«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ بهمن ۶, یکشنبه

برجسته ترین رهاوردِ دستبرد زیرکانه ی «یانکی» ها در روندهای سیاسی و اجتماعی ایران

یک یادداشت بایسته

نوشتار زیر که جُستار آن، دنباله ی یادداشتم به نام «بازی از پیش برنامه ریزی شده ی ՛یانکی՝ ها برای کژدیسه نمودن جنبش رو به گسترش توده های مردم عراق» است، پانزدهم دی ماه گذشته کمابیش  آماده بود؛ ولی به شَوَندهای گوناگون از آن میان، رخدادهای ناگوار ایران و پیرامون آن و نیز خیزش یکباره ی بیماری که فشار خون بالا نیز بر آن افزوده شده، نیمه کاره بر جای ماند. دیشب و امروز بخت پرداختن چند باره به آن را یافتم؛ واپسین بند برجای مانده را افزودم؛ برخی پیش نویس هایی که درباره ی انتشارشان دودل بودم را در پی نوشت گنجاندم و همه ی آن را اندکی ویرایش شیوانگارانه نمودم.

ب. الف. بزرگمهر   ششم بهمن ماه ۱۳۹۸

***

درست چند روز پیش از به موشک بستنِ خودروهای مردک گمان برانگیزی به نام قاسم سلیمانی و شماری از همراهانش از آن میان، تنی چند از گروهبندیِ ساخته و پرداخته از سوی خرموش های اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان که آن را از همان نخست «حشره شعبی» نامیدم،  در یادداشتی کوتاه و شتابزده، نوشته بودم:
«... از دید من که ناچارم در اینجا کوتاه و اشاره وار به آن بپردازم، ماجرای آغاز شده با یورش موشکی به پایگاه های عراقی که در آن، نیروهای՛یانکی՝ نیز جای گرفته اند و انجام آن ها که بر دوش گروهک های وابسته به گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان نهاده شده، با نادیده گرفتن چند و چون و پرداختن به ریز و شپش آن که بگمانم از کم ترین برجستگی برخوردار است، بازی از پیش برنامه ریزی شده ی امپریالیست های ՛یانکی՝ است که از آن میان با همدستی نوکرپیشگان و سگ های زنجیریِ خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان، پی گرفته شده و می شود. برجسته ترین آماج این برنامه، کژدیسه نمودن جنبش خیز برداشته ی توده های بجان آمده ی مردم عراق است که با همه ی ددمنشی بکار رفته، تاکنون نتوانسته اند آن را سرکوب نمایند و گام بگام از توان فراروییدن به انقلابی دامنه دار برخوردار می شود؛ بگونه ای که همه ی امپریالیست ها و رژیم های واپسگرای منطقه را نگران نموده است. لبه ای از این برنامه ریزی که در آن بر خریّت پیش تر بارها آزموده شده ی خرموش های تبهکار و ایران بربادده نیز حسابی جداگانه بازنموده اند، پیوند زدن کژدیسگی یاد شده در بالا با آغاز یورش ՛یانکی՝ ها به ایران به عنوان یکی از سناریوهای هنوز پیش بینی ناپذیر است؛ یورشی از دید من، نه چندان پردامنه (دستکم در بازه ی زمانی کنونی) با آماج سرکوب بخشی از بازوی واپسگرا و تاریک اندیش خرموش ها و به فرمانبرداری بیش تر واداشتن شان که درباره ی چگونگی آن و اینکه تا چه اندازه شدنی است یا نه، اینک نشانه های اندکی در دست دارم.»۱ 

این یادداشت، در پی همراه شد با هارت و پورت ها و ترساندن های بگونه ای چشمگیر فزاینده ی لات بی همه چیز «یانکی» و وزیر امور بیرونیِ چون خود وی، خوک سرشتش در دَم و دستگاه دیوانسالاری «یانکی» ها از یکسو و برخورد برآشفته، ترس آلود و گریز به جلوی «کیر خر نظام» از سوی دیگر که همچنین به "هنرِ" اندرزگویی به "دشمن" نیز آراسته بود:
«رییس جمهور امریکا در مطلبی گفته، ما این مسائل را از چشم ایران می‌بینم و به آن پاسخ خواهیم داد؛ اما باید به آنها گفت، اولاً غلط می‌کنید؛ زیرا این موضوع ربطی به ایران ندارد. ثانیاً باید منطقی باشید و بفهمید که علت اصلی این قضایا چیست. البته آن ها منطقی نیستند.»۲ ... و آن ها بخوبی می دانند که «حشره شعبی» از کجا آب می خورد؛ تنها، "منطق" شان با "منطق" «کیر خر نظام» و «نظام کیر خری» از جداگانگی های برجسته ای برخوردار است: بسانِ "منطق" گربه که با  "منطق" موش، نه از یک گونه است و نه همراستا با آن!

