«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۴ اردیبهشت ۲۶, جمعه

نشنیده ای که هم خر، هم خرما نمی شود؟

پسر! این چه ریخت و دَک و پوزی است با این ریش و پشم و آن کُت و شلوار و کراوات بهم زده ای؟! حالمان بهم خورد. یا ریش و پشم و جامه ی ترسناک چریکی یا یک «جنتلمن» درست و حسابی با چهره ای پاکیزه و آراسته چون «بنیامین» و «رَجَب تَپّه» ی خودمان! ما می دانیم که سال هاست رام و فرمانبردار شده و دستورات مان را جامه ی کردار پوشانده ای؛ همین که هم اکنون رهبر سوریه هستی را قدر بدان تا سال ها بر این کشور باستانی فرمانروایی کنی؛ ولی شاید نمی دانی که در «ایالات متحده» پرتوری که مردم و حتا برخی سیاست بازان گاگول تر از خودمان از تو دارند، همان تروریست پیشینی است که چون آبِ خوردن سر می بُرَّد و آدم می کشد؛ می دانی که بیش تر مردم جهان خِرَدشان به چشم شان است و ما هم که نمی توانیم ریز و شپشِ زندگی ترا برای شان بگوییم که پیامدِ آن، تَف و ناسزایی است که به سر وروی مان خواهند بارید؛ شمارِ بسیاری از آنان هم رای دهندگان ما هستند. بماند که پیروان خودت در اینجا هم سر به نیستت خواهند نمود. نشنیده ای که هم خر، هم خرما نمی شود؟

ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴

گُل میخِ رَجَب تَپّه در آن گفتگوی ریشخندآمیزِ چه نخشی بر دوش دارد؟

این هم «گُل میخِ»* رَجَب تَپّه که روشن نیست در آن گفتگوی ریشخندآمیزِ سر هم بندی شده از سوی «یانکی» ها میان گروهبندی فرستاده شده از سوی نیمچه تزار روسی با گروهبندی مزدورِ «باند نازی ها» در آن تکه سرزمین برجای مانده از «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» چه نخشی بر دوش دارد.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴

* میخ بزرگ ویژه ی آخور، خرگاه و نیز خیمه و خرگاه رژیمی پوشالی و سزاوار سرنگونی ایران بربادده

فرهنگ سازی را پیش از هر کسی به ننه ی مُکَرمه ات یاد بده که ترا پس انداخت

یاوه گویی های زیر از آنِ «پهلوان بی بخار یزدی»،* یکی از موش های بلغورکشِ تازه یرکشیده از گنداب ولایت است که در «کُسِ شعر گویی» دستِکمی از مهترش: «ملیجک نظام» ندارد. چیزی در این مایه سر هم کرده است:
«وضعیتمان در تربیت نیروهای کاردان خوب است؛ اما درجایگاه شایسته، نیستیم»*

... و من که هنوز گزاره ی پسین را نخوانده و شتاب بیجا ورزیده ام با خود می اندیشم:
اگرخوب است، چرا در جایگاه شایسته نیستند؟! سپس روشن می شود که:
«برای رسیدن به جایگاه واقعی رشته‌های فنی، حرفه‌ای و مهارتی، باید فرهنگ‌سازی درست صورت گیرد.»*

... و این بار پرسشی آزاردهنده ذهنم را می خُلَد که:
شاید آماج سخن دوپهلوی این نادان از «فرهنگ‌سازی» نه در زمینه های فن آوری [که خوب است] که در زمینه ی فرهنگ هازمانی (اجتماعی) است؟ و برآیند آن، چون فرهنگ هازمانی، هنوز بیش از اندازه دربرگیرنده (کُلّی) است، چنین از آب در می آید که آن «نیروهای کاردان» یا اخلاق و رفتار بدی با یکدیگر داشته و شاید سرِ ناسازگاری با آموزش دهندگانِ خود داشته و خدای ناکرده آن ها را به تخم شان نمی گرفته و نمی گیرند، باید با «فرهنگ‌سازی» ادب شده تا «جایگاه شایسته» خویش را در «نظام سپندینه» (مُقَدَّس بزبان عربی گَزیده) بیابند؟ بدین سان، پاسخ چیستانی پدید آمده در ذهن آدمی که چندان ـ و بویژه با چنین موش های پلیدی! ـ با ادب سخن نمی گوید، روشن می شود:
فرهنگ سازی را پیش از هر کسی به ننه ی مُکَرمه ات یاد بده که تو موش بلغورکش از کون نظام را پس انداخت و همراه با آموزش پستان بدهان گرفتن،** سخنی درباره ی زشتیِ و ناپسندی دله دزدی، کارچاق کنی، چاپلوسی، خایه مالی، فریبکاری، کلاه از سر دیگران ربودن و اینا ترا نیاموخت.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴

* عارف: وضعیتمان در تربیت نیروهای کاردان خوب است اما در جایگاه شایسته نیستیم

 معاون اول رئیس‌جمهور در هشتمین جلسه «شورای عالی نظام جامع آموزش و تربیت فنی، حرفه‌ای و مهارتی»:

ـ یکی از دلایل پایین بودن بهره‌وری‌ در کشور کمبودهایی است که در زمینه تربیت تکنسین‌ داریم

ـ وضعیتمان در تربیت نیروهای کاردان خوب است اما درجایگاه شایسته، نیستیم

ـ برای رسیدن به جایگاه واقعی رشته‌های فنی، حرفه‌ای و مهارتی، باید فرهنگ‌سازی درست صورت گیرد

معاون اول رئیس‌جمهور در هشتمین جلسه «شورای عالی نظام آموزش و تربیت فنی، حرفه‌ای و مهارتی» گفت: آموزش‌های فنی، حرفه‌ای و مهارتی یکی از اولویت‌های اصلی کشور است اما برای رسیدن به جایگاه واقعی این رشته ها، باید فرهنگ‌سازی صورت گیرد، باید به جایگاهی برسیم که خانواده‌ها و فرزندانشان با اطلاعات صحیحی درباره ادامه تحصیل در این رشته‌ها تصمیم‌گیری کنند.

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»   ۲۴ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴ (بختی برای ویرایش این گزیده گزارش نداشتم.  برجسته نمایی های بوم، همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

** گویند مرا چو زاد مادر
موشک به جهان پراندن آموخت

شبها برِ گاهواره ی من
بیدار نشست و روضه آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه ی [دروغ] بافتن آموخت

یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و یاوه آموخت

لبخند نهاد بر لب من
بر بوته ی گُل، شاشیدن آموخت

پس هستی من ز هستی اوست
تا موشک هست، دارمش دوست

با پوزش از روان زنده یاد ایرج میرزا برای دستبرد در سروده اش و رنگ و بویِ خرموشی بخشیدن به آن  ب. الف. بزرگمهر  ۲۳ بهمن ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/02/blog-post_12.html

 

این کوچه ها از آنِ مردمی است که در آن زندگی را می پویند

می شنوی خرموش یا شاید خودت را به کری زده ای؟* هر کدام باشد و چنانچه حتا پنبه در گوش های گُنده ات تپانده باشی، این کوچه ها از آنِ مردمی است که در آن زندگی را می پویند؛ این را نه تنها من یا برگزارکنندگان آن جشنواره می گوییم که توده های مردم ایران در همه جای ایران و جهان بر زبان می رانند. گورتان را از این سرزمین باستانی گم کنید و به همانجا رهسپار شوید که «عرب نِی انداخت»!** گرچه می پندارم هر اندازه درخواست کرده، «نرمش قهرمانانه» کنید، راه تان ندهند.   

