«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۲ مهر ۶, پنجشنبه

ما بودیم ... فشار و زور آوردیم ... آمدند؛ صف کشیدند؛ نشستند ... ـ بازپخشش

«گاهنامه ی ”دانشمند“ در گزارشی درباره ی پژوهشی تازه نوشته است که موش‌ها نیز مانند آدمیان پس از از دست دادن خاطرات دوران نوزادی، دچار یک دوره فراموشی می‌شوند؛ ولی اکنون پژوهشگران می‌گویند که این خاطرات دربست فراموش نمی‌شوند و تنها دسترسی و یادآوری شان دشوار می‌شود و می‌توان آن ها را از انبار خاطرات بیرون آورد ... پژوهشگران برای ساختن خاطره ای مشخص در مغز موش‌ها آن ها را در جعبه ای ویژه نهاده با شوک الکتریکی کمی برانگیختند. هنگامی که  پس از دوره ای زندگی در جایی جداگانه، موش ها را دوباره به همان جعبه‌ها بازگرداندند، موش‌های جوان که این آروین را بخوبی در ذهن خود نگاه داشته بودند، واکنش نشان دادند؛ ولی موش‌های نوزاد این آروین ترسناک را دربست فراموش کرده بودند.»*

این هم آروین یکی از موش های پیر که نخست، جویده جویده، چنین چیزهایی بلغور می کرد:
«... بدون اینکه فشار و زوری وجود داشته باشد ... آمدند؛ صف کشیدند؛ نشستند ... ما نبودیم ...» و پس از آنکه شوک الکتریکی کوچکی دریافت نمود، جسته و گریخته یادش آمد که ماجرا چگونه بوده است:
ما بودیم ... فشار و زور آوردیم ... آمدند؛ صف کشیدند؛ نشستند ...

این آزمایش، همه ی دانشمندان دست اندر کار را شگفت زده نمود و یکی از آن ها گفت:
چه موش دروغگویی!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ تیر ماه ۱۳۹۷


* برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  ۲۵ تیر ماه ۱۳۹۷ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

در اینجا ناچارم این نکته را نیز جداگانه بیفزایم که پایه و بنیاد چنین آزمایش هایی نادانشورانه است و هیچ جانوری، حتا نزدیک ترین «پریمات» ها به آدمی چون شامپانزه و گوریل از توان داشتن خاطره و یادمانده در مغز خویش برخوردار نیستند؛ زیرا آن ها توان بازشناخت خویش از طبیعت پیرامون که ویژه ی آدمی است را ندارند و آنچه در بازتاب های شرطی، نخستین بار از سوی پاولوف بر روی جانورانی چون سگ و شامپانزه انجام و شناخته شده را نیز نمی توان خاطره و یادمانده که سرراست با ساخت و پرداخت مانش ها در مغز سر و کار دارد، بشمار آورد. «نسبت دادن ویژگی های آدمی به جهانِ سایر جانداران (Anthropomorphism)، کاری نادرست و سرچشمه ی کژدیسگی های  دانشورانه و اجتماعی است!» (انگار آماده ی سخنرانی شده؟!، ب. الف. بزرگمهر، ۲۳ اسپند ماه ۱۳۹۲ («گوگل پلاس»)


این زمان، حلوا می خورم با هزار آدمی ـ بازپخشش

شنیدم كه در این روزها بزرگی، زنی بدشكل و مستوره داشت. به طلاق از او خلاصی یافت و قحبه ای جمیله را در نكاح آورد. خاتون چنانكه عادت باشد، صلای عام در داد. او را منع كردند كه زنی مستوره بگذاشتی و فاحشه اختیار كردی. آن بزرگ از كمالِ حِلم و وقار فرمود كه عقلِ ناقصِ شما بِسرِ این حكمت نرسد. حال آنكه من پیش از این گُه می خوردم به تنها؛ این زمان حلوا می خورم با هزار آدمی.

جاودانه عُبید زاکانی

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/05/blog-post_97.html

این ..خُل کیه، آوردینش پیش من؟ ـ بازپخشش

بیمار آلزایمری:

این ..خُل کیه، آوردینش پیش من؟ چهره اش آشناست ...

ب. الف. بزرگمهر    ۲۸ اردی بهشت ماه ۱۳۹۵

خاتمي شامگاه دیروز به دیدار داود رشیدی رفت. کهنه بازیگرِ سینمای ایران، این روزها دچار بیماری «آلزایمر» شده است ...

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/05/blog-post_68.html

برای پراگماتیست خشک مغزی چون تو شاید پیشرفت بزرگی بشمار آید

در گفتگو با خبرنگاران گفته بودی: «می دانید وختی به گفته های همکاران باختری خود گوش می دهم، دیگر از هیچ چیز شگفت زده نمی شوم.»۱ کاری به جُستار آن گفتگو که می تواند شمار دیگری از جُستارها را نیز دربرگیرد، ندارم؛ ولی با خود می اندیشم:
برای پراگماتیست خشک مغزی چون تو که مشتی فرمول های آماده در سر انباشته و با همان ها به پیشواز روندهای تازه می رود، شاید پیشرفت بزرگی بشمار آید؛ گرچه، پیشرفتی که هر اندازه بزرگ نیز باشد از هستینگی رویدادهای شتابنده که هر آن رنگی دیگر بخود گرفته و در آن فرمول های خشک نمی گنجند، جا می ماند.

