«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۴, جمعه

... همگی شان برای خداوندان سرمایه ی جهان دُم می جنبانند

از یادداشت های نیمه کاره بر جای مانده که امروز سامان یافت

گفته های زیر از «اولکسی دانیلوف»، دبیر «شورای پشتیبانی و امنیت ملی اوکراین» در هماوندی با هواپیمای سرنگون شده اوکرایینی از آنِ چندین ماه پیش است؛ گفته های از دید من، درست وی نه به شَوَندِ خودِ جُستار و ماجرای غم انگیز و همچنان پرسش برانگیزِ کشته شدنِ شمار بسیاری از رهسپاران آن هواپیما که به شَوَندِ پاسخ های یکی از گاگول ترین جَک و جانوران تمرگیده در جایگاه دبیر «شورای عالی امنیت ملی کلان خرموش های اسلام پیشه» در گفتگویی با وی، چشمم را گرفت:
«اولکسی دانیلوف، دبیر ꞌشورای پشتیبانی و امنیت ملی اوکراینꞌ می‌گوید سپاه پاسداران ꞌدانستهꞌ به هواپیمای رهسپاران [با اندک چشم پوشی بجای مسافربری] شلیک کرد و آن را سرنگون نمود تا از ꞌافزایش تنش منطقه‌ای میان ایران و ایالات متحد جلوگیری کند. او در گفتگویی که در روزنامه ی کانادایی ꞌگلوب‌اند میلꞌ چاپ شده، رک و پوست کنده گقت (تصریح کرد) که این جستار را در جریان رهسپاری اش (سفرش) به تهران با علی شمخانی، دبیر ꞌشورای عالی امنیت ملی ایرانꞌ در میان نهاده است. آقای دانیلوف از زبانِ علی شمخانی گفت که سرنگونی این هواپیما به سود ایران نبوده و ꞌبازوی سیاسی اوꞌ در این ماجرا نقش نداشته است. وی روشن نکرد که آماج سخنِ علی شمخانی از ꞌبازوی سیاسیꞌ چه بود، ولی روشنگری شمخانی را ꞌاز سر راستیꞌ (صادقانه) خوانده و از زبان دبیرِ ꞌشورای عالی امنیت ملی ایرانꞌ گفت که در ایران ꞌگروه‌های گوناگونꞌ توانمند (قدرت) با ꞌفرماندهی جداگانهꞌ از هستی برخوردارند (وجود دارند).»۱

گاگول که همچون کم و بیش همه ی دیگر دست اندر کاران رژیم پوشالی دزدسالار، چشمی امیدوار به «ششلول بندهای جامعه جهانی» دارد و نیک می داند که در هماوندی با جُستار «پاسداری از هوده ی آدمی»، ناگزیر به روسپید بیرون آمدن از آزمون آن هاست، همزمان با نپذیرفتن و از سر خود واکردن (انکار) نقش گروهبندی خویش در آن ماجرای غم انگیز به هستی گروهبندی های گوناگون با فرماندهی جداگانه اشاره می کند؛ گروهبندی هایی که هر یک به نوبه ی خود می تواند گناه آن تبهکار نابخشودنی را بگردن دیگری انداخته و سرِ نخ ها را گم و گور کنند تا شاید بزبان کژدم گزیده شان: «انشاء الله» از سوی «ششلول بندهای جامعه جهانی» یا همانا خدایان راستین روی زمین که خود آن ها نیز زیر فشار دیدگاه های گسترده و روامند توده های مردم کشورهای خود زیر فشارند، پذیرفته شده و تبهکاری های بیشمارشان که زمینه های گوناگونی را دربرمی گیرد، نادیده گرفته شده، در همین جهان آمرزیده شوند: سودی پربار برای هر دو سو و بزبان خوشایند گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان: «بازی برد ـ برد» یا باریک تر از زبان توده های نگونبخت ایران: «بازی خورد و برد»!

بدین سان، دنباله ی سخنان دبیر «شورای پشتیبانی و امنیت ملی اوکراین» را می توان چنین پی گرفت: «... که همگی شان در همچشمی با یکدیگر برای خداوندان سرمایه ی جهان دُم می جنبانند.

