«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۷ مهر ۸, یکشنبه

بحمدلله خُمس و زِکات شان را تمام و کمال پرداخت کرده اند!

به گزارش زبر اندکی باریک شوید. باری دیگر، دزدانی سر گردنه سرمایه ی کلانی بار زده و از کشور بیرون زده اند؛ این بار نه جایی چندان دور زیر سایه ی «شیطان بزرگ» یا بهشت دزدان جهان: کانادا یا حتی سوییس یا یکی دیگر از کشورهای اروپایی که همین بغل گوش ایران: ترکیه که چندی پیش شرایط شهروندی آن کشور را آسان تر نمود؛* و کیست که نداند، شمار بسیاری از کلان دزدان درون و پیرامون رژیم سگ مذهب فرمانروا بر ایران، پایی نیز در این کشور اسلام زده دارند؛ هر که خرپول تر، خوش قدم تر!

از این که بگذریم، شیوه ی برخورد مادربخطای دروغگویی در جایگاه دادستان تهران شایان درنگ است. وی تنها به همین بسنده می کند که بگوید: «... از کشور خارج شده‌اند»!** و آماج گفته، بی هیچ گمان و گفتگو، کاهش فشار سپرده گذاران در آن بنگاه ساخته و پرداخته از سوی دزدان و ریختن آب پاکی روی دست همه است. وی با گستاخی و خود را به کوچه ی علی چپ زدن، در حالی به سپرده گذاران سپارش می کند تا سپرده های خود را به «بانک و موسسات مالی مجاز»** بسپارند که تاکنون چندین و چند بار، سپرده گذارانی چند از سوی بانک ها و بنگاه های دیگری که بسیاری از آن ها از پشتوانه ی دولتی و پشتیبانی «بانک مرکزی» برخوردار بوده اند، گَزیده شده و بزبان کژدم گزیده ی کلان دزدان اسلام پیشه: «مال» شان بر باد رفته است. این مادربخطا همچنین دروغ می گوید که «تمام حساب‌ها و اموال ... توقیف شده است.»**

افزون بر فرار یا فرار داده شدنِ هر از گاهیِ و بی دردسرِ این یا آن کلان دزد از کشور، اینکه چنین حرامزاده ای در جایگاه دادستان تهران به چنین دروغ های آشکاری دست می یازد، نشانه ای دیگر از گسترش بیمانند آلودگی ها و تبهکاری های اقتصادی و مالی باندهایی تو در تو و تنیده در یکدیگر در رژیمی سزاوار سرنگونی است. با خود می اندیشم، همین مانده بود که پا فراتر نهاده و بگوید:
... بحمدلله خُمس و زِکات شان را تمام و کمال پرداخت کرده اند!

ب. الف. بزرگمهر   هشتم مهر ماه ۱۳۹۷

پی نوشت:

* «دولت رجب طیب اردوغان با آسان نمودن زمینه های سرمایه‌گذاری در ترکیه ... راه دریافت [هوده] شهروندی این کشور برای بیگانگان را هموارتر کرد. بر بنیاد قانون های تازه، هر شهروند بیگانه که در ترکیه زمین یا باغی به ارزش ۲۵۰ هزار دلار دارد، می‌تواند شهروندی آن کشور را دریافت نماید ...» برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  ۲۸ شهریور ماه ۱۳۹۷ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

** برگرفته از گزارش زیر

***

دادستان تهران: مدیرعامل سکه ثامن از کشور خارج شده‌است

دادستان تهران می‌گوید مدیرعامل سکه ثامن و همسرش از کشور خارج شده‌اند٬ اما «تمام حساب‌ها و اموال» وی٬ از جمله «تعدادی اتومبیل گرانقیمت» توقیف شده است.

به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی٬ ایرنا٬ عباس جعفری دولت آبادی روز شنبه٬ هفتم مهرماه٬ ضمن اعلام خبر خروج این فرد از ایران گفت که پرونده قضایی این شخص هنوز در تهران باز است و ابراز امیدواری کرد که با کمک ترکیه٬ این متهم به کشور بازگردد.

به گفته آقای دولت‌آبادی متهم این پرونده از افراد سکه خریداری می‌کرد و بدون تحویل آن‌ها٬‌ اظهار می‌کرد که سود خرید این سکه‌ها را به خریداران خواهد داد.

دادستان تهران در حالی از توقیف اموال و حساب‌های این شخص خبر داده است که به گزارش خبرگزاری تسنیم٬ آیت محمد٬ رئیس اتحادیه طلا و جواهر از مدیر سکه ثامن گفته است که این شخص «در حدود ۵۰ میلیارد تومان در حساب‌های بانکی خود دارد و صاحب چندین ملک و زمین است.»

 عباس جعفری دولت‌آبادی در اظهارات روز شنبه خود به نام مدیرعامل سکه ثامن اشاره‌ای نکرده است. اما براساس گزارش رسانه‌ها در ایران، نام این شخص فرهاد زاهدی‌فر است و ۳۰ سال سن دارد.

