«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ خرداد ۱۱, یکشنبه

ایران، کشوری از درون چنگ اندازی شده! ـ بازانتشار

جنبش اجتماعی سال ۱۳۸۸ ایران به شَوَند (دلیل) شکاف طبقاتیِ ژرف میان لایه های بگونه ای عمده، میانگین به بالای اجتماعیِ به جُنب و جوش درآمده در آن با لایه های فرودست اجتماعی۱ از سویی و نبود سازمان۲ چپی راستین و رزمنده۳ نتوانست طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن را به میدان کارزار کشانده و فرازی توده ای و خلقی۴ یابد. از همین رو، خواست آزادی های اجتماعی به میان آمده در آن، نه بر بنیانی دانشورانه و پیگیر، دربرگیرنده ی حق کار و درآمد و سازمان یابی شایسته ی توده های کار و زحمت در ساختارهای صنفی ـ سیاسی خویش که در چارچوبی بسته، گوشه دار یا کژدیسه با خواست ها و نیازهای برآورده نشده ی انقلاب بهمن ۵۷ و پذیرفتنی ـ و حتا دلخواه! ـ برای کشورهای امپریالیستی استوار شد و مزدوران شان، بسیار زود و به هنگام زیر پوست آن خزیده، جای تهی مانده ی نیروهای پیشروی اجتماعی در رهبری و سمتدهی آن را پر نمودند.

سیاست و شیوه ی برخوردِ «حزب توده ایران»۵ به جنبش اجتماعی یادشده به شَوَندهای گوناگون و برجسته تر از همه، نبود سازمانی خوب ساز و برگ یافته به «سوسیالیسم دانشورانه» درخور شرایط روز از چارچوب دلخواه لایه های میانگین به بالای جامعه با گرایش های آشکار و خودگولزنک لیبرالیسمی وارفته و بی چشم انداز برای میهن مان فراتر نرفت۶ و از همان نخست به دنباله روی آشکار از نیروهای بورژوا لیبرال، اسلام پناهان و اسلام پیشگانی از گونه ای دیگر کشید که گرچه در گفتار و با رویکردی ناراست و دوپهلو به دوران بسیار کوتاه انقلابی در گذشته، بانگِ «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد» که بخودی خود از هیچگونه آرشی برخوردار نیست را سر داده بودند، گوشه ی چشمی نیز به کنار آمدن با کشورهای امپریالیستی و بویژه امپریالیست های «یانکی» و زیر پا نهادن اندک برجای مانده های انقلاب توده ای بهمن ۵۷ داشتند و در سخنرانی های شان، بارها چنین گرایشی را پوشیده و آشکار بر زبان راندند. همه ی این ها در کنار یکدیگر و برخی دیگر واقعیت ها و روندهای به تاریخ پیوسته ی اشاره نشده در اینجا به سردرگمی هرچه بیش تر جنبشی که بنا بر آزمون های تاریخی و بسیاری نشانه ها و نمودها، می توانست فراگیرتر شده به سرنگونی رژیم تبهکار جمهوری اسلامی انجامد، افزود و آن را بی سر و سامان تر نمود.

همان هنگام که کنارِ گودنشینان بسیاری و از آن میان، میرزابنویس های حزب یادشده به «روزشمار نویسی» روی آورده و آتشی سمت و سو نیافته و پر هرج و مرج که هر جا درمی گرفت، می سوزاند را باد می زدند، کمابیش روشن بود که چنان جنبشی، نه تنها به بنیادی ترین خواست های خود نخواهد رسید که فرجامی ناگوار و تلخ خواهد داشت و سرخوردگی، سیاست زدگی، روی آوری به درویش بازی و عرفان دروغینی چون آنچه آن «بَل بَل گوشِ»۷ نیرنگباز می پراکند و بسیاری کژدیسگی های اجتماعی دیگر و از آن میان، گسترش پریشانگویی مذهبی، نه تنها در میان توده ی مردم که در میان روشنفکران را دامن خواهد زد. آنچه از همه بدتر بود و زمینه ی شکست های بیش از پیش رژیمی فرسوده و وامانده در گره گشایی ساده ترین دشواری های اقتصادی ـ اجتماعی توده های مردم و نیز سرافکندگی ها و سرسپردگی کنونی آن را بیش از پیش فراهم نمود، ریختن آب به آسیاب امپریالیست ها بود که همه ی نیروهای یادشده در بالا و کمابیش، همه ی حزب ها و سازمان های رویهمرفته فرقه گرای درون و برون کشور از چپ و راست و بیش از همه، گریختگانی از درون و پیرامون رژیم و پناه برده به دامن «شیطان بزرگ»، بگونه ای آگاهانه یا از سر ناآگاهی، خواه ناخواه در آن دست داشتند. در این باره، نمی توان نقش رهبر دَبَنگ و نابکار رژیم را نادیده گرفت و آنچه نمی بایستی به آن دست می زد را ناگفته گذاشت؛ وی که از ایستادگی و پایداری رهبر درگذشته ی انقلاب بهمن برخوردار نبوده و نیست و همواره به پیروی از روندهای سیاسی و گرایش های لایه های اجتماعی فرمانروا بر اقتصاد و سیاست کشور، ناچار به ویراژ دادن، چپ و راست زدن و نمایش هایی گاه بس ریشخندآمیز برای برجا نهادن راه گریز از دری دیگر بوده تا بتواند بر اوج بادهای برخاسته از خزینه اش سوار باشد، پس از دستبرد فراقانونی به اصل ۴۴ «قانون اساسی»، گامی دیگر به سویی برداشت که پیش از آن نیز گرایش خود را به آن نشان داده بود:
«هر زماني كه وقت مذاكره [با آمريكا] فرابرسد، من خودم آن زمان را اعلام خواهم كرد.»۸ و این هنگامی بود که چانه زنی ها و گفتگوهای پنهانی میان نمایندگان رژیم با نمایندگان و نظامیان «یانکی» در عراق درباره سرنوشت آن کشور و چیزهای همچنان ناروشن دیگری جریان داشت یا تاره به پایان رسیده بود و پیش از آن نیز گفتگوهایی با یا بی میانجی، بارها در زمینه هایی دیگر انجام پذیرفته بود؛ بنابراین، آماج گفته ی بر زبان آمده از سوی "رهبر" که نخستین نشانه های سرجُنبانی وی به فشارهای درونی «میوه چینان انقلاب» و از آن میان، کلان بازرگانان و سوداگران شیفته ی «تعامل» با «شیطان بزرگ» را دربر داشت، تنها گامی فراتر از سالیان دراز گفتگوهای پنهانی و روی آوردن به گفتگوهای آشکارتر و بی پرده تر۹ برای گشودن گره کور دشواری های «خورد و برد» با «شیطان بزرگ» برای دریافت پایوری هستی رژیم بود که از زبان یکی از برادران تازی ـ انگلیسی، رفتن به ماه عسل با «شیطان» حتا در کنار «مار غاشیه» در ژرفای دوزخ را نیز در ذهن خویش می پرورانید؛۱۰ گفتگوهایی آشکار که پیش از آن، نه "رهبر" دَبَنگ و نه کسی دیگر، زَهره ی پیشنهاد آن را نداشت!

شکست جنبش سال ۱۳۸۸ که در میانه ی کارزار آن، سست و پوشالی بودن ساختار رژیم نیز بروشنی به نمایش درآمد و افزون بر موش های گریخته از «کشتی نظام»، دورویان، فرصت جویان و طرفداران «حزب باد»، چون آن یکی برادرِ تازی ـ انگلیسیِ تمرگیده بر جایگاه ریاست مجلس فرمایشی، پشت به باد داده و سرِ خر را به سویی دیگر چرخاندند، هم زمینه ی گفتگوهای آشکار با «یانکی» ها را آماده نمود و هم آن را به رژیم فرسوده و از بنیاد لرزان و سست شده با تن دادن به قراردادهایی ننگین و ایران بربادده و خواری و سرسپردگی هرچه بیش تر و آشکارتر گرانبار نمود. نشانه های آن را در وادادگی های "رهبر"، هر دو چشم را فروبستن به رویدادهای ناگوار و سهمگین۱۱، ناسزاگویی های از سرِ بیچارگی وی به زمین و زمان و حتا برخورد "دلسوزانه" و آبزیرکاهانه ی «برادر بَرَک حسین» به وی گواه بوده ایم!   

همه ی این ها از سال ۱۳۸۸ به این سو، شرایطی برای کشورمان رقم زد که از بسیاری سویه ها در جهان بی همتاست و شاید از دیدگاه تاریخی نیز بی پیشینه باشد:
کشوری از درون چنگ اندازی شده که شرایط اقتصادی ـ اجتماعی آن با کم و بیش هیچ کشوری در جهان، حتا خودکامه ترین شان، همانند نیست؛ اگر در بسیاری از دیگر کشورها با نادیده گرفتن سمتگیری اقتصادی ـ اجتماعی هر یک، روند چرخش اقتصادی با روند اجتماعی رویهمرفته سازگار و همراستا بوده و با فراز و نشیب های ناگهانی و پدیده هابی پیش بینی نشده همراه نیست، در ایران کنونی با چنین روند و پدیده هایی که گاه چون زمین لرزه تار و پود جامعه را درمی نوردد، روبروییم که به باور من، پی گرفتن همان راه رویش اقتصادی ـ اجتماعیِ کهنه و ناسازگار با خواست های انقلاب سترگ بهمن ۱۳۵۷ ایران و فرانروییدن انقلاب سیاسی به انقلاب اجتماعی، بنیاد و برجسته ترین شَوَند آن است؛ بگونه ای که بسیاری از آن خواست ها حتا در چارچوب اصلاحات اجتماعی ـ اقتصادی («رِفُرم») نیز جامه ی عمل نپوشیدند.۱۲ 

اگر به روند تاریخی پیموده شده ی سازند۱۳ سرمایه داری (امپریالیستی) در دوره ی پس از انقلاب بهمن ۵۷ تاکنون باریک تر شویم، خواهیم دید که همزمان با گسترش بی پیشینه ی این سازند در تار و پود اقتصاد و جامعه کشورهای گوناگون («گلوبالیسم سرمایه داری»)، سمت و سوی فروکاستی (نزولی)۱۴ و نمود بیش از پیشِ سرشت سرکوبگرانه ی آن، کاهش دامنه و پایداری هرگونه «اصلاح اجتماعی ـ اقتصادی» به سود نیروهای کار و زحمت در همه ی کشورهای جهانِ سرمایه و از آن میان، ایران را در پی داشته و دارد. از همین رو، پیگیری راه رشد سرمایه داریِ دوران رژیم ستمشاهی و نیز پاسداری از ساختارهای دیوانسالاری کهنه ی ناسازگار با چنان انقلابی توده ای با اندک دگرسازی هایی زیر پوشش "اسلام"، همه ی آخشیج های بایسته برای شکست انقلاب در چارچوب روندِ تاریخی یادشده را از همان نخست در زهدان خود می پروراند.۱۵سی سال و اندی بدرازا کشید تا ضدانقلاب به پوستین «اسلام» درآمده، واپسین برجای مانده های آن انقلاب سترگ را چون برفی لگدمال شده و آغشته به چرک و خون بروبد و در کالبدِ بورژوازی سوداگر و داد و ستدپیشه ای با وابستگی های بیشمار به سرمایه امپریالیستی از نو در ایران زمین جان بگیرد. در روندی جانکاه و سراشیبی، گره دشواری های اقتصادی ـ اجتماعی دوران ستمشاهی نه تنها به شیوه ای انقلابی به سود توده های کار و زحمت گشوده نشد که حتا در چارچوب «اصلاحات اجتماعی ـ اقتصادی» نیز به آن ها پاسخی داده نشد. گره هایی تازه بر گره های کهنه افزوده و ناهمتایی (تضاد) های درونی و برونی رژیمِ میوه چین انقلابی توده ای، هرچه بیش تر رویهم انباشته شد. به این ترتیب، در روندی که بویژه از سال ۱۳۸۸ به این سو، بیش از پیش رخ نمود، افزون بر شکاف ژرف طبقاتی و زمینه ساز گسست خلق های ایران زمین، رویارویی توده های مردم ایران با رژیمی پوسیده از درون نیز از گسترشی بیمانند برخوردار شد؛ پدیده ای که از یکسو، رژیم اسلام پیشه را افزون بر وابستگی های اقتصادی به وابستگی سیاسی و پشت دادن به نیروی کشورهای امپریالیستی حتا با زنهارخواهی (خیانت) و زیر پا نهادنِ ناوابستگی (استقلال) کشور کشاند و از سوی دیگر، سرکوب توده ها و پایمال نمودن حقوق اجتماعی و مدنی زیر پوشش قانون های شتری شریعتی وامانده را گسترشی همه سویه بخشید:
واکنشی زنجیره ای که بازتاب آن در پهنه ی اقتصادی ـ اجتماعی از سویی با پیشبرد سیاست های دستور داده شده از سوی نهادهای بزرگ سرمایه امپریالیستی چون «صندوق جهانی پول» و «بانک جهانی» و خصوصی سازی های گسترده و بی بند و بار، نابودی بیش از پیش ساختارهای اقتصاد ملی و بیمار کشور را در پی داشت و از دیگر سو، در سنجشی نسبی با اقتصادی زاینده و فرآورنده، شمار بسیاری سرکوبگر و خبرچین را در چارچوب سازمان ها و نهادهایی چون «بسیج»، «سپاه»، «امر به معروف و نهی از منکر» برای انجام کارهایی نازا و زیانبار بکار گرفت تا مردمی تنگدست شده و خوگرفته به پریشانگویی های مذهبی را بازهم بیش تر مهار و سرکوب کنند. این نیز بماند که به عنوان نمونه، پای خبرچین ها و تروریست های شان تا ژرفای اروپا و جاهای دیگر جهان نیز کشیده شده است.

با آنچه بگونه ای فشرده در میان نهاده شد، در کشوری با چنان ویژگی هایی، دیگر کم ترین نیازی به چنگ اندازی نیروی بیگانه به ایران زمین نیست.۱۶ رژیم ضدِّملی، زنهارخواه و وابسته به کشورهای امپریالیستی، در کردار به چنین کاری دست یازیده و گرامی میهن مان را به کشوری زیر یوغ بیگانه دگردیسه نموده است. اینکه چنین رژیم دست نشانده ای، بگونه ای چشمگیر سیاست نابودی طبقه کارگر کشورمان را در پیش گرفته یا زنان برومند و سرفراز ایرانی را به "گناه" همیاری گسترده و داشتن نقشی پیشرو و برانگیزاننده در انقلاب شکوهمند بهمن ۵۷ و سر فرود نیاوردن در برابر زورگویی های مشتی زالوی شکمباره و تن ندادن به روسپیگری زیر برنام و به بهانه ی "قانون" های شریعتی وامانده و زن ستیز به هر بهانه ای بیکار می کند۱۷، بخوبی گواه بخشی از واقعیت های دردناک اجتماعی است که فرومایگی و بزهکاری های کوچک و بزرگ از یکسو و سرخم نمودن در برابر "دست سرنوشت" از سوی دیگر را در جامعه ی ایرانی گسترشی چشمگیر بخشیده است.