برای آنکه نمونه ای از گونه ای دیگر و بگمانم نمودارتر از همه بدست داده باشم به شیوه ی رفتار و کردار مردک پیزُری بی آبرویی به نام احمدی نژاد که در به باد دادن و نابودی اقتصاد ملی ایران با همدستی کلان سرمایه داران و سوداگران ایرانی و انیرانی، بیش از هر جَک و جانور تبهکار اسلام پیشه ای نقش داشته، در دوره ی پس از کارپردازی اش در «خیمه و خرگاه نظام خرموش پرور»، اشاره ای گذرا می کنم:
مردک پیزُری به کم تر کسی از سران «ششلول بندهای جامعه جهانی» و مزدوران و نوکران شان در پیرامون ایران یا جاهای دیگر است که نامه های فدایت شوم، نفرستاده باشد؛ نامه هایی آبزیرکاهانه که بیش ترشان با «اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» می آغازد و درونمایه ی آن، خودنمایی برای نشان دادن آمادگی چاکرمنشانه برای مهرورزی های بی دریغ تر یا بزبان ساده تر همانا دُم جنبانی است. در این باره، گفتگوی یکی دو سال پیش وی با بانویی خبرنگار از «نیویورک تایمز» چشمگیر است که برگردان پارسی آن در گاهنامه ی اینترنتی این گروهبندی پلید به نام «بهار» گنجانده شده بود و تارنگاشت چپ نما و بگمان بسیار نیرومند، مزدورِ گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان به نام «عدالت» آن را بازپخشش نمود. هنگامی که آن را می خواندم در جایی که پایین تر به آن اشاره خواهم نمود، پوزخندی بر لبانم نشست و با خود گفتم:
ببین! آن روزنامه نگار آماج نوشتن نامه به لات بی همه چیز «یانکی» را دریافت؛ ولی «کَلّه مُکعبی» نادان درنیافت.۲   

 مردک پبزُری در پاسخ به نخستین پرسش خبرنگار که می گوید: «سلام آقای احمدی نژاد. من شهناز فصیحی، خبرنگار ꞌنیویورک تایمزꞌ هستم و می‌خواستم از شما بابت اینکه وقت خودتان را به ما دادید، تشکر کنم. اولین سوألم را اینطور مطرح می‌کنم که شما راه حل خروج از بحران سیاسی ـ اقتصادی را که برای ایران و در ارتباط با دونالد ترامپ بوجود آمده است، چگونه می‌بینید؟» با زبانی چرب و نرم، آشتی جویانه و کلّی گویی هایی که کم تر سیاستمداری راستین برای آن تره خرد می کند، اینچنین می آغازد:
«بسم الله الرحمن الرحیم ـ اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه.

در ابتدا به شما، خوانندگان و دست اندرکاران روزنامه سلام می‌کنم. یکی از مهمترین چالش های چند دهه اخیر چالش بین ایران و آمریکاست. اگر بخواهیم برای آن راه حل ارائه بدهیم باید ریشه های این چالش را به درستی بشناسیم. البته من فکر می‌کنم که هردو طرف از این چالش ضرر کرده اند. اینطور نیست که یک طرف سود ببرد و طرف دیگر ضرر کند. اصولا درگیری و تنش و جنگ در نقطه مقابل منافع عمومی انسانها قرار دارد. اصل بر این است که همه ملت‌ها با هم ارتباط و همکاری و تلاش و فعالیت مشترک داشته باشند و یکدیگر را در اقتصاد، سیاست و فرهنگ و امنیت کمک و تکمیل کنند.»۳ که پیامی جز آنکه بیاییم مانند گوسپند و گرگ که ناگزیر از یک آبشخور آب می خورند با هم کنار بیاییم! این پیام در پاسخ به پرسش دوم خبرنگار که «بنظر شما تسخیر سفارت آمریکا چه بود؟» همراه با شانه تهی کردن از زیر بار پاسخی درخور و روشن، همراه با پند و اندرزی که تنها پوزخند سیاستمداری راستین را برمی انگیزد، همچنان پی گرفته می شود:
«بالاخره در برابر آن رفتارها از این طرف هم یک عکس العمل هایی بروز می‌کند که باعث تشدید اوضاع می‌شود. من حالا نمی‌خواهم وارد همه جزئیات بشوم؛ بلکه می‌خواهم بگویم که باید یک مقدار رفتارها و نگاه‌ها را تغییر داد. تلقی دولتمردان آمریکا این است که اگر بر ایران مسلط بشوند، خاورمیانه و بعد دنیا را دارند،  این تلقی را تغییر بدهند. با مردم منطقه دوست باشند، در شرایط برابر و احترام آمیز، همه با هم فعالیت و برنامه ریزی کنیم. در مسائل اقتصادی، اجتماعی و امنیتی همه مشارکت داشته باشیم؛ بدون اینکه کسی بر دیگری سلطه داشته باشد یا تحمیل کند و یا برتری جویی نماید. من فکر می‌کنم اگر یک مقدار خط مشی‌ها را تغییر بدهیم، شرایط بسرعت می‌تواند عوض شود. آمریکا کشور بزرگ و توانمندی است، در مقابل ایران هم یک کشور بزرگ با سابقه چند هزار ساله و با فرهنگ و دارای اثرگذاری در سطح جهانی است. اگر هر دو با هم برای عدالت، اعاده حقوق انسان ها، تامین صلح و امنیت جهانی و منطقه ای همکاری کنند، حتما نتایج خیلی بهتری بدست خواهد آمد. این تنش و درگیری به نفع هیچکس نیست.»۴

