«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ دی ۱۱, پنجشنبه

... می توانی کمی مغزت را بتکانی تا سبک شود


مریم اکبری منفرد را آزاد کنید!

خواست آزادی مریم اکبری منفرد در یازدهمین سالروز بازداشت این زندانی سیاسی

۱۸ تن از زندانیان پیشینِ «بند زنان اوین» امروز دهم دی‌ماه ۹۹، در یازدهمین سالروز بازداشتِ مریم اکبری منفرد، در بیانیه‌ای خواستار آزادی این زندانی سیاسی شدند:

مریم اکبری منفرد را آزاد کنید

مریم اکبری‌منفرد در تاریخ دهم دی ماه ۱۳۸۸ بازداشت شده و تا امروز بدون حتی یک ساعت مرخصی، با سربلندی در زندان به سر برده است.

یکی از فرزندان مریم در هنگام بازداشت او ۴ ساله بوده و در تمام این سال ها فرزندانش از حضور مادر محروم بوده اند. مریم تحت حکم ناعادلانه‌ی ۱۵ سال حبس تعزیری قرار دارد؛ طبق قوانین جدید، این حکم باید به ۱۰ سال کاهش می‌یافت؛ اما تا امروز این اتفاق نیفتاده است.

ما به عنوان همبندی‌های مریم، قدیمی ترین زندانی سیاسی زن اوین، این شرایط را ناعادلانه و غیرانسانی می‌دانیم و خواستار آزادی بی‌قید و شرطِ مریم اکبری منفرد هستیم.

آنیشا اسداللهی، نسیم اشرفی، مرضیه امیری، نسیم باقری، ژیلا بنی‌یعقوب، فاران حسامی، لیلا حسین‌زاده، آزیتا رفیع‌زاده، مریم شفیع‌پور، مهوش شهریاری، ریحانه طباطبایی، فریبا کمال‌آبادی، مهدیه گلرو، نرگس محمدی، عسل محمدی، صدیقه مرادی، ندا ناجی، شیوا نظرآهاری، بهاره هدایت

برگرفته از «تلگرام»  ۱۱ دی ماه ۱۳۹۹

۱۳۹۹ دی ۱۰, چهارشنبه

راستی! خدا هم تو رو دوست داشته ... ـ بازانتشار

آخ! چه خوب شد از شر اون حرامی آسوده شدیم! این یکی از خودمونه ....

احمدی نژاد به  رفسنجانی (با همان گویش لاتی):
راستی! خدا هم تو رو دوست داشته، بی ریش خلقت کرده ها! اون چند تا تار مو رو هم می تونی با موچین برداری! مگه نه؟!

ب. الف. بزرگمهر   یکم آذر ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/11/blog-post_4925.html



۱۳۹۹ دی ۹, سه‌شنبه

ما هنوز و همیشه می‌توانیم تاریکی را پاک کنیم ...

تمام دریچه‌ها هم‌صدا،
دعوتت می‌کنند
به صبح
و ترانه و نور ...

حتا وقتی که هنوز شب
پاهای سهمگینش را
بر گلوی روز می‌فشارد،
باز هم
طلوع ناگزیر‌ است
و روشنایی به‌یقین
در انتظار ...

زنجیرهای سرمایه و ستم
سالهای درازیست که پوسیده‌اند
و زنگارشان
می‌پراکند
به فضای تب‌آلود عصیان‌زده از رنج ...

خیابان منتظر فریاد است هنوز

ای کاش
بال‌های مجروح پرواز را
مرهم شویم.

ما هنوز و همیشه
می‌توانیم تاریکی را پاک کنیم
تا خورشید بخندد.

ایراندخت

برگرفته از «تلگرام» (برنام را از متن برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر)

... از آنگاه كه ادعای زاییدن خدا كردند

مسیحئی زرتشتی را گفت:
از كِی در كار كشیدنِ مادران را به تَرک گفته اید؟

گفت:
از آنگاه كه ادعای زاییدن خدا كردند.

جاودانه عُبید زاکانی

آنچه در جنگ های چلیپایی به آن دست نیافتند ... ـ بازانتشار

آنچه در جنگ های نامور به چلیپا (صلیبی) به آن دست نیافتند، در اینجا با کشتار ددمنشانه ی سرخ پوستان* و نابودی فرهنگ مردمانی که در برخی جاها با فرهنگ سده های میانی اروپا و آسیا برابری می کرد به چنگ آوردند:
کوچندگانی در بیش تر موردها دله دزد و نابکار و گاوچران هایی ششلول بند از اسپانیا و پرتغال و هلند و سپس انگلیس! 

ب. الف. بزرگمهر    نهم شهریور ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/08/blog-post_64.html

* در آن هنگام که شمار مردمان جهان، رویهمرفته از ۲۰۰ میلیون تن فراتر نمی رفت، نیاکانِ «جامعه جهانیِ» امروز، کمابیش ۲۰ میلیون تن از مردم بومی در سراسر بزرگ خشکی های هم اکنون نامور به «آمریکا» را از دم تیغ گذراندند و بسیاری را به بردگی گرفتند.

آیا با کشتن وی، آسوده شدید؟ زهی پندار بیهوده! ـ بازانتشار

نه رژیم سگ مذهب اسلام پیشه و نه هیچ رژیم دیگری در جهان از چنین هوده ای برخوردار نیست که زندانی را به این یا آن شَوَند بیازارد ...

در زیر به چند و چون مرگ وحید صیادی نصیری می پردازم که روز چهارشنبه هفته ی پیش، آنگونه که در خبرها آمده بود یا از بیماری کبدی بگفته ی دست اندرکاران رژیم سگ مذهب اسلام پیشه یا دست کشیدن از خورد و خوراک در زندان بگفته ی خانواده اش جان سپرد و در آدینه ی همان هفته در گورستان جان ننه شان: «بهشت معصومه» ی قم بخاک سپرده شد. اینکه وی هموند فلان گروه بوده یا بهمان کار از وی سر زده که سزاوار بزندان افکندن شده، جُستار این یادداشت نیست.

آنچه در زیر آورده ام بویژه  هوده ی (حقوق) زندانی، چه سیاسی، چه ناسیاسی را دربرمی گیرد؛ هوده ای که رژیم سگ مذهب اسلام پیشگان از همان نخستین روزهای روی کار آمدن، آن را نادیده گرفته و بهتر بگویم، لگدمال نموده است. چگونگی کشته شدن امیرعباس هویدا نمونه ای از چنین لگدمال شدنی است؛ نمونه ی چشمگیر و سخت ناگوار و تلخ آن، رنج و آزار جانکاه و پیگیری است که بر سر هموندان و رهبران حزب توده ایران آوردند؛ از شکاندنِ سرخود و بی هیچ شَوَندِ دست چپ شان که گروه بزرگی از آن ها را پیرمردانی کهنسال دربرمی گرفت، گرفته تا دستبند قَپانی و آویزان نمودن از آسمانه ی اتاقِ رنج و آزار (شکنجه) و تاب دادن گرفته تا بدار آویختن شان بی هیچگونه دادگاهی سزاوار برای رسیدگی به اتهاماتی سراپا بی پایه و ریشخندآمیز چون آهنگ کودتا در سر داشتن! پس از آن نیز تاکنون با زندانی به هرگونه ی دلخواه، فراقانونی و ناسزاوار رفتار نموده اند. نمونه ها آنچنان بسیار است که نمی دانم از کدامیک یاد کنم؛ از کشتار گروه گروه نوجوانان و جوانان وابسته به سازمان مجاهدین و چنگ اندازی به دخترکان و دختران هنوز دست نخورده به این بهانه که مبادا دوشیزه به جهانِ جان ننه شان: «باقی» پای بنهند و اگر چنان بشود به بهشت خواهند رفت (تمرگیدنِ خواه ناخواه در جایگاه خدا، الله یا هر نام کوفت و زهرِ مار دیگری!) تا نمونه های دیگری چون تشنه رها کردن زندانیان در زندان (سیستان و بلوچستان) و شاید از همه بدتر، ناسزاگویی و گاه کتک زدن زندانی که بسوی چوبه ی دار می رود یا در آستانه ی بدار آویخته شدن است (نظامیان و غیرنظامیان سربلندِ حزب توده ایران)، همه ی این نابکاری ها و تبهکاری ها از این مادربخطاها سر زده و همچنان سر می زند.

درباره ی زندانی جانباخته: وحید صیادی نصیری و چگونگی مرگش از زبان «یک مقام آگاه» (؟!) از آن میان، چنین آمده است:
«یک مقام آگاه با یادآوری هموندی وحید صیادی نصیری در گروهک تروریستی تُندَر، شَوَند دستگیری وی را برنامه‏‌ریزی برای انجام کارهای آزاررسانی [برای رژیم] برشمرد۱ ... با توجه به برنامه‏ ریزی گروهک برای اقدامات انفجاری در تاریخ ۱/۵/۹۷ در قم دستگیر و به زندان منتقل گردید. نامبرده به علت بیماری کبدی به بیمارستان اعزام و علی‏رغم تلاش پزشکان، در بیمارستان پس از هفت روز در مورخ ۲۱/۹/۹۷ جان باخت.“»۲

با بررسی آنچه در این باره در دو روز گذشته خوانده و نوار گفتگوهای رسانه ای با مادر و خواهر جانباخته را شنیده ام، می توانم بی هیچگونه دودلی بگویم که وی نه به شَوَندهای یاد شده در بالا که در پی آزاررسانی بیش از اندازه که چند و چون آن همچنان ناروشن مانده، جان باخته است. گفته های خواهر وحید صیادی نصیری در این باره بویژه شایان درنگ است که در بخشی از آن می گوید:
«... گفتند: شلوغ نکنید؛ شعار ندهید. صورتش خونی بود؛ لباس شخصی بودند ... ولی مشخص بودند؛ بیسیم بهشان آویزان بود ... [و در پاسخ به پرسش خبرنگار که آیا گواهی مرگ و شَوَند آن را گرفته اید]:
فکر می کنم برادران [همانا مسوولین پاکدست رده پایین نظام سگ مذهب] دیشب گرفتند. چونکه  امروز صبح که یک شب دیگر [جنازه را] تحویل دادند و گفتند ببرید سردخانه بگذارید، دیگر امروز صبح که ما رفتیم، جنازه را شسته بودند و دیگر ما هیچ چیز ندیدیم. آنجا هم با دعوا و اصرار که صورتش را باز کنند، من صورت خونی اش را دیدم. نمی دانم. امیدوارم که فقط مال کالبد شکافی باشد ... هیچ چیز به ما جز نصف صورتش نشان ندادند؛ هر کاری کردیم که توی غسالخانه برادران بروند ببینند، نگذاشتند. یکخرده صورتش را که باز کردیم، جلوی مان را گرفتند و گفتند بیش تر نباید باز کنید؛ ولی صورتش خونی بود ...»۳

خواستِ وحید صیادی نصیری بسیار ساده و بگمانم قانونی بود؛ وی می خواست دوران زندان خود را در اوین یا شاید جای دیگر، دستِکم در کنار دیگر زندانیان سیاسی بگذراند.۴ رژیم سگ مذهب کلان دزدان اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن رنجدیده مان، این خواست ساده را درست به شَوَند برانگیختن زندانی دادخواه از دید من، دانسته و آگاهانه زیر پا نهاده، وی را همبند بزهکاران خُرد و کلان، قاچاقچیان و آفتابه دزدان نموده بود تا بر رنج وی بیفزاید.

