«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ دی ۱۱, پنجشنبه

... می توانی کمی مغزت را بتکانی تا سبک شود


مریم اکبری منفرد را آزاد کنید!

خواست آزادی مریم اکبری منفرد در یازدهمین سالروز بازداشت این زندانی سیاسی

۱۸ تن از زندانیان پیشینِ «بند زنان اوین» امروز دهم دی‌ماه ۹۹، در یازدهمین سالروز بازداشتِ مریم اکبری منفرد، در بیانیه‌ای خواستار آزادی این زندانی سیاسی شدند:

مریم اکبری منفرد را آزاد کنید

مریم اکبری‌منفرد در تاریخ دهم دی ماه ۱۳۸۸ بازداشت شده و تا امروز بدون حتی یک ساعت مرخصی، با سربلندی در زندان به سر برده است.

یکی از فرزندان مریم در هنگام بازداشت او ۴ ساله بوده و در تمام این سال ها فرزندانش از حضور مادر محروم بوده اند. مریم تحت حکم ناعادلانه‌ی ۱۵ سال حبس تعزیری قرار دارد؛ طبق قوانین جدید، این حکم باید به ۱۰ سال کاهش می‌یافت؛ اما تا امروز این اتفاق نیفتاده است.

ما به عنوان همبندی‌های مریم، قدیمی ترین زندانی سیاسی زن اوین، این شرایط را ناعادلانه و غیرانسانی می‌دانیم و خواستار آزادی بی‌قید و شرطِ مریم اکبری منفرد هستیم.

آنیشا اسداللهی، نسیم اشرفی، مرضیه امیری، نسیم باقری، ژیلا بنی‌یعقوب، فاران حسامی، لیلا حسین‌زاده، آزیتا رفیع‌زاده، مریم شفیع‌پور، مهوش شهریاری، ریحانه طباطبایی، فریبا کمال‌آبادی، مهدیه گلرو، نرگس محمدی، عسل محمدی، صدیقه مرادی، ندا ناجی، شیوا نظرآهاری، بهاره هدایت

برگرفته از «تلگرام»  ۱۱ دی ماه ۱۳۹۹

۱۳۹۹ دی ۱۰, چهارشنبه

راستی! خدا هم تو رو دوست داشته ... ـ بازانتشار

آخ! چه خوب شد از شر اون حرامی آسوده شدیم! این یکی از خودمونه ....

احمدی نژاد به  رفسنجانی (با همان گویش لاتی):
راستی! خدا هم تو رو دوست داشته، بی ریش خلقت کرده ها! اون چند تا تار مو رو هم می تونی با موچین برداری! مگه نه؟!

ب. الف. بزرگمهر   یکم آذر ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/11/blog-post_4925.html



۱۳۹۹ دی ۹, سه‌شنبه

ما هنوز و همیشه می‌توانیم تاریکی را پاک کنیم ...

تمام دریچه‌ها هم‌صدا،
دعوتت می‌کنند
به صبح
و ترانه و نور ...

حتا وقتی که هنوز شب
پاهای سهمگینش را
بر گلوی روز می‌فشارد،
باز هم
طلوع ناگزیر‌ است
و روشنایی به‌یقین
در انتظار ...

زنجیرهای سرمایه و ستم
سالهای درازیست که پوسیده‌اند
و زنگارشان
می‌پراکند
به فضای تب‌آلود عصیان‌زده از رنج ...

خیابان منتظر فریاد است هنوز

ای کاش
بال‌های مجروح پرواز را
مرهم شویم.

ما هنوز و همیشه
می‌توانیم تاریکی را پاک کنیم
تا خورشید بخندد.

ایراندخت

برگرفته از «تلگرام» (برنام را از متن برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر)

... از آنگاه كه ادعای زاییدن خدا كردند

مسیحئی زرتشتی را گفت:
از كِی در كار كشیدنِ مادران را به تَرک گفته اید؟

گفت:
از آنگاه كه ادعای زاییدن خدا كردند.

جاودانه عُبید زاکانی

آنچه در جنگ های چلیپایی به آن دست نیافتند ... ـ بازانتشار

آنچه در جنگ های نامور به چلیپا (صلیبی) به آن دست نیافتند، در اینجا با کشتار ددمنشانه ی سرخ پوستان* و نابودی فرهنگ مردمانی که در برخی جاها با فرهنگ سده های میانی اروپا و آسیا برابری می کرد به چنگ آوردند:
کوچندگانی در بیش تر موردها دله دزد و نابکار و گاوچران هایی ششلول بند از اسپانیا و پرتغال و هلند و سپس انگلیس! 

ب. الف. بزرگمهر    نهم شهریور ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/08/blog-post_64.html

* در آن هنگام که شمار مردمان جهان، رویهمرفته از ۲۰۰ میلیون تن فراتر نمی رفت، نیاکانِ «جامعه جهانیِ» امروز، کمابیش ۲۰ میلیون تن از مردم بومی در سراسر بزرگ خشکی های هم اکنون نامور به «آمریکا» را از دم تیغ گذراندند و بسیاری را به بردگی گرفتند.

آیا با کشتن وی، آسوده شدید؟ زهی پندار بیهوده! ـ بازانتشار

نه رژیم سگ مذهب اسلام پیشه و نه هیچ رژیم دیگری در جهان از چنین هوده ای برخوردار نیست که زندانی را به این یا آن شَوَند بیازارد ...

در زیر به چند و چون مرگ وحید صیادی نصیری می پردازم که روز چهارشنبه هفته ی پیش، آنگونه که در خبرها آمده بود یا از بیماری کبدی بگفته ی دست اندرکاران رژیم سگ مذهب اسلام پیشه یا دست کشیدن از خورد و خوراک در زندان بگفته ی خانواده اش جان سپرد و در آدینه ی همان هفته در گورستان جان ننه شان: «بهشت معصومه» ی قم بخاک سپرده شد. اینکه وی هموند فلان گروه بوده یا بهمان کار از وی سر زده که سزاوار بزندان افکندن شده، جُستار این یادداشت نیست.

