«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ آبان ۱۰, جمعه

نمونه ای از ادعای خبرگی در کار روزنامه نگاری!


آدم بیمایه و کم دانشی است با ادعاهای فراوان و به همان اندازه گستاخ! بارها و بارها در نوشته هایی که بنا به شرایط روز ناچار بودم به این تارنگاشت سری زده و آن ها را بخوانم، موردهایی از کمبود و نارسایی در طرح و پی یادداشت ها و نوشتارها و نیز شیوه ی در میان نهادن جُستارها دیده و هر بار، پوزخندی بر لبانم نشسته است؛ اکنون، خوشبختانه کم تر به آن سر می زنم؛ تشتش مدت هاست که از بام فروافتاده است ...

امروز، یادم افتاد که آن تارنگاشت دورو و سرسپرده ی «شرکت سهامی رفسنجانی و شرکاء» که همچنان با چشم سپیدی، تارِ تنیده اش را با نگاره های شهیدان حزب توده ایران آذین می بندد و توده ای نمایی می کند، روز پیش باید نو شده باشد ... و نگاهم بی درنگ روی عنوانی در میان صفحه که بیگمان سرمقاله ی آن است، میخکوب می شود:   
«چشم های بینا با انتخابات ۹۲ باز شدند»! سپس با خود می اندیشم:
«بیچاره چشم های نابینا! بیگمان، همگی از آن خیمه شب بازی خیره کننده، بیش از پیش بسته شده اند!»

از این بازی ریشخندآمیز با واژه ها خنده ام می گیرد و با خود می گویم:
«مگر تفاوتی هم می کند که چشم های نابینا، باز یا بسته باشد؟!» و یاد گدایان کوری می افتم که با کاسه ای با نقش مذهبی در میان آن، گوشه ای به گدایی نشسته اند:
ـ بده در راه خدا ...

... شاید منظورش عنوان زیر بوده است:
«چشم های خفته با انتخابات ۹۲ باز شدند»؟! بله! می پندارم «آقای خبره» چنین عنوانی در اندیشه می پرورانده و در اینجا بیش از اندازه صنعت به خرج داده است!

ب. الف. بزرگمهر     دهم آبان ماه ۱۳۹۲  

 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!