«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ مهر ۳۰, دوشنبه

پیش نمایش عروسکی از ما بهتران ـ بازپخشش

با همه ی ترفندها و بریز و بپاش هایی که همچنین از سوی خود لات بی همه چیز «یانکی» و آن جان ننه اش: «کارآفرین خرپول» برای مهتر جمهوری «یانکی» ها شدن وی به انجام رسیده و همچنان پی گرفته می شود، امیدوارم آن گروه از توده ی مردم «ایالات متحد» که همچنان به این نمایش ریشخندآمیز هر چهار سال یکبار تن داده و در آن همپا می شوند، جویی خِرَد در مغز داشته باشند که به این مردک بی همه چیزِ پیش بینی ناپذیر که به اَستَر* می ماند، رای ندهند؛ گرچه از آن بهتر، خودداری همگانی از رای دادن به چنین پاچه ورمالیده هایی است که تنها هنرشان نمایش های فریبنده برای شستن مغز توده های مردم است و بس! آن ها هیچگونه نخشی بنیادین در برآنش ها (تصمیم ها) بویژه در زمینه ی سیاست های دوربردی و راهبردی برونمرزی نداشته و ندارند. 

ب. الف. بزرگمهر   ۳۰ مهر ماه ۱۴۰۳

* چانوری ناتراز (ناپایدارِ، نامتعادل) و نازا از پیوند اسب نر و الاغ ماده

 https://youtu.be/9DmQ0Vgdhns

http://www.behzadbozorgmehr.com/2016/10/blog-post_21.html

خود و دیگران را نفریبیم! ـ بازپخشش

گفتگوی زیر، دنباله ی گفتگوی کوتاه دیگری در «گوگل پلاس» است که زیر عنوان «آزموده را آزمودن، خطاست!»* پیش از این درج شده بود.

نوشته اند:
«همین ها ... دارند از خاتمی حمایت می کنند. همین خانواده آقای قدیانی؛ همین آقای تاجزاده و همین خانواده ی زندانی های سیاسی و خود زندانی های سیاسی. خاتمی رو بازی نمی کنه و قرار نیست کسی در عالم سیاست رو بازی کنه. تمام کسانی که از استان ها نامه حمایت از خاتمی را امضا کردند، روسای ستاد یا از بلندپایگان ستاد میرحسین موسوی در استان خودشان بودند. نمایندگان تمامی احزاب چون مشارکت و مجاهدین هم امضا کردند. حتی به جای دبیرکل زندانی مشارکت همسر او نامه را امضا کرده است؛ تنها مانده بدنه»

از «گوگل پلاس»

می نویسم:
...
می دانم که برخی از این نیروها همچنان به «کفتر پرِ قیچی نظام» دل بسته اند. دلیل آن، از دید من، افق کوتاه سیاسی ـ اجتماعی چنین نیروهایی و از آن میان آدم دلیری چون آقای قدیانی است. شاید همچنان از برداشتن گامی دیگر در شکاندن و زدودن مرزهای خودی و ناخودی ساختگی که از همان نخستین روزهای انقلاب از سوی نیروهای راست و فراراست اجتماعی به آن ها گرانبار شد و مرزی ساختگی میان «اسلام» و نیروهای انقلابی چپ کشید، می ترسند (؟)؛ نیروهایی از عمده بازرگانان و دلالان بازار، موتلفه و دیگر کسانی که بسیار با شتاب به پوستین "اسلام" درآمدند و هم اکنون بخش عمده ای از حاکمیت ضدانقلابی جمهوری اسلامی را در دست دارند، شاید همچنان سردرگم و در برزخ یافتن راهی هستند که هنوز آن را نیافته اند. به چند و چون آن ها که در چارچوب یک یادداشت در «گوگل پلاس» نمی گنجد، نپرداخته و نخواسته ام که بپردازم؛ ولی به هر رو، یک چیز روشن است:
تفاوت بزرگی میان کسانی چون آقای قدیانی که دلیرانه گام بر می دارند و جستجوگر حق و حقیقت هستند و به این ترتیب از امکان یافتن نیروهای خودی و همپیمانان راستین خود که همانا نیروهای انقلابی چپ هستند، برخوردارند با کسانی چون هاشمی و خاتمی که محافظه کارانه و نیرنگبازانه در پی حفظ رژیم تبهکار جمهوری اسلامی به هر بهایی هستند، وجود دارد. اگر این ها در چارچوب منافع طبقاتی و شخصی گاه بسیار نامشروع خود، آمادگی زیر پا نهادن منافع توده های مردم را دارند و برای حفظ آن منافع، شرف و حیثیت خود را نیز فدا می کنند ـ تاکنون چندین بار آن را بروشنی نشان داده اند! ـ آن دیگری ها که من بسیاری از آن ها را در رده ی «دمکرات های انقلابی مسلمان» بشمار می آورم ـ و در اینجا منظورم آقای قدیانی یا شخص دیگری بویژه نیست! ـ همواره در پی به ثمر رساندن عدالت اجتماعی به سود نیروهای کار و زحمت با دیدگاه ها و افق های اندیشگی بسته تر و گاه نازا بوده و هستند. در روند انقلابی پیروزمند به سود نیروهای کار و زحمت و برقراری عدالت اجتماعی، چنین نیروهایی، گاه با همه ی کوته بینی ها و تردیدهایشان، یار و مددکار و همپیمان نیروهای انقلابی چپ هستند. با آنکه از شمار چنین نیروهایی در روند ضدانقلابی پیموده شده در سال های کنونی و بویژه پس از دستبرد فراقانونی به اصل ٤٤ قانون اساسی در چارچوب نخستین آن که به شکست فرجامین انقلاب بهمن ۵۷ انجامید، بسیار کاسته شده و بسیاری از این نیروها یا در جبهه های جنگ با صددام جان خود را از دست دادند یا در رخدادهای رانندگی، سرنگونی هواپیما و مرگ آنی در پی ایست قلبی و ... از میان برده شده اند، ولی همچنان هستند و نمی توانند نباشند. سخنم بر سر این هاست و نه چارچوب های فلان یا بهمان حرکت سیاسی که این نیروها به دلیل های پیشگفته، دچار ندانمکاری های گاه سنگینی شده و می شوند.

همراه با آنچه گفته شد، توجه به این نکته نیز شایسته و بایسته است که این نیروها مانند پرده های آکوردئونی که به این دسته یا آن دسته ی آکوردئون نزدیک تر یا دورترند، به همان نسبتی که به یکی از دو طبقه ی بنیادین جامعه ی سرمایه داری: طبقه ی کارگر یا طبقه ی سرمایه دار دورتر یا نزدیک ترند، دارای موضعی انقلابی تر یا ضد انقلابی ترند. این نیروها که دربرگیرنده ی لایه های گسترده ی میانی جامعه اند، از افق و دورنمای مستقل سیاسی و اجتماعی برخوردار نیستند و نمی توانند باشند. دشواری کار نیز در همینجاست و افزون بر آن، هستی گرانبار و دیرپای خاورخودکامگی در میهن مان، داوری درباره ی این یا آن آدم را بازهم دشوارتر می کند؛ تنها سنگ محکی که برجای می ماند، عملکرد سیاسی ـ اجتماعی آن هاست و از همین روست که «آزموده را آزمودن، خطاست».

نکته ی دیگری را هم مایلم یادآور شوم که امیدوارم در آن باره هم خود بیندیشید و هم پژوهش کنید. نوشته اید:
«خاتمی رو بازی نمی کنه و قرار نیست کسی در عالم سیاست رو بازی کنه»!

در این باره که آن آقا مانند بسیاری دیگر از سردمداران رژیم وامانده ی جمهوری اسلامی رو بازی نمی کند، با شما همداستانم. بخشی از دشواری این رژیم نیز همین برخورد پیش پاافتاده به سیاست به عنوان ابزار نیرنگبازی، پشتک وارو زدن در برابر هماوردان، گزافه گویی درباره ی خود و مانند این هاست. در این باره، یادآوری پاسخ رهبر دروغگو و نیرنگباز کنونی جمهوری اسلامی به هنگام دوره ی ریاست جمهوری اش سال ها پیش از این به نماینده ی حزب توده ایران، نمونه وار است. وی رو به آن نماینده گفته بود:
ما می دانیم که پشتیبانی شما از جمهوری اسلامی، تاکتیک است (نقل به مضمون).

همین گفته که نمونه ی شیوه ی برخورد کوته بینانه و ضدعلمی دیگر سردمداران (رویم نمی شود آن ها را سیاستمدار بنامم!) رژیم به امر سیاست و هماوندی های دیپلماسی نیز هست، بارها و بارها شکست آن ها را در پهنه ی بین المللی که شکست ملت ایران نیز بوده و هست، در پی داشته است.

برخلاف پندار شما در جهانِ سیاست، رو بازی می کنند! خالی بندی و بازی آبزیرکاهانه در این پهنه، تنها نقش و پیامدی منفی دارد. نمونه ی مشخص و «تیپیک» آن را در کشور خودمان تجربه کرده و می کنیم که ریشخند جامعه ی ایران و نیز ریشخند جهانیان را که شوربختانه دامن ملت ایران را نیز می گیرد، در پی داشته است. در روابط دیپلماسی و سیاسی، بر بنیاد نیرویی که پشت سر داری، می توانی گام برداری و نه بیش از آن! چرچیل به عنوان یکی از سیاستمداران شناخته شده ی جهان، سیاستمداری را بگونه ای بسیار زیبا مانند بازی کودکان که در آن از نیرنگبازی اثری نیست، دانسته است.

اجازه بدهید که گفتگو در این باره را در همینجا به پایان ببرم. پس از آن آموزش و کارِ پرثمر است که باید در پی چنین گفتگوهایی از سوی همه ی ما پی گرفته شود.