آرش چنین پرت و پلاگویی نیز بزبان ساده چنین از آب در می آید:
اگر خدای نکرده خطایی از گوسپندِ (از زبان خودم باید بیفزایم: مادربخطا!) سر زد، این گرگ است که باید آن را به بزرگی خود ببخشد و این نکته را بدیده بگیرد که بزها یا همانا توده های مردمی که انقلاب کرده بودند، گوسپندان بی آزار و سربزیر را فریفتند و به کارِ ناشایستِ چنگ اندازی به دستکِرت (ویلا) گرگ واداشتند.

پرسش و پاسخ در بسیاری جاها همراه با نمک نکوبیده ی احمدی نژادی پی گرفته می شود که ناچارم از کنار بیش تر آن ها بگذرم؛ زیرا هم در چارچوب این یادداشت که تا همینجای آن نیز اندکی تاب برداشته، نمی گنجد و هم نوشته را به یک نمایشنامه ی «کمدی درام» دگرمی دیساند که آماج آن نیست. با این همه، خواندن باریک بینانه ی آن برای یک بار هم شده، بد نیست. برخی دیگر از پرسش و پاسخ ها را در زیر می آورم.

«پرسش: بنظر شما دولت آقای روحانی این اعتبار را دارد که بتواند با آمریکا مذاکره کند؟ آیا حکومت و رهبری این اعتماد را به ایشان دارد و یا اینکه می‌رسد به دولت بعدی ایران؟

پاسخ: این را بسپریم به این طرف که ایرانی‌ها چگونه نمایندگان خود را برای گفت و گوی عادلانه انتخاب می‌کنند. بالاخره ایران هست و می‌داند چه بکند و حتما تصمیم عاقلانه و هوشمندانه خواهد گرفت. من فکر می‌کنم که از آن طرف باید یک اتفاقاتی بیفتد.»۵

بزبان ساده تر و کمی گله مندانه: ما این همه زحمت کشیدیم؛ ولی انگار شما ما را نمی بینی یا نمی خواهی ببینی! روحانی چکاره است؟! از آن طرف، باید ما را ببینند

«پرسش: آقای خامنه ای گفتند که به هیچ وجه حاضر نیستند که با آمریکا مذاکره کنند، شما فکر می‌کنید مشکل ترامپ است و یا اینکه ایشان کلا با نشستن و گفت و گو با آمریکا مخالف هستند؟

پاسخ: من که سخنگوی ایشان نیستم؛ ایشان خودشان صحبت هایشان را مطرح می‌کنند ...»۶ 

«پرسش: شما سه بار برای آقای ترامپ نامه نوشتید، می‌خواهم سوال کنم که هدف شما از دادن این نامه‌ها چه بود؟

پاسخ: هدف بنده هم مانند بسیاری از کارهایی که انسان در روابط بین انسان‌ها انجام می‌دهد. من فکر می‌کردم که باید مطالبی را به ایشان بگویم. وقتی ایشان رای آورد، من یک نامه تبریک برای ایشان فرستادم. یادآوری کردم حرف های خودشان را در دوره انتخابات و در کمپین انتخاباتی. ایشان قول داد که سیاست خارجی را تغییر می‌دهد، دنبال تنش نیست، دنبال اصلاح مسائل داخلی آمریکاست، می‌خواهد توجهش را از دخالت در امور کشورها به خدمت به مردم آمریکا برگرداند. حتی ایشان به صراحت گفت که دولت آمریکا داعش را ایجاد کرده است و من می‌خواهم از این کارها نکنم.  ما هم خیلی خوشحال شدیم. من این‌ها را برای ایشان یادآوری کردم و الزامات تحقق این امور را برایشان بیان کردم، سعی کردم کمک بکنم. خواستم بگویم اگر واقعا می‌خواهی به آنچه که گفته ای عمل بکنی، راه های آن این هاست. من وظیفه انسانی خودم را انجام دادم و امیدوار بودم که موثر باشد.»۷

