«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ آبان ۲۰, دوشنبه

همين محرم و صفر است كه شما را زنده نگه داشته است!

«ستاد پخش غذاهاى نذرى»

تصویری است از درون یک یخچال با خورش ها و خوراک های آماده ای که شاید دستِکم برای یک ماه یک پسرِ جوانِ تنها کافی باشد؛ روزهای عزاداری و سینه زنی برای امام حسین است و تنگنای اقتصادی مردم و هزار و یک دلیل دیگر که می توانی برای گردآوری این همه خورش و خوراک آماده در یخچال به پندار آوری! با این پندار نخستین که کارِ جوان تنها و ... گشادی است که نه به هنر آشپزی آراسته است و نه حتا اگر بلد هم باشد از شکیبایی بایسته برای آن برخوردار، خنده ام می گیرد و آن را در پی نوشت زیر آن تصویر می نویسم؛ یکی دو نفر هم یادآور می شوند که نه آقا خنده ندارد؛ بجای آن باید گریست! و من هرچه می کوشم تا گریه کنم، بیش تر خنده ام می گیرد؛ بیگمان، حق با آن هاست؛ ولی، چکار می شود کرد؟! آدمی که نمی تواند با سرشت خود درآویزد! طبیعت، خدا یا هر آفریننده ی دیگری مرا اینچنین سرشته است که حتا در بدترین شرایط زندگیم هم گاه از ته دل بسان دیوانگان خندیده ام. دوباره که به آن یخچال پر سر می زنم از آن هم بیش تر خنده ام می گیرد؛ مجموعه ای از اظهارنظرهای آدم های گوناگون است که مرا حتا به یاد یکی از داستان های طنزآمیز آنتون چخوف، نویسنده و نمایشنامه نویس پرآوازه ی روس به نام «بوقلمون صفت» (به نام «حربا» نیز چاپ شده است!) و توده ی مردمی که در آن بامداد سرد زمستانی به گرد آن آدم نالان سگ گزیده و سگ گناهکار در میان شان می اندازد.
 
کسی که تصویر را درج کرده؛ عنوان آن را «یخچال یك عزادار مخلص حسینی» گذاشته است و این ها هم اظهارنظرهایی است که در پی آمده و از همه جالب تر، واپسین اظهارنطر است که آن را برای عنوان برگزیده ام.
 

ب. الف. بزرگمهر     ۱۹ آبان ماه ۱۳۹۲
 
پی نوشت:
 

ـ یه عزادار مخلص فوق حرفه ای که آشنا هم داره!

ـ همش از برکات محرمه؛ نوش جونشون!

ـ خدا قبول کنه!

ـ خدا، محرم و صفر را از ما نگيره.

ـ بسیار جالب! از ته دل کلی خندیدم!

ـ گریه داره .نه خنده!

ـ راست می گید شما! گریه هم داره؛ هر دو تاش به نظرم! گریه و خنده زیاد هم از همدیگه جدا نیستن ... 

ـ کجا این یخچالو ازش عکس گرفتی؟ شکی در درستی حرفت نیست؛ اما اگه خودت عکاسشی، سئوال اینجاست، مال کی بوده که تونستی عکس بگیری؟

ـ  ظاهرا بیشتر از عزاداری، واسه جمع کردن نذری وقت گذاشته!

ـ احتکار غذای نذری

ـ خدا وکیلی انصاف نیست، یه عده گشنه بمونن، یه عده هم اینجوری باشن! خدا خودش حق شونو کف دست شون بذاره!

ـ بابا اينا فقط منتطر ماه محرمن براى خوردن

ـ این عزاداری برای گشنه ها هم است؛ اونا هم برن بخورن!

ـ حتمن محتاج بوده. راست و دروغشم پای خودش ...

ـ خوب که چی! بیشتر از شما از سفره امام حسین گدایی کرده! مطمئن باش، افتخار میکنه!

ـ خب لابد یا یخچال خونه خودتونه یا از فک و فامیل نزدیک! والّا هر کسی به یخچال های مردم دسترسی نداره که داره؟!

شاید خودش بانی بوده؛ اینا رو نگه داشته برای اونایی که نیومدن!

ـ این چرتو پرتا چیه میذاری؟ نذریه نوش جونش. حتما باید ازگرسنگی سنگ ببندن شکمشون که مخلص حسین به حساب بیان؟ منظورت ازاین پستا چیه؟چرا تفرقه میندازی؟

ـ خدا زیادش کنه

ـ هرکسی از ظن خود شد یار من
 وز درون من نجست اسرار من

ـ نظرات رو که میببنی زشت و زیبایی افکار آدمها برات روشن میشه

ـ کمبودها و عقده های روانی توی اونا موج میزنه

ـ با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
 تا بیخبر بمیرد از درد خودپرستی

ـ چیزی که بیش تر از همه به نظرم گمانش می ره اینه که کار پسر جوان مجردی است که نه آشپزی بلده و نه حوصله شو داره و این هم بهترین فرصت بوده که یخچال شو پر کنه؛ دستکم برای یکماه خوراک آماده داره؛ هر دفعه هم اگه لازم شد براش سینه هم می زنه! دیگه چی می گید؟!

