«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۷ آذر ۸, پنجشنبه

همه چیز دست من که نیست ...


ترسیدند سر نخی از ماجرا بدست آید؟!


ما که دیگه چیزی واسه پنهان کردن نداریم!


بخدا سوگند، ما همچنان مارکسیست هستیم و برای کارگران جهان، آینده ای نیک آرزومندیم ـ بازانتشار

کار بجایی رسیده که هر کون نشوری، مارکس شناس شده است. حالم از دیدن شمار بسیاری از نوشته هایی که با دیدن نام "نویسنده" های شان، تنها به برنامِ آن خیره می شوم و درمی گذرم، بهم می خورد. همه ی آن ها در آستانه ی ۲۰۰ سالگی آن دانشمند انقلابی یادشان افتاده که باید بسوی وی بازگشت! بویژه حزب ها و سازمان های کاریکاتور سوسیال دمکراسی باختری، این روزها بیش از همه به ستایش از مارکس برخاسته، وی را تاقچه بالا نهاده اند:
همانجا جای توست! هر روز در برابرت خم می شویم و ترا می ستاییم؛ ولی چه کنیم؟! ناچار بودیم براه برونشتین و کائوتسکی برویم:
بخدا سوگند، ما با آنکه نان امپریالیست ها را می خوریم و برای شان کار چاق می کنیم، همچنان مارکسیست هستیم و برای کارگران و رنجبران جهان، آینده ای نیک آرزومندیم!*

ب. الف. بزرگمهر   چهارم خرداد ماه ۱۳۹۷


* مارکس:
فریدریک! تو این ها را می شناسی؟! چه بوی بدی می دهند! ...

انگلس:
آری! می شناسم؛ شاید کمی بیش از تو. برای تو هم نباید آنچنان ناشناخته باشند؛ نوادگان همان هایند که از تو پرسیده بودند: «تو مارکسیست هستی»؟ و تو با ریشخندشان، تنها به گفتنِ یک «نه» بسنده کردی. من ناچار بودم تا چندین سال پس از پرکشیدنت با آن ها سر و کله بزنم و نگذارم تا اهرمی که ما برای زیر و رو کردن جهان به کارگران و زحمتکشان پیشکش کردیم را بربایند و در جایی دور از دیدگان پنهان کنند؛ کار دشوار و کمرشکنی بود. می بینی که هنوز هم هستند ...

برگرفته از نوشتار «پیام هایی که هنوز پی گرفته می شوند ...»، ب. الف. بزرگمهر   ۲۸ خرداد ماه ۱۳۹۵


فیدل کاسترو درگذشت! «کاسترو»های دیگری از راه می رسند ... ـ بازانتشار

پریشب رهبر انقلاب کوبا: «فیدل کاسترو»، پس از پشت سر نهادن زیستی پربار، در سن ۹۰ سالگی درگذشت. شاید از دیدگاه نظری، وی را نتوان همپایه و همتراز اندک رهبران و پیشتازان اندیشه و پیکار «سوسیالیسم دانشورانه» («مارکسیسم ـ لنینیسم») و به عنوان نمونه ای درخشان از آن میان: «آلوارو کونیال» بشمار آورد؛ ولی از سویه ی کارکرد («پراتیک») اجتماعی و شیوه ی برخورد دلاورانه و آماجمند در بزنگاه های دشوار تاریخی و آن گرهگاه هایی که گاه استوارترین نیروها را در برابر «واقعیت های سختِ روز» به زانو درمی آورد یا دستِکم به نرمشی نابجا وامی دارد، نمونه ای بی همتا، تاریخی و ماندگار است و خواهد ماند؛ نمونه ای که از این سویه و شیوه ی برخورد کردارگرایانه۱، بیش از دیگر رهبران انقلابی چپ به شیوه ی برخوردِ دانشمند انقلابی تیزبین: «و. ای. لنین» نزدیک شد؛ و مگر نه آنکه «پراتیک»، پایه ی «تئوری» و سنگ تراز آن است؟

دو برآمد درخشان در زمینه ی برخورد کردارگرایانه و بهنگام اجتماعی که بی هیچ گمان و گفتگو، «فیدل کاسترو» در آن، نقشی چشمگیر و ارزنده بازی نمود را در پیروزی انقلاب کوبا۲ و سمتگیری باریک بینانه ولی بسیار دشوارِ اقتصادی ـ اجتماعی، برای بازسازی و نوسازی اقتصادِ وابسته به بازار فروپاشیده ی کشورهای اردوگاه سوسیالیستی («کومِکُن») در «آبخُست آزادی» گواه بوده ایم.۳ 

درباره ی نخستین برآمد یادشده، درست یا نادرست و از چپ و راست، بسیار گفته و نوشته شده و به آن نمی پردازم؛ ولی درباره ی کار سترگ و بسیار دشوارِ بازسازی و نوسازی اقتصادِ کوبا کم تر سخن به میان آمده است.  رُک و پوست کنده بگویم:
در دوران فروپاشی کشورهای یادشده، یکی از نگرانی های بزرگم، فروریختن اقتصاد کوبا و به ناگزیر، ساختار سیاسی آن کشور قهرمان بود. درست در چنین هنگامه ای، آن بزرگمرد از دست رفته که بی هیچ گمان و گفتگو، یکی از برجسته ترین نمادهای وجدان آدمیت پیشرو در جهان کنونی بشمار می رود، چون همتای خویش در کوران رویدادهای سختِ پس از پیروزی «انقلاب سترگ اکتبر روسیه»، توده های مردم کوبا را گواه گرفت و از همه ی کارگران و زحمتکشان، اندیشمندان، ویژه کاران و روشنفکران خلقی آن کشور کمک خواست تا در کم ترین زمان، درباره ی بازسازی ها و نوسازی های ناگزیر و بایسته، نوآوری هایی در همه ی رشته های اقتصادی ـ اجتماعی بکار گرفته شوند. خلق دلاور کوبا با پاسخ مثبت دادن به درخواست رهبر انقلابی خویش، چنان کار بزرگ و دشواری را بر دوش گرفت و به پیروزی رساند؛ تا آنجا که تنها به عنوان نمونه ای چشمگیر، نوآوران آن کشور توانستند از ساقه ی نیشکر گونه ای سوخت برای خودروها و تراکتورهای از کار بازمانده بسازند و اقتصاد کشوری بسیار کوچک و زیر فشارهای اقتصادی و سیاسیِ کمرشکنِ همه ی کشورهای امپریالیستی و از همه بیش تر: امپریالیست های «یانکی» را به جایی برسانند که با همه ی سختی ها بتواند روی پای خویش بایستد. چنین کاری کارستان از دید من، انقلابی بس بزرگ تر از انقلاب کوبا بود و با آنکه زور بزود و از هر چیزی شگفت زده نمی شوم از چنین کار بزرگی که نیرو و آفرینندگی خلقی رزمنده در راه ساختمان سوسیالیسم را به نمایش نهاد، بس شگفت زده شدم۴ و آموختم.