ب. الف. بزرگمهر  ۲۶ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴

* «این کوچه ها متعلق به مردمی است که در آن زندگی را جاری می کنند، کار می کنند، در غم و شادی های هم شریکند و برای آمدن به آن، نیاز به اخذ هیچ مجوزی ندارند!»

فستیوال «کوچه» بوشهر

برگرفته از «تلگرام»   ۲۶ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴

** بنگرید به یادداشتِ «برو آنجا که عرب نی انداخت!»  ب. الف. بزرگمهر   سوم اَمرداد ماه ۱۳۹۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/07/blog-post_8214.html

ویدئوی پیوست: این کوچه ها از آنِ مردمی است که در آن زندگی را می پویند



شایان درنگِ همه، بویژه ایران برباددهندگان زیر هر پوستینی ـ بازپخشش

دستینه ی پرزیدنت بی بخار ما همان اندازه از آرش و مانش برخوردار است که توی مغزتان بکوبد و ناچارتان کند تا همه ی آن چیزهایی که پیش تر بر دوش گرفته بودید را مانند بچه ی آدم به انجام برسانید؛ به بیش از آن، نیازی نیست؛ همچنانکه هیچگونه پایوری در آینده نیز در کار نیست.* شما سیاست را شوخی گرفته بودید و شاید آن آخوند چُسی از ترس یورش جنگاوران ما در دوره ی «جرج بوش» برای برهم زدن کاسه کوزه تان، چنین پنداشته و به شما نوچه هایش اندرز داده بود که اینک با هر جه می خواهند، همداستانی کنید تا ببینیم چه می شود. این همان دوره ای است که رژیم پوشالی شما هم در عراق، هم در افغانستان و هم در یوگسلاوی خدابیامرز و جاهای دیگر از هیچگونه همکاری خواسته یا حتا ناخواسته با ما دریغ نورزید و به پیشبرد سیاست های مان در پهنه ای گسترده از جهان، کمک های شایانی نمود. سپس، همین برداشت کودکانه را با این پندار که با همدیگر کنار خواهیم آمد، در کالبدِ بازی «بُرد ـ بُرد» یا باریک تر بگویم: «خورد و بُرد» پی گرفتید و دامی که مِهتَرِ جمهور اوباما برای بهتر به بند کشیدن تان فراهم کرده بود را ندیدید یا با این پندار که از زیر بار پاسخگویی به آن ها به هنگامِ خود در خواهیم رفت، نادیده گرفتید.

اکنون با آنکه همچنان در زمینه ی سیاسی گیج و گولید و بیش تر از نوک دماغ تان را نمی توانید ببینید، کمی بهتر از گذشته دریافته اید که چنان چشمداشتی تا چه اندازه بیجاست. ما حتا در آینده، هر آن که بخواهیم، می توانیم پول و سرمایه های هنگفتِ ربوده شده از سوی آن آخوند دروغگو یا هر دزد بی پدر مادر دیگری از جیب مردم ایران را چفت و بست کنیم و تک تک تان را برای پاسخگویی به دادگاه کشانده و بزندان افکنیم. با همه ی این ها، دست از نمایش های خر رنگ کنی که گفته های این سخنگوی نادان یا خود را به نادانی زده نیز در آن می گنجد، برنمی دارید و نمی بینید یا نمی خواهید با چشمان گشوده به روز و روزگار کنونی خود بنگرید که دیگر کم تر جایی برای نمایش های آنچه «استکبار ستیزی» نامیده اید، بر جای مانده و ما دیگر چون گذشته، در این بازی ریشخندآمیز با شما همپا نخواهیم شد؛ زیرا بیشینه مردم ایران با آزمون های از سر گذرانده ی خود به سرشت چنین بازی هایی پی برده اند و اگر به چنین کاری دست یازیم، آبروی خود را بیش از پیش خواهیم برد.

از زبان نماینده ی «یانکی» ها به پرت و پلاگویی های «خرگوش دلاور نظام»:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۳ آبان ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/11/blog-post_4.html

* تد کروز، سناتور جمهوری‌خواه از ایالت تگزاس، روز سه‌شنبه به توییت سعید خطیب‌زاده، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران، واکنش نشان داده و گفته است که رئیس جمهوری جمهوری‌خواه آمریکا در آینده از هرگونه توافق با ایران که به تایید کنگره نرسیده باشد، خارج خواهد شد.

ابتدا تد کروز روز یکشنبه در واکنش به خبری در خصوص رویکرد جو بایدن، رئیس جمهوری آمریکا در قبال توافق هسته‌ای ایران نوشته بود که آقای بایدن اختیار قانونی درباره دادن تضمین به ایران برای خارج نشدن ایالات متحده از توافق هسته‌ای در آینده ندارد؛ مگر این که چنین توافقی به تایید سنا برسد و به معاهده تبدیل شود.

این سناتور جمهوری‌خواه تصریح کرده بود، جو بایدن می‌داند چنین اتفاقی نخواهد افتاد و صد در صد هر رئیس جمهوری جمهوری‌خواه در آینده (آن توافق) را پاره خواهد کرد.

در واکنش به این توییت تد کروز، سعید خطیب زاده در توییتی روز دوشنبه گفته بود که اظهارات این سناتور جمهوری‌خواه «اعتراف» به «یاغی بودن» آمریکا است.

سخنگوی وزارت امور خارجه ایران در ادامه نوشته بود این به عهده رییس‌ جمهوری آمریکا است که جامعه بین‌الملل از جمله تمام اعضای توافق هسته‌ای ایران موسوم به برجام را قانع کند که امضای او برای اجرای این توافق در آینده «معنا» دارد.

در واکنش به این توییت سعید خطیب‌زاده، تد کروز نوشته است، «البته سخنگوی رژیم تروریستی ایران فکر می‌کند که با اجرای قانون اساسی، آمریکا یک کشور یاغی می‌شود. اما رییس جمهوری ما آیت‌الله (ولی‌فقیه)‌ نیست. او نمی‌تواند مخالفان سیاسی را بکشد یا زندانی کند و بله، رئیس جمهوری جمهوری‌خواه در آینده هر توافقی با ایران را که معاهده نشده باشد پاره خواهد کرد.»

برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»   ۱۲ آبان ماه ۱۴۰۰

بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.  برجسته نمایی های بوم، همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

زندگی سگی و بنگاه های نیکوکاری ـ بازپخشش

اگر اکنون زنده بود و حال و روز توده ی مردم ایران را نیز می دانست، آیا با دیدن این تصویر می گفت:

کاش من هم یک سگ بودم؟

ب. الف. بزرگمهر   هشتم اسپند ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/02/blog-post_284.html

۱۴۰۴ اردیبهشت ۲۵, پنجشنبه

نباید در برابر اهریمنی ترین نیروهای جهان گامی دیگر به واپس نشست

این فشرده ای از هستینگی ماجرایی است که رخ می دهد (زیرنویس پرتور پیوست)؛ نمایشی چندش آور از باند نازی های هوادار «باندرا» به یاری «لندن» و «پاریس» و بی هیچ گمان و گفتگو: «واشنگتن» در پشت پرده ای پاره پوره که شاخ های گاومیشِ تمرگیده در آنسوی اَبردریای اَتلس و چشم براه زمان شاخ زدن به روسیه را بروشنی می توان دید. همه ی این جانوران ددمنش بویژه به «کریمه» چشم دوخته اند که هم از دیدگاه راهبردی (تاکتیکی) و هم از دیدگاه دوربردی (استراتژیکی)، بچنگ آوردن آن نخشی برجسته و هموار کننده برای دورخیزهای آینده به ژرفای روسیه داشته، بر روی آن ـ از زبان مزدور دست پرورده شان: توله سگی پلید به نام «زلنسکی» ـ کانونمند شده اند.

به ریز و شپش گفتگوهایی از دید من، بی هیچگونه برآیندی درخور و پایدار نپرداخته و نمی پردازم؛ زیرا با تراز راستین کنونی نیروها بویژه در چارچوب جهانی آن، بدرستی آشنا نیستم؛ تنها بر یک نکته ی از دید من بنیادین، انگشت نهاده بر آن پا می فشارم:
روسیه نباید در برابر اهریمنی ترین نیروهای جهان گامی دیگر به واپس نشسته و آن را «حُسن نیّت» جا بزند! چنین کاری که در خوش بینانه ترین برخورد به پنهان کردن آت و آشغال جارو شده به زیر فرش می ماند، پیش و بیش از هر چیز دیگری، خودفریبی است.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۵ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴

نه جانم! این تنها یک توفانِ ساده نیست ...

نه جانم! این تنها یک توفانِ ساده نیست؛ بازتابی سراب مانند از نبرد نابرابر کربلا میان امام سوم شیعیان و ۷۲ تن از یارانش با سپاه پرشمار کوفه و پژواکی از آن در این شهر سپندینه و هشداری آسمانی ـ ریسمانی از «عَرش» است که در جنگی که گویا زمان درگیری آن نزدیک و نزدیک تر می شود، فرشتگان نخستین آسمان از آسمان های هفتگانه که همگی از دَم گاوند،* به سرکردگی گاومیشی در آن پا نهاده و کون هیچ کسی از شاخ شان بی بهره نخواهد ماند.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۵ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴

* بنگرید به یادداشتِ «فرشتگان آسمان نخست، همگی از دم گاوند!» در پیوند زیر:

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/09/blog-post_25.html

ویدئوی پیوست: نه جانم! این تنها یک توفانِ ساده نیست



برجسته ترین رهاوردِ دستبرد زیرکانه ی «یانکی» ها در روندهای سیاسی و اجتماعی ایران ـ بازپخشش

یک یادداشت بایسته

نوشتار زیر که جُستار آن، دنباله ی یادداشتم به نام «بازی از پیش برنامه ریزی شده ی ՛یانکی՝ ها برای کژدیسه نمودن جنبش رو به گسترش توده های مردم عراق» است، پانزدهم دی ماه گذشته کمابیش  آماده بود؛ ولی به شَوَندهای گوناگون از آن میان، رخدادهای ناگوار ایران و پیرامون آن و نیز خیزش یکباره ی بیماری که فشار خون بالا نیز بر آن افزوده شده، نیمه کاره بر جای ماند. دیشب و امروز بخت پرداختن چند باره به آن را یافتم؛ واپسین بند برجای مانده را افزودم؛ برخی پیش نویس هایی که درباره ی انتشارشان دودل بودم را در پی نوشت گنجاندم و همه ی آن را اندکی ویرایش شیوانگارانه نمودم.

ب. الف. بزرگمهر   ششم بهمن ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/01/blog-post_741.html 

***

درست چند روز پیش از به موشک بستنِ خودروهای مردک گمان برانگیزی به نام قاسم سلیمانی و شماری از همراهانش از آن میان، تنی چند از گروهبندیِ ساخته و پرداخته از سوی خرموش های اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان که آن را از همان نخست «حشره شعبی» نامیدم،  در یادداشتی کوتاه و شتابزده، نوشته بودم:
«... از دید من که ناچارم در اینجا کوتاه و اشاره وار به آن بپردازم، ماجرای آغاز شده با یورش موشکی به پایگاه های عراقی که در آن، نیروهای՛یانکی՝ نیز جای گرفته اند و انجام آن ها که بر دوش گروهک های وابسته به گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان نهاده شده، با نادیده گرفتن چند و چون و پرداختن به ریز و شپش آن که بگمانم از کم ترین برجستگی برخوردار است، بازی از پیش برنامه ریزی شده ی امپریالیست های ՛یانکی՝ است که از آن میان با همدستی نوکرپیشگان و سگ های زنجیریِ خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان، پی گرفته شده و می شود. برجسته ترین آماج این برنامه، کژدیسه نمودن جنبش خیز برداشته ی توده های بجان آمده ی مردم عراق است که با همه ی ددمنشی بکار رفته، تاکنون نتوانسته اند آن را سرکوب نمایند و گام بگام از توان فراروییدن به انقلابی دامنه دار برخوردار می شود؛ بگونه ای که همه ی امپریالیست ها و رژیم های واپسگرای منطقه را نگران نموده است. لبه ای از این برنامه ریزی که در آن بر خریّت پیش تر بارها آزموده شده ی خرموش های تبهکار و ایران بربادده نیز حسابی جداگانه بازنموده اند، پیوند زدن کژدیسگی یاد شده در بالا با آغاز یورش ՛یانکی՝ ها به ایران به عنوان یکی از سناریوهای هنوز پیش بینی ناپذیر است؛ یورشی از دید من، نه چندان پردامنه (دستکم در بازه ی زمانی کنونی) با آماج سرکوب بخشی از بازوی واپسگرا و تاریک اندیش خرموش ها و به فرمانبرداری بیش تر واداشتن شان که درباره ی چگونگی آن و اینکه تا چه اندازه شدنی است یا نه، اینک نشانه های اندکی در دست دارم.»۱ 

این یادداشت، در پی همراه شد با هارت و پورت ها و ترساندن های بگونه ای چشمگیر فزاینده ی لات بی همه چیز «یانکی» و وزیر امور بیرونیِ چون خود وی، خوک سرشتش در دَم و دستگاه دیوانسالاری «یانکی» ها از یکسو و برخورد برآشفته، ترس آلود و گریز به جلوی «کیر خر نظام» از سوی دیگر که همچنین به "هنرِ" اندرزگویی به "دشمن" نیز آراسته بود:
«رییس جمهور امریکا در مطلبی گفته، ما این مسائل را از چشم ایران می‌بینم و به آن پاسخ خواهیم داد؛ اما باید به آنها گفت، اولاً غلط می‌کنید؛ زیرا این موضوع ربطی به ایران ندارد. ثانیاً باید منطقی باشید و بفهمید که علت اصلی این قضایا چیست. البته آن ها منطقی نیستند.»۲ ... و آن ها بخوبی می دانند که «حشره شعبی» از کجا آب می خورد؛ تنها، "منطق" شان با "منطق" «کیر خر نظام» و «نظام کیر خری» از جداگانگی های برجسته ای برخوردار است: بسانِ "منطق" گربه که با  "منطق" موش، نه از یک گونه است و نه همراستا با آن!

