«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۰ مرداد ۹, شنبه

«اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» کجا، رژیم سرمایه داری مافیایی کجا؟!

از تک تک چهره های شان پیداست که از دیدن این آقا ترش کرده و از ایستادن کنار وی در چنان آیینی (جشن «روز نیروی دریایی روسیه») ناخشنودند؛ ناخشنودی نه چندان ناروا. من هم اگر جای آن ارتشبدهای سه گانه بودم که هر یک نشان (مدال) های یادگاری چندی از دلاوری های دوران جنگ با «نازی» ها و  «رژیم ددمنش هیتلری» بر سینه دارند و دو تای شان نیز به بالاترین نشان سرفرازی: «دلاور اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» نیز دست یافته اند از ایستادن در کنار «مستر مافیوز روسی» شرمگین می شدم؛ شَوَند آن نیز با آنکه «مستر مافیوز» و دیگر گماشتگانِ دیوانسالارِ سرمایه داری مافیایی در آن کشور، بارها کوشیده اند تا روسیه کنونی را دنباله ی خردمندانه ی نخستین کشورِ کارگران و زحمتکشانِ جهان جا بزنند، چون روز روشن است:
«اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» کجا، رژیم سرمایه داری مافیایی از هر دو سو در منگنه کجا؟! رژیمی که نه راه پس و بازگشت به گذشته را دارد* و نه راه پیش، آنگونه که هنوز با خوش باوری بسیار بیجا و بیم برانگیز در چارچوب سیاست های کوتاه برد و به همان اندازه کوته بینانه بر بنیاد «پراگماتیسم» برای گشودن گرهِ نزدیکی با کشورهای امپریالیستی باخترزمین می کوشد و پاسخی دلخواه نمی گیرد. 

ب. الف. بزرگمهر   نهم امرداد ماه ۱۴۰۰

* ناگفته نگذارم که با همه ی کاستی ها و نارسایی های پیامدِ زیر پا نهاده شدن بنیادهای «سوسیالیسم دانشورانه» در آن کشور از سوی دیوانسالاران رخنه کرده در ساختارهای توده ای و سازماندهی بویژه از دوران رهبری «ژوزف استالین» و خوب پروار شده و جا افتاده در دوره های پس از مرگ وی، در واپسین همه پرسیِ برای روشن نمودن سرنوشتِ آن کشور (یکی دو سال پیش از فروپاشی آن کشور)، بیش از  ۷۵⸓ رای دهندگان به پابرجایی سامانه ی سوسیالیستی در آنجا رای داده بودند.  ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!