«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ مرداد ۲, پنجشنبه

بدگمانم ...

مشکوکم
به همین آفتاب نیمروز
قد‌کشیده جنوب
که حریصانه زُل می‌زند
به اندام زمین،

به طنابی که آویزان ست
به جرثقیلی که راه می‌رود
و زیر آفتاب
دندان‌هایش را خلال می‌کند
برای فردا ...

مشکوکم
به طنابی که بوی رخت نمی‌دهد
به جرثقیلی که بوی کار نمی‌دهد
به گلی که گلدانش
پوکه‌ی گلوله‌ای‌ست
با طعم باروت،

به استحاله‌ی دستی
که تفنگ می‌شود برای شلیک؛
یا به تمام بیل‌های روی زمین
یا به همین کلنگی
که بی‌حال
کنار باغچه
افتاده ست
و مساحت مرگ مرا
حفر می‌کند در خویش؛

یا به همین درختی که سر‌بزیر
کنار خیابان ایستاده است
و گلوی مرا می‌کاود
دورادور ...

مشکوکم
به دست‌های این‌روزها
که از آستین مرگ می‌زند بیرون ...

منوچهر کیانیان

برگرفته از «تلگرام»   ۲۹ تیر ماه ۱۳۹۹

برنام از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!