با آرزوی سالی خوب برای شما و دوستان دیگر این گفتگو!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۷ اسپند ماه ۱۳۹۱


* «آزموده را آزمودن، خطاست!»، ب. الف. بزرگمهر    ٢٦ اسپند ماه ١٣٩١


اینجا همه محرم هستند! ـ بازپخشش

ب. الف. بزرگمهر   هفتم اردی بهشت ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/04/blog-post_555.html



غرق در اندیشه های آسمانی ریسمانی ـ بازپخشش

ب. الف. بزرگمهر   ششم بهمن ماه ۱۳۹۶




... اگر این نامردها سالیان آزگار «حضرت عزراییل زمینی» را سیخونک نمی زدند

رئیس جمهور [بخوان: کارپرداز خیمه و خرگاه رهبری!] در همایش روز ملی صادرات:
شما از وضعیت آگاه هستید؛ ما اکنون در جنگ هستیم و این نامرد‌ها روز به روز می‌خواهند اوضاع را بدتر کنند؛ اما فرصت‌های زیادی نیز پیش روی ماست که می‌توانیم با همکاری یکدیگر از آنها حداکثر استفاده را ببریم. می‌توانیم از فرصت‌های اوراسیا، بریکس، شانگهای و روابط با کشور‌های اسلامی و همسایگان استفاده کنیم. دست به دست هم خواهیم داد و ان‌شاءالله مشکلات را حل می‌کنیم و با توکل به خداوند، با قدرت و عزت پیش خواهیم رفت.*

دنباله ی گفته های «ملیجک نظام»:
خوب! سرتان را بیش از این درد نمی آورم؛ ولی اگر این نامردها سالیان آزگار «حضرت عزراییل زمینی» را سیخونک نمی زدند و کار به موشک پرانی کشیده نمی شد، می توانستیم بدون دست کمک دراز کردن بسوی «بریکس» و «شانگهای» و اینا مشکلات عدیده ی به ارث رسیده از دوره ی کارپرداز پیشین را انشاء الله ماشاء الله بحول قوه ی الهی حل کرده و با راندن کلاغ ها که سرتاسر باغ را پر کرده اند، ولایت را گُل و بُلبُل کنیم. به هر رو با اینکه کاری از دست مان برنمی آید، همچنان با قدرت و عزت پیش می رویم تا ببینیم به کجا می رسیم و خدا چه دست اندازهای تازه ای سر راه وفاق ملی مان پدید خواهد آورد.

ب. الف. بزرگمهر   ۳۰ مهر ماه ۱۴۰۳

* برگرفته از «قطره»  ۳۰ مهر ماه ۱۴۰۳

۱۴۰۳ مهر ۲۹, یکشنبه

دادخواهی، نشانه ی بالندگی است ـ بازپخشش

هازمانی که در آن از دادخواهی نشانی نباشد، خمود و وامانده است

دنباله ی سخنان سودمند و خوب سمتگیری شده ی سخنران در ویدئوی پیوست را با پیش بینی روز و روزگار پیشِ رو که چندان دور هم نیست، چنین پی می گیرم:
کارگری که خودکامگان کوچک و بزرگ را با تیپا از کارخانه بیرون راند، مگر نمی تواند همین بلا را به سر بزرگ تر از آن ها بیاورد و همگی شان را این بار از ایران بیرون کند؟ اگر ما کوشیده و می کوشیم تا به هوده های هوده مند (حقوق برحق) خود بر بنیاد قانون های کنونی که نشانه ی فرهنگ هازمانی (اجتماعی) و سیاسی طبقه کارگر است، دست یابیم، نشانه ی ترس از شما نیست. ما نیک می دانیم که با یکی دو تَن سر و کار نداریم؛ خوشبختانه بسیاری از کارگران، نه تنها مافیا را در هر رنگ و جامه ی سیاسی و اقتصادی ـ هازمانی خوب می شناسند که به ریشِ نوکران و کارچاق کن های «خُمس و زِکات» بگیرشان می خندند و گول آسمان ـ ریسمان بافتن های این هشت پایانِ شکمباره که زندگی شایسته برای ما آفرینندگان دارایی های روی زمین را به آینده و جایی در آسمان وامی نهند، نمی خورند.

ما همراه با دیگر هموندان خود در میان طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان و رنجبرانی که زیر بار بهره کشی برده وار شما کمر خم کرده و حتا از یک زندگی بخور و نمیر نیز برخوردار نیستند، چون تنی یگانه خواهیم ایستاد و تا به آماج های هوده مند خود دست نیابیم از پا نخواهیم نشست. همینجا به نمایندگی از سوی طبقه کارگر رزمنده ی ایران به شما هشدار می دهیم که چنانچه به خواست های رستایی (صنفی) مان که به همان اندازه سیاسی نیز هستند و ما از بر زبان راندن آن، هیچ ترسی به دل راه نمی دهیم،۱ تن ندهید و بی هیچ موش مرده بازیِ پذیرش زبانی این خواست ها و سپس پشت پا زدن به آنچه پذیرفته اید، همه ی آنچه می خواهیم را به انجام نرسانید، شیوه های رزم ما از چارچوب رستایی ـ سیاسیِ آشتی جویانه فراتر خواهد رفت و دیس (شکل) های تازه تری بخود خواهد گرفت.۲ این چوب را ناچاریم در اینجا به شما نشان دهیم تا حسابِ کار خود بهتر بدانید۳ و فرهنگ هازمانی و سیاسی طبقه کارگر ایران که ما نیز بخشی ناگسستنی از آنیم را به بازی نگیرید.

ما همچنین صندوق های کمک مالی به کارگرانی که زیر توانفرساترین فشار مالی هستند و خانواده های شان در آستانه ی از هم پاشیدگی است را در چارچوب سندیکاها و دیگر نهادهای کارگری، سازمان خواهیم داد و همینجا از همه ی کارگران و رنجبرانِ همدرد و نیز دیگر هم میهنان خود در هر جای ایران و جهان، بی هیچ رودربایستی درخواست می کنیم تا کمک های مالی خود را به روش های سزاوار بگونه ای که از دستبرد و گزند نابکاران رژیم تبهکار یا دیگر دله دزدها در امان بماند به این صندوق ها واریز کنند. به یاد داشته باشیم که طبقه کارگر ایران که رژیم کنونی آن را به مرگ گرفته تا نابود کند،۴ «... واپسین سدی است که اگر شکسته شود، نه تنها صنایع ایران را تکه تکه و نابود می کند که یگانگی مردم و خلق های میهن مان و یکپارچگی سرزمین ایران را از هم خواهد گسست.»۵

ب. الف. بزرگمهر   دهم امرداد ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/08/blog-post_61.html

برنام، زیربرنام و بخشی از یادداشت، برگرفته از گفته های آن کارگر سخنران با پارسی نویسی و بازآفرینی درخور از اینجانب است.  ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

۱ ـ سخن بسیار باریک «ارستو» که سده ها پیش گفته بود: «آدمی، جانوری سیاسی است» را از یاد نبریم و در دام نیرنگبازی های کلان خرموش های رژیم توسری خور از بیگانه ی دزدان اسلام پیشه نیفتیم که همراه با واپس نشینی ناگزیر در برابر فشار نیرومند توده های بجان آمده، بر کشاندن کارگران و زحمتکشان و ساختارهای رستایی ـ سیاسی شان به پذیرش چارچوب تنگ رستایی و مهار نمودن آن پامی فشارد که دستِ بالا و در خوش بینانه ترین برخورد در چارچوب «آنارکو سندیکالیسم» مانده، شکست خواهد خورد.

برگرفته از یادداشت «هر روز مات می مانی، چه بگویی و چه بنویسی؟»  ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/05/blog-post_647.html

۲ ـ «حزب های دمکراتیک و بگونه ای دربرگیرنده سازمان های کارگری، ساختارهایی هستند که برای زمان سازش (صلح) و آماج های سازش آمیز ساخته شده اند. تنها پیکارهایی که این ساختارها توانایی و ابزار همدستی (شرکت) در آن را دارند، پیکارهای انتحاباتی است.» گفته ی یکی از باریک اندیش ترین کمونیست های دوران کنونی درباره ی ساختارهایِ رستایی و سیاسی کارگری، برگرفته از کتاب «مکتب دیکتاتورها» نوشته ی «ایگناتسیو سیلونه»، نویسنده ی تیزبین و توانای ایتالیایی (با اندک ویرایش اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)، گنجانده شده در نوشتار و پیوند زیر:
«ما حتا این ها را نیز نداریم!»، هشتم خرداد ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/05/blog-post_4457.html

۳ ـ چوب را بلند کنی، گربه دزده حساب کار دستش میاد

۴ ـ وضعیت زندگی کارگران، زحمتکشان و حتا بخش هایی از کارمندان و بازنشستگان فرودست در میهن ما روز بروز بدتر و بدتر می شود. توده های گسترده ای از مردم، نمی توانند کمترین و بنیادی ترین نیازمندیهای یک زندگی «بخور و نمیر» را فراهم کنند و چرخ زندگی شان نمی چرخد. پیش تر، آنگونه که زبانزدی توده ای می گوید: «به مرگ می گرفتند، تا به تَب راضی کنند». اکنون حتا این زبانزد، کاربرد خود را درباره توده ی کار و زحمت از دست داده است. حاکمیت مهرپرور بازرگانان و داد وستدگران درون و برون ایران، چنان گلوی آنها را می فشارد و لقمه نانشان را بریده است که براستی باید گفت: «به مرگ گرفته اند که نابود کنند».

