«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ اردیبهشت ۲۶, چهارشنبه

می روم تا نشان شان بدهم چگونه باید جنگید

خبرنگار زبان دراز:
اینگونه که پیداست برای انجام کاری کارستان به اسپانیا و پرتغال رهسپارید؟*

بچه پرروی مزدور «یانکی» ها:
نه! به هیچکدام از آنجاها نمی روم؛ کارستان من همینجاست. رهسپار پیشانی نبرد در خارکف هستم که سربازان مان با دیدنِ روس ها از سنگرهای شان می گریزند. می روم تا نشان شان بدهم چگونه باید جنگید.

ـ ایکاش زودتر از این ها، پیش از جان سپردن شمار بسیاری سرباز و فرمانده، چنین کاری بسرتان می زد (با گویشی اندکی نیشدار)!

ـ اگر زودتر می رفتم، چه بسا پیش از آن ها جان به جان آفرین می سپردم و کارها می خوابید.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ اردی بهشت ماه ۱۴۰۳

زیرنویس پرتور:

* «ولودیمیر زلنسکی» رهسپاری برنامه ریزی شده ی خود به اسپانیا و پرتغال را به شَوَند روز و روزگار ناگوار پیشانی های نبرد بویژه در استان خارکف زیر پا نهاد.

بنیاد داده ها برگرفته از «چوب دو سر گُه» به تاریخ ۲۶ اردی بهشت ماه ۱۴۰۳ با ویرایش، پارسی و فشرده نویسی درخور از اینجانب است.  ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!