بر اساس آنچه در وبسایت سکه ثامن نیز آمده٬ این موسسه از سوی شرکت بازرگانی آریو پرگاس آیلین به ثبت رسیده است. بنابر آگهی تاسیس منتشر شده٬ این شرکت بازرگانی سال ۱۳۹۶ تاسیس شده است و سهام‌داران آن فرهاد زاهدی‌فر و فرانک روشنی اصل هستند.

عباس جعفری دولت آبادی روز شنبه از مردم خواست که غیر از بانک و موسسات مالی مجاز به هیچ شرکت و موسسه‌ای اعتماد نکنند. این در حالی است که بر اساس آن چه در وبسایت سکه ثامن درج شده٬ این موسسه دارای مجوز لازم از اتحادیه سکه٬ طلا و جواهر٬ پروانه کسب الکترونیکی واحد صنفی از وزارت صنعت٬ معدن و تجارت٬ نماد اعتماد الکترونیکی از همین وزارتخانه و همچنین نشان ملی ثبت در ستاد ساماندهی است. همچنین، خبرگزاری فارس از جمله رسانه‌هایی بود که پیشتر افراد را تشویق به سرمایه‌گذاری از طریق سایت این موسسه کرده بود.

با این‌حال اکنون این موسسه با اعلام ورشکستگی مشکلات بسیاری را برای سرمایه‌گذاران خود ایجاد کرده است.

غلامحسین محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضائیه پیشتر گفته بود که ۶۰۰ نفر در این پرونده شکایت کرده‌اند. خبرگزاری ایسنا نیز پیش از این نوشته بود که «بر اساس اطلاعات غیر رسمی سه هزار سرمایه‌گذار و ۱۵ هزار میلیارد تومان سرمایه توقیف شده در پرونده سکه ثامن موجود است.»

برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»   هشتم مهر ماه ۱۳۹۷

بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم. برجسته نمایی های متن، همه جا از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

۱۳۹۷ مهر ۶, جمعه

چرا کارها را بیخود پیچیده می کنیم؟! ـ بازانتشار

برای هیچ و پوچ، اینهمه کشمکش بر سر راه نیافتن کسی که مردم اسپهان به وی رای داده و می بایستی به آن مجلس راه می یافت و با انگشت رسانی «شورای شبکورهای نگهبان تاریکی» از راه یافتن به آنجا بازماند، راه انداخته اند! هیچکس هم چشمی به این جُستار ندارد که درست در همینجا ارزش کاربردی آن عبارت گوش آزار عربی*: «حق النّاس»، روشن تر شد که بگمان بسیار، نخست «حق النَسناس» بود و رندانی که همیشه در همه جا هستند، با برداشتن دو حرف آن، کلک مرغابی زده اند. چرا چنین کاری کرده اند، بر کسی روشن نیست؛ آنچه روشن است زیر پا نهاده شدن همین «حق النّاس» بیچاره است که وی را به چانه زنی و دریوزگی برای دستیابی به حق خود که بسیار بیش از این هاست، کشانده و جای پایی برای مشتی آقازاده ی فرصت طلب (بجای اصلاح طلب!) گشوده اند تا از این باریکه آب گل آلود نیز برای خود ماهی بگیرند و هیاهوی بیش تری به پا کنند. حتا خواستند در تنبان آن ریش حنایی پستان مادر گزیده، کک بیندازند و نمی دانستند که وی پاچه ورمالیده تر از همه ی آن هاست و به این آسودگی دم به تله نمی دهد؛ بویژه هم اکنون که راه بسوی آنسوی اقیانوس ها نیز هموارتر شده و ستاره ی بختش می درخشد؛ گرچه از فردای روزگار، کسی آگاه نیست ...

باری! امروز که نگاهی به تصویر این بانوی بازمانده از راهیابی به آن مجلس افکندم، همه چیز روشن شد و همانگونه که در دوران رُم باستان، همه ی راه ها به رُم پایان می یافت، در ایران نوین نیز همه ی راه ها به رهبر بیش از اندازه فرزانه یا بزبان مردم کوچه و بازار که من این یکی را بیش تر خوش دارم: «آقا بیشعور نظام» پایان می یابد؛ گونه ای واژگونگی تاریخی:
ایران نوین و «آقا بیشعور ...» در سده ی بیست و یکم ترسایی! و برای آنکه بهتر ببینی، ناچاری پشتک وارو بزنی و با گردن درد، روی سرت بایستی.

به هر رو، ماجرا آنچنان پیچیده هم نیست. سرِ نخ از آن مردک مُچاله که گویا سن و سالش با حضرت آدم پهلو می زند، آغاز شده و همین تصویر پیوست از این بانو را با چاچول بازی های ویژه ی خویش به حضرت آقا نشان داده و زمینه ی سخن سرایی وی را فراهم نموده است. ایشان البته همانگونه که زمانی دورتر فرموده بودند در جزییات یا همانا ریز و شپش کارها دخالت نمی کنند؛ ولی به هر رو مانند همیشه، ناچار شده اند تا روی فرموده ی خویش پا نهاده و ایرادهایی به ترتیب بشمارند؛ ایرادهایی که از چرا نامش مینوست و جنّت نیست آغاز شده و تا آنجا پیش می رود که می فرمایند:
چرا ابروهایش چون زنان دوره ی قاجار قیطانی یا پاچه بزی نیست؟! بگمانم، ماجرا به همین سادگی است. بیخود کارها را پیچیده می کنند.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۲ اردی بهشت ماه ۱۳۹۵


* گوش آزار در زبان پارسی! وگرنه روشن است که در زبان عربی گوشنواز است

هر کدام شان را بکاریم، چیزی دست شما را نمی گیرد

رُک و پوست کنده بگویم: کاری از دست مان ساخته نیست!