پس از آن، نوبت پاسخ دوم «یانکی» ها فرارسید۳ که ناساز با (برخلافِ) بزرگنمایی های انبوه رسانه های امپریالیستی،۴ برجسته ترین رهاوردش، نه کشته شدن آن «شهید کیر خر» و همراهانش که دامن زدن به ملی گرایی لگام گسیخته از آن میان با مایه هایی رویهمرفته پررنگ از کیش و آیین های اسلامی در ایران (و نیز عراق) بود.

دستگاه دیوانسالاری امپریالیست های «یانکی» با دستبردی زیرکانه در روندهای سیاسی و اجتماعی ایرانِ پرآشوب به خرموش های اسلام پیشه کمک نمود تا از پرخاش های گسترده و فراگیر توده های مردم ایران بگونه ای گذرا هم شده، رهایی یابند و گونه هایی از «ملی گرایی» زیر پوشش اسلام پناهی را جایگزین روندی ریشه گرفته از پیکار طبقاتی و رو به گسترش توده های کار و رنج نمایند. با این دستکاری در روندهای سیاسی و اجتماعی ایران و بازتاب آن در جنبش رو به گسترش توده ای در عراق، امپریالیست ها در نشانه گیری و شکافتنِ «پیشانیِ نبرد توده های مردم»۵ در هر دو کشور، کامیاب بودند و توانستند از فشار خردکننده ی جنبش رویهمرفته بهتر سازمان یافته در آن کشور (در سنجش با ایران) نیز بکاهند؛ گرچه به شَوَندهای گوناگون، در کژدیسه نمودن آن و برانگیختن سُهش ملی گرایانه بر بنیاد کیش و آیین های اسلام در آنجا چون ایران، آنچنان کامیاب نبودند.

امپریالیست ها در بازه ای کوتاه از تاریخ، شاید همچنان بتوانند با دستکاری در روندهای اجتماعی ـ اقتصادی «کشورهای پیرامونی» که رفته رفته، دامن کشورهای دیگری از آن میان بویژه کشورهای جنوبی اروپا را نیز می گیرد، روند انقلابی گسترش یابنده در همه جای جهان را هر بار با چالش روبرو نموده، کاهش، کژدیسگی، پراکندگی و دیرکرد آن را در اینجا و آنجا رقم بزنند؛ ولی به این شَوَندِ از چندی پیش، آشکارتر از گذشته ای دورتر که نتوانسته اند ـ و در آینده نیز نخواهند توانست ـ الگویی حتا در پایین ترین ترازِ بهبود اقتصادی ـ اجتماعی (رِفُرم) برای گره گشایی چالش های هر دم فزاینده و در هم گره خورده ی توده های مردم جهان در چارچوب سامانه ی سرمایه داری پیشنهاد کنند به نظامیگری لگام گسیخته و سرکوب گسترده تر و آشکارتر از پیشِ توده های بجان آمده در همه جا بی پرده پوشی هایی زیر نام «دمکراسی»، «آزادی» و «هوده ی آدمی» («حقوق بشر») روی می آورند: روند و گرایشی ناگزیر از دیدگاه تاریخی ـ طبقاتی که کلاسیک های «سوسیالیسم دانشورانه»: «الف لام میم» بویژه فرزانه ی تیزبین انقلابی: «و. ای. لنین»، آن را پیش بینی نموده بودند.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر   ششم بهمن ماه ۱۳۹۸

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از یادداشت «بازی از پیش برنامه ریزی شده ی «یانکی» ها برای کژدیسه نمودن جنبش رو به گسترش توده های مردم عراق» ب. الف. بزرگمهر   دهم دی ماه ۱۳۹۸

۲ ـ برگرفته از گزارش «کشور را به سمت جنگ نمی‌بریم اما در مقابل تحمیل با قدرت می‌ایستیم»، تارنگاشتِ «وزارت خبرچینی بسود یانکی ها در ایران»  ۱۱ دی ماه ۱۳۹۸

۳ ـ پیش از آن با بمباران سنگین یکی دو پایگاه «حشره شعبی» در عراق و کشته شدن شماری نه چندان کم از نیروهای مزدورِ و هم اکنون گوش بفرمانِ «گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان»، آن گروهبندی انباشته از «لُمپن پرولتاریا»ی گردآوری شده با هزینه های سنگین پرداخت شده از جیب مردم تهیدست شده ی ایران را گوشمالی سختی داده بودند.