برگرفته از نوشتار «به مرگ گرفته اند که نابود کنند!»  ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ آذرماه ۱۳۸۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2010/12/blog-post_02.html

۵ ـ «پشتیبانی همه سویه و بویژه مالی از کارگران اعتصابی در همه جا از اهمیتی بسیار برای آینده ی کشورمان برخوردار است! این، واپسین سدی است که اگر شکسته شود، نه تنها صنایع ایران را تکه تکه و نابود می کند که یگانگی مردم و خلق های میهن مان و یکپارچگی سرزمین ایران را از هم خواهد گسست.» برگرفته از «خصوصی سازی صنایع زیربنایی، تنها به سود امپریالیست ها و نوکران شان در ایران است!»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۵ تیر ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/07/blog-post_8865.html 

ویدئوی پیوست: دادخواهی، نشانه ی بالندگی است



می بینید در گذشته آدم ها تا چه اندازه به یکدیگر دلبسته بودند؟! ـ بازپخشش

هنگامی دورتر چنانچه گور او را نیز بشکافند، بچه باز بیت را هم در حالیکه کتاب هوایی (همان آسمانی!) در آغوش فشرده، خواهند یافت. آن ها هیچگاه درنخواهند یافت که ماجرا از چه قرار بوده و دست بالا شاید یکی از باستان شناسان بویژه چنانچه زن باشد به همکارانش بگوید:
چه آدم های نازنینی؟! روشن است که کُشته مرده ی یکدیگر بوده اند. می بینید در گذشته آدم ها تا چه اندازه به یکدیگر دلبسته بودند؟!

ب. الف. بزرگمهر   یکم آبان ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/10/blog-post_195.html

زیرنویس تصویر:

English archaeologist Howard Carter (1874-1939) and an Egyptian assistant examining the sarcophagus of King Tutankhamun, 1925



از چنان وَلَدِ زناهایی هر کار که بگویی، برمی آید ـ بازپخشش

اندیشناک با خود:
کَاَنَّهُ واکسن ایرانی است ... نکند خدای نکرده اسراییلی های ذلیل مرده در این واکسن، «بیوتوت»۱ و اینا کار گذاشته باشند و در این سن و سال دوقلو باردار شویم؟ از چنان وَلَدِ زناهایی هر کار که بگویی، برمی آید. آه! در این ولایت فلک زده تا دل تان بخواهد، مسوول بیکاره و بی بصیرت داریم. پشت سرمان نماز می خوانند؛ ولی دشمن حتا اگر پولِ ناقابلِ مهمانسرای شان را بپردازد،۲ آماده اند سیر تا پیاز رمز و رازهای بِیت مان را کف دست شان بگذارند. آن ها که سرمایه ی بانک ها را یکجا می چاپند و می برند، بجای خود که برخی های شان حتا یک ریال هم خمس و زکات نپرداخته، فلنگ را بستند و دررفتند. خدا انشاء الله۳ همه شان را به آتش جهنم بسپارد.

ب. الف. بزرگمهر    چهارم تیر ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/06/blog-post_257.html

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از «با همین ꞌبیوبوتꞌ ها ꞌنشانه های خداꞌ را نیز باردار خواهند نمود!»

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/12/blog-post_5179.html

۲ ـ دست رو کردنِ «بز عزازیل نظام» که تنها نشانه ای از گند و گه کاری های سربسته ی دیگر است:
«ظاهرا او فراموش کرده است که به مدت دو هفته، به اتفاق خانواده اش، میهمان یک شرکت اسراییلی در هند بوده است و قرار می شود در سفر بعدی از طریق ترکیه به تل آویو برود.»

برگرفته از «انصاف»  ۳۰ خرداد ماه ۱۴۰۰

۳ ـ بعله! چی خیال کردید؟ آن بالا که مانند این پایین خر تو خر و پرهرج و مرج نیست. خودِ آ خدا هم بخواهد دست بکاری بزند، باید بگوید انشاء الله! (از زبان «کیر خر نظامِ خرموش پرور»:  ب. الف. بزرگمهر) 

از چگونگی انجام آن که جرّاحی باشد یا سَلّاخی و اینا لام تا کام هیچ نگفتیم ـ بازپخشش

«مقام معظم رهبری فرمودند، باید دولت را در خصوص طرح اصلاح اقتصادی همراهی کنیم؛ اما این جراحی نباید منجر به مرگ بیمار شود.»*

پاسخ از زبان «کیر خر نظامِ خرموش پرور»:
به این نماینده ی خیمه و خرگاه مان بفرمایید از زبان ما سخن بیهوده از خود در نکند. ما تنها گفتیم که دولت را در اصلاحات اقتصادی اش تنها نگذارید؛ یاری و همراهی کنید تا بحول قوه ی الهی اوضاع انشاء الله بهتر شود؛ از چگونگی انجام آن که جرّاحی باشد یا سَلّاخی و اینا لام تا کام هیچ نگفتیم؛ و اصولا در این جزئیات که وظیفه ی خودشان است، دخالت نمی کنیم؛ زیرا به تجربه دریافته ایم که کارخرابی ببار می آورد و نتیجه ی معکوس می دهد؛ درست مانند همین نرخ فروش تعیین کردن برای آن چند قلم کالای اساسی که هنوز نیم روزی از آن نگذشته، بازار به آن دهن کژی کرد و سقف فروش و اینا را آنچنان در هم شکست که همه چیز آوار شد. اینکه بیمار باید بمیرد یا نباید بمیرد هم نه دست ماست و نه دست جرّاح؛ علی الخصوص، اگر ناشی باشد و کار را به سَلّاخی بکشاند؛ عَلی اَیُّحال، کار دست خداست که بی اِذن وی برگی از درخت نریزد؛ هر چه خواست، همان است. وختی اَجَلِ آدم سر رسید، باید اَشهَدش را بخواند و مرگ را با آغوش باز پذیرا باشد. وظیفه ی این حقیر هم بیش از دعایِ «إنا لله وإنا إليه راجعون» بیش نیست که همیشه نوک زبان مان است.

ب. الف. بزرگمهر   سوم خرداد ماه ۱۴۰۱

https://www.behzadbozorgmehr.com/2022/05/blog-post_25.html

* «مقام معظم رهبری نیز فرمودند، باید دولت را در خصوص طرح اصلاح اقتصادی همراهی کنیم؛ اما این جراحی که نباید منجر به مرگ بیمار شود. معتقدیم بر اساس مصوبه مجلس از طریق کالابرگ نیازهای اساسی به قیمت شهریور ۱۴۰۰ به مردم داده شود؛ اما ما امروز شاهد یک شوک تورمی هستیم. با اصل موضوع، کسی مخالفتی ندارد؛ اما نحوه اجرای آن به گونه‌ای بوده که به جای فقر، فقیر را مورد هدف قرار داده است.»

از گفته های معین الدین سعیدی، نماینده ی فرمایشی چابهار در مَهِستان خرموش های اسلام پیشه، برگرفته از «سرپوش»  یکم خرداد ماه ۱۴۰۱

۱۴۰۳ مهر ۲۸, شنبه

‍ملیجک امیدی که در دل شماری خوش باور انداخته بودی، کجا پر کشید؟

ملیجک امیدی که در دل شماری خوش باور انداخته بودی، کجا پر کشید؟ زنان را نه تنها همچنان در خیابان آزار می رسانند که برای هیچ و پوچ بزندان می افکنند و خانواده های شان را زجرکش می کنند. آنچه در زیر آمده،* نمونه ای از شمار بیش تری است که در هفته ها و ماه های کنونی افزایش شتابنده ای داشته است.

ملیجک تو از پیشینیان خود از «اُم الفساد والمفسدین»: اکبر نوقی بهرمانی نامور به هاشمی رفسنجانی گرفته تا حتا آن دژخیم الدوله ی یکسره رهسپار دوزخ شده، پست تر، فرومایه تر و ناجوانمردتری و از این ها گذشته، هر کسی که فراخور جایگاهی که در آن باید پاسخگو باشد و کاری از دستش برنمی آید، چنانچه کناره نگیرد، ابزار دستی بیش نیست که کسی نیز برایش تره خرد نمی کند.

سر کسی با چاچول زبانی کلاه نگذار و گورت را هرچه زودتر گم کن.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۸ مهر ماه ۱۴۰۳

* نگرانی از وضعیت جسمی و محل نگهداری فعال کارگری و حقوق زنان هاجر سعیدی در زندان

ادامه نگرانی ها از وضعیت  هاجر سعیدی فعال زنان و جنبش کارگری  محبوس در زندان سنندج

هاجر سعیدی تنها زندانی سیاسی محبوس در کانون اصلاح و تربیت سنندج می باشد که هم اتاقی او  زندانیان غیر سیاسی می باشند. وی از  بیماری قلبی و ریه نیز رنج می برد.

هاجر سعیدی در تاریخ ٢٨ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۲ در حالی که به همراه جمعی از فعالین کارگری سنندج به دیدار خانواده جانباخته خیزش انقلابی، «هومن عبداللهی» رفته بود، توسط ماموران اداره اطلاعات سنندج بازداشت شد.

برگرفته از «تلگرام»   ۲۸ مهر ماه ۱۴۰۳

ایران، کشوری از درون چنگ اندازی شده! ـ بازپخشش

جنبش اجتماعی سال ۱۳۸۸ ایران به شَوَند (دلیل) شکاف طبقاتیِ ژرف میان لایه های بگونه ای عمده، میانگین به بالای اجتماعیِ به جُنب و جوش درآمده در آن با لایه های فرودست اجتماعی۱ از سویی و نبود سازمان۲ چپی راستین و رزمنده۳ نتوانست طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن را به میدان کارزار کشانده و فرازی توده ای و خلقی۴ یابد. از همین رو، خواست آزادی های اجتماعی به میان آمده در آن، نه بر بنیانی دانشورانه و پیگیر، دربرگیرنده ی حق کار و درآمد و سازمان یابی شایسته ی توده های کار و زحمت در ساختارهای صنفی ـ سیاسی خویش که در چارچوبی بسته، گوشه دار یا کژدیسه با خواست ها و نیازهای برآورده نشده ی انقلاب بهمن ۵۷ و پذیرفتنی ـ و حتا دلخواه! ـ برای کشورهای امپریالیستی استوار شد و مزدوران شان، بسیار زود و به هنگام زیر پوست آن خزیده، جای تهی مانده ی نیروهای پیشروی اجتماعی در رهبری و سمتدهی آن را پر نمودند.