خزانه تهی شده و پول مولی در کار نیست. تخم و ترکه ی چهل دزد بغداد که پای شان به سراسر جهان نیز باز شده، خزانه را زده و برده اند. مبادا خدای ناکرده، بپندارید که ما همدست شان بوده و سر و سِرّی با آن ها داشته ایم! از خودِ علی بابا که به ما خدا قُوّت گفت، بپرسید تا سیر تا پیاز آن را برای تان بازگوید. همچنین، اگر می پندارید که سر و کلّه ی این ها در همین دوره پیدا شده نیز سخت در اشتباهید. در دوره ی شاه گوربگور شده هم بازار ایران، دست شان بود و هر وقت حقوق کارگران و کارمندان بالا می رفت، آن ها هم بهای کالاها را از شیر مرغ گرفته تا جان آدمیزاد بالا می بردند. خوب! البته در آن دوره به اندازه ی دوره ی کنونی، اینچنین نیرومند نبودند که کمابیش هر کسی از وزیر و وکیل و اینا در مهارشان باشد و به بالاترین جایگاه های سیاست کشور نیز دست یافته باشند. سیاست که چه عرض کنم؟! اگر آن هنگام، یک شاه بود که افسار همه را در دست داشت و تنها به او و برخی نزدیکانش باژ می پرداختند، اکنون هر کُرّه خری، هر جا که دستش بند شده برای خود پادشاه کوچکی است و از هر کس دستش برسد، باژ می ستاند. با این همه، انقلاب که شد، قرار بود بازرگانی خارجی، ملی شود؛ ولی با خر تو خری که فرمانروا شده بود، کار بگونه ای پیش رفت که بازرگانی ملی، خارجی شد و پیامد آن، پس از سال ها همین اوضاع قمر در عقربی است که می بینید.

این ها را برای آن گفتم که برای سال آینده هم شکم تان را صابون نزنید! روشن نیست افزایش حقوقی در کار باشد. اگر هم چهار پنج درصدی حقوق ها را بالا ببریم، آن ها بهای کالاها را ده پانزده درصد افزایش می دهند؛ هم شما تنگدست تر می شوید و هم ما سنگ روی یخ! برای همین ناچاریم با آن ها دست به عصا راه برویم و حتا هر از گاهی نشست های هم اندیشی با آن ها داشته باشیم؛ هرچه نباشد، ریش و قیچی در دست آنهاست و ما همگی از آن کیر خر اندرزگو در آن بالا گرفته تا دون پایه ترین کارمند این دَم و دستگاه، ناگزیر به تعامل با آن هاییم؛ آرشِ این واژه ی از ریشه عربی هم که بسیاری از ما دانسته آن را بکار می گیریم و پشت آن پنهان می شویم، همانا «با یکدیگر داد و ستد کردن» است؛ همچنانکه با کلان سرمایه داران بزرگ جهان در کالبد «کارتل» ها و «تراست» های غول پیکر نیز ناچاریم به داد و ستدیم؛ چون افزون بر بازارهای جهانی، بر بخش سترگی از خاستگاه های مواد خام از نفت و گاز گرفته تا چیزهای دیگر چنگ انداخته و بر جهان فرمان می رانند. خوب! شترسواری هم که دولا دولا نمی شود؛ یا باید با آن ها بیامیزیم یا در برابرشان بایستیم. بزبانی دیگر، در اینجا دیگر سخنی از یافتن راه میانبر یا بدتر از آن، کاری که آن کیر خر هر از گاهی نمایش می دهد: با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن، نیست؛ یا زنگی زنگی یا رومی رومی! می بایستی آن هنگام که بازرگانی ملی را خارجی کردیم، درنگ می کردیم و درباره ی فرجام کار، نیک می اندیشیدیم تا کار به اینجا نکشد. اینک، نه می توانیم راه درازِ رفته را بازگردیم و نه در پیشِ رو چشم انداز خوشایندی داریم.

به هر رو، امیدوارم تنگناهای ما را نیک دریافته و چشم براه اینکه از سرِ دلسوزی یا هر انگیزه ی دیگری، کاری برای تان انجام دهیم، نباشید. می بینید که در سخنانم از انشاء الله، ماشاء الله، الحمدلله و اینا نیز نشانی نیست؛ چون هر کدام شان را بکاریم، چیزی دست شما را نمی گیرد. رُک و پوست کنده بگویم:
کاری از دست مان ساخته نیست!