به این ترتیب، می توان بخوبی شَوَند دست یازیدن آن جانباخته به واپسین ابزار: «دست کشیدن از خورد و خوراک» به بهای زیان رساندن به کالبد و روان خویش بخوبی پی برد؛ آن هم برای دستیابی به خواستی ساده و برآورده شدنی!

نه رژیم سگ مذهب اسلام پیشه و نه هیچ رژیم دیگری در جهان از چنین هوده ای برخوردار نیست که زندانی را به این یا آن شَوَند بیازارد؛ خوار بشمارد، ناسزا بگوید و به مشت و کتک نابکاران مزدور خویش بسپارد. از دید من، با آنچه در آزمون های گذشته های دور و نزدیک از چنین رژیم ددمنشی دیده و شنیده شده با پافشاری و پیگیری زندانی در لب نزدن به خوراک برای دستیابی به خواسته اش، این گمانه که همه ی این بلاها بسر وی آورده شده، بسیار نیرومند است و این نکته را نیز باید بدیده گرفت که دست سگ مذهبان در اینجا و آنجای کشور تاکنون، بسیار بازتر از جایی چون «زندان اوین» است که از آن در سال گذشته، چون نمایشگاهی خر رنگ کن سود برده و به «نمایش دمکراسی دلخواه خداوندان امپریالیستی، رنگ و بویی دگر بخشیدند ...»۵ 

چرا نگذاشتند خانواده ی زندانی جانباخته، کالبد بیجان فرزند و برادرشان را ببینند؟ چرا تنها نیمی از چهره ی وی، آنهم پس از پیگیری و پافشاری بسیار از سوی خانواده، نشان شان داده شد؟ چرا همان نیمی از چهره خونی بود؟! همه ی این چراها که کنار هم و کنار چراهایی دیگر نهاده شود به چون آن می رسیم:
... چون وی را سخت آزرده بودند؛ کسی چه می داند، شاید با مشت و لگد، چنان بجانش افتاده بودند که نیمی از چهره اش را لت و پار کرده و استخوانش را شکانده بودند؟ آیا به همین شوند نبود که تنها نیمی از چهره اش را نشان دادند؟ با این همه، همان نیمی از چهره ای خونی، گواه تبهکاری بزرگ دیگری است که رژیم ایران ستیز و ایران بربادده کلان دزدان فرمانروا به آن دست یازیده و گلی دیگر از بوستان میهن مان را پرپر نمود.

آیا درست به شَوَندِ همین لو رفتن نیست که آن جان ننه اش: «مقام آگاه» که بیگمان نه چهره اش را کسی دیده و نه کسی نامش را می داند و تنها به «از ما بهترانِ نظام» پاسخگوست، پای به میدان نهاده و برای کاهش فشار، پیشینه ی تروریستی آن جانباخته را برُخ این و آن می کشد؟ سخنان وی از چه ارزشی برخوردار است؟ و از کجا می توان دریافت که راست می گوید؟ با این همه، حتا اگر همه ی آنچه درباره ی پیشینه ی زندانی جانباخته بر زبان کژدم گزیده اش رانده راست نیز باشد، آیا بهانه ای سزاوار و مردم پسند برای آزردن و از میان بردن یک زندانی سیاسی است که تنها خواستی ساده و برآورده شدنی داشت؟! آیا همه ی آنچه بر زبان رانده و من تنها بخشی از آن را در بالا آورده ام، آنگونه که گفته می شود؛ «نقض غرض» نیست؟ و آیا با کشتن وی، آسوده شدید؟ زهی پندار بیهوده!

آذرخش دی ماه سال گذشته را دیدید و پژواک «بیشرف، بیشرف» گفتن توده های مردم را در همه جا شنیدید؛ کازرون بپاخاسته، «هفت تپه» و بسیار بسیار پرخاش های کارگران و زحمتکشان را گواه بودید و هستید و همچنان خود را به کوچه ی علی چپ می زنید! گویی که چیزی رخ نداده و شهر در امن و امان است! باشید تا آوارِ سهمگین فرود آید! شما نیز چون رژیم گذشته، تاوان همه ی تبهکاری های تان را پس خواهید داد.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۷ آذر ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/12/blog-post_13.html

پی نوشت:

۱ ـ پارسی نویسی:

بجای «اعلام کردن» می توان در برخی باره ها با اندک چشم پوشی از واژه ی پارسی «برشمردن» سود برد. این نکته را نیز بیفزایم که آرش این واژه، هم در «فرهنگ پارسی معین» و هم در «لغتنامه دهخدا» نه چندان باریک و دربرگیرنده و رویهمرفته نارساست.   

۲ ـ برگرفته از «ایسنا»  ۲۵ آذر ماه ۱۳۹۷

۳ ـ گفته های خواهر وحید صیادی نصیری از مراسم خاکسپاری او

۴ ـ سخنان مادر وحید صیادی نصیری در پیوند زیر:

https://www.youtube.com/watch?v=ai_DeH0wMEs

۵ ـ برگرفته از یادداشت «به دانشگاه اوین خوش آمدید! بفرمایید! دهان تان را شیرین کنید!»، ب. الف. بزرگمهر  ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/07/blog-post_89.html

۱۳۹۹ دی ۸, دوشنبه

ای آقای من! چگونه می توانستم دعوتش را رد كنم؟

مردی كسی را دید كه با كنیز او جمع آمده است. كنیزك را گفت:
چرا چنین كردی؟

گفت:
ای آقای من! او مرا به سرت قسم داد كه با من درآمیزد و تو از محبت من به خود آگاهی؛ چگونه می توانستم دعوتش را رد كنم؟

جاودانه عُبید زاکانی

فکر می کنم اینطور بهتر باشد و خدا هم از این معامله راضی است


بیچاره اهریمن که چوب اسلام پیشگان را می خورد! ـ بازانتشار

«بعضی از کارگزاران و اجزای جمهوری اسلامی، در دام شيطان و همکاران او گرفتار شده‌اند»، مردک پیزُری نامور به «محمود چاخان»، ۱۲ بهمن ماه ۱۳۹۳

این شیطان است که به دام اسلام پیشگان گرفتار آمده و بیش از پیش بدنامش کرده اند؛ گناه آن بینوا تنها این بود که جلوی آدمک از گل و لای ساخته و پرداخته شده ی خدایی بازیگوش، سر فرود نیاورد؛ وی خرده شیشه ای که در سرشت آن آدمک آمیخته بود را بهتر از آن بچه ی لوس و نُنُر بازشناخته بود.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۳ بهمن ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/02/blog-post_2.html



خوب! اگر چنین است، رویای برپایی «دمکراسی پارلمانی» را باید لوله کرد ... ـ بازانتشار

در زیر با نوشتار رویهمرفته خوبی، بی هیچ به نعل و به میخ زدن و دوپهلوگویی های پرکاربرد در گاهنامه ی نامور به «نامه مردم» درباره ی اندیشه ها و آرمان های «انقلاب سترگ اکتبر» و اینکه «جهان دیگری ممکن است» روبروییم که نام «بیانیه ی کمیته مرکزی حزب توده ایران» را بر پیشانی خود دارد.

خوب! اگر چنین است که در این بیانیه آمده و براستی نیز چنین است و چنانچه این سخنان از دل و جان برآمده و با کرداری سازگار با گفتار همراه باشد که به آن سخت بدگمانم، رویای برپایی «دمکراسی پارلمانی» به شیوه ی «وست مینستر»۱ ـ یا هر شیوه ی کوفت و زهر مار دیگری ـ و بازی نقش حزبی مخالف خوان («اُپوزیسیون»ی دروغین) که گوشه چشمی نیز به وزارت و وکالت و بگفته ای آن «بیشعور مُعَظّم»: «و اینا» در سامانه ی "جاویدان" سرمایه داری در سرمی پرورانَد را باید لوله کرد و به نابدتر نویسنده ی پفیوز آن فرو نمود تا دیگر از اینگونه "شکر"ها نخورد! دُم وی و موش های دیگری جاخوش کرده در این یا آن گوشه ی رهبری و بدنه ی چنان حزبی را باید گرفت و بیرون شان راند و نیز با یادآوری آنچه پیش تر، رهبر در سایه نشسته ی نادان درباره ی «دستاوردهای بزرگ»۲ بر زبان رانده بود، کارنامه ی وی را نیز زیر بغلش نهاد و برای همیشه به خانه روانه اش نمود؛ ولی، چنانچه همه ی بدنه و رهبری چنان حزبی انباشته از موش شده باشد، چه؟ آنگاه باید در آن را تخته نمود. 

در هماوندی با گفته های برگرفته از تنی چند با فرنام های «مارکسیست»، «فیلسوف» و «اندیشمند» که در بیانیه ی زیر به آن ها اشاره شده، یکی دو نکته را نیز ناچارم بیفزایم. گرچه با نوشته ها و کارهای این «اندیشمند» و آن «فیلسوف»، چندان آشنایی ندارم، نوشته ای چند از آن "مارکسیست" پرمدعا و سال ها جاخوش کرده در یکی از دانشگاه های «ایالات متحد» را خوانده و او را سزاوار چنین فرنامی نمی دانم. افزون بر آنکه برخی پدیده ها و جُستارهای هماوند با آن ها که نه تنها نامبردگان که برخی دیگر، پس از برونزدشان و گاه پس از روشن شدن نسبی ماهیت آن ها، اشاره نموده و به بررسی و نقدشان پرداخته اند، اینجانب بهنگام پیش بینی نموده و در بیش تر موردها نه در نوشتاری جداگانه که یک یا دو بند از نوشتاری هماوند با آن جُستارها بگونه ای گواهمند به آن ها پرداخته ام که از آن میان، همین آقایان نیز بی نام بردن از نویسنده ی آن، در نوشتارهای خود از آن ها سود جُسته اند:
کاری پرکاربرد و بیش از دزدی ادبی در گذشته ی پیش از «اینترنت» و «گوگل» که از آن با برنام «دزدی اندیشه» یاد نموده ام.