سیاست و شیوه ی برخوردِ «حزب توده ایران»۵ به جنبش اجتماعی یادشده به شَوَندهای گوناگون و برجسته تر از همه، نبود سازمانی خوب ساز و برگ یافته به «سوسیالیسم دانشورانه» درخور شرایط روز از چارچوب دلخواه لایه های میانگین به بالای جامعه با گرایش های آشکار و خودگولزنک لیبرالیسمی وارفته و بی چشم انداز برای میهن مان فراتر نرفت۶ و از همان نخست به دنباله روی آشکار از نیروهای بورژوا لیبرال، اسلام پناهان و اسلام پیشگانی از گونه ای دیگر کشید که گرچه در گفتار و با رویکردی ناراست و دوپهلو به دوران بسیار کوتاه انقلابی در گذشته، بانگِ «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد» که بخودی خود از هیچگونه آرشی برخوردار نیست را سر داده بودند، گوشه ی چشمی نیز به کنار آمدن با کشورهای امپریالیستی و بویژه امپریالیست های «یانکی» و زیر پا نهادن اندک برجای مانده های انقلاب توده ای بهمن ۵۷ داشتند و در سخنرانی های شان، بارها چنین گرایشی را پوشیده و آشکار بر زبان راندند. همه ی این ها در کنار یکدیگر و برخی دیگر واقعیت ها و روندهای به تاریخ پیوسته ی اشاره نشده در اینجا به سردرگمی هرچه بیش تر جنبشی که بنا بر آزمون های تاریخی و بسیاری نشانه ها و نمودها، می توانست فراگیرتر شده به سرنگونی رژیم تبهکار جمهوری اسلامی انجامد، افزود و آن را بی سر و سامان تر نمود.

همان هنگام که کنارِ گودنشینان بسیاری و از آن میان، میرزابنویس های حزب یادشده به «روزشمار نویسی» روی آورده و آتشی سمت و سو نیافته و پر هرج و مرج که هر جا درمی گرفت، می سوزاند را باد می زدند، کمابیش روشن بود که چنان جنبشی، نه تنها به بنیادی ترین خواست های خود نخواهد رسید که فرجامی ناگوار و تلخ خواهد داشت و سرخوردگی، سیاست زدگی، روی آوری به درویش بازی و عرفان دروغینی چون آنچه آن «بَل بَل گوشِ»۷ نیرنگباز می پراکند و بسیاری کژدیسگی های اجتماعی دیگر و از آن میان، گسترش پریشانگویی مذهبی، نه تنها در میان توده ی مردم که در میان روشنفکران را دامن خواهد زد. آنچه از همه بدتر بود و زمینه ی شکست های بیش از پیش رژیمی فرسوده و وامانده در گره گشایی ساده ترین دشواری های اقتصادی ـ اجتماعی توده های مردم و نیز سرافکندگی ها و سرسپردگی کنونی آن را بیش از پیش فراهم نمود، ریختن آب به آسیاب امپریالیست ها بود که همه ی نیروهای یادشده در بالا و کمابیش، همه ی حزب ها و سازمان های رویهمرفته فرقه گرای درون و برون کشور از چپ و راست و بیش از همه، گریختگانی از درون و پیرامون رژیم و پناه برده به دامن «شیطان بزرگ»، بگونه ای آگاهانه یا از سر ناآگاهی، خواه ناخواه در آن دست داشتند. در این باره، نمی توان نقش رهبر دَبَنگ و نابکار رژیم را نادیده گرفت و آنچه نمی بایستی به آن دست می زد را ناگفته گذاشت؛ وی که از ایستادگی و پایداری رهبر درگذشته ی انقلاب بهمن برخوردار نبوده و نیست و همواره به پیروی از روندهای سیاسی و گرایش های لایه های اجتماعی فرمانروا بر اقتصاد و سیاست کشور، ناچار به ویراژ دادن، چپ و راست زدن و نمایش هایی گاه بس ریشخندآمیز برای برجا نهادن راه گریز از دری دیگر بوده تا بتواند بر اوج بادهای برخاسته از خزینه اش سوار باشد، پس از دستبرد فراقانونی به اصل ۴۴ «قانون اساسی»، گامی دیگر به سویی برداشت که پیش از آن نیز گرایش خود را به آن نشان داده بود:
«هر زماني كه وقت مذاكره [با آمريكا] فرابرسد، من خودم آن زمان را اعلام خواهم كرد.»۸ و این هنگامی بود که چانه زنی ها و گفتگوهای پنهانی میان نمایندگان رژیم با نمایندگان و نظامیان «یانکی» در عراق درباره سرنوشت آن کشور و چیزهای همچنان ناروشن دیگری جریان داشت یا تاره به پایان رسیده بود و پیش از آن نیز گفتگوهایی با یا بی میانجی، بارها در زمینه هایی دیگر انجام پذیرفته بود؛ بنابراین، آماج گفته ی بر زبان آمده از سوی "رهبر" که نخستین نشانه های سرجُنبانی وی به فشارهای درونی «میوه چینان انقلاب» و از آن میان، کلان بازرگانان و سوداگران شیفته ی «تعامل» با «شیطان بزرگ» را دربر داشت، تنها گامی فراتر از سالیان دراز گفتگوهای پنهانی و روی آوردن به گفتگوهای آشکارتر و بی پرده تر۹ برای گشودن گره کور دشواری های «خورد و برد» با «شیطان بزرگ» برای دریافت پایوری هستی رژیم بود که از زبان یکی از برادران تازی ـ انگلیسی، رفتن به ماه عسل با «شیطان» حتا در کنار «مار غاشیه» در ژرفای دوزخ را نیز در ذهن خویش می پرورانید؛۱۰ گفتگوهایی آشکار که پیش از آن، نه "رهبر" دَبَنگ و نه کسی دیگر، زَهره ی پیشنهاد آن را نداشت!

شکست جنبش سال ۱۳۸۸ که در میانه ی کارزار آن، سست و پوشالی بودن ساختار رژیم نیز بروشنی به نمایش درآمد و افزون بر موش های گریخته از «کشتی نظام»، دورویان، فرصت جویان و طرفداران «حزب باد»، چون آن یکی برادرِ تازی ـ انگلیسیِ تمرگیده بر جایگاه ریاست مجلس فرمایشی، پشت به باد داده و سرِ خر را به سویی دیگر چرخاندند، هم زمینه ی گفتگوهای آشکار با «یانکی» ها را آماده نمود و هم آن را به رژیم فرسوده و از بنیاد لرزان و سست شده با تن دادن به قراردادهایی ننگین و ایران بربادده و خواری و سرسپردگی هرچه بیش تر و آشکارتر گرانبار نمود. نشانه های آن را در وادادگی های "رهبر"، هر دو چشم را فروبستن به رویدادهای ناگوار و سهمگین۱۱، ناسزاگویی های از سرِ بیچارگی وی به زمین و زمان و حتا برخورد "دلسوزانه" و آبزیرکاهانه ی «برادر بَرَک حسین» به وی گواه بوده ایم!   

همه ی این ها از سال ۱۳۸۸ به این سو، شرایطی برای کشورمان رقم زد که از بسیاری سویه ها در جهان بی همتاست و شاید از دیدگاه تاریخی نیز بی پیشینه باشد:
کشوری از درون چنگ اندازی شده که شرایط اقتصادی ـ اجتماعی آن با کم و بیش هیچ کشوری در جهان، حتا خودکامه ترین شان، همانند نیست؛ اگر در بسیاری از دیگر کشورها با نادیده گرفتن سمتگیری اقتصادی ـ اجتماعی هر یک، روند چرخش اقتصادی با روند اجتماعی رویهمرفته سازگار و همراستا بوده و با فراز و نشیب های ناگهانی و پدیده هابی پیش بینی نشده همراه نیست، در ایران کنونی با چنین روند و پدیده هایی که گاه چون زمین لرزه تار و پود جامعه را درمی نوردد، روبروییم که به باور من، پی گرفتن همان راه رویش اقتصادی ـ اجتماعیِ کهنه و ناسازگار با خواست های انقلاب سترگ بهمن ۱۳۵۷ ایران و فرانروییدن انقلاب سیاسی به انقلاب اجتماعی، بنیاد و برجسته ترین شَوَند آن است؛ بگونه ای که بسیاری از آن خواست ها حتا در چارچوب اصلاحات اجتماعی ـ اقتصادی («رِفُرم») نیز جامه ی عمل نپوشیدند.۱۲ 