با آنکه گزافه گویی درباره ی مَنِش این و آن بویژه در در زمینه ی رویدادهای اجتماعی و سیاسی را چندان خوش ندارم و بزرگنمایی «نقش مَنِش» (نقش شخصیت) در تاریخ را بس نادرست و نادانشورانه می دانم، نمی توانم از کارکرد خوب و ارزنده ی فیدل کاسترو در پیشبرد اندیشه ها و آرمان های چپ در میان توده های مردم آمریکای لاتین چیزی نگویم و از کنار آن به آسانی بگذرم؛ کُنش وی بویژه از آن سویه برجسته تر و پررنگ تر به چشم می آید که با روند عینی فرگشت تاریخی همسویی بیمانندی داشت:
نشانه ای گویا از شِم طبقاتی باریک و خوب سمتگیری شده ی وی به سود توده های کار و زحمت!

بویژه این روزها که هر انچوچکِ چپ نمایی، جایی فراخور نان بمزدی خویش در این دانشگاه یا آن  "پژوهشکده"ی کشورهای امپریالیستی باخترزمین دست و پا نموده و درباره ی «دوران شکست چپ» و ناگزیری همکاری با جریان های نولیبرال سرمایه برای یافتن راهی نه میانبُر که میانه۵ برای بهبود زندگی توده های مردم داستان می سراید، بازگویی آنچه انقلاب کوبا و رهبر استوار و پیگیر آن در یاری رسانی شایسته به پیشبرد انقلاب های توده ای در «باغچه ی پشت خانه ی یانکی ها»۶ به انجام رساند، برجستگی و بایستگی بازهم بیش تری می یابد. در این باره و آنچه  با کلّی گویی های "خردمندانه" و بیش تر «توتولوژیک» از «شکست چپ» و از آن نادرست تر: «دوران شکست چپ» یاد می شود، نکته های زیر را به بهانه ی یادبود درگذشت «فیدل کاسترو»، یادآور می شوم:
الف. ما با روندی پر فراز و نشیب در راه رسیدن به سوسیالیسم روبرو بوده و همچنان هستیم. چنین روندی نه آنگونه است که برخی چپ روهای خشک مغز با نگرشی واپسگرایانه  و برخوردی همسنگ با متافیزیکِ ویژه ی افلاتون، خط راستِ جداکننده ای میان به گفته ی آن ها « دوره ی استالین» و «دوره ی خروشچف تاکنون» می کشند و با تکه تکه نمودن پنداربافانه ی روند تاریخی، آبشخوری برای ساخت و پرداخت یاوه گویی هایی از گونه ای دیگر و از آن میان، «دوران شکست چپ»، فراخور نیروهای راست فراهم می آورند؛ و نه آنکه چپ نماهای رنگارنگ از «سوسیال دمکرات»های بوقلمون سرشت گرفته تا «لیبرال دمکرات»های مزدور سرمایه، همه ی آن روند تاریخی را از بنیاد شکست خورده انگاشته و گاه با گستاخی بیمانند و ریشخندآمیزی، آن را «یک شوخی تاریخی» جا می زنند و امیدوارند تا دیگر پیش نیاید! کوشش همه ی این ها در جایگاه خوشخدمت ترین و سرسپرده ترین نوکران سرمایه امپریالیستی، سرراست یا ناسرراست، برای آن بوده و هست تا سوسیالیسم را پنداری پوچ، «اتوپیا»  و کاری نشدنی وانمایند! تفی سر بالا و شوخی کودنوار و بیمزه ای که واقعیت های تاریخی از «کمون پاریس» به این سو و بویژه هفتاد سال، فرمانروایی سوسیالیسم در نخستین کشور زحمتکشان جهان ـ با همه ی کاستی ها و نارسایی هایش ـ را نادیده می گیرد. به هر رو، در چنان روند پرفراز و نشیبی، هر از گاهی با پیروزی ها و شکست هایی بزرگ و کوچک و در بخش سترگی از آن با نبردی سنگر به سنگر روبرو بوده و هستیم. با آنکه نیروهای راست و سرمایه ی امپریالیستی، همچنان از توان بسیار اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و رسانه ای برخوردارند، روند تاریخی بسودشان نیست؛ آن ها با همه ی زیگزاگ های ریز و درشت تاریخی، در روندی سراشیبی که هر آن شیب تندتری نیز می یابد رو به نابودی می روند؛ گرچه، باید یادآور شد که نابودی آن ها بگونه ای خودکار و خودبخودی روی نخواهد داد و تنها با کوشش توده های مردم و نیروهای پیشروی همه ی کشورها برهبری نیروهای چپ راستین، شدنی و انجام پذیر است؛
ب. بخش سترگی از شکست ها و بویژه آن شکست های مشخص تاریخی۷، فرآیند کارکردِ خیانتکارانه ی «سوسیال دمکراسی» در جامه ها و رنگ های گوناگون و چشم فروبستن، نادیده گرفتن یا کم بها دادن به چنین فرآیند فریبکارانه ای از سوی نیروهای پیشرو و انقلابی چپ است؛ شکست هایی که با کارکرد این جریان های سازشکار و مزدور سرمایه در جامه ی چپ، هماوندی سرراست و ناگسستنی داشته و دارد؛ و
پ. آنچه در کوبا رخ داد و به بار نشست و سپس به کمابیش همه جای آمریکای لاتین گسترش یافت، واژگونِ گفته های گندچاله دهان های مزدور سرمایه، یک پیروزی و گام بزرگ تاریخی به پیش برای توده های کار و زحمت و نیروهای چپ در همه جای جهان بشمار می رود؛ باغچه ای کوچک، زیبا و خوب گلکاری شده در آنجا، درست زیر بینیِ خوک های پروارِ بزرگ ترین و هارترین سرمایه داری امپریالیستی جهان پدید آمد و از آن هنگام تاکنون به بخش سترگی از آمریکای لاتین گسترش یافته است. در آنجا با نمونه ای پربار از کارکرد آگاهانه ی «آخشیج ها و روندهای ذهنی»۸ روبروییم که توانست با شایستگی زنجیر کنش و واکنش میان «پایه» و «روبنا»۹ را رویهمرفته پایدار و پویا نگه دارد. انقلاب کوبا برهبری «فیدل کاسترو»، بیمانند بود و چون نمونه ی کلاسیکِ «انقلاب سترگ اکتبر روسیه» در سال ۱۹۱۷ توانست و همچنان می تواند در زمینه هایی، «جهان دربر»۱۰ و آموزنده باشد.