پس از آن، نوبت پاسخ دوم «یانکی» ها فرارسید۳ که ناساز با (برخلافِ) بزرگنمایی های انبوه رسانه های امپریالیستی،۴ برجسته ترین رهاوردش، نه کشته شدن آن «شهید کیر خر» و همراهانش که دامن زدن به ملی گرایی لگام گسیخته از آن میان با مایه هایی رویهمرفته پررنگ از کیش و آیین های اسلامی در ایران (و نیز عراق) بود.

دستگاه دیوانسالاری امپریالیست های «یانکی» با دستبردی زیرکانه در روندهای سیاسی و اجتماعی ایرانِ پرآشوب به خرموش های اسلام پیشه کمک نمود تا از پرخاش های گسترده و فراگیر توده های مردم ایران بگونه ای گذرا هم شده، رهایی یابند و گونه هایی از «ملی گرایی» زیر پوشش اسلام پناهی را جایگزین روندی ریشه گرفته از پیکار طبقاتی و رو به گسترش توده های کار و رنج نمایند. با این دستکاری در روندهای سیاسی و اجتماعی ایران و بازتاب آن در جنبش رو به گسترش توده ای در عراق، امپریالیست ها در نشانه گیری و شکافتنِ «پیشانیِ نبرد توده های مردم»۵ در هر دو کشور، کامیاب بودند و توانستند از فشار خردکننده ی جنبش رویهمرفته بهتر سازمان یافته در آن کشور (در سنجش با ایران) نیز بکاهند؛ گرچه به شَوَندهای گوناگون، در کژدیسه نمودن آن و برانگیختن سُهش ملی گرایانه بر بنیاد کیش و آیین های اسلام در آنجا چون ایران، آنچنان کامیاب نبودند.

امپریالیست ها در بازه ای کوتاه از تاریخ، شاید همچنان بتوانند با دستکاری در روندهای اجتماعی ـ اقتصادی «کشورهای پیرامونی» که رفته رفته، دامن کشورهای دیگری از آن میان بویژه کشورهای جنوبی اروپا را نیز می گیرد، روند انقلابی گسترش یابنده در همه جای جهان را هر بار با چالش روبرو نموده، کاهش، کژدیسگی، پراکندگی و دیرکرد آن را در اینجا و آنجا رقم بزنند؛ ولی به این شَوَندِ از چندی پیش، آشکارتر از گذشته ای دورتر که نتوانسته اند ـ و در آینده نیز نخواهند توانست ـ الگویی حتا در پایین ترین ترازِ بهبود اقتصادی ـ اجتماعی (رِفُرم) برای گره گشایی چالش های هر دم فزاینده و در هم گره خورده ی توده های مردم جهان در چارچوب سامانه ی سرمایه داری پیشنهاد کنند به نظامیگری لگام گسیخته و سرکوب گسترده تر و آشکارتر از پیشِ توده های بجان آمده در همه جا بی پرده پوشی هایی زیر نام «دمکراسی»، «آزادی» و «هوده ی آدمی» («حقوق بشر») روی می آورند: روند و گرایشی ناگزیر از دیدگاه تاریخی ـ طبقاتی که کلاسیک های «سوسیالیسم دانشورانه»: «الف لام میم» بویژه فرزانه ی تیزبین انقلابی: «و. ای. لنین»، آن را پیش بینی نموده بودند.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر   ششم بهمن ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/01/blog-post_741.html

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از یادداشت «بازی از پیش برنامه ریزی شده ی «یانکی» ها برای کژدیسه نمودن جنبش رو به گسترش توده های مردم عراق» ب. الف. بزرگمهر   دهم دی ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/12/blog-post_453.html

۲ ـ برگرفته از گزارش «کشور را به سمت جنگ نمی‌بریم اما در مقابل تحمیل با قدرت می‌ایستیم»، تارنگاشتِ «وزارت خبرچینی بسود یانکی ها در ایران»  ۱۱ دی ماه ۱۳۹۸

۳ ـ پیش از آن با بمباران سنگین یکی دو پایگاه «حشره شعبی» در عراق و کشته شدن شماری نه چندان کم از نیروهای مزدورِ و هم اکنون گوش بفرمانِ «گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان»، آن گروهبندی انباشته از «لُمپن پرولتاریا»ی گردآوری شده با هزینه های سنگین پرداخت شده از جیب مردم تهیدست شده ی ایران را گوشمالی سختی داده بودند.

