«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۴ فروردین ۲۱, پنجشنبه

گُل پسرم را که از دستم گرفتید؛ دیگر با کدام امید و آرزو بمانم؟

گُل پسرم را که از دستم گرفتید.* اینجا و هیچ جای دیگری در پیرامون آن تا دور دورها نشانی از ایرانشهر ندارد؛ شهری نیست؛ ایرانی نیست؛ از رستم دستان نیز نشانی نیست. ولایت دزدانی چنگ انداخته بر سرزمینی باستانی است؛ دیگر با کدام امید و آرزو بمانم؟

ب. الف. بزرگمهر   ۲۱ فروردین ماه ۱۴۰۴

* جان باختن پدر «خدانور لجه‌ای»؛ شهروند جانباخته در آدینه ی خونین زاهدان، در پی سنکوب قلبی در ایرانشهر (برگرفته از «تلگرام»   ۲۱ فروردین ماه ۱۴۰۴)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!