از زبان مَش مَمَد باقر که این بار فراموش نموده، لُنگش را بر شانه اندازد:  ب. الف. بزرگمهر  ششم مهر ماه ۱۳۹۷
  
***

کارمندان منتظر افزایش حقوق نباشند

با وجود طرح موضوع افزایش مجدد حقوق کارکنان در سال جاری تازه‌ترین اظهارات رئیس سازمان برنامه و بودجه از این حکایت دارد که دیگر قراری برای این افزایش نیست و اگر هم قرار باشد که افزایش حقوقی برای کارکنان اتفاق بیفتد برای سال آینده خواهد بود.

به گزارش ایسنا، از مدتی پیش و با شدت گرفتن نوسان بازار ارز و تاثیری که در تورم و افزایش قیمت‌ها داشت و شرایط اقتصادی مردم را تحت تاثیر قرار داد، دولت از برنامه‌ریزی برای بسته‌های حمایتی خبر داد که یکی از آنها افزایش مجدد حقوق کارکنان بود. اما اخیرا محمدباقر نوبخت-رئیس سازمان برنامه و بودجه- اعلام کرده است که اگر هم قرار باشد دولت افزایش حقوقی داشته باشد، حتما در قانون بودجه سال آینده اعمال می‌شود. از این اظهارات نوبخت این‌گونه برمی‌ آید که دیگر کارکنان نباید منتظر افزایش حقوق در سال جاری باشند.

در حالی افزایش مجدد حقوق کارکنان لغو می‌شود که پیش‌تر نوبخت گفته بود باید در این رابطه ابعاد مختلف مورد بحث و بررسی قرار گیرد که یکی از آنها مساله نقدینگی است که در حال حاضر حجم بالای آن بازارهای مختلف را تحت تاثیر قرار داده است. به هرحال افزایش حقوق خود موجب ایجاد دور جدیدی از نقدینگی خواهد بود.

در کنار جریان نقدینگی و آثاری که افزایش حقوق می‌توانست بر آن داشته باشد، مباحث مربوط به تامین منابع لازم برای پراخت بودجه جاری که محل تامین حقوق و دستمزد نیز است، مطرح بود.

 برای امسال طبق قانون بودجه حقوق کارمندان دولت حداکثر ۲۰ درصد افزایش یافته و از اردیبهشت ماه امسال اعمال شده بود و گفته می شد که در صورت افزایش مجدد حقوق کارکنان احتمالا تا سقف پنج درصد دیگر باشد.

«ایسنا»   سوم مهر ماه ۱۳۹۷

بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم. برجسته نمایی های متن، همه جا از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

۱۳۹۷ مهر ۳, سه‌شنبه

نه این ها چشمِ دیدن خوشبختی مان را دارند و نه آن ها که بخشی از آن را می خواهند ـ بازانتشار

ما تا همین دیروز پریروز در جاده ی خوشبختی داشتیم به تاخت جلو می رفتیم. جاده ی خوشبختی، آنگونه که برخی می انگارند، آنچنان سرراست نیست و پیچ و خم های بسیاری دارد. واپسین پیچ بزرگ آن را همین دی ماه گذشته، پشتِ سر نهادیم. یک مشت شورشی نانجیبِ خدانشناس، می خواستند جلوی خوشبختی مان را بگیرند که بحمدلله بخیر گذشت؛ ولی هنوز دور و بر جاده پرسه می زنند و گاهی سنگ می پرانند. سرِ همان پیچ بود که تخم آقا را نشانه گرفتند؛ آنهم درست هنگامی که چانه مبارک شان تازه گرم شده بود. بحمدلله، سنگ شان کمانه کرد و از کنار گوش مبارک آقا زوزه کشان گذشت؛ ولی نمی دانم چرا زبان آقا چند روزی بند آمد. پنداری از خوشحالی و به شکرانه ی رد شدن از آن پیچِ بیم برانگیز بود. به هر رو، خواست خدا بود که رهبر عظیم الشان مان ما را تنها نگذاشت. چندین سال است که می فرمایند، رفتنی هستند؛ ولی گوشِ شیطان کر، هنوز مانده اند: سُر و مُر و گُنده! و این هم نشانه ی دیگری از ره سپردن در جاده ی خوشبختی است؛ خدا انشاء الله ایشان را از جمیع گزندهای روزگار محفوظ بدارد!

