«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ خرداد ۵, شنبه

این نموداری از هرج و مرج فرمانروا در رژیمی پوشالی و بی در و پیکر است

این نموداری از هرج و مرج فرمانروا در رژیم پوشالی و بی در و پیکری است* که در آن ناکسان و نابکاران (همانا اراذل و اوباش) دستِ بالا دارند و در کردار، بی هیچ پاسخگویی به هر تبهکاری دست می یازند؛ رژیمی که در نمونه ای دیگر از آنِ چندین سال پیش به نام شهروند یا دِهوندی ندار بی آنکه کم ترین آگاهی از جریان کار داشته باشد، چندین و چند خودروی گرانبها از کشوری اروپایی خریداری کرده بودند.

ب. الف. بزرگمهر   پنجم خرداد ماه ۱۴۰۳

* عالیه مطلب‌زاده، زندانی سیاسی سابق، عکاس و خبرنگار در شبکه ایکس نوشت که پس از احضار از سوی پلیس فتای کرج و درخواستش برای ارسال ابلاغ کتبی و قانونی، با وجود تعطیلی رسمی چهارشنبه، حساب‌های بانکی او مسدود شده است. او افزود که ساکن تهران است و «ربطی به کرج ندارم.»

متن نوشته بانو عالیه مطلب‌زاده، روز چهارشنبه ی گذشته:
«صبح امروز طی یک تماس تلفنی به پلیس فتای کرج احضار شدم و تماس گیرنده گفت باید تا ظهر به این مرکز مراجعه کنم آن هم در روزی که تعطیل رسمی است و احضار به کرج که خارج از محدوده زندگی من یعنی تهران است. وقتی نپذیرفتم، گفتند فردا مراجعه کن. با این استدلالِ من که باید به ثنا ابلاغیه بفرستید، گفتند الان و تلفنی ابلاغ کردیم و اگر نیایی عواقبش باخودت.

حال سوال این است که همیشه پلیس فتا به طرق مختلف تاکید می‌کند که به هر پیام و تلفن ناشناسی اعتماد نکنید؛ با کنار هم گذاشتن همه این موارد تکلیف من شهروند چیست؟ به هشدارهای پلیس توجه کنم یا به تلفنی که ناشناس است و با گرفتن مجدد شماره تماس گیرنده با این پیام مواجه شدم شماره مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمی‌باشد.»

بانو مطلب زاده روز پنجشنبه نوشت:
«به دنبال احضار تلفنی از طرف پلیس فتای کرج در روز چهارشنبه و با وجود درخواست من برای ارسال ابلاغ کتبی و قانونی و با اینکه چهارشنبه تعطیل رسمی بود، ساعاتی بعد حساب‌های بانکی من مسدود شدند.»

برگرفته از «تلگرام»   پنجم خرداد ماه ۱۴۰۳

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!