آنچه در زیر آورده ام بویژه  هوده ی (حقوق) زندانی، چه سیاسی، چه ناسیاسی را دربرمی گیرد؛ هوده ای که رژیم سگ مذهب اسلام پیشگان از همان نخستین روزهای روی کار آمدن، آن را نادیده گرفته و بهتر بگویم، لگدمال نموده است. چگونگی کشته شدن امیرعباس هویدا نمونه ای از چنین لگدمال شدنی است؛ نمونه ی چشمگیر و سخت ناگوار و تلخ آن، رنج و آزار جانکاه و پیگیری است که بر سر هموندان و رهبران حزب توده ایران آوردند؛ از شکاندنِ سرخود و بی هیچ شَوَندِ دست چپ شان که گروه بزرگی از آن ها را پیرمردانی کهنسال دربرمی گرفت، گرفته تا دستبند قَپانی و آویزان نمودن از آسمانه ی اتاقِ رنج و آزار (شکنجه) و تاب دادن گرفته تا بدار آویختن شان بی هیچگونه دادگاهی سزاوار برای رسیدگی به اتهاماتی سراپا بی پایه و ریشخندآمیز چون آهنگ کودتا در سر داشتن! پس از آن نیز تاکنون با زندانی به هرگونه ی دلخواه، فراقانونی و ناسزاوار رفتار نموده اند. نمونه ها آنچنان بسیار است که نمی دانم از کدامیک یاد کنم؛ از کشتار گروه گروه نوجوانان و جوانان وابسته به سازمان مجاهدین و چنگ اندازی به دخترکان و دختران هنوز دست نخورده به این بهانه که مبادا دوشیزه به جهانِ جان ننه شان: «باقی» پای بنهند و اگر چنان بشود به بهشت خواهند رفت (تمرگیدنِ خواه ناخواه در جایگاه خدا، الله یا هر نام کوفت و زهرِ مار دیگری!) تا نمونه های دیگری چون تشنه رها کردن زندانیان در زندان (سیستان و بلوچستان) و شاید از همه بدتر، ناسزاگویی و گاه کتک زدن زندانی که بسوی چوبه ی دار می رود یا در آستانه ی بدار آویخته شدن است (نظامیان و غیرنظامیان سربلندِ حزب توده ایران)، همه ی این نابکاری ها و تبهکاری ها از این مادربخطاها سر زده و همچنان سر می زند.

درباره ی زندانی جانباخته: وحید صیادی نصیری و چگونگی مرگش از زبان «یک مقام آگاه» (؟!) از آن میان، چنین آمده است:
«یک مقام آگاه با یادآوری هموندی وحید صیادی نصیری در گروهک تروریستی تُندَر، شَوَند دستگیری وی را برنامه‏‌ریزی برای انجام کارهای آزاررسانی [برای رژیم] برشمرد۱ ... با توجه به برنامه‏ ریزی گروهک برای اقدامات انفجاری در تاریخ ۱/۵/۹۷ در قم دستگیر و به زندان منتقل گردید. نامبرده به علت بیماری کبدی به بیمارستان اعزام و علی‏رغم تلاش پزشکان، در بیمارستان پس از هفت روز در مورخ ۲۱/۹/۹۷ جان باخت.“»۲

با بررسی آنچه در این باره در دو روز گذشته خوانده و نوار گفتگوهای رسانه ای با مادر و خواهر جانباخته را شنیده ام، می توانم بی هیچگونه دودلی بگویم که وی نه به شَوَندهای یاد شده در بالا که در پی آزاررسانی بیش از اندازه که چند و چون آن همچنان ناروشن مانده، جان باخته است. گفته های خواهر وحید صیادی نصیری در این باره بویژه شایان درنگ است که در بخشی از آن می گوید:
«... گفتند: شلوغ نکنید؛ شعار ندهید. صورتش خونی بود؛ لباس شخصی بودند ... ولی مشخص بودند؛ بیسیم بهشان آویزان بود ... [و در پاسخ به پرسش خبرنگار که آیا گواهی مرگ و شَوَند آن را گرفته اید]:
فکر می کنم برادران [همانا مسوولین پاکدست رده پایین نظام سگ مذهب] دیشب گرفتند. چونکه  امروز صبح که یک شب دیگر [جنازه را] تحویل دادند و گفتند ببرید سردخانه بگذارید، دیگر امروز صبح که ما رفتیم، جنازه را شسته بودند و دیگر ما هیچ چیز ندیدیم. آنجا هم با دعوا و اصرار که صورتش را باز کنند، من صورت خونی اش را دیدم. نمی دانم. امیدوارم که فقط مال کالبد شکافی باشد ... هیچ چیز به ما جز نصف صورتش نشان ندادند؛ هر کاری کردیم که توی غسالخانه برادران بروند ببینند، نگذاشتند. یکخرده صورتش را که باز کردیم، جلوی مان را گرفتند و گفتند بیش تر نباید باز کنید؛ ولی صورتش خونی بود ...»۳

خواستِ وحید صیادی نصیری بسیار ساده و بگمانم قانونی بود؛ وی می خواست دوران زندان خود را در اوین یا شاید جای دیگر، دستِکم در کنار دیگر زندانیان سیاسی بگذراند.۴ رژیم سگ مذهب کلان دزدان اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن رنجدیده مان، این خواست ساده را درست به شَوَند برانگیختن زندانی دادخواه از دید من، دانسته و آگاهانه زیر پا نهاده، وی را همبند بزهکاران خُرد و کلان، قاچاقچیان و آفتابه دزدان نموده بود تا بر رنج وی بیفزاید.

به این ترتیب، می توان بخوبی شَوَند دست یازیدن آن جانباخته به واپسین ابزار: «دست کشیدن از خورد و خوراک» به بهای زیان رساندن به کالبد و روان خویش بخوبی پی برد؛ آن هم برای دستیابی به خواستی ساده و برآورده شدنی!

نه رژیم سگ مذهب اسلام پیشه و نه هیچ رژیم دیگری در جهان از چنین هوده ای برخوردار نیست که زندانی را به این یا آن شَوَند بیازارد؛ خوار بشمارد، ناسزا بگوید و به مشت و کتک نابکاران مزدور خویش بسپارد. از دید من، با آنچه در آزمون های گذشته های دور و نزدیک از چنین رژیم ددمنشی دیده و شنیده شده با پافشاری و پیگیری زندانی در لب نزدن به خوراک برای دستیابی به خواسته اش، این گمانه که همه ی این بلاها بسر وی آورده شده، بسیار نیرومند است و این نکته را نیز باید بدیده گرفت که دست سگ مذهبان در اینجا و آنجای کشور تاکنون، بسیار بازتر از جایی چون «زندان اوین» است که از آن در سال گذشته، چون نمایشگاهی خر رنگ کن سود برده و به «نمایش دمکراسی دلخواه خداوندان امپریالیستی، رنگ و بویی دگر بخشیدند ...»۵ 

چرا نگذاشتند خانواده ی زندانی جانباخته، کالبد بیجان فرزند و برادرشان را ببینند؟ چرا تنها نیمی از چهره ی وی، آنهم پس از پیگیری و پافشاری بسیار از سوی خانواده، نشان شان داده شد؟ چرا همان نیمی از چهره خونی بود؟! همه ی این چراها که کنار هم و کنار چراهایی دیگر نهاده شود به چون آن می رسیم:
... چون وی را سخت آزرده بودند؛ کسی چه می داند، شاید با مشت و لگد، چنان بجانش افتاده بودند که نیمی از چهره اش را لت و پار کرده و استخوانش را شکانده بودند؟ آیا به همین شوند نبود که تنها نیمی از چهره اش را نشان دادند؟ با این همه، همان نیمی از چهره ای خونی، گواه تبهکاری بزرگ دیگری است که رژیم ایران ستیز و ایران بربادده کلان دزدان فرمانروا به آن دست یازیده و گلی دیگر از بوستان میهن مان را پرپر نمود.