به پندار من، پیگیری چنین اوضاعی در کشورمان، در شرایطی که رژیمی ضدملی و تن به خواری و زنهارخواهی داده، تنها به پشتوانه ی نیروهای امپریالیستی همچنان روی پاست و نیروهای سیاسیِ پاسخگو در برابر تاریخ، نه تنها برای سرنگونی آن برنامه ای ندارند که همگام با دولت «زهدان اجاره ای» از برخی شعارهای گذشته ی خود نیز چشم پوشیده و سر در لاک فرو برده اند، آشوب های کور و هرچ و مرج جویانه در همه جا را دامن خواهد زد که هم اکنون گواه اوجگیری آن در برخی جاهای ایران هستیم؛ آشوب هایی که با کژدیسه نمودن دانسته و آگاهانه ی آن ها از سوی رژیم تبهکار و لانه ی مزدوران امپریالیست به سوی چالش هایی از گونه ی «جنگ بر سرِ آب» و مانند آن کشانده شده، زمینه ی جنگ های برادرکشی آینده را فراهم خواهد نمود؛ از سوی دیگر، پیگیری چنین اوضاعی، جنگ مسلحانه ی توده ای و بگمان نیرومند، جنگ آزادیبخش خلقی را ناگزیر خواهد نمود که به نوبه ی خویش، واگرایی اقتصادی ـ اجتماعی بیش از پیش و گسست میان خلق های ایران زمین را دامن زده و در شرایطی جداگانه و هم اکنون پیش بینی ناپذیر می تواند به جدایی بخش های دیگری از پیکر ایران زمین برجای مانده از دوران کهن بیانجامد؛ آنچنان شرایط و اوضاعی که این یا آن خلق ناگزیر به جداشدن از سایر خلق ها و پیگیری راهی دیگر شود.۱۸

«... باید کاری هرکول وار و شاید بیش از آن به انجام برسانیم. اگر آن پهلوان افسانه ای، آب دو رودخانه را به آخوری به نام ”اوژیاس“ با شمار بسیاری گاو که سی سال پاک نشده بود، بست تا پلشتی های تلنبار شده آن را یکسره بشوید و از ناپاکی بزداید، ما نیازمند کوششی بیش از آن خواهیم بود تا خیمه و خرگاهی پلیدتر و ناپاک تراز آن آخور با همه ی جانوران درونش از خر و گاو گرفته تا گراز و بوزینه را به آب و آتش بسپاریم. هنگام آن دیر یا زود فرا خواهد رسید؛ سوخت و سوز نیز نخواهد داشت؛ گرچه نیازمند کاری پهلوانی و هرکول وار است؛ کاری که تنها از دست توده های مردم و در پیشاپیش آن ها طبقه کارگر ایران برخواهد آمد.» ۱۹

ب. الف. بزرگمهر    ۱۵ اَمرداد ماه ۱۳۹۴

  
پی نوشت:

۱ ـ برجسته ترین عامل «عینی» از دید نگارنده

۲ ـ پارسی نویسی:
 کاربرد واژه ی پارسی «سازمان» را از هر دو سویه ی آرش دربرگیرنده تر درونمایه و برونزد پارسی آن، سزاوارتر از کاربرد واژه ی از ریشه ی عربی «حزب» می دانم و آن را سپارش می کنم.

۳ ـ برجسته ترین عامل «ذهنی» از دید نگارنده

۴ ـ دو واژه ی «توده» و «خلق» از آرشی کم و بیش یکسان برخوردارند؛ در اینجا، دانسته هرکدام را به آرش باریک تر خویش آورده ام که در آن «توده» از مانشی دربرگیرنده تر و گسترده تر از «خلق» برخوردار است و این یکی، بویژه با چشمی به واقعیتِ چندخلقی بودن کشور اشاره شده است.

۵ ـ یادآوری نام و پرداختن به شیوه های کار آن حزب به شَوَند پرچمداری و نشانگذاری آن در تاریخ کنونی ایران، بویژه تا کودتای ننگین ۲۸ اَمرداد ماه ۱۳۳۲ است؛ وگرنه، چنانچه سخن تنها بر سر رویکردهای این حزب در سی و اندی سال گذشته بود، هرگز از آن یاد نمی کردم. 

۶ ـ گرچه در کردار اجتماعی به چنان آماج ها و چارچوب دلخواه دست نمی توان یافت؛ به این شوندِ ساده که لایه های اجتماعی یادشده از هیچگونه افق و چشم انداز اقتصادی ـ اجتماعی جداگانه برخوردار نبوده و گرایش های طبقاتی شان، بسته به این که به کدامیک از دو قطب جامعه ای طبقاتی (در سازند سرمایه داری: طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار) نزدیک تر است، کالبد می یابد.

«این نیروها مانند پرده های آکوردئونی که به این دسته یا آن دسته ی آکوردئون نزدیک تر یا دورترند، به همان نسبتی که به یکی از دو طبقه ی بنیادین جامعه ی سرمایه داری: طبقه ی کارگر یا طبقه ی سرمایه دار دورتر یا نزدیک ترند، دارای موضعی انقلابی تر یا ضد انقلابی ترند. این نیروها که دربرگیرنده ی لایه های گسترده ی میانی جامعه اند، از افق و دورنمای مستقل سیاسی و اجتماعی برخوردار نیستند و نمی توانند باشند. دشواری کار نیز در همینجاست و افزون بر آن، هستی گرانبار و دیرپای خاورخودکامگی در میهن مان، داوری درباره ی این یا آن آدم را بازهم دشوارتر می کند؛ تنها سنگ محکی که برجای می ماند، عملکرد سیاسی ـ اجتماعی آن هاست ...»
«خود و دیگران را نفریبیم!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۷ اسپند ماه ۱۳۹۱

«لایه های میانگین اجتماعی که از هیچگونه افق طبقاتی ـ تاریخی برای ساخت سامانه ای جداگانه برای خود برخوردار نبوده و مانند پرده های آکوردئون، میان دو قطب اصلی جامعه درگیر، پراکنده و نزدیکی نسبی به این یا آن قطب دارند با به قدرت رسیدن طبقه کارگر بازهم بیش تر دگرگون شده و در صورت کاربرد سیاستی هوشمندانه از سوی حزب طبقه کارگر، هرچه بیش تر به سوی این حزب و گرایش به برنامه ی عمل آن که به هیچ رو با آن «ناهمتایی (تضاد) آشتی ناپذیر» («آنتاگونیسم») ندارند، گام برمی دارند. دلیل آن نیز این است که طبقه کارگر و حزب وی در روندی که آغازگر از میان رفتن (زوال) دولت بورژوازی در روندی مرحله ای است، نه تنها نماینده ی طبقه ی خود که جز برجای مانده های (همبود) سامانه ی در حال فروپاشی سرمایه داری، نماینده ی سرتاپای جامعه و از آن میان لایه های اجتماعی میانی است که با طبقه ی کارگر ناهمتایی آشتی ناپذیر ندارد ...»
«خرسندی با لبخندی تلخ! مگر شدنی است؟!»، ب. الف. بزرگمهر، پنجم اردی بهشت ماه ۱۳۹۲

۷ ـ «بَل بَل گوشِ» به کسی گویند که گوش های بزرگِ برافراشته (عمود بر سر) دارد. نیازی به آوردن نام یکی از آن «بَل بَل گوشِ» های مزدور نیز نمی بینم؛ بگمانم، همین نشانه برای شناسایی این "استاد" بیمایه بس باشد!

۸ ـ سخن سرایی وی، بگمانم در مشهد، سال ۱۳۸۶

۹ ـ آشکارتر به این شوند که گفتگوهای کنونی رژیم و «سیاه بازی هسته ای» پی گرفته شده که همه چیز در آن پنهان نگاه داشته شده را نمی توان گفتگوهایی آشکار نامید. نیاز این رژیم پلید به پنهانکاری و ساخت و پرداخت عبارت های پوچی چون «بسته شفاهی» به اندازه ای بسنده، گویای ماهیت زنهارخواهانه ی (خائنانه) آن است که هم اکنون نیز بخشی از قراردادهای ننگین و فراقانونی بسته شده را زیر پوشش قراردادی جداگانه با «بنگاه جهانی انرزی اتمی» و مانند آن از دید مردم ایران و حتا نمایندگان مجلس فرمایشی اش پوشیده نگاه داشته است.  

۱۰ ـ «اگر منافع نظام ایجاب کند با آمریکا و حتی در قعر جهنم هم با همه مذاکره می کنیم.»، جواد لاریجانی، ۱۷ آبان ماه ۱۳۹۱ در «چهارمین گردهمایی معاونان آموزشی دانشگاه‌ها»، خبرگزاری مهر

۱۱ ـ پیش از آن و در موردهایی دیگر، تنها یک چشم خود را همّ می گذاشت؛ ولی این بار و در این مورد، هر دو چشم خویش را دانسته و آگاهانه بست:
نشانه ای روشن از دست اندرکار بودن و حتا پیشگام شدن خود وی در پیشکش یکی از ارزشمندترین دستاوردهای دانشورانه و فنی ایران به پای «خوک» ها و به گردن گرفتن بندگی و مزدوری سرمایه و سیاست امپریالیستی برای پایوری هستی رژیم ننگین و تبهکاری که خود «لولوی سر خرمنِ» آن است.

۱۲ ـ  «موش نقب زن تاریخ» کار خود را می کند و به هر رو راه خود را می گشاید. آنچه با انقلاب و اصلاحات انقلابی، توده های کار و زحمت را سیراب نکرد، با اصلاحات نیم بند سرمایه داری، لقمه نانی همراه با سرکوب و داغ و درفش در سفره تهی زحمتکشان می نهد.
«آدم دست چپ و راستش را هم گم می کند!»، ب. الف. بزرگمهر، ۴ اسپند ماه ۱۳۸۹

«رفرم» (reforme)

رفرم که به پارسی آن را اصلاح (و بیش تر به صورت جمع ـ اصلاحات) می گویند، اقداماتی است که برای دگرگونی و جابجایی برخی از سویه های زندگی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی انجام می گیرد، بی آنکه بنیاد جامعه را دگرگون سازد؛ از آن میان: رفرم اراضی، رفرم  اداری، رفرم آموزشی، رفرم بازرگانی، رفرم انتخاباتی و غیره.

رفرم آن چنان دگرگونی هایی است که از چارچوب سامانه ی اجتماعی معین فراتر نمی رود و تناسب نیروی سیاسی لحظه موجود را کم و بیش بازمی تاباند. رفرم یا اصلاحات در هر پهنه ای از زندگی جامعه فرآورده ی پیکار طبقاتی است؛ ولی طبقه ی حاکمه می کوشد برای از میان برداشتن فشار طبقه کارگر و سایر زحمتکشان، تنها به آن رفرم هایی بسنده کند که به هستی و چیرگی آن زیان نزند و آماجش پایداری وضع و جلوگیری از دگرگونی بنیادیست و بیگمان در جریان کار همیشه می کوشد تا آنچه را که به زور از دستش گرفته اند، دوباره بگیرد یا به شکل نیمه کاره و تکه تکه شده، کار را فرجام دهد.

... انقلاب و رفرم دو مانش (مفهوم) اند که همیشه در محور ایدئولوژی و سیاست جنبش کارگری قرار داشته اند. استراتژی و تاکتیک درست و لنینی احزاب کمونیست، دریافت هماوندی دیالکتیکی میان این دو مانش و روش بنیادین در برابر آن ها را ناگزیر می کند. ولادیمیر ایلیچ لنین می نویسد:
«مانش رفرم بدون شک با مانش انقلاب رودرروست. فراموش کردن این رودررویی و نادیده گرفتن مرز میان این دو مانش، ندانمکاری های جدی در پی دارد؛ ولی این رودررویی، مطلق و این مرز جامد نیست که زنده و جنبنده است. در هر مورد مشخص، باید آن را روشن کرد.
...
 کمونیست ها در همان هنگام که برای انجام قاطع و پیگیر رفرم ها ، بهبود وضع زندگی زحمتکشان و دگرگونی در وضع اقتصادی و از میان بردن برجای مانده های هماوندی های پیش از سرمایه داری مانند «هماوندی های ارباب ـ رعیتی» و غیره برای اصلاحات در زندگی اجتماعی و دستیابی به حقوق و آزادی های دموکراتیک و گسترش دموکراسی پیکار می کنند فراموش نمی کنند که این دگرگونی ها هر اندازه هم مهم باشد، سرمایه داری را از میان نمی برد. آنها رفرم را فرآورده ی فرعی پیکار انقلابی می دانند و از آن برای بیداری و سازماندهی توده ها و به چنگ آوردن سنگری برای یورش به سنگر جلوتر و پیشبرد آماج انقلابی خود سود می برند .

کمونیست ها نه تسلیم این نظریه می شوند که رفرم گره همه ی دشواری ها را می گشاید و انقلاب و هستی حزب انقلابی دیگر بایسته نیست و نه تسلیم این نظریه که باید با هر رفرمی مخالفت کرد و هرچه وضع بدتر باشد، بهتر است. آن یکی نظریه ای است راست و تسلیم طلبانه و این یکی، نظریه ای فراچپ و ماجراجویانه.  گاهنامه ی «دنیا»، ارگان تئوریک و سیاسی حزب ما نوشته است:
«مارکسیسم ـ لنینیسم مخالف رفرم نیست. اصلاحات و رفرم هایی را که در کادر سرمایه داری انجام می گیرد، نفی نمی کند. مارکسیسم ـ لنینیسم برآنست که رفرم، فرآورده ی فرعی انقلاب است. فشار انقلابی توده ها گاه که پیروز نمی شود هیات حاکمه را به عقب نشینی و به تن دادن به رفرم ها وامی دارد. حزب انقلابی باید مردم را به پیکار برای ژرفش این رفرم ها و واداشتن هیات حاکمه به عقب نشینی بیشتر سوق دهد و چنانچه لنین می گوید از رفرم ها برای گسترش پیکارهای طبقاتی سود برد.

اگر درون جنبش کارگری، کسی این رفرم ها و دگرگونی ها و اصلاحات را چاره ی دردها و گره گشای  دشواری ها و دگرگون کننده ی بنیان اجتماع بداند، وی را «رفرمیست» می نامیم. «رفرمیسم» عبارتی است در مورد آن جریان سیاسی درون جنبش کارگری که دشمن مارکسیسم و منافع بنیادین طبقه کارگر است؛ پیکار طبقاتی و بایستگی انقلاب را نفی می کند و تنهابه رفرم ها و اصلاحاتی که در بنیاد سرمایه داری تاثیری ندارد، دل خوش می کند. پس اگر رفرم و اصلاحات، هماوند با تدبیرها و کارهای هیات حاکمه است، «رفرمیسم» عبارتیست در مورد تسلیم طلبان راستِ درون جنبش کارگری. حزب های «سوسیال دموکراتِ» راست و اعضای انترناسیونال سوسیالیستی نمونه های آن هستند.
)برگرفته از «واژه نامه ی سیاسی»، رفیق قهرمان، زنده یاد امیر نیک آیین با ویرایش و پارسی نویسی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر(

۱۳ ـ پارسی نویسی:
واژه ی زیبای «سازند» را همتراز واژه ی لاتینی «فُرماسیون» (formation) در چارچوب اقتصادی ـ اجتماعی آن بکار برده ام. از دید من، کاربرد این واژه از واژه ی از ریشه عربیِ و جاافتاده ی «نظام» بهتر بوده و از آرشی ژرف تر و دربرگیرنده تر از آن برخوردار است. به عنوان نمونه، می گوییم:
سازند سرمایه داری، سازند برده داری، سازند خاوندی

۱۴ ـ  پارسی نویسی:
بجای واژه ی از ریشه عربی «نزول» (و «نزولی») می توان از آمیخته واژه ی پارسی «فروکاست» (و «فروکاستی») بهره جُست.