 در اینجا، چنانچه جای آن خبرنگار بودم از این مردک می پرسیدم:
شما مگر هماوندی های خصوصی با ترامپ داشته ای یا داری؟ نامه ی شادباش را نیز کسی که در جایگاهی رسمی است، می فرستد؛ ولی خبرنگار که آماج مردک پیزُری از نامه نگاری ها را نیک دریافته بروش دیگری روی همین نکته کانونمند شده و پرسش های زیر را در میان می نهد:
«نامه دوم و سوم چه بود؟

پاسخ: آن‌ها هم درمورد مسائل بین المللی بود. بالاخره اتفاقاتی می‌افتد و احساس وظیفه می‌کنیم و یادآوری می‌کنیم و تذکر می‌دهیم. نامه آخر هم که سه هفته قبل بود.»۸

این نکته را بدیده بگیرید که چگونه پاسخ مردک پیزُری کوتاه و تا اندازه ای سر درگم و دُم بریده شده است؛ نشانه ای از تیر به سنگ خوردن و دریافتن اینکه دستش برای خبرنگار رو شده است؟ با این همه، خبرنگار با زیرکی، جستار را همچنان کانونمند پی می گیرد:
«آیا اتفاق خاصی افتاد که به این فکر افتادید که نامه سوم را بنویسید؟

پاسخ: بله من احساس کردم که گفت و گوها و شرایط دارد به سمت درگیری و برخورد پیش می‌رود. خواستم هشداری داده باشم که این روند، روند درستی نیست، به ضرر همه است. اصلا چرا ما باید به سمت برخورد برویم؟ من فکر می‌کردم برخی سیاست‌ها غلط است و سعی کردم به ایشان بگویم که شرایط خطرناک است و جایگاه ملت ایران و ضرورتهای بین ملت ایران و آمریکا را یک بار دیگر به ایشان یادآوری کنم.»۹

یک ویراژ ناشیانه برای در رفتن از پاسخ و به صحرای کربلا زدن

«پاسخی هم به شما داده شد؟

پاسخ: من منتظر پاسخ نیستم؛ امیدوارم در رفتارها تغییری را مشاهده کنیم. بنده وظیفه انسانی خودم را انجام دادم. یادمان باشد که وظایف انسانی و اخلاقی، فراتر از مناسبات سیاسی و دولتی و قواعد حاکم بر رفتار دولت هاست. ما یک وظیفه انسانی داریم که همیشه هست. در قبال همه هم هست. در داخل ایران هم من نامه می‌نویسم. به رهبری و به مقامات نامه می‌نویسم. این یک وظیفه انسانی است که باید انجام بدهیم. نمی‌توانیم در مقابل ناملایمات و روندهایی که منجر به خسارت های سنگین به جامعه انسانی می‌شود، بی تفاوت باشیم.» ۱۰

سُهش شکست و سرخوردگی پیامد آن را می بینید؟ بگمانم بسیار روشن است. به سایر پرسش و پاسخ ها نمی پردازم؛ ولی بگمانم برای خوانندگانی که می خواهند چنین مرده سگ های بیشرم و ناجوانمردی را بهتر بشناسند به یکبار خواندن آن می ارزد؛ گرچه در کنار چنین مرده سگ هایی که دُم به تله می دهند، هستند پفیوزهای تبهکاری چون رییسیِ بزبان کژدم گزیده ی خودشان: لعنت الله علیه که پیش رفتن با چراغ خاموش را بیش تر می پسندند و می دانند که چنانچه دهان شان را بیش از اندازه باز کنند، پرسش های منطقی تازه ای برای برآوردکنندگان (تحلیلگران) پیش می آید که چنانچه بتوانند آن ها را بی ترس و لرز در میان نهند، مشت این مادربخطاهای یکی از دیگری دزدتر و نابکارتر بیش تر باز خواهد شد.  

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۴ اردی بهشت ماه ۱۴۰۰

برجسته نمایی های بوم، همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

۱ ـ گزیده ای برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»   ۲۷ فروردین ماه ۱۴۰۰ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب؛ برجسته نمایی های متن، همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ گرچه در خوش بینانه ترین برخورد؛ چون سخن تنها بر  سرِ نادانی نیست.

۳ ـ برگرفته از «بهار»  ۲۹ تیر ماه ۱۳۹۸

۴ تا ۱۰ ـ همانجا

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!