آن شورشی های خدانشناس که خدا بدبخت شان آفریده، چشمِ دیدن این همه خوشبختی ما را ندارند. اگر بازی های ما سراسر برد ـ برد است، از آنِ آن ها همواره باخت ـ باخت است. اگر ما خورد و برد داریم، آن ها چیزی برای خوردن ندارند؛ چه برسد به آنکه بخواهند جایی بار بزنند و ببرند. خوب! همه ی این ها از حکمت خُفیه ی الهی است؛ ولی، همه ی این ها تا همین دیروز پریروز بود. اینک بر سر یک دوراهی قرار گرفته ایم که تنها یک راه آن تا اندازه ای گشوده است و کسانی در پیرامون آن، ما را به آن راه که باریک تر نیز شده، فرامی خوانند و دلگرم می کنند؛ از آن ها که می پرسیم: آیا مطمئنید که این راه همچنان خوشبختی است، پاسخی سر به هوا و گاه دوپهلو می دهند که آقای مان را بیش تر نگران می کند. هرچه نباشد، وی تاکنون، چند بار چوب آن ها را خورده و تاکتیک ها و ترفندهای دشمن را می شناسد. برای همین، دیگر به هیچ بنی بشری اعتماد ندارد و لبخندهای راننده مان که به همان راه روان است و پیشینه ی بدی در رانندگی نیز دارد، وی را ناخشنودتر و برآشفته تر می کند. داشت یادم می رفت که بگویم، جلوی آن یکی راه، غول بیابانی بی شاخ و دُمی با گرزی در دست نشسته و با قحبه ای جمیله ورمی رود. آقا می گوید، جاده ی خوشبختی، درست همین راه است که آن غول راه آن را بسته و نمی گذارد کسی از آنجا رد شود. البته آقای مان دل شیر دارد؛ ولی مگر با غولی به آن گُندگی، آنهم گرز در دست، می توان درافتاد؟! بدتر از آن، راننده مان است که با انگشت نهادن روی نقطه ی حساس آقا، مرتب می گوید: پناه بر خدا! هرچه خواستِ خداست، همان می شود. شاگرد پاچه ورمالیده ای هم دارد که هرجا می ایستیم دست به آب برویم و نمازی بخوانیم، سری به آن چشم دریده های کنار جاده می زند و درگوشی با آن ها پچ پچ می کند. واپسین باری که ایستادیم از سوی آن ها پیام آورد که باید خوشبختی تان را با ما بخش کنید تا ما سرِ آن غول بیابانی را شیره بمالیم؛ ولی، مگر خوشبختی را می شود با دیگران بخش کرد؟! در آن صورت، دیگر ما خوشبخت نیستیم. می دانیم که اگر چنین پیشنهادی را بپذیریم، باز هم باید آن را بیش تر بخش کنیم و هر بار، سهم بیش تری به این و آن بدهیم. خوب! دیگر چه برای خودمان می ماند؟! همه ی این ها را که می گویم در شرایطی است که خودروی خوشبختی ما همچنان به آن سو می رود تا ببینیم خدا چه می خواهد؟! پناه بر خدا!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۷


دِ بنال دیگه نفله!

وزیر امور بیرونی روسیه، چندی پیش با اشاره به شیوه ی برخورد دستگاه دیوانسالاری «یانکی» ها به چالش های پدید آمده از آن میان، گفته بود:
«نخست، تحریم می‌کنند؛ سپس تحریم‌های بیشتری به انجام می رسانند و تنها پس از آن، در گفتگو را می گشایند۱ همین شیوه برخورد زورگویانه و چکشی که از دید من، در بازه زمانی درازتر، پیامدهای ناگوارتری برای سامانه ی امپریالیستی زمینگیر شده بویژه امپریالیست های «یانکی» بهمراه خواهد داشت و چون تیغی دولبه، تن و بدن خودشان را نیز خواهد بُرید با دیگر کشورها و از آن میان، رژیم موش های توسری خور اسلام پیشگان فرمانروا بر ایران در پیش گرفته شده و می شود؛ شیوه برخوردی افزون بر آنچه آمد، کوته بینانه و بی چشم انداز از دیدگاه سیاسی که پرداختن به آن، جُستار این یادداشت نیست.

گفته ی به نمک طنز آغشته ی لاوروف، گرچه از گوشه چشمی دیگر، شایان درنگ و بررسی است و هنگامیکه آن را خواندم، در کنارش یادداشتی کوتاه برای کاری برجای مانده از گذشته نگاشتم۲، مرا به یاد آن شوخی شاید نه چندان خوشایند کهنه انداخت:
مردکی غول پیکر و کلّه خر را به باغی بزرگ فراخواندند تا شیری زنجیر گسسته را بکُشد. به او شماری کنیزکان زیبا و دلربای خداوند آن باغ را نشان دادند و گفتند:
اگر آن شیر را بتوانی بکُشی، به اِذنِ خداوندمان می توانی یکی از این کنیزکان را برگزینی و بگایی.

مردک پذیرفت و پا به درون باغ نهاد. چندان بدرازا نکشید که لَه لَه زنان بازگشت و گفت:
قربانت گردم، شیر را گاییدم! حالا چه کسی را باید بکُشم؟  

اینک با چشم پوشی بجا و نابجا بر برخی سویه های دیگر و آنچه در پشت پرده ی نمایش های روحوضی سیاسی از هر سو و در همه جا در جریان است، ماجرای لات بی سر و پای «یانکی» در جایگاه رییس مُشتی کلّه خر کوته بین تا اندازه ای به این شوخی زشت و زیبای کهنه می ماند؛ کله خری که درنمی یابد، هنگامی که گلوی دیگری را آنچنان سخت فشرده ای که راه دَم و بازدَمش را بسته و چهره اش به کبودی گراییده، چگونه می تواند گفتگو کند:
دِ بنال دیگه نفله!