می دانی «تنها کودن ها شگفت زده می شوند»؟۲ درباره ی این یکی هم که در زیر آورده ام، نیک بیندیش؛ ببین می توانی هماوندی میان این هر دو سخن زیبا و نیکو را دریابی. چنانچه دریافتی، گامی بزرگ تر برای شکاندنِ آن کالبدهای خشک و تهی مغزانه بجلو برداشته ای:
«شگفت آساها۳ نه ناساز با زیست بوم۴ که ناساز با آنچه از زیست بوم می دانیم، رخ می دهند.»۵

ب. الف. بزرگمهر   ششم مهر ماه ۱۴۰۲

پی نوشت:

۱ ـ از گفته های وزیر برونمرزی روسیه: «سرگئی لاوروف» در واکنش به گفته های وزیر برونمرزی فنلاند، برگرفته از «چوب دو سر گُه»   چهارم مهر ماه ۱۴۰۲

۲ ـ گفته ای از دید من، بسیار درست از «اسکار وایلد»

۳ ـ شگفت آسا به آرش واژه ی کژدم گزیده ی به پارسی راه یافته: «معجزه»

۴ ـ  «زیست بوم» به آرش «طبیعت» در دربرگیرنده ترین آرش و مانش آن

۵ ـ گفته ای از «سپنتا آگوستین» ایتالیایی، یکی از برجسته ترین شاگردان و پیروان مانی، پیامبر بزرگ و بسیار هوشمند ایران که بنیاد دین ترسایی نوین را با آموخته های خود از مانی بویژه کوشش ارزنده ی وی در پدید آوردن دینی جهانی، دربرگیرنده ی همه ی دین ها و آیین های زمان خویش، پایه ای نیرومند بخشید و چون اسلام کودکانه ی نخستین به نام «مُحَمّدان» که از نویدهای تازی خر کنِ هستیِ رودخانه های شیر و انگبین و انبوه حوری و غِلمان در بهشت همراه با زنهارهای آتش سوزاننده ی دوزخ بویژه به جنگجویانی که تیغاوردهای (غنائم) جنگی را کش می رفتند، فراتر نمی رفت، دین ترساییِ نخستین را گام هایی غول آسا بجلو راند؛ آن را پالود و با بهبود فراخور گسستگی های آن، یکپارچگی و سر و سامانی نو به آن داد.

۱۴۰۲ مهر ۴, سه‌شنبه

آنچه ما بیش از پیش به آن نیازمندیم، خردمندی نیست ... ـ بازپخشش

خوب! من ترا بهترین خواندم و از تو چون شایسته ترین نامزد نام بردم؛ ولی پیش خودمان بماند:
از چهره ات خِنگی می بارد و مردم هم کور که نیستند؛ آن را می بینند. چگونه رای آوردی هم برایم یک چیستان است؛ گرچه با این همه، تو در میان دیگر نامزدها برای ما بهترینی! آنچه ما بیش از پیش به آن نیازمندیم، خردمندی نیست؛ چهار دست و پای نیرومند که داشته باشیم، بسیاری از مردم ما را خردمند نیز خواهند دید.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۳ خرداد ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/06/blog-post_73.html

«بی‌بی [فرنام ”نادان یابو“ در میان دوستانش] دوباره برگزیده شد و اینک، آن‌ ها باید دوباره به گزینش روی آورند. این ریشخندآمیز است.» گفته های لات بی سر و پای «یانکی» در گفتگو با خبرنگاران در «کاخ نامور به سپید» یا همانا «روسیاه»، پیش از سفر به انگلیس، ۱۳ خرداد ماه ۱۳۹۸



چه اشکالی داره زمین اینجور خلوت باشه؟! ـ بازپخشش

اشکالی داره بجای ده میلیارد آدم که مانند مور و ملخ تو دست و پای هم می لولن، زمین اینجور خلوت باشه تا چند تا آدم دُرُس و حسابی توش شلنگ تخته بندازن و از زندگی سرشار بشن؟! هان! دروغ می گم؟ بیا این کلاه منُ بگیر جلوت بذار تا داوری کنه! خواهید دید که حقُّ به من می ده ...

از زبان لات بی سر و پای «یانکی»: ب. الف. بزرگمهر   ششم اَمرداد ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/07/blog-post_39.html



چرا می خواهند «آرتساخ» را با آذرآبادگان یکپارچه کنند؟

پیرزن کهنسال که دوران «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» و همزیستی آشتی جویانه ی میان آذری ها و ارمنی ها را آزموده، شاید با خود چنین می اندیشد و برای پرسش های گسیخته ای که به مغزش یورش می برند، پاسخی درخور نمی یابد:
چرا در این روزهایی که تا پایان زندگی ام چیزی نمانده، باید از زادگاه خودم کوچ کنم و آواره شوم؟! چرا می خواهند «آرتساخ» را با آذرآبادگان یکپارچه کنند؟ مگر در آن دوران که «نخجوان» از هوده ی خودگردانی برخوردار شد، «آرتساخ» نیز از همین هوده در چارچوب جمهوری آذرآبادگان برخوردار نشد؟ مگر هر دوی آن ها در چارچوب «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» برسمیت شناخته نشدند؟ اینک چرا هوده ی ما را زیر پا می نهند؟! نخش پلیدِ آن «کَلّه قوچی» بیشرم که می گویند از درآمدهای نفتی و سایر دارایی های کشور خود اندوخته ای بزرگ بجیب زده و در بانک های جهان انباشته بجای خود؛ ولی نخش این ریشوی خودمان که با چهره ای پوپولیستی روی کار آمد و نخست وزیرمان شد در این میان چه بود که کار به از دست دادن «آرتساخ» کشید؟ من از همان نخست روی کار آمدنش با چهره ای پوپولیستی می دانستم که کاسه ای زیر نیم کاسه است ... آیا این دو برای پا برجا ماندن شان، هزاران جوان ارمنی و آذری را در همدستی هر از گاهی با آمریکا و اسراییل و ترکیه در میدان های جنگ به کشتن ندادند؟