به این ها و به چنین کاری که بویژه بیش تر در میان گروه های نامور به «چپ» کاربرد دارد، چه باید گفت؟ کسانی که برای همگی شان، «مرغ همسایه غاز است» و با خرسندی، نوشته های در بیش تر موردها کم مایه یا بیمایه شان را با نام این یا آن نویسنده ی اروپایی و آمریکایی آذین می بندند. بی آنکه بخواهم بگونه ای ذهنی به چنین پدیده ای برخورد کنم، جداگانگی (تفاوت) بسیار بزرگ میان منش بسیاری از روشنفکران رویهمرفته نامجو و فرومایه ی ایرانی با منش روشنفکران دوران پیش و پس از «انفلاب سترگ اکتبر» را یادآور می شوم. آن فرزانه ی تیزبین انقلابی از میان چنین روشنفکرانی برخاست و جایگاه سزاوار خویش را یافت و در میان چنان روشنفکران نامجو و فرومایه ای، اگر از بخت خوب یا بد، آدمی وارسته با دانش و بینشی فراگیر چون زنده یاد تقی ارانی گُل کند، تنها و تنها رشک آن فرومایگان را برمی انگیزد؛ برایش پاپوش می سازند؛ پلیدترین اتهام های بر زبان نیامدنی را به وی می بندند و پایش بیفتد، زمینه ی نابودیش را فراهم می کنند؛ فرومایگانی که در حزب ها و سازمان های رویهمرفته پوشالی و گروه گرا (فرقه گرا) تا بالاترین جایگاه های آن بالا می روند؛ مُشتی گاگول تر از خود، پیرامون خویش گرد می آورند و حزب و سازمان و گروه که در سزاوارترین برونزد آن، تنها و تنها ابزاری درخور برای پیشبرد آماج های دادخواهانه و آدموار می تواند باشد را به آماجی در خود و برای خویش دگرمی دیسند. شوربختانه در دوران کنونی بویژه در میان گروه های نه چندان کم شمار کوچیده از ایران به کشورهای باخترزمین، بیش از پیش با چنین روشنفکران فرومایه ای که بیش از هر چیزی زبان دیپلماسی و بده بستان را آموخته اند و چنان گروه ها، سازمان ها و حزب هایی گسسته از توده های مردم کشور خود روبروییم.  

ب. الف. بزرگمهر    نهم آبان ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/10/blog-post_134.html

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از یادداشتِ «اگر آن ها به «الگوی وست مینستر»، پشت نکرده بودند ...»، ب. الف. بزرگمهر    ۳۰ مهر ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/10/blog-post_794.html

۲ ـ «من یکی از دستاوردهای بزرگ حزب مان در این سال های دشوار سرکوب و مهاجرت ناخواسته را تمرکز خلل ناپذیر بر امر رهبری جمعی و تلاش واحد برای حل مشکلات پرشمار حزب می دانم»

مصاحبه «نامه مردم» با رفیق علی خاوری، برگرفته از «نامه مردم» شماره ۹۸۴، ۲۷ مهرماه ۱۳۹۴

http://tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/3006-2015-10-20-10-30-34 

***

بیانیۀ کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران به‌مناسبت صدمین سالگرد پیروزی انقلاب کبیر اکتبر

انقلاب اکتبر نقطهٔ پایانی بر اندیشهٔ ابدی بودنِ سرمایه‌داری بود و نشان داد که جهانی دیگر ممکن است! 

اندیشه‌ها و آرمان‌های انقلاب  اکتبر زنده است و راهگشای آیندهٔ بشریت‌ در قرن بیست و یکم         

جایگاه تاریخی انقلاب اکتبر

با فرارسیدن ۱۶ آبان‌ماه ۱۳۹۶ (۲۵ اکتبر تقویم ژولیانی و ۷ نوامبر ۲۰۱۷)، از زمان مهم‌ترین رخداد قرن بیستم، یعنی پیروزی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، یک‌صد سال سپری شد.

انقلاب اکتبر،‌ در دوران سلطهٔ کشورهای سرمایه‌داری بر جهان، روی داد، در‌ دوران جنگ فاجعه‌بار جهانی اول بین کشورهای امپریالیستی بر سر تقسیم جهان، دوران سرکوب اندیشه‌های مترقی و هنگامی‌که "شبح کمونیسم"- بنا به سخن "مانیفست کمونیست"- خواب رهبران جهان سرمایه‌داری را مختل کرده بود، انقلاب اکتبر به‌هدف گشودنِ راه بشر به سمت جامعه‌یی بدونِ جنگ، خشونت و سرکوب و‌ در یکی از بزرگ‌ترین و درعین‌حال عقب‌مانده‌ترین کشورهای سرمایه داری اروپا به پیروزی رسید. پیروزی انقلاب اکتبر، به‌رهبری ولادیمیر ایلیچ لنین‌ و بلشویک‌ها، در روسیهٔ تزاری، پایانی تاریخی بر نظر‌گاه ابدی بودنِ جهان سرمایه‌داری بود و به خلق‌های زیر ستم در جهان نشان داد که جهانی دیگر ممکن است. پیروزی انقلاب اکتبر بر این اندیشهٔ کارل مارکس جامه حقیقت پوشانید که می‌گفت: فلاسفه تا کنون جهان را توصیف می‌کردند ولی اینک باید دست به‌کار تغییر آن زد.

انقلاب اکتبر، رخدادی تصادفی در طول تاریخ طولانی تکامل بشری نبود، این انقلاب، زنجیره‌ای از حرکت‌های قانونمند تاریخ به سوی تکامل، ترقی و دستیابی انسان به آزادی واقعی بود و ازاین‌روی، تأکید بر اندیشه‌ها و ارزش‌های آن- به‌ویژه در عرصهٔ نظری و ایدئولوژیک، خاصه آنجا که جنبهٔ عام و جهان‌شمول می‌یابد- در نبرد دشوارِ کنونی بین جبههٔ "کار" و "سرمایه"، از اهمیتی بنیادین برخوردار می‌شود. با انقلاب اکتبر، بشر دوره‌یی نو را آغاز کرد و به سمت نقطهٔ پایان نهادن بر جبر اجتماعی گامی بلند به پیش برداشت. به‌قول انگلس، در اثر ارزشمندش به‌نام "آنتی دورینگ"، اختیار، جبرِ شناخته‌شده است. بنابراین، انسان با کشف و دریافت قوانین جامعه و تاریخ، شرایط غلبه بر جبرِ اجتماعی را فراهم می‌‌آوَرَد.

بنیاد های نظری انقلاب اکتبر

پیروزی انقلاب اکتبر نمی‌تواند جدا  از رهنمون‌های اندیشهٔ مارکسیسم- لنینیسم قلمداد شود. لنین، در مقام ادامه‌دهندهٔ خَلاق و مبتکر مارکس و انگلس، با کشف ماهیت اقتصادی- سیاسی امپریالیسم، به قانون "رشدِ ناموزون" کشورهای سرمایه‌داری در دوران امپریالیسم رسید. این قانون، از مهم‌ترین کشف‌های لنین است که در تکامل مارکسیسم نقشی اساسی داشت. فعالیت نظری خلاق لنین عرصه‌هایی متنوع را دربرمی‌گیرد و تجربه‌ها و دستاوردهای انقلاب اکتبر با این فعالیت جوشان و پرشور نظری لنین و به‌طورکلی با مارکسیسم- لنینیسم ارتباطی سازنده داشته‌اند. لنینیسم، پرچم اندیشهٔ  انقلاب اکتبر بود.  برخلاف ادعاهای کسانی که با دستاویز قرار دادن فروپاشی سوسیالیسم در اتحاد شوروی و اروپای شرقی می‌خواهند و می‌کوشند لنینیسم  را در نقطه مقابل مارکسیسم قرار دهند، لنینیسم زائیدهٔ مارکسیسم و امتداد علمی و اصولی نظرات مارکس و انگلس و از آن جدا‌ناشدنی است. صحیح است که لنینیسم، به‌طورعمده، نتیجهٔ فعالیت فکری لنین و بررسیِ او از اوضاع خاص روسیه و اروپای اوایل سدهٔ بیستم و کاربردِ خلاق تئوری‌های مارکسیستی با این اوضاع خاص به‌وجود آمده است، اما این امر از جنبهٔ عام و جهان‌شمول به‌خود گرفتن اصول لنینیسم و پیوند آن با مارکسیسم مانع نشده است. برجستگی نظرات لنین و ویژگی‌شان در آن است که باتوجه به اوضاع تاریخی جدید جهان و بررسی آن‌ها، ضمن بسط نظرات مارکس و انگلس، آن‌ها را تکامل داد و بنیان‌های علمی‌شان را استحکام بخشید. ازاین‌روی، مارکسیسم- لنینیسم، پرچم اندیشه و آرمان انقلاب اکتبر در عام‌ترین و مهم‌ترین مشخصه‌های آن ازجمله در تعریف و توضیحش دربارهٔ: ماهیت امپریالیسم، بحران‌های اقتصادی نظام سرمایه‌داری، ناموزونیِ رشد اقتصادی در دوران امپریالیسم و تئوری انقلاب سوسیالیستی، اهمیت، علمی بودن و موضوعیت داشتن‌ در این زمینه‌ها را حفظ کرده است. مارکسیست- لنینیست‌ها، در توضیح علت‌های بحران‌های اقتصادی‌ای مانند بحران کنونی سرمایه- برخلاف نظریه‌پردازان مدافع سرمایه‌داری و یا رفرمیست‌های منتقد جهانی شدن- به ماهیت پدیده‌ها و رابطهٔ  دیالکتیکی بین آن‌ها توجه می‌کنند، و ضمن افشای پیگیرانهٔ نظرات مخرب نولیبرالی، بحران‌های اقتصادی را، که هر از چند گاه و به‌صورت بحران بروز می‌کند، نتیجهٔ تضاد درونی سرمایه‌داری  ارزیابی می‌کنند. به‌عبارت‌دیگر، از نگاه مارکسیست- لنینیست‌ها، بحران‌های اقتصادی- از زمرهٔ آن‌ها بحران ژرف و دامنه‌دار کنونی- چیزی نیستند جز بروزِ تضادهای سرمایه‌داری، حل موقتِ این تضادها و برقرار کردن تناسب لازم اما موقت بین رشته‌های گوناگون اقتصادی که به‌شکلی کورکورانه و بنابراین خشن و ویرانگر انجام می‌شود، چیز دیگری نیستند. ماتریالیسم دیالکتیک می‌آموزد که واقعیت تمام‌نشدنی و بغرنج است، بُعدهای مختلف و پیچیده دارد، و بر این اساس، سیر قانونمند تاریخ به سوی تکامل را نمی‌توان محدود و پنداشت و نظام سرمایه‌داری را نظامی ابدی دانست که تنها به بازسازی و اصلاح آن باید کمر بست! خصیصه‌های اصلی و بنیادین اندیشه‌های اکتبر که عبارت‌اند از: شکستن بندگی‌ها و عُل‌وزنجیرهای فکری، درهم‌کوبیدن جمود و خشک‌اندیشی، ضرورت تغییر جهان به‌سود نیروهای پیش‌رَوَندهٔ تاریخ، اندیشه‌هایی همچنان علمی و معتبرند! مارکسیسم- لنینیسم، نظریه‌یی قشری و جامد نیست که گزاره‌های (حکم‌های) آن یک‌بار برای همیشه تنظیم ‌شده و ورای هر گمانی قرار داشته باشند. لنین، رهبر انقلاب اکتبر، در اثر ارزشمندش به‌نام "ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم"، می‌نویسد: "نقطه‌نظر زندگی و عمل باید نقطه‌نظر آغازین و اساسی تئوریِ شناخت باشد."