اگر به روند تاریخی پیموده شده ی سازند۱۳ سرمایه داری (امپریالیستی) در دوره ی پس از انقلاب بهمن ۵۷ تاکنون باریک تر شویم، خواهیم دید که همزمان با گسترش بی پیشینه ی این سازند در تار و پود اقتصاد و جامعه کشورهای گوناگون («گلوبالیسم سرمایه داری»)، سمت و سوی فروکاستی (نزولی)۱۴ و نمود بیش از پیشِ سرشت سرکوبگرانه ی آن، کاهش دامنه و پایداری هرگونه «اصلاح اجتماعی ـ اقتصادی» به سود نیروهای کار و زحمت در همه ی کشورهای جهانِ سرمایه و از آن میان، ایران را در پی داشته و دارد. از همین رو، پیگیری راه رشد سرمایه داریِ دوران رژیم ستمشاهی و نیز پاسداری از ساختارهای دیوانسالاری کهنه ی ناسازگار با چنان انقلابی توده ای با اندک دگرسازی هایی زیر پوشش "اسلام"، همه ی آخشیج های بایسته برای شکست انقلاب در چارچوب روندِ تاریخی یادشده را از همان نخست در زهدان خود می پروراند.۱۵سی سال و اندی بدرازا کشید تا ضدانقلاب به پوستین «اسلام» درآمده، واپسین برجای مانده های آن انقلاب سترگ را چون برفی لگدمال شده و آغشته به چرک و خون بروبد و در کالبدِ بورژوازی سوداگر و داد و ستدپیشه ای با وابستگی های بیشمار به سرمایه امپریالیستی از نو در ایران زمین جان بگیرد. در روندی جانکاه و سراشیبی، گره دشواری های اقتصادی ـ اجتماعی دوران ستمشاهی نه تنها به شیوه ای انقلابی به سود توده های کار و زحمت گشوده نشد که حتا در چارچوب «اصلاحات اجتماعی ـ اقتصادی» نیز به آن ها پاسخی داده نشد. گره هایی تازه بر گره های کهنه افزوده و ناهمتایی (تضاد) های درونی و برونی رژیمِ میوه چین انقلابی توده ای، هرچه بیش تر رویهم انباشته شد. به این ترتیب، در روندی که بویژه از سال ۱۳۸۸ به این سو، بیش از پیش رخ نمود، افزون بر شکاف ژرف طبقاتی و زمینه ساز گسست خلق های ایران زمین، رویارویی توده های مردم ایران با رژیمی پوسیده از درون نیز از گسترشی بیمانند برخوردار شد؛ پدیده ای که از یکسو، رژیم اسلام پیشه را افزون بر وابستگی های اقتصادی به وابستگی سیاسی و پشت دادن به نیروی کشورهای امپریالیستی حتا با زنهارخواری (خیانت)  و زیر پا نهادنِ ناوابستگی (استقلال) کشور کشاند و از سوی دیگر، سرکوب توده ها و پایمال نمودن حقوق اجتماعی و مدنی زیر پوشش قانون های شتری شریعتی وامانده را گسترشی همه سویه بخشید:
واکنشی زنجیره ای که بازتاب آن در پهنه ی اقتصادی ـ اجتماعی از سویی با پیشبرد سیاست های دستور داده شده از سوی نهادهای بزرگ سرمایه امپریالیستی چون «صندوق جهانی پول» و «بانک جهانی» و خصوصی سازی های گسترده و بی بند و بار، نابودی بیش از پیش ساختارهای اقتصاد ملی و بیمار کشور را در پی داشت و از دیگر سو، در سنجشی نسبی با اقتصادی زاینده و فرآورنده، شمار بسیاری سرکوبگر و خبرچین را در چارچوب سازمان ها و نهادهایی چون «بسیج»، «سپاه»، «امر به معروف و نهی از منکر» برای انجام کارهایی نازا و زیانبار بکار گرفت تا مردمی تنگدست شده و خوگرفته به پریشانگویی های مذهبی را بازهم بیش تر مهار و سرکوب کنند. این نیز بماند که به عنوان نمونه، پای خبرچین ها و تروریست های شان تا ژرفای اروپا و جاهای دیگر جهان نیز کشیده شده است.

با آنچه بگونه ای فشرده در میان نهاده شد، در کشوری با چنان ویژگی هایی، دیگر کم ترین نیازی به چنگ اندازی نیروی بیگانه به ایران زمین نیست.۱۶ رژیم ضدِّملی، زنهارخوار و وابسته به کشورهای امپریالیستی، در کردار به چنین کاری دست یازیده و گرامی میهن مان را به کشوری زیر یوغ بیگانه دگردیسه نموده است. اینکه چنین رژیم دست نشانده ای، بگونه ای چشمگیر سیاست نابودی طبقه کارگر کشورمان را در پیش گرفته یا زنان برومند و سرفراز ایرانی را به "گناه" همیاری گسترده و داشتن نقشی پیشرو و برانگیزاننده در انقلاب شکوهمند بهمن ۵۷ و سر فرود نیاوردن در برابر زورگویی های مشتی زالوی شکمباره و تن ندادن به روسپیگری زیر برنام و به بهانه ی "قانون" های شریعتی وامانده و زن ستیز به هر بهانه ای بیکار می کند۱۷، بخوبی گواه بخشی از واقعیت های دردناک اجتماعی است که فرومایگی و بزهکاری های کوچک و بزرگ از یکسو و سرخم نمودن در برابر "دست سرنوشت" از سوی دیگر را در جامعه ی ایرانی گسترشی چشمگیر بخشیده است.

به پندار من، پیگیری چنین اوضاعی در کشورمان، در شرایطی که رژیمی ضدملی و تن به خواری و زنهارخواری داده، تنها به پشتوانه ی نیروهای امپریالیستی همچنان روی پاست و نیروهای سیاسیِ پاسخگو در برابر تاریخ، نه تنها برای سرنگونی آن برنامه ای ندارند که همگام با دولت «زهدان اجاره ای» از برخی شعارهای گذشته ی خود نیز چشم پوشیده و سر در لاک فرو برده اند، آشوب های کور و هرچ و مرج جویانه در همه جا را دامن خواهد زد که هم اکنون گواه اوجگیری آن در برخی جاهای ایران هستیم؛ آشوب هایی که با کژدیسه نمودن دانسته و آگاهانه ی آن ها از سوی رژیم تبهکار و لانه ی مزدوران امپریالیست به سوی چالش هایی از گونه ی «جنگ بر سرِ آب» و مانند آن کشانده شده، زمینه ی جنگ های برادرکشی آینده را فراهم خواهد نمود؛ از سوی دیگر، پیگیری چنین اوضاعی، جنگ مسلحانه ی توده ای و بگمان نیرومند، جنگ آزادیبخش خلقی را ناگزیر خواهد نمود که به نوبه ی خویش، واگرایی اقتصادی ـ اجتماعی بیش از پیش و گسست میان خلق های ایران زمین را دامن زده و در شرایطی جداگانه و هم اکنون پیش بینی ناپذیر می تواند به جدایی بخش های دیگری از پیکر ایران زمین برجای مانده از دوران کهن بیانجامد؛ آنچنان شرایط و اوضاعی که این یا آن خلق ناگزیر به جداشدن از سایر خلق ها و پیگیری راهی دیگر شود.۱۸

«... باید کاری هرکول وار و شاید بیش از آن به انجام برسانیم. اگر آن پهلوان افسانه ای، آب دو رودخانه را به آخوری به نام ”اوژیاس“ با شمار بسیاری گاو که سی سال پاک نشده بود، بست تا پلشتی های تلنبار شده آن را یکسره بشوید و از ناپاکی بزداید، ما نیازمند کوششی بیش از آن خواهیم بود تا خیمه و خرگاهی پلیدتر و ناپاک تراز آن آخور با همه ی جانوران درونش از خر و گاو گرفته تا گراز و بوزینه را به آب و آتش بسپاریم. هنگام آن دیر یا زود فرا خواهد رسید؛ سوخت و سوز نیز نخواهد داشت؛ گرچه نیازمند کاری پهلوانی و هرکول وار است؛ کاری که تنها از دست توده های مردم و در پیشاپیش آن ها طبقه کارگر ایران برخواهد آمد.» ۱۹

ب. الف. بزرگمهر    ۱۵ اَمرداد ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/08/blog-post_75.html

 پی نوشت:

۱ ـ برجسته ترین عامل «عینی» از دید نگارنده

۲ ـ پارسی نویسی:

 کاربرد واژه ی پارسی «سازمان» را از هر دو سویه ی آرش دربرگیرنده تر درونمایه و برونزد پارسی آن، سزاوارتر از کاربرد واژه ی از ریشه ی عربی «حزب» می دانم و آن را سپارش می کنم.

۳ ـ برجسته ترین عامل «ذهنی» از دید نگارنده

۴ ـ دو واژه ی «توده» و «خلق» از آرشی کم و بیش یکسان برخوردارند؛ در اینجا، دانسته هرکدام را به آرش باریک تر خویش آورده ام که در آن «توده» از مانشی دربرگیرنده تر و گسترده تر از «خلق» برخوردار است و این یکی، بویژه با چشمی به واقعیتِ چندخلقی بودن کشور اشاره شده است.

۵ ـ یادآوری نام و پرداختن به شیوه های کار آن حزب به شَوَند پرچمداری و نشانگذاری آن در تاریخ کنونی ایران، بویژه تا کودتای ننگین ۲۸ اَمرداد ماه ۱۳۳۲ است؛ وگرنه، چنانچه سخن تنها بر سر رویکردهای این حزب در سی و اندی سال گذشته بود، هرگز از آن یاد نمی کردم. 

۶ ـ گرچه در کردار اجتماعی به چنان آماج ها و چارچوب دلخواه دست نمی توان یافت؛ به این شوندِ ساده که لایه های اجتماعی یادشده از هیچگونه افق و چشم انداز اقتصادی ـ اجتماعی جداگانه برخوردار نبوده و گرایش های طبقاتی شان، بسته به این که به کدامیک از دو قطب جامعه ای طبقاتی (در سازند سرمایه داری: طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار) نزدیک تر است، کالبد می یابد.

«این نیروها مانند پرده های آکوردئونی که به این دسته یا آن دسته ی آکوردئون نزدیک تر یا دورترند، به همان نسبتی که به یکی از دو طبقه ی بنیادین جامعه ی سرمایه داری: طبقه ی کارگر یا طبقه ی سرمایه دار دورتر یا نزدیک ترند، دارای موضعی انقلابی تر یا ضد انقلابی ترند. این نیروها که دربرگیرنده ی لایه های گسترده ی میانی جامعه اند، از افق و دورنمای مستقل سیاسی و اجتماعی برخوردار نیستند و نمی توانند باشند. دشواری کار نیز در همینجاست و افزون بر آن، هستی گرانبار و دیرپای خاورخودکامگی در میهن مان، داوری درباره ی این یا آن آدم را بازهم دشوارتر می کند؛ تنها سنگ محکی که برجای می ماند، عملکرد سیاسی ـ اجتماعی آن هاست ...»