آیا درست به شَوَندِ همین لو رفتن نیست که آن جان ننه اش: «مقام آگاه» که بیگمان نه چهره اش را کسی دیده و نه کسی نامش را می داند و تنها به «از ما بهترانِ نظام» پاسخگوست، پای به میدان نهاده و برای کاهش فشار، پیشینه ی تروریستی آن جانباخته را برُخ این و آن می کشد؟ سخنان وی از چه ارزشی برخوردار است؟ و از کجا می توان دریافت که راست می گوید؟ با این همه، حتا اگر همه ی آنچه درباره ی پیشینه ی زندانی جانباخته بر زبان کژدم گزیده اش رانده راست نیز باشد، آیا بهانه ای سزاوار و مردم پسند برای آزردن و از میان بردن یک زندانی سیاسی است که تنها خواستی ساده و برآورده شدنی داشت؟! آیا همه ی آنچه بر زبان رانده و من تنها بخشی از آن را در بالا آورده ام، آنگونه که گفته می شود؛ «نقض غرض» نیست؟ و آیا با کشتن وی، آسوده شدید؟ زهی پندار بیهوده!

آذرخش دی ماه سال گذشته را دیدید و پژواک «بیشرف، بیشرف» گفتن توده های مردم را در همه جا شنیدید؛ کازرون بپاخاسته، «هفت تپه» و بسیار بسیار پرخاش های کارگران و زحمتکشان را گواه بودید و هستید و همچنان خود را به کوچه ی علی چپ می زنید! گویی که چیزی رخ نداده و شهر در امن و امان است! باشید تا آوارِ سهمگین فرود آید! شما نیز چون رژیم گذشته، تاوان همه ی تبهکاری های تان را پس خواهید داد.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۷ آذر ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/12/blog-post_13.html

پی نوشت:

۱ ـ پارسی نویسی:

بجای «اعلام کردن» می توان در برخی باره ها با اندک چشم پوشی از واژه ی پارسی «برشمردن» سود برد. این نکته را نیز بیفزایم که آرش این واژه، هم در «فرهنگ پارسی معین» و هم در «لغتنامه دهخدا» نه چندان باریک و دربرگیرنده و رویهمرفته نارساست.   

۲ ـ برگرفته از «ایسنا»  ۲۵ آذر ماه ۱۳۹۷

۳ ـ گفته های خواهر وحید صیادی نصیری از مراسم خاکسپاری او

۴ ـ سخنان مادر وحید صیادی نصیری در پیوند زیر:

https://www.youtube.com/watch?v=ai_DeH0wMEs

۵ ـ برگرفته از یادداشت «به دانشگاه اوین خوش آمدید! بفرمایید! دهان تان را شیرین کنید!»، ب. الف. بزرگمهر  ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/07/blog-post_89.html

۱۳۹۹ دی ۸, دوشنبه

ای آقای من! چگونه می توانستم دعوتش را رد كنم؟

مردی كسی را دید كه با كنیز او جمع آمده است. كنیزك را گفت:
چرا چنین كردی؟

گفت:
ای آقای من! او مرا به سرت قسم داد كه با من درآمیزد و تو از محبت من به خود آگاهی؛ چگونه می توانستم دعوتش را رد كنم؟

جاودانه عُبید زاکانی

فکر می کنم اینطور بهتر باشد و خدا هم از این معامله راضی است


بیچاره اهریمن که چوب اسلام پیشگان را می خورد! ـ بازانتشار

«بعضی از کارگزاران و اجزای جمهوری اسلامی، در دام شيطان و همکاران او گرفتار شده‌اند»، مردک پیزُری نامور به «محمود چاخان»، ۱۲ بهمن ماه ۱۳۹۳

این شیطان است که به دام اسلام پیشگان گرفتار آمده و بیش از پیش بدنامش کرده اند؛ گناه آن بینوا تنها این بود که جلوی آدمک از گل و لای ساخته و پرداخته شده ی خدایی بازیگوش، سر فرود نیاورد؛ وی خرده شیشه ای که در سرشت آن آدمک آمیخته بود را بهتر از آن بچه ی لوس و نُنُر بازشناخته بود.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۳ بهمن ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/02/blog-post_2.html



۱۳۹۹ دی ۷, یکشنبه

هر روز در پی یک «قایم با شک بازی» تازه اند ... ـ بازانتشار

هر روز در پی یک «قایم با شک بازی» تازه اند. گفته بودیم مذاکره با نمایندگانِ «شیطان بزرگ» ممنوع است؛ می روند در مُستراح سازمان ملل با آن ملعون ها سلام و علیک و اینا می کنند و قرار و مدار می گذارند! یک روز، «برجام» است؛ روز دیگر «سی تُف» و «فاتُف» و چندی پس از آن، باز هم مذاکره برای خواباندن نیروی موشکی اسلام؛ آنهم در حالیکه ما گفته بودیم: هر چه می توانید، موشک بسازید. انگار با ما سرِ لج افتاده اند که هر چه می گوییم، برعکس آن از آب در بیاید. بجای اینکه چرخ شکسته ی اقتصاد را تعمیر و روبراه کنند، پول های کلان بجیب می زنند و می برند. البته به ما هم اندکی از آن همه، خمس و زکات می دهند تا در رو دربایستی قرار بگیریم و ناچار شویم، خدا قُوَتّی هم بدرقه ی دله دزدی های شان کنیم. هر چه پایین بالا می کنیم، می بینیم که ما را تنها به چشم کیر خر نگاه می کنند!

ب. الف. بزرگمهر   نهم بهمن ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/01/blog-post_609.html

کبوترش را دزدیدند و در پای امپریالیست ها سر بریدند ... ـ بازانتشار

یوری گاگارین، نخستین کیهان نورد و یَلِ نخستین کشور زحمتکشان جهان، برخاسته  از تبار کار و کوشش بود؛ پشت کردگان به سوسیالیسم، کبوترش را دزدیدند و در پای امپریالیست ها سر بریدند ...

