«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۴ اردیبهشت ۶, شنبه

تو چرا آدم نمی شی؟!

تو چرا آدم نمی شی؟! رفته ای با کسی درگیر شده ای که ده بیست برابر بیش تر از تو زور دارد و کم مانده خفه ات کند؛ آنوخت آمده ای دست بدامن ما شده ای که برویم با او بجنگیم! بالاخانه مان را که اجاره نداده ایم. کودک شیرخوار هم نیستی که خِرَدش در دهانش است؟ اگر بودی هم، اینجا کسی چون «ننه تِرِزا» در کار نیست؛ مگر آنکه از «نمالیا» که سخنم را زمین نخواهد زد، چنین درخواست ناشایستی کنم. ترسم از آن است که دیر شود؛ هم آن تکه سرزمین را از دست داده و هم ما و همپیمانان مان که گامی دیگر بیش نمانده، همسایه دیوار بدیوار تو گوساله ی نُنُر و «خرس روسی» شویم را سنگ روی یخ کنی؛ آنوخت مادرت را جلوی چشم خودت خواهم گایید تا دلم کمی خنک شود. می دانی که من با کسی شوخی ندارم.

از زبان لات بی همه چیز «یانکی»:  ب. الف. بزرگمهر  ششم اردی بهشت ماه ۱۴۰۴

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!