۱۵ ـ "کمونیست" های «پیشانی سپید» دوران انقلاب بهمن ۵۷ که بسیار دیر نیز به میدان کارزار اجتماعی پا نهادند، این نکته ی برجسته ی تئوریک ـ سیاسی از دیدگاه «سوسیالیسم دانشورانه» را نادیده گرفته به آن کم بها دادند یا از بنیاد آن را ندیدند! برای من سال هاست که بیمایگی برنام هایی چون «فیلسوف» و «نظریه پرداز» که به کسانی داده می شود و همچنان می شود، روشن و ریشخندآمیز است؛ به آن، در جایی اشاره کرده ام و پرسشی خوب در این زمینه را نیز به شَوَندهایی روشن و از آن میان زنده بودن یاد چنان آدم هایی در جان و خِرَدم از سویه هایی دیگر، بی پاسخ نهاده ام؛ گرچه، کارکرد آن «بلانکیست» نادان و کوته بین را از هیچ سویه درست نمی بینم؛ یادداشت هایی درباره ی کارکرد ماجراجویانه و سخت گمان برانگیز وی نیز دارم که به همان شَوَندها هنوز منتشر نکرده ام. به هر رو، هرگاه که به وی و شیوه های کارکرد کوته بینانه و ماجراجویانه اش اندیشیده ام، احساسی چندش آور در من برانگیخته است. بگمانم، هیچکس چون وی، آبروی حزب روزبه و سیامک و ده ها هزار توده ای از جان گذشته و استخوان خردکرده در میان توده های مردم را نبرده است؛ فرجام کارش نیز بس ناگوار و پندآموز است.   

۱۶ ـ گرچه از دیدگاهی درونی و با بدیده گرفتن کوته بینی و رویکردی آمیخته به واماندگی رژیم تبهکار و بگونه ای گذرا از دیدگاه تاریخی! زیرا چنین شرایط اجتماعی ـ اقتصادی و سیاسی از هرباره، آبستن فروپاشی ایران زمین است و همانگونه که در برخی از نوشتارهای پیشینم در این باره آورده ام، «سناریوی بنیادین» و سیاست دوربردی (استراتژیک) کشورهای امپریالیستی و بویژه «یانکی» ها بر بنیاد چنان زمینه ای «عینی» (و نه اراده گرایانه، آنگونه که برخی می پندارند!) سمتگیری شده است. رگه ی سرخ آن «سناریو» و سیاست دوربردی را با درنگ و باریک بینیِ بیش و پیگیرتر می توان در کالبد سیاست های کاربردی (تاکتیکی) شان بخوبی دید و بازشناخت.  

۱۷ ـ بنا بر برخی آمارهای نه چندان رسمی، تنها از هنگام دستیابی آخوند پفیوز امنیتی: حسن فریدون روحانی شده به جایگاه ریاست جمهوری پوشالی رژیم، شمار بسیاری از زنان (به گفته ای بیش از ۵۰۰۰۰ تن) از نهادها و اداره های دولتی و وابسته به آن در سراسر کشور بیرون رانده شده اند. بر پایه گزارش «مرکز آمار ایران»، نرخ بیکاری در میان زنان جویای کار از ۶/ ۳۲ درصد در سال ۱۳۸۴ به ۴/ ۴۳ درصد در بهار سال ۱۳۹۳ افزایش یافت. به گفته ی شهیندخت مولاوردی، «معاون امور زنان و خانواده رییس‌جمهور»، ۸۲ درصد زنان سرپرست خانواده بیکار هستند. بر پایه ی واپسین آمارهای رسمی از سوی «مرکز آمار ایران»، بیکاری زنان نیز دو و نیم برابر مردان برآورد شده و نرخ همیاری اقتصادی زنان در سال ۲۰۱۳ در سنجش با سال ۲۰۰۹ از ۱۶ درصد به اندکی بالای ۱۲ درصد رسیده است.

روشن است که در پی سیاست دانسته و آگاهانه ی گسترش روسپیگری زیر پوشش شریعتی وامانده و زن ستیز از سوی رژیم پلید فرمانروا که به عنوان نمونه در شهر مشهد بکار گرفته شده و پای «ایرانگردان جویای همبستری با زنان ایرانی» را از کشورهای عرب و سایر کشورها به ایران گشوده، دستکم بخشی از زنان بیکار شده و بی پشتوانه ی خانوادگی و اجتماعی نیرومند به این کار تن داده و می دهند. آمارهای تکان دهنده در این باره بخوبی گواهند.

۱۸ ـ دانسته از کاربرد عبارت «راهی ناوابسته یا مستقل» خودداری ورزیدم؛ زیرا در شرایط کنونی جهان، چنان خلق هایی برای پابرجا ماندن، ناگزیر به کشورهای بزرگ و نیرومند منطقه ای و جهانی وابسته شده و به سیاست های آن ها تن خواهند داد.

۱۹ ـ «به امید چنان روزی به پیشواز سال نو می روم!»، ب. الف. بزرگمهر،  ۲۹ اسپند ماه ۱۳۹۳

همه ی این کارها انشاء الله شدنی است؛ ولی زمان می برد ...

«... و بخشی از زندگی ما مجازی شده. این را مردم عزیز کشورمان باید باور کنند. ما به این زودی به شرایط قبل از کرونا نمی توانیم برگردیم ... باید سبکِ زندگی مان را عوض کنیم. محدودیت ها را باید بپذیریم. بخشی از زندگی ما باید برود توی فضای مجازی»* باید یاد بگیریم چگونه در فضای مجازی گوسپند و غاز و اینا بچرانیم. باید به اندازه ای شکیبا باشیم تا پیشرفت های فن آوری به آنجا برسند که به عنوان نمونه با فشار دکمه ی چاپگر (پرینت)، یک گاوِ درست و حسابی از آن تو بیرون بکشیم. همه ی این کارها انشاء الله شدنی است؛ ولی زمان می برد. تا آن هنگام هم انشاء الله این بفرمایش رهبر معظم انقلاب: «ویروس منحوس»، هر بنی بشر درمانده، زمینگیر، ندار و اینا که یاد نگرفته چجوری از فضای مجازی ماهی بگیرد را از میان برمی دارد و تنها نخبگان و ژن های خوب بر جای می مانند؛ انشاء الله!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۹

* بخشی از گفتاردرمانی تبهکارانه ی آخوند پفیوز امنیتی، حسن فریدون روحانی شده در حجره های تنگ و تاریک حوزه های جان ننه شان: «علمیه» در ویدئوی پیوست


دارم امیدی

ترانه ای دلنشین بر بام آرزوها

ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام»  ۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۹): دارم امیدی


ماشاء الله با تدبیر گوزیدی به امید مردم ایران و کار را یکسره کردی


در این ولایت جایی برای شما نیست ...


۱۳۹۹ خرداد ۹, جمعه

صراطِ مستقیم همین راهی است که ما می رویم! ـ بازانتشار

ب. الف. بزرگمهر   ۳۰ شهریور ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/09/blog-post_73.html


بقول شاعر: تو مو می بینی و ما پیچش مو!

همایشی از راه دور میان «آقا» یا آنگونه که جوان ترها بکار می برند: «عاقا» با شماری دانشجو و دانشجونمای خودی ترتیب داده اند که گویا سالی یکبار انجام می گیرد و در تارنگاشت «عاقا» با برنام «بیانات در ارتباط تصویری با نمایندگان تشکل‌های دانشجویی»* درج کرده اند که تنها دربرگیرنده ی پاسخ های وی به آن آویزان ها به تُنبان ولایت است که برای برکشیدن خود به جایگاهی نان و آبدارتر در خیمه و خرگاه رژیم سگ مذهب دست و پا می زنند؛ آدم بشمارشان نیاورده اند که دستکم چکیده ای از خواست ها و انتقادهای شان را درج کنند که بی هیچ گمان و گفتگو از کوشش برای بزک دوزکِ چهره ی آنچه همچنان «نظام» خوانده می شود، فراتر نمی رود؛ تنها در پاسخ های سفسطه آمیزِ و نیرنگبازانه ی «کیر خر نظام خرموشی»، چنانچه آن ها را بتوان پاسخ نام نهاد، نشانه های کمرنگی از برخی از آن ها بازتاب یافته و در یکی دو جا با همه ی کوشش های جانکاه «کیر خر» در پوشیده گویی، کمی بیش تر لو رفته و نهفته را آشکار نموده است. از شیوه ی نگرش و برخورد خشک مغزانه ی آن مردک دَبَنگ و پَرِش هایش از روی برخی واقعیت های تاریخی شناخته شده که نیز بگذریم، کُلِّ پرچانگی وی تنها بدرد نوشتن رشته نمایشنامه های کوتاهی می خورد که در آن، خنده و گریه گاه آنچنان بر هم پیشی می گیرند که جدا کردن شان از یکدیگر شدنی نیست.

می خواستم بسان برخی دیگر از یادداشت هایم، گفته های خود را لابلای «بیانات عاقا» بگنجانم؛ ولی به شَوَند بدرازا کشیدن نوشته از کنار آن گذشتم؛ بجای آن، گزیده ای چند از متن را برداشته، یادداشت های کوتاه و بلندی به آن ها افزوده ام؛ آنچه در زیر آمده، چهارمین گزیده و یادداشت کوتاهم بر آن است.

ب. الف. بزرگمهر  نهم خرداد ماه ۱۳۹۹

***

«ببینید، علی‌رغم همه‌ی این ظواهری که [شما] دوستان اشاره کردید؛ بنده هم به آنها توجّه دارم و اذعان دارم؛ یک واقعیّتی وجود دارد؛ علیه کشور ما در زمینه‌ی هجوم فرهنگی خیلی کار دارد می شود؛ مال امروز هم نیست؛ حالا امروز هم که فضای مجازی آمده است و حجمْ چند برابر شده؛ لکن از سابق هم به وسیله‌ی رادیوها، به وسیله‌ی تلویزیون‌ها، با وسایل گوناگون علیه مسائل فرهنگی در جمهوری اسلامی تلاش می شده و کار می شده ...»* شما ظاهر را می بینید؛ ولی از درک باطن عاجزید؛ بقول شاعر: تو مو می بینی و ما پیچش مو!

ب. الف. بزرگمهر   نهم خرداد ماه ۱۳۹۹

* برگرفته از «تارنگاشت کیر خر نظام خرموشی»  ۲۸ اردی بهشت ماه ۱۳۹۹ (برجسته نمایی های متن از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)

خسته شدم. باز هم بنویسم؟! ـ بازانتشار

پیشکش به آقای ابوالفضل قدیانی با آرزوی تندرستی وی

من این کاریا (وظیفه) را از سوی آقای قدیانی بر دوش می گیرم (گزارش زیر) و آن را به شیوه ی خود انجام می  دهم:
رهبر، برخلاف حرف هایی که بچه های کلاس های بالاتر می زنند، خر نیست. (نقطه سر خط!)

آن ها وی را «گله بان ولایت» می نامند و می گویند، نفهم است؛ ولی وی نه تنها نفهم نیست که در بصیرت، دست ناصرِدّین شاه قاجار را از پشت می بندد.

رهبر، آنگونه که به وی می بندند، دروغگو نیست. اگر گاهی چیزهایی می گوید که ناراست از آب درمی آید به این شَوَند است که وی بیش تر در آسمان است تا زمین. ریسمانش را ندیده ایم؛ ولی کسی که هوایی است، نمی تواند بی هیچ ریسمان و بندی از بالا آویزان باشد.

مانند جبرییل که ناگهان از آسمان فرود آمد و به آن آدم بیسواد وحی کرد: «بخوان به نام خدایی که جهان را آفرید ...»* و او با آنکه الفبا را نیاموخته بود، خواند و همان آن به جایگاه پیامبری دست یافت، رهبر نیز پله ی بلندی را جفت پا پرید و یکشبه از جایگاه «نمودار اسلام» به جایگاه «نشانه خدا»یی رسید و «ولی امر مسلمین» نام گرفت.

می گویند هر کار بد و نادرستی را بگردن دیگران می اندازد؛ ولی چنین نیست. اگر چنین پیشامدهایی تاکنون، چندین و چند بار رخ داده به این شَوَند است که وی به ریز و شپش کارها کاری ندارد؛ دستوری که داده است را خوب درنیافته و درست بکار نگرفته اند.

می گویند کینه جوست؛ ولی چنین نیست. هنگامی که در همه ی زندگی با شریعتِ شتری سر و کار داشته باشی، خواه ناخواه، سرشت این جانور کینه جو در دل و جانت می نشیند و بی آنکه بدانی، چون شتر رفتار خواهی کرد. با آنکه دلش می خواهد سر به تنم نباشد، نمی خواهد خشم «عوام النّاس» را بیش از این بجان بخرد و برای مدتی هم شده، ناچار به دوست داشتن من است. آذرخش دی ماه سال گذشته، انگ و نشان خود را بر جای نهاده است.

رهبر حتا در این سن و سال نیز بچه ها را دوست دارد و هر از گاهی، یواشکی هم شده با آن ها بازی می کند.

رهبر از نرمش قهرمانانه پرهیز می کند و آن را دوست ندارد؛ اگر گاهی ناچار به انجام آن می شود، برای پاسداری از «بیضه اسلام» است که هر از گاهی بیم آسیب دشمنان به آن می رود.

رهبر، ساده زیست است و اگر میلیاردها دلار و یورو در اینجا و آنجا اندوخته، برای گشودن گره کار «مستضعفین» ایران و جهان در روز مباداست.

رهبر، همه فن حریف است و در رشته های گوناگون زمینی و هوایی، برای خود دانشمندی است. بازگویی همه ی آن ها در این مجال نمی گنجد.

خسته شدم. باز هم بنویسم؟!**

ب. الف. بزرگمهر   ۲۳ اسپند ماه ۱۳۹۷


پی نوشت:

* «بخوان به نام پروردگارت كه آفريد. انسان را از علق آفريد. بخوان و پروردگار تو كريم ترين است. همان كس كه به وسيله قلم آموخت. آنچه را كه انسان‌ نمى ‌دانست [بتدريج به او] آموخت.»

** به شیوه ی «بز عزازیل نظام»: بازم بگم؟!

***

انتقاد عضو دفتر نشر آثار خامنه‌ای از مجبور کردن محکومان به رونویسی کتاب

علی عسگری، هموندِ «دفتر حفظ و نشر آثار رهبر جمهوری اسلامی»، فرمان دادگاه درباره ی واداشتن ابوالفضل قدیانی به رونویسی از چند کتاب هماوند به رهبر جمهوری اسلامی را «بدسلیقگی» دانست.

بتازگی گفته شد که ابوالفضل قدیانی، کنشگر سیاسی و هموند والارتبه ی «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» به سه سال زندان و «مطالعه و رونویسی از سه کتاب» چاپ شده از سوی نهادهای حکومتی محکوم شده‌است.

علی عسگری در واکنش به این خبر گفت که «دفتر تنظیم و نشر آثار رهبر معظم انقلاب هیچ توصیه‌ای به دادگاه‌ها جهت مطالعه اجباری آثار رهبر انقلاب توسط محکومان ندارد و این کار را مغایر با اثربخشی و روح کار فرهنگی می‌داند.»

برگرفته از «خبرخوان» تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»   ۲۰ اسپند ماه ۱۳۹۷ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

گره دشواری های مان که با ریال و تومان باز نمی شود

چشم امیدمان به همین گنجِ نهفته است.* گره دشواری های مان که یکی دو تا هم نیستند با ریال و تومان باز نمی شود؛ خوشبختانه حضرت آقا که از آب و فاضلاب نیز سررشته دارند، همدردی نشان داده و بخت مان را گشودند.

