«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ آبان ۱۰, جمعه

... گرد سم خران شما نیز بگذرد


هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغ تان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ، دولت دگران بود مدتی
این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد

آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد

ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد

پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

ای دوستان! به نیکی خوهم دعای سیف
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد

سیف فرغانی

* این قصیده، یکی از شناخته شده ترین واکنش‌های اجتماعی سیف فرغانی، سراینده ی سده های هفتم و هشتم کوچی است که در دوران یورش مغول‌ها به ایران سروده شده است.»

برگرفته از «گوگل پلاس»

پی نوشت:

کسی همراه سروده ی زیبای سیف فرغانی، تصویر پیوست را نیز درج کرده بود. برایش نوشتم:
«درود به سیف فرغانی و شما که وی را یافته اید! گرچه، من با تصویری که درج کرده اید، چندان سازگار نیستم و آن را نادرست می دانم. ”مرگ بر آمریکا“ که در واقع از همان نخست ”مرگ بر امپریالیسم آمریکا“ بود، همچنان و شاید بیش از دیروز درست و بجاست!

از دید من، همه ی کسانی که می پندارند، امپریالیسم امریکا با پند و اندرز سر براه خواهد شد و دست از سر مردم ایران و جهان برخواهد داشت، همه ی کسانی که می پندارند، صورتک ها و عروسک های خیمه شب بازی یی چون ریاست جمهوری های آن کشور، تصمیم گیرنده های اصلی هستند و هنوز درنیافته اند که با سامانه ای مرگبار که هستی اش تنها از راه نابودی ملت ها ، جهانخواری، دستیابی به منابع بازهم ارزان تر انرژی و نیز مستقیم تر و بی سرخر و ایجاد جنگ های منطقه ای و چنانچه لازم شد جنگ جهانی می گذرد، نه هیچ از تاریخ دو جنگ بین الملل نخست و دوم آموخته اند و نه به ماهیت چنین سامانه ای که قائم به فرد و این یا آن نیست، آگاهند. همه ی چنین آدم هایی با کوته بینی خطر امپریالیسم را نادیده می گیرند و چشم بر تجربه ی ناگوار مردم کشورهای همسایه خودمان و برخی کشورهای دیگر که هست و نیست شان به دست این اهریمنان راستین کره زمین بر باد رفته، می بندند؛ بگذریم از اینکه بسیاری از آن ها تنها در اندیشه ی منافع طبقاتی کوته بینانه ی خود هستند و به همین دلیل بیش از نوک بینی خود را نمی بینند!»    ب. الف. بزرگمهر    نهم آبان ماه ۱۳۹۲

دیگری درباره ی تصویر می پرسد:
«جریان این عکس چیه؟»

از «گوگل پلاس»

برایش نوشته ام:
«این تصویر بگمان بسیار مربوط به راهپیمایی های کمی پیش از انقلاب، دو سه ماه مانده به پیروزی انقلاب یا شاید هم کمی پس از پیروزی انقلاب بهمن هستش؛ تظاهراتی که تم اصلی اش مرگ بر آمریکا بود.  گروه ما هم دست به یک چنین کاری زده بود و البته کمی مفصل تر؛ یک خر و یک کره خر هم از ساوه با زحمت بسیار قرض کرده بودیم و روی خره یکی با ششلول به کمر و کلاه گاوچران های امریکایی هم نشانده بودیم. خره مهارش آسان بود؛ ولی کره خره پدر ما را در آورد از بس زیگزاگ رفت و دائم می بایستی یکی دهنه شو می کشید و به خطش می کرد. تو عمرش این همه جمعیت ندیده بود. عکساش هم در یکی از رسانه های اون موقع چاپ شد

به هر رو، همه ی آن بچه ها، به از گوگل پلاسی ها نباشن (می بینید؟! تعارف تکه پاره کردن هنوز یادم نرفته!) بچه های بسیار نازنین و خوب و استوار در آرمان هایشان بودند. فکر می کنم، اگه بی ادبی بشمار نیاد، حتا اون خر و کره خر در اون روز از بسیاری آدم های این دوره خوشبخت تر بودند که بخت شرکت در اون راهپیمایی را پیدا کردند!»     ب. الف. بزرگمهر  دهم آبان ماه ۱۳۹۲

کسی یادآور می شود که تصویر به زمان کنونی نزدیک تر است و می پندارم که درست می گوید.
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!