۴ ـ رویدادهای پرخاش آمیز توده های مردم عراق، ناگهان از خبرهای رسانه های امپریالیستی ـ سیهونیستی پر کشید و جای آن را شمار بسیاری از خبرها و برآوردهای آبکی از مُشتی بی سر و پای جان ننه شان «تحلیلگر» که هِر را از بِر بازنمی شناسند و همراه با دله دزدی از روی دست دیگران یاوه می نویسند، پر نمود؛ یکی از این باره ها که ناگزیر به یادآوری یا باریک تر بگویم، گوشزد آن هستم، ربوده شدن هسته ی یادداشت کوتاه و فشرده ام (یادآوری شده در پی نوشت شماره یکم همین نوشتار) از سوی چپ نمایی کم مایه از دیدگاه سیاسی و از آن کم مایه تر در زمینه ی «سوسیالیسم دانشورانه» است که به "هنر" دله دزدی از نوشته های دیگران و جا زدن آن ها به نام خود نیز آراسته است و پنج روز، بیش تر بدرازا نکشید؛ گرچه، تنها این چپ نمای باندباز، پرچانه و هرزه گو نیست که به چنین نابکاری دست می یازد. از چپ و راست به نوشتارهایم دستبرد می زنند و من که بختی بسنده، حتا برای پیگیری نوشته های نیمه کاره برجای مانده ی خودم نمی یابم، گاه گداری الله بختکی به یکی از چنین نوشته هایی برمی خورم و بیش تر با پوزخند از کنارشان می گذرم یا دستِ بالا، یادداشتی کوتاه برای تارنگاشتی که آن را درج نموده، می فرستم که بدانند با چه کسانی سر و کار دارند؛ گرچه، نیک می دانم که در بیش تر باره ها خودی هستند؛ و  «خودی» در چنان تارنگاشت هایی، اگر اندکی به زبان بازی و "هنرهای نفیسه" ای چون دزدی ادب و اندیشه آراسته باشند یا از آن بهتر ترازبندی کار و کوشش دیگران را در کالبد نوشتاری آموخته باشند با هر گونه فرنامِ خوش آهنگی از ساده ترین شان: «نویسنده» گرفته تا «نظریه پرداز» آذین داده می شوند؛ خرچُسنه هایی که هر گاه به نام شان با اینگونه فرنام ها برمی خورم، ناخودآگاه با خود می گویم: «مانیکوریست» و «پدیکوریست» را هم می نوشتید تا آذین بندی به فرازی درخور دست یابد و مادرمرده ها کم نیاورند.  شیوه های کارشان هم گوناگون است؛ برخی که خرمردِ رندترند، گاه یکی دو ماهی شکیبایی بخرج می دهند و اندیشه ی ربوده شده را در هزار لا می پیچند تا انگ دزد بر پیشانی شان نخورد؛ برخی ناشی ترند؛ بسان نمونه ای که نزدیک به یکسال پیش، کسی به نام «آرش ب.» هسته ی بنیادین دو نوشتارم را با یکدیگر آمیخته و نوشتاری تازه به نام خویش در تارنگاشت چپ نما و گمان برانگیز «اخبار .وز» درج نموده بود؛ نوشتاری که با بَه بَه و چَه چَه شماری از آن میان، تنی چند از سنگواره های آن باشگاه سیاسی نیز روبرو شده بود و خنده ام را برانگیخت. به همین شَوَند، در تارنگاشتم از همان سال های نخست آن، یادداشت طنزآمیز و گزنده ی زیر را درج کرده ام:
«برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید! از ՛دزدان ارجمند اندیشه و ادب՝ نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!» با این همه، بسیاری از آن ها که این هرزه گوی پرچانه را نیز دربرمی گیرد، «گل را با گلدان یکجا می ربایند» و با شماری آویزه و منگوله بر آن، برای نمایش در ویترین خود جای می دهند و همان درونمایه را با مشتی هرزه گویی های بی هیچ آرش و مانشی، آمیخته به «توتولوژی» در گفتگوهای رسانه ای خرج می کنند. با این همه، یک جداگانگی بزرگ همواره بر جای می ماند و خواننده با اندک چستجوی اینترنتی به یاری «گوگل» که دزدان ادب و اندیشه بویژه به آن سخت دلبسته و وابسته اند، می تواند درست یا نادرستِ آن را با اندک تیزبینی بازشناسد:
جداگانگی میان کاری نوآورانه، اندیشه ای نو یا دیدن پدیده ای کهنه از گوشه چشمی تازه و بویژه همراه با پیش بینی در زمینه های سیاسی با رونوشت برداری هایی در بیش تر باره ها پس از رخداد این یا آن پدیده که گاه بیش از بازگوییِ کار نوآورانه ی دیگری که دیگر نو نیست را دربرندارند. به هر رو، یادداشت کوتاه و فشرده ی اشاره شده در پی نوشت شماره یکم، دربردارنده ی یک بازشناخت (کشف): «بازی از پیش برنامه ریزی شده ی امپریالیست های ՛یانکی՝ با همدستی گروهک های وابسته به گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان برای کژدیسه نمودن جنبش خیز برداشته ی توده های بجان آمده ی مردم عراق» و یک پیش بینی: «پیوند زدن کژدیسگی یاد شده در بالا با آغاز یورش ՛یانکی՝ ها به ایران به عنوان یکی از سناریوهای هنوز پیش بینی ناپذیر و یورشی با آماج سرکوب بخشی از بازوی واپسگرا و تاریک اندیش خرموش ها و به فرمانبرداری بیش تر واداشتن شان» بود. این پیش بینی بر بنیاد سُهشی برخاسته از منطق رخدادهای آن روزها و فریبکاری هایی باریک بینانه لاپوشانی شده در آوازه گری های رسانه های امپریالیستی، نشان می داد که برنامه ای فریبنده و گمراه کننده برای به جنگ کشاندن «سپاه پاسداران» و سرکوب «نه چندان پردامنه ی ... بازوی واپسگرا و تاریک اندیش خرموش ها» در راه است که چوب آن را توده های مردم ستمدیده ایران خواهند خورد؛ درباره ی چگونگی و چند و چون آن نیز نمی توانستم بیش از آنچه بگونه ای کلی و دربرگیرنده هشدار دادم، چیزی بنویسم:
«لبه ای از این برنامه ریزی که در آن بر خریّت پیش تر بارها آزموده شده ی خرموش های تبهکار و ایران بربادده نیز حسابی جداگانه بازنموده اند ...»

چپ نمای هرزه گو و پرچانه، هم این پیش بینی و هم آن بازشناخت ریز شده در چارچوب راهبردی (تاکتیکی) را خوراکی دندانگیر یافت؛ آن را ربود و همراه با هرزه گویی هایی از این در و آن در خایید. خوب! چه باید گفت؟ آن هم در چنین روز و روزگاری سخت ناگوار برای توده های مردم ایران، پرداختن به چنین جستارهایی را در بنیاد خود، کاری ناروا می دانم و نمی خواستم این ها را بنویسم؛ ولی از سوی دیگر، نمی توانستم به آن نپردازم؛ به همین شَوَند آن را در پانوشت آورده و دانسته، نه به نام این چپ نمای یک چشم که گروه چپ نمایان کور، وی را به پادشاهی خویش برگزیده اند، اشاره می کنم و نه از نوشته اش، نمونه ای برای ردگیری و شناختنش می آورم؛ تنها این سخن باریک و پاکیزه را یادآور می شوم که چنانچه در باره ای کهنه تر از چنین دله دزدی هایی از سوی همپالکی های پشتک واروزن آن جریان وامانده به پاس نامی تاریخی با گل های جاودانه ی آن و خوش بینی آن هنگام برای بهبود سیاست شان، «خرسندی با لبخندی تلخ»، شدنی از آب در آمد، برای چنین باره هایی، هیچگونه خرسندی در کار نخواهد بود و اگر باری دیگر به نمونه ای از چنین کارِ زشتی از این کلّه گاومیشی پرچانه بربخورم، آبرویش را بی هیچ چشم پوشی بگونه ای گواهمند خواهم برد.

۵ ـ «دوستان ما با کاری که انجام دادند، پیشانیِ نبرد توده های مردم ایران با رژیم تبهکارشان را نیز نشانه گرفته و آن را شکافتند. به میدان آمدن گسترده ی مردم در اهواز برای بدرود گفتن با نظامی از دست رفته ی رژیم شان را دیدی؟ این ها همان مردمی هستند که دو سه ماه پیش برای رویارویی با همین رژیم به خیابان ها ریخته بودند. تا اینجای کار، این یک کامیابی برای ترامپ و دار و دسته اش و زمینه ای درخور برای آغاز چنگ اندازی به ایران است ...»

برگرفته از یادداشت «ما نمی توانیم تماشاگر بمانیم ...» ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ دی ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/01/blog-post_6.html

گواهی تاریخی از همبستگی بیمانند خلق ها و ملت های «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» در نبرد با «اهریمن نازیسم»

«جنگ سترگ میهن سوسیالیستی» با همه ی زیان های بزرگِ گاه جبران ناپذیری که به مردم «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» زد، برای نخستین بار در تاریخ جهان، «آدم تراز نوین» را آفرید؛ گونه ای آفرینش، بسیار برتر از افسانه های آدمی ساخته و  پرداخته شده از گِلِ رُس در دوره ای که سفال سازی و کوزه گری، پیشرفته ترین دستاورد آدمی بود.