«خود و دیگران را نفریبیم!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۷ اسپند ماه ۱۳۹۱

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/03/blog-post_1875.html

«لایه های میانگین اجتماعی که از هیچگونه افق طبقاتی ـ تاریخی برای ساخت سامانه ای جداگانه برای خود برخوردار نبوده و مانند پرده های آکوردئون، میان دو قطب اصلی جامعه درگیر، پراکنده و نزدیکی نسبی به این یا آن قطب دارند با به قدرت رسیدن طبقه کارگر بازهم بیش تر دگرگون شده و در صورت کاربرد سیاستی هوشمندانه از سوی حزب طبقه کارگر، هرچه بیش تر به سوی این حزب و گرایش به برنامه ی عمل آن که به هیچ رو با آن «ناهمتایی (تضاد) آشتی ناپذیر» («آنتاگونیسم») ندارند، گام برمی دارند. دلیل آن نیز این است که طبقه کارگر و حزب وی در روندی که آغازگر از میان رفتن (زوال) دولت بورژوازی در روندی مرحله ای است، نه تنها نماینده ی طبقه ی خود که جز برجای مانده های (همبود) سامانه ی در حال فروپاشی سرمایه داری، نماینده ی سرتاپای جامعه و از آن میان لایه های اجتماعی میانی است که با طبقه ی کارگر ناهمتایی آشتی ناپذیر ندارد ...»

«خرسندی با لبخندی تلخ! مگر شدنی است؟!»، ب. الف. بزرگمهر، پنجم اردی بهشت ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/04/blog-post_25.html

۷ ـ «بَل بَل گوشِ» به کسی گویند که گوش های بزرگِ برافراشته (عمود بر سر) دارد. نیازی به آوردن نام یکی از آن «بَل بَل گوشِ» های مزدور نیز نمی بینم؛ بگمانم، همین نشانه برای شناسایی این "استاد" بیمایه بس باشد!

۸ ـ سخن سرایی وی، بگمانم در مشهد، سال ۱۳۸۶

۹ ـ آشکارتر به این شوند که گفتگوهای کنونی رژیم و «سیاه بازی هسته ای» پی گرفته شده که همه چیز در آن پنهان نگاه داشته شده را نمی توان گفتگوهایی آشکار نامید. نیاز این رژیم پلید به پنهانکاری و ساخت و پرداخت عبارت های پوچی چون «بسته شفاهی» به اندازه ای بسنده، گویای ماهیت زنهارخوارانه ی (خائنانه) آن است که هم اکنون نیز بخشی از قراردادهای ننگین و فراقانونی بسته شده را زیر پوشش قراردادی جداگانه با «بنگاه جهانی انرزی اتمی» و مانند آن از دید مردم ایران و حتا نمایندگان مجلس فرمایشی اش پوشیده نگاه داشته است.  

۱۰ ـ «اگر منافع نظام ایجاب کند با آمریکا و حتی در قعر جهنم هم با همه مذاکره می کنیم.»، جواد لاریجانی، ۱۷ آبان ماه ۱۳۹۱ در «چهارمین گردهمایی معاونان آموزشی دانشگاه‌ها»، خبرگزاری مهر

۱۱ ـ پیش از آن و در موردهایی دیگر، تنها یک چشم خود را همّ می گذاشت؛ ولی این بار و در این مورد، هر دو چشم خویش را دانسته و آگاهانه بست:
نشانه ای روشن از دست اندرکار بودن و حتا پیشگام شدن خود وی در پیشکش یکی از ارزشمندترین دستاوردهای دانشورانه و فنی ایران به پای «خوک» ها و به گردن گرفتن بندگی و مزدوری سرمایه و سیاست امپریالیستی برای پایوری هستی رژیم ننگین و تبهکاری که خود «لولوی سر خرمنِ» آن است.

۱۲ ـ  «موش نقب زن تاریخ» کار خود را می کند و به هر رو راه خود را می گشاید. آنچه با انقلاب و اصلاحات انقلابی، توده های کار و زحمت را سیراب نکرد، با اصلاحات نیم بند سرمایه داری، لقمه نانی همراه با سرکوب و داغ و درفش در سفره تهی زحمتکشان می نهد.

«آدم دست چپ و راستش را هم گم می کند!»، ب. الف. بزرگمهر، ۴ اسپند ماه ۱۳۸۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/02/blog-post_23.html

«رفرم» (reforme)

رفرم که به پارسی آن را اصلاح (و بیش تر به صورت جمع ـ اصلاحات) می گویند، اقداماتی است که برای دگرگونی و جابجایی برخی از سویه های زندگی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی انجام می گیرد، بی آنکه بنیاد جامعه را دگرگون سازد؛ از آن میان: رفرم اراضی، رفرم  اداری، رفرم آموزشی، رفرم بازرگانی، رفرم انتخاباتی و غیره.

رفرم آن چنان دگرگونی هایی است که از چارچوب سامانه ی اجتماعی معین فراتر نمی رود و تناسب نیروی سیاسی لحظه موجود را کم و بیش بازمی تاباند. رفرم یا اصلاحات در هر پهنه ای از زندگی جامعه فرآورده ی پیکار طبقاتی است؛ ولی طبقه ی حاکمه می کوشد برای از میان برداشتن فشار طبقه کارگر و سایر زحمتکشان، تنها به آن رفرم هایی بسنده کند که به هستی و چیرگی آن زیان نزند و آماجش پایداری وضع و جلوگیری از دگرگونی بنیادیست و بیگمان در جریان کار همیشه می کوشد تا آنچه را که به زور از دستش گرفته اند، دوباره بگیرد یا به شکل نیمه کاره و تکه تکه شده، کار را فرجام دهد.

... انقلاب و رفرم دو مانش (مفهوم) اند که همیشه در محور ایدئولوژی و سیاست جنبش کارگری قرار داشته اند. استراتژی و تاکتیک درست و لنینی احزاب کمونیست، دریافت هماوندی دیالکتیکی میان این دو مانش و روش بنیادین در برابر آن ها را ناگزیر می کند. ولادیمیر ایلیچ لنین می نویسد:
«مانش رفرم بدون شک با مانش انقلاب رودرروست. فراموش کردن این رودررویی و نادیده گرفتن مرز میان این دو مانش، ندانمکاری های جدی در پی دارد؛ ولی این رودررویی، مطلق و این مرز جامد نیست که زنده و جنبنده است. در هر مورد مشخص، باید آن را روشن کرد.
...
کمونیست ها در همان هنگام که برای انجام قاطع و پیگیر رفرم ها ، بهبود وضع زندگی زحمتکشان و دگرگونی در وضع اقتصادی و از میان بردن برجای مانده های هماوندی های پیش از سرمایه داری مانند «هماوندی های ارباب ـ رعیتی» و غیره برای اصلاحات در زندگی اجتماعی و دستیابی به حقوق و آزادی های دموکراتیک و گسترش دموکراسی پیکار می کنند فراموش نمی کنند که این دگرگونی ها هر اندازه هم مهم باشد، سرمایه داری را از میان نمی برد. آنها رفرم را فرآورده ی فرعی پیکار انقلابی می دانند و از آن برای بیداری و سازماندهی توده ها و به چنگ آوردن سنگری برای یورش به سنگر جلوتر و پیشبرد آماج انقلابی خود سود می برند .

کمونیست ها نه تسلیم این نظریه می شوند که رفرم گره همه ی دشواری ها را می گشاید و انقلاب و هستی حزب انقلابی دیگر بایسته نیست و نه تسلیم این نظریه که باید با هر رفرمی مخالفت کرد و هرچه وضع بدتر باشد، بهتر است. آن یکی نظریه ای است راست و تسلیم طلبانه و این یکی، نظریه ای فراچپ و ماجراجویانه.  گاهنامه ی «دنیا»، ارگان تئوریک و سیاسی حزب ما نوشته است:
«مارکسیسم ـ لنینیسم مخالف رفرم نیست. اصلاحات و رفرم هایی را که در کادر سرمایه داری انجام می گیرد، نفی نمی کند. مارکسیسم ـ لنینیسم برآنست که رفرم، فرآورده ی فرعی انقلاب است. فشار انقلابی توده ها گاه که پیروز نمی شود هیات حاکمه را به عقب نشینی و به تن دادن به رفرم ها وامی دارد. حزب انقلابی باید مردم را به پیکار برای ژرفش این رفرم ها و واداشتن هیات حاکمه به عقب نشینی بیشتر سوق دهد و چنانچه لنین می گوید از رفرم ها برای گسترش پیکارهای طبقاتی سود برد.

اگر درون جنبش کارگری، کسی این رفرم ها و دگرگونی ها و اصلاحات را چاره ی دردها و گره گشای  دشواری ها و دگرگون کننده ی بنیان اجتماع بداند، وی را «رفرمیست» می نامیم. «رفرمیسم» عبارتی است در مورد آن جریان سیاسی درون جنبش کارگری که دشمن مارکسیسم و منافع بنیادین طبقه کارگر است؛ پیکار طبقاتی و بایستگی انقلاب را نفی می کند و تنهابه رفرم ها و اصلاحاتی که در بنیاد سرمایه داری تاثیری ندارد، دل خوش می کند. پس اگر رفرم و اصلاحات، هماوند با تدبیرها و کارهای هیات حاکمه است، «رفرمیسم» عبارتیست در مورد تسلیم طلبان راستِ درون جنبش کارگری. حزب های «سوسیال دموکراتِ» راست و اعضای انترناسیونال سوسیالیستی نمونه های آن هستند.