ب. الف. بزرگمهر  سوم مهر ماه ۱۳۹۷

پی نوشت:

۱ ـ گفته ی سرگئی لاوروف در حاشیه یک گردهمایی اقتصادی در شهر ولادی‌وستوک روسیه درباره ی شیوه ی برخورد دستگاه دیوانسالاری «یانکی» ها به چالش های پدید آمده میان دو کشور

برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  ۲۱ شهریور ماه ۱۳۹۷ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ تا جانت بالا بیاید مردک نادان! از تعهد اخلاقی سخن گفته بودی؛ یادت می آید؟

۱۳۹۷ مهر ۲, دوشنبه

بحمدلله دست هر کدام شان به جایی بند است ...


... این ها بهتر بلدند چه جوری عمل بکنند! ـ بازانتشار

می بینی آقا بیشعور؟! این ها بهتر بلدند چه جوری عمل بکنند!

ب. الف. بزرگمهر    چهارم خرداد ماه ۱۳۹۶


«ما اگر چنانچه به توافقی هم برسیم، بلدیم چه‌جوری عمل بکنیم که بعد آنها نتوانند جمهوری اسلامی را پشت در نگه دارند. این را مسوولین نظام جمهوری اسلامی بلدند که چه جوری عمل بکنند ...»

در دیدار اعضاى «مجلس خبرگان رهبرى»، پس از برگزاری هفدهمین همایش آن مجلس
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=29151

رهبرمان به اندازه ای عالیقدر است که ...


آنجا بیش تر بدرد می خورد تا اینجا


۱۳۹۷ مهر ۱, یکشنبه

پشت کون من بیایید تا شما را به بهشت برسانم ...


دشمن همه جا حتا در بیت خودمان هم نفوذ دارد ...

دشمن همه جا حتا در بیت خودمان هم نفوذ دارد؛* ولی هیچ غلطی نمی توانند بکنند! «کیرِ خرِ نظام»

ب. الف. بزرگمهر   یکم مهر ماه ۱۳۹۷

* ماجرای این مردک نابکار که یک نانوایی را نیز نمی تواند بچرخاند و اوضاع پیرامونش، تا اندازه ای یادآور داستان گفتگوی ناصرالدین شاه یا یکی دیگر از «...الدین» های گوربگور شده ی قاجار با یکی از نوکرانش است که زنده یاد احمد شاملو آن را در یکی از سخنرانی های خود در «ایالات متحد» همراه با بازآفرینی درخور ادبی بر زبان آورده بود. بخشی از آن را در زیر می آورم:
«... الغرض صحبت سر میرکوتاه بود. خُبث طینتِ این بدچاه بهاری به اندازه ایست که از همان دوران غلام بچگی توانست اول خوفیه نویس دریار همایونی شود. همه شرایط خوفیه نویسی در او جمع است. پستان مادرش را گاز گرفته، دست مهتر نصیب عیار را از پشت بسته است. پول کاغذی را تو کیف چرمی ته جیب آدم می شمارد. ولدالزنا حتی از تعداد زالوهایی که نائب سلطنه و صدراعظم و امام جمعه به بواسیلشان می اندازند هم خبر دارد. آدم حرامزاده ایست. خود ما هم ته دل از او بی توهمی نیستیم؛ اما دوام اساس سلطنت را همین گونه افراد ضمانت میکنند.

شنیده بودیم قحبه جمیله ای را تور کرده به لهو و لعب مشغول است. معلوم شد در عوالم جاسوسی و خدمت گذاری، ضعیفه را پخت و پز کرده پیش او انگلیزی (انگلیسی) می اموزد. امروز محرمانه کاغذی در قوطی سیگار جواهر نشان ما قرار داده بود با این مطلب که:
« all ready بیشتر نوکرهای دربار همایون conecction سلطان روسپی خانه شده قرار داده اند با روی کار امدن candida او بیضه اسلام را disappared کنند.»

هر چه بیشتر خواندیم کمتر فهمیدیم بلکه اصلا چیزی دستگیرمان نشد. دل پیچه همایونی را بهانه کرده روانه تویلت شدیم که همان دارالخلاء خودمان باشد. بحمدالله این قدرها انگلیزی می دانیم و به میرکوتاه اشاره فرمودیم که در این روز عید، افتخار آفتابه کشی با اوست.

رفتیم پشت پرده دارالخلاء خف کردیم و همین که میرکوتاه با آفتابه رسید، گریبانش را گرفته فی الامجلس به استنطاق او پرداختیم که:
پدر سوخته چه مزخرفاتی تحریر کردی که حالی مان نمیشود؛ فقط کلمه کاندیدا را فهمیدیم.

در کمال بی شرمی گفت:
قربان والا بلا بعضی از مطالب معروضه persian word ندارد.

فرمودیم:
persin word  دیگر چه صیغه ایست؟!

عرض کرد : یعنی کلمه فارسی.

لگدی حواله اش کردیم که:
حرام لقمه حالا دیگر فارسی کلمه فارسی ندارد؟!

محل نزول لگد شاهانه را مالید و نالید و گفت:
تصدق بفرمایید. منظور چاکر این بود که آن کلمات در فارسی لغت ندارد.