فیلم پیوست، گواهی تاریخی از همبستگی بیمانند خلق ها و ملت های «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» در نبرد با «اهریمن نازیسم» و ارتش نیرومندِ تا بُنِ دندان ساز و برگ یافته آن به پیشرفته ترین جنگ ابزارها در «جنگ جهانی دوم» است؛ بدون چنین همبستگی ژرف و سازنده ای که «نوزاد تراز نوین» پا به جهان نهاده در انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷را به نوجوانی بالنده فرارویاند و زمینه ای برای پیشرفت های بزرگ تر بسود کارگران و زحمتکشان در جهان فراهم نمود، پیروزی بر «اهریمن نازیسم» به هیچ رو شدنی نبود.

با آنکه از دیدگاه آماری و سنجشی بر بنیاد چندی (کَمّی)، روس ها ۸۰ ⸓ انبوه مردم را دربرمی گرفتند و رویهمرفته، نخش برجسته تری در سنجش با انبوه دیگر ملیت ها و خلق ها در آن پیروزی تاریخی بر دوش داشتند، نخش این ها را نه تنها نمی توان دستکم گرفت و ناچیز شمرد که از دیدگاهی دربرگیرنده که در آن «هماوندی میان «کُلّ و جزء»* و نیز «چندی و چونی» («کَمیت و کیفیت») نه آنگونه که از سوی برخی بیش از اندازه ساده شده، دریافت شده و می شود که بگونه ای پویا و ساختارمند با یکدیگر هماهنگی یافته، یگانه می شوند با برجستگی هرچه بیش تر خود می نماید؛ آنگونه برجستگی که در آن روس و کازاک و گرگیز (قرقیز) و ... و حتا کوچک ترین خلق های آن کشور پهناور آنچنان در هم تنیده و یکی شده اند که نه تنها به آمارگیری چند و چونی نیاز نیست که «نوزاد تراز نوین» پیشین به جوانی برومند فراروییده و «آدم تراز نوین» کالبد یافته پدیدار می شود. «جنگ سترگ میهنی» که در روسیه کنونی اینچنین از آن یاد می شود و درستِ آن: «جنگ سترگ میهن سوسیالیستی» و از آنِ همه در آن تنیدگی و یگانگی است با همه ی زیان های بزرگِ گاه جبران ناپذیری که به مردم «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» زد و جان بسیاری از دلاورترین، پیشگام ترین و بزرگوارترین آدم های از جان گذشته را در آن کشور ستاند، چنان آدمی را برای نخستین بار در تاریخ جهان آفرید؛ گونه ای آفرینش، بسیار برتر از افسانه های آدمی ساخته و  پرداخته شده از گِلِ رُس در دوره ای که سفال سازی و کوزه گری، پیشرفته ترین دستاورد آدمی بود.

فیلم پیوست، همچنین چگونگی همبستگی چشمگیر گِرگیزها و کازاک ها که هر دو با ملت ها و خلق های ایران همریشه اند با دیگر ملیت ها و خلق های درگیر در آن جنگ برافروخته شده از سوی آلمان نازی را به نمایش می نهد؛ نمونه هایی شایان درنگ و ستایش برای ما ایرانیان.

یاد همه ی دلاورمردان و زنان «ارتش سرخ اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» جانباخته و جانفشان در میدان های جنگ با آلمان نازی، پارتیزان های دلاور و همه ی کوشندگان و آمایشگران پشت پیشانی آن نبرد تاریخی که آدمیت را از چنگِ اهریمن «فاشیسم» و «نازیسم» رهاندند، زنده و گرامی باد!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۵ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴

فیلم پیوست:

https://odysee.com/@RTDocumentary:4/Great_Victory_for_all:c?src=embed&t=193.171076

* «بگمانم جز برخی کهنه آخوندهای خِنگ که هنوز جداگانگی میان یک آدم با همبود آدمیان و هماوندی میان ꞌکل و جزءꞌ را درنمی یابند و می پندارند، این یک (همبود آدمیان) همان یک آدم همراه با شماری دیگر آدم است و بس، برای کم تر آدمی ناروشن است که ما نه با لات بی سر و پای ꞌیانکیꞌ که با دَم و دستگاه دیوانسالاری دراز و پهنِ ꞌیانکیꞌ ها سر و کار داریم ...»

برگرفته از نوشتار «جنبش کنونی مردم ایران را پاس داریم و به بار بنشانیم!»  ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ دی ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/01/blog-post_69.html

دورپیمایی و دگردیسگی یک پیش بینی ـ بازپخشش

هنگامی که برای نخستین بار، بخشی از سیاست های امپریالیستی در هماوندی با رژیم اسلام پیشگان تبهکار جمهوری اسلامی و بهره برداری های نابجا از کیش اسلام و آیین های گوناگون آن را پیش بینی نمودم، «دزد اندیشه و ادب» را خوش آمد و آن را در واپسین بند نوشته ی نه چندان پرمایه اش بکار برد تا رنگ تازه ای به آن زده، چیزی "نو" در گاهنامه ی «سوسیال دمکرات» انگلیسی به خورد خوانندگانش بدهد.*

من از «اسلام سیاست زده» سخن رانده بودم؛ آن دزد که اندکی نیز شتاب داشت و شاید ذوق زده از هول حلیم در دیگ افتاده بود، برای آنکه اندک دگرگونی نیز در آن بکار برده باشد با ناشیگری نوشت:
«اسلام سیاسی»!

«اسلام سیاسی»، پس از چندی و این بار، «آقا بیشعور نظام» را خوش آمد و آن را در یکی از سخن سرایی های بیمایه اش بکار گرفت. آنگاه که کاربرد چنین گفته ی نادرست و تهی مغزی را از سوی وی دیدم، می توانستم چهره اش را که از خرسندی برق می زد و شاید بادی نیز در گلو انداخته و پُکی جاندار به یکی از پیپ های پیشکشی اش نیز می زد، بدیده آورم و کمی در دل بخندم؛ گرچه در همان آن، ناسزایی چارواداری نیز روانه ی آن «سوسیال دمکرات» نادان ایرانی نمودم.

واپسین بار در گاهنامه ی یکی از سازمان های سیاسی با گرایش های «چپ سوسیال دمکرات» که وی نیز بگمان بسیار در آن قلم می زند، دیدم که سیاست آن اسلام، اینگونه به چالش کشیده شده بود:
اسلام "سیاسی" (یا شاید "اسلام سیاسی" که تفاوت چندانی ندارد)!

این بار لبخندی تلخ بر لبانم نشست؛ گرچه از تهِ دل خرسند از این که سرانجام به تهی مغزی «اسلام سیاسی» پی برده اند؛ گرچه، باید امیدوار بود که براستی چنین است.

ب. الف. بزرگمهر    هشتم خرداد ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/05/blog-post_298.html

* من برگردان آن را به پارسی در یکی از تارنگاشت های وابسته به جریانی سیاسی خواندم.