ـ اینا دیگه کی هستن برای یک سالشون غذا جمع کردن

ـ تو چقدر پستی که برای توهین به عزادار حسینی دست به چنین کار سخیفی می زنی! لعنت خدا بر تو و تایید کنندگان تو! گمان می کنی دنیا فقط فاحشه گریست ودیگر هیچ؟!

ـ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭی تون ﻗﺒﻮﻝ! 

ـ دوست داشته جمع کرده! خب غذا رو واسه خوردن درست میکنن دیگه ... اگه نخورن، دوربریزن؟ حق با شماس کمتر می گرفتن به اونایی که نرسیده برسه؛ این گناهه. ولی شایدمی تونن بخورن که گرفتن. بعدشم مجرد چیه آقا؟! پریسا رفته یخچال مجرد و عکس انداخته؟ بابا خودش همه رو می خوره! یخچال خودشونه یا فامیل.

ـ هنوز سه چهار روز از محرم نگذشته، این همه نذری؟! خدا قبول کنه!

ـ هرکس به اندازه ظرفیتش از این سفره الهی طعام برمیداره.

ـ «ﯾﮏ ﺷﺒﯽ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻧﻤﺎﺯﺵ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ
 ﺑﯽ ﻭﺿﻮ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻟﯿﻠﯽ ﻧﺸﺴﺖ
 ﻋﺸﻖ ﺁﻥ ﺷﺐ ﻣﺴﺖ ﻣﺴﺘﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
 ﻓﺎﺭﻍ ﺍﺯ ﺟﺎﻡ ﺍﻟﺴﺘﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
 ﮔﻔﺖ ﯾﺎ ﺭﺏ ﺍﺯ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﺭﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ
 ﺑﺮ ﺻﻠﯿﺐ ﻋﺸﻖ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ
 ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺯﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺩﻝ ﺧﻮﻧﻢ ﻣﮑﻦ
 ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﺠﻨﻮﻧﻢ ﺗﻮ ﻣﺠﻨﻮﻧﻢ ﻧﮑﻦ
 ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ
 ﺍﯾﻦ ﺗﻮ ﻭ ﻟﯿﻼﯼ ﺗﻮ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ
 ﮔﻔﺖ ﺍﯼ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻟﯿﻼﯾﺖ ﻣﻨﻢ
 ﺩﺭ ﺭﮔﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻭ ﭘﻨﻬﺎﻧﺖ ﻣﻨﻢ
 ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﺎ ﺟﻮﺭ ﻟﯿﻼ ﺳﺎﺧﺘﯽ
 ﻣﻦ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﯽ
 ﻋﺸﻖ ﻟﯿﻠﯽ ﺩﺭ ﺩﻟﺖ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ
 ﺻﺪ ﻗﻤﺎﺭ ﻋﺸﻖ ﯾﮑﺠﺎ ﺑﺎﺧﺘﻢ
 ﮐﺮﺩﻣﺖ ﺁﻭﺍﺭﻩ ﺻﺤﺮﺍ ، ﻧﺸﺪ
 ﮔﻔﺘﻢ ﻋﺎﻗﻞ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﺍﻣﺎ ﻧﺸﺪ
 ﺳﻮﺧﺘﻢ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﯾﮏ ﯾﺎﺭﯾﺖ
 ﻏﯿﺮ ﻟﯿﻼ ﺑﺮ ﻧﯿﺎﻣﺪ ﺍﺯ ﻟﺒﺖ
 ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩﯼ ﻭﻟﯽ
 ﺩﯾﺪﻡ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻠﯽ
 ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺳﺮ ﻣﯿﺰﻧﯽ
 ﺑﺮ ﺣﺮﯾﻢ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ
 ﺣﺎﻝ ، ﺍﯾﻦ ﻟﯿﻼ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺭﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
 ﺩﺭﺱ ﻋﺸﻘﺶ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
 ﻣﺮﺩ ﺭﺍﻫﺶ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺷﺎﻫﺖ ﮐﻨﻢ
 ﺻﺪ ﭼﻮ ﻟﯿﻠﯽ ﮐﺸﺘﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻫﺖ ﮐﻨد»

ـ همين محرم و صفر است كه شما را زنده نگه داشته است!
«ستاد پخش غذاهاى نذرى»
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!