«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ اردیبهشت ۱, دوشنبه

فیل پیروزی را هوا کنید! ولی، تنبان بند دررفته ی خود را نیز سفت و سخت بچسبید ـ بازانتشار

شرم تان نشود! فیل را هوا کنید و با دورقابچین ها و کاسه لیسان پیرامون خود، جشن به اصطلاح هسته ای بگیرید! ولی، اگر می پندارید که این توافق، پایوری بیش تری برای تان به همراه می آورد، کور خوانده اید! از این ستون به آن ستون پریدن نیز تا ابد پایدار نخواهد بود و سرانجام در گندابی که برای خود و توده های مردم ایران پدید آورده اید، سرنگون و خفه خواهید شد.

ب. الف. بزرگمهر    دوم آذر ماه ۱۳۹۳


زیرنویس تصویر:
اسب چهره (رو به «سید از خر جسته»):
این آقای شما باید آدم جالبی باشد. ما که همه ی توافق های مان را کرده و قرارمان همین دوشنبه بود که توافق را نه در جزییاتی که ممکن است برای ایشان ناراحت کننده باشد، ولی در کلیات خود اعلام کنیم. برای چه از شما خواسته که هرجور شده چند روز دیگر گفتگوها را کش بدهید؟! خوب! به این چه باید گفت؟ پا از دایره قرمز بیرون نهادن؟! مگر تفاوتی در اصل قرارداد می کند؟

«سید از خر جسته»، با شرمندگی لبخند می زند و پاسخی نمی دهد

«بوقلمون انگلیسی»:
می بینید چه بازی هایی درمی آورند؟! همه مان را از کار و زندگی بازداشته اند!

اسب چهره، همچنان رو به «سید از خر جسته»، سخنش را پی می گیرد:
راست است که شما انقلابی هستید؟

«سید از خر جسته» که لبخندش به خنده ای فروخورده دگردیسه شده، این بار صدایش در می آید و در لابلای خنده ی فروخورده اش که همه ی نشانه های برخورد نوکری دون پایه با اربابی چندین و چند مرتبه بالاتر از خود را دربر دارد، می گوید:
نه ولله! این رهبرمان کمی شوخی کرد که مرا و این بر و بچه های دیگر را «بچه های انقلاب» خواند. روزهای انقلاب من حتا پایم را از خانه بیرون نمی گذاشتم ... حتا سربازی هم نرفته ام و نمی دانم تفنگ را چگونه باید به دست گرفت ...

... و اکنون، نوبت اسب چهره است که کمی بخندد.

ب. الف. بزرگمهر    دوم آذر ماه ۱۳۹۳


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!