۱۴۰۴ اردیبهشت ۲۴, چهارشنبه

انگار همین امروز یا حتی فردا نوشته شده است ! ـ بازپخشش

نوشته ی زیر که از روزنامه نگاری اروپایی است را  «سیده زهرا» نامی با برنام «توضیح خاورمیانه برای خنگ ها» درج کرده است. نوشته ی بدی نیست و به برخی از نیرنگبازی های رسانه های امپریالیستی ـ سیهونیستی اشاره دارد. تا اینجای کار، هم من آن را سودمند یافته ام و هم بیگمان «سیده زهرا» که آن را پسندیده است؛ او «خنگ» نیست! خودم را نمی دانم. امیدوارم برای شما نیز سودمند باشد!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۳ امرداد ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/08/blog-post_4.html 

***

اصل شماره ۱:

در خاورمیانه، همیشه عرب ها هستند که به یورش دست می‌ یازند و همیشه اسرائیل است که از خود دفاع می‌کند. نام آن، مقابله به مثل است.

اصل شماره ۲:

عرب ها، پلستینی‌ها یا لبنانی‌ها حق ندارند غیرنظامیانِ طرفِ دیگر را بکشند؛ نام آن، تروریسم است.

اصل شماره ۳:

اسرائیل حق دارد غیرنظامیانِ عرب را بکشد؛ نام آن دفاعِ مشروع است.

اصل شماره ۴:

هنگامی که اسرائیل آدم های بسیاری را می‌کُشد، کشورهای باختری از آن می‌خواهند تا از چنین کاری دست بکشد؛ نام آن «عکس‌العملِ جامعه‌ی جهانی» است.

اصل شماره ۵:

پلستینی‌ها و لبنانی‌ها حق ندارند نظامیانِ اسرائیلی را به اسارت بگیرند؛ حتا اگر شمار آن ها اندک باشد و از سه سرباز هم بیش تر نشود.

اصل شماره ۶:

اسرائیلی‌ها حق دارند آدم‌ ربایی کنند؛ می‌توانند هر شمار پلستینی‌ را که خواستند بردارند ببرند (چیزی نزدیک به ۱۰ هزار زندانی و ۳۰۰ کودک). هیچ اندازه ای در کار نیست. لازم نیست مجرم بودنِ افراد ربوده شده ثابت شود. شود بردن از واژه ‌ی جادویی‌ «تروریست» برای آن بس است.

اصل شماره ۷:

هنگامی که می‌گویید حزب الله*، باید بلافاصله اضافه کنید* که از طرفِ ایران و سوریه پشتیبانی می‌شود.

اصل شماره ۸:

هنگامی که می‌گویید اسرائیل، به ‌هیچ رو نباید بگویید که از سویِ آمریکا، فرانسه و اروپا پشتیبانی می‌شود. ممکن است این پندار پیش بیاید که درگیری‌ِ نابرابری در کار است.

اصل شماره ۹:

هیجگاه نباید از سرزمین‌های اشغالی سخن گفت یا از قطعنامه‌های سازمانِ ملل یا زیر پا نهادن قوانینِ حقوقِ جهانی و یا «کنوانسیون‌ ژنو». ممکن است تراز روحی ـ روانی بیننده یا شنونده از میان برود.

اصل شماره ۱۰:

فرانسه حرف زدنِ اسرائیلی‌ها بهتر از عرب هاست. تنها به این خاطر است که تریبون‌ها در اختیارِ اسرائیلی‌ها و طرفداران‌ شان نهاده می شود تا به نوبه‌ی خود اصولِ ۱ تا ۹ را برای مان توضیح بدهند؛ نام آن بی‌طرفی‌ خبرنگاری‌ است.

اصل شماره ۱۱:

اگر با این اصول همداستان نیستید و یا می پندارید این اصول به سود یک سویِ درگیری‌ست به این دلیل است که شما یک یهودستیزِ خطرناک‌ هستید.

برنار لانگلوآ، روزنامه نگار و از بنیانگذارانِ هفته‌نامه‌ی «پولیتیس» است. این یادداشت تاریخِ ژوئیه ۲۰۰۶ را دارد و در همان هفته‌نامه منتشر شده بود. با این‌همه، انگار همین امروز و یا حتی فردا نوشته شده است. 

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر 

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/08/blog-post_4.html

بپا برای چندین و چندمین بار گول تان نزنند ...

بپا برای چندین و چندمین بار گول تان نزنند؛۱ حتا الاغ هم دو بار دستش (پاهای جلویی) را در یک چاله نمی نهد!۲ ناساز با آنچه «جاه‌طلبی‌های سیاسی شخصی دولت های باختری» را شَوَند رفتار گستاخانه شان خوانده ای،۳ کارکرد تک تک آنها در هماهنگی رویهمرفته باریک در چارچوب سیاست اهریمنی سامانه ی امپریالیستی برهبری و کارگردانی خود «یانکی» ها برای نابودی هر آنجه بویی از سوسیالیسم می دهد، سمتگیری شده است. بسیاری از آن ها بیگمان «جاه طلب» نیز هستند؛ ولی جاه جویی های شان، نخشی بسیار ناچیز در روند سیاسی یاد شده داشته و خواهد داشت؛ توده های مردم روسیه، چین و سایر کشورهای ستمدیده ی جهان با این آدم یا آن آدم، چه جاه خواه باشند یا نه، روبرو نبوده و نیستند؛ آن ها با سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی در یگانگی نسبی خود رویارویند و همه ی آن مزدوران جاه خواه یا دنباله رو، پیچ و مهره های ریز و درشت ماشین اختسادی، سیاسی و جنگی آن سامانه اند که با همه ی زمینگیری اش، همچنان از نیروی جنگ افروزی و چنگ اندازی سهمگینی برای به یوغ کشیدن بهره دِهان برخوردارند. اینکه آن رهبر به شَوَندهایی روشن (دستِکم برای من) از بر زبان راندنِ واژه هایی چون امپریالیسم و سرمایه داری امپریالیستی خودداری می ورزد بجای خود؛ ولی با نادیده گرفتن گرایش های هازمانی و دینی خود، می بایستی دستکم با سرشت چنان سامانه ای که همزمان با زمینگیری هر روز فزاینده تر، به همان اندازه، جنگ افروزتر و یورشگرتر می شود، آشنا باشد تا رودست نخورد و میلیون ها توده ی مردم روسیه که من برای دلاوری های بیمانندشان همراه با دیگر خلق ها و ملت های «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» در رویارویی جانفشانه با «نازیسم هیتلری»، پاس و سپاسی فراوان دارم و نیز میلیاردها چینی، کُره ای (بویژه توده های مردم جمهوری سرفراز دمکراتیک خلق کره) و دیگر کشورهای زخم خورده و ستمدیده ی جهان را با ندانمکاری بکام مرگ و نابودی نکشاند

لات بی همه چیز «یانکی»: «دونالد ترامپ» که برای جان باختن سربازان اوکراینی و روسی اشک سوسمار می فشاند، دست «نادان یابوی» عزراییلی و دولت فراراستش را برای مرگبارترین کشت و کشتار بیمانند توده های بی پناه غزه با بمب و موشک و گرسنگی دادن باز نهاده است. همه ی این جَک و جانوران و دست نشاندگان شان را باید بر پایه ی کردارشان برآورد نمود و همزمان، جلوی گرایش طبقاتی «گروه سالارانِ» ( «اُلیگارشی») روسی برای زد و بندهای آشکار و پنهان با همژادان (همجنسان) خود در آن سوی پیشانی نبرد طبقاتی را گرفته و سرشان را به سنگ کوبید.

