگی حزب توده ایران را دربرمی گیرد که در آن پیوندهای کم و بیش استواری میان این حزب با طبقه کارگر ایران، بویژه از راه «شورای متحده مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران» برقرار بوده است.۲۱ 

هنگامی پیش از این، یکی از شهیدان حزب توده ایران در وصیت نامه خود نوشته بود: « باید دوباره از ریشه رویید»۲۲ از دید من، هم اکنون نیز با شکیبایی و کار پیگیر باید چنان سمتگیری نمود که دستکم در نخستین پلّه، بیش از نیمی از اعضای «حزب طبقه کارگر» را کارگران و زحمتکشان پیشرو و فرزندان این طبقه پُرکنند. پس از آن نیز نسبت کارگران و زحمتکشان در «حزب طبقه کارگر» و رهبری آن بازهم باید افزایش یافته، همواره نسبتی تعیین کننده داشته باشد. چنین آماجی در لحظه کنونی شاید برای بسیاری دشوار به چشم آید؛ ولی در صورت دریافت اهمیت آن و پیگیری و برنامه ریزی درست، شدنی است. اگر براستی خواهان بهبود وضعیت زحمتکشان هستیم، باید به این سو حرکت کنیم و شرایطی بیافرینیم که نیروهای آگاه و پیشرو طبقه کارگر، پیوند طبقه با حزب آن را که تنها در صورت داشتن چنین پیوندی شایسته نام «حزب طبقه کارگر» است، استوار و پایدار نمایند. در این باره، نمی توان نقش تاریخی حزب توده ایران را از نظر دور داشت و آن را نادیده گرفت؛ ولی با دگرگونی های ژرف دوره سی و اندی ساله کنونی تاریخ میهن مان، درجازدن ها و گاه پسرفت های آشکار این حزب، آرایش های تازه و نوپدید در نیروهای چپگرا، چنانچه بهبودی در کار این حزب رخ ندهد، پدید آمدن شرایطی چون فروپاشی «حزب کمونیست ایران» در دوره حاکمیت «رضا میرپنج» ناگزیر خواهد بود. گرچه در دوران ما، با توجه به افزایش فشارهای امپریالیستی و امکان روزافزون چیرگی نیروهای امپریالیستی بر سرنوشت میهن ما، دگردیسی آن حزب به حزبی دست آموز نیروهای امپریالیستی را نیز نباید دور از ذهن پنداشت. همه اینها، در پویه ی دشوار پیشِ رو به زودی روشن خواهد شد؛ ولی به هر رو، همه این جنبه ها، هم اینک تا آینده ای نه چندان دور باید از سوی همه نیروهای چپگرا و از آن میان «فراکسیون کمونیستی»، درنظر گرفته شود؛ به عنوان نمونه، چنانچه دگرگونی های درونی حزب توده ایران، سمت و سویی پایدار و بی بازگشت به سود نیروهای کار و زحمت یابد، «حزب سازی» و تکرار آنچه پیشتر از بوته آزمون تاریخی درآمده، همان اندازه نادرست است که افزودن «نحله» ای تازه به «نحله» های موجود. آنگاه، کار آسان تر بوده و نیازی به دوباره کاری نخواهد بود. «خانه» آنجا و «معشوق» همانجاست!

از دید من، نباید پیرو «نام و نشان» شد. باید دریافت که حتّا نام «حزب توده ایران» نیز که از دیدگاه تاریخی، بسی اثرگذارتر از همه دیگر آمیزه ها و سنگجوش های "کمونیستی" در میهن ما بوده نیز در شرایط نوین و پدید آمدن آرایش تازه ای از نیروهای چپ ـ مانند آنچه آن دانشمند فرزانه به هنگام خود پیشنهاد و به فرجام رساند۲۳ ـ می تواند دگرگون شود.  