ب. الف. بزرگمهر   هفتم خرداد ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/05/blog-post_579.html



۱۳۹۹ دی ۶, شنبه

آنچه تا دیروز بسنده بود، امروز بسنده نیست ...ـ بازانتشار

چه کسی باید به داد کارگران هفت تپه برسد؟

ویدئوی پیوست را ببینید! چه کسی باید به داد کارگران هفت تپه برسد؟ از کدام نهاد یا سازمان دولتی می توان چشم انجام کاری کارستان داشت؟ از دولتی پوشالی که بدرستی «زهدان اجاره ای» نامگذاری شده و جز برآوردنِ خواست های کشورهای امپریالیستی و انباشتن جیب خود، کاری بسود توده های میلیونی مردم ایران به انجام نرسانده و در آینده نیز نخواهد رساند؟! یا از رهبری پوشالی تر که آسمان ریسمان ساختِ پله های انقلاب اسلامی در آینده ی دور و نزدیک می بافد و «خمس» و «زکات» از کلان سوداگران و دزدانِ هست و نیست مردم ایران می ستاند؟! و مگر تنها کارگران هفت تپه با چنین دشواری های جانکاهی دست و پنجه نرم می کنند؟ نه! رژیم پوشالی و ابزار دستِ امپریالیست ها در میهن مان، همه ی کارگران و زحمتکشان، همه ی خلق های زیر ستم ایران زمین را در برابر دو گزینه ی یکی از دیگری بدتر نهاده اند:
یا دربدری و خانه بدوشی و از چاله ای به چاله ای دیگر پا نهادن و گام بگام بسوی نیستی و نابودی کشانده شدن در زاد و بومِ خود۱ یا تارانده شدن و کوچ به ناکجاآبادهایی در هر سوی جهان بی هیچ فرجامی روشن و در بسیاری باره ها بیم برانگیز و خانمان برانداز؛ سیاستی همسو با سیاست های امپریالیستی در این بخش از جهان، نه از آنِ امروز و دیروز که در کشور خودمان، دستِکم از ده دوازده سال پیش به این سو همچنان پی گرفته می شود؛ سیاستی که در بخشی از آن بگونه ای چشمگیرتر، سرزمین های پیرامون چاه های نفت از هر جنبنده و سرِ خری تهی می شود تا تبهکاران فرمانروا در سایه ی خداوندان سرمایه در دو سوی «اَبَردریای (اقیانوس) اَتلس»، آسوده تر از گذشته، خاستگاه های درآمدهای ملی را چپاول کنند. به شَوَندِ جهانی شدن شتابنده ی سرمایه («گلوبالیسم»)، طبقه کارگر و زحمتکشانِ پیرامونِ آن، نه تنها در کشورمان که در کم و بیش همه ی کشورهای این بخش از جهان، ناساز با (برخلاف) گذشته ای دورتر، دیگر با کارچاق کنِ ها و پیشکاران بهره کشان جهان در کالبد بورژوازی وابسته («کُمپرادور») ای جاافتاده و رویهمرفته پایدار روبرو نیستند؛۲ جای آن ها را دزدانی کارچاق کن و مزدورانی بی ریشه تر از پیش پر نموده اند که بیش ترشان نیز شهروند کشورهای چپاولگر امپریالیستی اند و به پشتوانه ی همان ها تبهکاری های خود را پی می گیرند: کارگزارانی بی بُته در کشورهای خاستگاه خود که بسیار دشوار بتوان از آن ها چون لایه ای اجتماعی یاد نمود.

با آنچه فشرده و تا اندازه ای نارسا در میان نهاده شد، طبقه کارگر و زحمتکشانِ پیرامونِ آن در پیشانیِ نبرد طبقاتیِ درگیر، کم و بیش سرراست با بنگاه های اقتصادی امپریالیستی رودررو و ناگزیر به رویارویی با گرزهای سرکوبگرشان هستند۳:
نبردی دشوار که تنها و تنها با یگانگی هرچه گسترده تر، آماجمند و خوب سازمان یافته ی طبقه کارگر و سپاهِ زحمتکشان پیرامون آن بر زمینه ای آشوب خیز در درون و پیرامون این یا آن کشور از بخت پیروزی برخوردار خواهد بود؛ زمینه ای خودانگیخته («آخشیج عینی») که به شَوَند زمینگیر شدن بیش از پیش سرمایه داری امپریالیستی از هستی رویهمرفته نیرومند و توفنده ای برخوردار است و بنیادی درخور برای سازماندهی و پیشبردِ دانشورانه ی دگرگونی های اجتماعی بنیادین بسود طبقه کارگر و سپاه زحمتکشان پیرامون آن («آخشیج ذهنی») در همه جا را فراهم می کند. هر جا که این آخشیج بویژه در کالبد سازمان های رَستایی و سیاسیِ کارگری، همسو و همگام با «آخشیج عینی»، خود را سازمان داده و به نیازهای امروز و فردای برآمده از آن زمینه ی خودانگیخته بگونه ای آماجمند پاسخی درخور داده، توانسته افزون بر سازماندهی سزاوار درونی، سپاه کار و رنج را نیز سازمان دهد و همراه با آن، زنجیر هماوندی و نشانه گذاری بایسته میان دو آخشیج را پایدار نگهدارد؛ نمونه های چندی از آن در اینجا و آنجای جهان، گواه چنین کارکردی است؛ کارکردی که سازمان های سیاسی انقلابی راستین و کارآی کارگری ـ کمونیستی که خوب به «سوسیالیسم دانشورانه» ساز و برگ یافته اند، نقشی کانونمند در پیشبرد آن داشته و به آماج های راهبردی ارزنده ای نیز دست یافته اند.