۴ ـ رویدادهای پرخاش آمیز توده های مردم عراق، ناگهان از خبرهای رسانه های امپریالیستی ـ سیهونیستی پر کشید و جای آن را شمار بسیاری از خبرها و برآوردهای آبکی از مُشتی بی سر و پای جان ننه شان «تحلیلگر» که هِر را از بِر بازنمی شناسند و همراه با دله دزدی از روی دست دیگران یاوه می نویسند، پر نمود؛ یکی از این باره ها که ناگزیر به یادآوری یا باریک تر بگویم، گوشزد آن هستم، ربوده شدن هسته ی یادداشت کوتاه و فشرده ام (یادآوری شده در پی نوشت شماره یکم همین نوشتار) از سوی چپ نمایی کم مایه از دیدگاه سیاسی و از آن کم مایه تر در زمینه ی «سوسیالیسم دانشورانه» است که به "هنر" دله دزدی از نوشته های دیگران و جا زدن آن ها به نام خود نیز آراسته است و پنج روز، بیش تر بدرازا نکشید؛ گرچه، تنها این چپ نمای باندباز، پرچانه و هرزه گو نیست که به چنین نابکاری دست می یازد. از چپ و راست به نوشتارهایم دستبرد می زنند و من که بختی بسنده، حتا برای پیگیری نوشته های نیمه کاره برجای مانده ی خودم نمی یابم، گاه گداری الله بختکی به یکی از چنین نوشته هایی برمی خورم و بیش تر با پوزخند از کنارشان می گذرم یا دستِ بالا، یادداشتی کوتاه برای تارنگاشتی که آن را درج نموده، می فرستم که بدانند با چه کسانی سر و کار دارند؛ گرچه، نیک می دانم که در بیش تر باره ها خودی هستند؛ و  «خودی» در چنان تارنگاشت هایی، اگر اندکی به زبان بازی و "هنرهای نفیسه" ای چون دزدی ادب و اندیشه آراسته باشند یا از آن بهتر ترازبندی کار و کوشش دیگران را در کالبد نوشتاری آموخته باشند با هر گونه فرنامِ خوش آهنگی از ساده ترین شان: «نویسنده» گرفته تا «نظریه پرداز» آذین داده می شوند؛ خرچُسنه هایی که هر گاه به نام شان با اینگونه فرنام ها برمی خورم، ناخودآگاه با خود می گویم: «مانیکوریست» و «پدیکوریست» را هم می نوشتید تا آذین بندی به فرازی درخور دست یابد و مادرمرده ها کم نیاورند.  شیوه های کارشان هم گوناگون است؛ برخی که خرمردِ رندترند، گاه یکی دو ماهی شکیبایی بخرج می دهند و اندیشه ی ربوده شده را در هزار لا می پیچند تا انگ دزد بر پیشانی شان نخورد؛ برخی ناشی ترند؛ بسان نمونه ای که نزدیک به یکسال پیش، کسی به نام «آرش ب.» هسته ی بنیادین دو نوشتارم را با یکدیگر آمیخته و نوشتاری تازه به نام خویش در تارنگاشت چپ نما و گمان برانگیز «اخبار .وز» درج نموده بود؛ نوشتاری که با بَه بَه و چَه چَه شماری از آن میان، تنی چند از سنگواره های آن باشگاه سیاسی نیز روبرو شده بود و خنده ام را برانگیخت. به همین شَوَند، در تارنگاشتم از همان سال های نخست آن، یادداشت طنزآمیز و گزنده ی زیر را درج کرده ام:
«برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید! از ՛دزدان ارجمند اندیشه و ادب՝ نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!» با این همه، بسیاری از آن ها که این هرزه گوی پرچانه را نیز دربرمی گیرد، «گل را با گلدان یکجا می ربایند» و با شماری آویزه و منگوله بر آن، برای نمایش در ویترین خود جای می دهند و همان درونمایه را با مشتی هرزه گویی های بی هیچ آرش و مانشی، آمیخته به «توتولوژی» در گفتگوهای رسانه ای خرج می کنند. با این همه، یک جداگانگی بزرگ همواره بر جای می ماند و خواننده با اندک چستجوی اینترنتی به یاری «گوگل» که دزدان ادب و اندیشه بویژه به آن سخت دلبسته و وابسته اند، می تواند درست یا نادرستِ آن را با اندک تیزبینی بازشناسد:
جداگانگی میان کاری نوآورانه، اندیشه ای نو یا دیدن پدیده ای کهنه از گوشه چشمی تازه و بویژه همراه با پیش بینی در زمینه های سیاسی با رونوشت برداری هایی در بیش تر باره ها پس از رخداد این یا آن پدیده که گاه بیش از بازگوییِ کار نوآورانه ی دیگری که دیگر نو نیست را دربرندارند. به هر رو، یادداشت کوتاه و فشرده ی اشاره شده در پی نوشت شماره یکم، دربردارنده ی یک بازشناخت (کشف): «بازی از پیش برنامه ریزی شده ی امپریالیست های ՛یانکی՝ با همدستی گروهک های وابسته به گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان برای کژدیسه نمودن جنبش خیز برداشته ی توده های بجان آمده ی مردم عراق» و یک پیش بینی: «پیوند زدن کژدیسگی یاد شده در بالا با آغاز یورش ՛یانکی՝ ها به ایران به عنوان یکی از سناریوهای هنوز پیش بینی ناپذیر و یورشی با آماج سرکوب بخشی از بازوی واپسگرا و تاریک اندیش خرموش ها و به فرمانبرداری بیش تر واداشتن شان» بود. این پیش بینی بر بنیاد سُهشی برخاسته از منطق رخدادهای آن روزها و فریبکاری هایی باریک بینانه لاپوشانی شده در آوازه گری های رسانه های امپریالیستی، نشان می داد که برنامه ای فریبنده و گمراه کننده برای به جنگ کشاندن «سپاه پاسداران» و سرکوب «نه چندان پردامنه ی ... بازوی واپسگرا و تاریک اندیش خرموش ها» در راه است که چوب آن را توده های مردم ستمدیده ایران خواهند خورد؛ درباره ی چگونگی و چند و چون آن نیز نمی توانستم بیش از آنچه بگونه ای کلی و دربرگیرنده هشدار دادم، چیزی بنویسم:
«لبه ای از این برنامه ریزی که در آن بر خریّت پیش تر بارها آزموده شده ی خرموش های تبهکار و ایران بربادده نیز حسابی جداگانه بازنموده اند ...»