چرا روس ها تنهای مان گذاشتند؟! می گویند ما به چالش های درون کشورهای دیگر کاری نداریم؛ ولی مگر ما با آذری ها با آنکه هر دو همراه با ایرانیان همریشه ایم از یک ملت هستیم؟ ... این هایی که من در این دوره دیده ام با روس هایی که من در دوره ی جوانی و میانسالی ام دیدم و شناختم، یکی نیستند و خرده شیشه دارند. آیا می پندارند با گواریدن «آرتساخ» در شکم آذرآبادگان، گره چالش را گشوده اند؟ آیا اندکی هم شده، نیندیشیدند که تخم کینه میان ارمنی ها و آذری ها را بیش از پیش می کارند و آن را آبیاری می کنند؟ آیا با سیاست کوته بینانه و نابخردانه ای که در پیش گرفته اند، نمی بینند که به ملی گرایی کور آذری و «داشناک» های تندروی خودمان میدان داده و پای ترکیه و «ناتو» را بیش از پیش به سرزمین های باستانی مان باز می کنند؟

ب. الف. بزرگمهر   چهارم مهر ماه ۱۴۰۲

زیرنویس پرتور:

مهمانسرایی در یکی از نزدیکترین شهرهای دور از تنش برای جای دادن گذرای پناهجویانِ «آرتساخ»

سنگ اسلام به سینه می زنند و در «بلاد کُفر»، پول روی پول می انبایند! ـ بازپخشش

به گزارش زیر درباره ی تحریم ۸۲ دزد اسلام پیشه از سوی «اتحادیه اروپا» اندکی باریک شوید! در اینجا کاری به انگیزه ی این تحریم ها، اینکه گزینشی است و دزدان دلخواه و بیش تر گوش به فرمان آن ها را دربرنمی گیرد، ندارم. شمارشان نیز بیگمان بسیار بیش تر از ۸۲ تن است؛ گرچه باید چنین انگاشت که شمار کلان دزدان اسلام پیشه، رویهمرفته از ۴۰۰ ـ ۴۵۰ تن فراتر نمی رود و در اینجا سخن بیش تر بر سر این ها و دارایی های بسیار کلانی است که نهادی جهانی چون «اتحادیه اروپا» را به چنین واکنشی واداشته است؛ و نه دله دزدهای کوچک تر که شمار بیش تری را دربرمی گیرد.

امیدوارم روزی برسد و هرچه زودتر بهتر که آن اتحادیه ی به نوبه ی خویش تبهکار و دست در دست دزدان، زیر فشار افکار عمومی مردم ایران، اروپا و جهان، سیاهه ی نام و دارایی های چپاول شده ی از سوی همه ی این مادربخطاهای بیشرف که ایران را به خاک سیاه نشانده اند، منتشر کند؛ ولی از این که بگذریم، همین شمار جک و جانور نامبرده در این گزارش که بیش از همه، سنگ اسلام را به سینه زده و می زنند، می توانند به مردم ایران بگویند، چرا بار و بنه و دارایی های شان را بجای نگاهداری در «ولایت مُقدّس اسلامی» ـ که به سر تا پای تَقَدُّسش باید رید ـ به «بِلاد کُفر»، جابجا کرده و می کنند؟ آیا نگرانی شان از همان توده ی مردم پاک باخته ی همچنان باورمند به کیش اسلام نیست که زمانی چنانچه دست شان برسد، پوست از سر دزدان سگ مذهب خواهند کند؟

مرگ بر رژیم تبهکار دزدان اسلام پیشه!

ب. الف. بزرگمهر ۲۳ فروردین ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/04/blog-post_47.html

زیرنویس تصویر:
«گربه مرتضا علی نظام»:
«آمریکایی ها که مستقیم و غیر مستقیم دستشان به انواع جنایات ضد حقوق بشری در ویتنام، فلسطین، عراق، افغانستان، یمن و سایر نقاط جهان آلوده است، حق ندارند ادعای حقوق بشری علیه کشور ایران مطرح کنند.»* علی ایحال اندوخته های مان در آنجا امن تر است. 

* برگرفته از گزارش «ادعاهای حقوق بشری آمریکا علیه ایران ارزش ندارد»، «خبرگزاری مهر» ۱۶ اسپند ماه ۱۳۹۵

***

اتحادیه اروپا تحریم‌ها علیه ۸۲ مقام ایرانی را به دلیل «نقض جدی حقوق بشر» تمدید کرد.

اتحادیه اروپا روز سه‌شنبه ۲۲ فروردین تحریم‌ها علیه ایران به دلیل «نقض جدی حقوق بشر» را تا یکسال دیگر تمدید کرد. این تحریم‌ها نخستین بار شش سال پیش علیه مقام‌های ایران وضع شد.

به گزارش خبرگزاری رویترز، اتحادیه اروپا از سال ۲۰۱۵ که توافق اتمی میان تهران و شش قدرت جهانی درباره برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی حاصل شد رویکرد تازه‌ای در قبال ایران در پیش گرفت و به یک دهه سختگیری مالی و تحریم تجاری آن پایان داد.

از آن زمان هیات‌های زیادی از کشورهای عضو اتحادیه اروپا به ایران گسیل شده‌ و قراردادهای متعدد تجاری با جمهوری اسلامی منعقد کرده‌اند.

با این حال، اتحادیه اروپا روز سه‌شنبه تحریم‌های خود علیه ۸۲ شخص حقیقی و یک شخص حقوقی ایرانی را به دلیل نقض حقوق بشر تا ۱۳ آوریل سال ۲۰۱۸ (۲۴ فروردین ۱۳۹۷) تمدید کرد.