در میهن مان از چندین و چند دهه پیش به این سو با کژی ها و کاستی های «آخشیج ذهنی» و نارسایی های چشمگیر سازمان یا سازمان های سیاسی داویده ی (مُدّعی) رهبری طبقه کارگر در انجام کاریای تاریخی خویش روبرو بوده ایم که گسست های هر از گاهی و دامنه دارِ زنجیرِ هماوندی میان دو آخشیج از برجسته ترین نمودهای آن است؛ سازمان هایی که بجای نزدیکی و پیوستن به یکدیگر بر بنیاد استوار «سوسیالیسم دانشورانه»، در روندی واگرایانه هر چه بیش تر از یکدیگر گسسته و از نشانه گذاری شان در آشوب های اجتماعی ـ اقتصادی بسود طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن، هر بار بیش از پیش کاسته شده است؛ در این زمینه بویژه گرایش های آشکار و پنهان «سوسیال دمکراسی» در میان نیروهای سیاسی با گرایش چپ و غلتیدن شان به دامن نیروهای امپریالیستی، نقشی بس زیانبار در جنبش کارگری و توده ای ایرانِ چهار دهه ی گذشته بازی نموده است. با برآمدهای جنبش کارگری و جانفشانی های گاه بیمانند کارگران، رنجبران و حتا سمتگیری توده ایِ نمایندگانی از میان لایه های میانگین به بالای اجتماعی در ده سال کنونی با آنکه از زیانباریِ آن تا اندازه ای کاسته شده، هنوز از خود جانسختی نشان می دهد. گفتگو در این باره که از دامنه ای گسترده برخوردار است و در برخی نوشته های گذشته ام به آن ها پرداخته ام، در چارچوب این یادداشت نمی گنجد؛ با این همه، برای روشن شدن بیش تر جُستار با سود بردن از گفته های کنشگری فرانسوی به نمونه ای امروزی از آن که دامن بسیاری از سازمان های سیاسی نامور به «کمونیست» در جهان را گرفته و چنین سازمان هایی را در کردار به بخشی کم و بیش ناگسستنی از سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی دگردیسانده، اشاره می کنم:
«اتحادیه‌های کارگری دیگر تنها تشکل‌هایی نیستند که بسیج اجتماعی را سازماندهی و رهبری می‌کنند ... گستره عظیم و عزم محکم اعتصاباتِ مرتبط به حقوق بازنشستگی، بازتاب بسیج‌های جلیقه زردها در یک سال گذشته است ... جلیقه زردها فرانسه را تکان دادند و آنان بودند که برای نخستین بار مکرون را واداشتند امتیازاتی بدهد ... بازسامان‌دهی مشاغل در فرانسه به جنبش کارگری فرانسه آسیب سختی وارد کرده است. از ۱۹۷۵ دولت‌ها یکی پس از دیگری رشد بیکاری انبوه را تشویق کرده‌اند که اکنون بالغ بر ۸٫۵  در صد نیروی کار را در بر می‌گیرد. این امر، توازن قدرت در برابر کارگران را برای همیشه دگرگون کرده است. نتیجهٔ یورش تعرضی سرمایه خصوصی به دستاوردهای اجتماعیِ دوره پساجنگ جهانی دوم، ناپدید شدن تمامی شاخه‌های صنایعی بوده است که اتحادیه‌های کارگری در آن قدرتمند بودند. جنبش اتحادیه‌های کارگری که از پیروزی‌هایی مانند پیروزی  ۱۹۹۵ در برابر آخرین یورش بزرگ به حقوق بازنشستگی خوشحال و باروحیه بود، درباره انجام کارهایی که ضروری بود بطور جدی نیندیشیده بود تا بتواند کارگران بخش خصوصی از پیش سازماندهی نشده را به اهمیت پیوستن به سندیکاها متقاعد کند. اشکال‌ مختلف اشتغال بویژه مشاغلی با قراردادهایی فرعی یا دست‌دوم، تأثیر شیوه‌های سنتی سازماندهی را محدود کرده است. کنش‌های اتحادیه‌های کارگری در شرایط کنونی بیشتر به انجام گفتگو منحصر شده‌اند؛ مانند تلاش‌هایی که برای در هم کوبیدنِ تندیس‌های تجاری شرکت‌ها که با موفقیت‌هایی خوب و بد همراه بوده‌اند. شکست دو پروژه قرن بیستم، بهمراه تغییر سوسیال دمکراسی به لیبرالیسم و فروریزی چشم‌اندازهای کمونیستی با فروپاشی اتحاد شوروی، به‌طور جدی آگاهی طبقاتی در بین قشرهای کار و زحمت را در فرانسه تضعیف کرده است. این آن پس‌زمینه‌ای (backdrop) بود که در زمستان ۲۰۱۸- ۲۰۱۹  جنبش جلیقه زردها را در سراسر فرانسه به طغیان واداشت. در آغاز، فشار دولت برای افزایش مالیات بر سوخت اتومبیل سبب شد این جنبش راه بیفتد. سازماندهی بوسیله ی شبکه‌های اجتماعی، خارج از سازماندهی‌های سنتی و بیشتر بین افرادی بود که هیچ پیوند پیشین با همدیگر نداشتند ...

دولت سعی کرد جنبش جلیقه زردها را به‌عنوان جنبش راست افراطی معرفی کند؛ اما مصاحبه‌ها و اظهارنظرها در جریان تظاهرات به‌طور کاملاً شفاف نشان داد که جنبشی برای دستیابی به عدالت اجتماعی بود. باوجود تلاش‌های فراوان دولت برای بهره‌برداری از نقطه‌نظرهای خصمانه مرتبط با مهاجران و  همچنین یهودستیزی، این نقطه‌نظر‌ها همچون پدیده‌هایی حاشیه‌ای و استثنایی (atypical) باقی ماندند.