نکته مهم دیگر، نقش شخصیت ها در روند رویدادهاست که از دید من در خاور زمین و بویژه منطقه ای که ایران در کانون آن قرار دارد، نقشی بس مهم تر از باختر داشته و دارد. تاریخ جنبش کارگری و آزادیخواهی در میهن ما، خوشبختانه نمونه های خوب و گاه درخشانی چون علی مسیو، اسدالله غفّار زاده و حیدرعمو اُغلی را به بار آورده که تاکنون سرمشق کوشندگان راه آزادی و  رهایی توده کار و زحمت بوده و زین پس نیز خواهند بود.۲۴ نگاهی حتا گذرا به  شیوه زندگی آنها، به روشنی تفاوت شان با روشنفکرانی که هرگاه سکاندار رهبری شدند یا کشتی را به گل نشاندند یا آن را به دست خیزآبها سپردند را آشکار می کند.

گرچه همه نمودها و نشانه ها، کم و بیش آرایش تازه ای از نیروهای چپ را در آینده ای نزدیک گواهی می دهند، با این همه نمی توان از هم اکنون برای چنان آرایشی کالبدی نو پیش بینی نمود و شاید نیازی نیز به آن نباشد. به هر رو، گمان دارم که حزبی با درونمایه و ساختار کارگری ـ کمونیستی با چنان رهبرانی دانش پژوه و فداکار، سرانجام در میان آتش و دود نبردهای آینده پا به میدان خواهد نهاد. به پیشواز آن برویم!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۰ آذرماه ۱۳۸۹

برجسته نمایی ها، به جز موردهای یاد شده درون نوشتار، از اینجانب است. ب. الف. بزرگمهر

پانوشت:

۱ ـ با الهام از سروده مولوی

۲ ـ سخنی چند با یاران و همرزمان فراکسیون کمونیستی سازمان فدائیان خلق ایران ـ اکثریت، آبان ١٣٨٩
http://yaranema.eu/didgah_detail.php?aid=255

۳ ـ در دفاع از سوسیالیسم (۲۴)، ما می‌مانیم، اینجا خانه‌ی ماست، جمعی از هواداران سازمان فداییان خلق ایران- اکثریت (داخل کشور)، ۱۵/۷/۱۳۸۹

۴ ـ آواپوشه های (فایل های صوتی) به تازگی منتشر شده در اینترنت با عنوان « گفت و گوهاى درونى بين دو سازمان چريك هاى فدائى خلق ايران و مجاهدين خلق ايران» به خوبی نشانگر آن است.

۵ ـ شیوه کار سازمان «نوید» از اهمیتی بسی بزرگتر از آنچه تاکنون بررسی و شناخته شده، در تاریخ جنبش چپ ایران برخوردار است. شوربختانه، با خوش بینی های نابجای رهبری آن هنگام ”حزب توده ایران» و پیشبرد روش های بسیار نادرست و زیانبار سازمانی، این ساختار کم و بیش جاافتاده کار پنهانی، بجای بیشتر ریشه گرفتن و در ژرفا فرو رفتن، خود را بهتر از پیش در تیررس نگاه زهرآلود دشمنان درونی و برونی انقلاب بهمن نهاد و به ازهم فروپاشی و دستگیری گروهی از بهترین فرزندان انقلابی ”حزب توده ایران» و نیز خلق های ایران انجامید. در کنار دیگر اشتباهات کوچک و بزرگ رهبری آن هنگام ”حزب توده ایران»، این یک را شاید بتوان بزرگترین و نابخردانه ترین اشتباه آن رهبری به شمار آورد؛ زیرا به گفته دانشمند فرزانه انقلابی، بهترین برنامه ها بدون داشتن سازمانی رزمنده و درخور جز سخنان زیبا نیست (نقل به مضمون).

۶ ـ گرچه میان این نزدیکی و هماهنگی با نزدیکی، هماهنگی و سپس پیوستن و به آغوش کشیدن حزب توده های ایران بوسیله «گروه مُنشعب از چریک های فدایی خلق»، تفاوت از زمین تا به هواست. هرچه این نزدیکی و پیوستگی از سرِ جان، صمیمانه و از روی درستکاری بود، آن نزدیکی با آلایش و نادرستی های فراوان بویژه در میان رهبران آن همراه بوده است؛ رهبرانی که برخی همان هنگام و برخی دیگر پس از کوچ به دیار باختر، سرشت و چهره راستین خود را هرچه بیشتر به نمایش گذاشتند.