از زبان تبهکار دزد و دروغگویی به نام غلامرضا شریعتمداری:  ب. الف. بزرگمهر  نهم خرداد ماه ۱۳۹۹

* «خوشبختانه در سه روز گذشته سعادت یافتیم که خدمت رهبر معظم انقلاب اسامی حضور پیدا کنیم و در مورد مشکلات آب و فاضلاب استان خوزستان با ایشان مواردی را مطرح کردیم. خوشبختانه رهبر معظم انقلاب اسلامی، توجه ویژه‌ای به مشکل آب و فاضلاب اهواز داشتند و موافقت کردند از ՛صندوق توسعه ملی՝ مبلغ ۵۰ میلیون یورو برای این مساله اختصاص یابد و سال آینده هم مبلغ ۵۰ میلیون یورو دیگر اختصاص یابد.»

از گفته های تبهکار اسلام پیشه ای به نام غلامرضا شریعتمداری، تمرگیده در جایگاه استاندار خوزستان در گفتگویی رسانه ای، برگرفته از «اقتصاد آنورِ خط»  هشتم خرداد ماه ۱۳۹۹

پی افزوده:

ویدئوی پیوست، نشست استاندار تبهکار و مسوولین استان برای گره گشایی چالش بی آبی، گوشه ای از درگیری مردم بی آب مانده و نیز هشدار «امام سیزدهم» را دربردارد که سرشت هواداران خود را نیک شناخته بود.

از دید شما کدامیک، آن نشست یا درگیری مردم بجان آمده، ناپاسخگویی (بی مسوولیتی) پدید آمده را باریک تر به نمایش می نهد؟

ب. الف. بزرگمهر  نهم خرداد ماه ۱۳۹۹

ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام»): گره دشواری های مان که با ریال و تومان باز نمی شود (نامگذاری ویدئو از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر)



زن ناموس هیچکس نیست!


۱۳۹۹ خرداد ۸, پنجشنبه

... و اگر یک لنگه دمپایی به پا دارید ـ بازانتشار

... و اگر یک لنگه دمپایی به پا دارید، لنگه ای دیگر برای تان آرزومندم!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ تیر ماه ۱۳۹۴



نوبت بالاتری ها هم می رسد ...


مُشت چدنی در دستکش مخملی، نه از برون که از درون آماده ی فرود آمدن می شود! ـ بازانتشار

به گزارش زیر، دربردارنده ی سخنان یکی از نمایندگان مجلس فرمایشی، باریک شوید! هنگامی که آن را می خواندم با خود گفتم:
این همان مشت چدنی در دستکش مخملی است که «نابخردِ مُعَظّم نظام» زمانی در گذشته از کسی شنیده، آن را گوشنواز و درخور کاربرد برای سخن سرایی یافته بود؛ مُشتی که نه از برون که از درون آماده ی فرود آمدن می شود.

در اینجا، کاری به کوچه علی چپ زدن ها و خوش خیالی های نماینده مجلس فرمایشی و سخنانی از این دست ندارم که:
«... کسانی که تخصص جنگ روانی دارند و آنهایی که روزانه بولتن‌هایی را تهیه و به عنوان تخریب دولت و نه منتقدین به آقای رئیس جمهور تقدیم می‌کنند و مرتب روی اعصاب ایشان می‌روند و این باعث شده که ایشان در همین مدت کوتاه با عصبانیت، بدترین بی‌حرمتی‌ها را نسبت به منتقدین داشته باشند و از الفاظی چون ترسوها، بی‌سواد، بزدل سیاسی، باشناسنامه حرف زدن و بروید به جهنم را علیه آنها استفاده کند.»۱ (گزارش زیر)؛ سخنانی که در بهترین حالت آن، خودفریبی، حسابی جداگانه باز نمودن و پاکیزه انگاری «آخوند ریش حنایی انگلیسی» است. به برخی دوپهلوگویی ها و دلواپسی هایی که بیش تر پرداختن به «نقش ایوان خانه ای از پای بست ویران» است نیز نپرداخته ام. می توانستم، همه ی آن ها را بپیرایم و تنها آنچه در گزارش، برجسته نمایش داده ام را بیاورم؛ ولی دانسته از این کار خودداری ورزیدم.

با کنار نهادن آن موردها، پرده دری های "نماینده"، اینجا و آنجا، گوشه هایی از روند گسترشِ یافته ی «نولیبرالیسم سرمایه داری» در پهنه ی اقتصادی ـ اجتماعی و چهره ی خودکامه ی آن در پهنه ی سیاسی را به نمایش نهاده، صورتک دمکرات مآب و بزک کرده ی آن را که بیش تر رویکرد برونی دارد تا درونی، کنار زده است؛ «نولیبرالیسم»ی که برخی از روشنفکران ناآگاه از روندها و دگردیسگی های تاریخی آن به درازای بیش از دو سده، آن را با «لیبرالیسم سرمایه داری» در دورانی که سامانه ی سرمایه داری، رویهمرفته از نقشی پیشرو برخوردار بود، یکسان می گیرند و چشمداشتی ناروا از آن در سر می پرورانند که هماوند با گذشته ای به تاریخ سپرده شده است.۲ باریک شدن در سویه ای برجسته از ماهیت «لیبرالیسم» در دورانی که سرمایه داری از نزدیک به ۱۴۰ سال پیش، مرز دوران پیش از پیدایش انحصارهای بزرگ (مونوپُلی) را درنوردیده و پا به دوران سرمایه داری امپریالیستی نهاده از اهمیت بازهم بیش تری برخوردار است؛ این سویه که هماوندی بسیار نزدیک و ناگسستنی با رویش و گسترش ناموزون و ناهماهنگ سرمایه داری امپریالیستی۳، بسی بیش از دوره ی پیش از آن دارد، جلوگیری از رویش و گسترش «سرمایه داری ملی»۴ و دگردیسگی آن به گونه هایی از «سرمایه داری وابسته»۵ در «کشورهای پیرامونی»۶ است.

با پیدایش و گسترش انحصارها در دوره ی امپریالیستی سرمایه داری، «سرمایه داری ملی» به جز چند «کشور مادر سرمایه داری» («متروپل»)۷ در اروپای باختری، آمریکای شمالی و تا اندازه ای ژاپن، کمابیش در هیچ کشور دیگری از رویشی درخور بر بنیاد توانایی های بومی برخوردار نشد و با وابستگی های روزافزون به سرمایه داری امپریالیستی، نتوانست در هیچ جا اقتصادی ملی به آرش راستین آن، پدید آورد. در این کشورها، «انباشت نخستین سرمایه»۸، آنگونه که در کشورهای اروپای باختری، زمینه و بنیادِ پیوستگی و پیگیری رویش و گسترش بازهم بیش تر سرمایه داری و فرارویی آن به الگوهای برتر اقتصادی بود از بنیاد، کالبد نیافت و سامانه ی سرمایه داری، بیش از پیش با همبودهای اقتصادی ـ اجتماعی کهنه تر از خود بگونه ای درآمیخت که به پیشکار، کارگزار، کارپرداز و در دوره ی کنونی، بویژه کارچاق کن و نوکر دست به سینه ی سرمایه امپریالیستی دگردیسه شد.۹

یکی از مهم ترین زمینه های فرار همیشگی سرمایه از «کشورهای پیرامونی» که در دوران کنونی با گریز روزافزون نیروهای ویژه کار و کارآمد آن کشورها به سوی «کشورهای مادر سرمایه داری» نیز همراه شده، ناتوانی از بکار انداختن «انباشت نخستین سرمایه» در آن کشورهاست. به این پدیده باید رویکردی دانشورانه داشت و از برخوردی ذهنگرایانه همره با پند و اندرز پرهیزید؛ بررسی و کاوش شَوَندهای این پدیده و دریافت ماهیت آن، بخوبی نشاندهنده ی این حکم دانشورانه است که پیشرفت و آبادانی «کشورهای پیرامونی» در چارچوب سامانه ی سرمایه داری، نه تنها ممکن نیست که این کشورها را هر روز تنگدست تر و زمینگیرتر می کند. نگاهی گذرا به تاریخ نزدیک به ۱۵۰ سال کنونی، بروشنی گواه این حکم است و نیک می دانیم که «پراتیک»، سنگ ترازِ هر نظریه و تئوری است.

در کشور ما از ده سال پیش به این سو یا شاید پیش تر از آن، کار به جایی رسیده که دیگر به مرگ نمی گیرند که به تب خشنود نمایند؛ به مرگ می گیرند که کارگران و زحمتکشان را نابود نمایند. نمود روشن آن، پایین نگه داشتن حقوق کارگران و زحمتکشان و حتا کارمندان پایین رتبه به زیر خط تنگدستی، پرداخت های دیرهنگام  و بسیاری کارهای ناشایست دیگر است که بویژه از هنگام روی کار آمدن دولت حرامزاده ی «زهدان اجاره ای» با وارد کردن کارگران بیگانه (چینی و ...) نیز همراه شده است. این همان مشت چدنی در دستکش مخملی است که نه از برون که از درون آماده ی فرود آمدن می شود. مُشتی که سرراست و آشکارا واپسین سنگرها و خاکریزهای پایداری ملی توده های مردم: طبقه ی کارگر پرافتخار ایران را نشانه گرفته است؛ طبقه ای که در به زیر کشیدن رژیم وابسته ی پادشاهی، نقش بنیادین داشت. 

نکته ای دیگر را نیز بویژه برای آن گروه از روشنفکرانی که بر بنیاد گرایش های طبقاتی خود هنوز خط «لیبرال دمکراسی» را می پویند، شایان بازگویی می دانم و امیدوارم با باریک بینی و باریک اندیشی بیش تر به آن برخورد شود. هم اکنون، کم و بیش دوسال است که از روی کار آمدن دولتی «بورژوا لیبرال» می گذرد؛ دولتی که هم در زمینه ی سیاست خارجی و هم در زمینه سیاست های اقتصادی ـ اجتماعی درون کشور از کارنامه ای ننگین و خائنانه برخوردار است؛ دولتی انباشته از دزدان بزرگ، بسی بزرگ تر و دزدتر و بی آبروتر از دزدانی که هم اکنون به پادافره دزدی از بودجه های دولتی و زد و بندهای دیگر به زندان افکنده شده اند؛ دولتی که قراردادهای ننگین «ژنو» و «لوزان» و ... به پای آن نوشته شده و درون کشور نیز در همین دوره ی کوتاه دو ساله، شمار بسیاری از جوانان را به هر بهانه ی ریز و درشتی به دار آویخته است. این، کارنامه و دستاورد «لیبرال دمکراسی» در کشور ماست و بیش از این نیز نمی توان از آن چشم داشت؛ بنا بر شوندهای گوناگون دانشورانه که از آن میان در پی نوشت همین یادداشت نیز به برخی از آن ها اشاره شده و تنها دربرگیرنده ی کشور ما نیز نیست، چشمداشت دمکراسی یا آزادی حتا از گونه ی «یواشکی» آن که برخی به آن دلبسته اند و برخی سازمان ها و حزب های سیاسی «سوسیال دمکرات»، آن را سال هاست پی گرفته و در کردار تاکنون، تنها و تنها آب به آسیاب امپریالیست ها ریخته اند، در بهترین حالت آن خودفریبی است. در یکی از نوشتارهای گذشته ی خود، این نکته را در کلی ترین چارچوب آن، اینگونه در میان نهاده ام:
«سرمایه داری، دموکراسی ویژه خود را همراه با آزادی هایی در چارچوب سامانه خود می آفریند. این آزادی ها در میهن ما از همان نخست، آنجا که با ”انقلاب سفید“، زمینه های شکست همه جانبه ”اقتصاد طبیعی“ و رشد پرشتاب تر سامانه سرمایه داری را با فشار حکومت پهلوی از ”بالا“ فراهم ساخت، هیچگاه جامه عمل نپوشید. ریشه های ژرف خودکامگی دیرینه از یک سو و پویش غیر طبیعی، کج و معوج و نارسای سرمایه داری وابسته (کمپرادور) که نه بر بنیاد نیازهای اقتصادی ایران زمین که برپایه نیازهای بازار سرمایه امپریالیستی شکل گرفته بود، از سوی دیگر، نه تنها هیچگونه آزادی و دمکراسی حتا در چارچوب سرمایه داری و لیبرال منشانه آن به همراه نیاورد که خودکامگی شاهانه، زور و خفقان را افزایش بیشتری بخشید.»۱۰ 

هم اکنون نیز رویهمرفته همان و حتا بدتر است و در اینجا، این نکته که رژیم پادشاهی بر سرِ کار باشد یا دستار به سرهای دله دزد و «ساده ریست»۱۱ فرمان رانند، در شرایط کنونی جهان که با دوران هستی «اتحاد جمهوری های سوسیالیستی شوروی» و «اردوگاه کشورهای سوسیالیستی» تفاوت های جشمگیری دارد، چندان تفاوتی در بنیادِ جُستار ندارد.

یکی از مهم ترین نیازها و برجسته ترین خواست های انقلاب سترگ توده ای بهمن ۱۳۵۷ ایران که با شعار «استقلال» و «آزادی» نیز پیوندی ناگسستنی داشته و دارد به فرجام رساندن «دادگری (عدالت) اجتماعی» به سود توده های کار و زحمت بود که در آن انقلاب شکوهمند تاریخی، رژیم سده ها و هزاره ها «خاورخودکامگی دیرینه پا»۱۲ را سرنگون نمودند؛ ولی نتوانستند آن را به سود خود به بار نشانده از آن بهره گیرند. بجای آن ها، اسلام پیشگان دزدِ فرومایه، شاخه ها و جوانه های تازه سر زده از آن انقلاب را لگدمال نمودند و همان راه رویش اقتصادی ـ اجتماعی را در پیش گرفتند که رژیم گذشته می پیمود! بن بست بودن چنان راهی برای رهروان «سوسیالیسم دانشورانه» و خوب ساز و برگ یافته به تئوری و پراتیک آن، پیشاپیش روشن بود و پیامدهای ناگوار و تلخ آن، امروز بیش از گذشته رخ می نمایاند. کوچک ترین چشم اندازی نیز برای برونرفت از بحرانی که همچنان فراگیرتر خواهد شد، در چارچوب اصلاحاتی از درون یا به یاری «شیطان بزرگ» و همدستانش از برون («رِفُرم») برجای نمانده و رژیم تبهکار به هر رو، سرنگون خواهد شد و چه بهتر که بدست توانای توده های مردم ایران؛ ولی از آن مهم تر، یافتن راه رویش اقتصادی ـ اجتماعی جایگزینی شایسته برای آینده ی ایران است که از دید من و بر بنیاد همان «سوسیالیسم دانشورانه» که آدمی را تا اندازه ای هم شده به پیش بینی های درست سمتگیری های آینده توانا می کند، جز «راه رویش با سمتگیری سوسیالیستی» همراه با پذیرش هستی خلق هایی برابرحقوق به آرش باریک آن در چارچوب کشوری چندملیتی، راه دیگری نخواهد بود. هر گزینه ی دیگری، پیشاپیش محکوم به شکست است؛ افزون بر آنکه، اگر شش هفت سال پیش، پنجره ای برای دستیابی به هوایی تازه و دگرگونی های ریشه ای از هستی برخوردار بود، اکنون روزنه ای بیش نیست و وقت بیش از آن تنگ است که به پندار آید.   