با این حال، برای بسیاری از رهبران سندیکایی آسان نبود از جنبشی که بر ضد افزایش مالیات طغیان کرده، پشتیبانی کنند. برخی دیگر بواسطه ی تلاش‌های پیش‌بینی‌پذیر راست افراطی به‌منظور جلب این جنبش به سوی خود یا هم‌نوا شدن با آن، حمایت خود را از جلیقه زردها دریغ کردند ... جلیقه زردها نشان داده‌اند که بسیج اجتماعی دیگر تنها از سوی چپ‌ها و اتحادیه‌های کارگری انجام نمی‌شودآری بسیج اجتماعی بدون ما هم صورت می‌گیرد؛ اما راست افراطی می‌تواند برای حضور و کنترل این عرصه از مبارزه با ما به‌مصاف برخیزد. سندیکاها به شیوه‌های سنتی سازماندهی ادامه می‌دهند و حمله‌ای گسترده از سوی راست‌ها مانند یورش مکرون به حقوق بازنشستگان می‌تواند پاسخی کوبنده‌ از جانب این سندیکاها برانگیزاند. وجود اتحادیه‌های کارگری هنوز برای دفاع از حقوق کارگران ضروری است. چه کسی بهتر از سندیکاها برای رهبری مبارزه کار بر ضد سرمایه در صحنه حضور دارد؟ از محیط زیست تا حقوق زنان و مقابله با نژادپرستی، سندیکاها نشان داده‌اند که می‌توانند کارهایی مؤثر انجام دهند. محیط‌های کاری و کارگاه‌ها میدانی است که در آن، ظلم و بیداد بسیار بی‌پرده و بی‌واسطه و مستقیم خود را نشان می‌دهد؛ اما اصل تئوریک ضرورت وجود و عمل سندیکاها ضمانت کننده این نیست که بازیگری مؤثر آن‌ها همیشه ادامه خواهد یافت. نظام این را دریافته است و به‌عمد ستیزه‌جوترین جریان‌های سندیکایی مانند ՛ث ژت՝ را که از پتانسیل بی‌همتای بسیج مردم فرانسه برخوردار است، هدف قرار می‌دهد ... آشتی میان جنبش کارگری و جلیقه زردها بخودی‌خود روی نخواهد داد. این نیازمند اراده سیاسی‌ای جدی است؛ اما بدون آن، روشن نیست که ما در آینده تا چه اندازه‌ می‌توانیم مؤثر باشیم.»۴ در اینجا به شَوَندهای از دید من نارسا و نادرستی که این کنشگر از آن ها یاد کرده، نمی پردازم. بزبان آوری و پذیرش برخی از نارسایی ها و ناکارآیی ها به اندازه ای بسنده، روشنگر پدیده ای شایان درنگ، نه تنها در فرانسه که در بسیاری کشورهای دیگر است؛ دوپهلوگویی ها و بهانه تراشی های بر زبان آمده از سوی وی در همین برگرفته را نیز نه نشانه ای از نیرنگبازی و خر رنگ کنی که بیش تر، نادانی وی از دریافتِ باریکِ سرشتِ (ماهیت) پدیده هایی که از آن ها یاد نموده، می بینم و ناهماوندی در گفتار وی نیز از همینجا سرچشمه می گیرد.

به هر رو، گفته های کنشگر رستایی ـ سیاسی یاد شده در بالا، باری دیگر سخن یکی از باریک اندیش ترین کمونیست های دوران کنونی به نام «ایگناتسیو سیلونه» درباره ی ساختارهایِ رستایی و سیاسی کارگری را سبز می کند:
«حزب های دمکراتیک و بگونه ای دربرگیرنده سازمان های کارگری، ساختارهایی هستند که برای زمان سازش (صلح) و آماج های سازش آمیز ساخته شده اند. تنها پیکارهایی که این ساختارها توانایی و ابزار همدستی (شرکت) در آن را دارند، پیکارهای انتحاباتی است.»۵ درستی این سخن باریک و پاکیزه را در سال های کنونی و در پیکار جانفشانانه ی کارگران «نیشکر هفت تپه» برای دستیابی به هوده های بنیادین خود در این روزها و هفته ها بخوبی گواه بوده ایم. خواست های هوده مند (بحقّ) آشتی جویانه در برآمدهای فزاینده ی جنبش کارگری در آنجا و بسیاری جاهای دیگر ایران از زمانی به این سو به کوبیدن به درِ بسته ای می ماند که تنها با کاربرد نیرو و بگمان بسیار نیرومند، دستیازی طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن به کاربرد جنگ ابزار، شکسته یا گشوده خواهد شد. اینکه به توده ی کارگران همچنان ناآگاه به بهره وری های طبقاتی خویش که خوشبختانه از دامنه ی آن هر روز بیش تر کاسته می شود، بخت آزمون راه های نادرست داده شود، یک چیز است و آماجمندانه بر برخورد طبقاتیِ آگاهانه و سازماندهی شایسته و بایسته پای فشردن، چیزی دیگر. «آنچه دیروز بسنده بود، امروز بسنده نیست ...»۶ دستگیری و بزندان افکندن یا باریک تر بگویم: شکارِ آماجمندانه ی رهبران کارگری و دیگر گروه های اجتماعی نزدیک به طبقه کارگر، چون آموزگاران، دانشجویان و روزنامه نگاران از سوی کلان خرموش های فرمانروا بر میهن مان نیز در همین چارچوب بهتر دریافته می شود:
کار باید از چارچوب درخواست های آشتی جویانه که گاه به مویه و زاری نیز می کشد، بی آنکه پاسخی درخور یابد، فراتر رفته به پرخاش سراسری و یکپارچه ی طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن فراروید؛ و ناگفته نماند که چون گذشته ای دورتر، همراهی و همگامی کارگران منطقه های نفتی در چنان جنبشی سراسری با سایر کارگران و زحمتکشان بگونه ای که جلوی صادرات نفت و گاز گرفته شود، نقشی بنیادین در بزیر کشیدنِ کلان خرموش های فرمانروا بر میهن مان خواهد داشت. «پیگیری چنان پیکار آگاهانه و برآوردن چنان نیازی، بدون برخورداری از سازمان سیاسی طبقه کارگر که بگونه ای فراخور دوران کنونی به ՛سوسیالیسم دانشورانه՝ ساز و برگ یافته و بخش سترگی از بدنه و رهبری آن را کارگران دربرگرفته باشند، شدنی نیست.»۷

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر  ۳۰ تیر ماه ۱۳۹۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/07/blog-post_56.html

پی نوشت:

۱ ـ «به مرگ گرفته اند که نابود کنند!»  ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ آذرماه ۱۳۸۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2010/12/blog-post_02.html

۲ ـ «... سرمایه داری وابسته ای که در سنجش با همتای خود، پیش از سرنگونی رژیم پادشاهی در ایران از جایگاهی بس پست تر برخوردار است؛ اگر در دوران ستمشاهی به شَوَندِ هستی اتحاد جمهوری های شوروی و اردوگاه کشورهای سوسیالیستی، سرمایه داری امپریالیستی دستی آنچنان گشاده چو امروز در پهنه ی سیاست جهانی نداشت و سرمایه داری وابسته کمابیش در همه جای جهان، در جایگاه پیشکار و کارچاق کن سرمایه داری امپریالیستی نشسته بود، هم اکنون جایی بیش از نوکری فرومایه نزد خداوندان جهان سرمایه ندارد؛ نوکری فرومایه که در شرایط کنونی کشورمان، برای پاسداری از جایگاه خویش به «سگ گَردانی» و جاکشی آن کشورها نیز ناگزیر خواهد بود: نوکری همه فن حریف، بی هیچ نشانی از تبار و ملیت برباد داده ی خویش و بی هیچ پشتوانه ای برخوردار از توده های مردم. نمونه هایی پندآموز از چنین نوکرانی را در کشور همسایه و پاره تن مان افغانستان گواهیم.»

برگرفته از نوشتار «آفتابه دزدانی موی دماغ که از پهنه ی روزگار باید روفته شوند!»  ب. الف. بزرگمهر    ۲۵ فروردین ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/04/blog-post_86.html

۳ ـ این برآیند، در ایران بیش از هر جای دیگر، چشمگیر است.