۷ ـ «طبقه کارگر» بگونه ای جهانشمول و «طبقه کارگر صنعتی» بگونه ای ویژه

۸ ـ در دفاع از سوسیالیسم (۲۴)، ما می‌مانیم، اینجا خانه‌ی ماست، جمعی از هواداران سازمان فداییان خلق ایران- اکثریت (داخل کشور)، ۱۵/۷/۱۳۸۹

۹ ـ همانجا

۱۰ ـ خدا نَجارِى نِى اَما دَرُ تَختَنَ خوب بِه هَمِ زَنَه (زبانزد دژپیلی یا دزفولی)

۱۱ ـ در دفاع از سوسیالیسم (۲۴)، ما می‌مانیم، اینجا خانه‌ی ماست، جمعی از هواداران سازمان فداییان خلق ایران- اکثریت (داخل کشور)، ۱۵/۷/۱۳۸۹

۱۲ ـ حزب از نگاه یک آدم ساده، ب. الف. بزرگمهر، تارنگاشت «فرهنگ توسعه»، ژوئن ۲۰۰۸
(برگرفته از تارنگاشت «فرهنگ توسعه»)
بازانتشار:

۱۳ ـ در دفاع از سوسیالیسم (۲۴)، ما می‌مانیم، اینجا خانه‌ی ماست، جمعی از هواداران سازمان فداییان خلق ایران- اکثریت (داخل کشور)، ۱۵/۷/۱۳۸۹

۱۴ ـ همانجا

۱۵ ـ همانجا

۱۶ ـ نَحله به معنای «مکتب فلسفی» یا شاخه ای از یک «مکتب فلسفی» است که جُستاری نو به میان آورده باشد و تنها پس از نقد و بررسی فیلسوفان، شناخته و پذیرفته می شود!.

۱۷ ـ کسی، واژه «پلورالیسم» را با افزودن واژه «دینی» به آن، چنین تعریف نموده است:
«پلورالیسم دینی یعنی اینکه حقیقت و رستگاری در دین ویژه ای نبوده ، همه ادیان بهره ای از حقیقت مطلق و غایت قصوی دارند ، در نتیجه پیروی از برنامه های هر یک از آنها می تواند مایه نجات و رستگاری انسان باشد. بر این اساس نزاع حق و باطل از میان ادیان رخت بر بسته ، خصومت ها و نزاع ها و مجادلات دینی نیز جای خود را به همدلی و همسویی می دهند.» که از دید من تا اندازه ای نارساست؛ ولی بسیار با دیدگاه نویسندگان «بیانیه» هماهنگ است!
نگاه کنید به:

۱۸ ـ سخنی چند با یاران و همرزمان فراکسیون کمونیستی سازمان فدائیان خلق ایران ـ اکثریت، آبان ١٣٨٩
http://yaranema.eu/didgah_detail.php?aid=255

۱۹ ـ کدامين گزينه پاسخگوست؟، ب. الف. بزرگمهر، ۲۵ مهر ١٣۸۵
http://www.edalat.org/sys/content/view/470/5

 

۲۰ ـ یا اینور پل یا آنور پل! ، ب. الف. بزرگمهر، ۵ ارديبهشت ۱۳۸۸ http://behzadbozorgmehr.blogspot.com/2009/04/blog-post.html


۲۱ ـ  «شورای متحده مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران» در سال ۱۳۲۳ از یگانگی اتحادیه‌های مختلف کارگری و سندیکاها که پیش تر در  «شورای مرکزی اتحادیه کارگران ایران» گرد آمده بودند، پدید آمد و روند یگانگی هرچه بیشتر و پرشتاب تر طبقه کارگر ایران را فراهم نمود. پدید آمدن «سندیکای کارگران نفت» و پیوستن آن به «شورای متحده مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران» یکی از مهم ترین دستاوردهای این دوره بود که پیوستگی و یگانگی کم وبیش کامل جنبش سندیکایی ایران در سراسر کشور را درپی داشت. «شورای متحده» بیش از ۳۰۰ هزار کارگر ایرانی را دربرمی گرفت و در سال ۱۳۲۵ به عنوان مهم‌ترین سازمان سندیکایی ایران و خاور میانه به عضویت «فدراسیون جهانی کارگران» درآمد. «شورای متحده» ، آنچنان نیرویی یافت که «وزارت کار» و دولت وقت، آن را به رسمیت شناخته و نمایندگی در «شورای عالی کار» به «شورای متحده» سپرده شد.