با آنچه در بالا بگونه ای فشرده در میان نهاده شد، شکست هایی که مزدوران رسانه ای و دانشگاهی سرمایه داری امپریالیستی بر آن ها انگشت می نهند، نه فرآیند کارکرد نیروهای چپ راستین اند و نه «شکست چپ» به مانش گسترده و دربرگیرنده ی آن! نیک که نگریسته شود، آن روند پر فراز و نشیب، انباشته از شکست ها و پیروزی های کوچک و بزرگ در هر دو سوی چپ و راست پیشانی نبردی است که بخش سترگی از آن نیز تاکنون نبردهای سنگر به سنگر را دربرگرفته و می گیرد. به این ترتیب، سخن از «دوران شکست چپ»، یاوه ای بیش نبوده و نیست؛ بویژه آنکه از «انقلاب سترگ اکتبر روسیه» به این سو، سنگینی کفه ی ترازو با همه ی بالا پایین شدن ها و زیگزاگ های کوچک و بزرگ تاریخی آن، بسود نیروهای چپ و پیشرفتخواه جهان و به سوی سوسیالیسم، هر آن بر هم می خورد. در همه ی جاهایی که هم اکنون "خاموشی" فرمانرواست، آتش زیر خاکستر دادخواهی توده های مردم جهان، هر آن آماده ی زبانه کشیدن است.   

با درگذشتِ «فیدل کاسترو» از جهان بزرگ پیرامون ما چیزی کاسته شد؛ چیزی که با کوشش پیگیر کمونیست ها و دیگر نیروهای خواهان پیشرفت اجتماعیِ ـ اقتصادی حهان بسود توده های مردم زحمتکش بزودی پر شده و راه وی با سربرآوردن «کاسترو»های دیگر پی گرفته خواهد شد.  

ب. الف. بزرگمهر    هشتم آذر ماه ۱۳۹۵


پی نوشت:

۱ ـ آمیخته واژه ی «کردارگرایی» را می توان با اندک چشم پوشی بجای واژه ی از ریشه لاتینی «پراگماتیسم» بکار برد. در اینجا، این آمیخته واژه را نه به مانش همه سویه ی فلسفی و اجتماعی آن که در چارچوبی بسته تر بدیده گرفته و بکار برده ام.    ب. الف. بزرگمهر

۲ ـ انقلاب کوبا پس از پیروزی، سرمشق بسیاری از نیروهای انقلابی در سراسر جهان بویژه در کشورهای آمریکای لاتین شد. بماند که بسیاری از جوانان روشنفکر انقلابی و از آن میان، در میهن خودمان با برداشتی بسیار نابجا و رونوشت برداری از کارکردِ ذهنی گرایانه و نادرست «چه گوارا» در نِشای انقلاب کوبا در دیگر کشورهای آمریکای لاتین، سرمشقی نادرست و نابجا از آن را به بوته ی آزمایش نهاده، شکست های سختی خوردند؛ با این همه، این نیز بخشی از روندی تاریخی بود که ریشه های آن به نارسایی ها و کژدیسگی های پدید آمده در جنبش کمونیستی جهان و ابزار دست شدن آن از سوی «سوسیال دمکراسی» خیانتکار و مزدور سرمایه در همه جا برمی گردد.

۳ ـ تا آن هنگام و در آستانه ی فروپاشی نخستین کشور زحمتکشان جهان: «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» و در پی، «اردوگاه کشورهای سوسیالیستی»، اقتصادِ کشور کوچک کوبا تا ۹۰ درصد به بازار آن کشورها («کومِکُن») وابسته بود!

۴ ـ نمونه ای از گفته ی طنزآمیزِ «اسکار وایلد»: «تنها کودن ها شگفت زده می شوند»!

۵ ـ تا اندازه ای سنجیدنی با زبانزدِ «نه سیخ بسوزد و نه کباب»!

۶ ـ یادآور می شوم که نام «ایالات متحد آمریکا»، فرآورده ی هنگام و سیاستی است که امپریالیسم تازه پا گرفته ی «یانکی» با شعار «آمریکا مال آمریکاییان و ...» بلعیدن خاک همه ی آن قاره ی پهناور را از شمال تا جنوب آماج سیاست پلید خود نهاده بود؛ گرچه بسیاری از کشورهای امریکای مرکزی و امریکای لاتین تا مدت ها «باغچه ی پشت خانه ی یانکی ها» بشمار می رفت، سرانجام آن سیاست به شکست انجامید؛ ولی آن نام نادرست برجای ماند و همچنان از سوی بسیاری آدم ها، روزنامه نگاران و سیاستمداران، آگاهانه و ناآگاهانه، بکار می رود. نام درست این کشور «اتازونی» یا به شکلی مشروط «ایالات متحد» است؛ پسوند «آمریکا»ی آن را نباید بکار برد!

برگرفته از پی نوشتِ گزارش «زنده و سرفراز باد جمهوری دمکراتیک خلق کره»!، ب. الف. بزرگمهر، ششم بهمن ماه ١٣٩١

۷ ـ ... و نه «شکست چپ» بگونه ای کلّی و دربرگیرنده که از گندچاله دهان های مزدور و مردم فریب کشورهای امپریالیستی بیرون می آید!

۸ ـ  «عینی» و «ذهنی» بر بنیاد دیالکتیک ماتریالیستی

«عینی» (Objective)  از دیدگاه «دیالکتیک ماتریالیستی» به آرش همه ی پدیده ها و روندهایی است که بیرون از حسّ های پنجگانه، آگاهی، خِرَد و ذهن آدمی، بی هیچگونه  وابستگی به آن ها از هستی برخوردارند و کارکردشان پیرو خواست (اراده) آدمی نیست.

«ذهنی» (Subjective) به آرش همه ی آن چیزهایی است که از جهان پیرامون («عینی») در خِرَد و احساس آدمی بازتاب می یابد.

«عینی» و «ذهنی» در هماوندی کنشگرانه با یکدیگر آرش و مانش می یابند. «روندهای ذهنی» تا آنجا که بر پایه ی شناخت باریک بینانه ی «آخشیج ها و روندهای عینی» استوار شده، رویکردی سازگار با آن ها دارد و دَم به دَم با آن روندها، واکنش هایی پویا و بازتاب هایی ناگسسته از خود نشان می دهد، می تواند مُهر و نشان خود را در شتاب بخشیدن درخور به روندهای عینی تا اندازه ای بر جای نهد؛ وگرنه با «ذهنی گرایی» افسار گسیخته ای روبرو خواهیم بود که «روندهای عینی» را تا اندازه ای کند می کنند.     

برای آگاهی بیش تر:
کتاب «واژه نامه سیاسی و اجتماعی»، اثر رفیق فروتن، پرکار و اندیشمند توده ای، قهرمان شکنجه گاه های رژیم تبهکار جمهوری اسلامی: زنده یاد هوشنگ ناظمی نامور به «امیر نیک آیین»

۹ ـ «روبنا» که از «پایه» مایه می گیرد به نوبه ی خویش در روندی زنجیره ای بر آن مهر و نشان خویش را برجای می نهد!