بر اساس این تصمیم، دارایی و اموال مقامات ایرانی متهم به نقض حقوق بشر همچنان در توقیف باقی می‌ماند و آنها اجازه سفر به هیچ یک از کشورهای عضو اتحادیه اروپا را نخواهند داشت.

این اتحادیه همچنین صادرات هرگونه تجهیزات سانسور یا نظارت بر ابزارهای ارتباطی که «ممکن است برای سرکوب داخلی مورد استفاده قرار گیرند» را به ایران ممنوع کرده است.

رویترز می‌افزاید تلاش‌های اتحادیه اروپا برای تقویت مناسبات خود با ایران از زمان روی کار آمدن دونالد ترامپ در ایالات متحده دشوارتر شده است، چرا که رییس‌جمهوری جدید آمریکا مواضع سرسختانه‌تری در قبال تهران نسبت به باراک اوباما، رییس‌جمهوری پیشین، دارد.

تحریم ۸۲ تن از مقام‌های ایران به دلیل نقض حقوق بشر از سوی اتحادیه اروپا نخستین بار در سال ۲۰۱۱ وضع شد که این تحریم‌ها شامل توقیف اموال و دارایی و همچنین ممنوعیت سفر است.

محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه، حسن فیروزآبادی، رییس پیشین ستاد کل نیروهای مسلح، علی سعیدی، نماینده ولی فقیه در سپاه، حسین طائب، رییس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران، محمدرضا نقدی، فرمانده پیشین بسیج، اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده سابق نیروی انتظامی و همچنین صادق لاریجانی، رییس قوه قضاییه، غلامحسین محسنی اژه‌ای، معاون اول رییس قوه قضاییه، سعید مرتضوی، دادستان پیشین تهران و چند قاضی دادگاه‌های انقلاب از جمله افرادی هستند که در فهرست تحریمی اتحادیه اروپا قرار دارند.

تحریم‌های حقوق بشری اتحادیه اروپا در سال ۲۰۱۱ همزمان با اوج سرکوب شهروندان و مخالفان محمود احمدی‌نژاد، رییس‌جمهوری پیشین، از سوی نهادهای امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی وضع شد.

شدت سرکوب‌ها در ایران به اندازه‌ای بود که شورای حقوق بشر سازمان ملل یک گزارشگر ویژه نیز برای ایران تعیین کرد ولی تهران حاضر نشد تا با وی همکاری کند.

آنگونه که سازمان‌های حقوق بشری در سال‌های اخیر گزارش داده‌اند به رغم روی کار آمدن حسن روحانی در سال ۱۳۹۲، موج بازداشت فعالان سیاسی، مدنی و کارگری و صدور احکام سنگین علیه آنها همچنان ادامه دارد.

ایالات متحده آمریکا نیز تحریم‌های مشابهی علیه مقام‌های قضایی، امنیتی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران وضع کرده است.

برگرفته از تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» ۲۲ فروردین ماه ۱۳۹۶

بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم. ب. الف. بزرگمهر

۱۴۰۲ مهر ۳, دوشنبه

آن ها تا چیزی را نبینند، باور نمی کنند ـ بازپخشش

ـ چرا این همه سال «پیام روشن» برای شان فرستاده و می فرستیم تو گوش خرشان نمی رود؟!* شما می دانید جناب خلیفه؟

ـ والله چه عرض کنم؟! البته شما خود آن ها را بهتر از ما عرب ها می شناسید؛ ولی تا آنجا که خوی و سرشتِ شان را می شناسم و در ادبیات شان نیز بازتاب یافته، آن ها تا چیزی را نبینند، باور نمی کنند.**

ب. الف. بزرگمهر   نهم مهر ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/10/blog-post.html

پی نوشت:

* وزیر برونمرزی عزرائیل، روز پنجشنبه در رویدادی بی‌ پیشینه، همراه با وزیر برونمرزی بحرین و سرپرست نمایندگی سیاسی «یانکی» ها در آن شیخک نشین، بر روی دستینه ی (عَرشِه) یکی از کشتی‌های ناوگان پنجم «یانکی» ها در منامه پای نهاد (حضور یافت). رسانه‌های عزرائیل روز آدینه نوشتند که آماج پای نهادنِ همبسته ی (حضور مشترک) «یائیر لاپید»، «عبداللطیف زیانی»، وزیر برونمرزی بحرین و «مَگی ناردی»، سرپرست نمایندگی سیاسی (سفارت) «یانکی» ها در منامه بر روی دستینه ی (عرشه) کشتی سپاهی (نظامی) «یانکی» ها «ارسال پیام روشن به ایران [گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!]» بوده است.

گزیده ای برگرفته از گزارشی در تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  نهم مهر ماه ۱۴۰۰ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

** داستانکی از جاودانه عُبید زاکانی

مردی كودكی را دید كه می گریست و هر چند مادر نوازشش می كرد، خاموش نمی شد.

گفت: خاموش شو! اَر نه، مادرت را بكار گیرم.

مادر گفت: این طفل تا آنچه می گویی نبیند، براست نشمارد و باور نكند.

آنچه بر پیچیدگی این عملیات افزوده، مشارکت کودکی در آن است ...

وزارت اطلاعات ایران [بخوان: «نظامِ دزدان اسلام پیشه ی خرموش پرور»] با صدور اطلاعیه‌ای از خنثی‌سازی ۳۰ انفجار همزمان در تهران و دستگیری ۲۸ تروریست خبر داد که ۱۵ نفر از این افراد در استان آذربایجان غربی دستگیر شدند.

به گزارش اسپوتنیک به نقل از "تسنیم"، ناصر عتباتی درباره جزئیات دستگیری ۱۵ نفر از افرادی که قصد عملیات تروریستی در تهران را داشتند، اظهار کرد: پرونده‌ای با موضوع اقدامات تروریستی با گزارش اداره کل اطلاعات استان تشکیل و به دادگستری استان آذربایجان غربی ارجاع شد.