ب. الف. بزرگمهر    یکم تیر ماه ۱۳۹۴


پی نوشت:

۱ ـ «بی‌سابقه‌ترین محدودیت‌ها در دولت یازدهم نسبت به صدا و سیما اعمال شده است»، «تسنیم»  ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۴

۲ ـ خواندن و بازخوانی نوشتار زیر را سودمند می دانم:
«نقش نولیبرالیسم در فروپاشی اقتصادی ـ اجتماعی ایران زمین»، ب. الف. بزرگمهر، دسامبر سال ۲۰۰۰ ترسایی، بازانتشار متن کامل: ۱۵ اگوست ۲۰۰۸ و می ۲۰۱۱

۳ ـ ناموزونی و ناهماهنگی رویش و گسترش سرمایه داری، چه در زمینه ی درون رشته ای و چه در چارچوب جغرافیای سیاسی رویش و گسترش آن از همان آغاز پیدایش این سامانه با آن همراه بوده و یکی از ویژگی های آن بشمار می رود؛ این ویژگی از دوران پیدایش و گسترش انحصارهای سرمایه داری (دوران امپریالیستی سرمایه) به این سو و با گذشت زمان، نمودی هرچه بیش تر و نابودکننده تر داشته است.

۴ ـ «سرمایه داری ملی» در برابر «سرمایه داری وابسته» از آرش و مانشی درخور برخوردار می شود؛ با این همه، مانش آن را نمی توان یکسره و در کلیّت خویش در برابر «سرمایه داری وابسته» نهاد؛ این بخش بندی تا اندازه ای بسیار مشروط بوده و در چارچوب برخوردی فراطبیعی (متافیزیکی)، خشک و یکبار برای همیشه کالبد یافته در این یا آن مانش با مرزهایی روشن و آشکار میان شان، نمی گنجد.

«سرمایه داری ملی» دربرگیرنده ی بخشی از سرمایه داری در کلّیت آن است که بر زمینه ای از فرآوری (تولید) به آرش دربرگیرنده ی آن در دورپیمایی سرمایه از هماوندی های «اقتصاد خرده کالایی» یا همانا «فرآوری کالایی ساده» بر بنیادی بومی به هماوندی های «اقتصاد سرمایه داری» فراروییده و پایور شده باشد. به این ترتیب و با چشمی به تفاوت های تاریخی رویش و گسترش سامانه سرمایه داری در «کشورهای مادر سرمایه داری» با «کشورهای پیرامونی»، «سرمایه داری ملی»، بویژه در این گروه از کشورها از آرش و مانش درخور خویش برخوردار است.

در کشور ما ایران، «سرمایه داری ملی» به جز گروهی از صنایع سنگین، زیربنایی و ساختاری که تا همین ده سال پیش زیر پوشش بخش دولتی بوده و با شتاب گرفتن روند ضدانقلابی در سال های کنونی و پایمال شدن اصل ۴۴ قانون اساسی به چنگ بخش خصوصی درآمده اند، دربرگیرنده ی بخش انبوه و گسترده ای از صنایع کوچک و میانگین نیز هست که بویژه پس از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷، بگونه ای عمده بر بنیاد رویشی درونزا ـ و نه کاشت سرمایه داری از بالا پس از «انقلاب سپید» شاه گوربگور شده تا پیش از آن! ـ روییده و گسترش نسبی یافته اند. در این باره، در پاسخ به نوشته ای از آن میان، یادآور شده بودم:  
«... اشتباه بسیار بزرگ نادیده گرفتن ”سرمایه داری ملی“ در امر اتحادها و همکاری های مشترک با طبقه کارگر در پهنه نظری، مانند بسیاری از اشتباهات کوچک و بزرگ نیروهای تندرو چپ (چپ رو ها) از کژاندیشی یا ناتوانی در دریافت بنیادی ترین اصول ”سوسیالیسم علمی“ و در اینجا، بویژه اصول دانش ”اقتصاد سیاسی“ سرچشمه می گیرد. آنها، البته به دلایل طبقاتی و ناپیگیری در پژوهش پیگیر و همه جانبه در این زمینه، در همان دایره بسته ای گِرد خود می چرخند که آدام اسمیت و دیوید ریکاردو به هنگام خود، ناگزیر به آن دچار بودند؛ از همین رو، نمی توانند یا نمی خواهند خود را تا سطح آنچه مارکس برای نخستین بار کشف و برپایه آن دانش ”اقتصاد سیاسی“ را بنیاد نهاد، بالا بکشند.

”چپ روها“ مانند شماری دیگر از نیروهای اجتماعی و سیاسی، همواره جنبه فن آورانه  تولید کالایی (به مفهوم عام آن) را با جنبه اقتصادی ـ اجتماعی آن درهم آمیخته، پیش انگاره های نادرستی پیش روی خود نهاده و به آروین های (تجربه های) نادرست می رسند. درباره اینکه آیا ”سرمایه داری ملی“ در کشورمان هستی دارد یا نه نیز ”چپ رو“ها به شیوه مکتبی سده های میانه (اسکولاستیک) به گفتگو و ستیزه برمی خیزند. پافشاری بیشتر آنها در نادیده گرفتن ”سرمایه داری ملی“، برپایه وابستگی اقتصادی و صنعتی کشور ما به ”کشورهای سرمایه داری مادر“ (متروپل) در زمینه تولید (به مفهوم گسترده آن) بوده و همچنان هست. آنها، با پافشاری یکسویه بر جنبه فن آورانه تولید اجتماعی که تنها مناسبات آدم ها با طبیعت را دربرمی گیرد، مناسبات اقتصادی ـ اجتماعی آدم ها با یکدیگر و در اینجا، هستی ”سرمایه داری ملی“ را نادیده گرفته یا امکان اتحّاد و همکاری طبقه کارگر با آن را نفی می کنند. همه اینها رویهمرفته، هیچگونه پیوندی بنیادین به سُستی، کم بنیگی، بی ریشگی تاریخی، ناپایداری و امکان همدستی ”سرمایه داری ملی“ با ”برادر ناتنی“ خود: ”سرمایه داری وابسته“ (بورژوازی کُمپرادور) و اینکه در لحظه مشخص تاریخی که بویژه شرایط کنونی میهن مان را دربرمی گیرد، نباید رهبری جنبش را به دست چنین طبقه ای سپرد، ندارد. »
«امید که قبایش دو شود»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۳ آبان ماه ۱۳۸۹

با همه ی انبوهی و گسترش چندی (کمّی) «سرمایه داری ملی» در کشورمان، این بخش از سرمایه داری از پریشانی نسبی، بی هماوندی های درونی و پیوندهای ساختاری بایسته برای شکوفایی و گسترش پیوسته در بازاری یگانه رنج برده و می برد. از ویژگی های عمده ی «سرمایه داری ملی» در ایران می توان به بی ریشگی تاریخی، سست بنیانی، ناپایداری و امکان همدستی آن با ”برادر ناتنی“ خود: ”سرمایه داری وابسته“ (بورژوازی کُمپرادور) اشاره نمود که از همین رو و نیز شَوَندهای تاریخیِ «جهان دربرگیرنده» (جهانشمول) دیگری از رهبری پایدار و استوار جنبشی انقلابی به سود پیشرفت و آبادانی کشور ناتوان است. این بخش از سرمایه داری، بویژه در ده سال گذشته، آسیب های بس بزرگ تر از پیش را از سر گذرانده، رو به نابودی است.

نکته ای دیگر نیز در هماوندی با «سرمایه داری ملی»، بویژه در شرایط اقتصادی ـ اجتماعی کنونی ایران، شایان درنگ و دستِکم اشاره ای گذراست و آن، چگونگی «فرآوری کلِّ اجتماعی» و «درآمد ملی» است که به هیچ رو نباید تنها از سویه ارزشی آن ها بدیده گرفته شوند.

«گردش سرمایه اجتماعی، فرآوری کلِّ اجتماعی و ارزش نوینی که هر سال در جامعه فرآوری می شود را کالبد مادی روشن و شناخته شده ای می بخشد و باید بگونه ای شایسته، ابزارهای گوناگون فرآوری و کاربرد (مصرف) که جامعه به آن نیاز دارد را دربرگیرد؛ وگرنه، بازفرآوری اجتماعی با دشواری روبرو خواهد شد. در انگاره ای از جامعه ی سرمایه داری که لایه های اجتماعی چون دهگانان و سایر فرآورندگان خرده پای زحمتکش کمابیش گواریده شده و از میان رفته اند، «درآمد ملی» را تنها طبقه کارگر فرآوری می کند و دو طبقه ی دیگر این جامعه، دربرگیرنده ی سرمایه داران و زمینداران و گروه سترگ خدمتگذاران آن ها کم ترین نقشی در فرآوری «درآمد ملی» ندارند.

اقتصاد سیاسی عامی گرای بورژوازی، ستیزه پیرامون «درآمد ملی» را  دانسته، دگرمی دیسد و ”خدمات“ را نیز به عنوان کاری بارور و ارزش افزا در کنار کالاها می نشاند؛ به این ترتیب، تفاوت ماهوی میان «کارِ بارور» («کارِ مولد») و «کارِ نابارور» («کارِ غیرمولد») از میان برداشته می شود. در ”خدمات“ نیز که از آرشی گسترده و گزافه گویانه برخوردار شده، هم آن بخشی از بازرگانی و ترابری و هماوندی ها بشمار می آید و هم خدمات دولتی و شخصی که از آنِ طبقه سرمایه دار است. به عنوان نمونه، کسی که زنداینان سیاسی را شکنجه می دهد در برابر "کار" خویش درآمدی دارد و فلان پیشخدمت بهمان سرمایه دار که بند کفش آقا را می بندد نیز درآمدی دارد و این درآمدها در برابر "خدمت"هایی است که به انجام رسانده و می رسانند. از دیدگاه اقتصاد سیاسی سرمایه داری، خدمات نیز بخشی از «درآمد ملی» بشمار می آید؛ در حالی که براستی چنین نیست. در دو مورد یاد شده، ناباروری "کار" و خدمت انجام شده («کارِ نابارور»)، آشکار است که موردهای فراوان دیگری را نیز دربرمی گیرد. از دیدگاه دانشورانه، چنین "کار"هایی که فرآورنده ی ارزشی نوین نیست و نیز درآمدی که به عرضه کنندگان چنین خدمانی پرداخت می شود، «هزینه» است؛ هزینه ای که از درآمد «کارِ بارور» کارگران و سایر زحمتکشان و فرآورندگان ثروت های مادی و معنوی جامعه، پرداخت شده و می شود.

به این ترتیب، نابارور بودن بسیاری از "خدمات" دیگر که شاید در نگاه نخست و با دیدی نه چندان باریک بینانه آشکار نباشد نیز هزینه ای است که بر دوش طبقه کارگر و سایر زحمتکشان گرانبار می شود؛ خدماتی که به طبقات انگل اجتماعی عرضه می شود و دستگاه سترگ دولتی دیوانسالار با ارتش و پلیس و سایر کارگزاران ریز و درشت آن، هیچکدام فرآورنده ی «درآمد ملی» نیستند. آمیختن درآمد این لایه از نوکران و مزدوران با «درآمد ملی» که تنها و تنها از نیروی کار طبقه کارگر و سایر زحمتکشان و فرآورندگان ثروت های مادی و معنوی فراهم می شود، جز وارونه نمودن حقیقت و جازدن هزینه بجای درآمد، بیش نیست.» (برگرفته و الهام گرفته شده از کتاب ارزنده ی اقتصاد سیاسی، کارِ رفیقِ فروتن، اندیشمند، پرکار و سازمانده توده ای: زنده یاد فرج الله میزانی (ف. م. جوانشیر) با ویرایش، پارسی نویسی و افزوده هایی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر.) سردرگمی در این زمینه، دربرگیرنده ی برخی نیروهای با گرایش چپ نیز هست؛ بویژه برای این گروه، ناچار به افزودن و یادآوری این نکته ها شدم که هم اکنون در کشورمان چشمگیرتر از گذشته و شاید هرجای دیگر جهان است.

در آغاز این بخش از پی نوشت یادآور شده بودم که «... مانش [سرمایه داری ملی] را نمی توان یکسره و در کلیّت خویش در برابر «سرمایه داری وابسته» نهاد؛ این بخش بندی تا اندازه ای بسیار مشروط بوده و در چارچوب برخوردی فراطبیعی (متافیزیکی)، خشک و یکبار برای همیشه کالبد یافته در این یا آن مانش با مرزهایی روشن و آشکار میان شان، نمی گنجد.» به جز نکته هایی که در بالا آمد به نکته هایی در این باره نیز اشاره ای گذرا می کنم و پیگیری آن، در یافتن هماوندی های میان جُستارها و مانش های یاد شده با یکدیگر و دستیابی به دریافتی برتر و همه سویه تر را به خواننده ی کنجکاو و جوینده وامی گذارم که این همه در این چارچوب نمی گنجد؛ در «واژه نامه سیاسی و اجتماعی»، کار ارزنده ی رفیق پرکار و فروتن توده ای: زنده یاد هوشنگ ناظمی (نامور به امیر نیک آیین) زیر برنام «ملی کردن» (nationalisation) از آن میان، آمده است:
«در کشورهای سرمایه داری، «ملی کردن» بنگاه ها هنوز به آرش آن نیست که این بنگاه ها از آنِ همه ی خلق باشد؛ زیرا دولتِ بر سرِ کار، پشتیبان و نماینده ی همه ی خلق نیست. در کشورهای سرمایه داری، «ملی کردن» شالوده ی بهره کشی را از میان برنمی دارد و هماوندهای نوینی پدید نمی آورد. در این کشورها، بسته به تراز نیروی طبقات و پیکار آن ها، اندازه ی نفوذ و نیروی توده های زحمتکش یا کنش و واکنش های درون گروه های سرمایه دار و بهره ی آن ها، آماج های گوناگونی از «ملی کردن» بنگاه ها پی گرفته می شود و آروین های گوناگون بدست می آید. «ملی کردن»، گاه از نیروی «گروه های انحصاری» می کاهد و گاه به نیرومندی کالبد «سرمایه داری دولتی» می انجامد. گاه سرمایه داران از «ملی کردن» برای فروش کارخانه ها و ابزارهای کهنه و فرسوده ی خویش و واگذاری بار نوسازی آن ها به دوش دولت و از بودجه ی عمومی سود برده و می برند ... هم اکنون در کشورهای سرمایه داری، دشمن عمده ی طبقه کارگر، انحصارهای سرمایه داری هستند. این انحصارها، دشمن عمده ی دهگانان، پیشه وران و سرمایه داران کوچک، بیشینه ی کارمندان و روشنفکران و حتا بخشی از سرمایه داران میانگین نیز هستند.
...
در کشورهای در حال رویش (رشد)، «ملی کردن» از برجستگی ویژه ای برخوردار است، ملی کردنِ بنگاه های بیگانه و از آنِ انحصارگران، اهرم بنیادین  چیرگی بیگانگان را درهم می شکند و استقلال را پایور می کند. به این ترتیب، «ملی کردن» کار سترگ ضد امپریالیستی است و زمینه ای سازنده برای رویش همه سویه و ناوابسته ی اقتصاد ملی است.
...
هنگامی که طبقه کارگر در پیوند و یگانگی با سایر زحمتکشان، دولت را بدست می گیرد، «ملی کردن» به آرشِ گرفتنِ انقلابی مالکیت (خداوندی) از طبقات بهره کش، آفرینش خداوندی سوسیالیستی و دگردیسیدن بنگاه ها به دارایی همه ی خلق است. تنها با «ملی کردن سوسیالیستی» است که ناهمتایی (تضاد) بنیادین سرمایه داری، ناهمتایی میان سرشت اجتماعی فرآوری از یکسو و کالبد خصوصی و سرمایه داری خداوندی (مالکیت) از میان می رود.» (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

افزوده:
«هنگامی که از فرآوری (تولید) سخن می گوییم، باید فرآوری را به آرش گسترده ی آن بدیده گرفت. گندم در کشتزار و کفش در دکان کفاشی، تنها یکی از فرآیندهای شناخته شده از فرآوری است. این فرآورده ها تنها آنگاه می توانند نیاز آدمی را برآورند که فرآیندهای پسین فرآوری را نیز پیموده و بدست کاربَر (مصرف کننده) برسند؛ پای کسی را بپوشانند و یا بر سر سفره نهاده شوند. بنابراین، فرآوری اجتماعی و هماوندی های فرآوری را باید به آرش گسترده و دورپیمایی کامل فرآوری: از فرآوری به آرش ویژه ی آن تا بخش کردن (توزیع) و داد و ستد (مبادله) و ترابری (حمل و نقل) و کاربرد (مصرف) بدیده گرفت و در این نکته درنگ نمود که هماوندی های اقتصادی میان آدم ها در جریان بخش کردن و داد و ستد و ترابری تا کاربرد کالاها، بخشی از هماوندی های فرآوری به مانش گسترده ی آن است. در اینجا باید به این نکته ی بنیادین باریک شد که بخش کردن و داد و ستد و ترابری و کاربرد کالاها جدا از فرآوری از هستی برخوردار نیستند و نباید جدا از آن بررسی شوند.»
برگرفته از کتاب ارزنده ی اقتصاد سیاسی، کارِ رفیقِ فروتن، اندیشمند، پرکار و سازمانده توده ای: زنده یاد فرج الله میزانی (ف. م. جوانشیر) با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر. برجسته نمایی ها از خود نویسنده است.

