خراسانی گوشت و نخود (همانا آبگوشت) می خورد و می گوزید و با هر
تیزی، خدای را سپاس می گذاشت.
گفتند: چه می كنی؟
گفت: نان و گوز می خورم.*
گفتند: سپاسگزاری ات از بهرِ چیست؟
گفت: از بهرِ آنکه با هر تیزی، ممکن است ریغ رحمت را سر کشی و
به آن جهان رهسپار شوی؛ حال آنکه من هفتاد هشتاد سال است که هر روز همین کار را پی
گرفته ام و خدا را شکر، همچنان چست و چالاک چشم براه فردایی دیگرم.
گفتند: خوش می گوزی؛ نان و گوزت درازتر باد!
ب. الف. بزرگمهر ۱۶
تیر ماه ۱۳۹۹
* با الهام از یکی از داستانک های جاودانه عُبید زاکانی:
«قزوينی نان می خورد و گوز می داد. گفتند: چه
می كنی؟ گفت: نان و گوز می خورم.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر