«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۴ اردیبهشت ۲۷, شنبه

بله! این گورخر نظام درست می فرمایند؛ ولی آیا کارکردی دیگر را فراموش نکرده اند؟

«وزیر خرچنگ : مسجد جایگاه ممتازی در شکل‌گیری تمدن اسلامی دارد

عباس صالحی روز پنجشنبه همزمان با رونمایی از کتاب ꞌمسجد جامع عتیق بابلꞌ در مسجد جامع این شهر اظهار کرد: مسجد در طول تاریخ کارکردهای فرهنگی، آموزشی، عبادی و سیاسی برای جامعه اسلامی داشت.»

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»   ۲۵ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴ (برجسته نمایی های بوم از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

بله! این گورخر نظام درست می فرمایند؛ ولی آیا کارکردی دیگر به برجستگی همان ها که نام بردند را فراموش نکرده اند؟ چنانچه تاریخ پیدایش مژگت («مسجد») ها در ایران را پی گرفته باشند که بیش تر آن ها رنگ و آبی دیگر گرفته از «کنیسه» های یهودیان و نیایشگاه های زرتشتیان بوده یا بر روی بناهای ویران شده شان ساخته و بالا رفته اند، باید بدانند ـ و نمی توانند ندانند ـ که «مژگت» ها از همان نخست، بهترین جای گوزیدن بوده اند.* بدین سان و بر همین پایه، آیا این «گور خر» که بسان «قوچعلی نظام»، غُلُنبه سُلُنبه گویی را بیش تر از گفتار ساده خوش دارد، می پذیرد که چنان فرهنگی زورچپانده به کشوری که گهواره ی دین ها و آیین هایی نشانه گذار در جهان چون مَزدایی، زَرتُشتی و بویژه مانوی شناخته شده، پس از آن و کسی چه می داند، شاید از همان نخست با گوز سرشته شده یا دستکم به آن آمیخته است؟ آیا به همین شَوَند نیست که در دوره ی نزدیک به پنجاه سال کنونی با افزایش آگاهی مومنین از سرشتِ آنچه «اسلام ناب محمدی» نام گرفته، مژگت ها روز بروز سوت و کور شده و کم تر کسی بویژه در میان جوانان به آنجا پا می نهد؟**

ب. الف. بزرگمهر   ۲۷ اردی بهشت ماه ۱۴۰۴

* «المسجد: گوزگاه مسافران» جاودانه عُبید زاکانی

بنگر به یادداشتِ «گوزگاهِ رهسپاران»  ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ خرداد ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/06/blog-post_63.html

** مولانا شرف الدین دامغانی بر در مسجدی می گذشت. خادم مسجد سگی را در مسجد پیچیده بود و می زد. سگ فریاد می كرد. مولانا در مسجد بگشاد؛ سگ بدرجست.

خادم با مولانا عتاب كرد.

مولانا گفت: ای یار معذور دار كه سگ عقل ندارد. از بی عقلی در مسجد می آید. ما كه عقل داریم، هرگز ما را در مسجد می بینید؟

جاودانه عُبید زاکانی

بنگرید به یادداشت «هرگز ما را در مسجد می بینید؟» در پیوند زیر:

https://www.behzadbozorgmehr.com/2010/12/blog-post_14.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!