«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۲ مهر ۲, یکشنبه

اولاغ! این بازی «شیر یا خط » نیست ...

خوب! اولاغ برای این چه پاسخی داری؟* ما ایرانی ها زبانزدی زیبا داریم که می گوید «حتا الاغ هم دستش دو بار در یک چاله نمی رود»؛ ولی تو اولاغ مزدور «یانکی» ها، پا در جای پای هیتلر نهاده و می خواهی میلیون ها که نه، چندین میلیارد آدم روی این خورشیدگَردِ کوچک را در جنگی که برنده نیز بازنده است به نابودی بکشانی. اولاغ! این بازی «شیر یا خط » نیست که با خود بگویی: دستِکم بختی ۵۰ ⸓ برای برنده شدن دارم و شکست هیتلر را به پیروزی بازخواهم گرداند! نه اولاغ! پیروزی برای این یا آن سو نه تنها در کار نیست که در خوش بینانه ترین گزینه، بخش های بزرگی از زمین با همه ی جانداران روی آن که اولاغ هایی چون تو در هر دو سوی آتلانتیک را نیز دربرمی گیرد، برای دستکم چندین دهه از هستی بازخواهد داشت.

ب. الف. بزرگمهر   دوم مهر ماه ۱۴۰۲

* نیروهای شناسایی ارتش روسیه یک تانک لئوپارد آلمانی منتقل شده به اوکراین را با خدمه آلمانی از نیروهای بوندسور را منهدم کردند.

نیروی شناسایی ارتش روسیه با نام مستعار "افسانه" گفت: نیروهای شناسایی ارتش روسیه یک تانک لئوپارد را که به اوکراین منتقل شده بود با خدمه کاملاً آلمانی متشکل از پرسنل نظامی نیروهای مسلح آلمانکه در جبهه زاپوروژیه فعالیت می کردندرا منهدم کردند. او گفت: وقتی ما ضد حمله «گوشت دم توپ» آنها را متوقف کردیم و لئوپارد آنها را زدیم، سریعا به سمت تانک در حال سوختن رفتیم که متوجه شدیم تمامی خدمه به غیر از راننده تانک که به شدت زخمی شده است کشته شده اند. وقتی که این راننده به هوش آمد به زبان آلمانی فریاد می زد: «شلیک نکنید.»

این فرمانده شناسایی گفت : شخص آلمانی زبان، چندین بار تاکید کرد که او مزدور نیست و از نیروهای نظامی رسمی ارتش آلمان است و همه کسانی که با او بودند و کشته شدند نیز از همان گردان بودند. به نظامی آلمانی خدمات پزشکی اولیه ارائه شد و او مقر نیروهای خودی را به ما گزارش داد.

این فرمانده شناسایی با نام مستعار " افسانه" افزود: من اول کمی متعجب شدم که او آلمانی است، اما بعد حتی خوشحال هم شدم که برای ما چه فرقی دارد هر کس با این تانک های آلمانی و یا آمریکایی بیاید باید منهدم شود و بسوزد حتی اگر آمریکایی ها خدمه تانکشان باشند.

افسانه گفت: من از پزشک تیم خود پرسیدم که وضعیت این نظامی آلمانی چگونه است، که به من جواب داد به خاطر خونریزی زیاد شانسی برای زنده ماندن ندارد و گفته است که زن و فرزندش را خیلی دوست دارد، ما او را آماده انتقال به مرکز پزشکی کردیم اما او تمام کرد.

برگرفته از «چوب دو سر گُه»   یکم مهر ماه ۱۴۰۲  (بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!