واژه ی «پایه» را در اینجا به مانش دانشورانه و فلسفی آن در برابر واژه ی «روبنا» بکار برده ام. در این باره، بازگویی بخشی کوتاه از «درس ۵۵» کتاب ارزنده ی «ماتریالیسم تاریخی»، نوشته ی رفیقِ زنده یاد: هوشنگ ناظمی (نامور به امیر نیک آیین) را سودمند می دانم و خواندن و بازخوانی آن را نیز سپارش می کنم:
با بررسی تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی «پایه و روبنا» و آموختن دو مانش (مقوله) ی «پایه» و «روبنا» که از سوی کارل مارکس و فردریک انگلس بازشناخته و تدوین شد، ما می توانیم گره این جُستار را بگشاییم که چگونه شیوه ی فرآوری (تولید) و هماوندی های (مناسبات) تولیدی، همه ی هماوندی های دیگر اجتماعی دربردارنده ی سیاسی و حقوقی و اخلاقی و غیره را تعیین می کند و چگونه این هماوندی ها به نوبه ی خود در فرگشت (تکامل) پایه اقتصادی جامعه، مهر و نشان خود را می نهد.

پایه: مارکسیسم در میان انبوه هماوندی های اجتماعی جامعه، هماوندی های مادی فرآورنده (تولیدی) را بنیادین و تعیین کننده می داند.

پایه و زیربنای اجتماعی در هر مرحله مشخص فرگشت تاریخی عبارت است از مجموعه ی این هماوندی های فرآوری که شالوده ی مادی اجتماع، ساختمان اقتصادی جامعه را بنیاد می نهد. بنابراین از سویه ی درونمایه (مضمون) میان مانش (مفهوم) یا تعریف «پایه» و «زیربنا» با مانش و تعریف «هماوندی های فرآوری» («مناسبات تولیدی») تفاوتی نیست؛ ولی هنگامی که این مجموعه را بسانِ قطبی در برابر قطب نیروهای فرآورنده (مولد)، درون مانش (مقوله) «شیوه ی فرآوری» می گذاریم، آن را «هماوندی های فرآوری» می خوانیم؛ هنگامی که نقش و جای همان مجموعه یعنی «هماوندی های فرآوری» را در زندگی اجتماعی نشان می دهیم و خاطر نشان می کنیم که بر روی این شالوده است که همه ی دیگر هماوندی های اجتماعی بنا می شود، آن را «پایه» می نامیم. (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر(

برگرفته از پانوشتِ نوشتار «برادر! آخر اینگونه که پیش چشم مردم، سکه ی یک پول سیاه می شویم ...»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۷ بهمن ماه ۱۳۹۳

در چارچوب فلسفی آن: «پایه» (یا «زیربنا» که بخش عمده ای از آن دربرگیرنده ی دگرگونی های فن آورانه است) مُقدّم بر «روبنا» که همه ی ساختارهای فرهنگی و حقوقی و اجتماعی جامعه را دربرمی گیرد، است و به عنوان نمونه، آنگاه که روبنای اجتماعی کهنه شده و دگرگونی های «پایه» را نمی تواند بازتاباند و بندی در راه پیشرفت جامعه می شود، «زیربنا» یا بهتر است گفته شود: «پایه»، آن را می شکند تا روبنای تازه تری درخور زیربنای اجتماعی بسازد که بیگمان نباید آن را بگونه ای فراطبیعی (متافیزیکی) دریافت؛ زیرا روبنای اجتماعی نو بسیاری از آخشیج (عنصر) های کهنه را دربر دارد که آرایشی دیگر گرفته اند و نه آنکه جابجایی مکانیکی نو با کهنه انجام یافته باشد. به هر رو با آنکه «روبنا» نیز به سهم خود بر دگرگونی های «پایه» و کند شدن یا شتاب بخشیدن به آن نقش دارد ...

برگرفته از نوشتار «دگرگونی هایی تنها در یک نسل!»، ب. الف. بزرگمهر، ششم تیر ماه ۱۳۹۲

۱۰ ـ آمیخته واژه ی«جهان دربر» را نخستین بار در نوشتار «نقش تاریخی کمونیست ها و نیروهای چپ در میهن مان » (پنجم اَمرداد ماه ۱۳۹۰)  بجای «جهانشول» ساخته و بکار برده ام:

پرخاش گسترده ی اجتماعی به این ددمنشی آشکار رژیم، کار و کاریایی بایسته است!

بنا بر خبرهای رسیده، اسماعیل بخشی، کنشگر و نماینده ی کارگران «نیشکر هفت تپه» را پس از بازداشت به اندازه ای رنج و آزار (شکنجه) داده که ناگزیر به فرستادن وی به بیمارستان شده اند؛ همچنین، علی نجاتی از هموندان «سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه» با یورش دژخیمان امنیتی و نیروی نامور به «انتظامیِ» رژیم سگ مذهب به خانه اش بازداشت کرده و برده اند (بنیاد خبر، برگرفته از «گوگل پلاس»).

آماج تبهکاران از بازداشت و سپس آزاد نمودنِ شماری از کارگران پرخاشگر و نگهداشتن اسماعیل بخشی، کنشگر و نماینده ی کارگران «نیشکر هفت تپه» از همان نخست، روشن بود. برای اسلام پیشگان دزد و تبهکار، وی و دیگرانی چون علی نجاتی که بتازگی دستگیرش نموده اند، «دانه درشت» بشمار می روند. «دانه درشت» هایی که به پندار خامِ سگ مذهبان، چنانچه دستگیر شده و رنج و آزار بسیار ببینند، دیگران از فرجام کار، ترسیده و خاموش خواهند شد. رژیم اسلام پیشگان، همزمان با هرچه بیش تر در گل فرورفتن، آنچنان کور و کر و خِنگ نیز شده که درنمی یابد، روند کنونی و سراشیبی که روی آن قرار گرفته اند با همین چند سال پیش ـ و نه گذشته ای دورتر ـ از جداگانگی های بزرگی برخوردار است:
هم شیبِ آن افزایش چشمگیری یافته و هم روند سرنگونی، شتاب بازهم بیش تری گرفته است؛ پدیده ای که از دیدگانِ امپریالیست های «یانکی» و همدستانش نیز دور نمانده و بازتاب آن در شیوه ی گفتار و چگونگی کردارشان بروشنی دیده می شود. از دیدگاه «سوسیالیسم دانشورانه»، در چنین روندی، هر سرکوب، هر بگیر و ببند و هر رنج و آزاری در رنجیره ای از نشانه گذاری های ماهیت ها و پدیده هایی هماوند با یکدیگر، تنها و تنها سرنگونیِ ناگزیر و فرجامین شما تبهکارترین رژیم تاریخ ایران را پیش می اندازد و درست به همین شَوَند، شعار برجسته ی کارگران «نیشکر هفت تپه»: «نه تهدید، نه زندان، دیگر اثر ندارد» که در جاهای دیگری از ایران نیز پژواک یافت و از سوی کارگران و زحمتکشان سر داده شد، نه شعاری میان تهی که شعاری باریک و درست است.

