«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ دی ۱۷, سه‌شنبه

نه! حکمتی خدایی در کار نیست؛ حکمتی اهریمنی چرا! ـ بازانتشار

برای پاره مَهی که سر به آسمان کشید و به ماه پیوست

یکی دیگر از تبلیغات مردم خر کنی برای پذیرش اوضاع نابسامان زندگی، سر بزیر افکندن و تن دادن به شرایطی است که در آن، دزدان اسلام پیشه میلیاردها دلار* از سرمایه ی کشور را بار زده، برده و همچنان نیز می برند:
«خیلی از قفل های زندگی، حکمت خداست» (تصویر پیوست)

با خود می اندیشم:
مگر خدا بیمار روانی است که زندگی مردم را قفل کند؟! پس بخشندگی و مهربانی اش کجاست که این همه از آن یاد می کنند؟! نه! چنین خدای ساخته و پرداخته ی خِرَدِ و اندیشه ی آدمی، حتا اگر چنین قفل هایی در انبان خویش داشت، هرگز توان بکار بردن شان را نداشت و نمی تواند داشته باشد؛ خدایی بسان همان بُت های سنگی تازیان عربستان که خِرَدِ و اندیشه ی پرورنده ی خویش را نشانه گرفته و آن را سنگ نموده است؛ خِرَدِ و اندیشه ای قفل شده یا بزبانی گوش آشنا: «مُنجَمِد» که کلید آن نیز همانجا نهفته است. بجوی تا بیابی! ... و چنانچه آن را یافتی و قفل را گشودی، تازه راه دانش و بینشی زمینی و کارساز را گشوده و به خدایی زمینی، پر و بال داده ای تا زندگی را گونه ای دگر کند و خوشبختی و نیکروزی با خود به ارمغان آورد ...

دوباره نگاهی به آن جمله ی مردم خر کن می اندازم و با خود می گویم:
نه! آنچه نوشتی هنوز به اندازه ای بسنده، سمتگیری نشده است. بسیاری از قفل های زندگی، کار خداوندان سرمایه ی جهان و نوکران و مزدوران شان در همه جا و از آن میان، ایران ارژمند ماست:
حکمتی اهریمنی که توده های سترگ مردم جهان را چون گاوهایی شیرده می دوشد؛ شیره ی جان شان را می مکد و زندگی شان را بی هیچ رنگی از خوشبختی به کام مرگ و نابودی می کشاند.

... و آن کلید، در دستانِ آن پستانِ مادر گزیده، نشان از قفلی بزرگ تر داشت که بر دست و پای توده های مردم ایران زده شد و خِرَدِ و اندیشه ی روشنفکرانش را برای بازه ای از زمان ربود:
قفلی ساخته و پرداخته ی «از ما بهتران» انگلیسی و «یانکی» و فرانسوی و ...! هنوز نمی بینید آن را؟! جرعه ای آب معدنی فرانسوی بنوشید؛ نوش جان!

نه! حکمتی خدایی در کار نیست؛ حکمتی اهریمنی چرا؛ هر اندازه آن یکی آسمانی، دور و خِرَدرُباست، این یکی زمینی، نزدیک و بیم برانگیز است. بینشی آدموار، دادخواهانه و دانشورانه باید تا در رویارویی با چنین اهریمنی زمینی کامیاب شد. بجوی تا بیابی! ... و چنانچه، آن را یافتی، توده های مردم را از آن سیراب کن! سنگلاخ دشوار خوشبختی اینجاست.

ب. الف. بزرگمهر   دوم امرداد ماه ۱۳۹۶


* در اینجا سخنی از پیمانه ی اندازه گیری پول ملی رنگ باخته ی ایران نمی توان به میان آورد؛ زیرا حساب و کتاب دزدان با دلار و یورو و ایناست.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!