۲۲ ـ زنده یاد شهید محسن بیدگلی
  
۲۳ ـ منظور، پیشنهاد لنین برای برگزیدن و کاربرد نام «حزب کمونیست روسیه» بجای «حزب سوسیال دمکرات روسیه» است.

۲۴ ـ «همانگونه که تجربه نشان داده، تنها در شرایط وجود سندیکاها و سازمان های کارگری، حزب ها و سازمان های چپ امکان رشد واقعی خواهند داشت. در نبود چنین شرایطی، فعالیت آنها همواره به این یا آن شکل به ماجراجویی گرایش یافته و شکل سازمانی ـ سیاسی دلخواه را نمی یابد. لنین در این باره چنین می گوید:
«طبقه کارگر ... بنا به علل عینی اقتصادی بیش از هر طبقه ای در جامعه سرمایه داری برای تشکل استعداد دارد. بدون وجود این عامل، سازمان انقلابیون حرفه ای چیزی جز یک بازیچه، ماجراجویی و نمای توخالی از کار در نمی آمد و به همین جهت ... سازمانی که به دفاع از آن {منظور طبقه کارگر است. نگ} می پردازد، فقط در صورت پیوند با طبقه واقعا انقلابی که خودانگیخته به پیکار برمی خیزد، مفهوم خواهد داشت. … نزدیکی هرچه بیشتر اتحادیه ها با حزب، یگانه اصل صحیح است. کوشش برای برقراری نزدیکی و پیوند میان اتحادیه ها و حزب باید سیاست ما باشد و ضمنا این سیاست را باید در تمام فعالیت ترویجی و تبلیغاتی و سازمانی با سخت کوشی و استواری تعقیب کرد …فقط با گسترش حزب از طریق عناصر پرولتری است که می‌توان، به‌مناسبت پرداختن به فعالیت توده‌ای آشکار، تمام آثار محفل‌گرایی … ناساز با وظایف دوران کنونی را ریشه‌کن ساخت.» (پیشگفتار مجموعه مقالات دوران ۱۲ ساله، لنین، مجموعه کامل آثار، جلد ۱۶) (تاکیدها از من است).

خوشبختانه در تاریخ، ردپای نمونه ای درخشان از یک سازمان سیاسی پرولتری در میهن ما و پیرامون آن وجود دارد که هنوز می تواند سرمشق و راهنمای خوبی برای کارگران و زحمتکشان و نمایندگان سیاسی آنها باشد:
«در سال ۱۹۱۶ ترسایی (۱۲۹۵خورشیدی) در باکو کارگران ایرانی صنعت نفت، یک سازمان سیاسی سوسیال دمکرات به نام عدالت بوجود آوردند. این حزب به شکل یک سازمان پرولتاریایی سازمان یافت. ... برای تاسیس شعبه های حزب، کادرهای ورزیده مخفی به ایران اعزام شدند. در برنامه حداقل این حزب نیز یکی از مسایلی که باید روی آن کار می شد، نشکیل و گسترش این سازمان در ایران و متحد کردن کلیه عناصر انقلابی آن بود. ... اعضای حزب عدالت را ۶۰ درصد کارگر، ۲۰ درصد کارمند دفتری، ۱۷ درصد پیشه ور و ۳ درصد روشنفکر تشکیل می دادند. ...

در صدر کمیته مرکزی حزب و بنیانگزار آن اسداله غفارزاده کارگر انقلابی نامدار قرار داشت. از فعالین این حزب می توان پیشه وری، حیدر عمو اوغلی، بهرام آقایف، کریم نیک بین، آویتس میکاییلیان سلطان زاده و سلام اله جاوید را نام برد.» (اسداله غفارزاده: شخصیت نامیرای کارگری، وُدود مردی، گاهنامه چیستا، شماره ۸ و ۹، سال بیست و پنجم)

(به جنبش سندیکایی کارگران میهن مان یاری رسانیم! )


برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!