پرخاش گسترده ی اجتماعی به این ددمنشی آشکار رژیم، همچنین برای آن ها که می پندارند «این شتر در خانه ی آن ها نخواهد خوابید، کار و کاریایی شایسته و بویژه بایسته است. همانگونه که پیش تر نیز در رشته نوشتارهایی یادآور شده ام، روند کنونی، همچنین دربردارنده ی همچشمی میان توده های میلیونی مردم ایران و در کانون آن: طبقه کارگر دلاور و جانفشان میهن مان، دهگانان و خلق های ایران زمین در یکسو و نیروهای امپریالیستی برهبری «یانکی» ها، ریزه خواران و مزدوران منطقه ای آن در سوی دیگر است. چنانچه ما در این همچشمی جلو بیفتیم و بر این نیروهای اهریمنی و چشم دوخته به سرزمین مان پیشدستی کنیم، سرنگونی رژیم با همه ی زیان های ناگزیر و گریزپذیر آن، بسود ایران خواهد بود و چه بهتر که «... آگاه ترین نیروهای پیشرو و انقلابی ایران ... برای زایش یک پیشانی با برنامه ای درخور برای سرنگونی رژیم و جایگزینی آن با رژیمی ... که به بهبود انقلابی در زمینه های گسترده ی اجتماعی و اقتصادی و از آن میان بویژه ملی کردن بی درنگِ بازرگانی بیرونی از راه بُریدن دست سرمایه داری وابسته به امپریالیسم (کمپرادور) دست یازد»*، همه ی کوشش خود را بکار گیرند.

سرنگون باد رژیم دزدان اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر   هشتم آذر ماه ۱۳۹۷

* «... آماج آگاه ترین نیروهای پیشرو و انقلابی ایران، کوشش پیگیر برای زایش یک پیشانی با برنامه ای درخور برای سرنگونی رژیم و جایگزینی آن با رژیمی است که به بهبود انقلابی در زمینه های گسترده ی اجتماعی و اقتصادی و از آن میان بویژه ملی کردن بی درنگِ بازرگانی بیرونی از راه بُریدن دست سرمایه داری وابسته به امپریالیسم (کمپرادور) دست یازد و هوده ی برابرِ همه ی خلق های ایران زمین و حتا پذیرش هوده ی جدایی از سایر خلق ها و در پیش گرفتن راهی جداگانه برای هر یک از آن ها را برسمیت بشناسد. به این ترتیب، در آن پیشانی، هیچکدام از نیروهای خودفروخته و از آن میان: سازمان دوزخی نامور به نام ریشخندآمیزِ «مجاهدین خلق» و «سرتَنَت خواهان» که در فروپاشاندن ایران زمین، همسو و همگام با امپریالیست ها گام برمی دارند، جایی نمی ماند؛ مزدورانی که چنانچه کار بالا گیرد و به درگیری بینجامد، چون بُزهای پیشمرگِ «یانکی» ها و روبهکان دنباله روی آن ها در اروپای باختری و سایر جاها بکار گرفته خواهند شد. در اینجا مرز روشنی میان نیروهای خواهان سرنگونی رژیم ایران بربادده با نیروهایی که خواه ناخواه، آگاهانه یا از سرِ ناآگاهی، در رکاب امپریالیست ها گام برمی دارند، کشیده می شود.»  برگرفته از نوشتارِ «با سمتگیری برای سرنگونی رژیم سگ مذهب اسلام پیشه از فروپاشی ایران جلوگیریم!»، ب. الف. بزرگمهر   دوم شهریور ماه ۱۳۹۷


بسیاری از مردم جهان، مِهر وی را بِدِل گرفتند و کاسترو جاودانه شد ...

به پاس جاودانه فیدل کاسترو

اندیشه پردازی و بنیادهای اندیشگی، برای ما چیزی سپندینه نیست که ابزار کار است

او وجدان جهان زحمتکشان و رنجبران بود و تا پایان زندگی پربار و آموزنده اش، در راه ببار نشاندن بهترین آرزوها و آرمان های آدمی رزمید و پایدار ماند؛ بی هیچ خشک مغزی و از بر کردنِ مشتی فرمول که همچنان در میان بسیاری از نیروهای نامور به «چپ» چشم را می آزارد. همواره برخوردی زنده و جاندار به روند و چگونگیِ کار و پیکار توده های مردم کوبا و جهان داشت:
نشانه ای از باور ژرف و دانشورانه ی وی به نیروی سازنده و آفرینندگی توده های کار و زحمت؛ همراه با گونه ای برخورد کاربردی (پراتیک) ویژه ی خویش که از دید من، دستِکم از این سویه به شیوه ی برخورد دانشمند تیزبین انقلابی: «و. ای. لنین» بسیار نزدیک بود و با آن پهلو می زد. آماج سخنم در این باره، تنها انقلاب کوبا برهبری وی نیست؛ نمونه ای چشمگیر از شیوه ی برخورد وی، در آستانه ی فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» و پس از آن رُخ نمود؛ در چنان اوضاع دشواری که بسیاری از «کمونیست های پیشانی سپید»۱ در بسیاری از کشورها به تُنبان خویش ریدند یا سرِ خر را بسوی این یا آن گونه از «سوسیال دمکراسی» آزمون پس داده و پناه بردن به زیر چترِ آنچه «دمکراسی پارلمانی» نام گرفته، کژ نموده تا همچنان بر خرِ مُراد خویش سواری کنند، شیوه برخورد وی، باوری ژرف به «سوسیالیسم دانشورانه» و شایستگی در چگونگی کاربرد باریک آن را بیش از پیش به نمایش نهاد.

آن دانشمند تیزبین انقلابی، چند سالی پس از پیروزی انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷ روسیه، در میانه ی گفتگویی با نویسنده ی نامدار پرولتری: «ماکسیم گورکی» با بدبینی و اشاره به زنهارخواهی روشنفکران و سنگ اندازی های پی در پی شان در راه پیشرفت انقلابی که تازه ریشه کرده و جوانه می زد، چنین می گوید:
«خودمانیم! بسیاری از ترس به پیمان شکنی و زنهارخواهی نمی گرایند که خودپرستی و ترس از دست دادن جایگاه و بیم آنکه اندیشه پردازی ها (تئوری ها) و بنیادِ باورهای دلبندشان در درگیری با کردار و زندگی آسیب ببند، آن ها را به این کار وامی دارد. ما این ترس را نداریم. اندیشه پردازی (تئوری) و بنیادهای اندیشگی، برای ما چیزی سپندینه (مُقَدّس) نیست که ابزار کار است.»۲ فیدل کاسترو نیز به آرش باریک واژه، همینگونه می اندیشید و از آن برجسته تر، اندیشه ی انقلابی را به کردار فرارویاند؛ کار و کاریایی که از هر آدمی برنمی آید.