)برگرفته از «واژه نامه ی سیاسی»، رفیق قهرمان، زنده یاد امیر نیک آیین با ویرایش و پارسی نویسی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر(

۱۳ ـ پارسی نویسی:

واژه ی زیبای «سازند» را همتراز واژه ی لاتینی «فُرماسیون» (formation) در چارچوب اقتصادی ـ اجتماعی آن بکار برده ام. از دید من، کاربرد این واژه از واژه ی از ریشه عربیِ و جاافتاده ی «نظام» بهتر بوده و از آرشی ژرف تر و دربرگیرنده تر از آن برخوردار است. به عنوان نمونه، می گوییم:
سازند سرمایه داری، سازند برده داری، سازند خاوندی

۱۴ ـ  پارسی نویسی:

بجای واژه ی از ریشه عربی «نزول» (و «نزولی») می توان از آمیخته واژه ی پارسی «فروکاست» (و «فروکاستی») بهره جُست.

۱۵ ـ "کمونیست" های «پیشانی سپید» دوران انقلاب بهمن ۵۷ که بسیار دیر نیز به میدان کارزار اجتماعی پا نهادند، این نکته ی برجسته ی تئوریک ـ سیاسی از دیدگاه «سوسیالیسم دانشورانه» را نادیده گرفته به آن کم بها دادند یا از بنیاد آن را ندیدند! برای من سال هاست که بیمایگی برنام هایی چون «فیلسوف» و «نظریه پرداز» که به کسانی داده می شود و همچنان می شود، روشن و ریشخندآمیز است؛ به آن، در جایی اشاره کرده ام و پرسشی خوب در این زمینه را نیز به شَوَندهایی روشن و از آن میان زنده بودن یاد چنان آدم هایی در جان و خِرَدم از سویه هایی دیگر، بی پاسخ نهاده ام؛ گرچه، کارکرد آن «بلانکیست» نادان و کوته بین را از هیچ سویه درست نمی بینم؛ یادداشت هایی درباره ی کارکرد ماجراجویانه و سخت گمان برانگیز وی نیز دارم که به همان شَوَندها هنوز منتشر نکرده ام. به هر رو، هرگاه که به وی و شیوه های کارکرد کوته بینانه و ماجراجویانه اش اندیشیده ام، احساسی چندش آور در من برانگیخته است. بگمانم، هیچکس چون وی، آبروی حزب روزبه و سیامک و ده ها هزار توده ای از جان گذشته و استخوان خردکرده در میان توده های مردم را نبرده است؛ فرجام کارش نیز بس ناگوار و پندآموز است.   

۱۶ ـ گرچه از دیدگاهی درونی و با بدیده گرفتن کوته بینی و رویکردی آمیخته به واماندگی رژیم تبهکار و بگونه ای گذرا از دیدگاه تاریخی! زیرا چنین شرایط اجتماعی ـ اقتصادی و سیاسی از هرباره، آبستن فروپاشی ایران زمین است و همانگونه که در برخی از نوشتارهای پیشینم در این باره آورده ام، «سناریوی بنیادین» و سیاست دوربردی (استراتژیک) کشورهای امپریالیستی و بویژه «یانکی» ها بر بنیاد چنان زمینه ای «عینی» (و نه اراده گرایانه، آنگونه که برخی می پندارند!) سمتگیری شده است. رگه ی سرخ آن «سناریو» و سیاست دوربردی را با درنگ و باریک بینیِ بیش و پیگیرتر می توان در کالبد سیاست های کاربردی (تاکتیکی) شان بخوبی دید و بازشناخت.  

۱۷ ـ بنا بر برخی آمارهای نه چندان رسمی، تنها از هنگام دستیابی آخوند پفیوز امنیتی: حسن فریدون روحانی شده به جایگاه ریاست جمهوری پوشالی رژیم، شمار بسیاری از زنان (به گفته ای بیش از ۵۰۰۰۰ تن) از نهادها و اداره های دولتی و وابسته به آن در سراسر کشور بیرون رانده شده اند. بر پایه گزارش «مرکز آمار ایران»، نرخ بیکاری در میان زنان جویای کار از ۶/ ۳۲ درصد در سال ۱۳۸۴ به ۴/ ۴۳ درصد در بهار سال ۱۳۹۳ افزایش یافت. به گفته ی شهیندخت مولاوردی، «معاون امور زنان و خانواده رییس‌جمهور»، ۸۲ درصد زنان سرپرست خانواده بیکار هستند. بر پایه ی واپسین آمارهای رسمی از سوی «مرکز آمار ایران»، بیکاری زنان نیز دو و نیم برابر مردان برآورد شده و نرخ همیاری اقتصادی زنان در سال ۲۰۱۳ در سنجش با سال ۲۰۰۹ از ۱۶ درصد به اندکی بالای ۱۲ درصد رسیده است.

روشن است که در پی سیاست دانسته و آگاهانه ی گسترش روسپیگری زیر پوشش شریعتی وامانده و زن ستیز از سوی رژیم پلید فرمانروا که به عنوان نمونه در شهر مشهد بکار گرفته شده و پای «ایرانگردان جویای همبستری با زنان ایرانی» را از کشورهای عرب و سایر کشورها به ایران گشوده، دستکم بخشی از زنان بیکار شده و بی پشتوانه ی خانوادگی و اجتماعی نیرومند به این کار تن داده و می دهند. آمارهای تکان دهنده در این باره بخوبی گواهند.

۱۸ ـ دانسته از کاربرد عبارت «راهی ناوابسته یا مستقل» خودداری ورزیدم؛ زیرا در شرایط کنونی جهان، چنان خلق هایی برای پابرجا ماندن، ناگزیر به کشورهای بزرگ و نیرومند منطقه ای و جهانی وابسته شده و به سیاست های آن ها تن خواهند داد.

۱۹ ـ «به امید چنان روزی به پیشواز سال نو می روم!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۹ اسپند ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/03/blog-post_387.html

یک حوری بهشتیِ دست نیافتنی! ـ بازپخشش

هر اندازه که سگ دو بزنید ... چشم تان هم چهار تا!

ب. الف. بزرگمهر   سوم آبان ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/10/blog-post_62.html



چون موش از سوراخی به سوراخی دیگر گریخت و مردم بی پناه بسیاری را به کشتن داد

آن «چهره‌ی‌ درخشان مقاومت و مجاهدت ... با عزم پولادین در برابر دشمن ظالم و متجاوز ایستاد؛ با تدبیر و شجاعت به او سیلی زد»* و پس از به کشتن دادن شمار بسیاری زن و کودک و کهنسال که پناهگاهی در برابر بمباران های پی در پی نداشتند، چون موش از سوراخی به سوراخی دیگر گریخت و در فرجامِ کارزار از «حضرت عزراییل زمینی» آزادی خویش را در برابر شماری از یهودیان بیگناه به گروگان گرفته شده که هنوز نیمه جانی داشتند، درخواست کرد؛ حال ما نمی دانیم این مجاهد «فی سبیل الله»* براستی به «معراج شهیدان»* که نمی دانیم کدام جهنم درّه ای در بهشت یا جای دیگر است، پرواز کرده یا پس از ساخت و پاختی از پیش برنامه ریزی شده با «حضرت عزراییل زمینی لعنت الله علیه»، جایی در مصر و اینا نشسته با میزبانان خود چای می نوشد؛ ولی می انگاریم پر کشیده و چون «حاج قاسم» و «مجاهد اکبر»: اسماعیل هَنیه همراه با حوریان نوید داده شده از سوی الله در بهشت برین با رِنگ «قاسم آبادی» سرگرم دست افشانی و پایکوبی و کون جُنبانی است؛ روح همگی شان شاد و راه شان پر رهرو!

از زبان سلطان علی گدای بی کینه:  ب. الف. بزرگمهر   ۲۸ مهر ماه ۱۴۰۳

* بسم الله الرّحمن الرّحیم

ملّتهای مسلمان! جوانان غیور منطقه!

مجاهد قهرمان، فرمانده یحیی السّنوار، به یاران شهیدش پیوست.

او چهره‌ی‌ درخشان مقاومت و مجاهدت بود؛ با عزم پولادین در برابر دشمن ظالم و متجاوز ایستاد؛ با تدبیر و شجاعت به او سیلی زد؛ ضربه‌ی جبران‌ناپذیر هفتم اکتبر را در تاریخ این منطقه به یادگار گذاشت؛ و آنگاه با عزّت و سربلندی به معراج شهیدان پرواز کرد.

کسی چون او که عمری را به مبارزه با دشمن غاصب و ظالم گذرانده است، سرانجامی جز شهادت شایسته‌ی او نیست. فقدان او برای جبهه‌ی مقاومت البتّه دردناک است، ولی این جبهه با شهادت برجستگانی چون شیخ احمد یاسین، فتحی شقاقی، رنتیسی و اسماعیل هنیّه از پیشروی باز نماند، و با شهادت سنوار هم کمترین توقّفی نخواهد داشت؛ باذن الله. حماس زنده است و زنده خواهد ماند.

ما چون همیشه، در کنار مجاهدان و مبارزان بااخلاص خواهیم ماند؛ بتوفیق من الله و عونه.

اینجانب شهادت برادرمان یحیی السّنوار را به خاندانش، به همرزمانش، و به همه‌ی دلبستگان جهاد فی‌سبیل‌الله تبریک، و فقدانش را تسلیت میگویم.