۴ ـ  گفته های کارل قاضی، کنشگر فرانسوی یکی از گروهبندی های سندیکایی فرانسه در همایشی با برنامِ «مقاومت در فرانسه، رابطه میان جنبش جلیقه زردها و سندیکاهای کارگری»، برگرفته از  «نامه مردم»، شماره ۱۰۹۵، ۳۰ دی ۱۳۹۸ (با ویرایش درخور، تنها در نشانه گذاری ها از اینجانب؛ (برجسته نمایی های متن نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)

۵ ـ با آنچه در سال های زندگی در اروپای باختری از نزدیک به چشم دیده، پژوهیده و آموخته ام، کمابیش هیچکدام از حزب های کمونیست شناخته شده در این کشورها را حزب های راستین کمونیستی بشمار نمی آورم؛ از یکی دو حزب، چون «حزب کمونیست یونان» و شاید «حزب کمونیست پرتغال» و حزب های کوچک و کم جان دیگری که بگذریم، سایرین با اندک دگرگونی هایی، همان حزب های سالیان پیش از فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» و «اردوگاه کشورهای سوسیالیستی» هستند و همچنان در چارچوب گونه هایی کمونیسم دگردیسه شده، نمایشی و جاافتاده در دامن سرمایه داری امپریالیستی، نامور به «یوروکمونیسم»، می گنجند. چنین حزب هایی، همواره نوشته ی ژرف اندیشانه ی «ایگناتسیو سیلونه»، نویسنده ای که بسیار از نوشته هایش آموخته ام را به یادم می آورد:
«حزب های دمکراتیک و بطور کلی سازمان های کارگری، ساختارهایی هستند که برای هنگام صلح و برای آماج های صلح آمیز ساخته شده اند. تنها پیکارهایی که این ساختارها توانایی و ابزار شرکت در آن را دارند، پیکارهای انتخاباتی است.»

از کتاب «مکتب دیکتاتورها» نوشته ی «ایگناتسیو سیلونه» نویسنده ی تیزبین و توانای ایتالیایی (با اندک ویرایش اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)، درج شده در نوشتار و پیوند زیر:
«ما حتا این ها را نیز نداریم!»، هشتم خرداد ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/05/blog-post_4457.html

برگرفته از پی نوشت نوشتار «اگر حزب بلشویک روسیه و رهبر فرزانه و انقلابی آن نیز همینگونه می اندیشیدند ...» ب. الف. بزرگمهر   ششم اَمرداد ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/07/blog-post_738.html

۶ ـ «آنچه دیروز بسنده بود، امروز بسنده نیست. شاید دیروز، خواستِ شناسایی انقلاب به عنوان یک شعار دمکراتیک پیشرفته بسنده بود. امروز، دیگر این بسنده نیست ... کاریای ما هم اکنون این است که به پرولتاریا و به همه ی مردم نارسایی شعار: ՛انقلاب՝ را نشان دهیم؛ ما باید راه بایسته برای داشتن آرشی ارزشمند، بی پوشیدگی، پایور و مشخص از درونمایه ی انقلاب را نشان دهیم؛ و این آرش با یک شعار، نشان داده شده که از توانایی بیان روشن یک پیروزی ՛بُرّنده ی انقلاب՝ برخوردار باشد؛ شعار: دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان!
...
ناهمتایی میان خودکامگی با کلِّ ساختار روسیه ی سرمایه داری و نیاز به گسترش بورژوا دمکراتیک آن با بدیده گرفتن دوره ای دراز که این ناهمتایی بگونه ای ساختگی پایدار بود، فروپاشی آن را در پی داشت. روبنا از هر درزی شکافته می شود؛ کاری که به زور و فشار واگذار می شود و ناتوانی افزایش می یابد. مردم از راه نمایندگان گوناگون ترین طبقات وگروه های اجتماعی باید هم اکنون به کوشش خویش، روبنای تازه ای برای خود بسازند. در پله ای ویژه از پیشرفت، بیهودگی روبنای کهنه بر همگان آشکار می شود. انقلاب را همه برسمیت می شناسند. کاریا هم اکنون، روشن نمودن آن است که کدام طبقه ی اجتماعی باید روبنای تازه را بسازد و چگونه باید ساخته شوند. چنانچه این روشن نشده باشد، انقلاب شعاری هم اکنون، پوچ و بی آرش است.» برگردان از متن انگلیسی کتاب «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک»، و. ای. لنین، ۱۹۰۵ در پیوند زیر و همسنجی آن با برگردان همین متن از زنده یاد رفیق محمد پورهرمزان، انتشارات حزب توده ایران، ب. الف. بزرگمهر  یکم مهر ماه ۱۳۹۴

Two Tactics of Social-Democracy in the Democratic Revolution, V. I. Lenin, Geneva July 1905

http://lenin.public-archive.net/

برگرفته از «شیوه ی برخورد لنین به استراتژی و تاکتیک»  ب. الف. بزرگمهر   دوم مهر ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/09/blog-post_92.html

۷ ـ برگرفته از یادداشتِ «برخورداری از سازمان سیاسی ساز و برگ یافته به ՛سوسیالیسم دانشورانه՝، نیاز روزافزون و درتگ ناپذیر طبقه کارگر میهن مان» ب. الف. بزرگمهر  ۲۷ اسپند ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/03/blog-post_18.html

ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام»؛ برنام از آنِ من است: ب. الف. بزرگمهر): آنچه تا دیروز بسنده بود، امروز بسنده نیست



خدایا، بدین شُکرانه ... ـ بازانتشار

رازی و گیلانی و قزوینی با هم به حج رفتند. قزوینی مفلس بود و رازی و گیلانی توانگر بودند. رازی چون دست در حلقه ی كعبه زد، گفت:
خدایا به شكرانه ی آن كه مرا اینجا آوردی، «بنفشه» و «بلیان» را از مال خود آزاد كردم.

گیلانی چون حلقه بگرفت، گفت:
بدین شكرانه، «سنقر» و «مبارك» را آزاد كردم.

قزوینی چون حلقه بگرفت، گفت:
خدایا تو می دانی كه من نه بلیان دارم و نه سنقر و نه بنفشه و نه مبارك؛ بدین شكرانه، مادر فاطمه را از خود به سه طلاق آزاد كردم!

جاودانه عُبید زاکانی

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/03/blog-post_1694.html

تا به امروز از دمکراسی چیزی کم نگذاشته ایم ... ـ بازانتشار

رجب طیّب:
تا به امروز از دمکراسی چیزی کم نگذاشته ایم و می کوشیم از این پس نیز به هیچ رو از دمکراسی دست نکشیم!