فیدل کاسترو، آنگونه که چندی پیش، برخی روشنفکران دوآتشه ی سال ها پیش، جَک و جانوران «سوسیال دمکرات» و هر کون نشور همچنان نامور به «چپِ» تن داده به مزدوری این یا آن کشور امپریالیستی که ناگهان «فیلش یاد هندوستان کرده» و شمار کمابیش بسیاری، نوشته هایی رویهمرفته بی آرش و مانش، در بزرگداشت یا بهتر بگویم: بالای تاقچه نهادنِ «مارکس سپندینه» از خود در کرده بودند،۳ نیازمند «بازگشت به مارکس» (یا «انگلس» و «لنین») نبود. او سازگار با دوران خویش به همان راهی رهسپار شد که یک یکِ هر کدام از آن دانشمندان انقلابی بهنگام خود، پیمودند. او همراه با دیگر رفیقان راه، در دگرگونی های ژرفِ انقلابیِ کوبایِ ستمدیده، رنجور و له شده زیر دست و پای یکی دو سده بهره کشیِ بهره کشان اسپانیایی و سپس در دوره ای نزدیک تر، امپریالیست های ششلول بند «یانکی»، همه ی دانش و بینش و کوشش خود را بکار گرفت؛ آموخت و باز هم آموخت. او همراه با دیگر رفیقان راه، اندیشه ی انقلابی «سوسیالیسم دانشورانه» را جامه ی کردار پوشاند و کوبا و توده های مردم آن را به ترازِی از دانش و فن و هنر و کاردانی در کمابیش هر زمینه ای فرارویاند که برای توده های مردم جهان نمونه شد؛ نمونه ای درخشان از آنچه شدنی بود و همچنان هست. بسیاری از مردم جهان، مِهر وی را بِدِل گرفتند و کاسترو جاودانه شد ...  

ب. الف. بزرگمهر   هشتم آذر ماه ۱۳۹۷

پی نوشت:

۱ ـ بله! درست دریافتید؛ بجای آن، همانگونه که زبانزد کهن می گوید، «گاو» نیز می توان نشاند!

۲ ـ برگرفته از کتاب «لنین»، نوشته ی «ماکسیم گورکی»، برگردانِ زنده یاد کریم کشاورز (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برجسته نمایی های متن نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۳ ـ «بخدا سوگند، ما همچنان مارکسیست هستیم و برای کارگران جهان، آینده ای نیک آرزومندیم»، ب. الف. بزرگمهر   چهارم خرداد ماه ۱۳۹۷


۱۳۹۷ آذر ۷, چهارشنبه

اگر می دانستید که سگ کوچولوی من تا چه اندازه باهوش بود ... ـ بازانتشار

پوچیو براچیولینی (Poggio Brachiolini) ، یکی از نویسندگان ایتالیایی، داستان کوتاهی با برنام «کشیشی که سگ کوچولویش را به خاک سپرد»، نوشته است. این داستان از تمثیلی به نام «وصیت الاغ» از سروده های یک سراینده ی سده های میانی برگرفته شده است.

در روزگار کهن، کشیش توانگری در دهکده ای زندگی می کرد. هنگامی که سگ دلبند وی مرد، آن را در محوطه ی کلیسا به خاک سپرد. اسقف تا این ماجرا را شنید، دیگ آزش برای بالا کشیدن دارایی کشیش به جوش آمد و وی را به بهانه ی اینکه به تبهکاری نابخشودنی دست یازیده، پیش خود فراخواند.

کشیش که اسقف را خوب می شناخت، ۵۰ سکه ی زر با خود برداشت و پیش او رفت. اسقف دستور داد تا کشیش را به زندان افکنند؛ ولی، کشیش زیرک گفت:
«پدر مقدس، اگر می دانستید که سگ کوچولوی من تا چه اندازه فهمیده و باهوش بود، می پذیرفتید که شایستگی به خاک سپرده شدن در میان  آدم ها را داشته است؛ چون که او هم در دوره ی زندگی و هم هنگامی که می خواست بمیرد از بسیاری آدم ها فهمیده تر بوده است.

اسقف گفت:
ـ « درنمی یابم؛ این چه سخنی است که می گویی؟

ـ بلی ... او از آنجایی که از نیاز عالیجاه آگاه شده بود، در پایان زندگی وصیت کرد تا ۵۰ سکه ی زر به شما بدهم؛ هم اکنون سکه ها را با خودم آورده ام!

اسقف پس از شنیدن سخنان کشیش، وصیت سگ و به خاک سپرده شدنش در گورستان آدمیان را تایید کرد؛ پول را گرفت و کشیش را آزاد نمود!

برگرفته از کتاب «تاریخ سده های میانه»، آ. و. آگیبالووا و گ. م. دنسکوی، برگردان رحیم رییس نیا، چاپ دوم، سال ۱۳۵۷، انتشارات پیام (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام آن را از متن برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر)

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/02/blog-post_24.html

شایان درنگِ بویژه خانواده های پرفرزند!

از این پس، ناشتا و ناهار و شام را نه بر سر یک سفره یا دور یک میز که جدا از هم نوش جان کنید!

خودتان آدم را ناچار می کنید تا برای پی بردن به گوشه ای از جُستارها و چگونگی رخدادها و چالش های درون ایران، رسانه های بیرون کشور و از آن میان، رسانه های مزدور امپریالیستی ـ سیهونیستی را زیر و رو کند. نمونه ی آن، گزارش زیر از تارنگاشت وابسته به «وزارت امور بیرونی یانکی» هاست. آنچه در بخشی از این گزارش از زبان وکیل برخی از پرخاشگران دی ماه سال گذشته، بدرستی بر بنیاد اتهامات دادگاه به متهمان در میان نهاده شده، در رسانه های درون ایران که امروز، دانسته دستکم چهارتای آن ها را خواندم و همگی رونوشت برابر اصل دیگری اند، بگونه ای سر و دُم بریده از اندیشه و زبان خودِ وکیل درج شده است:
یک پدرسوختگی آشکار رسانه ای که بی هیچ گمان و گفتگو، زیر فشار دستگاه های شنود و بازرسی و سرکوب رژیم سگ مذهب در مهار رسانه ها، آنچنان کژدیسه شده گزارش شده اند که گویی وکیل نامبرده در جایگاه دادرس و دادستانِ موش های نمازخوان، چنین سخنانی بر زبان رانده است!

اتهامات زده شده، چنان ریشخندآمیز است که جتا روی فرمان ها و دستورنامه های بیدادگاه های رژیم پلید گذشته را نیز سپید می نماید؛ هنگامیکه آن را خواندم، بنا بر سرشت و گرایشم به طنز، چنین هشداری در ذهنم جوانه زد:
شایان درنگِ بویژه خانواده های پرفرزند!

از این پس، ناشتا و ناهار و شام را نه بر سر یک سفره یا دور یک میز که جدا از هم نوش جان کنید! حتا، احوط بر آن است که جز پدر و مادر که می توانند با هم و همکاسه بخورند و بیاشامند، هر یک از سایر هموندان خانواده و باشندگان از فرزندان و فرزندخواندگان گرفته تا مهمانان خوانده یا ناخوانده، لقمه یا خوراکش را بگیرد و چون سگ های ولگرد، پشت به دیگران به نیش بکشد؛ زیرا بر بنیادِ «ماده ۴۹۸ قانون مجازات اسلامی»* ، گردهمایی بیش از دو تن، گمان برانگیز بوده و تُخمِ اسلام پیشگان و خُمس و زِکات بگیران شان را می فشارد.