وی افزود: طبق گزارش‌ها و اطلاعات به دست آمده فردی که در حوزه شیمی تحصیل کرده و با داعش زمانی در سوریه و عراق مستقر بودند، همکاری داشت، با هدایت نیرو‌های داعش اقدام به ساخت بمب و آزمایش آن‌ها در برخی از شهرستان‌های استان آذربایجان غربی می‌کرد.

رئیس کل دادگستری استان آذربایجان غربی گفت: اعضای این گروه با هماهنگی‌های انجام شده، اقدام به ساخت تله‌های انفجاری، بمب، جلیقه انفجاری و انتحاری که ریموت‌های تایمر موبایلی بر روی آن‌ها نصب شده بود، کرده بودند تا در مراسم جاماندگان اربعین در تهران، شروع مدارس و مناسبت‌های پر تجمع عملیات تروریستی انجام دهند.

وی ادامه داد: با انجام تحقیقات فنی و مفصلی که توسط بازپرس و اداره اطلاعات انجام شد نفرات مرتبط و سرشاخه‌های اصلی شناسایی و  ۱۵ نفر در استان آذربایجان غربی دستگیر شدند.

عتباتی اظهار کرد: همچنین یکی از عوامل اصلی که قصد داشت بخشی از مواد منفجره را به تهران منتقل کند در یکی از شهرستان‌های استان البرز شناسایی شد و طی نیابتی که داده شد مأموران واجا وارد عمل شدند و در یک عملیات بسیار سنگین و پیچیده و قبل از اینکه عملیات انتحاری و انفجاری رخ دهد، این فرد را دستگیر کردند. در این عملیات دو نفر از نیرو‌های واجا مجروح شدند.

رئیس کل دادگستری استان آذربایجان غربی بیان کرد: در حال حاضر ۲۸ نفر مرتبط با این گروه تروریستی در کل کشور دستگیر شده‌اند و از متهمان مقدار قابل توجهی سلاح کمری، مهمات، اقلام انفجاری و بمب‌های آماده انفجار کشف شده است. پرونده این متهمان به دادگاه انقلاب ارومیه ارسال شده است و متهمان با قرار بازداشت در زندان هستند و تحقیقات تکمیلی در حال انجام است.

برگرفته از «چوب دو سر گُه»   سوم مهر ماه ۱۴۰۲ (بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم. افزوده های درون [ ] از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

دنباله ی گفته های این خرموش دروغگو:
آنچه بر پیچیدگی این عملیات افزوده، مشارکت کودکی در آن است که مأمورین مان، هر چه از وی پرس و جو می کنند، می گوید: «مَمه»! همین امر باعث شده تا شماری از برادران «واجا» جستجو را گسترش بیش تری داده تا مادر و پدر و فَک و فامیلش را در اسرع وخت بیابند. خیراندیشی مأمورین دلسوز نظام با عملکرد ناجوانمردانه ی دشمن جاهل که حتا از کودکان شیرخوار استفاده ی ابزاری می کند، نه تنها قابل قیاس نیست که شایان تقدیر و تشکر است.

ب. الف. بزرگمهر   سوم مهر ماه ۱۴۰۲

خوب! آتش به اختیاری که می گفتیم، تازه حالا جان گرفته ...

خوب! آتش به اختیاری که می گفتیم، تازه حالا جان گرفته ... دیگر صحبت کولبر و سوخت بر و اینا نیست و کَاَنَّهُ همه ی این قوم ملعون ایرانی که هر کار می کنیم ولایتمدار نمی شود را شامل می شود. بزنید! بکشید! چشم و چال دشمن را نشانه بگیرید. پاسخ آن به الله با این حقیر! بحمدلله از همه ی وسائل قتاله از تیغ موکت بری و قمه و چاقو گرفته تا تفنگ های گوناگون ساچمه ای و ششلول های ساخت غرب وحشی نیز فت و فراوان بهره مندید و اگر چنانچه کم آوردید، بگویید تا سریعا از کشورهای دمکرات اروپایی و حتا خود «یانکی» ها که برای چندمین بار، یواش یواش به جلد  «سوسن خانوم» رفته و مانند خودمان چشم دیدن دشمن را ندارد، ابتیاع کنیم. می بینید که بحمدلله همه ی بندها و سدها گام بگام از میان برداشته شده و یخ روابط حسنه بلطف نرمش های قهرمانانه ی این حقیر با سرعتی بی نظیر که الاغ پیامبر اکرم، عفیر را هنگام خودکشی جانگدازش پشت سر می گذارد، در حال آب شدن است. یکی از اولین ثمره های آن هم تار و مار شدن پایگاه های کردهای ملعون در ملعون در آنسوی مرز است. خوب! دیگر منتظر چه هستید؟ تا تنور گرم است و خدای نکرده، زبانم لال، «سوسن خانوم» روی دنده ی دیگر نغلطیده، بزنید همه را لت و پار کنید!

از زبان «کیر خر نظامِ خرموش پرور»:  ب. الف. بزرگمهر   سوم شهریور ماه ۱۴۰۲

۱۴۰۲ مهر ۲, یکشنبه

ریشه و جنگل ـ بازپخشش

سروده ای از زنده یاد سیاوش کسرایی

https://youtu.be/KQnohwhGXQk

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/09/blog-post_9.html



اولاغ! این بازی «شیر یا خط » نیست ...