۵ ـ «سرمایه داری وابسته» («بورژوازی کمپرادور»)

«سرمایه داری وابسته»، برخلاف «سرمایه داری ملی»، نه تنها از پشتوانه ی فرآوری به مانش گسترده ی آن، درون کشور برخوردار نیست که سرمایه ی آن با سرمایه ی انحصارهای کشورهای امپریالیستی آمیخته و از دیدگاه سیاسی، همسو با کارگزاران آن ها در کالبد دولت های امپریالیستی گام برمی دارد؛ از همین رو، این بخش از سرمایه داری که بویژه در کشورهای کم رویش سرمایه داری («کشورهای پیرامونی») نمودی آشکار دارد از سرشتی ضدِّ ملی برخوردار بوده، دشمن استقلال ملی و دشمن جنبش های آزادیبخش و استقلال جویانه است. «سرمایه داری وابسته»، ابزارِ دستِ سیاست امپریالیست ها در چپاول و بهره کشی اقتصادی و چیرگی سیاسی بر اقتصاد و سیاست کشورهای دیگر است. کم و بیش، همه ی کلان بازرگانان و سوداگران، خداوندان کارگاه ها و کارخانه های سرهمبندی (مونتاژ) کالاها که در بنیاد یا از آنِ کشورهای امپریالیستی هستند و یا آمیزه ای از «سرمایه داری وابسته» با سرمایه های انحصارهای کشورهای امپریالیستی اند و نیز بیش تر سرمایه های بکار افتاده در رشته هایی چون بانکداری، در این بخش از سرمایه داری می گنجند. به این ترتیب، این لایه ی انگل اجتماعی در همه ی کشورها، نقش کارچاق کن و میانجی برای پیدایش و گسترش بازار فروش کالاهای کشورهای امپریالیستی و پهنه ی سرمایه گذاری های انحصارات سرمایه داری و نیز زمینه سازی دستیابی به مواد خام ارزان بها را با زیر پا نهادن منافع ملی کشورها بر دوش می گیرد. هم اکنون در کشورمان، دولت بدرستی نامور به «زهدان اجاره ای»، یکی از بهترین نمونه های این بخش از سرمایه داری انگلی را به نمایش نهاده است؛ «زهدانی» که از درون آن، «مشت چدنیِ» به چکش و سندان سپرده شده، برای وارد نمون ضربه از هرباره آماده می شود.

در زیر بخش هایی از برخی نوشته های پیشین را نیز که به دریافت بهتر جُستار از گوشه هایی دیگر یاری می رساند، آورده ام:
«با انقلاب ایران و سرنگونی رژیم خیانتکار پهلوی و از آن مهم تر برچیده شدن سامانه شاهنشاهی، امکان تاریخی بسیار بزرگی برای میهن ما پدید آمد که نه تنها خواست های هنوز به ثمر نرسیده انقلاب مشروطیت را جامه عمل بپوشاند که از آن نیز فراتر رفته، با درپیش گرفتن راه رشد غیر سرمایه داری و پیگیری راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی، برای همیشه خود را از بند اقتصاد و سیاست امپریالیستی برهاند. شعار استقلال، به عنوان یکی از شعارهای سه گانه انقلاب بهمن در ایران، با توجه به وابستگی های اقتصاد ایران به سرمایه امپریالیستی و حاکمیت سرمایه داری وابسته (کمپرادور) به عنوان مهم ترین لایه سرمایه داری در حاکمیت وابسته به امپریالیسم محمدرضا پهلوی، جز این معنایی نمی توانست داشته باشد.

با سرنگونی سامانه شاهنشاهی، سرمایه داران وابسته (کمپرادور) و تا اندازه ای کمتر از آن، زمینداران بزرگ، آسیب دیدند. پهناوری سرزمین ایران همراه با ناموزونی و رشد نارس اقتصاد سرمایه داری در بخش های گوناگون، وجود همبودهای کهنه اقتصادی ـ اجتماعی و سازمان نیافتگی طبقه کارگر، سبب شد که این نیروهای واپسگرا و ترمز رشد و پیشرفت اجتماعی ـ اقتصادی با دستیاری نیروهای محافظه کار، دربرگیرنده سرمایه داری بازرگانی بازار، سرمایه داری لیبرال و نیز زمیندارانی که از پیش یا هنگام جنبش انقلابی، به پوستین "اسلام" درآمده و «سهم امام» می پرداختند، دوباره جان بگیرند. آغاز جنگ رژیم وابسته صدام حسین بر ضد ایران، قحطی و گرانی گاه مصنوعا آفریده شده کالاها، در شرایطی که اقتصاد ایران همچنان با هزاران بند پیدا و ناپیدا به اقتصاد امپریالیستی وابسته بود، به این لایه های طفیلی و نوکیسه های "مسلمان" همدست آنها در حاکمیت (سرمایه داری بوروکراتیک۱۶) و پیرامون آن امکان داد که ثروت هایی افسانه ای به چنگ آورند؛ ثروت هایی که در سنجش با شرایط کم و بیش همانند آن در دوران جنگ جهانی دوم و بازرگانانی که یکشبه بر اثر خرید و فروش کوپن و غارت هست و نیست توده های مردم، ثروتمند شده بودند (تاجرهای کوپنی)، سر به فلک می زد. به این ترتیب، همانگونه که اقتصاد همواره و همیشه زیربنا و سمت دهنده روندهای اجتماعی ـ سیاسی بوده و هست و نیز براثر سیاست های ناپیگیر اقتصادی ـ اجتماعی که در بهترین حالت، توزیع و گسترش هرچه بیشتر بی چیزی و تنگدستی توده های مردم را موجب شد۱۷، زمینه نیرومند شدن واپسگراترین نیروهای اجتماعی در حاکمیت ایران از هرباره فراهم شد. نیرو گرفتن دوباره این لایه های انگل اجتماعی، از نگاه تاریخی و تنها از این جنبه، در سنجش با نیروهای همانند در دوره حاکمیت پهلوی، گامی به پس در تاریخ  میهن مان به شمار می آید؛ گامی به پس که با درنظرگرفتن دیگر عامل های اجتماعی ـ اقتصادی در پهنه ایران و جهان، تنها بر جنبه انفجاری گام بعدی به پیش بسی خواهد افزود و شاهدهای آن هم اکنون بخوبی دیده می شود.»
«صورتکی نو بر چهره امپریالیسم ایالات متحده (بازانتشار)»، ب. الف. بزرگمهر، ١۹ بهمن ۱۳۸۷

«گاهنامه ویستا» ـ برگرفته از پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه

بازانتشار:

«انقلاب بزرگ بهمن ۵٧، که «... در نخستين مرحله ی خود (فاز سياسی) نظام شاهنشاهی را درهم کوبيد و به سرمايه‌داری وابسته (کمپرادور) و همبود بزرگ مالکی آسيب بزرگی رسانيد، در مرحله پسين، آنجا که سرنوشت نهايی انقلاب از جهت سمت‌گيری اقتصادی ـ اجتماعی آن مي‌بايست تعيين می‌شد، دچار چالش‌های بسيار جدی شد که هم‌چنان نيز ادامه دارد.» اين انقلاب، بهترين امکان تاريخی را برای جامعه استبداد زده ی ايرانی فراهم آورد تا با استفاده بهينه از همه توان بالقوه و بالفعل اقتصادی ـ اجتماعی خود، به سود طبقات و قشرهای زحمتکش و ميانی سمت‌گيری کرده، روند انقلابی را در عرصه اقتصادی به سود اين قشرها و طبقات تثبيت نمايد. متأسفانه با آغاز جنگ ايران و عراق، اشتباهات و کوته‌بينی‌های برخی نيروهای انقلابی درون و پيرامون حاکميت و نيز سرکوب هم‌زمان پيشروترين گردان‌های انقلابی خلق و جنبش به دست حاکميت خرده بورژوا ـ بورژوا ليبرال، شرايطی پديد آمد که بورژوازی شکست خورده ی وابسته به امپرياليسم (کمپرادور) با دستياری و کمک بورژوازی نوخاسته ليبرال، بورژوازی اداری ـ بوروکراتيک و نيروهای واپسگرای وابسته به همبودهای اقتصادی ـ اجتماعی کهنه، آرام آرام خود را بازيابد و در صدد به دست آوردن جايگاه داخلی و پيوندهای بين‌المللی پيشين خود برآيد؛ امری که هم‌اکنون شاهد آن هستيم.»
«کدامين گزينه پاسخگوست؟»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۵ مهر ١٣۸۵

«قشر فوقانی سرمايه ی بازرگانی ايران (سرمايه‌داری کمپرادور يا وابسته) که ده‌ها سال پيش از اين با سرمايه امپرياليستی درآميخته بود و واسطه‌گری آن را بر عهده داشت، اينک خون تازه‌ای يافته است. اين قشر ديگر به «شترسواری دولا دولا» خشنود نيست و خواهان همان نقش و قدرت سياسی است که در دوران پيش از انقلاب بهمن داشت و به همين دليل خواهان رفع مشکلات سر راه به صورتی قطعی با امپرياليست‌های يانکی و ديگر امپرياليست‌هاست. همان‌گونه که تجربه تاريخی نشان می‌دهد، آن گروه از آخوندهای شکمباره واپسگرا که «حفظ بيضه اسلام» برايشان از جان و ناموس ايرانيان مهم‌تر است، بار ديگر با اين قشر انگل سرمايه بازرگانی کنار خواهند آمد ـ و کنار نيز آمده اند ـ و به يوغ خارجی نيز گردن خواهند گذاشت. آن‌ها که زمانی برای دريافت جيره و مواجبشان سوار بر الاغ‌هايشان در جلو کنسولگری انگليس صف می‌کشيدند، اکنون ديگر دستی دراز در سفره مردم دارند و خواهان همدستی مستقيم با غارتگران خارجی و امپرياليست‌ها هستند. برخی از آن‌ها که بيش‌تر نگران رويدادهای آينده، از دست دادن موقعيت اجتماعی و بسته شدن حسابهای بانکی‌شان در کشورهای اروپای باختری و ايالات متحده می‌باشند، نوع ديگری از «فشار از پايين» و «چانه‌زنی در بالا» را بر ضد منافع ملی ايران تجربه می‌کنند. اين گروه از آخوندهای راستگرا و هم‌پيمانان داخلی و خارجی‌شان از درک اين مسأله که ديگر دوران استفاده ابزاری از توده‌های مردم به سر آمده، فروگذاری می‌کنند.»
«کدامين گزينه پاسخگوست؟»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۵ مهر ١٣۸۵

«چالش بزرگ انقلاب ملی ـ دمکراتیک بهمن ۵۷ از آنجا آغاز شد که پس از سرنگونی شاه و رژیم پادشاهی وابسته به امپریالیسم نتوانست اصلاحات اقتصادی بایسته و درخور به سود طبقات و لایه های انقلابی به عمل آورد. با همه ی کوشش نیروهای آگاه انقلابی، آنچه در این زمینه انجام پذیرفت چیزی بیش از برخی اصلاحات نیم بند، ناهماهنگ، ناپیگیر و هرج و مرج جویانه نبود. به زودی با دخالت های امپریالیستی برعلیه انقلاب ایران، نفوذ نمایندگان سیاسی نیروهای بورژوا ـ لیبرال، بزرگ مالکان و نیز نیروهای نفوذی امپریالیست ها در بالاترین لایه های رهبری و مدیریت کشور زیر پوشش اسلام پناهی و از آنها مهم تر، اشتباهات سنگین نیروهای انقلابی درون، پیرامون و بیرون از حاکمیت سیاسی در نشناختن خودی از ناخودی، همان اصلاحات نیم بند نیز به زودی به دست فراموشی سپرده شد. گسست پدید آمده میان روند سیاسی تا اندازه ای همسو با خواست توده های انقلابی و روند اقتصادی از هم گسیخته ی سرمایه داری وابسته در نخستین ماه های پیروزی انقلاب، با سرکوب گام به گام خواست های انقلابی به سود این یک از میان برداشته شد. بجای سرمایه داری وابسته (کمپرادور)، سرمایه داری واسطه گر بازرگانی نقش عمده در اقتصاد و سیاست کشور یافت. با این همه، روندهای سیاسی و اقتصادی هیچگاه بگونه ای پایدار با یکدیگر همسو نشدند و در آینده نیز نخواهند شد. ناهمسویی این دو روند، دگرگونی های مثبت و منفی را با تکانه ها و برآمدهایی همراه نموده و به آن سرشتی انفجاری می بخشد.»
«چگونه ریشه های بحران از هر سو نادیده گرفته می شود!»، ب. الف. بزرگمهر، یکم خردادماه ۱۳۹۰

«سرمایه داری، دموکراسی ویژه خود را همراه با آزادی هایی در چارچوب سامانه خود می آفریند. این آزادی ها در میهن ما از همان نخست، آنجا که با «انقلاب سفید»، زمینه های شکست همه جانبه «اقتصاد طبیعی» و رشد پرشتاب تر سامانه سرمایه داری را با فشار حکومت پهلوی از «بالا» فراهم ساخت، هیچگاه جامه عمل نپوشید. ریشه های ژرف خودکامگی دیرینه از یک سو و پویش غیر طبیعی، کج و معوج و نارسای سرمایه داری وابسته (کمپرادور) که نه بر بنیاد نیازهای اقتصادی ایران زمین که برپایه نیازهای بازار سرمایه امپریالیستی شکل گرفته بود، از سوی دیگر، نه تنها هیچگونه آزادی و دمکراسی حتا در چارچوب سرمایه داری و لیبرال منشانه آن به همراه نیاورد که خودکامگی شاهانه، زور و خفقان را افزایش بیشتری بخشید.»
«درباره وظایف ما!»، ب. الف. بزرگمهر ۳۰ دی ماه ۱۳۸۷

۶ ـ «کشورهای پیرامونی»

«سامانه سرمایه داری از جهت های گوناگون چون شیوه رشد سرمایه داری (رشد طبیعی ـ تاریخی در اصطلاح کلاسیک آن یا رشد سرمایه داری وابسته درآمیخته با همبودهای اقتصادی ـ اجتماعی کهنه)، پلّه رشد و گسترش و شتاب دورپیمایی سرمایه (کشورهای توسعه یافته یا درحال توسعه) و اندازه انباشت و پخش سرمایه، به دو گروه عمده کشورهای مرکزی (metropol) و کشورهای پیرامونی (peripheral) بخش می شوند؛ گرچه، اینجانب گروهبندی های ”کشورهای شیردوش“ و ”کشورهای شیرده“ را گویاتر می دانم.