به آن رهبر باید گوشزد نمود که مَتَلَک و لیچار گفتن و گناه تبهکاری های بزرگ انجام شده بدست پفیوزترین روس های دولت سالار که بجای رسیدگی به نارسایی های پدید آمده و یافتن راه هایی برای کاستن شان، با پندار خامِ شیرجه زدن در بازار سرمایه داری، دستاوردهای نخستین کشور کارگران و زحمتکشان جهان را در سینی زَرّین به خوک های دیوانسالار کلان سرمایه داری جهانی پیشکش نمودند را بگردن پیشگامان بسیار دلاوری چون دانشمند تیزبین انقلابی: «ولادیمیر ایلیچ لنین» و دیگر «بُلشویک های راستین» افکندن، کار دشواری نیست؛ زبانِ لَقّی است که به این یآن سو می چرخد یا آنگونه که دوست دارم بگویم: کون لَقّی است که چپ و راست می گوزد؛ ولی دریافت بسیاری از مانش های دانشورانه با همه ی سادگی چشمگیر سرشت شان، برای خشک مغزان بویژه آن ها که به جای و جایگاهی بلندتر در دَم و دستگاه دیوانسالاری این یا آن کشور دست یافته اند، کاری است بس دشوار و همراه با آزمون و خطاهای «دِکارتی» پرشمار و پی در پی به بهای جان بسیاری از توده های مردم و فرزندان شان که گویی سهم آنان از زندگی، جانفشانی در راه «مام میهن»ی است که الاغ های سردمدار آن، بارها و بارها دست شان را در همان چاله می نهند که پیش تر نهاده بودند.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۴ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴

پی نوشت:

۱ ـ «این همان ندانمکاری بزرگی است که از آن می ترسیدم ...»  ب. الف. بزرگمهر   نهم اسپند ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2022/02/blog-post_7.html

۲ ـ زبانزدی ایرانی

۳ ـ بگفته ی رهبر روسیه، دولت‌های باختری ـ که به جای بهره وری های مردم خود، با «جاه‌طلبی‌های سیاسی شخصی» رهنمون می‌شوند ـ همچنان «از راه ملی‌گرایان اوکراینی» جنگ را بدرازا می کشند.

برگرفته از «آرتی»   ۲۰ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴

این همان ندانمکاری بزرگی است که از آن می ترسیدم ... ـ بازپخشش

نه جانم! این همان ندانمکاری بزرگی است که از آن می ترسیدم.۱ اینکه روسیه توانسته نیروهای اوکراینی وابسته به رژیم پوشالی و دست نشانده ی آن کشور را به میز گفتگو بکشاند، دستِکم با این دو اگر و مگر (شرط) درست است:
الف. بدرازا نکشد و دست بالا در یکی دو روز، چالش های بنیادین که بویژه دربرگیرنده و گره گشای نگرانی های هوده مند (مُوَجَّه) روسیه باشد را در بیانیه ای رسمی، گنجانده و دستینه (امضاء) شده باشد؛ و
ب. تا هنگام رسانه ای شدنِ چنان بیانیه ای، هیچگونه سخنی از آتش بس در کار نباشد و سپاهیان روسی در همراهی با برخی نیروهای رزمی اوکراین که از نقشه های شوم امپریالیست ها آگاهند و می دانند که پشتیبانی آن ها از کشورشان، بهانه و گامی برای به شکست کشاندن روسیه در جنگی فراگیرتر و سهمگین تر است، همه ی توان خود را برای رسیدن به دیگر مرزهای اوکراین بویژه در آن بخش ها که آتش افروزان امپریالیستی و کشورهای نوچه ی آتش بیار بزنگاه (معرکه) و تن داده به هموندی (عضویت) در «پیمان دوزخی ناتو» از آنجاها جنگ ابزار برای تندروهای ملی گرای کور و «نئونازی» های اوکراینی می فرستند، بکار گیرند.

... وگرنه، چنان گفتگویی جز خریدن زمان از سوی رژیم پوشالی و دست نشانده ی امپریالیست ها از آرش و مانش دیگری برخوردار نبوده و در پی سرازیر شدنِ جنگ ابزارهای باز هم بیش تری از سوی کشورهای امپریالیستی و شغال های دنباله روی شان که هم اکنون در جریان است و باید بی درنگ جلوی آن راگرفت، آتشِ جنگ بسود نیروهای جنگ افروز «ناتو» بسرکردگی «یانکی» ها گسترش فراوان تر یافته و زمینه برای پیاده نمودن سناریوهای مرگبارتر آماده می شود. درست در چنین بازه ی برجسته ای از زمان، سخنگوی ریاست جمهوری روسیه: «دیمیتری پسکوف» رو به کشورهای اروپای باختری، زبان به اندرز گشوده و می گوید: فرستادن جنگ ابزار از سوی دولت های باختری به اوکراین به برقراری آرامش (ثبات) در این کشور کمکی نمی کند.۲ در حالیکه نه تنها اندرز که یادآوری و حتا گوشزدی تند در چنین بازه ای از زمان، نه تنها کاری از پیش نمی برد که خواه ناخواه، نشانه ای (سیگنالی) از ناتوانی به دشمنِ خونیِ توده های مردم جهان می فرستد.    

جدا از همه ی این ها، این سخن باریک و پاکیزه (نکته) را نیز ناچارم بیفزایم که چانه زنی در این باره۳ با روباه نیرنگباز فرانسوی و گشودن دوباره یا شاید چندین باره ی پایِ این کارچاق کن به گفتگوهای میان روسیه و اوکراین را بسیار زیانبار می بینم.

ب. الف. بزرگمهر   نهم اسپند ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2022/02/blog-post_7.html

پی نوشت: 

۱ ـ «ولادیمیر مدینسکی»، مِهتَرِ گروه گفتگو کننده ی روسیه، درباره ی گفتگوی اوکراین و روسیه در «گومل»، گفت:
«روسیه تا زمانی که برای دستیابی به همداستانی بایسته باشد، آماده ی گفتگو با اوکراین است.»

برگرفته از «اسپوتنیک» نهم اسپند ماه ۱۴۰۰ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ «دیمیتری پسکوف»، سخنگوی ریاست جمهوری روسیه، گفت که فرستادن جنگ ابزار از سوی دولت های باختری به اوکراین به برقراری آرامش در این کشور کمکی نمی کند.

پیشتر کشور «چک» به آگاهی رسانده بود که جنگ ابزار و ساز و برگ (مُهمّات) به اوکراین فرستاده است. دولت های آلمان و پرتغال نیز برای فرستاده شدن جنگ ابزارها و ساز و برگ های زرهی فرآورده ی کشورهای شان به اوکراین پروانه داده اند.

برگرفته از «اسپوتنیک»  نهم اسپند ماه ۱۴۰۰ (با ویرایش، پارسی و فشرده نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۳ ـ ... و نه در چارچوب های دیگر از آن میان، همکاری های اروپایی میان روسیه، فرانسه، آلمان و  سایر کشورهای ریز و درشتِ آن «بزرگ خشکی» که بسیار سودمند نیز خواهد بود.

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!