خوب! اولاغ برای این چه پاسخی داری؟* ما ایرانی ها زبانزدی زیبا داریم که می گوید «حتا الاغ هم دستش دو بار در یک چاله نمی رود»؛ ولی تو اولاغ مزدور «یانکی» ها، پا در جای پای هیتلر نهاده و می خواهی میلیون ها که نه، چندین میلیارد آدم روی این خورشیدگَردِ کوچک را در جنگی که برنده نیز بازنده است به نابودی بکشانی. اولاغ! این بازی «شیر یا خط » نیست که با خود بگویی: دستِکم بختی ۵۰ ⸓ برای برنده شدن دارم و شکست هیتلر را به پیروزی بازخواهم گرداند! نه اولاغ! پیروزی برای این یا آن سو نه تنها در کار نیست که در خوش بینانه ترین گزینه، بخش های بزرگی از زمین با همه ی جانداران روی آن که اولاغ هایی چون تو در هر دو سوی آتلانتیک را نیز دربرمی گیرد، برای دستکم چندین دهه از هستی بازخواهد داشت.

ب. الف. بزرگمهر   دوم مهر ماه ۱۴۰۲

* نیروهای شناسایی ارتش روسیه یک تانک لئوپارد آلمانی منتقل شده به اوکراین را با خدمه آلمانی از نیروهای بوندسور را منهدم کردند.

نیروی شناسایی ارتش روسیه با نام مستعار "افسانه" گفت: نیروهای شناسایی ارتش روسیه یک تانک لئوپارد را که به اوکراین منتقل شده بود با خدمه کاملاً آلمانی متشکل از پرسنل نظامی نیروهای مسلح آلمانکه در جبهه زاپوروژیه فعالیت می کردندرا منهدم کردند. او گفت: وقتی ما ضد حمله «گوشت دم توپ» آنها را متوقف کردیم و لئوپارد آنها را زدیم، سریعا به سمت تانک در حال سوختن رفتیم که متوجه شدیم تمامی خدمه به غیر از راننده تانک که به شدت زخمی شده است کشته شده اند. وقتی که این راننده به هوش آمد به زبان آلمانی فریاد می زد: «شلیک نکنید.»

این فرمانده شناسایی گفت : شخص آلمانی زبان، چندین بار تاکید کرد که او مزدور نیست و از نیروهای نظامی رسمی ارتش آلمان است و همه کسانی که با او بودند و کشته شدند نیز از همان گردان بودند. به نظامی آلمانی خدمات پزشکی اولیه ارائه شد و او مقر نیروهای خودی را به ما گزارش داد.

این فرمانده شناسایی با نام مستعار " افسانه" افزود: من اول کمی متعجب شدم که او آلمانی است، اما بعد حتی خوشحال هم شدم که برای ما چه فرقی دارد هر کس با این تانک های آلمانی و یا آمریکایی بیاید باید منهدم شود و بسوزد حتی اگر آمریکایی ها خدمه تانکشان باشند.

افسانه گفت: من از پزشک تیم خود پرسیدم که وضعیت این نظامی آلمانی چگونه است، که به من جواب داد به خاطر خونریزی زیاد شانسی برای زنده ماندن ندارد و گفته است که زن و فرزندش را خیلی دوست دارد، ما او را آماده انتقال به مرکز پزشکی کردیم اما او تمام کرد.

برگرفته از «چوب دو سر گُه»   یکم مهر ماه ۱۴۰۲  (بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر)

... جز یک شغال پیر هیچکدام نپذیرفتند

ما به آقا گرگه و شغال های ریز و درشتی که دنبال کونش راه می روند، پیشنهاد کردیم مانند ما گیاهخوار شوند؛* ولی جز یک شغال پیر هیچکدام نپذیرفتند.** ما چشم دیدن این شغالِ آبزیرکاهِ تخم مرغ دزد را نداریم و به چیزهایی که می گوید باور نداریم. ما همراه با ننه مان در چارگوشه ی این جنگل چریده ایم و هیچ باغی جداگانه در آن ندیده ایم.

ب. الف. بزرگمهر   دوم مهر ماه ۱۴۰۲

* «می خواهیم آقا گرگه را به خودداری از خوردن گوشت فراخوانیم!»  ب. الف. بزرگمهر  ۱۶ بهمن ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/02/blog-post_4.html

** «جوزپ بورل»، مهترِ دیپلماسی «باهماد اروپا» در گفتگویی رسانه ای گفت:
ما در جهان گوشتخواران، گیاهخوار هستیم. اینجا جهانِ سیاست از جایگاه نیروست؛ ولی  ما هنوز به یاد داریم که از راه داد و ستد و گسترش فرمانروایی قانون، می توانیم نشانه ی [خودمان] را بر جهان  بگذاریم. ما هنوز باید آواز فرمانروایی قانون را سر دهیم ...

گزیده گزارشی برگرفته از «چوب دو سر گُه»   دوم مهر ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش، پارسی و فشرده نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۲ مهر ۱, شنبه

چشمان درشت سرهنگ سیامک برق می زند ... ـ بازپخشش

نفس می کشی؟! ... فریاد بکش!

به ساعت یازده چیزی نمانده است. هنوز همه ی بچه ها بیدارند. همه سکوت کرده اند. همه، منتظر حادثه ای هستند که باید اتفاق بیفتد. نگاه ها به هم گره می خورد؛ از هم رها می شود؛ دور اتاق می گردد و سرگردان می شود. بعضی از بچه ها چنان سکوت کرده اند که انگار تمام عمرشان حرف نزده اند و بعضی ها بی آنکه حتا مژه بزنند، چنان روبرو را نگاه می کنند که انگار چشم شان نمی بیند.