برگرفته از «رادیو فردا»، ۳۱ تیر ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/07/blog-post_35.html



بر آن شرع و بر آن اسلام باید رید! ـ بازانتشار

اگر آن اسلام، مشتی ریش و پشم و آن شرع، خمس و زکات گرفتن از مشتی دله دزد به بهای بدبختی توده های مردم و به روسپیگری واداشتن دختران و زنان۱ است، بر آن شرع و بر آن اسلام باید رید!۲

ب. الف. بزرگمهر   ۱۳ خرداد ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/06/blog-post_90.html

پی نوشت:

۱ ـ فاطمه آلیا نماینده مردم تهران در مجلس نهم با اشاره به برخی از قرادادهای معاونت زنان نهاد ریاست‌جمهوری، اظهار داشت:
یکی از این قراردادها، قرادادی با صندوق جمعیت و توسعه سازمان ملل بود که براساس این قرارداد، اطلاعات زنان مطلقه بین ۲۰ تا ۲۵ سال ایرانی را به بهانه کارآفرینی در آنتالیا در اختیار آنها قرار می‌دهد.

«خبرگزاری تسنیم»    ۲۶ اردی بهشت ماه ۱۳۹۶

۲ ـ به هیچ وجه نمی‌گذاریم چیزی خلاف شرع و اسلام در کشور اجرایی شود!

«نشانه خدا»: حسین نوری همدانی، خبرگزاری تسنیم، ۱۳ خرداد ماه ۱۳۹۶

۱۳۹۹ دی ۵, جمعه

من کلاغ کون دریده ای بیش نیستم ... ـ بازانتشار

من کلاغ کون دریده ای بیش نیستم که حتا پیزی خودش را نیز نمی تواند بدوزد.

از زبان مزدور دست نشانده ی «یانکی» ها در افغانستان:  ب. الف. بزرگمهر   ۲۰ دی ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/01/blog-post_44.html



... اینا از ما تردست ترند! ـ بازانتشار

ب. الف. بزرگمهر    ۲۹ امرداد ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/08/blog-post_20.html



... هرچه پیاز داغ را بیش تر کنند، اشک بیش تری درخواهند آورد! ـ بازانتشار

تصویر پیوست را از حضرت ابوالفضل درج کرده و مرثیه ی زیر را در وصف وی سروده است:
ناز این دلبر خوش چهره کشیدن دارد
نمکِ عشقِ اباالفضل چشیدن دارد

تیغ کافیست، ترنج از سرِ راهم بردار
ماتِ یوسف شدن، انگشت بریدن دارد

راضی ام، زلف بیفشان و زمینگیرم کن
صید تو ظرفیت درد کشیدن دارد

هروله سعی و صفا، یاد تو انداخت مرا
صحن بین الحرمین است، دویدن دارد

حق بده، دست به سوی کمرش بُرد حسین
داغ تو داغ بزرگی ست، خمیدن دارد

اضطراب حرم از تشنگی مشک تو نیست
بی علمدار شدن، رنگ پریدن دارد

سر بازار نباید به تو می خندیدند
جگرِ گریه گریبان دریدن دارد

اشکهایت سر نی حرفِ دلِ زینب بود
مگر این چادرِ پُروصله خریدن دارد؟! 

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

سروده را سرسری و با شتاب می خوانم و نگاهم به تصویر آن جضرت با چشم هایی سرمه کشیده خیره می شود. سپس با خود می گویم:
حق دارند! هرچه پیاز داغ را بیش تر کنند، اشک بیش تری درخواهند آورد. حیف نبود حضرت به آن زیبایی را کشتند. لعنت بر یزید و شمر ذوالجوشن و همه ی نوادگانش که هنوز هم دست و پا و سر و گوش و بینی و زبان می برند؛ بزور مردم را با ریسمان گره دار الهی روانه ی بهشت و دوزخ می کنند؛ به نام اسلام خون می ریزند و از هر چه زیبایی و روشنایی و شادی چون خفاشان خون آشام گریزانند!

ب. الف. بزرگمهر   دهم آبان ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/11/blog-post.html

۱۳۹۹ دی ۴, پنجشنبه

پیروزی را برای مان بازگو!

پیروز کیست؟!
و تو دشمن
وقتی که در بلندگو‌ها نعره می‌زنی
و پیروزی خود را اعلام می‌کنی
پیروزی را برایمان تعریف کن
وقتی که تو همواره
از ظلم و زور برای بقا‌ی خود،
از زندان برای امنیت خود،
و از تفرقه برای دوام خود،
استفاده می‌کنی ...

پیروزی را برایمان تعریف کن
وقتی که از میان تمام غم‌های عالم
غم تو،
انباشتن سود هر چه بیشتر
از حاصل کار مشقت بار ماست
و اسب زندگی
چهار نعل
فقط برای تو و نیاز‌های تو می‌تازد
اما تو
نان را به طعم درد،
آب را به طعم رنج،
و زندگی را به طعم مرگ
به ما می‌فروشی.

برای یک بار هم که شده
پیروزی را برایمان تعریف کن‌
وقتی که ما پس از هر افتادن
نوین‌تر از جوانه‌هایی که در جنگل‌های سوخته می رویند
با کوله‌بار اندیشه و رویا‌ها و آرزوهای‌مان
از میان ویرانه‌ها قد بر می‌افرازیم
و یک بار دیگر روبروی تو
صف می‌بندیم
با اندیشه‌ای که هیچ گلوله‌ای
قادر به از پا در آوردنش نیست
با آرزوهایی که هیچ جنگی
قادر به ویران کردن‌شان نیست
و رویاهایی که هیچ طناب‌داری
قادر به خفه کردن‌شان نیست.

وقتی که در بلندگو ها نعره می‌زنی
و پیروزی خود را اعلام می‌کنی
بگو که پیروز کیست
وقتی که مدام
جنگ و سرکوب
و خشونت و کشتار را
اعلام می‌کنی
اما هرگز نتوانسته‌ای
حتی برای یک‌ساعت
«آزادی» را اعلام کنی؛
زیرا تو خوب می‌دانی
که همان یک ساعت وقت
برای نابود کردنت کافیست
پس به ما بگو که در این میان
پیروز کیست
و شکست خورده کیست؟!

ناهید وفایی

برگرفته از «تلگرام»   چهارم دی ماه ۱۳۹۹

برنام را از متن برگزیده و اندکی دستکاری نموده ام.  ب. الف. بزرگمهر

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!