”کشورهای پیرامونی“ را با پذیرش خطایی نسبی، می توان تا اندازه بسیاری هم ارز زبانزد ”کشورهای جهان سوم“ دانست که بسیار ناسازگار با واقعیت های جهان بوده و به هنگام خود از سوی نظریه پردازان سرمایه امپریالیستی و مائو تسه دون (و نیز پیروانش)، هریک، به منظور دیگر، بکار رفته اند!»
«امید که قبایش دو شود»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۳ آبان ماه ۱۳۸۹

«مفهوم ”کشورهای پیرامونی“ در برابر ”کشورهای مادر سرمایه داری“ یا ”متروپل“ ها بکار می رود و تا چندی پیش بخش عمده ای از کشورهای آسیا، آفریقا، آمریکای مرکزی و لاتین را دربرمی گرفت. با رشد و گسترش پرشتاب سامانه ی سرمایه داری در کشورهایی چون چین، هند، برزیل و برخی دیگر از کشورهای پیش تر کم رشد، این مفهوم های کم و بیش نمادین که در گذشته برای رویارویی با مفهوم های ”سوسیالیسم“ علمی و سرپوش نهادن به چپاول سرمایه ساخته و پرداخته شده بودند، بیش از پیش بیمایه بودن خود را به نمایش نهاده اند و با این همه، چنین مفهوم هایی را همچنان به شکل نمادین می توان بکار برد.»
«سمتگیری سوسیالیستی، گُزینه ای دشوار، دست یافتنی، ولی نه ناگزیر!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۰ بهمن ۱۳۸۹

۷ ـ «کشورهای مادر سرمایه داری» («متروپل») به آن گروه از کشورهایی گفته می شود که پیدایش و رویش سامانه ی سرمایه داری از «اقتصاد خرده کالایی» یا همانا «فرآوری کالایی ساده» بر بنیاد «انباشت نخستین سرمایه» و گسترش پسین آن در روند رویشی پیوسته از یک سو به گوارش همبودهای کهنه ی اجتماعی ـ اقتصادی درون هر کدام از آن کشورها انجامید و بنیادی ملی یافت و از سوی دیگر، بر بنیاد قانون «رویش ناهماهنگ سرمایه داری» و پیدایش انحصارات بزرگ سرمایه داری در کشورهای یادشده، بهره کشی نیروی کار ارزان و چپاول نهشته های کانی با کم ترین هزینه در کشورهای به یوغ درآمده و نیز بهره برداری از خاستگاه های انرژی سنگواره ای در برخی از همان کشورها را درپی داشت.

با انقلاب سترگ و دورانساز اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه و سپس پیدایش نخستین کشور زحمتکشان جهان در کالبد «اتحاد جمهوری های سوسیالیستی شوروی» و بویژه پس از پیروزی تاریخی بر اهریمن فاشیسم و نازیسم سرمایه داری در «جنگ جهانی دوم» و دستیابی بسیاری از کشورهای بهره ده به استقلال سیاسی با آنکه وابستگی های اقتصادی کشورهای کم تر رویش یافته به «کشورهای مادر سرمایه داری» که به کشورهای سرمایه داری امپریالیستی فراروییده بودند، در کالبدهای تازه تری پی گرفته شد،
آرش و مانش «کشورهای مادر سرمایه داری» («متروپل») در برابر «کشورهای پیرامونی» تا اندازه ای بسیار رنگ باخت و کاربرد آن، سویه ای نمادین یافت. کشورهای به استقلال (سیاسی) دست یافته از آن پس از امکان پیمودن راه رویش اقتصادی با سمتگیری سوسیالیستی (آن را به نادرست «راه رشد غیر سرمایه داری نیز خوانده اند!) برای ساحتمان اقتصادی ملی برخوردار شدند؛ اقتصادی ملی که ساختمان آن بر بنیاد «راه رویش سرمایه داری» نشدنی بود و پیمودن آن به وابستگی بازهم بیش تری در کالبدهای تازه تر نواستعماری (neocolonialism) به کشورهای امپریالیستی می انجامید. آزمون ها و آروین های بیش از سه دهه پس از انقلاب خلقی بهمن ۵۷ و آنچه هم اکنون با آن روبروییم، یکی از گویاترین و نیرومندترین شوندهایی است که در این زمینه می توان آن را گواه گرفت و درونمایه ی «اقتصاد مقاومتی» یا همانا به زبان توده ی مردم: «اقتصاد مقاربتی» که بر زبان رهبر دَبَنگِ نابکار افتاده و آن را به نادرست و فریبکارانه (از دید من، همچنین تا اندازه ای نیز خودفریبی!) چون چماق تهدیدآمیزی در برابر «شیطان بزرگ» و دیگر کشورهای امپریالیستی برای کم تر به زیر بار زور رفتن بکار می برد، چیزی بیش از پیشبرد هرچه بیش تر برنامه های نولیبرالیسم امپریالیستی، کاهش بودجه های اجتماعی، افکندن بازهم بیش تر هزینه ها بر دوش توده های مردم ایران و بازتر نمودن دست سوداگران و بازرگانان چپاولگر در اقتصاد درمانده ی ایران نیست.    

۸ ـ «انباشت نخستین سرمایه»

«... هنگامی پول به سرمایه دگردیسه می شود كه نیروی كار به كالا دگردیسه شده باشد [و] از نیروی كار خریداری شده از سوی سرمایه دار، بهره كشی شود؛ ”ارزش افزوده“ (”اضافه ارزش“) پدید آید و این ”ارزش افزوده“  روی هم انباشته شده، سرمایه های بزرگ و بزرگ تری بیافریند. به زبانی دیگر ... هنگامیکه فرآوری (تولید) اجتماعی کالبد سرمایه داری دارد، سرمایه از كجا و چگونه پدید آمد و چگونه در دستِ سرمایه دارانِ خداوند (صاحب) ابزار فرآوری گرد می آید؛ ولی همه ی این ها هماوند با زمانی است كه پول به سرمایه و نیروی كار به كالا دگردیسه شده باشد.

اگر پرسیده شود كه پیش از پیدایش هماوندی های سرمایه داری، سرمایه از كجا پدید آمد [و] نخستین سرمایه دارانی كه هنوز از هیچ كارگری بهره كشی نكرده بودند و تازه می خواستند بنگاه سرمایه داری درست کنند، پول خود را از كجا به دست آوردند، چه پاسخی داریم؟

اگر پرسیده شود، انباشتی كه ”پیامد شیوه فرآوری سرمایه داری نیست که خاستگاه کنش آنست“ (کاپیتال، جلد نخست، ص ۶۴۷) از كجا آمده است؟

دانشمندان بورژوا، در این باره داستان ها و افسانه هایی می سازند، حاكی از این كه توانگران از راه زحمت شخصی، قناعت و صرفه جویی، اندوخته ای گرد آوردند و سپس با شایستگی و استعداد و حس نوآوی سترگی كه داشتند، آن را به صورت سرمایه به كار انداختند؛ ولی این داستان ها ذره ای حقیقت ندارد؛ زیرا نخست و پیش از هرچیز، آنچه ”انباشت نخستین“ (”انباشت بدوی“) نامیده شده، فرآورده ی زحمت و قناعت توانگران خردمند نیست؛ پیامد کشتار و چپاولگری و دزدی و پلیدی های گوناگون است؛ و دوم كه به مراتب مهم تر است، برای آغاز فرآوری سرمایه داری از بنیاد كافی نیست كه پولی در دست شماری گرد آید. بایستگی آغاز رویش سرمایه داری، پدید آمدن كارگران است. یعنی پدید آمدن گروهی از آدم ها كه از خداوندی (مالكیت) ابزارهای فرآوری بازداشته شده (محرومند) و در فروش نیروی كارِ خویش آزادند.

افزون بر این، فرآوری سرمایه داری به دو چیز دیگر نیز نیازمند است:
یكی بازار درونی (داخلی) برای فروش كالاهای فرآوری شده و دیگری ساماندهی (انضباط) سرمایه داری كه فرآورنده ی كوچك به آن خو نگرفته است. بنابراین ”انباشت نخستین سرمایهـ نمی تواند چیزی از گونه ی قناعت و صرفه جویی این یا آن آدم باشد.

”انباشت نخستین سرمایه“ روندی است اجتماعی كه در جریان آن از توده ی گسترده ای از مردم زحمتكش، مالكیت زدایی (سلب مالکیت) می شود تا آن ها ناچار به فروش نیروی كار خویش باشند و همزمان، هر گونه قید و بندی درباره ی فروش نیروی كار از میان می رود تا آن ها بتوانند نیروی كار خود را بفروشند. در جریان این روند اجتماعی، دیوارهای ”اقتصاد طبیعی“ شكسته می شود؛ بازار درونی پدید می آید. از فرآورندگان كوچك مالكیت زدایی شده به زیر مهمیز ساماندهی سرمایه داری كشیده می شوند. شمار اندکی نیز مبلغ های سترگی پول بدست می آورند كه بورژوازی نوخاسته را پدید می آورند.

این روند اجتماعی در كشورهای گوناگون در زمان های گوناگون و در کالبدهای گوناگون انجام می گیرد؛ ولی درونمایه ای بنیادین آن در همه جا یكی است.

توده های بزرگ انسانی، ناگهان و به زور از ابزارهای زندگی خویش كنده شده و به بازار كار ریخته می شوند. خلع ید فرآورندگان روستائی ـ همانا دهگانان از دارایی و زمین خویش، پایه و بنیان همه ی آن روندی است كه ”انباشت نخستین سرمایه“ نامیده شده است.

گرد آمدن مبلغی پول در دست شماری اندک كه خاستگاه آن خود جای گفتگو و ستیزه ی فراوان دارد، بیگمان در ”انباشت نخستین سرمایه“ مهم است؛ ولی نقطه ی عزیمت سرمایه داری، پیدایش اینگونه اندوخته ها نیست؛ نقطه ی عزیمت سرمایه داری، پیدایش بنده های نوین، همانا كارگران است؛ آن روند اجتماعی است كه بهره كشی خاوندی (فئودالی) را به بهره كشی سرمایه داری دگردیسه می كند.»
برگرفته از کتاب ارزنده ی اقتصاد سیاسی، کارِ رفیقِ فروتن، اندیشمند، پرکار و سازمانده توده ای: زنده یاد فرج الله میزانی (ف. م. جوانشیر) با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر. برخی از برجسته نمایی ها از خود نویسنده است.

۹ ـ در «کشورهای مادر سرمایه داری» نیز با این پدیده ی تاریخی روبرو بوده ایم؛ با این تفاوت سترگ که در آن کشورها، رویش و گسترش سامانه ی سرمایه داری، در روندی پیوسته و رویهمرفته شتاب آمیز در سنجش با «کشورهای پیرامونی»، همبودهای کهنه را در سامانه ی تازه گوارید و از میان برد. در حالیکه، سامانه ی سرمایه داری در بیش تر «کشورهای پیرامونی»، در کالبدی از همبودهای کهنه ی اجتماعی ـ اقتصادی و درهم آمیزی با آن ها از رویش و گسترشی نارسا و وابسته برخوردار بوده و هست.

۱۰ ـ «درباره وظایف ما!»، ب. الف. بزرگمهر ۳۰ دی ماه ۱۳۸۷

۱۱ ـ اشتباه نوشتاری در کار نیست؛ «ساده ریست» را دانسته نوشته ام؛ آرش «ریسیدن» نیز روشن و بی نیاز از هرگونه افزوده ای است.

۱۲ ـ از آن بیش تر با برنام «استبداد شرقی» یاد شده است. آمیخته واژه ی «خاورخودکامگی» بر این پایه، بجای آن و با همان آرش ساختم («چرا شکست و نه پیروزی؟»، ب.الف. بزرگمهر، ١١ آگوست ٢۰۰۴) ـ بازانتشار:
و سپس در برخی نوشته های پسین، از آن با برنام «خاورخودکامگی دیرینه» (یا «دیرینه پا») نیز یاد کرده ام.

***

بی‌سابقه‌ترین محدودیت‌ها در دولت یازدهم نسبت به صداوسیما اعمال شده است

خبرگزاری تسنیم: نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی گفت: بی‌سابقه‌ترین محدودیت‌ها در دولت یازدهم به صدا و سیما اعمال شده است.

به گزارش خبرنگار پارلمانی خبرگزاری تسنیم، مسعود میرکاظمی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در جلسه علنی صبح امروز پارلمان در سؤال از علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره آزادی بیان در مطبوعات و رسانه‌ها در دوره تصدی وی در وزارت ارشاد گفت:
سؤال اصلی بنده مربوط به برخورد دوگانه این وزارتخانه با رسانه‌هاست که لازم است آقای وزیر به آن دقت کنند.

وی افزود:
بنده این سؤال را در اسفند ۹۲ پرسیده‌ام. مدت زیادی از عمر دولت نگذشته بود که شاهد ایجاد فشار و محدودیت بر رسانه‌های اصولگرا و منتقد به دولت شدم و امروز نیز با گذشت ۱۶ ماه نه تنها این وضعیت بهتر نشده بلکه بدتر نیز شده است.

نماینده مردم تهران در مجلس همچنین تصریح کرد:
امروز شاهد رفتار دوگانه و برخورد تخریب منتقدین و حمایت از جریان خاص از سوی وزارت ارشاد هستیم. اصل ۲۴ قانون اساسی نشریات و مطبوعات را در بیان مطالب آزاد اعلام کرده است؛ اما آنچه در دولت می‌بینیم، عکس این موضوع عمل می‌شود. هیچ جای قانون اساسی و قانون مطبوعات جرمی به‌عنوان نقد دولت وجود ندارد. اما آنچه وزارت ارشاد انجام می‌دهد حکایت از رفتار دوگانه و حمایت از کسانی است که به منتقدین دولت، علما و نمایندگان مجلس و مقدسات و نیز نظام بی‌حرمتی می‌کنند و آن را در پرونده خود دارند.

وی همچنین ادامه داد:
در دولت یازدهم شرایط به‌گونه‌ای است که آزادی بیان آری اما آزادی بعد از بیان برای برخی خیر است، یا به آنها تذکر می‌دهید و یا دادگاهی می‌کنید و یا به‌شکلی آنها را تحت تنگنا قرار می‌دهید.