سرنگون باد رژیم تبهکار اسلام پیشگان فرمانروا بر ایران!

ب. الف. بزرگمهر   هفتم آذر ماه ۱۳۹۷

* هر کس با هر مرامی، دسته، جمعیت یا شعبه جمعیتی بیش از دو نفر در داخل یا خارج از کشور تحت هر اسم یا عنوانی تشکیل دهد یا ‌اداره نماید که هدف آن بر هم زدن امنیت کشور باشد و محارب شناخته نشود به حبس از دو تا ده سال محکوم می‌شود.

***

وکیل یکی از پرخاشگران دی‌ماه سال گذشته در شازند اراک، ضمن بازگویی محاکمه ی شماری از این پرخاشگران، یکی از اتهامات وی را گفتگو با رسانه‌های بیرون از ایران نامید.

خبرگزاری رسمی «ایرنا»، روز چهارشنبه با بازگویی گفته های پیام دُرفشان، وکیل محمد نجفی، نوشت که نشست محاکمه ی «پنج تن از متهمان اعتراضات دی سال ۹۶ در شهرستان شازند در شعبه اول دادگاه انقلاب اراک» برگزار شد. بر بنیاد این گزارش، دادگاه، گفتگو با رسانه‌های بیرون از کشور را گواه راستیِ (بجای «مصداق») «همکاری با دول متخاصم» دریافته است (در اینجا «دریافتن» بجای «تَلَقّی کردن»).

آقای دُرفشان اتهامات محمد نجفی را چنین بازگفت:‌
«تشکیل دسته جمعیتی بیش از دو نفر با هدف برهم زدن امنیت کشور از طریق عضویت در دسته مجرمانه؛ فعالیت تبلیغی علیه نظام به نفع گروه و سازمان‌های مخالف نظام؛ توهین به رهبری و همکاری با دول متخاصم از طریق انتقال اخبار و اطلاعات از جمله مصاحبه با رسانه‌های خارجی.»

به گفته ی این وکیل:
«از پنج متهم این پرونده، دو نفر از جمله نجفی در بازداشت به سر می‌برند و سه متهم دیگر با قرار وثیقه یا کفالت آزاد هستند.»

در اَمرداد ماه [روزنامه نویس مزدبگیر! «مُرداد» به آرش مرگ است! نام درست این ماه، «اَمرداد» به آرشِ بیمرگی است. دستکم این چیزهای ساده را بیاموز!] سال کنونی (بجای «جاری»)، خبر رسید که محمد نجفی، وکیل دادگستری در اراک بهمراه [یا باید نوشت: «همراه با ...» یا «به» و «همراه» سرهم؛ جدا که بنویسی، «به»، چون واژه ی هماوند (حرف ربط) دیده می شود؛ در حالیکه در اینجا، بخشی از فعل آمیخته ی «بهمراه ... محکوم شدن» است.]  ده کنشگر (بجای «فعال») مدنی در اراک و شازند به «اخلال در نظم عمومی» از راه همپایی (در اینجا بجای «شرکت») در پرخاش های (اعتراضات) دی‌ماه ۹۶ متهم و هر یک به یک سال زندان و ۷۴ ضربه تازیانه (بجای «شلاق») محکوم شدند.

نشست تازه ی دادگاه (بجای «دادگاه اخیر») که روز دوشنبه هفته ی کنونی برگزار شد (بجای «شده است») هماوند (بجای «مربوط») به یک پرونده ی دیگر آقای نجفی است.

این گزارش شلخته از سوی اینجانب، ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی شده است.  دانسته، چند نمونه از شلختگی ها را بگونه ای فشرده، یادآور شدم. نوشته ها و گزارش های این گاهنامه ی مزدور، انباشته از نادرستی های نوشتاری، چه در ساختار درونی و چه در برونزد آنهاست که کار ویرایش را برای کسی چو من که نمی خواهد زمان درازی برای آن، نیرو بکار برد و از همین رو، گاه ناچار به نادیده گرفتن چنین نوشته ها یا از دست دادن بختِ ویرایش آن ها می شود، دشوارتر می کند. الاغ های مزدور! مزدی از خداوندتان می ستانید؛ دستکم بکوشید پارسی را درست بنویسید!   ب. الف. بزرگمهر

پاک فراموش کردیم، نوسازی را باید با پرچم کشورمان بیاغازیم


۱۳۹۷ آذر ۶, سه‌شنبه

پیشواز پرخاشگرانه ی تونسی ها از شازده


این ویژگی ها بیش از هر کسی با «استاد کُ.خُل عباسی» می خوانَد


ما کارگران، سازندگان واقعی تاریخ هستیم

فراخوان کارگران «گروه ملی صنعتی فولاد» در پاسخ به تهدیدات رییس قوه قضایی

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام

ما کارگرانِ شرکت گروه ملی صنعتی فولاد اهواز سازندگان واقعی تاریخ هستیم.

امروز مافیا با زبان مجری قانون سخن گفت و ما را از ایستادگی بر حذر داشت . این یعنی اینکه دست های خالی ولی پر از اراده کارگران توانست شاخ دیو مافیای تا دندان مسلح و مجهز به تمام امکانات را بشکند تا جایی که این بار زبان سران مجریان قانون که باید مدافع حق مظلوم باشند به دفاع از ظالم گشوده شد.

ما اعلام میداریم که تا پای جان بر حرفی که زدیم هستیم و تا زمان رسیدن به هدف قدمی از خواسته خود که همانا احیا دوباره شرکت گروه ملی صنعتی فولاد اهواز است باز نخواهیم گشت.

افزایش روز بروز جمعیت کارگران معترض تاییدی است بر حقانیت و استقامت ما.

به همه شما همکاران مژده میدهیم که تا رسیدن به هدف راهی نمانده و ان شاالله بزودی نتیجه فعالیت و تلاش های خود را به چشم دیده و لمس خواهید کرد.

قبلا گفته بودیم و باز هم تکرار میکنیم ، نه تهدید و نه زندان هیچ سودی ندارد و کارگر مرگ را بر زندگی با خفت ترجیح میدهد.

تهدید ما کارساز نیست. از حربه دیگری استفاده کنید.

پنجم آذر ماه ۱۳۹۷


شما نیز بهانه را از دست دشمن بگیرید! کار دشواری نیست ...