انقلاب اکتبر، از همان روزهای نخست آغازش، بر معادله‌های سیاسی و اقتصادی نظام آن‌روزی جهان اثرهایی ژرف باقی گذاشت و از این منظر رویدادی بین‌المللی شد. به‌قول "جان رید"، نویسندهٔ بزرگ آمریکایی، انقلاب اکتبر "دنیا را تکان داد". لنین، در جستار معروفش به‌نام "بیماری کودکی چپ‌گرایی در کمونیسم"، در توضیح مفهوم جهانی رخداد اکتبر، می‌نویسد: "با درکِ اهمیت بین‌المللی به‌مفهوم اعتبار بین‌المللی یا ناگزیریِ تاریخی تکرار آن چیزی در مقیاس بین‌المللی که در کشور ما رخ ‌داده است، باید چنین اهمیتی را برای برخی از خصایص بنیادی انقلاب ما پذیرفت." انقلاب اکتبر، انقلابی ملی و محلی نبود، بلکه رویدادی عظیم همراه با تأثیری جهانی و بسیار فراگیر بود. همین خصیصه، اهمیت توجه به این تجربه را در دوران ما سبب شده است. انقلاب اکتبر، سیمای جهان را دگرگون ساخت و تحول‌های جامعهٔ بشری را به مسیری نو انداخت. به دیگر سخن، دورانی که انقلاب اکتبر، از نگاه بسیاری از مبارزان راه بهبود زندگی انسان‌ها و همچنین بسیاری از هنرمندان و اندیشمندان  سرآغاز  نوِ آن دانسته می‌شود، با وجود همه فرازونشیب‌هایش، همچنان ادامه داشته و دارد. ما نیز بر این عقیده‌ایم که، مضمون عصر ما و حرکت قانونمند تاریخ در دورهٔ کنونی، همان مضمون اندیشهٔ اکتبر و در همان جهت و مسیری جریان دارد که انقلاب اکتبر راهگشای آن بود. انقلاب اکتبر، به افسانهٔ فناناپذیری نظام سرمایه‌داری خاتمه داد، و فصلی نو را در تاریخ گشود. از مهم‌ترین دستاوردهای انقلاب اکتبر و زادهٔ آن یعنی اتحاد شوروی، و نیز از ویژگی‌های بنیادین آن‌ها، برقراری توازن نیروها در پهنهٔ جهان به‌سود صلح و پیشرفت اجتماعی بود. لنین، ماهیت این ویژگی انقلاب اکتبر را "خلاصی انسانیت از یوغ سرمایه و جنگ‌های امپریالیستی" نامید. با پیروزی انقلاب اکتبر دوران نوینی در تاریخ بشریت گشوده شده. دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم.

تأثیرهای انقلاب اکتبر بر جهان و ایران                                    

انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، تقسیم مستعمراتی جهان را به‌طوربنیادی درهم شکست و زمینه‌های امکان دستیابی به آزادی، استقلال، و پیشرفت واقعی را برای خلق‌های آسیا، آفریقا، و آمریکای لاتین فراهم آورد. انقلاب اکتبر، مبدأ و نقطهٔ آغاز جنبش رهایی خلق‌ها و ملت‌های اسیر در چنگال امپریالیسم در قرن بیستم بود. بی‌جهت نیست که در نخستین دهه‌های سده بیست‌ویکم میلادی تلاش تازهٔ  امپریالیسم به‌هدف اعمال سلطه بر برخی کشورها و منطقه‌هایی مانند خاورمیانه و شمال آفریقا که اهمیت ژئوپولیتیکی دارند، دگرباره شاهد هستیم. در ۱۹۱۹، یعنی دو سال پس از پیروزی انقلاب اکتبر، ۶۵/۶ درصد منطقه‌های مسکونی کرهٔ زمین، همراه با ۶۷/۷ درصد ساکنان آن، در وضعیت مستعمره و نیمه‌مستعمره  به‌سر می‌بردند. با قوام گرفتن دستاوردهای انقلاب اکتبر و پس از شکست فاشیسم به‌وسیلهٔ اتحاد شوروی، رقم این آمار به ۴/ ۱ درصد تنزل یافت. آزادی بیش از ۱ میلیارد و نیم از ساکنان کرهٔ زمین از ستم استعمار، نتیجهٔ مستقیم دستاوردهای انقلاب اکتبر است که در تاریخ بشر و باافتخار تمام به‌نام زادهٔ اکتبر کبیر ثبت شده است.

انقلاب اکتبر در همسایگی کشورمان ایران روی داد و به‌جای روسیه تزاری، کشور شوراها را پدید آورد. با پیروزی انقلاب اکتبر، ایران از خطر تجزیه شدن و به‌صورت مستعمره درآمدن، و درنتیجه، اضمحلال حاکمیت ملی و از دست دادن استقلال رهایی یافت و مردم ایران در وجود زادهٔ اکتبر بهترین پشتیبان و مدافع آزادی و استقلالش را مشاهده کرد. دولت شوراها، بلافاصله پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، قرارداد اسارت‌بار ۱۹۰۷ مبنی بر تقسیم ایران به دو منطقهٔ نفوذِ انگلستان و روسیه تزاری را بی‌اعتبار اعلام کرد. لنین شخصاً در اعلامیه‌یی در ۱۴ دسامبر ۱۹۱۷ (۲۳ آذرماه ۱۲۹۶) که به‌امضای او منتشر شد، عهدنامهٔ اوت ۱۹۰۷ انگلستان و روسیه دایر بر تقسیم ایران به دو منطقهٔ زیرنفوذ، یک منطقهٔ بی‌طرف و ضمیمه‌های محرمانهٔ  آن را باطل دانست. او تاکید کرد: هرگونه قراردادی که با استقلال ملی، تمامیت ارضی و آزادی عمل ملت ایران مغایرت داشته باشند از این لحظه بی‌اعتبار است و همه را باید پاره کرد تا دیگر وجود خارجی نداشته باشند و نتوان به آن‌ها استناد کرد. دولت انقلابی شوراها، همهٔ حقوق، مطالبه‌های مالی و امتیازهای استعماری دولت و اتباع روسیهٔ تزاری در ایران و همچنین کاپیتولاسیون در امور حقوقی و قضایی از سوی روسیهٔ تزاری در ایران را نیز بی‌اعتبار دانست. بدین منظور، از جانب دولت شوروی اعلامیه‌یی در ۲۶ ژوئن  ۱۹۱۹ (۵ تیرماه ۱۲۹۸ خورشیدی) منتشر شد که ضمن برشمردن عنوان‌های تمامی امتیازهایی که روسیهٔ تزاری از ایران گرفته و ملغیٰ دانستن آن‌ها، با جمله‌های زیر به‌پایان می‌‌رسد: "مردم روسیه ایمان دارند که خلق ۱۵ میلیونی ایران نخواهد مُرد زیرا دارای سابقه‌ای بس افتخارآمیز و پر از قهرمانی است و بر صحایف تاریخ و فرهنگش نام‌هائی ثبت است که جهان متمدن به‌حق در برابر آن سر تکریم فرود می‌آورد. چنین خلقی با نهیبی نیرومند از خواب قرون برخواهد خاست و زنجیر ستمِ درندگان پلید را از هم خواهد درید و در صفوف برادرانه ملل آزاد و بافرهنگ برای خلاقیتی نوین و نورانی به خیر و سعادت سراسر بشریت پای خواهد گذاشت. ..." زیر تأثیر انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، جنبش رهایی‌بخش ملی در میهن ما، ایران، از سال ۱۹۱۸ (۱۲۹۷ خورشیدی) وسعت و دامنه یافت و در سال‌های ۱۹۲۰ (۱۲۹۹خورشیدی) و ۱۹۲۱ (۱۳۰۰خورشیدی) در آذربایجان، گیلان و خراسان به‌صورت قیام‌هایی مسلحانه بروز یافت. این خیزش‌های مردمی، توده‌های وسیعی از کارگران و دهقانان و نیز بورژوازی متوسط و بورژوازی تجاری را در برگرفت و "حزب کمونیست ایران"، به‌رهبری شخصیت‌های بزرگ انقلابی آن دوران همچون حیدر عمواوغلی، از رهبران نهضت مشروطیت ایران، از دل همین جنبش‌های مردمی- اجتماعی آن دوران زاده یافت. در ادامهٔ این روند قانونمند و در جریان بحران عمومی سرمایه‌داری آستانهٔ جنگ جهانی دوم، یعنی ۷۶ سال پیش، وارثِ پیشینهٔ انقلابی و دموکراتیک حزب کمونیست ایران، حزب تودهٔ ایران، تشکیل شد و در مدت ‌زمانی کوتاه به جریان عظیم اجتماعی تبدیل گردید. زیر تأثیر سازمانگری مؤثر حزب تودهٔ ایران، موج جنبش‌های ملی و دموکراتیک سراسر کشور را فراگرفت و در استان‌های آذربایجان و کردستان به پایه‌گذاری حکومت‌های خودمختار منجر شد. در همین مرحله از بحران عمومی سرمایه‌داری است که طی سال‌های ۱۹۵۰ - ۱۹۵۳ (۱۳۲۹-۱۳۳۲)، جنبش رهایی‌بخش در میهن ما دوباره اوج می‌گیرد. در اثر مبارزه گستردهٔ مردم ایران در دورهٔ نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق، صنایع نفت در کشور ما ملی می‌شود. در جریان کودتای ۲۸ مردادماه سال ۱۳۳۲، که با برنامه‌ریزی و سرکردگی مستقیم سازمان سیا و  سازمان اطلاعات (انتلیجنت سرویس) انگلستان به‌انجام رسید، این جنبش مردمی به خاک و خون کشیده شد و ایران به‌مدت ۲۵ سال زیر سیطرهٔ رژیم سرکوبگر و پلیسی- امنیتی شاه و اربابان امپریالیستی او قرار گرفت. آنچه حقانیت تاریخی، ارتباط گسست‌ناپذیر این جنبش را با آرمان‌ها و اندیشه‌های انقلاب اکتبر و همچنین ریشه‌دار بودنِ جنبش کارگری میهن‌مان را اثبات می‌کند این واقعیت است که جنبش انقلابی در کشورمان، بار دیگر و در برههٔ زمانی دیگری از بحران سرمایه‌داری جهانی، خیز گرفت و در طول سه سال مبارزهٔ متنوع و اوج‌گیرنده بر ضد استبداد حاکم، در انقلاب بهمن ۱۳۵۷، رژیم وابسته به امپریالیسم را سرنگون کرد. اهمیت حضور فرزند اکتبر، یعنی کشور اتحاد شوروی سوسیالیستی، در مرزهای شمالی کشورمان و نقش بازدارندهٔ آن در برابر تهدیدهای امپریالیسم به مداخله در امور داخلی و بر ضد انقلاب شکوهمند مردم میهن ما، امری است انکارناپذیر.

سرمایه داری در اوج بحران و موضوعیت اندیشه ها و آرمان های انقلاب اکتبر در دوران ما

امسال بشریت مترقی در اوضاعی به استقبال صدمین سالگرد پیروزی انقلاب اکتبر می‌رود که بحران ژرف و همه‌جانبهٔ اقتصادی، سیستم سرمایه‌داری جهانی را فراگرفته و جنبه گذرا و موقتی بودن این صورت‌بندی اجتماعی را بیش از هر زمان دیگر آشکار کرده است. جهان سرمایه‌داری انحصاری در دههٔ نخست قرن بیست‌و‌یکم، جهانی است آکنده از نابرابری‌های ضدانسانی و ژرف ‌شونده که در آن صدها میلیون انسان از ابتدائی‌ترین حقوق طبیعیِ زیستی‌شان محروم‌اند. فقر دهشتناک،‌ محرومیت، جنگ و نابودی محیط زیست، آیندهٔ بشر را به‌طور جدی تهدید می‌کند. ظهور دوبارهٔ اندیشه‌های برتری‌طلبانه‌ در اروپا و آمریکا، یعنی گرایشی که جهان را در قرن بیستم به سمت دو جنگ جهانی و کشتار ده‌ها میلیون انسان کشانید،‌ با روی کار آمدن دولت‌هایی‌ مانند دولت دونالد ترامپ، که به برتری‌طلبی نژادی، ‌تسلط بر دیگر خلق‌های جهان و امرونهی امپریالیسم آمریکا به جهان آشکارا روی می‌کنند، آژیر خطری است جدی که برای بشریت مترقی و آینده جهان ما به‌صدا درآمده‌اند.

در برخورد به و ارزیابی تاریخی از ماهیت و جایگاه انقلاب اکتبر، به این پرسش کلیدی باید پاسخی روشن و مشخص داد که: آیا در دوران ما و در چارچوب جهانی شدن و رشد و گسترش فناوری‌های نو، آیا انقلاب اکتبر و اندیشه و آرمان آن هنوز اهمیت و موضوعیتش را حفظ کرده یا اینکه همچون "تجربه‌یی ناموفق" به تاریخ پیوسته است؟ به‌گمان ما، همان‌گونه که در سطرهای پیش یادآور شدیم،مارکسیسم- لنینیسم، پرچم اندیشه و آرمان انقلاب اکتبر در عام‌ترین و مهم‌ترین مشخصه‌های آن ازجمله در تعریف و توضیحش دربارهٔ: ماهیت امپریالیسم، بحران‌های اقتصادی نظام سرمایه‌داری، ناموزونیِ رشد اقتصادی در دوران امپریالیسم و تئوری انقلاب سوسیالیستی، اهمیت، علمی بودن و موضوعیت داشتن‌ در این زمینه‌ها را حفظ کرده است. ژرفش بحران سرمایه‌داری، و همراه با آن، گسترش مبارزات مردمی در سراسر جهان، جستجو برای یافتن راه برون‌رفت از معضل‌های بی‌شمار کنونی که سیستم سرمایه‌داری عامل اصلی آن‌ها است، ذهن و اندیشهٔ انسان مترقی را به‌خود مشغول داشته است. بحران‌زایی نظام سرمایه‌داری و پیامدهای آن در دههٔ نخست سدهٔ بیست‌ویکم بر کسی پوشیده نیست. در کشورهای "اتحادیه اروپا" برنامه‌های ریاضتی تحمیل ‌شده از سوی دولت‌ها به توده‌ها، عرصهٔ زندگی و سلامت را بر مردم و به‌ویژه کارگران و زحمتکشان دشوارتر کرده ‌است. تشدید بحران و رقابت در اتحادیه اروپا، به عنوان یک قطب بندی امپریالیستی، از جمله خروج بریتانیا از این اتحادیه، بحران کاتالونیا در اسپانیا، تقویت حزب های سیاسی ماوراء راست و نژاد پرست در کشورهای آلمان و اتریش، و سرنوشت پر ابهام دولت مرکزی بلژیک، بر اثر تنش فزایندۀ دوبخش فلاندر و فرانسوی زبان، از جمله اصلی‌ترین قطب‌های نیرومند نظام سرمایه‌داری جهان را غرقه در بحران، و با آینده‌یی مبهم روبه‌رو کرده است. در چنین اوضاعی، روی برگرداندنِ افکار عمومی و نگاهی دوباره به تجربه‌های گذشته، ازجمله تجربهٔ انقلاب اکتبر، رواج بسیار یافته است. به‌رغم تبلیغات مسموم امپریالیسم خبری و جوسازی‌های رسانه‌ای سرمایه‌داری، این پرسش اساسی بیش از پیش مطرح می‌شود: برای یافتن راه برون‌رفت از وضعیت وخیم کنونی و تأمین آزادی واقعی انسان، چه تجربه‌ها و راهکارهایی وجود دارند؟ کنکاش به‌منظور ارائه پاسخی جدی به این پرسش کلیدی، ناگزیر به بررسی دوبارهٔ تجربه‌های سده گذشته و مهم‌تر از همه تجربهٔ انقلاب اکتبر، کشیده می‌شود.

انقلاب اکتبر، آتش امید، امید به آزادی، برابری، عدالت اجتماعی، صلح و سوسیالیسم را در وجود صدها میلیون انسان زحمتکش و زجرکشیده جهان شعله‌ور کرد. امروزه تراست‌های غول‌آسای رسانه‌های مُبلغ نظام سرمایه‌داری، حمله‌های بی‌امان و آکنده از دروغ‌شان را بر ضد سوسیالیسم، انقلاب اکتبر و به‌طورکلی هر خیزش انقلابی‌ای را در تبلیغاتی بی‌وقفه در سراسر جهان می‌پراکنند. این تراست‌های رسانه‌ای، انقلاب اکتبر و به‌خصوص نقش لنین در رهبری این انقلاب را اشتباهی تاریخی می‌نمایانند و آن را درعمل به‌زیان طبقه کارگر و مبارزهٔ جهانی کارگران معرفی می‌کنند. بزرگداشت پیروزی انقلاب اکتبر، آرمان‌های والا و انسانی و دستاوردهایش به‌معنای دفاع بدون چون‌وچرا و عاری از انتقاد از روند برپایی نخستین نظام سوسیالیستی جهان در کشور شوراها و دیگر کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی نیست. این دستاوردهای سترگ اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی عبارت بودند از: برپایی جامعه‌یی نو و اقتصادی نیرومند و صنعتی بر ویرانه‌های نظام سرمایه‌داری،‌ تأمین حقوق اجتماعی شهروندان که در جهان آن روز بی‌سابقه بود، بهداشت و آموزش رایگان، حرکت سریع و خدشه‌ناپذیر به سمت برابری جنسیتی، یاری رساندن به جنبش‌های آزادی‌بخش در سراسر جهان در مسیر رهایی از یوغ سنگین استثمار و استعمار نو، حفظ هم‌زمانِ صلح جهانی در رویارویی مدام  با  تهاجم وقفه‌ناپذیر امپریالیسم در تحمیل برتری‌طلبی  سرمایه‌داری انحصاری‌اش. با وجود این دستاوردهای اساسی، امروز دیگر روشن است که روند ساختمان سوسیالیسم با کاستی‌هایی روبه‌رو بوده است که سرانجام با فشار خردکننده، منسجم و سازمان‌یافتهٔ کشورهای امپریالیستی جهان در سال‌های پایانی قرن بیستم، به فروپاشی نظام سوسیالیستی در این کشورها منجر شد. برخورد منتقدانه، علمی و به‌دور از جزم‌گرایی ما به این تجربهٔ تاریخی مهم، برای جنبش کارگری و کمونیستی و نیروهای مترقی و پیشروِ جهان به‌منظور  ترسیم نقشهٔ راهی برای ساختمان جامعهٔ آینده بشری راهگشایی‌ای جدی دربر خواهد داشت. چشم بستن بر کاستی‌ها و ساختارهای دیوان‌سالارانه در این کشورها که در طول زمان جای خلاقیت و برخورد علمی با پدیده‌ها را گرفت و از ویژگی انقلابی حزب‌های حاکم در این کشورها کاست، نمی‌تواند سلاح کارای مبارزهٔ طبقهٔ کارگر جهانی و متحدانش در پیکار با سرمایه‌داری انحصاری باشد. لنین، در سخنرانی مشهورش به‌مناسبت چهارمین سالگرد انقلاب اکتبر، با تأکید بر مسیر ساختمان سوسیالیسم در اوضاع مشخص جهانی اعلام کرد: "دشواری‌ها را حدوحصری نیست. ما به مبارزه با دشواری‌های بی‌حدوحصر خو گرفته‌ایم... هنر دیگری که در انقلاب ضرور است عبارت است از: نرمش، مهارت برای تغییر سریع و آنی تاکتیک خود با درنظر گرفتن شرایط تغییریافتهٔ ابژکتیف و عینی و انتخاب راه دیگر نیل به‌هدف در صورتی که راه گذشته در دوران معینی از زمان خلاف مصلحت و غیرممکن از آب درآمد. ..." فروپاشی کشورهای سوسیالیستی در اتحاد شوروی و دیگر کشورهای اروپای شرقی، تجربه‌یی دردناک و درعین‌حال عقب‌گردی جدی در مبارزه بشریت در راستای رهایی از زنجیرهای ستم سرمایه‌داری است. با تأمل بر این تجربهٔ دردناک و تحلیل علمی و به‌دور از ذهنی‌گرایی تاریخی، باید از آن آموخت و در مبارزهٔ کنونی انسان‌ها به‌کار برد.

جهانی دیگر ممکن است!

ما دنیای بهتری را می‌خواهیم. سوسیالیسم هدف بلند مدت کمونیست‌هاست. حزب‌های کمونیست در مبارزه‌شان در راه تحقق سوسیالیسم، برای تقویت موقعیت‌شان در میان تودهٔ مردم، با توجه به ویژگی‌های هر کشور جداگانه، می‌کوشند. ما مبارزهٔ دشوار و پُرمانعی را به‌پیش می‌بریم. سرمایه‌داری هرگز به‌دست خودش تضادهای سرشتی‌اش را از میان نخواهد برد. امپریالیسم در زمان بحران بیش‌ازپیش تجاوزگر می‌شود. حتی جیمز پتراس، اندیشمند آمریکایی، با تحلیل اندیشه‌های مارکس و لنین، می‌نویسد: "سرمایه‌داری بی‌چون‌وچرا و بی‌تردید ثابت کرده است که به‌بهای نابودی ده‌ها میلیون تن از کارگران است که رونق می‌یابد، و در برابر خواست‌های بی‌پایان برای اصلاح و نظم و رعایت مقررات، مطلقاً ناشنواست. این سرمایه‌داری که الآن واقعاً وجود دارد نمی‌تواند و نمی‌خواهد سطح زندگی مردم عادی را بالا ببرد، اشتغال آن‌ها را تضمین کند، و زندگی شایسته‌ای را بدون ترس و سرافکندگی برایشان تأمین کند. سرمایه‌داری در نقطهٔ مقابل آزادی، برابری، تصمیم‌گیری دموکراتیک، و سعادت همگانی قرار دارد."