والسّلام علی عباد الله الصّالحین

سیّدعلی خامنه‌ای؛ ۱۴۰۳/۷/۲۸

برگرفته از «جماران»  ۲۸ مهر ماه ۱۴۰۳

۱۴۰۳ مهر ۲۷, جمعه

باید بسیار هشیار بود و بهنگام خود راه را از چاه بازشناخت

داشتم داده های تازه را در اینترنت یا بگفته ی کهنه آخوندها: «جعبه شیطان»، پی می گرفتم که به گزارش زیر درباره ی پشتیبانی «باهمادِ [نامور به] اروپا» یا باریک تر: «باهماد سرمایه داری کلان اروپا» از داو شیخک نشین های گرد آمده زیر نام ریشخندآمیز «امارات متحده عربی» در از آنِ ایشان بودن آبخست های سه گانه در شاخاب پارس برخوردم و ناخودآگاه از خود پرسیدم:
چرا درست هم اکنون یادشان افتاده؟! شغال ها چه نخشه ای در سر دارند و آماج شان چیست؟

چرا درست هم اکنون که هماوندی میان دزدان اسلام پیشه ی ننگ ایران و ایرانی با شیخک ها و خرسک های درون و پیرامون شاخاب پارس پس از بازه ای زمانی که دست در گردن یکدیگر انداخته، روی یکدیگر را به نشانه ی برادریِ اسلامی می بوسیدند، شکرآب شده، این بخت جویان (فرصت طلبان) حرامزاده هم پا در میدان نهاده تا جا نمانند؟ آیا می خواهند آبی که پیش تر نیز بگونه ای بیم برانگیز گل آلود شده را گل آلودتر نموده و به نوبه ی خویش ماهی های چاق و چِلّه بگیرند؟ آن ها که نزدیک ترین هماوندی های سیاسی و اختسادی بویژه در زمینه ی آنچه «اختساد سایه» نامیده شده از پولشویی گرفته تا زد و بندهای نان و آبدار با رژیم دزدان اسلام پیشه داشته و دارند؛ پس داستان چیست؟ سپس با خود گفتم:
با بدیده گرفتن سرشت بخت جویانه شان که چون شغال همواره در پی شیر و جَک و جانوران گنده تر دیگری چون کفتار و اینک گاومیش گام برمی دارند تا از برجای مانده ی شکار چیزی نیز به دست و دهان شان برسد، شاید روز و روزگارِ گُه مُرغی اسلام پیشگان بی آبرو چنین آرایش (موضعگیری) بی پیشینه ای را در پی داشته که کون شان را بسوی خرموش ها کژ کرده با ساز خرسک های عرب دست افشانی می کنند؟ پاسخی نه چندان دربرگیرنده و خشنودکننده.

آیا نمی دانند که نه تنها آن سه آبخست از آن ایران است که بحرین نیز تا چند دهه پیش و سایر شیخک نشین ها و خرسک نشین های درون و پیرامون شاخابِ با نام تاریخیِ پارس در زمانی دورتر از آن ایران بوده و یه همین شوند شاخاب پارس نامیده می شود؟ آیا آن شغال های دنباله روی «یانکی» ها نمی دانند که حتا چنانچه دوران ایران باستان را بدیده نگیریم، در دوره ی فرمانروایی شاه عباس صفوی با بیرون راندن نیروهای چنگ انداز پرتغالی، همه ی آبخست های شاخاب پارس بهمراه بسیاری از سرزمین های کرانه ی جنوبی آن باری دیگر به سرزمین ایران بازگردانده شد؟ بیگمان می دانند و بیش از این ها نیز می دانند؛ پس آماج شان در هواداری از این داو ریشخندآمیز آن شیخک نشین چیست؟!

شاید می خواهند با برانگیختن ملی گرایی که به هیچ رو با میهن دوستی یکی نیست،۱ شمار هر چه بیش تری از نادان ترین توده های مردم ایران را به پشتیبانی از رژیم ورشکسته ی دزدان اسلام پیشه کشانده و همچنان با نقل و نباتِ سفره ی گسترده ی میهن مان دهان شان را شیرین نگه داشته و تا واپسین دَمِ زیست خرموش ها شیره ی جانِ توده های مردم ایران را بِکِشند؟ ولی مگر نمی دانند که آفتاب زیست ننگین این جانورانِ ننگ ایران و ایرانی بر لب بام است؟! مگر نمی بینند که جز گروه های اندکی از خودی ها و مزدوران سرکوبگرشان که بگمان بسیار رویهمرفته نه بیش از ۷⸓ انبوه مردم ایران را دربرمی گیرند، سایرین حتا چنانچه گرفتار هر گونه ملی گرایی نیز باشند از چنین رژیمِ پلیدی پشتیبانی نخواهند کرد؟ شاید هم آماج شان این باشد که مرزبندی های طبقاتی کالبد یافته در پی خودآگاهی کارگران و دیگر زحمتکشان بویژه از ده پانزده سال گذشته تاکنون را در هم ریزند و به سردرگمی میان توده های مردم بهنگام آغاز خیزش و جنبشی دیگر دامن زده، آن ها را در برابر کاری انجام شده نهاده۲ و طبقه کارگر ایران را مات نمایند؟

رژیم پلید دزدان اسلام پیشه، میهن ارژمندمان را به گرداب بیم برانگیزی کشانده است. باید بسیار هشیار بود و بهنگام خود راه را از چاه بازشناخت.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۷ مهر ماه ۱۴۰۳

پی نوشت:

۱ ـ میهن پرستی و ملی گرایی دو مانش بسیار جداگانه و در سرشت خود، رو در رو با یکدیگرند. ملی گرایی، جهان بینی سامانمند و سمت و سو یافته ی (ایدئولوژی) بورژوازی در هر کشور یا منطقه است که خود را زیر شعارهای میان تهی چون: «چو ایران نباشد تن من مباد» پنهان می کند و آماج بنیادین آن دستیابی به سود هرچه بیش تر از بهره کشی کارگران و کشاورزان کارگر است.  ب. الف. بزرگمهر

«ناسیونالیسم» به آرش ملی گرایی است و «از واژه ی ”ناسیون“ به آرش ملّت ریشه می گیرد و مانش ملّی گرایی تندروی دشمن سایر ملّت ها را می رساند و نباید آن را با میهن پرستی و پشتیبانی از حق حاکمیت ملّی اشتباه گرفت. در این مانش، ناسیونالیسم یکی از بنیادهای ایدئولوژی و سیاست بورژوازی است. نمود آن برتر شمردن و والا دانستن همه ی ویژگی های ملّت خود و خوار دانستن و به ریشخند گرفتن و دشمن انگاشتن سایر ملّت هاست. ناسیونالیسم که به دشمنی میان خلق ها دامن می زند، در جریان پیدایش ملّ در جامعه ی بورژوازی پدید آمد و وابسته به رشد سرمایه داری است ...

مبلّغان بورژوازی و رفرمیست ها (اصلاح طلبان به آرش دربرگیرنده ی آن!) با سفسطه پیرامون ” منافع عمومی ملت“ و برانگیختن ناسیونالیسم و با پراکندن تعصّبات ملی و احساسات برتری جویانه یا جدایی خواهانه می کوشند تا آگاهی طبقاتی زحمتکشان را سست و کمرنگ نمایند؛ در جنبش کارگری جدایی بیفکنند و جنگ های بهره کشانه و چیره جویانه را توجیه کنند. ناسیونالیسم با سرنوشتِ زحمتکشان و منافع ملّی سازگار نیست.

برخورد کمونیست ها با ناسیونالیسم، برخوردی تاریخی، مشخص و منطقی است. مارکسیست ـ لنینیست ها، ناسیونالیسم ملّت فرمانروا را که بر چیرگی یک ملّت بر ملّت دیگر پافشاری می کند، با بُرّندگی کنار می نهند و آن را واپسگرایانه می شمارند و از ناسیونالیسم ملّت دربند به آن آرش که از درونمایه ی ضد امپریالیستی، خلقی، دمکراتیک و پیشرو برخوردار است، ّبه آن آرش که خواستار آزادی و حاکمیت و رشد ملی ناوابسته است، پشتیبانی می کنند ...» برگرفته از «واژه نامه سیاسی»، نوشته ی دلاور زنده یاد امیر نیک آیین (هوشنگ ناظمی) با ویرایش اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

۲ ـ چون یک نمونه، گشودن راه برای سرتنت خواهان (سلطنت طلبان) و چپاندنِ «نیم پهلوی» به توده های مردم ایران 

***

اتحادیهٔ اروپا از ادعای امارات دربارهٔ جزایر سه‌گانهٔ ایرانی حمایت کرد

شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیهٔ اروپا، با انتشار یک بیانیهٔ مشترک، ایران را به «اشغال» جزایر سه‌گانۀ ایرانی در خلیج فارس متهم کرده و خواستار پایان این وضعیت شدند. ایران این ادعا را «اتهامی عبث» نامیددر این بیانیه که چهارشنبه ۲۵ مهر منتشر شده، از جمهوری اسلامی خواسته شده در راستای منشور ملل متحد مبنی بر احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی دیگر کشورها به «اشغال» جزایر سه‌گانه که آن‌ها را متعلق به «امارات متحده عربی» دانسته‌اند، پایان دهد.

در این بیانیهٔ بی‌سابقه به‌صراحت آمده که حاکمیت ایران بر سه جزیرهٔ تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی، براساس قوانین بین‌المللی، «نقض حاکمیت» امارات و «تخلف» محسوب می‌شود.

امارات متحده عربی دهه‌ها است که همواره‌ ادعاهایی را بر سر مالکیت این جزایر سه‌گانه در آب‌های خلیج فارس مطرح می‌کند و شماری از کشورهای عربی نیز، به‌ویژه در دوره‌های افزایش تنش سیاسی با جمهوری اسلامی، از این ادعا حمایت کرده‌اند. اما حمایت اتحادیهٔ اروپا از چنین ادعایی تاکنون سابقه نداشته، ضمن آن‌که صدور این بیانیۀ مشترک همزمان است با افزایش تنش‌ها میان ایران و غرب بر سر حملهٔ موشکی سپاه به اسرائیل و حمایت جمهوری اسلامی از روسیه در تهاجم نظامی این کشور به اوکراین که در هر دو مورد موجب برقراری برخی تحریم‌ها از حانب اتحادیه اروپا علیه ایران شده است.

گزیده ای برگرفته از گزارشی در تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  ۲۶ مهر ماه ۱۴۰۳ (بختی برای ویرایش این گزیده گزارش نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر)

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!