مهندس سیف گوشه ی اتاق کز کرده است. سرگرد ستایش کنارش نشسته است. نفس مهندس سیف رها می شود. انگار آه می کشد. تو راهرو ساکت است. حتا صدای قدم زدنِ گاه و بیگاه نگهبانان هم خفه شده است. به دیوار تکیه می دهم و سیگاری می گیرانم. هزار جور فکر و خیال به ذهنم هجوم آورده است. به یک یک بچه ها نگاه می کنم. انگار که همه، همین حال را دارند. چند تایی همینطور چنباتمه نشسته اند؛ پینَکی می روند؛ گردن شان لق می خورد؛ سرشان سنگین می شود و به یک طرف می افتد. بعضی یکهو می جهند و چشم شان را باز می کنند و بعضی با گردن یک وری چرت می زنند. یعقوب کنارم نشسته است. چانه اش افتاده است رو سینه اش. سیف به دیوار تکیه داده است و دیوار روبرو را نگاه می کند. حسن و عطا وسط اتاق نشسته اند. پشت به پشت هم داده اند و زانوها را بغل گرفته اند. عطا پیشانی اش را گذاشته است رو شانه اش. پسِ گردنِ حسن خم می شود. انگار چرت می زند. یکهو سرش پایین می افند و تکان می خورد و سرش را بالا می گیرد و اطراف را نگاه می کند. کاظم و کمال نشسته اند پای دیوار روبرو. شانه ها و سرها را به همدیگر تکیه داده اند. چشم های کمال رو هم است. رحمت و ملک، جلو در اتاق، کتابی خوابیده اند. زرندی و بهرام، دورتر از کاظم، پشت به پشت همدیگر داده اند. اسلام تو سه کنج اتاق کز کزده است. رنگش عین گچ دیوار است و چشمان سیاهش برق می زند. سی و سه ـ چهار نفریم. چندتایی دراز کشیده اند و مثل خشت، کنار همدیگر ردیف شده اند. صدای خفه ی سیف، کند و سنگین، تو سکوت اتاق، مثل ضربه ی پتک به سر و روی همه کوبیده می شود:
ـ فکر نمی کنین که امشب، شبِ آخرشون باشه؟!

صدا تو گلوی یکی از بچه ها گره می خورد:
ـ اعدام؟!

یکهو جا می خورم. همه ی بچه ها تکان می خورند. همه ی چشم ها به طرف مهندس سیف برمی گردد. مهندس سیف عجب سر بزرگی دارد؛ اصلا به تنه اش نمی آید؛ حتا به صورتش هم نمی خورد. چانه اش باریک است. گونه هایش استخوانی است و کوچک. کاسه سرش از شقیقه ها، یکهو، بی هوا بزرگ می شود. چشم هایش درشت است؛ مثل چشم های اسب.

مهندس سیف دارد نگاهم می کند. سایه ی مژه های بلندش افتاده است زیر کاسه ی چشمانش. نور چراغ از بالا به پیشانی اش می تابد. پیشانی اش برق می زند. انگار ـ تو این هوای سرد ـ عرق کرده است. هنوز دارد نگاهم می کند. نگاه کردنش سنگین است. انگار باید چیزی بگویم. جرأت نمی کنم. صدا تو گلویم خفه می شود. تقلا می کنم تا حرف از دهانم بیرون بزند:
ـ نه! ... این خیلی دردناکه! ... نه! ... چطور مگه؟!

... اما ته دلم حس می کنم که حرف مهندس سیف بیربط نیست.

همه ی بچه ها گردن کشیده اند و به مهندس سیف نگاه می کنند. انگار هیچکس خواب نبوده است. انگار همه دراز کشیده بودند؛ و یا چشم ها را رو هم گذاشته بودند که کسی باشان حرف بزند و فکر کنند. انگار همه، خواب مصلحتی بودند.

عطا زیر لب می غرد:
ـ شاید هم! ...

حسن سر برگردانده است و با دهان نیمه باز به عطا نگاه می کند. نفس اسلام رها می شود. انگار ساعت هاست که نفس تو سینه اش گره خورده است. حرف زدنش مثل چینی ترک خورده، جلا ندارد:
ـ یعنی ممکنه؟!

تا حالا دل هامان متلاطم بود و تقلا می کردیم که چهره هامان آرام باشد؛ اما حالا با حرف سیف، چیزی را که گم کرده بودیم و به دنبالش سردرگم بودیم، پیدا کرده ایم.

ـ آخرین شب افسران!

تلاطم از دل هامان به چهره مان می ریزد و چشم هامان را پر می کند.

صدای رحمت، ناباور است. صدایش لرزه دارد:
ـ نه! نه! نه! ...! این غیرممکنه!

دلم از جا کنده می شود. انگار که می گوید:
ـ بله!

صدای رحمت عین بادکنک می شود و بزرگ می شود و حجم اتاق را پر می کند و یکهو می ترکد و صداها درهم می شود و مثل ضربه، کاسه ی سرم را می کوبد:
ـ بله!

ـ بله! ... اعدام!

ـ شب آخر!

ـ آخرین شب!

ته سیگار را تو انگشتانم له می کنم. سرانگشت هایم می سوزد. فوت شان می کنم و بی اختیار سیگاری دیگر می گیرانم و با خودم زمزمه می کنم:
ـ واقعا شب آخرشونه؟!

... و اگر شب آخرشان باشد ... اگر ...!

فردا که آفتاب سر بزند، دیگر راه رفتن چابک و سرشار از زندگی سرهنگ سیامک را نخواهم دید.

ـ سلام جناب سرهنگ!

ـ سلام، حالتون چطوره؟

ـ اِی، نفس می کشم.

چشمان درشت سرهنگ سیامک برق می زند:
ـ نفس می کشی؟! ... فریاد بکش!

از همه مسن تر است؛ اما از همه پر جنب و جوش تر است.

چرا دلتنگی؟ ... شاد باش! محکم باش! شماها مرخص می شید ... اما یادتون باشه ...