فقط دو راه پیش پای بشر قرار دارد: یا سوسیالیسم یا ادامه و افزایش تباهی، جنگ، بی‌ثباتی، اُفت اخلاقی جامعه، و ویرانی محیط‌زیست. فقط قدرت زحمتکشان، مالکیت همگانی بر وسایل تولید، و برنامه‌ریزی منطقی اقتصاد است که می‌تواند نوع بشر را در مسیر توسعه و رشد همه‌جانبه قرار دهد.

انقلاب کبیر اکتبر واقعهٔ تاریخی منحصربه‌فردی بود که در دههٔ دوم قرن بیستم ‌جهان ما را دگرگون کرد. اکتبر کبیر زادهٔ شرایط تاریخی‌ای ویژه و بهره‌مند از اندیشه‌های علمی و دوران‌سازِ مارکس، انگلس و لنین بود. در جهان ما در یک‌صد سال گذشته دگرگونی‌هایی شگرف رخ داده‌اند. پیشرفت علم و انقلاب انفورماتیک جهانی دیگر زاده است که در آن روابط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تغییرهایی چشمگیر پیدا کرده‌اند. اما آنچه هنوز به‌روشنی پابرجاست، نظام نابرابر و ضدانسانی طبقاتی‌ای است که سرمایه‌داری به جهان ما تحمیل کرده است. وجود طبقات و جامعهٔ طبقاتی زائیدهٔ خیال کمونیست‌ها نیست، واقعیتی‌ست سهمناک در جامعهٔ بشری. بحران کنونی نظام طبقاتی سرمایه‌داری جهانی پیامدِ مستقیم سیاست‌های نولیبرالیستی‌ای است که در دهه‌های اخیر دنبال شده‌اند. دیوید هاروی، مارکسیست و استاد دانشگاه نیویورک، به این نتیجه رسید که سرمایهٔ مالیِ قماری در دههٔ ۱۹۷۰/۱۳۵۰ سرانجام دست بالا را بر سرمایهٔ صنعتی پیدا کرد، به‌طوری که هدفِ فعالیت اقتصادی شد بهایِ سهام در بازار بورس و نه تولید. منافع مالی، و به بیان لنین "قدرت حسابداران به‌جای مهندسان"، بین طبقات و نخبگان حاکم رواج یافت و غالب شد. نولیبرالیسم تغییر مفهوم "وضعیت اجتماعی" را موجب شده است. همهٔ آنچه را که از دموکراسی و حقوق بشر به‌جا مانده، کنار گذاشته است. با سماجت و بی‌وقفه از برتری طبقاتی و حتّی نوعی جدید از سیستم ”کاست ”در جهان سخن می‌گوید و دفاع می‌کند. بر اساس گزارش منتشر شده از سوی سازمانی همچون "آکس‌فم"- که یک سازمان بین‌المللی است- یک درصد از جمعیت جهان مالک ثروتی بیشتر از ثروت بقیهٔ ۹۹ درصد جمعیت جهان است. مجموع ثروت ۶۲ تن از ثروتمندترین افراد در جهان، معادل مجموع دارایی‌های فقیرترین نیمهٔ جمعیت دنیا (یعنی ۵/۳ میلیارد نفر) است. تِری ایگلتون، فیلسوف انگلیسی، در کتابش با عنوان: "چرا مارکس درست می‌گفت"، به‌درستی پیش‌بینی می‌کند که "سرمایه‌داری اگر برایش سود داشته باشد، رفتاری ضداجتماعی خواهد داشت، و این به‌معنای تباهی بشر در مقیاسی ‌تصورناشدنی است." در فاصلهٔ سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۶ ، شمار میلیاردرها در دنیا شش برابر شد و به ۱۸۱۰ نفر رسید. در همین مدّت، بیشتر از یک میلیارد نفر از جمعیت جهان در فقر مطلق زندگی می‌کردند. نزدیک به ۴۰۰ میلیون کودک دچار سوءِتغذیه‌اند. این‌ها هیچ‌کدام اتفاقی نیستند. میان ثروتمند شدن ثروتمندان و فقر و بی‌نوایی تنگدستان، ارتباطی مستقیم وجود دارد.

این است سیمای سرمایه‌داری جهانی در قرن بیست‌ویکم. برخلاف مدعیان و مجیزگویان این نظام ضدانسانی که آن را "پایان تاریخ" بشریت می‌خوانند و می‌دانند، پیروزی انقلاب اکتبر نشان داد که جهانی دیگر ممکن است و می‌توان بر ویرانه‌های نظام سرمایه‌داری، با معیارهایی انسانی جهانی دیگر را بر شالودهٔ برابری، عدالت اجتماعی و صلح برپا کرد. راه برپایی این دنیای نو، همان‌طور که تجربهٔ هزاره‌های تاریخ مدون بشر نشان داده است، نه آسان است و نه بی نیاز  از ضرورت انجام تلاش‌هایی سترگ، فداکاری‌هایی عظیم و پرداخت هزینه‌هایی سنگین از برای آن. آنچه روشن است این است که بحران فزاینده و حل‌ناشدنی سرمایه‌داری جهانی و ماهیت ضدانسانی آن ضرورت تاریخی برپایی نظامی نو را طلب می‌کند. ما، وفادار به اندیشه‌ها و آرمان اکتبر کبیر، در کنار اکثریت قاطع جامعهٔ بشری، برای برپایی این نظام،‌ یعنی جامعهٔ نو سوسیالیستی، با فراگیری از تجربه‌های گذشته و درک دقیق ضرورت‌های عینی و ذهنی قرن بیست‌و‌یکم، همچنان به مبارزه‌مان ادامه می‌دهیم.

کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران 

۸ آبان‌ماه ۱۳۹۶ برابر با ۳۰ اکتبر ۲۰۱۷

برگرفته از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۳۷، ۸ آبان ماه ۱۳۹۶ 

دانسته از ویرایش و پارسی نویسی این بیانیه که بویژه در نشانه گذاری ها نارسایی های فراوان دارد، خودداری ورزیده ام.   ب. الف. بزرگمهر

۱۳۹۹ دی ۷, یکشنبه

هر روز در پی یک «قایم با شک بازی» تازه اند ... ـ بازانتشار

هر روز در پی یک «قایم با شک بازی» تازه اند. گفته بودیم مذاکره با نمایندگانِ «شیطان بزرگ» ممنوع است؛ می روند در مُستراح سازمان ملل با آن ملعون ها سلام و علیک و اینا می کنند و قرار و مدار می گذارند! یک روز، «برجام» است؛ روز دیگر «سی تُف» و «فاتُف» و چندی پس از آن، باز هم مذاکره برای خواباندن نیروی موشکی اسلام؛ آنهم در حالیکه ما گفته بودیم: هر چه می توانید، موشک بسازید. انگار با ما سرِ لج افتاده اند که هر چه می گوییم، برعکس آن از آب در بیاید. بجای اینکه چرخ شکسته ی اقتصاد را تعمیر و روبراه کنند، پول های کلان بجیب می زنند و می برند. البته به ما هم اندکی از آن همه، خمس و زکات می دهند تا در رو دربایستی قرار بگیریم و ناچار شویم، خدا قُوَتّی هم بدرقه ی دله دزدی های شان کنیم. هر چه پایین بالا می کنیم، می بینیم که ما را تنها به چشم کیر خر نگاه می کنند!

ب. الف. بزرگمهر   نهم بهمن ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/01/blog-post_609.html

کبوترش را دزدیدند و در پای امپریالیست ها سر بریدند ... ـ بازانتشار

یوری گاگارین، نخستین کیهان نورد و یَلِ نخستین کشور زحمتکشان جهان، برخاسته  از تبار کار و کوشش بود؛ پشت کردگان به سوسیالیسم، کبوترش را دزدیدند و در پای امپریالیست ها سر بریدند ...

ب. الف. بزرگمهر   هفتم خرداد ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/05/blog-post_579.html



۱۳۹۹ دی ۶, شنبه

آنچه تا دیروز بسنده بود، امروز بسنده نیست ...ـ بازانتشار

چه کسی باید به داد کارگران هفت تپه برسد؟

ویدئوی پیوست را ببینید! چه کسی باید به داد کارگران هفت تپه برسد؟ از کدام نهاد یا سازمان دولتی می توان چشم انجام کاری کارستان داشت؟ از دولتی پوشالی که بدرستی «زهدان اجاره ای» نامگذاری شده و جز برآوردنِ خواست های کشورهای امپریالیستی و انباشتن جیب خود، کاری بسود توده های میلیونی مردم ایران به انجام نرسانده و در آینده نیز نخواهد رساند؟! یا از رهبری پوشالی تر که آسمان ریسمان ساختِ پله های انقلاب اسلامی در آینده ی دور و نزدیک می بافد و «خمس» و «زکات» از کلان سوداگران و دزدانِ هست و نیست مردم ایران می ستاند؟! و مگر تنها کارگران هفت تپه با چنین دشواری های جانکاهی دست و پنجه نرم می کنند؟ نه! رژیم پوشالی و ابزار دستِ امپریالیست ها در میهن مان، همه ی کارگران و زحمتکشان، همه ی خلق های زیر ستم ایران زمین را در برابر دو گزینه ی یکی از دیگری بدتر نهاده اند:
یا دربدری و خانه بدوشی و از چاله ای به چاله ای دیگر پا نهادن و گام بگام بسوی نیستی و نابودی کشانده شدن در زاد و بومِ خود۱ یا تارانده شدن و کوچ به ناکجاآبادهایی در هر سوی جهان بی هیچ فرجامی روشن و در بسیاری باره ها بیم برانگیز و خانمان برانداز؛ سیاستی همسو با سیاست های امپریالیستی در این بخش از جهان، نه از آنِ امروز و دیروز که در کشور خودمان، دستِکم از ده دوازده سال پیش به این سو همچنان پی گرفته می شود؛ سیاستی که در بخشی از آن بگونه ای چشمگیرتر، سرزمین های پیرامون چاه های نفت از هر جنبنده و سرِ خری تهی می شود تا تبهکاران فرمانروا در سایه ی خداوندان سرمایه در دو سوی «اَبَردریای (اقیانوس) اَتلس»، آسوده تر از گذشته، خاستگاه های درآمدهای ملی را چپاول کنند. به شَوَندِ جهانی شدن شتابنده ی سرمایه («گلوبالیسم»)، طبقه کارگر و زحمتکشانِ پیرامونِ آن، نه تنها در کشورمان که در کم و بیش همه ی کشورهای این بخش از جهان، ناساز با (برخلاف) گذشته ای دورتر، دیگر با کارچاق کنِ ها و پیشکاران بهره کشان جهان در کالبد بورژوازی وابسته («کُمپرادور») ای جاافتاده و رویهمرفته پایدار روبرو نیستند؛۲ جای آن ها را دزدانی کارچاق کن و مزدورانی بی ریشه تر از پیش پر نموده اند که بیش ترشان نیز شهروند کشورهای چپاولگر امپریالیستی اند و به پشتوانه ی همان ها تبهکاری های خود را پی می گیرند: کارگزارانی بی بُته در کشورهای خاستگاه خود که بسیار دشوار بتوان از آن ها چون لایه ای اجتماعی یاد نمود.

