«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ دی ۲۲, یکشنبه

کاش «موژیک» بودند و همراه با کارخانه بفروش می رفتند!

می بینی کیر خرِ بیشرم و آبرو؟! کارخانه ی «قند فِسا»، تنها یکی از شمار بسیاری کارخانه های کوچک و بزرگ است که پس از سپرده شدن به «بخشِ خصوصی»، زیانده شده و اینک می خواهند دوباره آن را دست بدست کنند!۱ می دانی «موژیک» چیست؟ نه خرسند شو و نه نگران! هیچگونه هماوندی با بلدرچین و تخم بلدرچین یا دشمن ندارد. «موژیک» به دهگانان روسی وابسته بزمین می گویند که با برچیده شدن «تزاریسم» در آن کشور از بندِ بهره دهی برده وار رها شدند و پیشروترین شان همراه با کارگران و سربازان انقلابی، آغازگر راه رویش اقتصادی نوینی در روسیه و سپس «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» شدند که پیش از آن، تنها نمودی کوتاه، پر از ندانمکاری های گاه ناگزیر از دیدگاه طبقاتی ـ تاریخی، همراه با بخشش های بسیار بیجای بورژوازی که آماده ی سر بریدن کارگران و زحمتکشان فرانسه می شد، در «کمون پاریس» رخنمون داشت؛ رخنمونی با همه این ها درخشان از دیدگاه تاریخی. به هر رو، «موژیک» تا پیش از انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ ترسایی یا شاید اندکی پیش از آن، همراه با زمین به خریدار فروخته می شد: همجوشی شاید یگانه۲ در جهان از همبود کهنه ی «برده داری» با سامانه ی خاوندی (فئودالیسم) چیره از گونه ی روسی آن!

کلان سوداگران و بازرگانانِ ننگ ایران که جز به خرید و فروشِ بزبان کژدم گزیده ات: مالِ آماده نمی اندیشند، همراه با دَم و دستگاه دیوانسالاری پلید و تبهکار رژیمی بی سر و سامان که تو مادربخطای دوزیست دروغگو یکی از پلیدترین های شان هستی، کار را بجایی رسانده اند که هنگامیکه این گزارش را می خواندم، یک آن آرزو کردم:
کاش «موژیک» بودند و همراه با کارخانه بفروش می رفتند!

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۲ دی ماه ۱۳۹۸

پی نوشت:

۱ ـ فروش کارخانه ی «قند فسا» برای پرداخت بدهی کارگران و کشاورزان کلید خورد؛ تنها ۳۰ کارگر رسمی در نگهبانی بر جای مانده‌اند.

«قند فسا» از کارخانه‌های کهنسالی است که پس از سپرده شدن به «بخشِ خصوصی» در نیمه ی دوم دهه ۸۰، سراشیبی تند با شتاب بسیار را پیمود؛ کارگران این کارخانه، مدت هاست به پا در هوا بودن و دستمزدهای وامانده ی خود پرخاش می کنند؛ ولی تاکنون، آب از آب تکان خورده و کسی پاسخگوی درخواست های شان نبوده است. کارگران می‌گویند:
«حالا کارخانه را برای فروش گذاشته‌اند و با ته‌مانده‌های کارخانه، مثل ملاس و غیره، حقوق ماه شش را دادند؛ از بُرج شش تا الان حقوق نگرفته‌ایم.» کارگران با بر زبان راندن اینکه کارخانه از کار ایستاده، افزودند:
«کارگران شرکتی که تعداد آنها ۹۰ نفر است به بیمه بیکاری معرفی شدند؛ کارگرانِ فصلی بلاتکلیف هستند و قرار است هفته آینده، تکلیف آنها مشخص شود؛ دادستانی همه اموال کارخانه را مصادره کرده و به کشاورزانِ طلبکار داده است؛ گفتند، کارخانه را می‌‌فروشیم و طلب کشاورزان و کارگران را می‌پردازیم»  برگرفته از «ایلنا»  دهم دی ماه ۱۳۹۸ (با ویرایش، پارسی و فشرده نویسی درخور از اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ بگمان من، نمونه هایی از چنین همجوشی، هم در ایران باستان و سده های میانی و هم در جاهای دیگر جهان از هستی برخوردار بوده است.

زیرنویس تصویر:
یکی از گردهمایی های کارگران کارخانه قند، برای پرخاش به پرداخت نشدن چندین ماه دستمزدشان، در برابر فرمانداری فسا

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!