سرزنده و با لبخندی به لب حرف می زند:
ـ ... یادتون باشه که اینجا چه جهنمیه! ... برا همه بگید. به همه بگید. همه باید بدونن آنچه که حقیقت داره، اینه که ما همه به کشور خدمت کرده ایم. آنچه که حقیقت داره، اینه که ما همه، سعادت و سربلندی مملکت را می خواهیم. مبارزه ی ما در راه بدست آوردن آزادی، شرف، رفاه و حیثیت همه ی مردم کشور بوده ...

یک لحظه چشم نگهبان را دور دیده است. یکریز حرف می زند.

ـ محکم باش! شاد باش! ... شما مرخص می شید؛ اما یادتون باشه به همه بگید که ما با افتخار و سربلندی، شهادت را استقبال می کنیم.

...

برگرفته از «داستان یک شهر»، زنده یاد احمد محمود (با اندک ویرایش بایسته در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب؛ برنام و زیربرنام را از متن برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر)


زیرنویس تصویر:
زنده یاد عزت الله سیامک
سرهنگ ژاندارمری و از بنیانگذاران سازمان نظامی حزب توده ایران

سرهنگ سیامک در پاسخ به «قاضی عسگر»، پیش از تیرباران:
اگر بهشتی در دنیا یافت شود، راه آن همان است که ما در پیش داشتیم.

بگو ببینم امروز به چند تای دیگه جای دوست و دشمن نشون دادی؟

خوب! بگو ببینم امروز به چند تای دیگه جای دوست و دشمن نشون دادی؟ راستشُ بگو الف بچه! مگه می شه با این گرد و خاکی که همه جا بپا شده با همه دوست بود؟! به هر رو از من گفتن: مراقب باش قاتی نکنین! راستی! چرا این همه توی سر ملت خودتون می زنین؟ غلط نکنم، تنها اونا دشمن هستن، مگه نه؟ اگه یه روز فرشُ از زیر پاتون کشیدن، ما با چه رویی می تونیم با اونایی که پس از شما میان، نشست و برخاست داشته باشیم؟ فکر نمی کنی اینجوری ما و شما با همدیگه چوب دو سرگُهی می شیم که هیچکس دست بسوش دراز نمی کنه؟ از این که بگذریم، می تونی بگی چرا کارها اونجا این همه گره می خوره و گاهی سال ها بدرازا می کشه؟ یجور خو گرفتنه یا چشم براه چیزی دیگرید تا سرِ خرُ به آنسو بچرخانید؟ خوب! حالا بهتره بجای اینور اونور دویدن، کمی بشینی فکر کنی ...

از زبان این پراگماتیست خشک مغز:  ب. الف. بزرگمهر   یکم مهر ماه ۱۴۰۲

امیرعبداللهیان [بخوان: «کودک نظامِ خرموش پرور»] در پی رایزنی‌های فشرده ی دیپلماتیک خود، شامگاه آدینه به وخت نیویورک در کنار هفتاد و هشتمین همایش جهانی «سازمان [نامور به] ملت های یگانه» با لاوروف وزیر برونمرزی روسیه دیدار و گفت وگو کرد. امیرعبداللهیان با اشاره به روند سودمند همکاری‌های دو کشور در زمینه های دوسویه  و رایزنی و همکاری در سازمان‌های جهانی بر بایستگی به فرجام رساندن (تکمیل) روند آماده سازی گواهی (سند) «همکاری‌های دربرگیرنده (جامع) بلندمدت» میان دو کشور پافشرد (تاکید کرد).

برگرفته از «چوب دو سر گُه»   یکم مهر ماه ۱۴۰۲  (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

به نام خدا! پشکل! ـ بازپخشش

نمی دونم چرا این تصویر من و یاد اون گفتگوی کوتاه رسانه ای سال های نخست انقلاب با کشاورزی که کشتزارش پربار شده بود، انداخت. اون موقع، تازه رسم شده بود که سخنت رو با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنی و هرکس هم این کار را نمی کرد، خدانشناس بشمار می رفت.

خبرنگاره با اون میکروفن های بلندی که با پشم گوسپند می پوشندشون، میره به سوی کشاورزه با اون کلاه های نمدی رنگ شتری که کنار همون کشتزار به بیلش تکیه داده و انگشت اشاره ی اون یکی دستش هم توی یکی از سوراخ دماغ هاش سرگرمه و می پرسه:
ـ بسم الله الرحمن الرحیم! خوب برادر می شه به بینندگان ما بفرمایید چکار کردید، چه نوع کودی به این مزرعه تون دادین که الحمدلله اینجور محصول داده؟

... و کشاورز نمونه که هنوز فرصت نکرده انگشتش رو از توی سوراخ دماغش بیرون بیاره و دوربین چی هم دوربین و درست همونجا میزون کرده، پاسخ می ده:
ـ به نام خدا! پشکل!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۲ دی ماه ۱۳۹۲


هر کس به ما چپ نگاه کند، دشمن است*

ثنا خدیری پور، دختر شَهمال خدیری پور از جانباختگانِ واپسین برآمدهای توده ای در نخستین روز بازگشایی آموزشگاه ها بر مزار پدرش در «آرامستان بداق سلطان» («باغ فردوس») مهاباد

برگرفته از «تلگرام»   یکم مهر ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

خانواده های جانباختگان واخواهی (اعتراض) های تازه در دهگلان کردستان بر مزار دلبندان شان

برگرفته از «تلگرام»   ۳۱ شهریور ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

مرگ بر خرموش های اسلام پیشه ی کونسو شده به هر سو!

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان!

* از زبان «کیر خر نظام خرموش پرور»:  ب. الف. بزرگمهر   یکم مهر ماه ۱۴۰۲



برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!