با آنچه فشرده و تا اندازه ای نارسا در میان نهاده شد، طبقه کارگر و زحمتکشانِ پیرامونِ آن در پیشانیِ نبرد طبقاتیِ درگیر، کم و بیش سرراست با بنگاه های اقتصادی امپریالیستی رودررو و ناگزیر به رویارویی با گرزهای سرکوبگرشان هستند۳:
نبردی دشوار که تنها و تنها با یگانگی هرچه گسترده تر، آماجمند و خوب سازمان یافته ی طبقه کارگر و سپاهِ زحمتکشان پیرامون آن بر زمینه ای آشوب خیز در درون و پیرامون این یا آن کشور از بخت پیروزی برخوردار خواهد بود؛ زمینه ای خودانگیخته («آخشیج عینی») که به شَوَند زمینگیر شدن بیش از پیش سرمایه داری امپریالیستی از هستی رویهمرفته نیرومند و توفنده ای برخوردار است و بنیادی درخور برای سازماندهی و پیشبردِ دانشورانه ی دگرگونی های اجتماعی بنیادین بسود طبقه کارگر و سپاه زحمتکشان پیرامون آن («آخشیج ذهنی») در همه جا را فراهم می کند. هر جا که این آخشیج بویژه در کالبد سازمان های رَستایی و سیاسیِ کارگری، همسو و همگام با «آخشیج عینی»، خود را سازمان داده و به نیازهای امروز و فردای برآمده از آن زمینه ی خودانگیخته بگونه ای آماجمند پاسخی درخور داده، توانسته افزون بر سازماندهی سزاوار درونی، سپاه کار و رنج را نیز سازمان دهد و همراه با آن، زنجیر هماوندی و نشانه گذاری بایسته میان دو آخشیج را پایدار نگهدارد؛ نمونه های چندی از آن در اینجا و آنجای جهان، گواه چنین کارکردی است؛ کارکردی که سازمان های سیاسی انقلابی راستین و کارآی کارگری ـ کمونیستی که خوب به «سوسیالیسم دانشورانه» ساز و برگ یافته اند، نقشی کانونمند در پیشبرد آن داشته و به آماج های راهبردی ارزنده ای نیز دست یافته اند.

در میهن مان از چندین و چند دهه پیش به این سو با کژی ها و کاستی های «آخشیج ذهنی» و نارسایی های چشمگیر سازمان یا سازمان های سیاسی داویده ی (مُدّعی) رهبری طبقه کارگر در انجام کاریای تاریخی خویش روبرو بوده ایم که گسست های هر از گاهی و دامنه دارِ زنجیرِ هماوندی میان دو آخشیج از برجسته ترین نمودهای آن است؛ سازمان هایی که بجای نزدیکی و پیوستن به یکدیگر بر بنیاد استوار «سوسیالیسم دانشورانه»، در روندی واگرایانه هر چه بیش تر از یکدیگر گسسته و از نشانه گذاری شان در آشوب های اجتماعی ـ اقتصادی بسود طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن، هر بار بیش از پیش کاسته شده است؛ در این زمینه بویژه گرایش های آشکار و پنهان «سوسیال دمکراسی» در میان نیروهای سیاسی با گرایش چپ و غلتیدن شان به دامن نیروهای امپریالیستی، نقشی بس زیانبار در جنبش کارگری و توده ای ایرانِ چهار دهه ی گذشته بازی نموده است. با برآمدهای جنبش کارگری و جانفشانی های گاه بیمانند کارگران، رنجبران و حتا سمتگیری توده ایِ نمایندگانی از میان لایه های میانگین به بالای اجتماعی در ده سال کنونی با آنکه از زیانباریِ آن تا اندازه ای کاسته شده، هنوز از خود جانسختی نشان می دهد. گفتگو در این باره که از دامنه ای گسترده برخوردار است و در برخی نوشته های گذشته ام به آن ها پرداخته ام، در چارچوب این یادداشت نمی گنجد؛ با این همه، برای روشن شدن بیش تر جُستار با سود بردن از گفته های کنشگری فرانسوی به نمونه ای امروزی از آن که دامن بسیاری از سازمان های سیاسی نامور به «کمونیست» در جهان را گرفته و چنین سازمان هایی را در کردار به بخشی کم و بیش ناگسستنی از سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی دگردیسانده، اشاره می کنم:
«اتحادیه‌های کارگری دیگر تنها تشکل‌هایی نیستند که بسیج اجتماعی را سازماندهی و رهبری می‌کنند ... گستره عظیم و عزم محکم اعتصاباتِ مرتبط به حقوق بازنشستگی، بازتاب بسیج‌های جلیقه زردها در یک سال گذشته است ... جلیقه زردها فرانسه را تکان دادند و آنان بودند که برای نخستین بار مکرون را واداشتند امتیازاتی بدهد ... بازسامان‌دهی مشاغل در فرانسه به جنبش کارگری فرانسه آسیب سختی وارد کرده است. از ۱۹۷۵ دولت‌ها یکی پس از دیگری رشد بیکاری انبوه را تشویق کرده‌اند که اکنون بالغ بر ۸٫۵  در صد نیروی کار را در بر می‌گیرد. این امر، توازن قدرت در برابر کارگران را برای همیشه دگرگون کرده است. نتیجهٔ یورش تعرضی سرمایه خصوصی به دستاوردهای اجتماعیِ دوره پساجنگ جهانی دوم، ناپدید شدن تمامی شاخه‌های صنایعی بوده است که اتحادیه‌های کارگری در آن قدرتمند بودند. جنبش اتحادیه‌های کارگری که از پیروزی‌هایی مانند پیروزی  ۱۹۹۵ در برابر آخرین یورش بزرگ به حقوق بازنشستگی خوشحال و باروحیه بود، درباره انجام کارهایی که ضروری بود بطور جدی نیندیشیده بود تا بتواند کارگران بخش خصوصی از پیش سازماندهی نشده را به اهمیت پیوستن به سندیکاها متقاعد کند. اشکال‌ مختلف اشتغال بویژه مشاغلی با قراردادهایی فرعی یا دست‌دوم، تأثیر شیوه‌های سنتی سازماندهی را محدود کرده است. کنش‌های اتحادیه‌های کارگری در شرایط کنونی بیشتر به انجام گفتگو منحصر شده‌اند؛ مانند تلاش‌هایی که برای در هم کوبیدنِ تندیس‌های تجاری شرکت‌ها که با موفقیت‌هایی خوب و بد همراه بوده‌اند. شکست دو پروژه قرن بیستم، بهمراه تغییر سوسیال دمکراسی به لیبرالیسم و فروریزی چشم‌اندازهای کمونیستی با فروپاشی اتحاد شوروی، به‌طور جدی آگاهی طبقاتی در بین قشرهای کار و زحمت را در فرانسه تضعیف کرده است. این آن پس‌زمینه‌ای (backdrop) بود که در زمستان ۲۰۱۸- ۲۰۱۹  جنبش جلیقه زردها را در سراسر فرانسه به طغیان واداشت. در آغاز، فشار دولت برای افزایش مالیات بر سوخت اتومبیل سبب شد این جنبش راه بیفتد. سازماندهی بوسیله ی شبکه‌های اجتماعی، خارج از سازماندهی‌های سنتی و بیشتر بین افرادی بود که هیچ پیوند پیشین با همدیگر نداشتند ...

دولت سعی کرد جنبش جلیقه زردها را به‌عنوان جنبش راست افراطی معرفی کند؛ اما مصاحبه‌ها و اظهارنظرها در جریان تظاهرات به‌طور کاملاً شفاف نشان داد که جنبشی برای دستیابی به عدالت اجتماعی بود. باوجود تلاش‌های فراوان دولت برای بهره‌برداری از نقطه‌نظرهای خصمانه مرتبط با مهاجران و  همچنین یهودستیزی، این نقطه‌نظر‌ها همچون پدیده‌هایی حاشیه‌ای و استثنایی (atypical) باقی ماندند.

با این حال، برای بسیاری از رهبران سندیکایی آسان نبود از جنبشی که بر ضد افزایش مالیات طغیان کرده، پشتیبانی کنند. برخی دیگر بواسطه ی تلاش‌های پیش‌بینی‌پذیر راست افراطی به‌منظور جلب این جنبش به سوی خود یا هم‌نوا شدن با آن، حمایت خود را از جلیقه زردها دریغ کردند ... جلیقه زردها نشان داده‌اند که بسیج اجتماعی دیگر تنها از سوی چپ‌ها و اتحادیه‌های کارگری انجام نمی‌شودآری بسیج اجتماعی بدون ما هم صورت می‌گیرد؛ اما راست افراطی می‌تواند برای حضور و کنترل این عرصه از مبارزه با ما به‌مصاف برخیزد. سندیکاها به شیوه‌های سنتی سازماندهی ادامه می‌دهند و حمله‌ای گسترده از سوی راست‌ها مانند یورش مکرون به حقوق بازنشستگان می‌تواند پاسخی کوبنده‌ از جانب این سندیکاها برانگیزاند. وجود اتحادیه‌های کارگری هنوز برای دفاع از حقوق کارگران ضروری است. چه کسی بهتر از سندیکاها برای رهبری مبارزه کار بر ضد سرمایه در صحنه حضور دارد؟ از محیط زیست تا حقوق زنان و مقابله با نژادپرستی، سندیکاها نشان داده‌اند که می‌توانند کارهایی مؤثر انجام دهند. محیط‌های کاری و کارگاه‌ها میدانی است که در آن، ظلم و بیداد بسیار بی‌پرده و بی‌واسطه و مستقیم خود را نشان می‌دهد؛ اما اصل تئوریک ضرورت وجود و عمل سندیکاها ضمانت کننده این نیست که بازیگری مؤثر آن‌ها همیشه ادامه خواهد یافت. نظام این را دریافته است و به‌عمد ستیزه‌جوترین جریان‌های سندیکایی مانند ՛ث ژت՝ را که از پتانسیل بی‌همتای بسیج مردم فرانسه برخوردار است، هدف قرار می‌دهد ... آشتی میان جنبش کارگری و جلیقه زردها بخودی‌خود روی نخواهد داد. این نیازمند اراده سیاسی‌ای جدی است؛ اما بدون آن، روشن نیست که ما در آینده تا چه اندازه‌ می‌توانیم مؤثر باشیم.»۴ در اینجا به شَوَندهای از دید من نارسا و نادرستی که این کنشگر از آن ها یاد کرده، نمی پردازم. بزبان آوری و پذیرش برخی از نارسایی ها و ناکارآیی ها به اندازه ای بسنده، روشنگر پدیده ای شایان درنگ، نه تنها در فرانسه که در بسیاری کشورهای دیگر است؛ دوپهلوگویی ها و بهانه تراشی های بر زبان آمده از سوی وی در همین برگرفته را نیز نه نشانه ای از نیرنگبازی و خر رنگ کنی که بیش تر، نادانی وی از دریافتِ باریکِ سرشتِ (ماهیت) پدیده هایی که از آن ها یاد نموده، می بینم و ناهماوندی در گفتار وی نیز از همینجا سرچشمه می گیرد.

