«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۰ تیر ۱۸, جمعه

وقتی که نان نداریم، رهبر نیاز نداریم؛ گاو به جاش می ذاریم

خوب گوش بده! یک چیزی درست نیست. بیش از سی و دو سال آن بالا تمرگیده و جز سخنان گنده گوزانه آمیخته به دروغ و نیرنگبازی چیزی بر زبان کژدم گزیده ات نرانده ای. بزرگ ترین شاهکار زندگی ات، چنانچه دست داشتن در آتش سوزی سینما رکس آبادان و جزغاله شدن شمار بسیاری آدم بیگناه در آن را کنار بنهیم (نمی گویم نادیده بگیریم!)، "نرمش قهرمانانه" در برابر «یانکی» ها و دیگر کشورهای امپریالیستی، بگردن گرفتن و انجام بی چون و چرای همه ی دستورهای بنگاه های اقتصادی شان بود که پیامد آن، روز و روزگارِ از هر سو بلاخیز امروز برای توده های میلیونی مردم ایران است. خوب گوش های درازت را باز کن! می شنوی؟ می گویند:
«وقتی که آب نداریم، مسوول نیاز نداریم؛ گاوُ به جاش می ذاریم (گاو را بجایش می گذاریم).»* کار را بجایی رسانده ای که این لنگه سروده ی زنده یاد اشرف‌الدین حسینی (نسیم شمال): «جز گاو برای کسب روزی  در مزرعه رهنما نداریم»** را هم از کار انداخته ای.

اینک، دستار سیاه خودت را داور کن! اینجوری و ده ها جور دیگر هم می شود گفت:
«وقتی که نان نداریم، رهبر نیاز نداریم، گاو به جاش می ذاریم.» و دو گزینه بیش تر پیش رویت نمی ماند:
یکم ـ یا رسمأ می پذیری و رو به ملت جار می زنی که تاکنون گاو بوده و هم اکنون نیز هستی تا حساب کار خویش بدانند؛
دوم ـ یا (باز هم رسمأ) از رهبری این مرز و بوم کناره می گیری و همراه با همه ی جَک و جانورهای خیمه و خرگاهت گورت را پیش از آنکه سر به نیست بشوی، گم کنی و به همانجا برگردی که عرب نی انداخت.   

ب. الف. بزرگمهر   ۱۸ تیر ماه ۱۴۰۰

* ویدئوی پیوست: وقتی که آب نداریم، مسوول نیاز نداریم؛ گاوُ به جاش می ذاریم، برگرفته از «تلگرام» ۱۷ تیر ماه ۱۴۰۰

** برگرفته از «عید آمد و ما قبا نداریم  جز گاو برای کسب روزی  در مزرعه رهنما نداریم!» https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/03/blog-post_9590.html



هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!