میرکاظمی خطاب به جنتی گفت:
شما وزیر ارشاد کابینه دولت هستید، اگر این دولت وظیفه ندارد، وظیفه شما است که ظرفیت‌سازی کنید. اما متأسفانه فرمان دست دیگران است اما به هر حال شما باید پاسخگو باشید. شما حتی اجازه نمی‌دهید در نشست دانشجویی دانشجویان منتقد در جلسه حضور داشته باشند. حذف دانشجویان حزب‌اللهی دیگر چه صیغه‌ای است که دولت آن را به راه انداخته است؟

وی با طرح این سؤال که آیا حذف خبرنگاران منتقد از جلسات مصاحبه مدل جدید تحقق آزادی بیان در دولت راستگویان است، گفت:
آیا همه باید تملق دولت را بکنند؟ متأسفانه بیشترین نیروهای امنیتی در مقایسه با دولت‌های گذشته در این دولت جمع هستند. کسانی که تخصص جنگ روانی دارند و آنهایی که روزانه بولتن‌هایی را تهیه و به عنوان تخریب دولت و نه منتقدین به آقای رئیس جمهور تقدیم می‌کنند و مرتب روی اعصاب ایشان می‌روند و این باعث شده که ایشان در همین مدت کوتاه با عصبانیت بدترین بی‌حرمتی‌ها را نسبت به منتقدین داشته باشند و از الفاظی چون ترسوها، بی‌سواد، بزدل سیاسی، باشناسنامه حرف زدن و بروید به جهنم، را علیه آنها استفاده کند.

نماینده مردم تهران با بیان اینکه وقتی علما از روی دلسوزی نقدی به دولت دارند، در جواب آنها را به بی‌دینی و نداشتن آخرت متهم می‌کنند، گفت:
کار به جایی رسیده است که مقام معظم رهبری اعلام کردند که دولت به منتقدان اهانت نکند.

میرکاظمی در ادامه نوع دیگری از سانسور در این دولت را امنیتی کردن فضا دانست و اظهار داشت: به‌دلیل تعدد موضوعات در همین عمر کوتاه دولت موضوع امنیتی مورد بحث نیست اما سؤال این است: چرا برخورد دوگانه با مصوبات شورای امنیت می‌شود؟

وی در همین زمینه تصریح کرد:
کرسنت یک قرارداد ننگین و پر از فساد است و تا ۵۰ سال دیگر زیان‌های غیرقابل جبرانی دارد؛ اما اشکال این است که افرادی که متهم هستند بر سر این پرونده قرار گرفته‌اند و این اشکال اساسی است، اما سؤال این است: چرا نباید راجع به این موضوع مطلب نوشته شود؟ 

نماینده تهران در مجلس، همچنین خطاب به وزیر ارشاد تصریح کرد:
شما می‌گویید که موضوع کرسنت مصوبه شورای امنیت است اما آیا شما همه مصوبات شورای امنیت را اجرا می‌کنید؟ آل سعود به‌عنوان یک رژیم کودک‌کش علاوه بر کشتن مردان، زنان و کودکان بیگناه هرروز نسبت به جمهوری اسلامی ایران هتاکی می‌کند، چرا بایستی روزنامه وطن امروز به‌دلیل نوشتن مطالبی علیه این رژیم مؤاخذه شود و دو بار به همین دلیل دادگاهی شود اما کسانی که به مقدسات اهانت می‌کنند حداکثر یک تذکر دریافت می‌کنند؟

میرکاظمی ادامه داد:
رژیمی که اخیراً پابه‌پای شیطان بزرگ نسبت به تهدید ایران اقدام می‌کند و سابقه نیز نداشته است، دست مریزاد، عجب عزت و اقتداری به ملت ایران کنار ارتقای گذرنامه داده‌اید؟

وی خطاب به وزیر ارشاد با پرسشی مبنی بر «چرا نقد توافق ژنو را محدود کرده‌اید؟»، گفت:
البته ممکن است بگویید که مصوبه شورای امنیت است، واقعاً به سر این مردم چه می‌خواهید بیاورید که نقد آن را بسته‌اید؟

نماینده تهران در مجلس اضافه کرد:
ما می‌گوییم که ایرادی ندارد؛ اما چرا مصوبه شورای امنیت را کامل اجرا نمی‌کنید؟ طبق اصل ۱۷۶ قانون اساسی مصوبه شورای امنیت، بعد از تأیید مقام معظم رهبری برای مجلس و سازمان صدا و سیما قابل اجراست، آیا این مسیر طی شده است؟

میرکاظمی با بیان اینکه بیشترین فشارها و بی‌سابقه‌ترین اعمال محدودیت‌ها بر صدا و سیما در دولت یازدهم صورت می‌گیرد، تصریح کرد:
آنها نمی‌توانند نقد درست و حسابی بکنند؛ حتی نمی‌توانند یک گزارش از گرانی که امان مردم را روزانه بریده است، پخش کنند.

وی ادامه داد:
حدود یک ماه پیش برنامه پایش برنامه‌ای تحت عنوان اقتصاد ایران بعد از تحریم را تدارک دیده بود که حتی درباره آن اطلاع‌رسانی نیز شده بود، اما در هنگام گریم میهمانان اقتصادی، از نهاد ریاست‌جمهوری دستور داده می‌شود:
«پخش نشود و جلوگیری کنید!» واقعاً اسم این زورگویی را چه می‌گذارید؟

نماینده تهران در مجلس، اظهار داشت:
آن‌قدر فشار آوردید که برنامه ۲۰:۳۰ هم محدود شد. بنزین را افزایش قیمت دادید؛ اما چرا بحث صدا و سیما در این مورد را ممنوع و ابلاغ کرده‌اید که کسی در این مورد صحبت نکند؛ اما از طرفی می‌گویید که بایستی با مردم صادق باشیم. چه‌کسی این برخورد دوگانه را اجازه داده است؟

نماینده مردم تهران در مجلس در ادامه گفت:
شما حتی در انتخاب نمایندگانی که به برنامه‌های سیاسی و اقتصادی هم دعوت می‌شوند دخالت می‌کنید، به‌طور نمونه چند روز گذشته شبکه خبر از دو نماینده برای یک برنامه دعوت کرده که با فشار دولت یکی از این نمایندگان که در راه صدا و سیما بود علی‌رغم اینکه اطلاع‌رسانی شده بود بازمی‌گردد و نماینده دیگری جایگزین او می‌شود، کجای این موارد در گذشته سابقه داشته است؟

میرکاظمی اضافه کرد:
اخیراً با تغییر ساعت پخش برنامه ثریا که تقارن با اذان مغرب دارد و کاهش یک‌ساعته از زمان آن، اجازه پخش یافته و لازم است که بگویم که پس از پخش مستند هسته‌ای، دولت فشار آورد که محل ضبط برنامه باید تخلیه شود و در حال حاضر آنها را آواره کرده‌اید، آن هم گروهی جوان را که به سرنوشت انقلاب علاقه‌مندند؛ کدام قانون به شما اجازه دخالت در صدا و سیما را داده است؟

وی با تأکید بر اینکه دولت در توزیع سبد کالا، عملکرد ضعیفی داشت، اظهار داشت:
این موضوع در صدا و سیما نقش هولوکاست را پیدا کرده است؛ شما حتی نمی‌گذارید تصاویری که خود مردم ارسال کرده‌اند، پخش شود.

نماینده مردم تهران در مجلس با طرح این سؤال که چرا دولت در سالگرد شهادت شهید تهرانی‌مقدم اجازه پخش برنامه مربوط به دستاوردهای موشکی کشور را نداده است، افزود: شما با فشار به صدا و سیما از پخش آن جلوگیری کردید، باید سؤال شود: آیا دیگر چیزی از صدا و سیما باقی می‌ماند؟

میرکاظمی همچنین از تحت فشار قراردادن صدا و سیما با استفاده از ابزار بودجه، انتقاد و تصریح کرد:
آیا درست است که با به راه انداختن جنگ روانی، موجی از فشار به مدیران صدا و سیما وارد شود تا این موج به رده‌های پائین نیز انتقال یابد؟

وی ادامه داد:
روزنامه‌ها و رسانه‌های حامی دولت از یارانه‌ بالایی برخوردارند، آنها حتی از تعرض به خانواده شهدا هم کوتاهی نکردند، به‌‌عنوان مثال پدر شهید احمدی‌روشن در جشن پیروزی هسته‌ای شما شرکت نکرد که این واقعاً از بصیرت ایشان بود؛ ببینید رسانه‌های حامی شما چه اتهاماتی را علیه او نسبت دادند که واقعاً زبان از بیان آنها شرم دارد؛ آیا شما به آنها تذکر دادید؟

نماینده مردم تهران در مجلس با بیان اینکه در هیچ زمانی هجمه علیه مجلس شورای اسلامی به این اندازه نبوده است، گفت:
طبق اصول ۸۴ و ۸۶ قانون اساسی، نماینده مجلس می‌تواند بر حسب وظایف نمایندگی خود مسائل داخلی و بین‌المللی را نقد کند و کسی نمی‌تواند متعرض او شود، اما امروز الفاظ و عباراتی علیه مجلس به کار می‌برند که سابقه نداشته است، البته جای تذکر به هیئت رئیسه مجلس نیز وجود دارد که باید برخورد لازم را در این زمینه انجام دهد.

میرکاظمی اضافه کرد:
در شهرستان‌ها، رسانه‌های مجازی که علیه نمایندگان منتقد دولت مطلب می‌نویسند، مورد حمایت قرار می‌گیرند و نسبت به تخریب نماینده اقدام می‌کنند تا او را مهار کنند، به‌طوری که نماینده برای حفظ آبروی خود هیچ انتقادی نداشته باشد.

وی، بی‌هنری، بی‌منطقی و انحصار‌طلبی را ناشی از تخریبی دانست که عده‌ای ضعیف که توان حل مشکلات مردم را ندارند، انجام می‌دهند، خطاب به وزیر ارشاد گفت:
شما یک مجلس بی‌خاصیت می‌خواهید که فقط تملق‌گویی دولت را بکند که این با روح مجلس و قانون اساسی منافات دارد.

نماینده مردم تهران در مجلس، تصریح کرد:
کجای قانون به معاون اول رئیس‌جمهور اجازه دخالت در مجلس را داده است؟‌ به‌جای سیاه‌نمایی گذشته مشخص بفرمایید چه گلی به سر مردم زده‌اید که حالا می‌خواهید مجلس را هم بگیرید؟  یک نکته را که به عملکرد مثبت ذکر می‌کردید کنترل نقدینگی بود، که آن هم با گزارش اخیر مشخص شد که در ۱۹ ماه ۳۰۰ هزار میلیارد تومان به نقدینگی کشور اضافه کرده است؛ در صورتی که در هشت سال دولت سابق جمعاً ۴۰۰ هزار میلیارد تومان به نقدینگی کشور اضافه شده بود که متأسفانه آن را صرف هزینه‌های جاری کرده‌اید.

وی با طرح این سؤال از جنتی مبنی بر اینکه اگر مصوبه شورای عالی امنیت ملی جهت ممنوعیت سخن گفتن از پرونده کرسنت مورد استناد واقع می‌شود، پس چرا به مصوبه دیگر این شورا در مورد ممنوع‌التصویری سران فتنه عمل نمی‌شود؟ من نامه شما را دارم که به رسانه‌ها گفته‌اید راجع ‌به کرسنت صحبت نکنید.

نماینده مردم تهران در مجلس وظیفه برخورد با کسانی را که در رسانه‌ها به مقدسات توهین می‌کنند را با وزارت ارشاد دانست و گفت:
این مسئله از جمله دغدغه‌های مجلس است، البته در گذشته و در زمان وزیر پیشین ارشاد نیز توهین به اسلام و رواج بی‌بندوباری ادامه داشت؛ به‌طوریکه در نمایشگاه کتاب کاریکاتور از امام راحل پخش کردند و ترور شخصیت‌ها و علمای اسلامی را در پیش گرفتند.

میرکاظمی با تأکید بر اینکه یکی از روزنامه‌های اصلاح‌طلب، امام حسین (ع) را خشونت‌طلب خوانده بود، افزود:
آن دوران گذشت؛ اما سؤال این است که امروز چرا گروهی مشابه دوباره در حال شکل گرفتن است که قصاص اسلامی را غیرانسانی خوانده و امر به معروف و نهی از منکر را به تمسخر می‌گیرند و می‌نویسند که پس از عاشورا حرکت‌ها عقلانی شد؟!

وی تصریح کرد:
آقای جنتی، اینها در دوره وزارت شما رخ می‌دهد؛ ‌یادمان باشد در زمان حضرت امام (ره) که خانمی به حضرت زهرا (س) اهانت کرد، امام چه برخوردی با او کردند.

نماینده مردم تهران در مجلس با بیان اینکه آیات عظام در موضوع «من شارلی هستم» انتقاداتی داشتند، خطاب به وزیر ارشاد، گفت:
سؤال بنده این است که شما در مقابل چه پاسخی داشتید؟ گفتید که اطلاعات دروغ و غلط به مراجع می‌دهند؛ نگرانی‌های ما اینهاست.

میرکاظمی به اهانت روزنامه بهار به حضرت علی (ع) در شب عیدغدیر اشاره کرد و خطاب به وزیر ارشاد، افزود:
شما از توقیف این روزنامه توسط قوه قضائیه اعلام تأسف کردید. این چه نظارتی است؟ روزنامه‌های متعلق به نهاد مطبوعاتی شما به سپاهی که امام (ره) فرمودند، اگر سپاه نبود، کشور نبود، اهانت می‌کنند؛ اما شما در برابر یارانه بیشتری به این رسانه دادید.

وی با بیان اینکه ما بر روی پرداخت کردن شفاف یارانه به مطبوعات بحث داریم، گفت:
شما اسیدپاشی را بهانه‌ای برای تمسخر طرح امر به معروف قرار می‌دهید؛ این فریضه دینی را به مسلخ نبرید.

نماینده مردم تهران در مجلس با اشاره به اینکه ۱۶۰ نماینده مجلس به وزیر ارشاد درباره علل توقیف رسانه‌های منتقد دولت تذکر داده بودند و وزیر ارشاد نسبت به آنها بی توجه بوده است، اظهار داشت:
آقای جنتی، در جریان هتاکی به پیامبر اسلام ۸۰ نماینده تذکر جدی به شما دادند که نظارت بیشتری داشته باشید؛ چه اتفاقی افتاد؟ در جریان اهانت به امام حسین(ع) در روزنامه اعتماد، کمیسیون فرهنگی مجلس خواستار برخورد فوری با این روزنامه شد، آیا توقیف شد، حتی یک تذکر هم نگرفت.

میرکاظمی تصریح کرد:
رهبر انقلاب در جلسه با شعرا، پس از اتمام جلسه از کنار وزیر ارشاد که با تأخیر هم آمده است، می‌گذرند و می‌گویند ما در عرصه فرهنگ اشکالات جدی داریم. البته بنده این مطلب را از سایت دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نقل می‌کنم.

میرکاظمی در پایان خاطرنشان کرد:
مجلس و دولت آینده پیشکشتان؛‌ انصافاً اگر در دولت سابق این اتفاق می‌افتاد روزنامه‌های زنجیره‌ای خود را به زمین و زمان نمی‌کوبیدند که آزادی از بین رفت؟ مگر یک فرهیخته میان اصحاب رسانه وجود نداشت که شما وابسته خودتان را به صندلی مسئول انتخاب نماینده در هیئت نظارت گماشته‌اید و ترکیب را ۴ به ۳ کرده‌اید؟

«تسنیم»  ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۴

بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.   ب. الف. بزرگمهر

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!