به هر رو، گفته های کنشگر رستایی ـ سیاسی یاد شده در بالا، باری دیگر سخن یکی از باریک اندیش ترین کمونیست های دوران کنونی به نام «ایگناتسیو سیلونه» درباره ی ساختارهایِ رستایی و سیاسی کارگری را سبز می کند:
«حزب های دمکراتیک و بگونه ای دربرگیرنده سازمان های کارگری، ساختارهایی هستند که برای زمان سازش (صلح) و آماج های سازش آمیز ساخته شده اند. تنها پیکارهایی که این ساختارها توانایی و ابزار همدستی (شرکت) در آن را دارند، پیکارهای انتحاباتی است.»۵ درستی این سخن باریک و پاکیزه را در سال های کنونی و در پیکار جانفشانانه ی کارگران «نیشکر هفت تپه» برای دستیابی به هوده های بنیادین خود در این روزها و هفته ها بخوبی گواه بوده ایم. خواست های هوده مند (بحقّ) آشتی جویانه در برآمدهای فزاینده ی جنبش کارگری در آنجا و بسیاری جاهای دیگر ایران از زمانی به این سو به کوبیدن به درِ بسته ای می ماند که تنها با کاربرد نیرو و بگمان بسیار نیرومند، دستیازی طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن به کاربرد جنگ ابزار، شکسته یا گشوده خواهد شد. اینکه به توده ی کارگران همچنان ناآگاه به بهره وری های طبقاتی خویش که خوشبختانه از دامنه ی آن هر روز بیش تر کاسته می شود، بخت آزمون راه های نادرست داده شود، یک چیز است و آماجمندانه بر برخورد طبقاتیِ آگاهانه و سازماندهی شایسته و بایسته پای فشردن، چیزی دیگر. «آنچه دیروز بسنده بود، امروز بسنده نیست ...»۶ دستگیری و بزندان افکندن یا باریک تر بگویم: شکارِ آماجمندانه ی رهبران کارگری و دیگر گروه های اجتماعی نزدیک به طبقه کارگر، چون آموزگاران، دانشجویان و روزنامه نگاران از سوی کلان خرموش های فرمانروا بر میهن مان نیز در همین چارچوب بهتر دریافته می شود:
کار باید از چارچوب درخواست های آشتی جویانه که گاه به مویه و زاری نیز می کشد، بی آنکه پاسخی درخور یابد، فراتر رفته به پرخاش سراسری و یکپارچه ی طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن فراروید؛ و ناگفته نماند که چون گذشته ای دورتر، همراهی و همگامی کارگران منطقه های نفتی در چنان جنبشی سراسری با سایر کارگران و زحمتکشان بگونه ای که جلوی صادرات نفت و گاز گرفته شود، نقشی بنیادین در بزیر کشیدنِ کلان خرموش های فرمانروا بر میهن مان خواهد داشت. «پیگیری چنان پیکار آگاهانه و برآوردن چنان نیازی، بدون برخورداری از سازمان سیاسی طبقه کارگر که بگونه ای فراخور دوران کنونی به ՛سوسیالیسم دانشورانه՝ ساز و برگ یافته و بخش سترگی از بدنه و رهبری آن را کارگران دربرگرفته باشند، شدنی نیست.»۷

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر  ۳۰ تیر ماه ۱۳۹۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/07/blog-post_56.html

پی نوشت:

۱ ـ «به مرگ گرفته اند که نابود کنند!»  ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ آذرماه ۱۳۸۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2010/12/blog-post_02.html

۲ ـ «... سرمایه داری وابسته ای که در سنجش با همتای خود، پیش از سرنگونی رژیم پادشاهی در ایران از جایگاهی بس پست تر برخوردار است؛ اگر در دوران ستمشاهی به شَوَندِ هستی اتحاد جمهوری های شوروی و اردوگاه کشورهای سوسیالیستی، سرمایه داری امپریالیستی دستی آنچنان گشاده چو امروز در پهنه ی سیاست جهانی نداشت و سرمایه داری وابسته کمابیش در همه جای جهان، در جایگاه پیشکار و کارچاق کن سرمایه داری امپریالیستی نشسته بود، هم اکنون جایی بیش از نوکری فرومایه نزد خداوندان جهان سرمایه ندارد؛ نوکری فرومایه که در شرایط کنونی کشورمان، برای پاسداری از جایگاه خویش به «سگ گَردانی» و جاکشی آن کشورها نیز ناگزیر خواهد بود: نوکری همه فن حریف، بی هیچ نشانی از تبار و ملیت برباد داده ی خویش و بی هیچ پشتوانه ای برخوردار از توده های مردم. نمونه هایی پندآموز از چنین نوکرانی را در کشور همسایه و پاره تن مان افغانستان گواهیم.»

برگرفته از نوشتار «آفتابه دزدانی موی دماغ که از پهنه ی روزگار باید روفته شوند!»  ب. الف. بزرگمهر    ۲۵ فروردین ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/04/blog-post_86.html

۳ ـ این برآیند، در ایران بیش از هر جای دیگر، چشمگیر است.

۴ ـ  گفته های کارل قاضی، کنشگر فرانسوی یکی از گروهبندی های سندیکایی فرانسه در همایشی با برنامِ «مقاومت در فرانسه، رابطه میان جنبش جلیقه زردها و سندیکاهای کارگری»، برگرفته از  «نامه مردم»، شماره ۱۰۹۵، ۳۰ دی ۱۳۹۸ (با ویرایش درخور، تنها در نشانه گذاری ها از اینجانب؛ (برجسته نمایی های متن نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)

۵ ـ با آنچه در سال های زندگی در اروپای باختری از نزدیک به چشم دیده، پژوهیده و آموخته ام، کمابیش هیچکدام از حزب های کمونیست شناخته شده در این کشورها را حزب های راستین کمونیستی بشمار نمی آورم؛ از یکی دو حزب، چون «حزب کمونیست یونان» و شاید «حزب کمونیست پرتغال» و حزب های کوچک و کم جان دیگری که بگذریم، سایرین با اندک دگرگونی هایی، همان حزب های سالیان پیش از فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» و «اردوگاه کشورهای سوسیالیستی» هستند و همچنان در چارچوب گونه هایی کمونیسم دگردیسه شده، نمایشی و جاافتاده در دامن سرمایه داری امپریالیستی، نامور به «یوروکمونیسم»، می گنجند. چنین حزب هایی، همواره نوشته ی ژرف اندیشانه ی «ایگناتسیو سیلونه»، نویسنده ای که بسیار از نوشته هایش آموخته ام را به یادم می آورد:
«حزب های دمکراتیک و بطور کلی سازمان های کارگری، ساختارهایی هستند که برای هنگام صلح و برای آماج های صلح آمیز ساخته شده اند. تنها پیکارهایی که این ساختارها توانایی و ابزار شرکت در آن را دارند، پیکارهای انتخاباتی است.»

از کتاب «مکتب دیکتاتورها» نوشته ی «ایگناتسیو سیلونه» نویسنده ی تیزبین و توانای ایتالیایی (با اندک ویرایش اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)، درج شده در نوشتار و پیوند زیر:
«ما حتا این ها را نیز نداریم!»، هشتم خرداد ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/05/blog-post_4457.html

برگرفته از پی نوشت نوشتار «اگر حزب بلشویک روسیه و رهبر فرزانه و انقلابی آن نیز همینگونه می اندیشیدند ...» ب. الف. بزرگمهر   ششم اَمرداد ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/07/blog-post_738.html

۶ ـ «آنچه دیروز بسنده بود، امروز بسنده نیست. شاید دیروز، خواستِ شناسایی انقلاب به عنوان یک شعار دمکراتیک پیشرفته بسنده بود. امروز، دیگر این بسنده نیست ... کاریای ما هم اکنون این است که به پرولتاریا و به همه ی مردم نارسایی شعار: ՛انقلاب՝ را نشان دهیم؛ ما باید راه بایسته برای داشتن آرشی ارزشمند، بی پوشیدگی، پایور و مشخص از درونمایه ی انقلاب را نشان دهیم؛ و این آرش با یک شعار، نشان داده شده که از توانایی بیان روشن یک پیروزی ՛بُرّنده ی انقلاب՝ برخوردار باشد؛ شعار: دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان!
...
ناهمتایی میان خودکامگی با کلِّ ساختار روسیه ی سرمایه داری و نیاز به گسترش بورژوا دمکراتیک آن با بدیده گرفتن دوره ای دراز که این ناهمتایی بگونه ای ساختگی پایدار بود، فروپاشی آن را در پی داشت. روبنا از هر درزی شکافته می شود؛ کاری که به زور و فشار واگذار می شود و ناتوانی افزایش می یابد. مردم از راه نمایندگان گوناگون ترین طبقات وگروه های اجتماعی باید هم اکنون به کوشش خویش، روبنای تازه ای برای خود بسازند. در پله ای ویژه از پیشرفت، بیهودگی روبنای کهنه بر همگان آشکار می شود. انقلاب را همه برسمیت می شناسند. کاریا هم اکنون، روشن نمودن آن است که کدام طبقه ی اجتماعی باید روبنای تازه را بسازد و چگونه باید ساخته شوند. چنانچه این روشن نشده باشد، انقلاب شعاری هم اکنون، پوچ و بی آرش است.» برگردان از متن انگلیسی کتاب «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک»، و. ای. لنین، ۱۹۰۵ در پیوند زیر و همسنجی آن با برگردان همین متن از زنده یاد رفیق محمد پورهرمزان، انتشارات حزب توده ایران، ب. الف. بزرگمهر  یکم مهر ماه ۱۳۹۴

Two Tactics of Social-Democracy in the Democratic Revolution, V. I. Lenin, Geneva July 1905

http://lenin.public-archive.net/

برگرفته از «شیوه ی برخورد لنین به استراتژی و تاکتیک»  ب. الف. بزرگمهر   دوم مهر ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/09/blog-post_92.html

۷ ـ برگرفته از یادداشتِ «برخورداری از سازمان سیاسی ساز و برگ یافته به ՛سوسیالیسم دانشورانه՝، نیاز روزافزون و درتگ ناپذیر طبقه کارگر میهن مان» ب. الف. بزرگمهر  ۲۷ اسپند ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/03/blog-post_18.html

ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام»؛ برنام از آنِ من است: ب. الف. بزرگمهر): آنچه تا دیروز بسنده بود، امروز بسنده نیست



برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!