محض امتحان سوال فرمودیم:
آن کلمه اول چیست ؟

عرض کرد:
al ready

تو شکمش واسرنگ رفتیم که خب یعنی چه؟

به التماس افتاد که سهو کردم یعنی جخ یا همین حالاشم. نیت سوء نداشتم انگلیزیش راحت تر بود، انگلیزی عرض کردم.

پرسیدیم:
آن بعدیش، آن بعدی چی نمک به حرام ؟

اشکش سرازیر شد؛ عرض کرد:
 connection یعنی رابط در اینجا یعنی جاسوس.

گلویش راچسبیدیم، فرمودیم:
مادرت را برای عشرت اساکر همایونی روانه باغ شاه می کنیم تخم حیض. حالا دیگر در زبان خودمان کلمه جاسوس نداریم؟! تو همین دربار قضا اقتدار ما چوب تو سر سگ بزنی، جاسوس می ریند پدر سوخته. حالا جاسوس نداریم؟! صدرعظم ممالک محروصه جاسوس انگلیز است، وزیر دربار جاسوس نمسه، نائب سلطنه زن طلب جاسوس روس و گوش شیطان کر به خواست خدا خود ما این اواخر جاسوس نمره اول نیکسون دماغ و بیسینجریم. جاسوس نداریم؟!»

برجسته نمایی متن از آنِ من است.   ب. الف.  بزرگمهر

* برگرفته از یادداشت «”معظم الله“ گُه گیجه گرفته اند؛ هیچ مرگ شان نیست!»، ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ اسپند ماه ۱۳۹۳

زیرنویس تصویر:
چرا درست همانروز درباره ی یورش به سفارت سعودی زبان گشوده بودیم، خودمان هم نمی دانیم!

از زبان این قَرِه نوکر «یانکی» ها:  ب. الف. بزرگمهر   یکم مهر ماه ۱۳۹۷

***

مقام سابق وزارت خارجه: حمله به سفارت عربستان کار عوامل نفوذی سعودی بود

حسین امیرعبداللهیان، مشاور بین‌الملل رئیس مجلس و مقام سابق وزارت خارجه ایران، در مصاحبه‌ای با خبرگزاری تسنیم مدعی شد که حمله به سفارت عربستان سعودی در تهران کار «عوامل نفوذی» این کشور بوده است.

این مقام سابق وزارت خارجه در مصاحبه خود با خبرگزاری نزدیک به سپاه پاسداران همچنین مدعی شده است که «سند این موضوع در وزارت امور خارجه [ایران] موجود است.»

او گفت: «افرادی که با پرتاب کوکتل‌مولتوف سفارت عربستان را به آتش کشیدند نیروهای حزب‌اللهی و بسیجی نبودند، بلکه عوامل نفوذی بودند که کاملا هدایت‌شده این کار را انجام دادند.»

به دنبال حمله به اماکن دیپلماتیک عربستان سعودی در تهران و مشهد در دی‌ماه ۹۴ که به قطع روابط دیپلماتیک این کشور با ایران منجر شد، چندین نفر از جمله یک روحانی به نام حسن کردمیهن بازداشت شدند و دادستانی تهران اعلام کرد که برای ۲۲ تن در این پرونده، کیفرخواست صادر شده است.

محمدجواد ظریف که در زمان حمله به سفارت عربستان هم وزیر خارجه بود سال گذشته در این باره گفت: «ما روز حمله به سفارت عربستان در جلسه شورای عالی امنیت ملی حضور داشتیم و در آنجا اجماع داشتیم که اگر به سفارت عربستان حمله شود بهانه‌ای برای شرارت جدیدی از سوی سعودی آماده می شود که همین طور هم شد. اطمینان داشته باشید اگر این حماقت و به نظر من خیانت تاریخی رخ نداده بود امروز شرایط به شکل دیگری بود.»

برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»   ۳۰ شهریور ماه ۱۳۹۷

بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.   ب. الف. بزرگمهر

... لاکن حالا ناچاریم قُمپُز در کنیم

یک مشت حرف مفت: زود! تند! سریع

ببینید در آستانه ی سفر به ممالک محروسه شیطان بزرگ چگونه به حال و روز ما ریسیدند! می خواستیم با توپ پر آنجا برویم؛ لاکن حالا با دستانی تهی، ناچاریم قُمپُز در کنیم. قُمپُز در کردن هم که خریداری ندارد؛ همه ی اهل عالَم می دانند که پوچ است ...

