«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ آبان ۱۴, سه‌شنبه

به دار آویختن های جوانان پیکارجو شاید در کوتاه مدت مردم را بترساند؛ ولی کینه و نفرت بازهم بیش تر به آن رژیم تبهکار و خونخواهی سهمناک تری در پی خواهد داشت!

هر جای جهان نیز فرار کنید که برای آن زمینه چینی نیز نموده اید، از خونخواهی مردم نخواهید رست!

نوشته ای است با عنوان «اعدام اعدام باز هم اعدام » که آن را در از «گوگل پلاس» بازنشر نموده و در بالای آن افزوده ام:
«مرگ بر رژیم تبهکار و ضدخلقی جمهوری اسلامی!»

متن نوشته چنین است:
«شیرکوه معارفی فعال سیاسی و مدنی کرد که از نخستین ساعت های بامداد امروز دوشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۲ به انفرادی اجرای احکام زندان مرکزی سقز جابجا شده بود، ساعتی پیش به دار آویخته شد.

یکی از اعضای خانواده ی این زندانی سیاسی، خبر به دار آویخته شدن وی را تایید کرد و گفت که حالا جلوی درب زندان سقز هستیم و منتظریم که جنازه را به ما تحویل بدهند.

خلیل بهرامیان، وکیل مدافع این زندانی سیاسی کرد در تماسی تلفنی به خبرنگار کُردپا گفت:
«من تاکنون از این خبر مطلع نشدەام و نمی‌توانم این خبر را تائید کنم. پیش تر ما برای وی درخواست “بخشش” نمودە بودیم؛ اما این درخواست از سوی دیوان عالی کشور مورد تائید قرار نگرفتە بود.»

شیرکو معارفی، زندانی سیاسی کرد در نهم مهرماه سال ۱۳۸۷ در مرز ایران و عراق، در حالیکه می خواست از کردستان عراق به ایران بازگردد، بازداشت شد و سپس به اتهام «همکاری با یکی از احزاب کرد اپوزسیون حکومت اسلامی ایران» از سوی شعبه ی یک «دادگاه انقلاب سقز» به اعدام محکوم شد. حکم به دار آویخته شدن این زندانی سیاسی در دادگاه تجدیدنظر و «دیوان عالی کشور» تائید شدە بود و با همه ی کوشش خلیل بهرامیان و احمد سعیدشیخی، دو وکیل‌مدافع وی، پس از سپری نمودن ۵ سال در زندان، امروز حکم به دار آویخته شدن وی به اجرا درآمد.

وی از سوی شعبه یکم «دادگاه انقلاب» این شهر به اتهام «محاربه» از طریق عضویت دریکی از احزاب کردی به اعدام محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدید نظر استان و «دیوان عالی کشور» نیز تائید شده است.

شیرکوه تنها به اتهام هواداری از حزبی که که سال هاست از پیکار مسلحانه علیه حکومت جمهوری اسلامی دست کشیده و وارد فاز تبلیغاتی و فرهنگی شده، محکوم به «محاربه با جمهوری اسلامی» شده بود و حکم به دار آویخته شدن وی نیز در یک دادگاه چند دقیقه ای صادر شده بود.

پس از ارائه درخواست «ماده ۱۸» از سوی آقای احمد سعید شیخی، وکیل این زندانی به دفتر قوه قضایی با این درخواست موافقت شد؛ ولی دوباره پرونده به شعبه ی ۲۷ «دیوان عالی کشور» در شهر قم برگشت داده شد و این شعبه نیز حکم به دار آویخته شدن را تائید کرد.

شیرکو معارفی تاکنون در زندان سقز بسر می‌برد و حکم وی قطعی شده و پرونده برای اجرای حکم به اجرای احکام زندان فرستاده شده بود.

حکم به دار آویخته شدن شیرکو معارفی در حالی اجرا شد که نه وکیل و نه خانواده وی در جریان اجرای حکم قرار نگرفته بودند!

برگرفته از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب؛ عنوان و زیرعنوان از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر  

پی نوشت:

کسی به گمان بسیار از نانخورهای رژیم تبهکار در زیر آن می نویسد:
«کشته مرده اعتماد به نفست هستم!
مشنگ! شما همونایی هستید که ریگی که عالم و آدم به جانی بودنش شک نداشت رو  فعال سیاسی و مدنی  می دونستید!
شما ها پدر خلق ایران رو درآوردید!!
این ها همه عضو پژاک بودن! شما چی از دل خانواده هایی که عزیزاشون توسط همین حیوان ها کشته شدند، خبر دارید!»

از «گوگل پلاس»

به وی پاسخ می دهم:
«امثال تو رو خوب می شناسم. اینجا بلدی ناسزا بگی؛ چون خیالت تخته که دستم بهت نمی رسه! ولی اگه رودررو بودیم، چنین جراتی نمی کردی. خوب از ناسزات می گذرم. ازت یکی دو تا پرسش دارم. ولی پیش از اون بهت بگم که من موافق گروهکی به نام پژاک نیستم و این و می دونم که بیش تر اینگونه گروهک ها مستقیم و غیرمستقیم سرشون به آمریکا و انگلیس و بهره کشان جهان بنده!

پرسش نخست:
آیا راست نیست که رژیم تبهکار جمهوری اسلامی در گذشته از همین گروهک سوء اسفتاده هایی برای آماج های خودش می کرده؟ این را هم حتمن شنیدی که با ابزارهای نادرست و ناراست نمی توان به آماج های درست رسید. اگر این سخن را می پذیری و این را هم می پذیری که جمهوری اسلامی چنین کاری کرده، آیا خود جمهوری اسلامی با سیاست نادرست خودش به رشد و گسترش چنین گروه هایی کمک نکرده؟!

اگر آگاهی درستی نداری، راست و حسینی بگو: نمی دانم. اگر من اشتباه می کنم، توضیح بده؛ ناسزا نگو. اینچا اسپهان نیست و من و تو هم این ور و آنور جوی آب نایستاده ایم که از اینگونه دری وری ها نثار هم کنیم. من هم یک رگم ترکه  و یک رگم هم شمالی؛ جلوم باشی جوش بیارم، دک و پوزت رو خرد می کنم؛ ولی بهت مشنگ هم نمی گم.
 
اگر من این رژیم را تبهکار می دانم درباره اش نمودها و نشانه ها و گواهان بسیاری هست که داره ایران رو به باد می ده و اگه هرچه زودتر بدست خود مردم ایران سرنگون نشه، بدست یانکی ها و همدستاش این اتفاق میفته؛ همه ی این ها رو هم هوایی نمی گم؛ به دلیل هاش توی نوشته هام اشاره کرده ام؛ ولی نمونه هایی چون جنابعالی، اگر البته از روی ناآگاهی باشه، هنوز می پنداری که این رژیم یک رژیم مردمی و خوبیه و داره مثلن به سود مسلمین و اسلام عمل می کنه ...
 
پرسش دوم:
چرا رسانه های جمهوری اسلامی یا دادگاه هاش و کلا این دم و دستگاه چیزی درباره ی به گفته ی شما جنایت های این جوان یا آن جوان نمی گه تا امثال من هم آگاه بشن؟ چرا همه چیز رو از مردم پنهان می کنه؟ چرا دادگاه هاش دربسته است؟ چرا محاکمه ها علنی نیست؟ از چی می ترسه؟ پاسخش به نظرم روشنه؟ اینطور نیست؟ کلاهت و قاضی کن و سنجیده سخن بگو!»

ب. الف. بزرگمهر   ۱۳ آبان ماه ۱۳۹۲

 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!