چپ نمای هرزه گو و پرچانه، هم این پیش بینی و هم آن بازشناخت ریز شده در چارچوب راهبردی (تاکتیکی) را خوراکی دندانگیر یافت؛ آن را ربود و همراه با هرزه گویی هایی از این در و آن در خایید. خوب! چه باید گفت؟ آن هم در چنین روز و روزگاری سخت ناگوار برای توده های مردم ایران، پرداختن به چنین جستارهایی را در بنیاد خود، کاری ناروا می دانم و نمی خواستم این ها را بنویسم؛ ولی از سوی دیگر، نمی توانستم به آن نپردازم؛ به همین شَوَند آن را در پانوشت آورده و دانسته، نه به نام این چپ نمای یک چشم که گروه چپ نمایان کور، وی را به پادشاهی خویش برگزیده اند، اشاره می کنم و نه از نوشته اش، نمونه ای برای ردگیری و شناختنش می آورم؛ تنها این سخن باریک و پاکیزه را یادآور می شوم که چنانچه در باره ای کهنه تر از چنین دله دزدی هایی از سوی همپالکی های پشتک واروزن آن جریان وامانده به پاس نامی تاریخی با گل های جاودانه ی آن و خوش بینی آن هنگام برای بهبود سیاست شان، «خرسندی با لبخندی تلخ»، شدنی از آب در آمد، برای چنین باره هایی، هیچگونه خرسندی در کار نخواهد بود و اگر باری دیگر به نمونه ای از چنین کارِ زشتی از این کلّه گاومیشی پرچانه بربخورم، آبرویش را بی هیچ چشم پوشی بگونه ای گواهمند خواهم برد.

۵ ـ «دوستان ما با کاری که انجام دادند، پیشانیِ نبرد توده های مردم ایران با رژیم تبهکارشان را نیز نشانه گرفته و آن را شکافتند. به میدان آمدن گسترده ی مردم در اهواز برای بدرود گفتن با نظامی از دست رفته ی رژیم شان را دیدی؟ این ها همان مردمی هستند که دو سه ماه پیش برای رویارویی با همین رژیم به خیابان ها ریخته بودند. تا اینجای کار، این یک کامیابی برای ترامپ و دار و دسته اش و زمینه ای درخور برای آغاز چنگ اندازی به ایران است ...»

برگرفته از یادداشت «ما نمی توانیم تماشاگر بمانیم ...» ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ دی ماه ۱۳۹۸

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!