ب. الف. بزرگمهر   یکم مهر ماه ۱۳۹۷

***

«نمودار فساد والمفسدین»، حسن فریدون روحانی شده، در پی یورش تروریستی بامداد امروز به ... مراسم رژه نیروهای ساز و برگ یافته به جنگ ابزار، در گفتگویی تلفنی با «عبدالرضا رحمانی فضله»، وزیر کشور و «غلامرضا شریعتی» استاندار خوزستان، در جریان تازه ترین گزارش کار تروریستی بامداد امروز در اهواز و روند شناسایی و رسیدگی به وضعیت مجروحان این استان قرار گرفت و دستورات لازم را صادر کرد. روحانی در این گفتگوهای تلفنی، همراه با آرزوی عُلُوِّ درجات [از دید این آخوند پفیوز دزد، چیزی بسان پخش سکه زر و ارز از سوی الله در دست و بال پرکشیدگان به آسمان تا در بهشت برین، تکه ای زمین و قاقالی لی و اینا بخرند] برای کشته شدگان این رخداد تروریستی و نشان دادن همدردی با بازماندگان شان، دستور داد همه ی توان برای کمک رسانی بی درنگ به زخمی شدگان بکار گرفته شود. وی دستورات لازم برای بسیج همه ی توان دستگاه ها و نهادهای امنیتی و نظامی برای شناسایی بی درنگ تروریست ها و سرشاخه های هماوند آنان و برخورد قاطع و پندآموز با هماوندان این تبهکاری را به «وزارت اطلاعات» صادر کرد. رییس جمهور گفت:
پاسخ جمهوری اسلامی ایران به کوچکترین تهدید، کوبنده خواهد بود [انگار «نادان یابو»ست! گرچه آن یابو براستی چنین رفتار می کند؛ ولی این یکی، کیسه حرفی بیش نیست! یک مشت حرف مفت: زود! تند! سریع] اما کسانی که از این تروریست ها پشتیبانی تبلیغاتی و اطلاعاتی می کنند، باید پاسخگو باشند.

بنیاد خبر برگرفته از «خبرگزاری مهر» به تاریخ ۳۱ شهریور ماه ۱۳۹۷ است که آن را ویراسته، پیراسته و بازنویسی نموده ام. افزوده های درون [ ] نیز همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر














۱۳۹۷ شهریور ۳۰, جمعه

کبوتر بخت، اینچنین بر سر کچلک نشست و وی رییس جمهور شد! بی هیچ برنامه ای! ـ بازانتشار

کرباسچی: خاتمی به من گفت «ما که رأی نمی آوريم»

غلامحسين کرباسچی، دبيرکل حزب کارگزاران سازندگی، در گفت و گويی به بيان خاطرات گزینش رياست جمهوری ۱۳۷۶ پرداخته و گفته است در آن سال، نامزد اصلی شان، مرحوم دکتر حسن حبيبی بود؛ زيرا می خواستند راه و روش آيت الله هاشمی ادامه يابد. وی که با «مهرنامه» گفت و گو کرده با اشاره به اين که با نامزدی سيدمحمد خاتمی از سوی جناح "چپ"، دکتر حبيبی کناره گيری کرد تا آرای اين جريان در برابر ناطق نوری و محمدی ری شهری نشکند، به نکته ای اشاره کرده است که تهی از درنگ نيست:
«من از ابتدا به آقای خاتمی اين اشکال را داشتم که ايشان در کار اجرايی و رياست جمهوری اش هيچ استراتژی درازمدتی تدوين نکرده بود لذا من در اولين جلسه به ايشان گفتم: چه برنامه ای داريد؟

ايشان گفت: ما اصلاً رای نمی آوريم که بخواهيم برنامه ای داشته باشيم. هدفمان اين است که چند ميليون به ما رای بدهند و با همين چند ميليون بتوانيم روزنامه و تشکيلاتی راه بيندازيم تا حرف هايمان را بزنيم.»

کرباسچی می افزايد:
«در واقع آقای خاتمی با ايده پيروزی در انتخابات حاضر نشد. يک سونامی و تحولاتی اتفاق افتاد که بيشترش ناشی از تحولات درونی جامعه بود، نه ناشی از تبليغاتی که همفکران آقای خاتمی انجام دادند. من هيچ وقت درباره آقای خاتمی بحث شخصی نداشته ام بلکه اشکال اساسی که همواره به ايشان به عنوان چهره شاخص اصلاح طلبان داشتم اين بود که يک استراتژی و برنامه کاری درازمدت برای مجموعه نيروها و اين تفکر در نظر گرفته نشده است و مشخص نشده که اين حرکت بايد از کجا شروع بشود و به کجا ختم بشود و اصلاً معلوم نيست اگر به جيزی برسيم فکر می کنيم پيروز شده ايم و به چيزی نرسيم فکر می کنيم شکست خورده ايم.

الان ما شرايطی داريم که وقتی رای می آوريم، می گوييم پيروز شديم و وقتی هم که می بازيم، می گوييم ما باز هم پيروز هستيم! چون طرف مقابل مثلاً از امکانات وسيع برخوردار بوده و ... اشکال ما به آقای خاتمی از اين منظر بود؛ ولی خوب، به محض اينکه بحث ايشان مطرح شد، آقای حبيبی بسيار اخلاقی و با مناعت طبع حاضر به رقابت با آقای خاتمی نشد.»

برگرفته از «پارسی پرس»   ۱۸ تیر ماه ۱۳۹۲


این گزارش از سوی اینجانب تا اندازه ای پارسی نویسی و ویرایش شده است. عنوان و برجسته نمایی های متن نیز از آنِ من است.      ب. الف. بزرگمهر

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!