مگر آن وزیر خبرچین با بهره وری نابجا از یاوه گویی های پی در پی و گوش آزارِ «کیرِ خرِ نظام» درباره ی «دشمن» با این دستاویز که «... بهانه‌های دشمنان ایران را برای مقابله با ما در عملیات بانکی و همکاری ها خواهد گرفت.»۱، چندین  قرارداد پایمال کننده ی هوده ی فرمانروایی ملی۲ را به آن مجلس فرمایشی و گوش بفرمان، نچپاند؟۳ خوب! شما نیز با دادن هوده های پرداخت نشده و برآوردنِ دیگر خواست های کارگران که هیچکدام شان زیانی به گاو و گوسپند نظام سگ مذهب نخواهد زد و نیز جبران زیان هایی که به زندگی شان زده و برخی از کارگران آنجا و حاهای دیگر را به خودکشی و خودسوزی واداشته اید، بهانه را از دست دشمن بگیرید؛ بگمانم کار دشواری نیست و دولت هم نمی تواند ادعای بی پولی کند. افزون بر آنکه میانِ گرفتنِ چنین بهانه ای از دست دشمن با آن یکی که «سیّدِ از خر جسته» به شما و مردم ایران چپاند از زمین تا آسمان راه است؛ هم الله را خوش آید و هم کارگران به نان و نوایی خواهند رسید. درست می گویم یا باز هم دستاویزی دیگر از تُنبانِ این و آن، بیرون خواهی کشید؟

ب. الف. بزرگمهر    ششم آذر ماه ۱۳۹۷

پی نوشت:

۱ ـ «سه لایحه‌ای که باقی مانده، برای منافع کشور و شفاف سازی و مقابله با ایران هراسی‌های دروغین در دنیا انجام شده. مفید می‌دانیم این لوایح در تمامی سطوح از جمله دبیرخانه شورای امنیت ملی بطور ریز بررسی شود. منافع آن، برای ایران قابل توجه است و  یکی از مهمترین بهانه‌های دشمنان ایران را برای مقابله با ما در عملیات بانکی و همکاری ها خواهد گرفت.
...
مقام معظم رهبری [... که بر ریش خرش باید رید. زنده یاد عشقی] هم این موضوع را به مجلس واگذار کردند و امیدواریم در این فاصله، مجلس با این اقدام مهم و اساسی یک بهانه بی دلیل را از آمریکا و کشورهایی که خودشان بزرگترین حامیان تروریسم هستند بگیرد. امروز خبرها را ببینید که اسراییلی‌ها بیشترین حمایت را از گروه‌های تروریستی در سوریه کرده است؛ قبلا می گفتند فقط بیماران خود را به آنجا برای مداوا می برند؛ اما الان معلوم شده هم حمایت مالی و هم تسلیحاتی و لجستیکی داشته‌اند و حالا مدعی جمهوری اسلامی شدند که با شفافیت در مقابله با تروریسم عمل می کند؛ آنها خودشان تروریسم و حامیان بزرگ آن هستند و جمهوری اسلامی این بهانه را نیز از آنها خواهد گرفت [هماوندی میان گوز و شقیقه را می بینید؟!] «خبرگزاری برنا»   ۲۷ شهریور ماه ۱۳۹۷
(با اندک ویرایش درخور تنها در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب؛ برجسته نمایی ها و افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر  ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ برای جلویگیری از برداشت نابجا، آماج سخنم از «هوده ی فرمانروایی ملی» به هیچ رو، رژیم زنهارخواه، تبهکار و ضدِّ ملی کنونی نیست. بگونه ای دربرگیرنده، آینده را می گویم؛ درست بسان قراردادهای ننگین نامور به «گلستان» و «ترکمانچای» در دوره ی قاجار که تاکنون و شاید برای همیشه به ریش ایران بسته شده و سویه ای تاریخی یافته است.  ب. الف. بزرگمهر 

۳ ـ بماند که «کیرِ خرِ نیرنگباز نظام»، خود پیش تر زیر بار این قراردادها رفته و با آن ها زیرجلکی همداستانی نموده بود و نباید همه ی کوسه کوزه ها را سر این خبرچین فرومایه شکاند.

زیرنویس تصویر:
«دشمن در پی سوء استفاده از برخی مطالبات است و کارگران نباید اجازه دهند که مطالبات‌شان، بستر و بهانه‌ای برای استفاده ابزاری دشمنان و ایجاد بی نظمی در کشور شود.» گفته های یکی از برادران تازی ـ انگلیسی تمرگیده در جایی، میانه ی هِرَم نظام سگ مذهب که فرنام «گربه مرتضا علی نظام» را بکونش بسته ام (تصویر پیوست) ب. الف. بزرگمهر، برگرفته از «ایسنا» پنجم آذر ماه ۱۳۹۷

همه مان پاسدار آسایش و آرامش «عمو سام» هستیم

همه مان از «جمهوریخواه» و «دمکرات»، پاسدار آسایش و آرامش «عمو سام» هستیم. این مردک مَشَنگ می پندارد، تنها او و دستیاران نزدیکش پاسخگوی این کاریا هستند. همینگونه پیش برود، می توانیم چون آن مردک تمرگیده در جایگاه رهبری ایران، چادرشبی هم به کلّه ی این کودن ببندیم تا درباره ی دشمن داستان بسراید و سیاه بازی راه بیندازد.

از زبان رییس «دیوان عالی یانکی» ها:  ب. الف. بزرگمهر   ششم آذر ماه ۱۳۹۷

* رییس‌جمهوری «ایالات متحد» [همانا لات بی سر و پای «یانکی»] و رییس «دیوان عالی» آن کشور که بالاترین ‌ترین نهاد دادگستری «ایالات متحد» است، در رخدادی کم‌ پیشینه، سخنان انتقادآمیزی [درباره ی یکدیگر] بر زبان آورده اند.

بگومگو میان «دونالد ترامپ» و «جان رابرتز»، پس از آن آغاز شد که لات بی سر و پای «یانکی»، ۲۹ آبان ماه، یکی از دادرسان کشورش که فرمانی بر ضدِّ سیاست‌های کوچی وی داده بود را «دادرس اوبامایی» خواند.

رییس «دیوان عالی» که خود از سوی «جمهوری‌خواهان» به هموندی این نهاد بنیادی دادرسی درآمده، ۳۰ آبان ماه گذشته، سخنان آقای ترامپ را نادرست خوانده و گفته بود:
«ما دادرسان اوبامایی یا دادرسان ترامپی نداریم؛ ما دادرسان بوشی یا دادرسان کلینتونی نداریم.»
...
«رابرتز» در آستانه ی «روز شکرگزاری»، [همچنین] گفته بود:
«استقلال نهاد دادرسی، چیزی‌ست که همه ما باید سپاسگزار آن باشیم.»

لات بی سر و پای «یانکی» به این سخنان، واکنش نشان داده و ناوابستگی دادرسان «فدرال» را زیر پرسش برده‌است. او در «توئیتر» خود نوشت:
«دادرس دادرسان، جان رابرتز! ببخشید، شما براستی ”دادرسان اوبامایی“ دارید و آن‌ها دیدگاه‌های بسیار جداگانه ای در سنجش با آدم‌هایی که پاسخگوی پاسداری از کشورمان هستند، دارند.»

برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  یکم آذر ماه ۱۳۹۷

این گزیده گزارش شلخته از سوی اینجانب، ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی شده است.  افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!