«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ تیر ۱۶, دوشنبه

از بهر او که بی بهره نمانَد

خراسانی گوشت و نخود (همانا آبگوشت) می خورد و می گوزید و با هر تیزی، خدای را سپاس می گذاشت.

گفتند: چه می كنی؟

گفت: نان و گوز می خورم.*

گفتند: سپاسگزاری ات از بهرِ چیست؟

گفت: از بهرِ آنکه با هر تیزی، ممکن است ریغ رحمت را سر کشی و به آن جهان رهسپار شوی؛ حال آنکه من هفتاد هشتاد سال است که هر روز همین کار را پی گرفته ام و خدا را شکر، همچنان چست و چالاک چشم براه فردایی دیگرم.

گفتند: خوش می گوزی؛ نان و گوزت درازتر باد!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ تیر ماه ۱۳۹۹

* با الهام از یکی از داستانک های جاودانه عُبید زاکانی:
«قزوينی نان می خورد و گوز می داد. گفتند: چه می كنی؟ گفت: نان و گوز می خورم.»

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!