«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ خرداد ۳, پنجشنبه

با اصابت سنگی به سرش جان به جان آفرین تسلیم کرد؛ بی آنکه آدم شود

درگذشت جانسوز آن مرحوم را به همگی تان تسلیت و تعزیت عرض می کنم. البته نمی دانم از آن دو بانوی مُکَرّمه ی دورتر نشسته، کدامیک همسر فاضل ایشان است؛ ولله اگر خودِ آن مرحوم هم بود، کَاَنَّهُ قادر به این کار نبود و شاید اشتباها دستی به آن دیگری می رساند و ناخواسته گناهی کبیره از وی سر می زد. مرا عفو کنید که اینچنین رُک و پوست کنده می گویم؛ اسلام عزیز هم تا این اندازه سختگیری در پوشاندن روی بانوان را جایز ندانسته که خدای نکرده شوی وی را به حدس و خطا بیفکند. نمونه ای از این سختگیری ها هم که در آغاز انقلاب اسلامی، گویا در مشهد مقدس رُخ داد و همه از کنار آن گذشتند و خم به ابروی خود نیاوردند، دیدن یک تارِ موی همسر مکرمه در خوراک آماده شده در بشقاب از سوی همسرِ غیرتمند و دیندار وی بود که آن را تاب نیاورد و با این پندار که اگر بشقاب جلوی مردِ نامحرم نهاده شده و آن تار مو را دیده بود اسلام کُن فَیَکُن می شد، همانجا سر همسرِ حواس پرتِ خویش را گوش تا گوش بریده بود.

آن مرحوم هم از چنان خصوصیاتی بی نصیب نبود؛ آدمی سرسخت که مُرغش همیشه یک پا داشت و در کارها افراط می کرد؛ یادمان می آید آیت الله منتظری (در دِل: لَعنت الله عَلیه) هر چه به وی و دیگر اعضای آن گروه اعدام اصرار کرد که بس است؛ دیگر زندانی پیش تر حکم گرفته را نکُشید، زیر بار نرفتند و باز هم کشتند. خُب ما هم لال مانده بودیم و از شما چه پنهان، هشدار وی در این باره که جهان شما را به عنوان جنایتکار خواهد شناخت را درست نمی فهمیدیم و جدی نمی گرفتیم تا بعدها که با «جامعه جهانی» بیش تر آشنا شده و چشم و گوش مان بیش تر باز شد، دریافتیم حق با وی بود؛ آبی ریخته و آبرویی بر باد رفته که دیگر نمی شد آن را حتا بکمک برخی از همین ها در اروپا رفع و رجوع کرد و آن ها نمی توانستند مردم کشورهای خود را راضی کنند که ما دیگر پشتِ دستمان را داغ کرده و از چنین کارهای شنیع دست برداشته ایم. خلاصه ی کلام که سرِ عزادارتان را بیش تر درد نیاورم، اگر حضرت آدم علیه السلام آن هنگام که از بهشت برین بزمین افکنده شده و سرش به «حجرالاسود» برخورد نمود، آدم شد،* آن مرحوم با اصابت سنگی به سرش، جان به جان آفرین تسلیم کرد؛ بی آنکه آدم شود. کَاَنَّهُ همگی مان از یزرگ و کوچک، باید از این پیشامد پند بگیریم.  

از زبان «کیر خر نظامِ خرموش پرور»:  ب. الف. بزرگمهر   سوم خرداد ماه ۱۴۰۳  

* بنگرید به یادداشتِ «حضرت آدم هم پس از آنکه سرش به سنگ خورد، آدم شد!»  ب. الف. بزرگمهر   ۱۹ اردی بهشت ماه ۱۳۹۱

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/05/blog-post_08.html    

***

علی خامنه‌ای یا همانا «کیر خر نظامِ خرموش پرور»، شامگاه چهارشنبه در خانه ی ابراهیم رئیسیِ، مهتر دولت بداختر سیزدهم که در پیشامد میمون و مبارک سرنگونی بالگرد ریغ رحمت را سر کشید و زحمت را کم کرد با خانواده اش از آن میان، پدر همسر وی: «خرس مشهدی»: «عَلَم الهُدی لَعنت الله عَلیه» همدردی نشان داد.

بنیاد داده ها برگرفته از از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» به تاریخ دوم خرداد ماه ۱۴۰۳ با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب است.  ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!